مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

برهان معقولیت (دفع خطر محتمل) در اثبات خدا

[ad_1]
دیدگاه‌های کلامی ابراهیم نظام

دیدگاه‌های-کلامی-ابراهیم-نظاماکثر دانشوران و متفلسفان مسلمان در قرون گذشته - که تخصص معمول نبوده - در مسایل متنوّع علمی و فرهنگی اعمّ ادامه ...

دیدگاه‌های کلامی ابوالهذیل علّاف

دیدگاه‌های-کلامی-ابوالهذیل-علّافابوالهذیل که متکلّم و متفکّری بسیار قوی و نیرومند بود، در مسایل مختلف کلامی و فلسفی به تفکّر و تأمّل ادامه ...

فیلسوف معتزله

فیلسوف-معتزلهابوالهذیل، محمدبن الهذیل بن عبدالله بن مکحول عبدی معروف به علّاف، یا حَمدان بن هذیل علّاف و یا محمدبن ادامه ...

دیدگاه‌های کلامی واصل بن عطا

دیدگاه‌های-کلامی-واصل-بن-عطاواصل، اصل در علم کلام، رأس اعتزال و بنیان گذار کلام معتزله و رییس اول آنهاست. بنابراین، در واقع و به ادامه ...

بنیان گذار کلام اعتزال

بنیان-گذار-کلام-اعتزالواصل در سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینه‌ی طیّبه متولّد شد؛ به اتفاق آراء، او برده به دنیا آمد. برخی ادامه ...

دیدگاه مرجئه درباره‌ی ایمان

دیدگاه-مرجئه-درباره‌ی-ایمانمسئله‌ی اصلی و محوری مرجئه مسئله‌ی ایمان است که آنها متّفقاً عمل را از اجزاء و ارکان ایمان به شمار نیاوردند، ادامه ...

خاستگاه آموزه‌ی ارجاء در اسلام

خاستگاه-آموزه‌ی-ارجاء-در-اسلامارجاء در لغت به دو معنی آمده است: الف: امیدوار کردن؛ رجا، یرجو، رجاء و رَجوا، ضدِّ یَئس، بنابراین همزه‌ی ادامه ...

دلایل و شبهات ملحدان و نقد آنها در اثبات خدا (2)

دلایل-و-شبهات-ملحدان-و-نقد-آنها-در-اثبات-خدا-(2)گروهی از ملحدان می‌کوشند وجود خداوند را به زعم خود معلول و ساخته حالات ذهنی و روانی انسان وصف نمایند ادامه ...

دلایل و شبهات ملحدان و نقد آنها در اثبات خدا (1)

دلایل-و-شبهات-ملحدان-و-نقد-آنها-در-اثبات-خدا-(1)منکران و ملحدان علاوه بر تشکیک در براهین خداشناسی به گمان خویش می‌کوشند با دلایل و شبهات مختلف، مدعای ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

برهان حرکت در اثبات خدا

[ad_1]
برهان فطرت در اثبات خدا (2)

برهان-فطرت-در-اثبات-خدا-(2)فطری و ذاتی بودن یک امر دارای پارامترها و خصوصیاتی است که آن را از غیرذاتی تفکیک می‌کند، مثلاً محبت به ادامه ...

برهان فطرت در اثبات خدا (1)

برهان-فطرت-در-اثبات-خدا-(1)فطرت از ماده «فطر» اشتقاق یافته که در لغت عرب در معانی مختلف مانند ابتدا، اختراع، پاره کردن از طول و ادامه ...

برهان نظم در اثبات خدا (2)

برهان-نظم-در-اثبات-خدا-(2)مخالفان در تضعیف برهان نظم می‌کوشند نشان دهند که احتمال تحقق نظم بدون ناظم هر چند صرف احتمال است، اما ادامه ...

برهان نظم در اثبات خدا (1)

برهان-نظم-در-اثبات-خدا-(1)این برهان به دلیل سادگی از براهین مردم‌پسند و مورد توجه پیامبران است. پیشینه آن به افلاطون و ارسطو می‌رسد. ادامه ...

برهان حرکت در اثبات خدا

برهان-حرکت-در-اثبات-خدادر نظر اولیه حرکت از مکانی به مکان دیگر در پاسخ سؤال فوق تعریف می‌شود. این پاسخ در تعریف حرکت درست اما ادامه ...

خورشید داغ

خورشید-داغلب تشنه است بچه و چشم «رباب»، تر اما دلش از این همه پر التهاب‌ تر لب تشنه است بچه و بیدار می‌شود چشمان ادامه ...

خواب خوب

خواب-خوبلای لای ای درد دل‌هایت به جانم لای لای ای کم بهار پر خزانم لای لای ای شب کنار گاهوارت آب و آتش آب و نانم ادامه ...

خم چارم

خم-چارمگاه می‌شد از لبم طوفان شروع گاه می‌بردم به گلبرگی کوع گاه می‎رفتم دو گام از خود برون گاه می‌کردم به اصل ادامه ...

خط خاطره و خون

خط-خاطره-و-خوننپرس حال دل داغدار و چشم ترم را شکسته صاعقه تازیانه بال و پرم را اگر فرات به دجله بریزد و بخروشد، نمی‌نشاند ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را خدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و فطرت در آیات و روایات معرفتمعرفت سال بیست و دوم ـ شماره ـ تیر ، ـ نجمه درودى حسن ملکى چکیده فطرت امرى خدا را چگونه به بچه معرفی کنیم ؟ مرکز ملی …پرسشخدا را چگونه به بچه معرفی کنیم وقتی می پرسد خدا کجاست؟چگونه است؟ و لطفا با مثال دعا هنگام پناه بردن ‌به‌ خدادعا هنگام پناه بردن ‌به‌ خدا هرکس ‌با‌ توجه ‌به‌ شناختى ‌که‌ ‌از‌ حضرت ‌حق اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری …دلایل حقانیت شیعه چیست؟ براهین موجود درزمینه اثبات حقانیت شیعه در زمینه ولایت امیر اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری …راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟ تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما تفسیر قرآن کریم سوره بقره، آیات ـ مقاله حاضر تفسیر آیات تا سوره بقره است که در آنها ویژگی های بهشت، تمثیل به پشه منشأ مشروعیت در جمهوری اسلامی ایران معرفتمنشأ مشروعیت در جمهوری اسلامی ایران محمّدرضا باقرزاده مقدّمه مبحث مشروعیت از اساسی آیا آیه‌اى در شأن عائشه و حفصه نازل شده است؟سؤال کننده سلیمان امیری پاسخ آیات نازل شده در شأن عائشه همسر رسول خدا را مى‌توان به برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را نپذیرد ولی خدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و آفریدگار هستى فطرت در آیات و روایات معرفت توکّل؛ لوازم و موانع آن در روایات رازِ توصیف دوگانه انسان در قرآن خاستگاه، منشأ پیدایش و خدا را چگونه به بچه معرفی کنیم ؟ مرکز ملی پاسخگویی به پرسشخدا را چگونه به بچه معرفی کنیم وقتی می پرسد خدا کجاست؟چگونه است؟ و لطفا با مثال بیشتر دعا هنگام پناه بردن ‌به‌ خدا دعا هنگام پناه بردن ‌به‌ خدا هرکس ‌با‌ توجه ‌به‌ شناختى ‌که‌ ‌از‌ حضرت ‌حق‌ دارد تفسیر قرآن کریم سوره بقره، آیات ـ مقاله حاضر تفسیر آیات تا سوره بقره است که در آنها ویژگی های بهشت، تمثیل به پشه، ویژگی های اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری راه یا راه راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟ تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما را می حقوق و جزا حقوق کیفری سال متهمان در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده و طاهره و دو دخترش به قصاص محکوم شدند منشأ مشروعیت در جمهوری اسلامی ایران معرفت منشأ مشروعیت در جمهوری اسلامی ایران محمّدرضا باقرزاده مقدّمه مبحث مشروعیت از اساسی ترین یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب ختم های اکثراًمجرب یا خیر حبیب و محبوب با سلام دراین پست به اصرار دوستان یه ختم مجرب گذاشتم امیدوارم که نتیجه حرکت در معماری حرکت در فوتبال انواع حرکت در گیاهان مفهوم حرکت در معماری حرکت در فلسفه زندگی ایده حرکت در معماری حرکت در موزه ایران حرکت در انسان


ادامه مطلب ...

برهان نظم در اثبات خدا (1)

[ad_1]
ادله خداشناسی و نقد شبهات منکران
این برهان به دلیل سادگی از براهین مردم‌پسند و مورد توجه پیامبران است. پیشینه آن به افلاطون و ارسطو می‌رسد. (1) پیش از تقریر و اثبات وجود خدا از طریق برهان نظم نخست به تعریف نظم می‌پردازیم.

تعریف و تقریرات برهان نظم

نظم عبارت است از: هماهنگی اجزاء یک مجموعه جهت نیل به یک هدف مشترک. از دیدگاه فلسفی نظم جزو معقولات ثانی فلسفی قرار دارد که مطابق قول مشهور فلاسفه «عروض در ذهن و اتصاف آن در خارج است»، قدر متیقن از این تعریف آن است که نظم امر صرف ذهنی و اعتباری محض نیست بلکه منشأ خارجی دارد که ذهن انسان با تصور مجموعه اجزاء هماهنگ یک مجموعه نظم را از آن انتزاع می‌کند. درباره چگونگی وجود نظم بلکه معقولات ثانیه فلسفی در خارج بین فلاسفه اختلاف‌نظر وجود دارد که در حوصله این مجال نیست. (2)
ماهیت نظم از دو مؤلفه یعنی اصل هماهنگی اجزاء یک مجموعه و غایت مشترک تشکیل یافته است. با استفاده از نظم و هماهنگی موجود در جهان آفرینش متألهان با تقریرات مختلف درصدد اثبات وجود خدا برآمده‌اند که در اینجا به سه تقریر مهم آن اشاره می‌شود.

1. نظم هدفمندانه (3)

در این قسم از نظم، اجزاء یک مجموعه با قرارگرفتن در موضع مناسب خود همگی در حصول غایت و هدف مجموعه سهیم هستند. مثال بارز آن اجزاء و عناصر تشکیل دهنده گیاهان و حیوانات است که در پرتو رابطه ارگانیکی اجزاء آن، رشد و نمو گیاه و زنده ماندن حیوان به دست می‌آید. خود این تقریر به دو تقریر فرعی دیگر منشعب می‌شود که اشاره خواهد شد.

2. نظم استحسانی و زیباشناختی

انسان با مشاهده‌ی یک مجموعه‌ی بسیار منظم و زیبا متعجب و متحیر شده و به تحسین آفریننده آن می‌پردازد، مانند یک تابلو بسیار قشنگ نقاشی و تماشای ستارگان. انسان از این نظم به وجود ناظم آن پی می‌برد.

3. نظم علّی و معلولی

در این برهان عقل با مشاهده اجزا و معلومات یک مجموعه منظم مانند منظومه شمسی که در تقوم و نظم خود نیازمند غیر است، ‌به ضرورت وجود ناظم و علت آفریننده این مجموعه و اجزاء منظم و معلول آن، حکم می‌کند.
قسم اول (نظم هدفمندانه)‌میان متفکران از شهرت بیشتری برخوردار است، با تأمل روشن می‌شود که نظم استحسانی نیز به قسم اول برمی‌گردد، چرا که مجموعه منظم و زیبا از هماهنگی و ترابط اجزاء و عناصر آن حکایت می‌کند که در پرتو آن استحسان و اعجاب هر بیننده‌ای را وامی‌دارد، و در صورت عدم هماهنگی، حقیقت نظم و حصول مطلوب آن مورد مناقشه قرار می‌گیرد.
اما قسم سوم (علی و معلولی) بیشتر به برهان امکان و وجوب فلسفی شباهت و قرابت دارد تا به برهان نظم و به دلیل تکیه آن بر برهان فلسفی و تبیین آن در فلسفه و هم‌چنین به دلیل رجوع نظم استحسانی به هدفمندانه ما در این مقال از تبیین و تقریر این دو قسم اجتناب می‌ورزیم.

توضیح بیشتر نظم هدفمندانه و اقسام آن

نگاهی به عالم طبیعت- که در دسترس ماست- از وجود نظم‌های دقیق و اعجاب آمیز در پدیده‌های مادی حکایت می‌کند که خود آن از وجود یک کارگردان و ناظم توانا پشت این نظم‌ها خبر می‌دهد، دلیل نظم هدفمندانه خود به دو تقریر ذیل منشعب می‌شود.

1. نظم هدفمند موردی

گاهی ما نظم موجود را در مورد و پدیده خاصی مورد مطالعه و سنجش قرار می‌دهیم تا از این طریق به ناظم پی ببریم. مثلاً ماهی، حشره یا مارماهی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم. چنان که نوشته‌اند:
آموفیل نوعی حشره است که نخست شکار خود یعنی کرم را نمی‌کشد بلکه آن را بی‌حس می‌کند. بعد روی شکارش تخم گذاشته، آن‌گاه می‌میرد. نوزاد آموفیل از تخم سر درآورده غذای خویش یعنی کرم بی‌حس را آماده می‌یابد، روشن است که اگر آموفیل به جای بی‌حس کردن کرم آن را می‌کُشت، گوشت آن فاسد شده غذای نوزادش نیز فاسد می‌شد. نکته جالب در این داستان زندگی، تکرار عمل مادر توسط نوزاد است بدون آنکه مادر را مشاهده کرده باشد.
مورد دوم طی مسافت هزاران مایل توسط یک نوع مارماهی در اعماق اقیانوس‌ها برای تخم‌گذاری در جزیره برمودا است. بعد از عمل تخم‌گذاری خود مارماهی مرده و نوزادان به موطن اصلی مادر برمی‌گردند و هنگام فرا رسیدن زمان تخم‌گذاری بدون اشتباه همان هزاران مایل را طی کرده به جزیره برمودا می‌رسند، بدون آنکه کسی این وقت و مقصد را به آنها یاد داده باشد. با مطالعه در هر مورد از پدیده‌های طبیعی، ما در بطن آنها نظم خاصی را مشاهده می‌کنیم که این جا محل اشاره آن نیست.
حال این پرسش مطرح است، آیا این همه نظم هدفمند، ممکن است بدون ناظم و وجود یک کارگردان پشت پرده به وجود آمده باشد؟ آیا می‌توان مدعی شد که این همه نظم و سامان در طبیعت معلول تصادف کور طبیعت است؟
قول به صدفه مانند آن است که بگوییم بچه‌ای که سواد خواندن و نوشتن ندارد با کلیدهای تایپ و کامپیوتر، آن قدر بازی می‌کند که حاصل آن یک کتاب علمی یا شعر است، حروف به صورت صدفه کنار هم قرار گرفته و به کتاب گران سنگی منتهی شده است. یا یک شماره تلفن ده رقمی را در اختیار شخصی که سواد ندارد بگذاریم و از او بخواهیم از روی شانس و تصادف با زدن ده شماره، آن شماره تلفن خاص را پیدا کند. این که وی همان شماره را بگیرد احتمالش در حد صفر است یعنی یک در ده میلیارد ( ) (4).
پس با مشاهده نظم‌های لایتناهی در جهان، عقل به وجود خدای ناظم و عالم و قادر حکم می‌کند و اگر کسی در آن تردید کند، باید در فکر و قدرت تعقل وی تردید کرد. به قول سعدی:

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود *** هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

این جا ما به عنوان نمونه به نظر و اعتراف لکنت دنوئی شیمی‌دان معروف اشاره می‌کنیم که می‌گوید:
روابط پیچیده‌ای که در شیمی آلی راجع به ظهور و نشو موجودات زنده و تاریخ تطور نباتات و حیوانات یافته شده است، حاکی از طراح و نقشه‌ای است که نمی‌تواند تصادفاً رخ داده باشد، بلکه باید جهت و مسیر معین داشته باشد که مبین نظم آن می‌باشد. (5)

2. نظم هدفمند کلی

تا این جا به تقریر صورت اول دلیل نظم هدفمند (موردی) ‌پرداختیم که به تحلیل نظم‌های تک‌تک پدیده‌های منظم جهان می‌پرداخت، صورت دوم نظم به تبیین نظم در مجموعه جهان می‌پردازد که خود به دو تقریر منشعب می‌شود.

1. 2. ملازمه نظم جهان با وجود غایت

چنان که نظم هر مجموعه منظم خاص بر وجود طراح و ناظم آن دلالت می‌کند، نگاهی به جهان هستی از ستارگان کهکشان‌های دیگر گرفته تا منظومه خورشیدی و بستر مناسب کره زمین برای حیات نباتی، حیوانی و انسانی، این نکته را می‌رساند که طراح این مجموعه عظیم منظم جهان از این طرح خود، لابد غایت و هدفی را تعقیب می‌کند.
برای توضیح بیشتر می‌توان به وجود یک ساختمان مجلل با تمام امکانات رفاهی در جزیره‌ای دورافتاده مثال زد که وجود و ساخت آن بدون هدف و غایت نیست. جهان منظم و آماده بهره‌برداری برای انسان همانند ساختمان فوق در جزیره بدون هدف نیست و وجود غایت و هدف ملازم با ناظم هوشمند قادر و خیرخواه است که بستر رشد و تکامل انسان را فراهم کرده است.

2. 2. تأثیر متقابل اجزاء جهان

در این تقریر به جای توجه به نظم مجموعه جهان و غایت آن، به ارتباط و تأثیر متقابل و هماهنگ اجزاء جهان با یکدیگر پرداخته می‌شود، این هماهنگی و تأثیر متقابل موجب پیدایش حیات و بقای آن شده است. چنان که اجزاء و عناصر تشکیل دهنده یک ساعت یا موتور در پرتو ارتباط و تأثیر متقابل و هماهنگ با یکدیگر، غایت مشترکی را استحصال می‌کند، جهان نیز با تأثیر و هماهنگی عناصر و پدیده‌های آن، بستر مناسبی برای رشد و تکامل انسان است. همچنان که مجموعه یک ساعت یا موتور ماشین، از طراح و غایت آن حکایت می‌کند، انجام و نظم و بستر مناسب جهان برای انسان، بر ضرورت یک طراح و ناظم هوشمند و خیرخواه دلالت می‌کند.

انطباق‌های شش‌گانه جهان و انسان

اما این که جهان موجود چگونه بستر مناسب برای انسان است و وجه انطباق انسان با آن چگونه متصور است، تقریرات مختلفی ارائه شده است، ما در اینجا به شش انطباق جهان با انسان که تننت متفکر غربی تبیین نموده است (6) اشاره می‌کنیم:

1. انطباق جهان با ژرف‌کاوی‌های ذهن انسان:

آفرینش جهان به گونه‌ای است که قابل شناخت، دسترسی و تصرف برای انسان است، هم‌چنین آفرینش انسان به نوعی است که خود به شناخت طبیعت و تصرف آن راغب و متمایل است.

2 و3. انطباق جهان با پیدایش موجودات و بقای آنها:

آفرینش جهان خصوصاً کره زمین به گونه‌ای است که شرایط پیدایش حیات انواع نباتات، حیوانات و انسان در آن مهیا است، علاوه این که موجودات صاحب حیات آن رو به تکامل هستند. به عنوان مثال تمام اشیاء موقع انجماد منقبض می‌شوند، تنها آب از این اصل مستثناست و حکمت آن این است که در صورت انقباض آب در حالت انجماد بیشتر حیوانات دریایی در فصل زمستان تلف می‌شدند. هم‌چنین گاز دی‌اکسیدکربن که برای انسان خطرناک است، توسط نباتات استنشاق می‌شود و اکسیژن لازم برای حیات انسان را مهیا می‌کند.

4. انطباق جهان با فطرت زیبادوستی انسان:

سرشت انسان مملو از زیبادوستی است، جهان موجود این نیاز انسان را تأمین می‌کند. رنگ آبی آسمان، منظره ستارگان و مناظر طبیعی به صورت سهل و رایگان به انسان لذت و نشاط می‌بخشد.

5. انطباق جهان با اصول اخلاقی:

جهان به گونه‌ای تعبیه شده است که هر کس در مسیر اخلاقی گام بردارد، مورد عشق، محبت و احترام هم‌نوعان خود قرار می‌گیرد و جامعه از او به نیکی یاد می‌کند و این عکس العمل موجب استمرار التزام به اصول اخلاقی می‌شود. از سوی دیگر کسی که به اصول اخلاقی ملتزم نباشد، مثلاً مرتکب اعمال زشتی مانند دزدی، خیانت و دروغ گردد مورد بغض و کینه جامعه قرار می‌گیرد.
علاوه بر تحسین و تقبیح اشخاص اخلاقی و غیراخلاقی توسط جامعه، بین اعمال نیک و بد آدمی رابطه تکوینی وجود دارد. مثلاً خوردن شراب و ارتکاب ناهنجاری جنسی آثار سوئی برای بدن انسان مانند بیماری سرطان و ایدز به همراه دارد.

6. انطباق جهان با رشد صنعتی:

وجود عناصر مختلف در طبیعت و انواع معادن و هم‌چنین قوه تفکر انسان، جهان را برای رشد صنعتی آماده کرده است. رهاورد تقریر دوم نظم هدفمند کلی این شد که جهان با این همه نظم و انسجام و انطباق‌های شش‌گانه به وجود یک طراح و مدیر و ناظم هوشمند احتیاج دارد.
نکته قابل اشاره در دلالت انطباق‌های شش‌گانه‌ی فوق بر ناظم هوشمند این است که دلالت و حاصل مجموع مراحل شش‌گانه ملحوظ است، به این معنا که با نگاهی به کل انطباق‌های شش‌گانه نه به هر یک از آنها وجود طراح و ناظم هوشمند استنتاج می‌شود، لذا ابهامات و برخی شبهات بر بعض انطباق‌های فوق منافاتی با رهاورد آن‌ها ندارد. خود تننت بر این نکته اذعان دارد:
هیچ یک از این صور انطباق، دلیل کافی به نفع فرضیه توحیدی نیست ولی بر آن است که اگر شیوه‌های جفت و جور درآمدن آنها را با یکدیگر ملاحظه کنیم خواهیم دید که قول به توحید معقول‌ترین تعبیر و تفسیر است. (7)

اشکال ادواردز

بر این اساس اشکال پل ادواردز (8)‌بر بعضی انطباق‌ها مانند وجود اشیاء خنثی که نه خیر است و نه شر، وجود پدیده‌هایی غیرقابل شناخت و انقراض بعضی نسل‌های حیوانات، مخلّ رهاورد تقریر فوق دلیل نظم نیست، چرا که محتمل است خیریّت و قابل شناخت بودن بعض اشیاء خنثی به مرور زمان و پیشرفت تجربی کشف شود و انقراض بعض انواع حیوانات به علل ثانویه طبیعی یا انسانی وابسته است که قابل تبیین با مدعای فوق است.
در نهایت اگر بعض غیرانطباق‌ها را بپذیریم، آن دلیل بر بی‌نیازی انطباق‌های بی‌شمار جهان به طراح و ناظم هوشمند نیست.

اشکال باربور

وی بر انطباق‌های فوق سه اشکال ذیل را مطرح کرده است:
الف) انطباق‌های فوق، خدای ادیان را ثابت نمی‌کند.
ب) لازمه انطباق‌های فوق واگذاری امور به طبیعت و سلب فاعلیت خداوند است.
ج) لازمه تفویض امور به طبیعت، علیت و جبر است. (9)
از اشکالات فوق چنین برمی‌آید که باربور دلالت انطباق‌های شش گانه بر ناظم هوشمند را پذیرفته منتهی شبهات دیگری طرح کرده است که موجّه نیستند، برای این که مدعا اثبات ناظم و طراح هوشمند از دلیل نظم است نه خدای ادیان با صفات خاص. باربور هم‌چنین توهم کرده است که جریان علیت در طبیعت ناسازگار با قدرت و فاعلیت خداوند و با جبرانگاری مساوی است که بطلان آن در موضع خود مبرهن شده است. (10)

ارزش معرفتی دلیل نظم

درباره اعتبار و قلمرو برهان نظم در اثبات خداوند سه رهیافت ذیل مطرح است:

الف)‌ برهان منطقی

برخی از متألهان بر این باورند که دلیل نظم خود به تنهایی یک برهان عقلی و منطقی برای اثبات وجود خداوند حکیم و خیرخواه است؛ به تعبیری دلیل نظم همچون سایر براهین خداشناسی و در عرض آنهاست.
این رویکرد در فلسفه غرب مانند افلاطون، ارسطو و کلام مسیحی مخصوصاً در قرون وسطی و جدید طرفداران بسیاری داشته است (11) که اینجا می‌توان به قدیس آکویناس، نیوتن، جان ری و ویلیام پیلی اشاره کرد. (12) امروزه روایت‌های نوگفته‌ای از این برهان غالباً در آثار متکلمان اعتدالی (لیبرال) پروتستان و آثار فلسفی محققان کاتولیک دیده می‌شود. (13)
برخی از معاصران مسلمان نیز با تقریرات مختلف به تبیین و تقریر دلیل فوق دست یازیده‌اند. (14)

دلیل این نظریه

یکی از اندیشه‌وران معاصر در تقریر این نظریه آن را به برهان شبه لمّی ارجاع می‌دهد، به این معنی که: در برهان نظم استدلال از معلول به علت نیست تا ارزش معرفتی آن زیر سؤال برود بلکه استدلال از یکی از متلازمین به ملازم دیگر است، به این صورت که بین نظم و ناظم رابطه تلازم عقلی وجود دارد، چرا که نظم با علم و هوشمندی عجین شده است. رابطه نظم و ناظم از نوع رابطه معلول با علت نیست که به برهان «انّی» ملحق شود.
«براساس اصل علیت، احتمال تصادف در اصل پیدایش ذرات پراکنده جهان و نیز احتمال تصادف در نحوه برخورد آنها هر دو منتفی می‌باشد، زیرا نظم تکوینی با وجود خاص عینی همراه می‌باشد وهرگز وجود عینی بدون مبدأ فاعلی پدید نمی‌آید.
کیفیت تقریر استدلال آن است که بین نظم و ناظم داشتن تلازم عقلی است و در کبرای برهان نظم، احد المتلازمین برای ملازم دیگر ثابت می‌شود و نیز از علت پی به معلول برده می‌شود...
نتیجه آن که پی بردن از منظوم به ناظم نه همان‌گویانه است (توتولوژی) و نه صرف آن که چون نظم، معلول است، علتی دارد، خواه آن علت، آگاه باشد یا نباشد- زیرا نظم خصیصه علمی را به همراه دارد، ناظم آن حتماً باید عالم باشد- بلکه از علت پی به معلول برده می‌شود و برهان مزبور، لمی است. » (15)
دلیل دیگر برهان نظم- که از عبارت صدرالمتألهین استفاده می‌شود- فطری انگاری نیاز نظم به فاعل و ناظم ذی‌شعور است. صدرا با اشاره به وجود نظم فوق العاده در بدن فیزیکی انسان و سایر حیوانات درباره احتمال استناد آن به امر فاقد علم می‌نویسد:
«و الاول محال شهادة کل فطرة‌ سلیمة علی ان فاعل هذا الترتیب العجیب و النظم المحکم یستحیل ان تکون قوة عدیمة الشعور» (16).

ب) دلیل راهنما و مؤید

دیدگاه دوم، این برهان را به تنهایی مثبت وجود خداوند توصیف نمی‌کند، بلکه معتقد است این دلیل حداکثر وجود یک نیروی قاهر، شاعر، مدیر و مدبر را نشان می‌دهد که آن به جهان نظم و سامان بخشیده است. به تعبیر دیگر دلیل نظم حداکثر مؤید ادله دیگر خداشناسی و منبّه انسان به شمار می‌آید، اما این که قاهر حکیم و مدبر، خداوند است یا نه، آیا واحد است یا متعدد؟ دلیل نظم آن را بیان نمی‌کند. از ظواهر عبارت فلاسفه این دیدگاه استظهار می‌شود، آن جا که در تبیین و شمارش براهین اثبات خدا هیچ اشاره‌ای به این دلیل نکرده‌اند؛ چنان که ملاهادی سبزواری نظم آسمان و زمین را نه دلیل که شاهد خدا توصیف می‌کند:
«اتقانهما و انتظامهما شواهد معرفته و ربوبیته تعالی» (17).
برخی از اندیشوران غربی مانند ویلیام جیمز (18)‌و ایان باربور (19) از این رهیافت جانب‌داری کرده‌اند.
پل ادواردز در این باره می‌گوید:
برهان نظم نمی‌تواند تا آنجا پیش برود که وجود خدایی را که در اندیشه توحیدی است، ثابت کند، حداکثری که می‌توان در نتیجه‌گیری از آن برهان تضمین کرد این است که هر مورد از طرح و تدبیر در جهان ناشی از فعالیت یک طراح یا مدبر هوشمند است. (20)
اکثر متفکران مسلمان نیز مانند جوادی آملی (21)، مصباح یزدی (22)، جعفر سبحانی (23) و اقبال لاهوری (24) موافق این دیدگاه هستند. استاد مطهری در این باره می‌نویسد:
این راه هم‌چنین اثبات می‌کند که جهان با نیروی مدبر قادر مرید اداره می‌شود. اما خود آن قوه چه وضعی دارد؟ آیا واجب الوجود است و قایم به ذات یا او نیز خود مخلوق یک نیروی دیگر است؟ آیا آن نیرو نیروی واحد است یا متعدد؟ ازلی است یا ابدیست؟... این‌ها مطالب و مسایلی است که از راه مطالعه در مخلوقات و آثار قابل درک نیست. (25)

ج) انکار دلالت نظم

دو رهیافت پیشین اعتبار و دلالت نظم بر ناظم هوشمند را فی الجمله می‌پذیرفت، اما این رهیافت منکر دلالت هرگونه نظم بر وجود ناظم و مدیر است و آن را معلول صدفه می‌داند. از قایلان این رهیافت می‌توان به هیوم، کانت و داروین اشاره کرد (26). برخی دیگر که مخالف برهان نظم‌اند، منکر وجود اصل نظم در جهان هستند و آن را ساخته ذهن و نه وجود حقیقی توصیف می‌کنند (27). بعض روشنفکران مسلمان نیز مانند اقبال لاهوری از این رهیافت حمایت کرده‌اند (28)‌ که اشاره خواهد شد.

تحلیل رهیافت‌های سه‌گانه

از توضیحاتی که در تقریر دلیل عرضه شد، سستی رهیافت اخیر (انکار دلالت نظم بر ناظم) روشن می‌شود، چرا که دلالت نظم بر ناظم هوشمند دلالت حداقلی است که عقل آن را می‌پذیرد و نظریه رقیب آن، یعنی استناد نظم به صدفه، پیش عقل و عقلا غیرموجه است. با تأمل در دلالت نظم روشن می‌شود که نظم حداکثر بر وجود ناظم و طراح هوشمند و مدیر و حکیم دلالت می‌کند و با سامان بخشی به نظم غایت خاصی را لحاظ دارد. اما این که این ناظم و طراح هوشمند موجود ممکن یا واجب الوجود یا واحد یا متعدد است، خود نظم آن را مشخص نمی‌کند، چرا که فرض‌های مذکور با وجود نظم معقول، موجّه و سازگار است. پس نمی‌توان نظم را دلیل منطقی اثبات خدا با فرض اثبات صفات خاص آن مقام قدسی به شمار آورد و نهایت آن، اثبات ناظم هوشمند است که البته با ضمیمه کردن استدلال‌های عقلی از جمله اصل علیت مثبت وجود خداوند خواهد بود.

پاسخ چند شبهه

بر برهان نظم اشکالات و شبهات مختلف و متکثری وارد شده است که اینک به گزارش و نقد آن می‌پردازیم.

شبهه اول: ابهام در تعریف نظم و دخالت غایت آن

نظم را می‌توان به دو صورت تحلیل و تعریف کرد. یک مرتبه بدون لحاظ غایت آن و مرتبه دیگر با ملاحظه غایت آن، فرض تعریف نظم بدون لحاظ غایت نه تنها تعریف ناقص و غیرمعقولانه‌ای است، بلکه حذف غایت نظم از تعریف و ماهیت نظم، اصل وجود نظم را زیر سؤال می‌برد، و این با فرض ناظم ذی‌شعور منافات دارد.
اما تعریف نظم با در نظر گرفتن غایت آن خود مشکلاتی دارد. اول این که هدف یا اهداف نظم و ناظم چیست که در صورت اخلال در آن، اصل نظم نیز زیر سؤال برود؟
منتقدان می‌گویند ما برای هر شیء مرکب و بسیط می‌توانیم اهدافی را لحاظ کنیم که با این اهداف آن شیء داخل تعریف نظم می‌شود، اما درواقع شیء منظم نیست، مثلاً هدف چشم دیدن است، اما اگر چشم قادر به بینایی نیز نبود، می‌توانستیم آن را مجموعه‌ای منظم بدانیم، چون به خوبی قادر است در جای خود باقی بماند و از هم نپاشد و سیستم رگ‌های آن به نحوی می‌تواند سلول‌هایش را تغذیه کند.
پس فرض اول یعنی حذف غایت از تعریف نظم، اصل نظم و ناظم هوشمند را زیر سؤال می‌برد و فرض دوم یعنی لحاظ غایت نظم، هر شیء نامنظمی را داخل نظم قرار می‌دهد، چرا که برای هر شیء یا اشیایی می‌توان فواید و اهداف دور و نزدیک در نظر گرفت. (29)

تحلیل و بررسی

در نقد این اشکال باید متذکر شد که ما هم، لحاظ غایت را در تعریف و حقیقت نظم و دلالت آن بر ناظم ذی‌شعور انتخاب می‌کنیم، با این فرض اشکال تعمیم نظم بر هر شیء بی‌نظمی لازم نمی‌آید، برای این که نظم هر شیء و هدف و غایت آن به حسب و تناسب آن شیء است، مثلاً اگر مشاهده کنیم که دانش‌آموزان دبستان با کمی کجی و انحراف در صف ایستاده‌اند، حکم می‌کنیم که ناظمی وجود دارد و کجی‌های جزئی قابل اغماض از بچه‌هاست، اما وقتی اعضاء یک گارد تشریفات سلطنتی یا ریاست جمهوری را ملاحظه کنیم، انتظار نظم و نظام فوق العاده‌ای از آنها را در نظر داریم.
پس انتظار ما از چشم، دیدن مطلوب و از گوش، شنیدن عادی است؛ اگر این غایت به دست نیاید، اخلالی در تعریف نظم آن شیء رخنه کرده است.
بنابراین وقتی ما به اجزاء کل جهان نگاهی می‌اندازیم، آنها را در مجموع نظام‌مند می‌یابیم که مجموعه‌های خاص آن نیز هرکدام به تناسب‌شان دارای نظام و هدفی خاص‌اند، که توضیح آن در تقریر برهان نظم و اقسام آن گذشت. باری ممکن است در بعضی مجموعه‌های منظم جهان با دخالت‌های خاص اخلالی در نظم آنها به وجود آید، مثلاً به دلیل ژنتیکی یا نرسیدن ویتامین‌های خاص بر قوه بینایی انسان آسیب وارد شود یا درخت و میوه‌ای فاسد گردد، همه‌ی این اخلال‌ها خود به خود علل و زمینه‌های خاص مستندی است که از نگاه کلی و بالا می‌توان با لحاظ مجموعه علل آن، آن‌ها را در داخل یک نظم دیگر درآورد. مثلاً از دست رفتن قوه‌ی بینایی انسان هر چند مخل غایت خاص چشم است، اما وجود حالت دیگر در آن یعنی تغذیه چشم از سلول‌های خاص، یک نظم دیگری است، این کار موجب می‌شود ظاهر چشم در موضع خود باقی مانده و از فساد مصون ماند، فسادی که ممکن است در صورت عارض شدن آن، به دیگر اعضای بدن سرایت کند.
پس در این جهان هر چند ما حذف نظمی را مشاهده می‌کنیم، اما اگر با تأمل فلسفی بنگریم خواهیم دید که جایگزین آن، نه بی‌نظمی، بلکه نظم دیگری است؛ به دیگر سخن ما از منتقدان برهان نظم، سؤال می‌کنیم که شما مجموعه‌ی نامنظمی از طبیعت را به ما نشان دهید که با وجود بی‌نظمی داخل تعریف نظم باشد، اما مسأله زلزله و دیگر بلایای طبیعی خود به علل طبیعی جهان مستند است که توضیح آن در ذیل شبهه آخر خواهد آمد.

شبهه دوم: نظم ایده ذهنی و امر نسبی

در برخی از سایت‌ها سعی می‌کنند با اشکال در حقیقت نظم، آن را یک مفهوم ذهنی و اعتباری و نهایت امر نسبی تعریف کنند که تحقق آن با ملاحظه امور دیگر ممکن می‌شود، مانند شهروند خوب یا بد که تحقق و صدق آن به وجود یک اجتماع منوط است، منتقدان می‌گویند:
«نظم ایده ذهنی نه خارجی است که از تطابق با کل حکایت می‌کند که برای سنجش آن ما در ذهن خود اموری را در کنار هم مورد لحاظ قرار داده که به منظور غایتی جمع شده‌اند.» (30)
آنان می‌کوشند وجود قوانین تکوینی بین اشیاء را انکار کنند و بر این باورند که:
«این قوانین نیستند که وجود ما را می‌سازند، قوانین برداشت ما از وجود اشیاء هستند». (31)
اشکال دیگر مستشکل این است که نظم امر نسبی است، به این معنا که ما برای لحاظ نظم اشیاء دیگری از جهان را لحاظ می‌کنیم، بر این اساس نظم تنها در افراد و موارد خاص و جزئی صدق می‌کند، اما در کل جهان صادق نیست، چون معیاری خارج از جهان برای سنجش نظم جهان در دسترس نداریم، مثلاً می‌توان نظم و خوبی یا بدی افراد جامعه را تعریف و تحلیل کرد، اما خوبی یا منظم بودن کل جامعه به دلیل فقدان ملاک خارج از جامعه قابل تعریف نیست. نظم جهان نیز به مانند جامعه، چون معیاری در دسترس نیست قابل تعریف نیست، لذا نمی‌توان نظم را به کل جهان نسبت داد تا از آن طریق ناظم هوشمند به نام خداوند را استنتاج کرد. در مورد جهان می‌توانیم معیار را کل جهان قرار دهیم و در نتیجه آن را منظم بدانیم، لکن اشکال آن این است که منظم بودن آن به خاطر اعتبار و قرارداد ماست و در واقع ما آن را منظم فرض گرفتیم و نظم آن از خداوند نشأت نگرفته است. (32)

نقد و نظر

در نقد این اشکال نکات ذیل اندر تأمل است:
1. در تعریف نظم گفته شد که نظم نه صرف مفهوم ذهنی بلکه از وجود اجزاء و عناصر مرتبط و منسجم به منظور تحصیل غایتی انتزاع می‌شود، مثلاً وقتی ما به سیر رشد و نمو یک دانه انار نگاهی می‌اندازیم، مشاهده می‌کنیم که آن در شرایط مناسب چگونه از هسته شکافته و بارور شده و به درخت، گل و بالاخره به انار با دانه‌های سرخ شیرین منظم تبدیل می‌شود. پس نظم بیانگر یک واقعیت خارجی است، منتهی از آن مفهوم گیری می‌کنیم و آن را در ذهن خود مجسم می‌سازیم. به دیگر سخن نظم صرف از معقولات ثانیه فلسفی است که از واقعیت خارجی کشف و حکایت می‌کند.
2. از نکته پیشین سستی این ادعا- که قوانین برداشت ما از اشیاست- آشکار می‌شود، چرا که آنچه موجب تحقق نظم در جهان می‌شود مانند مثال تبدیل هسته انار به درخت انار، وجود رابطه تکوینی و علّی و معلولی در جهان آفرینش است که بستر لازم برای تحقق نظم‌های کلان مانند منظومه خورشیدی و نظم‌های جزئی مانند درخت انار را مهیا می‌سازد. پس قوانین نیز مانند خود نظم از واقعیت‌های خارجی حکایت می‌کنند، منتها ذهن ما با مطالعه در طبیعت و تجزیه و تحلیل آن، آن قوانین را کشف می‌کند و به آن شکل و هیأت علمی می‌دهد.
3. درباره‌ی نظم کل جهان باید گفت از آنجا که جهان به عنوان کل همان اجزاء و عناصر تشکیل دهنده آن است و از سوی دیگر چون منظم بودن اجزاء جهان ثابت شده، از آن می‌توان منظم بودن کل جهان را استنتاج کرد، مثلاً در صورت خوب و نیک بودن افراد یک جامعه، از آن می‌توان خوبیت و کمال جامعه را ثابت کرد. پس جامعه و کل جهان به معیاری غیر از معیار افراد و عناصر آن نیازی ندارد. بر این اساس نسبت نظم به کل جهان صرف قرارداد ما انسان‌ها نیست، بلکه امری واقعی است که از نظم اجزاء آن حکایت می‌کند و آن به وجود ناظم محتاج است. نهایت امر نظم مجموعه‌های خاص و جزئی به ناظم‌های مشخص و فردی، اما ناظم کل جهان به ناظم فوق العاده نیازمند است، مانند نیاز قسمت‌های مختلف یک باغ بزرگ به باغبان‌های مختلف، که این باغبان‌ها در هدایت و راهنمایی به یک سرباغبان نیازمند هستند.
4. نکته پیشین تقریباً بر این فرض استوار بود که ما مجموعه جهان را یک کل اعتباری بینگاریم، اما اگر کل جهان یک مرکب حقیقی باشد، در این صورت هر چند ما اجزاء تشکیل دهنده آن را منظم می‌یابیم، لکن علم به غایت کل مجموعه جهان هستی برای ما مشکل بل ناممکن است، لکن جهل به غایت، خللی در اصل وجود نظم و احتیاج آن به ناظم فراطبیعت وارد نمی‌کند، چرا که ما نظم‌های جزئی را می‌یابیم، مانند مهیا شدن یک ساختمان یا سالن پذیرایی که از آن به وجود ناظم و میزبان حکم می‌کنیم، با این که به غایت و هدف آن علم نداریم، این که هدف آن پذیرایی از کدام قشر مهمانان است، مهمانی آن از نوع جشن است یا سوگواری و اقسام دیگر؟
لذا مشاهده مجموعه جهان با این همه نظم حیرتانگیز ما را به وجود ناظم فراطبیعی رهنمون می‌سازد، هر چند که به غایت و هدف آفرینش آن علم نداشته باشیم، چرا که جهل بر یک شیء دلیل بر عدم آن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. رک: افلاطون، دوره آثار، ج3، کتاب تیمائورس؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج1، ص281.
2. موضوع بحث درباره وجود محمول در خارج است. در صورتی که محمول از معقولات ثانیه فلسفی مثل علت، امکان، وجوب و نظم باشد، مشائین طرفدار وجود مستقل و رواقیین از جمله شیخ اشراق (المطارحات، ص25 و 346؛ اسفار، ج1، ص179، 273) طرفدار محمول هستند. صدرالمتألهین برای جمع آن دو نظریه «وجود رابط» را مطرح کرد، به این معنا که معقولات ثانیه صرف اعتبار و وجود ذهنی نیستند که در خارج هیچ اثری نداشته باشند، بلکه منشأ انتزاع دارند، یعنی وجود رابط و نه مستقل آن در خارج وجود دارد. پس مقصود منکران انکار وجود مستقل و مقصود قایلان پذیرفتن وجود رابطی است. (اسفار، ج1، ص332). علامه طباطبایی تعریف جدیدی از آن ارائه داد: «ان الامکان موجود بموجود موضوعه فی الاعیان و لیس اعتباراً عقلیا محضاً لاصورة له فی الاعیان- کما قال بعضهم- و لا انه موجود فی الخارج بوجود مستقل منحاز- کما قال به آخرون-»، (نهایة الحکمة، مرحله4، فصل اول، امر سوم).
استاد جوادی آملی نیز ضمن تشریح عبارت علامه اضافه می‌کند که اگر ظرف اتصاف معقولات عین ربط باشد ظرف عروض نیز عین خواهد بود نه ذهن. (ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص28 به بعد؛ شناخت شناسی در قرآن، ص14 و تفسیر موضوعی، ج13، ص80 به بعد). وی معقول ثانی فلسفی را چنین تعریف می‌کند: «معقول ثانی فلسفی آن نیست که ظرف عروض آن ذهن و ظرف اتصاف خارج باشد، چنان که معروف است»، (تبیین براهین اثبات خدا، ‌ص28) همو در جایی دیگر در تبیین نحوه وجود معقولات ثانیه می‌نویسد:‌ «این‌گونه از معانی حتماً به نحوی در خارج وجود دارد لکن نه به طور وجود رایج مصطلح- که منحصر در وجود جوهر و عرض است- بلکه به نحو وجود انتزاعی که عین وجود منشأ انتزاع است» (تفسیر موضوعی، ج13، ص84).
3. در تقریر بعض اقسام دلیل نظم از جزوه براهین اثبات خدا، استاد مصطفی ملکیان (منتشر نشده) ‌استفاده شده است.
4. ر.ک: کرسی موریسون، راز آفرینش، ص9 و10.
5. نقل از: کلیات فلسفه، ص210.
6. ر.ک: خدا در فلسفه، ص88.
7. خدا در فلسفه، ص89.
8. همان، ص91.
9. ر.ک: علم و دین، ص425.
10. برای توضیح بیشتر ر.ک. نگارنده، اصل علیت در فلسفه و کلام، ص99 و 151.
11. ر.ک: ژان وال، بحثی در مابعدالطبیعة، ص872.
12. ر.ک: علم و دین، ص417 و 104.
13. همان، 417.
14. ر.ک. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادی‌گری، ص184؛ و نیز محسن غرویان، سیری در ادله اثبات وجود خدا، ص96؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ناصر مکارم شیرازی، آفریدگار جهان، حسین نوری همدانی، جهان آفرینش؛ احمد دیلمی، طبیعت و حکمت، فصل5.
15. تبیین براهین اثبات خدا، ص39 و40.
16. اسفار، ج8، ص118.
17. تعلیقات اسفار، ج1، ص15.
18. ر.ک: دین و روان، ص130.
19. ر.ک: علم و دین، ص130.
20. ر.ک: خدا در فلسفه، ص85 و نیز: بحثی در مابعدالطبیعه، ص774.
21. اگرچه براهین فراوانی به عنوان اثبات واجب الوجود اقامه شده لکن بعضی از آنها اصلاً برای ذات واجب کافی نبوده نظیر برهان نظم. » (شرح اسفار، ج6، ص187-9).
22. دلایلی که از راه مشاهده آثار و آیات الاهی در جهان اقامه می‌شود، مانند دلیل نظم و عنایت، در واقع نقش بیدار کردن فطرت و به آگاهی درآوردن معرفت فطری را ایفا می‌کند»، (آموزش فلسفه، ج2، ص338).
23. ر.ک: مدخل مسایل جدید در علم کلام، ص79 و 82.
24. ر.ک: احیای فکر دینی در اسلام، ص36.
25. پاورقه‌های اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص96 و 97.
26. ر.ک: علم و دین، ص47.
27. ر.ک: ویلیام جیمز، دین و روان، ص126 و 130.
28. ر.ک: احیای فکر دینی در اسلام، ص37.
29. www. kaafar. netfrims. com/baad/nazm. htm
30. Ibid,p. 2
31. Ibid
32. Ibid,p. 2

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدابرهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست آدمیان از قدیم الایام با مشاهده دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور … مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیستدیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را …الف دنیای موازی چیست؟ در حال حاضر سه نوع دنیای موازی مورد بحث فیزیک دانان است مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را نپذیرد ولی اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدا برهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست آدمیان از قدیم الایام با مشاهده پدیده های دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات مصاحبه برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق عالم وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت تاریخچه نخستین کسانی که به‌طور گسترده مفهوم علیت را در نوشته‌های خود مطرح کردند؛ افلاطون چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای طبیعی دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات الف دنیای موازی چیست؟ در حال حاضر سه نوع دنیای موازی مورد بحث فیزیک دانان است هدف از خلقت انسان چیست؟ اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را هدف از خلقت چیست؟ ادله عقلى آن‌را بیان کنید اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را کامل نیافرید؟ متیس بلاگقضاوت منفی نکردن متیس بلاگ قضاوتمنفینکردن برای مثال، با یکی از همکارانم که مرتباً در راهرو به او برمی‌خوردم، مشکل داشتم قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان نظم در اثبات خدا (2)

[ad_1]

شبهه سوم: حساب احتمالات

مخالفان در تضعیف برهان نظم می‌کوشند نشان دهند که احتمال تحقق نظم بدون ناظم هر چند صرف احتمال است، اما احتمال بعید یا محال نیست.
آنان بر تأیید مدعای خود به برداشتن یک کارت با شماره مثلاً 999 از میان یک میلیارد کارت مثال می‌زنند و تأکید می‌کنند که احتمال درآوردن کارت فوق (999) تنها یک در میلیارد محتمل است که احتمال بعیدی به نظر می‌رسد، اما همین احتمال بعید با کشیدن آن به بیرون، به قطع و واقع می‌پیوندد. پس صرف احتمال بعید موجب نمی‌شود که ما آن را محال بینگاریم و آن را به اراده خاصی نسبت دهیم.
آفرینش جهان موجود و نظم جاری در آن نیز ممکن است بدون ناظم هوشمند تحقق یافته باشد و صرف احتمال آن، کافی است که ما یقین به دخالت ناظم نداشته باشیم.

تحلیل و بررسی

در نقد این شبهه نکات ذیل قابل توجه است:
1. در تقریر برهان نظم گفته شد که برای توجیه نظم و آفرینش، دو فرضیه یعنی اصل علیت و اصل صدفه وجود دارد، عقل فرضیه صدفه یعنی تحقق نظم بدون ناظم و علت را برنمی‌تابد، لذا صدفه محال و یگانه توجیه عقلانی برای آفرینش و نظم توسل به اصل علیت و وجود ناظم در پشت پرده نظم است.
2. با توجه به نکته پیشین در نقد مثال احتمال بیرون کشیدن کارت خاص از میان یک میلیارد کارت باید گفت، بیرون کشیدن کارت خاص برای ما که به نکات دقیق و ریز مسیر حرکت دست و جهت مس پوست انگشت به کارت و هم‌چنین موضع دقیق کارت اطلاعی نداریم، بیرون آمدن کارت خاص صرف احتمال است، اما اگر بتوان اولاً با دستگاه‌های خاص به طور دقیق مسیر و جهت الصاق انگشت دست به کارت را پیش بینی کرد، در این صورت پیش از کشیدن کارت، هیچ احتمالی مطرح نیست تا ما با توسل به آن به وقوع احتمال بعید حکم کنیم.
به دیگر سخن، الان هر چند ما دستگاه خاص پیش بینی خروج کارت خاص را در دسترس نداریم، اما از راه اصل علیت می‌دانیم که خروج کارت خاص نه احتمال و تصادف، بلکه معلول حرکت دقیق دست در مسیر خاص و الصاق آن به کارت است که نتیجه آن خروج کارت خاص می‌باشد.
بنابراین بیرون کشیدن کارت خاص باز به سپری شدن مقدمات و مکانیزم‌های دقیق و مشخص نیازمند است و این نه به معنای صدفه و نفی ناظم و علیت، بلکه عین اعتراف به اصل علیت و نیازمندی یک رویداد مثل خروج کارت خاص به علت خاص است.
3. نکته دیگری که حساب احتمالات و صدفه را ابطال می کند، استمرار نظم در پدیده‌هاست. به این معنی که اگر نظم جهان یک بار در آغاز خلقت اتفاق می‌افتد، برحسب حساب احتمالات می‌توان به صورت یک احتمال نزدیک به محال فرض کرد که نظم موجود جهان در نخستین مرحله به حسب اتفاق و صرف احتمال و بدون دخالت ناظم صورت گرفته است، لکن آنچه حساب احتمالات را تضعیف بلکه مخدوش می‌کند، استمرار نظم‌های موجود جهان از روز ازل تا عصر کنونی است که میلیون‌ها سال تخمین زده می‌شود، چگونه ممکن است استمرار نظم پدیده‌های جهان در این میلیون‌ها سال برحسب اتفاق و بدون دخالت ناظم هوشمند اتفاق افتاده باشد.
در مثال بیرون کشیدن یک کارت از میان یک میلیارد کارت برای نخستین بار احتمال یک در میلیارد است، هر چند ما در نکته پیشین آن را نه صرف احتمال، بلکه مدلل به دلیل و علت فرض کردیم، با چشم‌پوشی از این اشکال اگر بپذیریم که احتمال یک در میلیارد عملی شده است، سؤال و فرض خود را این گونه مطرح می‌کنیم که آیا محتمل است کسی که سواد خواندن ندارد از میان یک میلیارد کارت درهم و مخلوط شده هر یک دقیقه یک کارت را بیرون بیاورد و در طول صد دقیقه که یکصد کارت بیرون کشیده است، همگی آنها به صورت نظم خاص مثلاً از شماره صد تا دویست، آن هم پشت سر هم خارج شده باشد؟!
آیا واقعاً هیچ عاقلی چنین احتمالی را می‌دهد؟! یا این که به مجرد اطلاع از خارج شدن یکصد کارت با نظم خاص، حکم می‌کند که شخصی که آن کارت را بیرون کشیده فرد باسواد و آگاه به شماره‌ها بوده است؟
مثال دیگر، اگر فرض کنیم که یک ساختمان اسباب بازی با صد مهره خاص تشکیل می‌شود، مثلاً مهره شماره یک تا پنج دیوار اتاق، شماره‌های فلانی سقف یا پنجره و غیره، آیا احتمال این هست که بدون علم به شماره های آنها، ساختمان فوق با نظم خاص ایجاد شده باشد؟
بنابراین چون نظم‌های فراوانی در جهان وجود دارد و از سوی دیگر این نظم‌ها هر روز تکرار و استمرار دارند، عقل بالضرورة به وجود ناظم هوشمند حکم می‌کند.
حاصل آنکه، چون آنچه از میان کارت‌ها یا حروف درهم بیرون آمده، همگی دارای شکل و نظم خاص هستند، از وجود یک ناظم هوشمند حکایت می‌کند، توضیح بیشتر این دلیل در نقد تقریر دیگر شبهه می‌آید.

تقریر شبهه از سوی بعض معاصران

برخی از معاصران در دفاع از شبهه حساب احتمالات می گویند هر چند احتمال بیرون آمدن کارت خاص یا گلوله مخصوص از میان هزاران گلوله احتمال بعیدی است، اما محال نیست، لذا نظم قابل توجیه عقلی ندارد، وی تقویت یک طرف خاص به دلیل استناد به ناظم را موجب نادیده انگاشتن ارزش احتمال بعید ذکر می‌کند و هم‌چنین لازم می‌آید که هیچ فرضی تحقق نیابد. یکی از منتقدان با اشاره به استدلال طرفداران نظم مبنی بر احتمال بعید تحقق صورت تصادف و بیرون آمدن شماره‌های خاص کارت، می‌نویسد:
«این بیان عیب بزرگی دارد و آن این است که اگر سخن مدعیان را بپذیریم، لازمه‌اش این است که قبول کنیم ساخته شدن هرگونه مولکول پروتئین به هر شکلی محال است و بیرون آمدن گلوله‌ها از کیسه با هر ترتیبی محال است و این با اصل علم اجمالی ما منافات دارد که می‌دانیم بالاخره یک نوع پروتئین با آرایش مولکولی خاص و یک نوع ترتیب خاص در خروج گلوله‌ها، لاجرم پیدا خواهد شد.» (1)
وی بیرون آمدن هر کارت یا مهره‌ای را به یک اندازه محتمل می‌انگارد که هیچ کارتی بر دیگر احتمال قوتی ندارد.
«هر عضوی به اندازه عضو دیگر محتمل است و نمی‌توان با غیرمحتمل شمردن (و محال شمردن) یکی، کفه را به نفع دیگران سنگین کرد، چون این محالیت به همه اطراف علم اجمالی سرایت خواهد کرد و اصل آن را از ریشه بر خواهند کند.
نکته یاد شده مضمون یکی از مغالطاتی است که در استنتاجات آماری رخ می‌دهد و افراد گمان می‌کنند با نشان دادن قلت احتمال یک رویداد، احتمال رویداد مقابل را بالا می‌برند.» (2)

تحلیل و بررسی

1. اولین نکته قابل توجه این که خارج شدن یک گلوله یا کارت غیرمشخص از میان هزاران گلوله و کارت با کارت‌های دیگر یکسان و برابر است. در خارج شدن اولین کارت هیچ نظم و غایتی وجود ندارد، و بر آن تعریف نظم صدق نمی‌کند، لذا این فرض اصلاً از قلمرو بحث نظم خارج است.
2. بحث نظم در ترکیب خاص چند کارت یا گلوله یا حروف است، مثلاً اگر از میان حروف مخلوط شده، پشت سر هم چند واژه معنادار، بلکه چند بیت یا غزل نغز بیرون بیاید، آیا عقل حکم نمی‌کند که در چینش این حروف و کلمات به صورت جمله معنادار یا شعر نغز، دستی از ناظم هوشمند و شاعر در میان بوده است؟!
یا این که به صرف استناد به حساب احتمالات باید گفت از آنجا که درآمدن حرف اول با حروف دیگر مساوی است و همین احتمال در حروف دوم و سوم تا آخر وجود دارد، پس وجود غزل‌های مختلف را می‌توان با صدفه و شانس توجیه کرد.
3. طرفداران نظم اصلاً بیرون آمدن هیچ کارت، گلوله و حرفی را نه تنها محال نمی‌انگارند بلکه بعید هم نمی‌شمارند، آنان قایل‌اند که وقتی کسی سواد خواندن نداشته باشد هر کارت و حرفی را بیرون می‌کشد که در این فرض حساب احتمالات کارساز خواهد بود و نتیجه آن در حروف مثلاً عدم تشکیل جمله معنادار و غزل یا شعر خواهد بود. در این فرض ناخودآگاه در بین کارت‌ها یا حروف بیرون کشیده شده یک ترکیب تکوینی شکل خواهد گرفت، اما بر این ترتیب، تعریف نظم و ملاک آن صدق نمی‌کند، چرا که حروف بیرون آمده، مهمل و فاقد انسجام و ارتباط اجزای آن با یکدیگر به منظور رساندن یک غایتی هستند.
پس طرفدار نظم بیرون کشیدن کارت یا حرفی را محال نمی‌انگارد و این اتهامی بیش نیست، آنچه طرفدار نظم آن را محال می‌انگارد ترکیب جملات معنادار یا غزل نغز از بیرون آمدن حروف بدون استناد به ناظم است. در واقع منتقد محترم خود به مغلطه روی آورده، و آنچه که طرفدار نظم انکار می‌کند یعنی «نظم بدون ناظم» و اشعار نغز بدون شاعر نابغه را به مغالطه «بیرون کشیدن هر کارت یا حرفی» تعبیر کرده است.
4. نکته دیگر این که هر چند بیشتر از تحقق یکی از افراد و اجزای دایره احتمالات، تحقق هر عضوی مساوی است، اما بعد از وقوع آن، می‌تواند دو صورت داشته باشد، صورت اول پیدایش یک شکل و صورت درهم و فاقد نظم و ارتباط اجزای آن با یکدیگر، در این فرض معلوم می‌شود که در تحقق و خارج شدن اجزای آن، تنها فاعلی وجود داشته که هیچ نظم و غایتی را لحاظ قرار نداده است.
صورت دوم، پیدایش شکل و ترتیب خاص، منظم و منسجم است. مانند پیدایش یک دیوان به نام حافظ یا فردوسی که روشن می‌شود در ترتیب حروف و انتخاب آن واقعاً دقت و هوش فوق العاده‌ای نقش ایفا کرده است.
5. نکته آخری که در نقد طرفداران امکان صدفه به عنوان دلیل نقضی تذکر می‌دهیم آن است که ما همه‌ی حرف‌ها، استدلال‌ها و پاسخ‌های آنان را معنادار و جدی تلقی نمی‌کنیم، چون مطابق ادعای خودشان محتمل است که این استدلال‌ها و پاسخ‌ها که از حروف تشکیل شده، ناظم هوشمندی در پشت سر آن نباشد، بلکه یک نویسنده یا متکلمی به صورت درهم و پراکنده آن را ادا کرده است، چرا که احتمال تشکیل حروف آن به یک اندازه است.
اگر طرفدار صدفه آن را انکار کند، روشن می‌شود که وی نیز صدفه را برنمی‌تابد و آن را در ظاهر انکار می کند. اما اگر مدعی باشد که حرف‌هایش از روی شعور نبوده است ما او را فاقد صلاحیت برای مباحث علمی و استدلالی تلقی نموده و استدلال با وی به نقطه پایان می‌رسد.

شبهه چهارم: انکار حکم عقل بر ضرورت نیاز نظم به ناظم

در برخی از سایت‌ها (3) و جزوات (4) اشکال مطرح شده که عقل نیاز نظم به ناظم را بدیهی و انکار آن را مستلزم تناقض نمی‌داند، لذا برهان نظم واقعاً حکم عقل نیست، چرا که در این صورت عقل می‌بایست آن را بدیهی می‌یافت، اما می‌بینیم که منکران آن در دنیا زیاد هستند.
در نقد این شبهه نخست باید به مراتب مختلف بدیهی و تناقض ظاهری و پنهانی اشاره کرد، به این معنا که انکار بدیهی ظاهری و صریح در نظر همه به تناقض منجر می‌شود. اما برهان نظم و احتیاج نظم جهان به آفریننده ناظم بدیهی صریح نیست، بلکه بعد از استدلال، روشن و بدیهی می‌شود و استدلال آن در متن برهان نظم گذشت، حاصل آن این است که برای توجیه نظم جهان هستی دو راه حل بیشتر وجود ندارد، یکی تصور ناظم هوشمند، دوم احتمال صدفه؛ عقل با رد صدفه، به ضرورت وجود ناظم هوشمند حکم می‌کند و انکار آن را بعد از این استدلال بدیهی و منکر آن را انکار علت یک معلول می‌انگارد که به تناقض منجر می‌شود.
به دلیل وجود واسطه و استدلال در برهان نظم شاید منکران از این حیث انکار نظم را غیربدیهی و غیرمنجر به تناقض وصف می‌کردند. لکن چنان که در منطق ذکر شده است بدیهی اقسامی دارد و برهان نظم از اقسام بدیهی ثانویه است که علم به وجود ناظم به تصور یک واسطه و حکم عقلی (دلالت نظم بر ناظم آگاه) نیازمند است.

اشکالات هیوم و تکرار آنها در بعض جزوات

دیوید هیوم فیلسوف معروف انگلیسی از فلاسفه ملحدی است که در نقد براهین اثبات خداوند وقت بیشتری را (حدود25 سال) صرف کرده است. وی در نقد برهان نظم اشکالات هشتگانه‌ای را مطرح کرده که این اشکالات در دهه‌های اخیر بر بعض روشنفکران مسلمان نیز تأثیر گذاشته است.
به عنوان مثال آخوندزاده اشکالات هیوم را بدون جواب وصف می‌کند. (5)
شبهات هیوم امروزه در سایت‌های مختلف نیز با قالب جدیدی عرضه می‌شود که به دلیل اهمیت موضوع ما با تفصیل بیشتری به نقل و نقد این شبهات می‌پردازیم.

شبهه پنجم: قیاس به مصنوع بشری

هیوم مدعی است در دلیل نظم طرفداران آن، مصنوعات و نظم طبیعت را به مصنوعات بشری قیاس و تشبیه نمودند. به این صورت که انسان وقتی مصنوعات دست ساخته خود را مشاهده می‌کند، آن را به وجود یک طراح و ناظم نیازمند می‌یابد و این احساس نیاز در قلمرو مصنوعات بشری خالی از وجه نیست. اما خطای انسان در تعمیم و تسری این نیازمندی در مصنوعات طبیعت است، نیاز نظم در مصنوع بشری به طراح و ناظم درست است، اما در طبیعت این نیاز وجود ندارد، چرا که طبیعت با مرور و تکرار حوادث خود می‌تواند آفریدگار نظم خود باشد و نیازی به طراح خارجی نداشته باشد. هیوم در توجیه نظم موجود در طبیعت به فرضیه اپیکور اشاره می‌کند و مدعی است:
«عالم مرکب از تعداد بی‌شماری از ذرات صغار است که به طور تصادفی در حرکت هستند؛ در یک زمان نامحدود این ذرات صغار ترکیبات متعددی پیدا می‌کنند و به انواع صورت‌های گوناگون ممکن درمی‌آیند. اگر یکی از این ترکیبات نظم ثابت و معینی پیدا کند، (خواه موقت یا به طور دائم) این نظام در طی زمان مناسب صورت تحقق و استقرار خواهد یافت و ممکن است کیهان با انتظامی که ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم از این ترکیبات ساخته شده باشد. (6)
اقبال لاهوری نیز با تأثر از اشکال هیوم می‌نویسد:
حقیقت این است که مشابهت و تمثیلی که این برهان بر آن بنا شده، اصلاً ارزشی ندارد، میان نمودهای طبیعی و کارهایی که بشر سازنده‌ای می‌کند، واقعاً شباهتی نیست. (7)

نقد و نظر

در نقد اشکال فوق باید گفت که نیاز نظم به ناظم و طراح، حکم عقل است؛ این عقل است که با مشاهده‌ی هرگونه نظم و بدون هیچ تشبیه و قیاسی وجود طراح آن را ضروری می‌داند، به دیگر سخن، اگر فرض شود انسانی هیچ مصنوع بشری را مشاهده نکرده است، باز هم با مشاهده نظم حیرت‌انگیز طبیعت به طراح آن اذعان می‌کند. اما قیاس و تشبیه به مصنوع بشری که موافقان دلیل نظم آن را در استدلال خود می‌آورند، آن نه به عنوان وجه استدلال بلکه به عنوان شاهد و مؤید استدلال است.

شبهه ششم: نظم معلول طبیعت

اشکال دوم هیوم این است که اگر نظم به ناظم احتیاج دارد، ناظم آن نه از برون بلکه از خود طبیعت نشأت می گیرد. در مرکبات، اجزاء و ترکیب آنها در کنار یکدیگر، یک نظم و خاصیت سومی به وجود می‌آورند؛ مثلاً از ترکیب هیدروژن و اکسیژن با حالت خاص آب پدید می‌آید که خاصیت مَیَعان و رفع عطش را دارد. در جهان بزرگ طبیعت با مرور زمان انشقاق زمین از خورشید و قابل زیست بودن زمین برای نباتات، حیوانات و انسان را به وجود آورده است که تفصیل آن در نظریه صدفه خواهد آمد.
این اشکال امروزه در بعضی جزوات با این تعبیر «عدم نیاز به ناظم بیرونی» تکرار می‌شود. (8) در بعضی سایت‌ها برای تقویت شبهه به شکل گرفتن اَشکال مختلف منظم مانند شکل‌های بلور توسط طبیعت تمسک شده است. (9)

تحلیل و بررسی

در تحلیل آن به این نکته اشاره می‌شود، این که ماده و طبیعت به جهان، نظم و سامان می‌بخشد، آیا صاحب شعور و فهم است یا نه؟ در صورت اول، مدعای نظریه نظم ثابت می‌شود که هر نظمی به ناظم هوشمند احتیاج دارد، هر چند آن خود طبیعت باشد، در اینجا سؤال از علت فاعلی ناظم طبیعی مطرح می‌شود که این طبیعت هوشمند که به عالم نظم می‌دهد، هوشمندی و این قدرت فوق العاده خود را از کجا به دست آورده است؟ که لابد به علت مجرد و بالاخره به خدا منتهی می‌شود. اما اگر فرض دوم مطرح شود که طبیعتی که به جهان نظم می‌دهد خود فاقد شعور و هوشمندی است، در اینجا این اشکال سبز می‌شود که وجودی که خود فاقد شعور و درک است، چگونه ممکن است نظمی را بیافریند که عقل کل انسان‌ها در تفسیر آن در تحیر است، به تعبیر فلسفی ماده‌ای که فاقد شعور است نمی‌تواند معطی شعور باشد چرا که: فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء شود.

ذات نایافته از هستی‌بخش *** کی تواند شود هستی بخش (10)

اما این توجیه که نظم و شعور معلول ترکیب خاص اجزاء مرکب است، در نقد آن باید گفت اثر اجزاء مرکبات همان اثر عناصر آن است که از ترکیب چند عنصر به وجود آمده است، و این طور نیست که اثر مستقل از عناصر و از بیرون پدیدار گردد. در این صورت فهم و شعور به وجود آمده از مرکبات یا به اجزاء ذی‌شعور مرکب مستند است، در این فرض اشکال علت فاعلی هوشمندی آن عناصر تکرار می‌شود، یا به اجزاء فاقد شعور مستند است که در این صورت اشکال «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء گردد» لازم می‌آید.
ممکن است برای توجیه نظم و افعال خارق العاده نباتات و حیوانات و حتی انسان به مسأله غریزه انتقال آن به نسل بعدی از طریق وراثت تمسک شود تا بدین سان نظم طبیعت توجیه شود. در نقد آن باید گفت با قطع نظر از اشکال انتقال چنین خصوصیات و اعمال خارق‌العاده از طریق وراثت که دانشمندان علم وراثت مدعی آنند، سؤال و اشکال را به حیوان اولین می‌بریم که فاقد والدین است و نمی‌توان اعمال آن را از طریق وراثت و ژن‌ها توجیه کرد. در اینجاست که باید به وجود ناظم و طراح خارج از قلمرو طبیعت اذعان کرد.
در نقد استدلال منکران به پیدایش اَشکال مختلف منظم مانند بلور توسط طبیعت باید گفت، پیدایش شکل‌های مختلف در طبیعت مانند شکل بلور یا ستارگان یا کوه‌ها و طاق‌های غار، معلول یک سری علل خاص طبیعت است که آن علل در طول زمان مدیدی موجب پدید آمدن آثار مختلفی شده است، پس تحقق آنها نیز بدون علیت نیست.
نکته دیگر این که آنها هر چند اَشکال عجیب هستند، اما تعریف نظم بر آنها صدق نمی‌کند، چون نظم عبارت از ترکیب اجزای یک مجموعه به منظور به دست آوردن یک غایت است. در این اَشکال اجزا و عناصر تشکیل دهنده آن ارتباط مؤثر به منظور تحصیل غایت خاصی را ندارند لذا آن اَشکال دارای علل مختلف تکوینی هستند و به دلیل همین تعدد علل، ما شاهد شکل‌های مختلف و نه واحد و منسجمی هستیم.
به دیگر سخن تکثر و اختلاف شکل‌های بلور و طاقدیس ها خود دلیل بر این است که آنها هر چند علل تکوینی دارند، اما فاقد ناظم هوشمند به عنوان علت هستند.

شبهه هفتم: نظم معلول صدفه

برخی از زیست‌شناسان و کیهان‌شناسان آفرینش زمین و آسمان را معلول تصادف و صدفه می‌دانند و معتقدند نظم موجود در آسمان‌ها و زمین به طراح و ناظمی نیازمند نیست، بلکه معلول تکرارات مداوم طبیعت است که در اثر این تکرار، بالاخره آسمان و زمین نظم و سامان خاصی یافته است. آنان برای توجیه زندگی شگفت‌انگیز انسان و حیوان در عالم طبیعت فرضیه های ذیل را مطرح کردند:

الف) نظریه لاپلاس:

لاپلاس معتقد بود که در اول آفرینش ستارگان مکرر در مکرر با یکدیگر برخورد کردند که منظومه شمسی از آن به وجود آمد و از نزدیک شدن یک ستاره به خورشید و تصادف آن با خورشید، زمین از خورشید انشقاق یافت و به مرور زمان زمین حرارت خود را از دست داد. در دانش مکانیکی وی، در تبیین جهان و اداره آن به خداوند نیازی نمی‌افتد. (11)

ب) آغاز حیات از موجود تک سلولی: (12)

بعد از پیدایش زمین و قابلیت آن برای رشد و نمو گیاهان و حیوانات با مرور زمان و برخورد مکرر عناصر و ترکیب آنها سلول‌های اولیه گیاهان و حیوانات به وجود آمدند و سپس بر اثر تکامل و ترکیبات مختلف از موجود تک سلولی، حیوانات مختلف پدید آمدند.

ج) فرضیه تکاملی داروین:

برخی از زیست‌شناسان از جمله داروین بر این باورند که انسان صورت تکامل یافته‌ی میمون است. بقای انسان و دیگر حیوانات در پرتو جدال حیوان با طبیعت و سایر حیوانات و به تعبیری در سایه «تنازع در بقا» ممکن شده است و برای آن به وجود طراح و ناظم نیازی نیست. (13)

تحلیل و بررسی

1. تحلیل فرضیه لاپلاس:

نکته اول این که این نظریه صرفاً در حد فرضیه و غیرقابل اثبات است؛ چنان که کرسی موریسون می‌گوید:
برخی ستاره‌شناسان معتقدند که احتمال نزدیکی دو ستاره به هم تا حدودی که قوه جاذبه آنها را به سوی یکدیگر بکشاند نسبت یک به چند میلیون است و احتمال آن که دو ستاره به همدیگر تصادم کنند و یا باعث تجزیه و تلاشی یکدیگر شوند به قدری احتمال ضعیفی است که از حوصله قدرت محاسبه خارج می‌باشد. (14)
نکته دوم این که اصل نظریه لاپلاس- با قطع نظر از صحت یا سقم آن- با وجود ناظم و طراح منافاتی ندارد، چرا که محتمل است این عملیات (انشقاق زمین از خورشید) جزء طرح و برنامه طراح و ناظمی باشد که پشت پرده آن را تدوین و اجرا می‌کند.

2. تحلیل آغاز حیات از موجود تک سلولی:

در نقد استناد نظم به طبیعت گفته شد که استناد نظم و حیات به امر مادی و غیرهوشمند غیرقابل توجیه است، علاوه این که در فلسفه مبرهن شده که حیات مخصوصاً روح انسانی وجود مجرد و غیرمادی است و پیدایش امر مجرد از وجود صرف مادی بدون مشارکت وجود مجرد ناممکن است.
نکته دیگر این که اصل نظریه فوق منافاتی با نظم ندارد، چرا که پیدایش اصل حیات از موجود تک سلولی متوقف بر شرایط متعددی است که خود آن نشانگر وجود ناظم و طراح است و نادیده انگاشتن طراح آن و استناد حیات اولیه به تصادف یک احتمال بسیار ضعیف است که عقلاء بدان اعتنا نمی‌کنند.
موریس در کتاب راز آفرینش انسان به تفصیل دلایل محال بودن تصادف را آورده است. (15)
دانشمند دیگری به نام دنوی نیز می‌گوید:
احتمال نمودن و حادث شدن اتفاقی حتی ساده‌ترین مولکول پروتئین یک در است، ... به کلی غیرممکن است بتوان همه‌ی پدیده‌هایی را که برای ظهور حیات لازم است، از روی تصادف توجیه کرد. (16)

3. تحلیل نظریه داروین:

نکته اول این که این نظریه تنها در حد فرضیه است و از نظر علمی مبرهن نشده و مخالفان جدی مانند مک کرادی، ری ون، و دنوی دارد و به اصطلاح در این فرضیه حلقات گم شده‌ای وجود دارد که قابل توجیه نیست. نکته دوم این که اصل نظریه با دلیل نظم تعارضی ندارد. چرا که نظریه داروین خلقت انسان را از راه تکامل تدریجی که بدون علت نیست به میمون نسبت می‌دهد و سیر مراحل مختلف آن خود حاکی از نظم و ناظم خاص است.
باری محتمل است که نظریه فوق با ظواهر بعض متون مقدس مانند تورات، انجیل و قرآن مجید که خلقت انسان را به آدم و خاک نسبت می‌دهند منافات داشته باشد، رفع تعارض آن دو خود راهکار خاصی دارد که در این مجال نمی‌گنجد.

توجیه نظریه داروین با قانونمندی

زیست‌شناسان نخست اصل نظریه تکاملی را به ترکیب تصادفی شیمیایی عناصر و اتم‌ها نسبت می‌دادند، لکن به مرور زمان پی بردند که نظریه صدفه خود بی‌پایه است و نظریه تکامل که بر آن استوار می‌باشد، بالتبع بی‌پایه خواهد بود، لذا قانونمندی را بر آن اضافه کردند، چنان که باربور در این باره می‌گوید:
نظریه تکامل ناظر به تصادف و قانون است نه تصادف تنها، اگر قوانینی در کار باشد که بر ثبات ترکیب شیمیایی و قدرت آنها بر جذب گروه‌های دیگری از اتم‌ها حاکم باشد، دیگر جایز نیست که از احتمالات و آماری استفاده کرد که احتمال متساوی برای هر ترکیبی قائل است. (17)
وی به امکان تایپ متنی معنادار توسط میمون از روی تصادف اشاره می‌کند، به شرط آنکه یک نوع مکانیسم و قانونی حاکم باشد که با هر حرفی که میمون تایپ می‌کند، حرف معنادار را ظاهر و حفظ کند و حرف مهمل را خود به خود حذف کند.
در نقد این توجیه و تصحیح نظریه تکامل باید گفت که آن نوعی پارادوکس است. از یک طرف به اصل صدفه تأکید دارد که آن ناسازگار با قانون و علت‌مندی است و از سوی دیگر علت‌مندی را می‌پذیرد که وجود آن اصل صدفه را برنمی‌تابد. زیست‌شناسانی که قید مکانیسم و قانونمندی را بر نظریه تکاملی افزودند، ناخودآگاه به وجود طراح و ناظم در پشت عالم اتم‌ها و عناصر اذعان کردند که آن تعداد، نوع اتم‌ها و سلول‌ها و شرایط طبیعی مناسب را برای تکامل عناصر و انواع مهیا سازد تا نظریه فوق قابل توجیه باشد که آن در گرو وجود ناظم و طراح هوشمند است و لازمه آن نه تنها عدم سازگاری نظریه داروین با دلیل نظم بلکه مثبت آن نیز هست.

شبهه هشتم: نظم معلول انتفاع انسان‌ها

هیوم مدعی است که نظم حقیقی در خارج وجود ندارد، انسان به دلیل انتفاع و نفع خود از امور خارجی نام آن را نظم می‌گذارد، به عبارت دیگر نظم بر انسان مداری متوقف است و چون انسان خود را اشرف مخلوقات می‌داند، منافع همه اشیاء و حیوانات را برای خود می‌خواهد.
داروین بعد از هیوم با طرح نظریه «قانون تنازع بقا و انتخاب طبیعی» به تقویت نظریه هیوم پرداخت که به موجب آن بقای حیات انسانی نه به دلیل اشرفیت وی بلکه به مقاومت انسان در جدال زندگی و تنازع بقاء و برتری وی بر طبیعت مادی و حیوانی برمی‌گردد.

نقد و نظر

اشکال فوق از انتظارات ناموجه از دلیل نظم نشأت می‌گیرد، آنچه دلیل نظم مفید آن است، تنها وجود ناظم و طراح است، اما این که آیا انسان اشرف مخلوقات است؟ راز بقای وی محبوبیت یا مقاومت وی می‌باشد؟ نباید پاسخ آنها را از دلیل نظم طلب کنیم. اگر راز بقای انسان محبوبیت وی باشد، آن نشان می‌دهد در پشت پرده ناظم و کارگردانی است که با برنامه خاص در صدد حفظ موجود برتر است. و اگر راز بقای وی مقاومت است، سؤال را به علت مقاومت و وجود سلول های مقاوم در حیوان قوی و موجود تک سلولی برمی‌گردانیم که آن نیز از دخالت نیروی قادر هوشمند حکایت می‌کند.
سستی اشکال هیوم مبنی بر انکار اصل نظم در عالم خارج و بستگی آن به انتفاع انسان نیازی به توضیح ندارد، چرا که وجود اصل نظم آسمان‌ها و زمین و دیگر آفریده‌ها خود موضوع مستقلی است و ارتباطی به انتفاع انسان ندارد؛ اعم از اینکه انسان باشد یا نه و از آنها نفعی ببرد یا نه، بر نظم آنها خللی وارد نمی‌شود، اما این که آیا انسان اشرف مخلوقات است یا نه؟ پاسخ آن بر عهده‌ی دلیل نظم نیست و باید آن را از موضع خود طلبید.

شبهه نهم: امکان نسبت نظم به ناظم جوهر مجرد

تفتازانی که دلالت نظم بر ناظم را دلالت اقناعی و از باب مشهورات می‌پذیرفت (18)، این اشکال را مطرح می کند که می‌توان برای توجیه نظم جهان آن را به جوهر مجرد نسبت داد و ضرورتی برای تصویر وجود خداوند نیست. همو در نقد اشکال می‌گوید که علم حدسی و تخمینی حکم می‌کند که آفریدگار جهانی با این نظم جز غنی مطلق نمی‌تواند باشد. (19)
در تحلیل اشکال و نقد آن باید گفت دلیل نظم بر احتیاج نظم مجموعه جهان به یک ناظم قادر آگاه تأکید می‌کرد، اما این که این ناظم مستقیماً خود خداوند یا یکی از آفریده‌های او به نام «جوهر مجرد» و «عقل دهم» در اصطلاح فلسفه مشاء باشد، تأکید خاصی ندارد. این که ناظم نظم جهان «جوهر مجرد»‌باشد، سؤال روی آن متمرکز می‌شود که خالق و آفریده چنین ناظم ذی‌شعور و قادری که می‌تواند به جهان مادی نظمی شگفت انگیز بخشد کیست؟
این سؤال‌ها بر هر ناظم ممکنی ادامه خواهد داشت تا این که به واجب الوجود منتهی شود.

شبهه دهم: سازگاری نظم با تعدد ناظم و خدا

یکی از اشکالات هیوم این است که بنابر پذیرفتن اصل نظم و دلالت آن بر ناظم، آن خدای ادیان- که به وحدت و صفات کمالی مانند قدرت و حکمت، عدالت و خیرخواهی متصف است- را ثابت نمی‌کند، چرا که وجود نظم جهان با تکثر ناظم‌ها سازگاری دارد، به این صورت که چند فاعل قادر و هوشمند ممکن است با توافق یکدیگر به جهان نظم و سامان بخشند، هم‌چنین لازم نیست که این فاعل‌ها و ناظم‌ها دارای صفات کمالی مانند عدالت و خیرخواهی باشند.

تحلیل و بررسی

پاسخ این شبهه روشن می‌شود، آن جا که گفته شد که وحدت خداوند و هم‌چنین صفات کمالی را نه با دلیل نظم بلکه با براهین دیگر باید تبیین و تقریر کرد. لذا این اشکال هیوم متوجه برهان نظم نیست، توضیح بیشتر این پاسخ در بحث توحید خداوند و تنافی صفات خواهد آمد.

شبهه یازدهم: نیاز خدا به ناظم

بعض ملحدان شبهه می‌کنند که اگر هر نظمی به ناظمی نیازمند است، لازمه آن این است که خداوند که یک موجود باشعور و هماهنگ فرض شده نیز منظم و در نتیجه باید ناظم و آفریننده‌ای بالاتر از خود داشته باشد، در حالی که خداباوران این نتیجه را برنمی‌تابند.
سستی این اشکال روشن است، چرا که دلیل نیاز نظم به ناظم عبارت است از دارای اجزای مختلف بودن و ارتباط آنها با یکدیگر به منظور تحصیل غایتی است. علاوه این که وجود این مجموع منظم به دلیل امکان و حدوث آن نیازمند علت هوشمند است.
لکن هیچ کدام از این ملاک‌ها و ادله در خداوند موجود نیست، چرا که خداوند ذات بسیط، غنی مطلق و واحد و واجب الوجود است.

شبهه دوازدهم: ناسازگاری بساطت خدا با فاعلیت ذی‌شعور

مخالف برهان نظم که خود به پاسخ اشکال متوجه بود، اشکال خود را بر بساطت خدا سوق می‌دهد و می‌گوید:
الف) معنای بساطت خدا چیست؟
ب) چطور چیزی می‌تواند بسیط باشد و کاری انجام دهد یا شعوری داشته باشد؟
در نقد شبهه الف باید گفت اول ما معنای بساطت را به خدا نسبت نمی‌دهیم، بلکه براهین عقلی و فلسفی اثبات می کنند که واجب الوجود باید بسیط باشد، چرا که در صورت ترکیب از عناصر و اجزایی محدود خواهد شد و برای انجام فعلی به اجزای نیازمند خواهد شد و این با فرض واجب الوجود سازگار نیست.
اما این که معنای بساطت خدا چیست، باید گفت همان طوری که بیان شده ذات خداوند برای ما معلوم نیست و نهایت تصوری که ما از بساطت داریم این است که خداوند، وجود محض و واحد و بدون ترکیب از اجزایی دارد. به بیان فلسفی از آنجا که اجزاء و عناصر و اختلاف وجود از محدودیت وجود مادی و امکانی سرچشمه می‌گیرد، وجود اجزاء در وجود مادی قابل تصور است، اما به دلیل صرف وجود بودن خداوند، امکان تصور اجزاء در آن اصلاً وجود ندارد و در واقع بساطت ذات الاهی امر معقول و ترکیب آن برای عقل پذیرفتنی نیست.
اما این که وجود بسیط چگونه خلق و فعلی را انجام می‌دهد؟ باید گفت این بحث خوشبختانه در فلسفه مطرح شده است. فلاسفه بر این باورند که به دلیل بساطت خداوند، آن مقام ربوبی مستقیماً یک خلق و فعلی را انجام می‌دهد که از آن به «قاعده الواحد» تعبیر می‌شود، آن صادر اول با قوه و فاعلیتی که از خداوند اخذ می‌کند، افعال دیگری انجام می‌دهد، سلسله این علت ها ادامه پیدا می‌کند تا به عالم طبیعت منتهی می‌شود، عالم طبیعت به دلیل ذات امکانیش همیشه به واجب الوجود وابسته است، اما افعال و رویدادهای آن از طریق علل متعدد به خداوند منتهی می‌شود، به دلیل صعوبت این بحث به همین مختصر بسنده می‌شود.

شبهه سیزدهم: ماده وجود بسیط و ناظم جهان

از شبهات سست و ضعیف مخالفان نسبت دادن بساطت به وجود مادی است (20)، تا وجود مادی را مانند خداوند بسیط فرض کنند و از این راه مقام ناظمیت را به وجود ماده نسبت دهند.
این اشکال کننده که خود متوجه بطلان و سستی ادعای بساطت ماده است، در مقابل آن فقط ادعا می‌کند که ماده بسیط است. بنگرید:
«خداباور می‌تواند جواب دهد که ماده نمی‌تواند بسیط باشد، در حالی که غیرماده می‌تواند و در آن صورت من هم می‌گویم که ماده می‌تواند بسیط باشد و غیرماده نمی‌تواند.» (21)
لکن وی اصول علمی را از یاد می‌برد که ماده از هزاران اتم، الکترون و نوترون، بلکه انرژی تشکیل یافته است و از سوی دیگر براهین عقلی و فلسفی بر بساطت واجب الوجود دلالت می‌کنند.

شبهه چهاردهم: ناسازگاری شرور با نظم

یکی از شبهات مطرح در باب نظم، وجود شرور در عالم طبیعت مانند، رانش زمین، آتشفشان، سیل و دیگر حوادث ناگوار طبیعی است که رخ دادن آنها، با فرض وجود ناظم طراح و خیرخواه ناسازگار است، چرا که اگر در پشت این جهان ناظمی وجود داشت، نمی‌گذاشت این همه بی‌نظمی در جهان طبیعت رخ دهد که صدها بل هزاران انسان را به کام مرگ بکشد.

تحلیل و بررسی

پیش از پرداختن به پاسخ اشکال به ذکر مقدمه‌ای می‌پردازیم:
ادعا این است که جهان مادی دارای یک نظم و انسجام خاصی است که از وجود یک غایت حکایت می‌کند. با تأمل در جهان مادی روشن می‌شود که رویداد هر پدیده‌ی طبیعی بر یک سلسله علل و اسباب طبیعی و مادی استوار است که وجود آن علل تحقق معلول خاص را می‌طلبد. مثلاً نظام احسن و طبیعت بر تبخیر آب های زمین به بخار توسط حرارت خورشید و بازگشت دوباره آنها به زمین با سرد شدن جو زمین، دلالت دارد که از این طریق آب موردنیاز نباتات، حیوانات و انسان ها تأمین می‌شود. خود این جریان از مجموعه نظم‌ها و نظام‌ها حکایت دارد.
مثال دیگر، به اصل آفرینش زمین و جدا شدن آن از یک ستاره دیگر مثل خورشید مربوط است که این موجب شده است زمین به مرور زمان آتش و حرارت پوسته خود را از دست بدهد و زمینه رشد و نمو در آن ایجاد شود، با وجود آن، حرارت و مواد مذاب در هسته مرکزی آن جریان دارد که آن موجب آثاری در پوسته زمین مانند ایجاد کوه‌ها، دره‌ها و دریاها می‌گردد که مجموعاً بستر حیات و زندگی را در زمین برای گیاهان، جانداران و انسان‌ها فراهم می‌آورد. وجود مواد مذاب در هسته زمین موجب حرکت طبقه‌های زمین و به تبع آن فوران آتشفشان و رانش زمین می‌گردد. بعد از ذکر این مقدمه به نکاتی اشاره می‌شود:
1. تا این جا روشن شد که همه‌‌ی فعل و انفعال‌های طبیعی زمین خود نظام‌مند است که از وجود نظام علیت در جهان طبیعت حکایت می‌کند. (22) پس این سخن که جهان بی‌نظم است، صرفاً ادعای بدون دلیل است.
2. اما این سخن که انسان از بعض پدیده‌های طبیعی متضرر می‌شود، سخن مطابق واقع است، اما به دلیل این که انسان از یک یا چند مجموعه منظم طبیعت متضرر می‌شود، موجب نمی‌شود که در حقیقت آن مجموعه منظم جرحی وارد شود، چرا که مطابق تعریف نظم، آن مجموعه واجد ملاک نظم یعنی اجزاء مرتبط و دارای غایت خاص است. مگر این که گفته شود ملاک صدق نظم در هر پدیده‌ی طبیعی انتفاع انسان است، اگر یک جریان طبیعی برای انسان خیر و موجب نفع شد، آن نظم و نظام‌مند خواهد بود، هر چند آن جریان طبیعی آثار بسیار سوئی برای سایر جانداران اعم از حیوان و گیاه در پی داشته باشد، لکن همه سخن در پذیرش این نوع تعریف از نظم و لحاظ موضوعیت انسان است که لازم می‌آید ما همه خیر و خوبی جهان را با انسان بسنجیم که بدون ملاک عقلی و منطقی است.

شبهه پانزدهم: وجود شرور ناسازگار با خدای خیرخواه و قادر همه توان

مخالف برهان نظم می‌تواند مدعی شود که اگر حوادث ناگوار طبیعت را نیز متعارض با حقیقت نظم نینگاریم، بالاخره آنها به ضرر و نیستی انسان- که اشرف مخلوقات است- منجر می‌شود و آن با خدای خیرخواه و قادر همه توان سازگار نیست.
در پاسخ این شبهه این نکته را یادآور می‌شویم که برهان نظم تنها در صدد اثبات نظم عالم است، اما این که شرور طبیعی با صفت خیرخواهی و قدرت و حکمت الاهی متضاد است، تبیین آن را نه از «برهان نظم»، بلکه پاسخ آن را باید از اصول و مبانی دیگری پی گرفت. (23)

پی‌نوشت‌ها:

1. عبدالکریم سروش، ‌تفرج صنع، ص450 و 451.
2. سروش، همان، ص 51.
3. www. kaafar. netfrims. com/baad/nazm. htm
4. جزوه بولتن فرهنگی برهان، شماره‌ی 17، ص29.
5. آخوندزاده گفته است: «حکیم انگلیسی از علمای اسلامیه و بمبئی پرسش نموده، اما هنوز از علمای اسلام به این مسأله جواب شافی- که از آن سکوت صحیح حاصل می‌شود- داده نشده است»، (نقل از: فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، ص74).
6. نقل از: جان هیک، فلسفه دین، ص62؛ در نقل اشکالات هیوم به جزوه براهین اثبات خدا، استاد مصطفی ملکیان رجوع شده است.
7. احیای فکر دینی در اسلام، ص37.
8. بولتن فرهنگی برهان، شماره 17، مرداد 1372، ص18.
9. Ibid,pz.
10. دیوان مولوی، باب در استدلال برای وجود آفریدگار.
11. برای توضیح بیشتر از مرحله آفرینش و تکامل آن ر.ک: علم و دین، ص 111 و 397 به بعد و نیز: داروین، منشأ انواع، ترجمه نورالدین فرهیخته.
12.«ذره بسیار کوچک و نامرئی «پروتوپلاسم» جسمی نرم و شفاف است، قدرت حرکت دارد و از آفتاب کسب نیرو می‌کند، این ذره به وسیله نور خورشید اسیدکربنیک هوا را تجزیه می‌کند و ذراتش را متلاشی می‌سازد و هیدروژن را از آب گرفته هیدروکربن می‌سازد و به این طریق مواد غذایی خود را تحصیل می‌کند»(راز آفرینش انسان، ص 65).
13. ر.ک: علم و دین، ص72 و 73.
14. ر.ک: راز آفرینش انسان، ص 11.
15. همان، فصل 6 و 16.
16. علم و دین، ص 418.
17. همان، ص 419.
18. ر. ک: شرح المقاصد، ج3، ص12.
19. ر.ک: همان، ص13.
20. Ibid,p. 3
21. Ibid
22. برای توضیح بیشتر رک: نگارنده، اصل علیت در فلسفه و کلام.
23. ر. ک: نگارنده، خدا و مسأله شر.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدابرهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست آدمیان از قدیم الایام با مشاهده دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت هدف از خلقت انسان چیست؟ اگر هدف تکامل است، چرا خدا …هدف از خلقت چیست؟ ادله عقلى آن‌را بیان کنید اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را کامل دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را …دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات شده می دانند چیست؟مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را نپذیرد ولی اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدا برهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست آدمیان از قدیم الایام با مشاهده پدیده های دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات مصاحبه برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق عالم وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت برهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت و چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای طبیعی هدف از خلقت انسان چیست؟ اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را هدف از خلقت چیست؟ ادله عقلى آن‌را بیان کنید اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را کامل نیافرید؟ دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات شده می دانند چیست؟ مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان است که قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان فطرت در اثبات خدا (1)

[ad_1]

ادله خداشناسی و نقد شبهات منکران

تعریف لغوی

فطرت از ماده «فطر» اشتقاق یافته که در لغت عرب در معانی مختلف مانند ابتدا، اختراع، پاره کردن از طول و خلقت استعمال شده است. فطرت در ادبیات عرب بناء نوع و بر خلقت خاص دلالت می‌کند. این واژه وقتی به انسان نسبت داده می‌شود، نوع خاصی از آفرینش انسان را به تصویر می‌کشد. اما این که این نوع خاص چیست؟ پاسخ آن از علم لغت برنمی‌آید بلکه جواب آن را باید از منابع عقلی و نقلی جستجو کرد.

معانی اصطلاحی فطرت

فطرت و فطری در اصطلاح‌ها و علوم مختلف در معانی خاصی استعمال شده است که به اشاره می‌گذریم.

1. اصطلاح منطقی:

یکی از انواع شش‌گانه بدیهیات در منطق، فطریات است که در آن به «قضایا قیاساتها معها» تعبیر می‌شود، که با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می‌شود، مانند تصور دو به این که نصف چهار است. (1)

2. فطری افلاطونی:

افلاطون معتقد بود همه معلومات انسان از عقل نشأت می‌گیرد که ریشه این معلومات پیش از تعلق نفس به بدن در عالم مثل موجود بوده است، اما انسان آن را فراموش کرده است. (2)

3. ادراکات بالقوه:

معلومات و ادراکاتی که فعلاً در ذهن انسان بالقوه است که با مرور زمان فعلیت می‌یابد. (3)

4. قریب به بدیهی:

قضایایی که عموم مردم با یک استدلال ساده به راحتی آن را درک می‌کنند. (4)

5. تعریف دکارت:

وی برخی از معلومات را مستقیماً از خود عقل ناشی می‌داند که عقل به حسب طبع خود و بدون نیاز به حواس واجد آن است مانند شکل، حرکت، یقین و زمان و مدت. (5)

6. تعریف کانت:

در نظر کانت، موضوعات ریاضی صرفاً مخلوق عقل و ذهن است. (6)

7. تعریف عرفانی:

یکی از معانی به کار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به عالم جبروت است که متقدم بر عالم مادی و ملکوت است.

طرح مسأله در دین‌پژوهی

بحث فطرت در علم کلام و دین‌پژوهی از جایگاه خاصی برخوردار است. این موضوع از زوایای مختلف مورد توجه دین‌پژوهان قرار گرفته است که مهم‌ترین آنها عبارتند از سه مسأله ذیل: الف) فطرت و انسان ب) فطرت و دین ج) فطرت و خداشناسی.

1. فطرت و انسان:

وقتی از فطرت انسان سخن گفته می‌شود، مقصود این است که در سرشت و خمیرمایه وجود انسان از سوی آفریدگار متعال، یک نوع تمایل، استعداد و کشش به سوی انجام کارهای نیک و خیر نهادینه شده است که اگر انسان به حال خود واگذار شود، مایل به انجام آن اعمال خواهد بود، مگر این که قوه و استعداد فوق توسط عوامل بیرونی پوشانده شود.
مارکسیسم‌ها (7) و اگزیستانسیالیسم‌ها (8) منکر ماهیت و سرشت پیشین انسان شده‌اند و معتقدند ماهیت انسان از محیط و جامعه متأثر است.

2. فطرت و دین:

یک معنای فطرت، تطابق دین مخصوصاً ادیان آسمانی با سرشت و فطرت انسان است، وقتی از دین و انسان سخن به میان می‌آید، مقصود این است که دین برحسب نیاز و تلائم ذاتی انسان بوده و نازل شده است و تمامی مدعیات و آموزه‌های دین نیز بر این قاعده مطابق است. (9)

3. فطرت و خداشناسی:

یکی از مسایل مهم دین‌پژوهی نسبت فطرت و خداشناسی است، به این معنا که آیا شناخت خداوند در مقام اول و گرایش و پرستش خداوند در مقام دوم در نهاد و سرشت انسان عجین شده است یا نه؟

تحلیل فطری انگاری خداشناسی

این که مقصود از فطری انگاری خداشناسی چیست؟ از سوی متألهان پاسخ‌های متفاوتی عرضه شده است که اشاره می‌شود:

1. 3. معنای افلاطونی

گفته شد که افلاطون بر این اعتقاد بود که روح انسان پیش از عالم مادی بر همه‌ی معارف، علم و معرفت داشته و لکن بعد از تعلق روح به کالبد مادی آنها را به بوته فراموشی سپرده است. لذا علم و معرفت انسان در دنیا در حقیقت از باب یادآوری و تذکار معلومات پیشین است. (10)
خداشناسی نیز از این مقوله است، روح انسان پیش از عالم دنیا بر خداوند شناخت و معرفت داشته است، در این دنیا باید آن معرفت را زنده و اعاده کرد. با توجه به تفسیر عالم مثل بر موجودات مفارق ازلی و ابدی و این که دمیپوژ یا صانع الاهی جهان را مطابق الگو صور مثل (ازلی)‌ افلاطونی شکل می‌دهد. (11) می‌توان این نوع خداشناسی را بر فطرت تفسیر نمود.
این دیدگاه در میان فلاسفه بعدی جایگاه مهمی را کسب نکرده است، حتی ارسطو شاگرد افلاطون نیز با خلقت پیشین روح پیش از بدن و معلومات آن مخالفت کرده است.

2. 3. صرف استعداد و قوه

دومین معنای فطری‌انگاری خداشناسی، تعریف به استعداد و قوه است، به این معنا که خلقت انسان به گونه‌ای است که استعداد و قوه شناخت خداوند در ذات خود را دارد.
شهید مطهری یکی از دو معنای فطرت را چنین تبیین می کند:
«ادراکاتی که بالقوه در ذهن همه کس موجود است، هر چند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است؛ از قبیل معلوماتی که با علم حضوری برای نفس معلوم هستند ولی هنوز به علم حصولی معلوم نشده‌اند. به عقیده صدرالمتألهین فطری بودن معرفت به ذات حق از این قبیل است.» (12)
به نظر می‌رسد تحلیل فطرت به صرف استعداد و ادراکات بالقوه، تحلیل ناقصی از فطرت است، به این معنا که فطرت علاوه بر آن، خود طبیعت خلقت روح انسانی به گونه‌ای خاص است که خداشناسی در ذات آن عجین شده است، به تعبیری فطرت خداشناسی فراتر از استعداد و ادراکات بالقوه است، بلکه در حد «لا تبدیل له» است.
نکته دیگر- چنان که بعض محققان متذکر شدند- استعداد و قوه خداشناسی و ادراکات تنها در برابر خداشناسی نیست، بلکه انسان قابلیت الحاد و کفر را نیز داراست. پس فطرت یک مرتبه از صرف قوه و استعداد بالاتر است.
«سرشت انسان عین شناخت خداوند سبحان است، و این نه بدان معناست که اگر انسان بالغ شود و بیندیشد به آفریدگارش علم حصولی پیدا می‌کند، یا بدین معنا که استعداد معرفت خداوند را دارد؛ زیرا صرف این که اگر بیندیشد می‌فهمد، یا صرف استعداد شناخت را «فطرت الله» نمی‌گویند، چون این استعداد و آن اندیشه احیاناً نسبت به انکار یا شرک هم هست و مجرد آن را نمی‌توان گفت که انسان بر فطرت توحید خلق شده است، آن چنان آفرینش که تبدیل ناپذیر است.» (13)

3. 3. فطری منطقی (علم حصولی بدیهی)

در علم منطق فطریات یکی از بدیهیات شش‌گانه است که تصدیق به آن با یک واسطه انجام می‌گیرد که آن در درون ذهن بوده و به صرف تصور مطلوب آن واسطه نیز خود به خود متصور می‌شود. و بیرون از آن نیست مانند تصور دو به این که نصف چهار است. (14)
برخی از حکمای اسلامی فطری انگاری خداشناسی را به این معنا تفسیر کرده‌اند که برحسب آن معرفت و شناخت خداوند از نوع علم حصولی بدیهی خواهد بود که تحصیل آن نیازمند یک واسطه مانند تصور امکان یا حدوث جهان است.
از ظواهر عبارت‌های فارابی (15)، فخر رازی (16) و صدرالمتألهین (17) این رهیافت ظاهر می‌شود.

4. 3. علم حصولی با استدلال ساده

تقریر دیگر مقصود از فطری‌انگاری خداشناسی را حصول علم و جزم با استدلال ساده و غیرپیچیده تبیین می‌کند که حصول آن برای همه مردم امکان پذیر است، به خلاف براهین عقلی و فلسفی پیچیده که تنها در توان عده‌ی معدودی است.
شهید بهشتی یکی از معانی مورد قبول فطرت در قرآن را معنای فوق ذکر می‌کند.
«معنای دیگری که برای فطری بودن خداشناسی می‌توان گفت این است که شناخت حق، به استدلال‌های پیچیده و تو در تو نیاز ندارد، به همین جهت قرآن هم هر جا استدلالی کرده است از این حد فراتر نمی‌رود که انسان را بر توجه به ساده‌ترین و روشن‌ترین دریافت‌های فطری‌اش برانگیزد.» (18)
آقای مصباح یزدی ضمن رد بداهت‌انگاری خداشناسی، نهایت آن را قریب به بداهت وصف می‌کند که درک آن برای عقل با براهین غیر پیچیده امکان پذیر است.
«هر کسی با عقل خدادادی می‌تواند آنها را درک کند و نیازی به براهین پیچیده فنی ندارد.» (19)
وی تصریح می‌کند این معنا از فطرت با استدلال ساده برای همه میسر است. (20) همو در جای دیگر تصریح می‌کند افراد عادی از این راه مستغنی نیستند، چرا که فطرت به معنای خداشناسی یا خداگرایی باطنی آگاهانه نیست. (21) دو معنای اخیر از فطرت خداشناسی با فرو کاهیدن فطرت به علم حصولی، هر چند تصور آن را سهل و همگانی می‌کند، اما به نظر می‌رسد فطرت به این ساحت اختصاص ندارد و ساحت دیگر فطرت که ساحت باطن و ژرفی است، به علم حضوری و خلقت خاص انسان تعلق دارد که فطرت باطن و دل نام دارد که توضیح آن خواهد آمد.

5. 3. معرفت شهودی پیشین

رهیافت‌های پیشین (جز رهیافت اول)، فطرت را به علم حصولی تنزل داده و آن را در حد معارف و علوم ذهنی انسان تفسیر می‌کرد. دو رهیافت دیگر نیز وجود دارد که بر فطرت خداشناسی از منظر باطنی و علم حضوری نگاه می‌کند که به توضیح آن می‌پردازیم.
یک رهیافت با اهتمام به بعض آیات و روایات مدعی است که نفس انسانی پیش از تعلق به این بدن و دنیا در عوالم مجرد پیشین برای خود وجودی داشته و در این عوالم بر خداوند متعال معرفت و شناختی از نوع علم مجرد و حضوری به دست آورده است. منتهی در این دنیا به دلیل تعلق به عالم و بدن مادی علم خداشناسی را به تفصیل فراموش کرده است، لکن علم پیشین انسان به خداوند به عنوان پایه و بستر مناسب برای خداشناسی بعدی در سرشت انسان حفظ شده است و اثر آن در انسان دنیوی باقی مانده است. و با این علم انسان از زمینه و فطرت خداشناسی و حتی خداگرایی برخوردار است. بنابراین نظریه فطرت خداشناسی، فعل الاهی در سرشت انسان و با علم حصولی و ادراکات انسان اعم از بدیهی و غیربدیهی متفاوت است.
«خداوند خود را قبل از عالم کنونی به قلوب انسان‌ها شناسانده و اثری از آن معرفی در قلب و روح انسان برجا مانده است.
معرفت فطری یکی از اقسام علوم بشری نیست، زیرا فطرت فعل خداست و بدین سان فطرت را نباید بر علم حصولی بدیهیات اولیه، بدیهیات ثانویه، نظریات قریب به بدیهیات و هم‌چنین علم حضوری به معنای مصطلح تطبیق نمود.» (22)
این نظریه توسل به شناخت ذهنی و مفهومی و برهانی برای شناخت خداوند، به جای فطرت به معنای فوق را برنمی‌تابد و آن را تطبیق معرفت فطری قرآن بر معارف فطری دکارت و لایب نیتس وصف می‌کند که از ظهور عقاید راسیونالیسم جدید در مقابل آمپیریسم سر درمی‌آورد. (23) هم‌چنین این نظریه با نظریه علم حضوری تفاوت دارد، چرا که علم حضوری در این رهیافت هم مجرد پیشین انسان در عوالم متقدم است نه علم حضوری اصطلاحی. (24)

6. 3. علم حضوری (فطرت دل)

نظریه دیگر بر این باور است که خداوند سرشت و ذات انسان را به گونه‌ای خلق نموده است که در صورت تأمل انسان در ذات و نفس خود، بدون نیاز به اخذ مفاهیم ذهنی و عقلی به وجود آفریدگار متعال گواهی خواهد داد.
در حقیقت مقصود از خداشناسی فطری، بیان این نکته است که خداشناسی و اعتقاد به مبدأ و هم‌چنین معاد نه استعداد و ادراکات انسان بلکه جزء حقیقت و مقوم انسان است که ذات انسان بر آن خلق شده است.
صدرالمتألهین خداگرایی را مخصوصاً هنگام افتادن در دام خطرات امر غریزی و جبلی تفسیر می‌کند. (25)
شهید مطهری این نظریه را با تقریر رسا چنین شرح می دهد:
«غریزه خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبه معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از طرف دیگر؛ نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام، موجود است.
انسان بدون آنکه خود بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز هست، گویی غیر این «من» یک «من» دیگر نیز در وجود او مستتر است و او از خود نوایی و آوازی دارد.» (26)
استاد مطهری آنگاه به اشعار ذیل نیشابوری (27) استشهاد می‌کند:

غیر من در پس پرده سخن سازی هست *** راز دل نتوان داشت که غمازی هست
بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید *** که در این کنج قفس زمزمه‌پردازی هست
تو مپندار که این قصه به خود می‌گویم *** گوش نزدیک بم آر که آوازی هست

حافظ نیز می‌گوید:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست *** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست (28)

و به تعبیری با تأمل بیشتر می‌تواند از طریق وجدان و علم حضوری خویش خود را بنده و وابسته آفریدگار متعال حس کند. هر چقدر تأمل انسان بیشتر و هم‌چنین موانع بیرونی مفقود باشد، احساس فوق نیز رو به فزونی خواهد بود. شاهد و مثال بارز آن احساس نیاز به مبدأ لایتناهی در فرض قطع امید از اسباب عادی است، مثلاً کشتی‌ای که در حال غرق شدن است یا هواپیمایی که در معرض سقوط قرار دارد.
این تقریر از فطرت خداشناسی با تقریر پیشین (علم عوالم پیشین) تفاوت دارد، برای این که تقریر پیشین بر وجود عوالم پیشین و باقی ماندن اثر آن علم متوقف است، اما این تقریر نیازمند وجود انسان در عوالم مجرد پیشین و بقای اثر آن علم در دنیا نیست و تنها بر خلقت خاص انسان در دنیا تأکید دارد که انسان با علم حضوری و رجوع به درون و دل خود به اعتقاد به خدا نایل خواهد گشت.
آیت الله جوادی آملی در این باره می‌گوید:
«فطرت از سنخ هستی است نه از سنخ ماهیت، از این رو دارای مفهوم و از قبیل معقول ثانی فلسفی است و چون ماهیت ندارد فاقد تحلیل و تعریف ماهوی است؛ نه تحدید و تعریف حدی دارد و نه تعریف رسمی بلکه تعریف شرح اسمی دارد.» (29)
«فطرت به معنای بینش شهودی و انجذاب و بندگی سرشت ویژه انسانی است نه صفتی از صفات او تا با زوال وصف، بقای موصوف ممکن باشد، بلکه شهود و گرایش نحوه خاص وجودی اوست که با آن آفریده شده است.» (30)

آگاهانه یا ناآگاهانه بودن فطرت دل؟

حاصل تفسیر فوق از فطرت خداشناسی این شد که خداشناسی در حقیقت و ساختار ماهوی انسان نهفته است. این جا این سؤال پیش می‌آید که آیا خود انسان بما هو انسان به این وصف ذاتی خود متوجه و آگاه است یا این که بر آن شعور و آگاهی ندارد؟ به دیگر سخن آیا فطرت در شناخت خداوند کفایت می‌کند یا به یک نوع علم نیز نیاز هست؟
الف)‌ طیفی از کسانی که فطرت خداشناسی را به معنای علم شهودی تفسیر می‌کنند، بر عدم آگاهی انسان قایل‌اند و تأکید دارند که فطرت به معنای ذات نهفته انسان، از ساحت توجه و علم انسان مغفول است و برای بیداری آن می‌بایست به علم بدیهی یا استدلال‌های ساده روی آورد. آقای مصباح یزدی در این باره می‌نویسد:
«همچنان که فطرت خداپرستی، یک گرایش آگاهانه نیست فطرت خداشناسی نیز شناختی آگاهانه نمی‌باشد، به گونه‌ای که افراد عادی را از تلاش عقلانی برای شناختن خدای متعال بی‌نیاز کند.» (31)
همو می‌پذیرد که هر فردی از مرتبه ضعیفی از فطرت دل (شناخت حضوری) برخوردار است، اما این مقدار به تنهایی برای شناخت خدا کافی نیست.
«این نکته را نباید فراموش کرد که چون هر فردی دست کم از مرتبه ضعیفی از شناخت حضوری فطری برخوردار است می‌تواند با اندکی فکر و استدلال وجود خدا را بپذیرد و تدریجاً شناخت شهودی ناآگاهانه‌اش را تقویت کند و به مراتبی از آگاهی برساند.» (32)
ب) طیفی دیگر از کسانی که تفسیر باطن و علم حضوری گرا از فطرت خداشناسی را ارائه می‌دهند معتقدند که علم حضوری به خداوند آگاهانه است و نه تنها همین مقدار در شناخت خداوند کفایت می‌کند، بلکه این نوع علم حضوری مفید و موصل خداوند است، اما علم حصولی و ادراکی در حد احتمال مطرح است. (33)
نکته قابل توجه این است که دین به معنای علم شهودی و آگاهانه در فطرت دل به یک حد و میزان نیست، بلکه مراتب مختلفی دارد، اما مهم این که در مرتبه توجه به آن مثل انسان مضطر که از اسباب عادی قطع امید کرده است، با مراجعه به درون خود و بدون علم حصولی می‌تواند خدای خود را شناخته و دریابد.
«فطرت که همان بینش شهودی انسان نسبت به هستی محض و نیز گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه‌ای نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شد و جان انسانی به آن شیوه خلق شد.» (34)
در تحلیل این دو نظریه می‌توان گفت اگر مقصود از ناآگاهانه توصیف کردن فطرت دل، به صورت مطلق باشد، باید گفت این در واقع به نفی فطرت می‌انجامد و برخلاف ظاهر نصوص دینی است، علاوه آن که برخلاف وجدان است، چرا که هر انسانی با مراجعه به خود مخصوصاً در مواقع اضطرار می‌تواند تجربه کند که خداشناسی و خداگرایی وی بدون استمداد از مفاهیم ذهنی و علم حصولی است.
اما اگر مقصود از نفی آگاهی در فطرت دل، نسبی و جزئی باشد، باید گفت ادعای رقیب یعنی آگاهانه بودن فطرت مقید به رجوع به درون و فقدان موانع است، در این فرض نیاز به علم بدیهی و تلاش عقلانی برای بیداری فطرت آسیبی به اصل ادعا وارد نمی‌کند.

اصالت علم حضوری یا حصولی در خداشناسی؟

از فطرت خداشناسی چند تعریف مختلف وجود دارد که عمده آن به دو تفسیر علم حضوری و علم حصولی برمی‌گردد. برخی راه خداشناسی را قسم اول و بعضی نیز قسم دوم توصیف و تحلیل کرده‌اند. نکته قابل بحث در این مسأله این است که کدام یک مقدم و پایه دیگری است؟ به این معنی که آیا اول باید علم حضوری بر خداوند حاصل آید تا در پرتو آن علم حصولی نسبت به آفریدگار متعال و طی مراتب سعادت محقق آید یا بالعکس؟
پاسخ این مسأله تا حدودی از مطالب پیشین روشن می‌شود. کسانی که فطرت دل را آگاهانه توصیف نموده‌اند، فطرت دل را پایه می‌دانند؛ چرا که علم حضوری خطابردار نیست.
استاد جوادی در این باره می‌گوید:
«فطری به معنای بینش شهودی یک علم حضوری است که ذاتاً از علم حصولی ممتاز می‌باشد و هر دو از یک نوع علم نیستند.» (35)
همو درباره همگانی بودن راه دل می‌گوید:
«هدف قرآن کریم از آن جهت که سراسر حکمت است، تبیین فطرت انسانی و شکوفایی راه دل است، زیرا راهی که برای همه در همه حالات و در همه شؤون وجود دارد راه دل است.» (36)
و نیز تصریح می‌کند که:
«کسانی که از پیمودن راه دل و راه محبت محروم‌اند، از اندیشه ذهنی خود، آن چنان که باید، طرفی نمی‌بندند و حتی گاهی ممکن است از صورت‌های ذهنی هیچ سودی بهره آن‌ها نشود.» (37)
برخی از متفکران و روان‌شناسان غربی نیز بر اصالت فطرت در مقابل تعقل تأکید ورزیده‌اند که این جا می‌توان به روان‌شناس نامی غرب یعنی ویلیام جیمز اشاره کرد که می‌نویسد:
«مایه اولیه مفهومات مذهبی از اعتقادات قلبی سرچشمه می‌گیرد و سپس فلسفه و استدلال‌های تعقلی، آن مفهومات را تحت نظم و فرمول در می‌آورند. فطرت و قلب جلو می‌رود و عقل به دنبال او همراهی می‌کند.» (38)
دیدگاهی که فطرت را به علم عوالم پیشین تفسیر می‌کرد از پایه بودن آن حمایت می‌کند. (39)
دیدگاه دیگر معتقد است علم حضوری متأخر از علم بدیهی یا قریب به بدیهی است، لذا اول باید علم بدیهی برای شناخت خداوند حاصل آید تا در پرتو آن علم حضوری انسان شکوفا گردد.
به دیگر سخن علم حضوری برای خداوند به معنای واقعی آن، پس از پیمودن منازل و مراحل سیر و سلوک به دست می‌آید که آن نیز رابطه تنگاتنگ با براهین فلسفی خداشناسی دارد. افزون بر آن چون علم حضوری اکثر مردم سطحی و غیرآگاهانه است، برای خداشناسی نیازمند علم حصولی است.
آقای مصباح یزدی در تقریر این مدعا می‌نویسد:
«علم حضوری و شهودی برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است. اما مراتب ضعیف آن هر چند در افراد عادی هم وجود داشته باشد، چون توأم با آگاهی نیست، برای به دست آوردن جهان بینی آگاهانه کفایت نمی‌کند... آنچه مستقیماً از کاوش‌های عقلی و براهین فلسفی به دست می‌آید، همین شناخت حصولی است ولی هنگامی که چنین شناختی حاصل شد، انسان می‌تواند در صدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه نیز برآید». (40)
همو تأکید می‌کند که علم حضوری افراد عادی با ضمیمه کردن اندکی فکر و استدلال به دست می‌آید که کلامش پیشتر گزارش شد. (41)
در تحلیل این دیدگاه باید بر این نکته اشاره کرد که نمی‌توان به صورت مطلق از اصالت علم حضوری یا حصولی دفاع کرد، در برخی از انسان‌ها مجرد فطرت و تأمل در ذات خود برای شناخت خدا کفایت می‌کند، اما در برخی دیگر فطرت خداشناسی به صرف تأمل در خود بیدار نمی‌شود، و به علم حصولی نیازمند است. مانند کسی که در خداشناسی به شبهه افتاده بعد از مطالعه و تحقیق به واقعیت خداوند ایمان می‌آورد، به دیگر سخن دو طریق فوق قابل جمع هستند و نمی‌توان به صرف شک و احتمال عدم قطع دیگری را انکار کرد.

ارزیابی و نظریه مختار

حاصل آن که از شش تعریف و دیدگاه پیشین در تفسیر فطرت خداشناسی، رویکرد نخست به دلایل مبانی فلسفی قابل التزام نیست که تفصیل آن در فلسفه مبرهن شده است.
اما پنج تعریف اخیر خود به خود با اصل فطرت متعارض نیست، بلکه برخی از تعاریف تعریف ناقصی است که با انضمام تعاریف دیگر کامل می‌شود.
تعریف فطرت به نفس استعداد و قوه، تنها بخشی از فطرت است و همه‌ی آن نیست. همین طور تحلیل فطرت به علم حصولی اعم از بدیهی یا استدلال ساده می‌تواند تعریف عام فطرت باشد؛ به این معنی که مقصود از خداشناسی فطری این است که برای شناخت خدا خود ذهن انسانی با اتکا به مفاهیم خود و استدلال غیرپیچیده کفایت می‌کند، این تفسیر از فطرت با بعد دیگر فطرت یعنی علم حضوری و باطنی منافاتی ندارد.
درباره تعریف فطرت به علم و معرفت پیشین انسان در عوالم مجرد متقدم، باید گفت اولاً این دیدگاه با اشکال مبنائی مواجه است، چه بسا کسانی وجود چنین عوالم و معرفت انسان را منکر هستند و ثانیاً نباید فطرت خداشناسی را به این تعریف منحصر کرد و تعاریف دیگر از جمله علم حضوری و بدیهی را منکر و به ضرس قاطع آن‌ها را ناسازگار با آیات و روایات توصیف کرد؛ بحث و توضیح نقلی فطرت در حوصله این مقال نیست.
اما تفسیر فطرت به علم حضوری، به نظر می‌رسد این تفسیر نه مصداق منحصره بلکه مصداق بارز فطرت خداشناسی است، با این تذکار که مصادیق دیگر فطرت مانند علم بدیهی یا حصولی یا استدلال ساده می‌تواند از مصادیق دیگر فطرت تلقی شود.
بر این اساس مختار از تعریف فطرت خداشناسی اعتقاد و تصدیق به وجود خداوند از طریق خود انسان و بدون نیاز به تعلیم و تربیت است، که انجام آن گاهی از طریق علم حضوری و گاهی از طریق علوم بدیهی و حصولی روی می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک. بوعلی سینا، اشارات، ج1، ص219.
2. ر. ک: افلاطون، دوره آثار، ج1، ص395، 366 و 389 و ج3، ص1316 و 1844-1836؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج1، ص193.
3. مطهری، مجموعه آثار، ج6، ص262.
4. ر. ک. مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس ششم.
5. ر. ک. دکارت، تأملات در فلسفه اولی، ص41-57؛ اصول فلسفه، ص44.
6. ر. ک. هارنتاک یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ص10 و 93.
7. ر. ک. ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص163؛ موریس دووژه، روش‌های علوم اجتماعی، ص19.
8. ر. ک. سارتر، اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم، ص71؛ مطهری، مسأله شناخت، ص242؛ فلسفه اخلاق،‌ص187.
9. ر. ک. تفسیرالمیزان، ج16، ص288.
10. ر. ک. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج1، ص179.
11. ر. ک. دوره آثار، ج3، ص1844-1836 (تیمائوس، 27-35).
12. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله پنجم، ج1، 2، 3، ص183 و در کتاب فطرت می‌نویسد: «فطریاتی که قرآن قایل است از نوع فطریات افلاطونی نیست که بچه قبل از اینکه متولد شود، این‌ها را می‌دانسته و مجهز به این‌ها به دنیا می‌آید، بلکه به معنای این است که استعداد این‌ها در هر کسی هست به طوری که همین قدر که بچه به مرحله‌ای رسید که بتواند این‌ها را تصور کند تصدیق این‌ها برایش فطری است» (آثار، ج3، ص479).
13. جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص94.
14. «فهی قضایا انما تصدق بها لأجل وسط ذلک الوسط لیس مما یعزب عن الذهن فیحوج فیه الذهن الی طلب بل کلما اخطر بالبال حد المطلوب خطر الوسط بالبال» (اشارات، ج1،‌ص219).
15. ر. ک: السیاسة المدنیة، ص77. البته فارابی تأکید می‌کند که این نوع خداشناسی شامل افراد خاص می‌شود. (همان، ص82).
16. المباحث المشرقیه، ج2، ص471.
17. المبدأ و المعاد، ص16.
18. خدا از دیدگاه قرآن، ص60.
19. آموزش عقاید، ج2، ص330.
20. همان، ص334.
21. همان، ص63.
22. رضا برنجکار، مبانی خداشناسی، ص236، 139، 141، 113.
23. همان، ص 139.
24. مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1 و2، ص63 و 61.
25. المبدأ و المعاد، ص121 و 253.
26. مجموعه آثار، ج6، ص935.
27. دیوان نظیری نیشابوری.
28. دیوان حافظ، غزل 24.
29. تفسیر موضوعی، ج12، ص26.
30. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص69.
31. آموزش عقاید، ج1 و2، ص63.
32. همان، ص 61 و63.
33. «تفکر حصولی [به خدا] که از راه مفاهیم استنتاج شده، همانند سایر دانش‌های حصولی و ذهنی است و ممکن است بعد از معرفت آن، اعتراف به مبدأ و معاد حاصل نشود»، (تفسیر موضوعی، ج12، ص86).
34. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص69؛ تفسیر موضوعی، ج12، ص25 و 233.
35. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص110.
36. تفسیر موضوعی، ج12، ص233.
37. همان، ص237.
38. ر. ک. ویلیام جیمز، دین و روان، ص57.
39. «معرفت فطری تنها معرفت حقیقی و پایه و اساس ایمان دینی است... اصول معرفت حقیقی نسبت به یک شیء شناخت شخصی آن شیء است و شناخت‌های عقلی در قالب تصورات کلی، شناخت حقیقی محسوب نمی‌شود.» (معرفت فطری خدا، ص57).
40. آموزش عقاید، ج1 و2، ص61.
41. همان، ص63.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات فطرت در آیات و روایات معرفتمعرفت سال بیست و دوم ـ شماره ـ تیر ، ـ نجمه درودى حسن ملکى چکیده فطرت امرى آیا خدا وجود دارد؟ براهین وجود خدا براهین وجود خدا سخن نخست گزاره ای که دست از سرتان بر نخواهد داشت بی تردید مفهوم وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت جایگاه و اهمیت توحید و اخلاق در سیر دعوت رسول خدا …چکیده با نگرشی به سیر دعوت رسول خداص و رهنمودهای قرآنی، در می‌یابیم که حضرت حق در آیات‌ قرآن‌ که‌ از پیروی‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمی صفحه مستند به أمر غیر علمی، و بر پایه غیر برهان است، شدیداً میکوبد؛ و آنرا به مجرد این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور … مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیستدیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را …الف دنیای موازی چیست؟ در حال حاضر سه نوع دنیای موازی مورد بحث فیزیک دانان است خدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات مصاحبه وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی فطرت در آیات و روایات معرفت معرفت سال بیست و دوم ـ شماره ـ تیر ، ـ نجمه درودى حسن ملکى چکیده فطرت امرى تکوینى برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت تاریخچه نخستین کسانی که به‌طور گسترده مفهوم علیت را در نوشته‌های خود مطرح کردند؛ افلاطون آیا خدا وجود دارد؟ براهین وجود خدا براهین وجود خدا سخن نخست گزاره ای که دست از سرتان بر نخواهد داشت بی تردید مفهوم خداوند جایگاه و اهمیت توحید و اخلاق در سیر دعوت رسول خدا ص چکیده با نگرشی به سیر دعوت رسول خداص و رهنمودهای قرآنی، در می‌یابیم که حضرت حق در این آیات‌ قرآن‌ که‌ از پیروی‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمی و بر همین مفاد آیاتی است در قرآن مجید که صریحاً إعلام می‌کند که قرآن، کتاب علم است؛ و آیاتش این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور محسوس مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیست دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات الف دنیای موازی چیست؟ در حال حاضر سه نوع دنیای موازی مورد بحث فیزیک دانان است خدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و آفریدگار هستى قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان فطرت در اثبات خدا (2)

[ad_1]
برهان فطرت در اثبات خدا (2)

برهان-فطرت-در-اثبات-خدا-(2)فطری و ذاتی بودن یک امر دارای پارامترها و خصوصیاتی است که آن را از غیرذاتی تفکیک می‌کند، مثلاً محبت به ادامه ...

برهان فطرت در اثبات خدا (1)

برهان-فطرت-در-اثبات-خدا-(1)فطرت از ماده «فطر» اشتقاق یافته که در لغت عرب در معانی مختلف مانند ابتدا، اختراع، پاره کردن از طول و ادامه ...

برهان نظم در اثبات خدا (2)

برهان-نظم-در-اثبات-خدا-(2)مخالفان در تضعیف برهان نظم می‌کوشند نشان دهند که احتمال تحقق نظم بدون ناظم هر چند صرف احتمال است، اما ادامه ...

برهان نظم در اثبات خدا (1)

برهان-نظم-در-اثبات-خدا-(1)این برهان به دلیل سادگی از براهین مردم‌پسند و مورد توجه پیامبران است. پیشینه آن به افلاطون و ارسطو می‌رسد. ادامه ...

برهان حرکت در اثبات خدا

برهان-حرکت-در-اثبات-خدادر نظر اولیه حرکت از مکانی به مکان دیگر در پاسخ سؤال فوق تعریف می‌شود. این پاسخ در تعریف حرکت درست اما ادامه ...

خورشید داغ

خورشید-داغلب تشنه است بچه و چشم «رباب»، تر اما دلش از این همه پر التهاب‌ تر لب تشنه است بچه و بیدار می‌شود چشمان ادامه ...

خواب خوب

خواب-خوبلای لای ای درد دل‌هایت به جانم لای لای ای کم بهار پر خزانم لای لای ای شب کنار گاهوارت آب و آتش آب و نانم ادامه ...

خم چارم

خم-چارمگاه می‌شد از لبم طوفان شروع گاه می‌بردم به گلبرگی کوع گاه می‎رفتم دو گام از خود برون گاه می‌کردم به اصل ادامه ...

خط خاطره و خون

خط-خاطره-و-خوننپرس حال دل داغدار و چشم ترم را شکسته صاعقه تازیانه بال و پرم را اگر فرات به دجله بریزد و بخروشد، نمی‌نشاند ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات فطرت در آیات و روایات معرفتمعرفت سال بیست و دوم ـ شماره ـ تیر ، ـ نجمه درودى حسن ملکى چکیده فطرت امرى وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت آیا خدا وجود دارد؟ براهین وجود خدا برهان صدیقین برهان وجودی برهان فطری برهان تجربه دینی برهان اخلاقی برهان جایگاه و اهمیت توحید و اخلاق در سیر دعوت رسول خدا …چکیده با نگرشی به سیر دعوت رسول خداص و رهنمودهای قرآنی، در می‌یابیم که حضرت حق در این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور … مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیستخدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را …دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات شده می دانند چیست؟راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟ تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی فطرت در آیات و روایات معرفت معرفت سال بیست و دوم ـ شماره ـ تیر ، ـ نجمه درودى حسن ملکى چکیده فطرت امرى تکوینى برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت برهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت و آیا خدا وجود دارد؟ براهین وجود خدا برهان صدیقین برهان وجودی برهان فطری برهان تجربه دینی برهان اخلاقی برهان معقولیت جایگاه و اهمیت توحید و اخلاق در سیر دعوت رسول خدا ص چکیده با نگرشی به سیر دعوت رسول خداص و رهنمودهای قرآنی، در می‌یابیم که حضرت حق در این این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور محسوس مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیست خدا را چگونه بشناسیم خدا را چگونه بشناسیم نویسندهمحمدباقر شریعتى سبزوارى اعتقاد به خداى جهان و آفریدگار هستى دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات شده می دانند چیست؟ راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟ راه یا راه های رسیدن به خدا چیست؟ تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما را می مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان است که قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان امکان و وجوب در اثبات خدا (1)

[ad_1]
نقش روشنفکر در ....؟

نقش-روشنفکر-درآیا روشنفکران گروه پر شماری از مردم‌اند یا دسته‌ای بی‌نهایت کوچک، ولی منحصر به فرد، از آنها را تشکیل ادامه ...

معرفیِ کتاب «نقش روشنفکر»، اثر ادوارد سعید

معرفیِ-کتاب-نقش-روشنفکر-اثر-ادوارد-سعیدریشه‌ی مفهوم «روشنفکر» به معنی امروزی آن، را شاید بتوان در روند دادگاهی یافت که در آن آلفرد دریفوس، افسر ادامه ...

جادوی کلام

جادوی-کلاماین پرسش برای ما مطرح است که ارتباط میان دو مفهومی در ساختار «جهان» ی که به وسیله‌ی گفتار و اسطوره تحقق ادامه ...

زبان و مفهوم‌سازی

زبان-و-مفهوم‌سازیاگر خواسته باشیم به ماهیت ویژه‌ی مفهوم دینی- اسطوره‌ای نه تنها از طریق نتایج این مفهوم بلکه از رهگذر ادامه ...

جای زبان و اسطوره در الگوی فرهنگ بشری

جای-زبان-و-اسطوره-در-الگوی-فرهنگ-بشریافلاطون در نخستین عبارت گفتگونامه‌ی فایدروس وصف می‌کند که چگونه سقراط پس از برخورد با فایدروس می‌گذارد ادامه ...

برهان حدوث در اثبات خدا (2)

برهان-حدوث-در-اثبات-خدا-(2)برخی از ماتریالیست‌ها مدعی‌اند که اصل وجود ماده وجود ثابت و مستغنی از هرگونه علت است، اما تغییر در وضعیت ادامه ...

برهان حدوث در اثبات خدا (1)

برهان-حدوث-در-اثبات-خدا-(1)یکی از براهین مثبت وجود خداوند تمسک به حدوث جهان امکان و در رأس آن عالم ماده و طبیعت است. به این معنی ادامه ...

برهان صدیقین در اثبات خدا

برهان-صدیقین-در-اثبات-خداصدیقین جمع کلمه صدّیق و صدّیق صیغه مبالغه است یعنی کسی که در راست گفتاری و صدق به مقام اعلی برسد، اما ادامه ...

برهان امکان و وجوب در اثبات خدا (2)

برهان-امکان-و-وجوب-در-اثبات-خدا-(2)شبهه پیشین می‌خواست با انکار اصل علیت به نوعی به تبیین پدیده‌های مادی بپردازد که نیازی به اصل علیت به ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برهان وجوب و امکان براهین وجود خدا این برهان، یکی از براهین معروف و متقن عقلی در باب اثبات وجود خداست، که در آثار ابن برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای درد در ناحیه‌ی عقب سر و گردندرد در ناحیه‌یبرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی ثواب زیارت امام حسین علیه السلامثوابزیارتامامبرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟پیوند زکات و نماز در آیات حقیقت نماز راز نماز در نهج البلاغه نماز در سیره پیشوایانمعجزات و کرامات پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله …پى نوشت ها ـ متکلّمان مسلمان در مبحث دلایل نبوّت خاصّه و مفسّران در مقدّمه تفسیر اثبات وجود امام زمانعج برای اهل سنّتپرسش چگونه می توان وجود مهدی موعود را برای برادران اهل سنّت اثبات نمود؟ پاسخ در این چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟به خانواده خود فرمان نماز بده و بر این کار پشتکار داشته باش و در این راه صابر باشطه رابطه علم و دین مسئله رابطه علم و دین از دیرزمان در مغرب زمین هم مطرح بوده و مورد بحث و مناقشه قرار برهان وجوب و امکان براهین وجود خدا این برهان، یکی از براهین معروف و متقن عقلی در باب اثبات وجود خداست، که در آثار ابن سینا‌ به برهان نظم در اثبات خدا لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل انجمن گفتگوی دینی را در جستجوی گوگل اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری چگونه وجود پرسش و پاسخ ، چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟پاسخفرد کافر از آنجا که به وجود امری درد در ناحیه‌ی عقب سر و گردن درد در ناحیه چه عاملی باعث ایجاد درد در ناحیه‌ی پشت سر و گردن می‌شود؟ سر با وجود مهره‌هایی در ناحیه‌ی ثواب زیارت امام حسین علیه السلام ثوابزیارت برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟ پیوند زکات و نماز در آیات حقیقت نماز راز نماز در نهج البلاغه نماز در سیره پیشوایان معجزات و کرامات پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله مصطفی کریمی پى نوشت ها ـ متکلّمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوّت خاصّه» و مفسّران در مقدّمه تفسیر یا ذیل اخلاق در قران کریم ج فصل سوم مکتبهاى اخلاقى در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و به ضد اثبات وجود امام زمانعج برای اهل سنّت پرسش چگونه می توان وجود مهدی موعود را برای برادران اهل سنّت اثبات نمود؟ پاسخ در این که مهدی چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟ به خانواده خود فرمان نماز بده و بر این کار پشتکار داشته باش و در این راه صابر باشطه سال قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان امکان و وجوب در اثبات خدا (2)

[ad_1]
نقش روشنفکر در ....؟

نقش-روشنفکر-درآیا روشنفکران گروه پر شماری از مردم‌اند یا دسته‌ای بی‌نهایت کوچک، ولی منحصر به فرد، از آنها را تشکیل ادامه ...

معرفیِ کتاب «نقش روشنفکر»، اثر ادوارد سعید

معرفیِ-کتاب-نقش-روشنفکر-اثر-ادوارد-سعیدریشه‌ی مفهوم «روشنفکر» به معنی امروزی آن، را شاید بتوان در روند دادگاهی یافت که در آن آلفرد دریفوس، افسر ادامه ...

جادوی کلام

جادوی-کلاماین پرسش برای ما مطرح است که ارتباط میان دو مفهومی در ساختار «جهان» ی که به وسیله‌ی گفتار و اسطوره تحقق ادامه ...

زبان و مفهوم‌سازی

زبان-و-مفهوم‌سازیاگر خواسته باشیم به ماهیت ویژه‌ی مفهوم دینی- اسطوره‌ای نه تنها از طریق نتایج این مفهوم بلکه از رهگذر ادامه ...

جای زبان و اسطوره در الگوی فرهنگ بشری

جای-زبان-و-اسطوره-در-الگوی-فرهنگ-بشریافلاطون در نخستین عبارت گفتگونامه‌ی فایدروس وصف می‌کند که چگونه سقراط پس از برخورد با فایدروس می‌گذارد ادامه ...

برهان حدوث در اثبات خدا (2)

برهان-حدوث-در-اثبات-خدا-(2)برخی از ماتریالیست‌ها مدعی‌اند که اصل وجود ماده وجود ثابت و مستغنی از هرگونه علت است، اما تغییر در وضعیت ادامه ...

برهان حدوث در اثبات خدا (1)

برهان-حدوث-در-اثبات-خدا-(1)یکی از براهین مثبت وجود خداوند تمسک به حدوث جهان امکان و در رأس آن عالم ماده و طبیعت است. به این معنی ادامه ...

برهان صدیقین در اثبات خدا

برهان-صدیقین-در-اثبات-خداصدیقین جمع کلمه صدّیق و صدّیق صیغه مبالغه است یعنی کسی که در راست گفتاری و صدق به مقام اعلی برسد، اما ادامه ...

برهان امکان و وجوب در اثبات خدا (2)

برهان-امکان-و-وجوب-در-اثبات-خدا-(2)شبهه پیشین می‌خواست با انکار اصل علیت به نوعی به تبیین پدیده‌های مادی بپردازد که نیازی به اصل علیت به ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برهان وجوب و امکان براهین وجود خدا این برهان، یکی از براهین معروف و متقن عقلی در باب اثبات وجود خداست، که در آثار ابن برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای درد در ناحیه‌ی عقب سر و گردندرد در ناحیه‌یبرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی ثواب زیارت امام حسین علیه السلامثوابزیارتامامبرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟پیوند زکات و نماز در آیات حقیقت نماز راز نماز در نهج البلاغه نماز در سیره پیشوایانمعجزات و کرامات پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله …معجزات و کرامات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله مصطفی کریمی چکیده کارهای خارق اثبات وجود امام زمانعج برای اهل سنّتپرسش چگونه می توان وجود مهدی موعود را برای برادران اهل سنّت اثبات نمود؟ پاسخ در این چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟به خانواده خود فرمان نماز بده و بر این کار پشتکار داشته باش و در این راه صابر باشطه اخلاق در قران کریم ج فصل سوم مکتبهاى اخلاقى در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و برهان وجوب و امکان براهین وجود خدا این برهان، یکی از براهین معروف و متقن عقلی در باب اثبات وجود خداست، که در آثار ابن سینا‌ به برهان نظم در اثبات خدا معرفی برهان نظم این برهان مبتنی بر تجربه و نفیتصادف استممکن است کسی این برهان را نپذیرد ولی اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری چگونه وجود پرسش و پاسخ ، چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟پاسخفرد کافر از آنجا که به وجود امری درد در ناحیه‌ی عقب سر و گردن درد در ناحیه چه عاملی باعث ایجاد درد در ناحیه‌ی پشت سر و گردن می‌شود؟ سر با وجود مهره‌هایی در ناحیه‌ی ثواب زیارت امام حسین علیه السلام ثوابزیارت برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟ پیوند زکات و نماز در آیات حقیقت نماز راز نماز در نهج البلاغه نماز در سیره پیشوایان معجزات و کرامات پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله مصطفی کریمی معجزات و کرامات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله مصطفی کریمی چکیده کارهای خارق العاده چرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟ به خانواده خود فرمان نماز بده و بر این کار پشتکار داشته باش و در این راه صابر باشطه سال اثبات وجود امام زمانعج برای اهل سنّت پرسش چگونه می توان وجود مهدی موعود را برای برادران اهل سنّت اثبات نمود؟ پاسخ در این که مهدی مسجد و کلیسا پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت نظر شما در مورد دین مسیحیت چیست؟ یکی از دین‌هایی که خداوند متعال به فرزندان ابراهیم ـ علیه قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان صدیقین در اثبات خدا

[ad_1]

ادله خداشناسی و نقد شبهات منکران

طرح مسأله

صدیقین جمع کلمه صدّیق و صدّیق صیغه مبالغه است یعنی کسی که در راست گفتاری و صدق به مقام اعلی برسد، اما این که چرا به این برهان، صدیقین اطلاق می‌شود دو وجه دارد:
الف) احتمال اول این که، اولین و بهترین راه معرفت واجب الوجود همین راه است و بقیه راه‌ها خالی از کذب و ضعف نیستند.
ب)احتمال دوم این‌که، صدیقین (راستگاران) که از عبید خاص مقام ربوبی هستند، برای شناخت خدا این راه را انتخاب کردند.
برهان صدیقین در اصطلاح به برهانی اطلاق می‌شود که بدون واسطه انسان را به سوی حق تعالی رهنمون سازد و استدلال از ذات باری به خود باری باشد نه از آثار حق مثل برهان حدوث متکلمان که حدوث اثر ماده است و هکذا برهان ارسطو «برهان حرکت» یا برهان امکان که امکان هم از آثار وجود ممکن است (1)، بلکه روح و جوهر برهان صدیقین استدلال از مطلق و صرف وجود است به وجود مطلق (واجب الوجود). (2)
برای این برهان تقریرهای متعددی ذکر کردند که نوزده تقریر را مرحوم حکیم آشتیانی (3) در حاشیه خود برای شرح منظومه مورد بحث و بررسی قرار داده و آخرین تقریر به علامه طباطبایی متعلق است که با آن شماره تقریرات برهان صدیقین به بیست می‌رسد که مجال بحث از تک تک آنها در این مقال نیست ولی به تقریرات مشهور و عمده آنها اشاره خواهیم کرد.
چون این برهان تقریباً بدیهی و فطری است به صورت دقیق نمی‌توان به مبتکر خاص آن اشاره کرد ولی مشهور این است که این برهان ابتدا توسط معلم ثانی یعنی ابونصر فارابی به صورت شکل برهانی و منطقی تنظیم شده و بعد در آثار شیخ الرئیس بوعلی سینا و امام فخر رازی و سپس در آثار ابن رشد ظاهر شد.
این برهان با ترجمه آثار ابن رشد به زبان لاتین وارد جهان غرب شد. از فلاسفه شهیر غرب می‌توان به توماس آکویناس اشاره کرد که از این برهان جانب‌داری کرده است که در آینده اشاره خواهد شد. در اینجا به تقریرات معروف برهان اشاره می‌شود:

1. تقریر بوعلی سینا

شیخ الرئیس در آثار خود مانند اشارات به این برهان اشاره می‌کند و برای اولین بار این برهان را به برهان صدیقین توصیف می‌نماید:
«کل موجود من حیث ذاته اما واجب الوجود و اما ممکن الوجود بحسب ذاته و ما حقه فی نفسه الامکان فلیس یصیر موجوداً من ذاته فوجود کل ممکن الوجود هو من غیره» (4).
«هر موجودی با توجه با ذاتش و قطع نظر از غیر یا واجب الوجود یا ممکن الوجود است. ممکن الوجود نمی‌تواند خودش محقق شود پس احتیاج به غیر به نام واجب الوجود دارد. »

استفاده از امکان در برهان شیخ؟

برخی معتقدند (5) که در تقریر شیخ از امکان استفاده شده پس نمی‌تواند برهان صدیقین باشد.
به نظر می‌رسد بعض شواهد و قراین حاکی از آن است که شیخ امکان را در صرف مفهوم ذهنی آن استعمال نکرده و بیشتر مراد او وجود خارجی امکان یعنی وجود ناقص و منسوب به عدم است که توضیح آن در دو نکته بیان می‌شود.
الف) مراد شیخ از ممکن و امکان در برهان، مجرد امکان ذهنی و ماهوی نیست بلکه ممکن یعنی وجود خارجی محتاج بالغیر که در تحققش موقوف بر غیر است. بر این مطلب فقراتی از استدلال خود شیخ شهادت می دهد مانند:
«کل موجود بعد ما فرضته موجوداً- وجود کل ممکن الوجود من غیره».
پس مقصود شیخ از امکان همان نقص وجودی ممکن است که قائم بالذات نیست نه امکان ذهنی و ماهوی. و اگر اصرار ورزیم که حتی این نوع از امکان و نقص وجودی مخل برهان صدیقین است، می‌گوییم در این صورت اشکال بر خود تقریر صدرالمتألهین هم وارد می شود، چون او هم استدلال خود را ابتدا از مشاهده وجود ناقص و ضعیف شروع کرده و به طریقه آن به وجود اتم و اکمل استدلال کرده است؛ شیخ به جای وجود ناقص وجود ممکن را به کار برده و صدرالمتألهین به جای امکان لفظ ناقص را استعمال کرده است. پس روح و جوهر هر دو تقریر یکی است، از این نکته اشکال دوم صدرالمتألهین نیز جواب داده می‌شود چون کما اینکه انسان به مجرد تصور وجود ناقص به وجود تام و کامل بدون تسلسل پی می‌برد، همان طور با تصور وجود ممکن که همان ناقص است به وجود مستقل پی می‌برد.
دلیل و شاهد دیگری بر این که مراد از امکان، امکان خارجی و نقص وجود مراد شیخ بوده نه صرف ماهیت، اعتقاد وی به اصالت وجود است. درست است که در زمان شیخ مسأله اصالت وجود و ماهیت مطرح نبوده ولی از بعضی ظواهر کلامش این قول استفاده می‌شود مثلاً در شفا می‌گوید:
«ذوات الماهیة یفیض علیها الوجود منه تعالی» (6).
علاوه این که خود صدرالمتألهین (7)‌ نقل می‌کند که از کتاب‌های المباحثات و التعلیقات شیخ برمی‌آید که وی از طرفداران جدی اصالت وجود بوده است. پس در استدلال شیخ هر کجا لفظ موجود به کار رفته ما نمی‌توانیم آن را بر ماهیت حمل بکنیم بلکه بنابر اصالت وجود، حمل بر وجود می‌شود.
ب) پاسخ دیگر را بعضی محققان عرضه داشتند که:
«ابن سینا مدعی است که برهان او متوقف بر پذیرش ممکن و طرح آن به عنوان مقدمه استدلال نیست، و اگر در جریان استدلال از ممکن الوجود سخن می‌رود، به عنوان یکی از طرفین قضیه منفصله است، به این صورت که اگر موجود مفروض ممکن باشد، باید منتهی به واجب شود. و از طرفی می‌دانیم که صدق جمله شرطی موقوف به صدق مقدمه آن نیست. » (8)
حاصل آنکه برهان صدیقین شیخ الرئیس منبع تکامل آن توسط صدرالمتألهین شد که اشاره خواهد شد.

2. تقریر صدرالمتألهین

دومین تقریر متعلق به حکیم فرزانه و مبتکر حکمت متعالیه است:
«ان الوجود حقیقة عینیة واحدة بسیطة لا اختلاف بین افرادها لذاتها الا بالکمال و النقص و الشدة و الضعف او بامور زائدة کما فی افراد ماهیة نوعیة و غایة کمالها مالا اتم منه و هو الذی لا یکون متعلقاً بغیره و لا یتصور ما هو اتم منه... فاذن الوجود اما مستغن عن غیره و اما مفتقر لذاته الی غیره و الاول هو واجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لا اتم منه و لا یشوبه عدم و لا نقص. و الثانی هو ما سواه من افعاله و آثاره» (9).
«وجود اصیل و عین واقعیت است و خودش هم واحد و بسیط و غیرمرکب است و اختلاف افراد وجود در کمال و نقصان و امور زاید است و غایت کمال، وجود کمالی است که بالاتر از آن کمالی نباشد و آن وجودی است که متعلق به غیر نباشد و از آن کامل‌تر تصور نشود. پس در نتیجه وجود یا از غیر غنی است یا محتاج؛ اولی واجب الوجود است که صرف وجودی است که از آن وجود اتم یافت نشود و بر آن عدم و نقصی عارض نشود، دومی وجود غیر واجب الوجود است که همان افعال و آثار آن است. »
تقریر ملاصدرا بر پنج پایه استوار است:
1. اصالت وجود؛
2. بساطة الوجود؛
3. تشکیک الوجود؛
4. وجود کامل؛
5. تقدم کامل بر ناقص.
خلاصه برهان این است که ما انگشت روی هر موجودی بگذاریم آن موجود یا موجود تام و کامل است فثبت‌المطلوب و یا ناقص و ضعیف است و این ناقص باید به وجود کامل که قبل از اوست منتهی گردد.
و لکن فهمیدن این تقریر نیاز به شناخت قواعد فلسفی دارد، مانند قاعده‌ی اصالت و بساطت وجود و تشکیک الوجود که برای طی ان باید مراحلی را پیمود که مجال اشاره آن در این مقال نیست.

3. تقریر سبزواری

مرحوم حاجی به خاطر اطناب تقریر ملاصدرا خودش سه تقریر ارائه نموده که به هر سه آنها اشاره می‌کنیم:

الف) طریق خلف

حاجی در شرح منظومه می‌گوید:
«اذ الوجود کان واجباً فهو و مع‌الامکان قد استلزمه علی سبیل الخلف لان تلک الحقیقة لاثانی لها حتی تتعلق به و تفتقر الیه بل کلما فرضته ثانیاً لها فهو هی لاغیرها و العدم و الماهیة حالهما معلومة» (10).

ترجمه و توضیح:

مطلق وجود اگر واجب باشد این مطلوب است و اگر ممکن باشد، لازم می‌آید به دیگری متعلق گردد؛ در حالی که وجود واحد و بسیط است، و تعدد و کثرات معلول عوارض وجود است، برای وجود دومی نیست تا بدان مفتقر گردد، اگر متعلق به دیگری باشد خلف لازم می‌آید، پس برای عدم لزوم خلف وجود قائم بالذات است. بنابراین به مجرد قبول وجود و واقعیت به واجب الوجود اعتراف کردیم؛ چون شیء‌ای خارج از وجود نیست که به آن وجوب وجود ببخشد، اما ماهیت و عدم، امر عدمی هستند که به قول شاعر:

ذات نایافته از هستی بخش *** کی تواند شود هستی بخش

و به قول حکما فاقد الشیء نمی‌تواند معطی شیء باشد.
بعضی از محققین (11) بر این تقریر حاجی اشکال کردند که این مصادره به مطلوب است. برای اینکه نمی‌توان وجود صرف را مشاهده کرد. بلکه مشاهده ما وجود ذی الماهیة و منسوب به اعدام است و این تقریر متفرع بر ثبوت حقیقت صرفه است که نه بدیهی است و نه بر آن برهان آورده شده است.
ولکن به نظر می‌رسد تقریر حاجی نفس تقریر شیخ الرئیس است و از وجود ناقص به وجود تام استدلال شده نه این که فرض حاجی موجود مطلق و صرف تمام و خالی از اعدام است تا اشکال وارد بشود، باری خود این وجودات ناقصه و ممکنه با وجود صرف محض در اصل هستی وجود مساوی بلکه عین او هستند مگر این که این وجود ناقص ملبس به لباس نقص و محدودیت است و این مانع نمی‌شود که در اصل وجود با وجود صرف، مشترک باشند.

ب) طریق استقامت

«اذ الوجود کان واجباً فهو و مع‌الامکان قد استلزمه علی سبیل الاستقامة بانّ یکون المراد من الوجود مرتبة من تلک الحقیقة‌ فاذا کان هذه المرتبة مفتقرة الی الغیر استلزم الغنی بالذات دفعاً للدور و التسلسل». (12)
«اگر وجود واجب باشد این مطلوب و مدعاست، اما اگر ممکن الوجود باشد، آن مستلزم باشد، آن مستلزم واجب الوجود است که فرض این است آن وجود مرتبه‌ای از حقیقت وجود است. در این صورت اگر این مرتبه به وجود غیری نیازمند باشد، مستلزم وجود غنی بالذات [واجب الوجود] است، چون فرض این است که وجودی از حقیقت وجود خارج نیست. استلزام وجود ممکن وجود غنی بالذات را برای دفع دور و تسلسل است. »
این برهان بعینه برهان شیخ الرئیس است که گذشت.

ج) وجود حقیقت مرسله و مطلقه

تقریر سوم حاجی در پاورقه‌های اسفار است:
ان حقیقة الوجود- التی هی عین الاعیان و حاق الواقع- حقیقة مرسلة یمتنع علیها العدم اذ کل مقابل غیرقابل لمقابل و الحقیقة المرسلة التی تمتنع علیها العدم واجبة الوجود بالذات.
حقیقت وجود یک حقیقت مرسله و مطلق از تمام قیود و شروط است که بر آن عدم ممتنع است، چون وجود و عدم با هم متقابلند و دو متقابل هیچ‌وقت قابل جمع نیستند، پس حقیقت مرسله که بر آن عدم ممتنع است واجب الوجود است. » (13)
این تقریر مرحوم حاجی به تقریر اول (طریق خلف) برمی‌گردد جز این که در آنجا به جای کلمه ارسال و مطلق از کلمه صرافت استفاده کرده بود. (14)

4. تقریر علامه طباطبایی

«واقعیت هستی که در ثبوت وی شکی نداریم هرگز نفی نمی‌پذیرد و نابودی برنمی‌دارد، به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست. » (15)
این تقریر مرحوم علامه از بهترین (اسدّ و اخصر) تقریرات موجود است که استدلال از نفس وجود به سوی باری تعالی شده که مفید یقین و هم‌چنین بدون واسطه است، به خلاف تقریر صدرالمتألهین که به اصول متعدد متوقف بود، و به خلاف تقریر خلف مرحوم حاجی که باید از بحث اصالت وجود فارغ می‌شد.
ویژگی این تقریر سازگاری آن با اصالت ماهیت یا وجود است، چون موضوع آن الواقعیة و نه موجود است. علاوه این که با این تقریر با منکر واقعیت هم می‌توان احتجاج کرد بدین نحو که سوفسطی که تمام اشیاء را موهوم می‌انگارد، یا در واقعیت آن شک می‌کند، پس تمام اشیاء نزد سوفیست موهوم یا مشکوک است. پس منکر واقعیت به یک واقعیتی اعتراف می‌کند که آن همیشه ثابت است.
ایشان در پاورقه‌های اسفار نیز به تقریر مدعای خود پرداختند. (16)

توضیح این تقریر

شکی نیست که ما در خارج وجوداتی را بالعین می‌یابیم که از آن به واقعیت تعبیر می‌شود و این واقعیت همیشه بوده و خواهد بود و در آن هیچ‌گونه عدمی راه نخواهد یافت، حتی اگر با فرض بطلان واقعیت، به نوعی به واقعیت دیگر اعتراف کنیم. مثلاً این که بگوییم در جهان هیچ واقعیتی نیست. این کلام ما یا واقعاً صادق و یا غیرواقع و کاذب است. البته ادعای مخالف این است که واقعاً در خارج واقعیتی نیست و در این صورت خود مخالف در کلام خود به واقعاً اعتراف می‌کند. اما اگر شق دوم را انتخاب کند و بگوید من هیچ منظوری از این جمله و گزاره واقعاً نداشتم، دیگر نمی‌توان با او احتجاج کرد چون او جمله‌ای را از روی جدّ نگفته و شوخی کرده است، پس در خارج واقعیت‌ها هست که هیچ‌وقت زایل نمی‌شود و دیگر واقعیتی که زایل می‌شود به آن منتهی می‌گردد فهو المطلوب.
تا اینجا به چهار تقریر حکمای اسلامی از برهان صدیقین اشاره کردیم. این برهان مورد توجه غربیان نیز بوده است که اینجا به تقریر آکویناس اشاره می‌شود:
«اشیایی که در معرض تجربه ما هستند می‌توانند باشند یا نباشند (امکان). اگر در دار وجود همه چیز از این دست بود، چه بسا هیچ چیز در آغاز وجود پیدا نمی‌کرد، بنابراین، باید چیزی در کار باشد که وجودش لازم و ضروری باشد. » (17)

پاسخ چند شبهه

اشکالات و شبهات متوجه بر برهان صدیقین تا حدودی با اشکالات برهان امکان مشترک بود که نقل و نقد آنها در برهان امکان به تفصیل گذشت. اینجا ما به گزارش و نقد دو شبهه معروف می‌پردازیم:

شبهه اول: امتناع اقامه برهان بر وجود خدا به دلیل ماهیت نداشتن

برخی شبهه می‌کنند که چون خداوند ماهیت ندارد، به تبع آن فاقد عرض ذاتی نیز خواهد بود، و از آنجا که برهان از جنس و فصل و عرض تشکیل می‌شود، هر آنچه بر خداوند حمل شود، مانند «وجود»، نمی‌تواند در قالب برهان قرار گیرد، پس اثبات وجود برای خداوند برهان‌بردار نیست. بوعلی سینا از فلاسفه متقدم در این باره می‌نویسد:
«فان الاول لا جنس له و لاماهیة له... و انه لاحدله و لا برهان علیه» (18).
بعضی دیگر در تقریر شبهه نوشتند:
«گزاره‌های حاصل از قیاس برهانی، محمول منطقاً عرض ذاتی موضوع است، بنابراین برهان‌پذیری گزاره‌های ضروری ازلی مشروط بر آن است که محمول در این نوع گزاره‌ها عرض ذاتی موضوع باشد، اما از سوی دیگر، چون خداوند در نزد حکیمان مسلمان صرف الوجود (وجوب مطلق) است به همین دلیل، ماهیت ندارد و جنس و فصل و عرض ذاتی برای وی متصور نیست. » (19)

نقد و نظر

در نقد این شبهه باید به چند نکته ظریف اشاره کرد:

نکته اول:

این که برهان مطابق ذکر اهل منطق و فلسفه (20)، از جهت مواد از شش ماده یعنی اولیات، فطریات، مشاهدات، مجربات، حدسیات و متواترات تشکیل شده است که گزاره: «خدا وجود دارد»، از نوع قضیه اولیات و یا حداقل مشاهدات یا فطریات (قضایا قیاساتها معها) می‌باشد که انسان از صرف تصور حقیقت وجود و توجه به یک استدلال مرتکز در ذهن، (انقسام آن به وجود ممکن و واجب) به وجود خداوند علم حاصل می‌کند یا با مراجعه به وجدان و ضمیر خویش پی به خداوند می‌برد. تقریر و توضیح این نکته در تقریر برهان فطرت خواهد آمد. بنابراین به دلیل رجوع قضیه: «خدا موجود است» به اولیات، مشاهدات یا فطریات خود برهانی است و نمی‌توان مدعی شد که برهان‌پذیر نیست.

نکته دوم:

ناقد محترم بر این باور بوده که در گزاره های ازلی مانند، «خدا موجود است»، محمول به «عرض ذاتی» منحصر شده است، در حالی که در این نوع گزاره‌های محمول «موجود» نه عرض ذاتی بلکه ذات موضوع و به عبارتی عین و مساوق موضوع یعنی خداوند است (21)، و به اصطلاح منطقی محمول در گزاره فوق ذاتی باب برهان است که لحوقش بر موضوع به تعبیر محقق طوسی به حسب ذات موضوع است. به تعبیر دقیق فلسفی ناقد مفاهیمی نظیر ممکن (22) و واجب و وجود را از مقولات ثانی فلسفی می‌انگاشت که دارای ماهیت است و به همین دلیل خداوند فاقد آن خواهد بود، اما در حکمت متعالیه ثابت شده است که محمول در گزاره‌های ازلی و هنگام نسبت به خداوند عین وجود موضوع است و در واقع این نوع قضایا در اصطلاح فلسفه، قضیه هلیه بسیطه است.
به دیگر سخن گزاره «خدا موجود است» از نوع گزاره‌های تحلیلی (23) است که کانت آن را مطرح کرده است که محمول آن از تحلیل موضوع به دست می‌آید. اصطلاح قضیه تحلیلی در فلسفه اسلامی وجود ندارد، اما اصطلاح «محمول بالصمیمه» دقیق‌تر و فراگیرتر از آن است. (24)

نکته سوم:

در افاده معنای قضایای فلسفی این که در فلسفه بیان شده است که قضایایی که محمول آنها «وجود» است، قضیه عکس الحمل است (25)، به این معنی که اصل منطقی آن است که محمول موضوع و موضوع محمول واقع گردد، مثلاً «العلة موجودة»، باید «الموجود علة» باشد، در قضیه «الله موجود» نیز باید این گونه باشد: «بعض الموجود الله» در این فرض در گزاره ازلی «بعض الوجود الله» محمول دیگر از مقوله عرضی نخواهد بود تا اشکال برهان‌ناپذیری خدا به دلیل استفاده از عرض در گزاره «الله موجود» مطرح شود، بلکه محمول «الله» از تحلیل موضوع «الموجود»- با تقریر برهان صدیقین که گذشت- استنتاج می‌شود. هم‌چنین در این صورت با این که قضیه بسیطه و تحلیلیه است، اما یک معنایی را برای مخاطب می‌افزاید و آن این است که بعضی وجودها الله می‌باشد.

شبهه دوم: امتناع اقامه برهان لمی بر وجود خداوند

یکی از شبهات مطرح و متقدم در مسأله خداشناسی تفکیک برهان أنّی و لمی است (26)؛ فلاسفه معتقدند که براهین اقامه شده بر وجود خداوند انّی است، چرا که برهان لمّی- که اثبات مدعا از طریق علم به علت است- در وجود خداوند معنا ندارد، چون خداوند علة العلل و خودش علت بردار نیست و لذا علم به علت و اثبات آن معنایی ندارد.

بوعلی سینا:

«ان واجب الوجود لابرهان علیه و لا یعرف الا من ذاته... (27) لا برهان علیه لانه لاعلة له و لذلک لالمّ له» (28).
وی در جای دیگر بر وجود دلایل واضحه بر وجود خداوند تصریح می‌کند. (29)

صدرالمتألهین:

«الحق ان الواجب لابرهان علیه بالذات». (30)
اما اثبات وجود خداوند از نوع انّی- که از طریق اثبات معلول صورت می‌گیرد - در خداوند ممکن است و دلایل فلسفه از همین نوع خواهد بود. اما این قسم از دلیل نیز مفید علم نخواهد بود. (31)

نقد و نظر

1. خدا متعالی از علیت

نخست باید به این نکته اشاره کرد که اگر مقصود از برهان «لمّی» تنها علم به معلول از طریق علت آن باشد، باید به صورت شفاف گفت این معنا از علیت در وجود خداوند قابل تحقق نیست، چون در این معنا از برهان لمّ، دو وجود مستقل از یکدیگر به نام وجود معلول و علت فرض شده است که برای شناخت وجود معلول و اثبات آن، باید به وجود دیگری- که پیش از وجود معلول و از آن کامل‌تر باشد- علم حاصل کرد، روشن است که این معنا در وجود خداوند قابل تصور نیست، چرا که حقیقت وجود در وجود خداوند منحصر شده و وجود پیشین و کامل‌تر به عنوان علت خداوند، تحققی ندارد تا از طریق علم به آن وجود پیشین، وجود خداوند ثابت و مبرهن گردد.
بر این نکته برخی از فلاسفه تصریح داشتند آنجا که به صورت صریح از نفی امکان اقامه برهان بر وجود خداوند سخن گفتند:
«لا برهان علیه لانه لاعلة له و لذلک لالّم له» (32).
بعضی از معاصران نیز به این نکته تصریح دارند. (33)

2. امکان یقین در برهان انّی (علت انحصاری)

معروف است که تنها برهان لمی مفید قطع و یقین است، اما برهان انّی- که استدلال از معلول به علت است- یقین‌زا نیست، برهان انّی به دو قسم «دلیل» و «ان مطلق» تقسیم می شود، مدعا این است که قسم اول نیز می‌تواند مفید یقین باشد، توضیح این که: در تحلیل این نظر معروف باید تأمل کرد و نباید آن را به صورت کلی مطرح و پذیرفت، برای این که گاهی برای یک معلول می‌توان چند علت فرض و تصور کرد، مثلاً حرارت ممکن است معلول آتش، حرکت و اصطکاک، خورشید و جریان الکتریسیته باشد که با شناخت معلول یعنی حرارت نمی‌توان به علت آن پی برد. اما گاهی یک معلول یک علت منحصره دارد و آن انحصار با تحلیل عقلی وجود معلول ثابت می‌شود، در این صورت علم به علت از طریق معلول مفید جزم و یقین خواهد بود.
با این توضیح به سراغ دلایل انّی اثبات خداوند می‌رویم. به نظر می‌رسد عدم تفکیک دو قسم برهان انی (ان مطلق و دلیل) از یکدیگر در برخی عبارت‌های فلاسفه تأثیر سوئی در بحث خداشناسی و دلایل آن گذاشته است که ادعا می‌شود دلایل خداشناسی به دلیل «انّی» بودن فاقد ارزش معرفتی هستند، لکن چنان که بیان شد نوعی از برهان انّی «ان مطلق» می‌تواند مفید یقین باشد.
اینجا به عنوان مثال به برهان امکان و وجوب اشاره می‌شود.
برهان امکان و وجوب به صورت قیاس شکل اول چنین است:
جهان ممکن است.
هر ممکنی نیازمند علت یا واجب الوجود است.
پس جهان نیازمند علت و واجب الوجود است.
کبرای قیاس با تحلیل وجود ممکن مبرهن شده است، توضیح این که ما با مشاهده وجود ممکن- که معلول است- پی می‌بریم که وجود ممکن به دلیل ذات امکانیش که از خود وجود مستقلی ندارد و نیازمند غیر است- و این امکان، امکان فقری و ذاتی است- بالضرورة نیازمند وجود ماورای ممکن یعنی واجب الوجود است.
پس اثبات واجب الوجود در پرتو برهان امکان کاملاً عملی است. باری برهان امکان به صورت مستقیم تنها واجب الوجود را اثبات می‌کند، اما صفات دیگر خداوند، برخی از آنها مانند وحدت، بساطت، حیّ، قدرت از تحلیل خود واجب، برخی صفات دیگر، مانند رازقیت، هدایت از براهین دیگری قابل استنتاج است.
بر این اساس نمی‌توان دلایل انّی اثبات خدا را به بهانه انّی بودن رد و آنها را به عدم افاده یقین معرفتی متهم کرد و آن را به عدم مطلوبیت براهین فلاسفه وصف نمود. (34)
بعض خود فلاسفه متفطن نکته فوق شده و دلایل انّی را به برهان و چه بسا برهان لمّی- به جهت افاده یقین- متصف می‌کنند. مثلاً علامه حلی با تقریر برهان امکان و وجوب فلاسفه، آن را به «استدلال لمی» وصف می‌کند که برخلاف مسلک متکلمان است. (35)
بوعلی سینا از وجود «دلایل واضحه» بر خداوند سخن می‌گوید (36) و خود به اثبات خدا از طریق برهان امکان و وجوب می‌پردازد و آن را برهان صدیقین می‌نامد که اثبات خدا از این طریق به غیر وجود مانند خلق و افعال الاهی نیازمند نیست. (37)

3. امکان برهان شبه لمّی (استدلال از ملازمه)

چون وجود حقیقی در ذات الاهی منحصر شده، وجودی فراتر از آن وجود ندارد، تا آن نیز علت خدا فرض شود و از طریق علم به علت خداوند، برهان لمّی به وجود خدا ثابت شود، اما می‌توان نوعی از برهان را اقامه کرد که نه استدلال از معلول به علت باشد (برهان انّی قسم دلیل) و نه استدلال از علت به معلول (برهان لمّی) بلکه نوع سومی است. در این برهان معلول و علت متعلق علم و وجه استدلال قرار نمی‌گیرد، بلکه حد وسط در حقیقت یک وجود خاصی است که آن با وجود خداوند ملازمه دارد، که از طریق علم به یک ملازم به ملازم دیگری علم پیدا می‌کنیم. مثلاً ما به وجودهای خارجی قطع داریم (بنابر مکتب رئالیسم)، این وجودها یا خود واجب الوجود است یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود باشند، در واقع وجود حق متعالی برای ما منکشف است و به برهان نیازی نیست، اما اگر ممکن الوجود باشند، امکان ماهوی یا فقری یک حالت وجود است که آن با حالت دیگر وجود یعنی واجب الوجود ملازمه دارد، به این معنی که وجود ممکن الوجود بالضرورة با وجود واجب الوجود ملازمه دارد.
به عبارت دقیق‌تر، نفس وجود، وجود واحد و بسیطی است که حقیقت اعلی آن به واجب الوجود منحصر است، اما اصل وجود از مقوله مشکک است که از جهت قوه و شدت، کمال و ضعف مراتب مختلفی دارد مانند وجود نور، ما با علم به مرتبه رقیقه و ضعیف آن یعنی وجود ممکن به اصل وجود یعنی حقیقت اعلی آن علم پیدا می‌کنیم. پس واسطه اثبات همان وجود البته با وصف ضعیف است که آن وجود ضعیف نه معلول واجب الوجود و نه معلول علت دیگری است. بلکه مرتبه پایین وجود اعلی است که از آن می‌توان به ملازمه تعبیر کرد.

4. امکان برهان لمی به قرائت خاص (تعمیم علیت)

برهان لمی به یک معنی (علت داشتن خداوند) از خداوند نفی می‌شود، اما برهان لمی و نقش حد أوسط تنها به علیت خارجی اختصاص نیافته است، بلکه حد اوسط هم می‌تواند علت خارجی و وجودی ثبوت اکبر بر اصغر باشد و هم علت تحلیلی و عقلی، در هر دو صورت برهان لمی است. مثلاً در برهان امکان گفته می‌شود:
جهان ممکن است، ممکن نیازمند واجب الوجود است، پس جهان نیازمند واجب الوجود است. در این استدلال «اوسط» یعنی ممکن علت نیازمندی به واجب الوجود یعنی ثبوت اکبر بر اصغر است. و با این نگاه اوسط علت ثبوت اکبر بر اصغر و برهان نیز از سنخ لمی خواهد بود. بر این نکته بعضی فلاسفه مانند محقق طوسی تأکید داشتند. (38)
برخی از معاصران نیز در تبیین برهان لمّ نوشته‌اند:
«برهان لمی برهانی است که حد وسط آن، علت اتصاف موضوع نتیجه به محمول آن باشد، خواه علت برای خود محمول هم باشد یا نباشد، و خواه علت خارجی و حقیقی باشد یا علت تحلیلی و عقلی.
طبق این تعریف، اگر حد وسط برهان، مفهومی از قبیل امکان و فقر وجودی و مانند آن‌ها باشد می‌توان آن را برهان لمی تلقی کرد، زیرا به قول فلاسفه «علت احتیاج معلول به علت، امکان ماهوی یا فقر وجودی است»؛ پس اثبات واجب الوجود برای ممکنات، به وسیله چیزی انجام گرفته است که به حسب تحلیل عقلی، علت احتیاج آنها به واجب الوجود می‌باشد.
حاصل آنکه هر چند ذات واجب الوجود، معلول هیچ علتی نیست، اما اتصاف ممکنات به داشتن واجب الوجود، معلول امکان ماهوی یا فقر وجودی آنهاست. » (39)
ایشان در موضع دیگر برهان لمّ را به علیت حد اوسط یعنی علیت تکوینی و عقلی تعریف نموده است. (40)
این تعریف از برهان لمّ، تعریف خاصی از برهان لمی است که مفید یقین و قطع است و توضیح آن در شماره دوم گذشت. نکته قابل توجه در آن این است که آیا می‌توان اسم آن را برهان لم گذاشت یا این که آن به أن مطلق برمی‌گردد؟ البته چنان که پیش‌تر نیز گفته شد، مهم نه نام‌گذاری بلکه افاده یقین در برهان است که ثبوت آن به منصه ظهور رسید.

شبهه سوم: رجوع برهان شبه لمی به انّی

برخی در استدلال برهان شبه لمی اشکال کردند که استدلال آن به برهان انّی متکی است:
به نظر می‌رسد به لحاظ منطقی، اگر بنا باشد وجود خداوند توسط برهان شبه لمّ ثابت شود، باید پذیرفته شود وجود خداوند و یک امر دیگر، دو معلول یک علت ثالث هستند که ابتدا به وسیله‌ی آن امر دیگر، وجود آن علت ثالث ثابت می‌شود (برهان انّی) و سپس وجود آن علت ثالث بر وجود معلول دوم که همان وجود ذات حق باشد دلالت می‌کند (برهان لمی)» (41).
لکن این شبهه از عدم دقت در وجه استدلال برهان شبه لمی نشأت می‌گیرد، چرا که همان طوری که گفته شد در آن حد وسط برهان نه معلول است تا به برهان انّی ملحق شود و نه حد وسط علت خارجی است تا گفته شود که خداوند علت‌بردار نیست، بلکه حد وسط خود واجب الوجود اما مرتبه ضعیف آن است، (42) لذا صدرالمتألهین تأکید می‌کند که در این برهان استدلال از خود واجب الوجود است. (43) و در واقع طریق همان مقصود است. (44)
چنان که گفته شد این برهان- که در اصطلاح فلاسفه به برهان صدیقین نامیده می‌شود- نه برهان انّی به معنای اثبات مدعا از طریق معلول به علت «دلیل» و نه برهان لمّی است، اما با این وجود از جهت افاده یقین مشابه برهان لمی است که از این لحاظ به شبه لمی تعبیر می‌شود.
به نظر می‌رسد ابتکار استعمال این تعبیر به بوعلی سینا تعلق دارد. (45) آن جا که اثبات خداوند از طریق برهان محض (لمی) به دلیل نبود سبب برای خداوند را نفی می‌کند، اما استدلال از حالت وجود به واجب الوجود را شبه برهان وصف می‌کند. استعمال شبه لم در عبارت‌های صدرالمتألهین نیز دیده شده است. (46)
از اینجا روشن می‌شود که برهان شبه لمی با برهان انی قسم «دلیل» و «لمی» تفاوت دارد و داخل یکی از آن دو نیست.

توجیه انکار برهان ناپذیری وجود خدا توسط فلاسفه

به عبارت‌های چند فیلسوف اشاره شد که آنان به طور صریح وجود برهان بر اثبات وجود خداوند را نفی می‌کردند، لکن آنان در مواضع دیگر به صورت برهانی و قیاسی به اثبات وجود خداوند پرداختند. برای توجیه این تهافت ظاهری وجوه ذیل قابل ذکر است. (47)

1. نفی برهان لمی

ممکن بل قطعی است که یکی از مقاصد انکارکنندگان برهان بر وجود خداوند برهان لمی به معنای علت بیرونی از وجود خداوند باشد که چون خداوند علتی ندارد این مسأله نیز از باب انتفای قضیه سالبه به انتفاع موضوع منتفی است که توضیحش گذشت. بر این توجیه علامه طباطبایی تصریح کرده است. (48)

2. نفی ایصال به وجود شخصی خداوند

ممکن است مقصود منکران این باشد که هیچ برهانی وجود ندارد که ما را به خدای ادیان با صفات کمالی خاص- که در متون دینی مذکور است- برساند. نهایت کارکرد براهین فلسفی، اثبات عناوین کلی مانند واجب الوجود و علة العلل است.
لکن این وجه جمع بعید به نظر می‌رسد، چرا که تحلیل واجب الوجود- چنان که فلاسفه مانند شیخ الرئیس ذکر کردند- (49) ما را به خدای واحد بسیط و دارای کمالات ذاتی رهنمون می‌کند.
باری اگر مقصود از نفی ایصال به خداوند، خداوندی باشد که در ادیان با صفات متکثر مانند هزار اسم در دعای جوشن کبیر معرفی شده است، جمع و توجیه فوق صحیح به نظر می‌رسد.

3. اثبات نیازمندی به علة العلل نه اثبات مستقیم خداوند

براهین فلسفی که نوعاً برهان انّی و استدلال از معلول به علت هستند، در صورت پذیرفتن اتقان آنها، نهایت نیازمندی عالم امکان به علة العلل و واجب الوجود، محرک نخستین و آفریدگار را اثبات می‌کنند که این عناوین نخست و بالذات محمول مخلوقات از حیث‌های مختلف مانند امکان، معلولیت و حرکت است. آنگاه با استدلال دیگر این عناوین کلی یعنی واجب الوجود، علة العلل و خالق را بر خداوند تطبیق می‌دهیم. پس اثبات خداوند نه بالذات بل بالعرض در فلسفه صورت می‌گیرد. عبارت صدرا «الواجب الوجود لابرهان علیه بالذات بل بالعرض» (50) بر این توجیه ناظر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. البته این نوع براهین نیز با تعریف خاص از برهان «لم» ذیل برهان لمی قرار خواهد گرفت.
2. «ان الربانیین ینظرون الی الوجود و یحقّقونه و یعلمون انه اصل کل شیء ثم یصلون بالنظر الیه الی انه بحسب اصل حقیقته واجب الوجود» (اسفار، ج6، ص14).
3. ر. ک: تعلیقه بر شرح منظومه، ص449.
4. ر. ک: اشارات، ج3، ص66؛ النجاة، ص566.
5. «قیل علیهم الستم قد أخذتم فی الدلیل وجود الممکن لما یشاهد من عدمه بعد وجوده او قبله». (اسفار، ج6، ص27).
6. الهیات شفا، ص305.
7. اسفار، ج1، ص46-49.
8. محسن جوادی، درآمدی بر خداشناسی فلسفی، ص108.
9. اسفار، ج6، ص14؛ اسرارالآیات، ص57.
10. شرح المنظومه، الهیات فریده اول، غرر اول، ص146.
11. استاد مصباح یزدی، تعلیقه بر النهایة، ص411، شماره 397.
12. شرح المنظومه، ص146.
13. اسفار، ج6، ص16 و17، پاورقی.
14. ر. ک: تعلیقة‌ علی نهایة الحکمة، رقم 398، ص412.
15. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص116، با پاورقه‌های استاد مطهری.
16. «الواقعیة لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتی ان فرض بطلانها مستلزم لثبوتها و وضعتها فلو فرضنا بطلان کل واقعیة فی وقت او مطلقا کانت حینئذ کل واقعیة باطلة واقعاً (ای الواقعیة ثابتة) و کذا السوفسطی او رأی الاشیاء موهومة او شک فی واقعیتها فعنده الأشیاء موهومة واقعاً و الواقعیة مشکوکة واقعاً ‌ای ثابتة من حیث مرفوعة. و لازمه الواقعیة المطلقه ثابتة و اذ کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات فهناک واقعیة واجبة بالذات و الاشیاء التی لها واقعیة مفتقرة الیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها» (اسفار، ج6، ص16 و 17، پاورقی).
17. خدا در فلسفه، ص61.
18. الهیات شفا، ص348 و 354.
19. احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شماره2، ص105.
20. «البرهان قیاس مؤلف من یقینیات لنتاج یقین»، (البصائر النصیریة، ص233).
21. بوعلی سینا درباره‌ی این نوع محمولات می‌گوید: «قد یکون من المحمولات ذاتیة... من المحمولات محمولات مقومة لموضوعاتها»، ‌(اشارات، ‌ج1، ص38).
22. در قیاس: العالم ممکن و کل ممکن یحتاج الی العلة فالعالم یحتاج الی العلة. امکان- که حد وسط است- نه امکان ماهوی بل امکان فقری است که امکان نه ماهیت و ذات مستقل از وجود ممکن بلکه ذات و عین آن است. برای توضیح بیشتر ر. ک: جوادی آملی، رحیق مختوم، بخش4، ج اول، ص483.
23. کانت گزاره را به حسب محمول به دو نوع تقسیم می‌کرد، «تحلیلی و تألیفی». قسم اول محمولی است که از تحلیل و تجزیه مفهوم موضوع استخراج و به دست می‌آید، اما قسم دوم یعنی تألیفی نیازمند قید خارجی است. (ر. ک: سنجش خرد ناب، ص661 به بعد).
24. آیت الله جوادی آملی با اشاره به تقسیم کانت قضیه را به تحلیلی و تألیفی می‌گوید:
«حکمای اسلامی تقسیم دیگری را درباره‌ی قضایا دارند که مغایر با تقسیم فوق بوده و نباید بین این دو تقسیم خلط شود، آن‌ها قضایا را به لحاظ محمول به اقسامی و از جمله به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم می‌نمایند. محمول قضایای تحلیلی را خارج محمول و یا محمول من صمیمه می‌نامند و مراد این است که محمول از صمیم و حاق موضوع مستخرج و انتزاع می‌شود و این گونه از محمول غیر از محمول بالضمیمه است، ‌زیرا محمول بالضمیمه محمولی است که انتزاع آن از موضوع نیازمند به انضمام یک ماهیت و واقعیت خارجی به ماهیت و واقعیت موضوع دارد.
خارج محمول در معنای فوق اعم از عوارض تحلیلی «کانت» است، زیرا علاوه بر آن که ذات و ذاتیات موضوع را شامل می‌شود، مفاهیمی را نیز که از نظر به ماهیت و یا از نظر به واقعیت موضوع انتزاع می‌شوند، در برمی‌گیرد؛ ویژگی اصلی این دسته از عوارض این است که مصداقی جدا از مصداق موضوع خود ندارند، مانند مفهوم وحدت، تشخص، وجود علیت» (تبیین براهین اثبات خدا، ص202 و 203).
25. نهایة الحکمة، مدخل.
26. در کتب منطقی و فلسفی برهان به دو قسم «لمی» و «انی» تقسیم شده است. برهان لمی اثبات مدعا از اثبات علت است، برهان انی خود به دو قسم منشعب می‌شود، قسم اول «دلیل» نام دارد که در آن مدعا از طریق اثبات معلول ثابت می‌شود، قسم دوم «ان مطلق» نام دارد که در آن مدعا از طریق علم یا اثبات یک حالت ثابت می‌شود که وجود آن حالت با وجود مدعا ملازمه دارد. برهان «شبه لم» معادل «ان مطلق» است. شیخ الرئیس درباره اقسام برهان «ان» می نویسد: «و برهان الأن فقد یتفق فیه ان یکون الحد الأوسط فی الوجود لا علة لوجود الأکبر فی الأصغر و لا معلولا له بل امر مضایفا له او مساویا له فی النسبة الی علته عارضا معه او غیر ذلک ما هو معه فی الطبع معا. و قد یتفق ان یکون فی الوجود معلولا بوجود الاکبر فی الأصغر. فالاول یسمی برهان الأن علی الاطلاق و الثانی یسمی دلیلا» (برهان شفا، ص63؛ اشارات، ج1، ص 306).
27. التعلیقات، ص70.
28. الهیات شفا، ص348؛ المبدأ و المعاد، ص33.
29. همان، ص 354.
30. اسفار، ج6، ص28 و 29.
31. صدرالمتألهین اشکال فوق را بدون ذکر قابل گزارش می‌کند. (اسفار، ج6، ص27).
32. الهیات شفا، ص348؛ التعلیقات، ص70.
33. «و چون چیزی علت ثبوت هستی و یا کمالات ذاتی آن برای واجب تعالی نیست، بنابراین، برهان لمی در آنجا راه ندارد»، (ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 130).
34. ر. ک. سیدعلی علم الهدی و احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شماره دوم، ص123.
35. کشف المراد، ص 217.
36. الهیات شفا، ص354.
37. اشارات، ج3، ص66.
38. رک: شرح اشارات، ج1، ص 308؛ تعلیقة علی نهایة الحکمة، ش8.
39. آموزش فلسفه، ج2، ص332، درس61.
40. «در علیت، نسبت بین حد وسط و ثبوت اکبر برای اصغر- وجود رابط اکبر- در نظر گرفته می‌شود نه نسبت بین حد وسط و خود اکبر- وجود نفسی اکبر. بنابراین اگر حد وسط در خارج معلول خود اکبر باشد و در عین حال علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد، باز برهان لمّ است نه انّ، مانند: «عالم ممکن است و هر ممکن ذو علت است، پس عالم ذو علت است»، هر چند در این برهان، «علت» که اکبر است، نسبت به «ممکن» که حد وسط است، علیت دارد، به لحاظ این که «ممکن» علت وجود رابط «علت» یعنی در ثبوت «العلة للعالم» است، برهان لمی است... مقصود از علیت تنها علیت خارجی نیست بلکه اعم است از علیت خارجی و عقلی، مقصود از علیت عقلی علیتی است که عقل بین مراتب انتزاعی یک شیء واجد اعتبار می‌کند. » (شرح نهایة الحکمة، ج1، ص71).
41. احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شماره‌ی 2، ص123.
42. نکته قابل اشاره این که اصل وجود ممکن و مادی با وجود واجب الوجود تفاوتی ندارد که در فلسفه از آن به اشتراک معنوی و اصل تشکیک وجود تعبیر می‌شود، اما آنچه موجب تفاوت وجود ممکن با واجب می‌شود نه در حقیقت وجود آن دو، بلکه از حدود و محدودیت‌های وجود ممکن نشأت می‌گیرد که آن نیز امر عدمی است که موجب می‌شود مرتبه وجود از مرتبه واجب به مراتب ضعیف و مادون تنزل یابد.
43. ر. ک: اسرار الآیات، ص57.
44. ر. ک: اسفار، ج6، ص13.
45. «فالاول لیس علیه برهان محض لانه لا سبب له بل کان قیاساً شبیهاً بالبرهان لانه استدلال من حال الوجود انه یقتضی واجباً»، (المبدأ و المعاد، ص33) محقق لاهیجی نیز به شبه لم تعبیر می‌کند و می‌افزاید چون این برهان از جهت آثار نیست، پس مشابه لمّ است، اما چون از علت به معلول نیست، لمی نیست. (ر. ک: شوارق الالهام، اول بحث الهیات).
46. ر. ک: اسفار، ج6، ص28 و 29.
47. ر. ک: آموزش فلسفه، ج2، درس61.
48. ر. ک: اسفار، ج6، ص29، پاورقی.
49. ر. ک: المبدأ و المعاد، ص31.
50. ر. ک: اسفار، ج6، ص28 و 29.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدااثبات وجود خدا با برهان نظم برهان وجود خدا برهان نظمدکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ آفریدگار هستی خدا کیست یا چیست؟ نحوه اثبات خدا …وقتی دلت شکست ولی فکر می کنی خیلی تنهایی وقتی فقط اشکات همدمته یاد خدا بیفت که از رگ برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت حکمتانه استیون هاوکینگ، فیزیکدان و فضا شناس سرشناس بریتانیایی در یک مصاحبه اختصاصی با این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور … مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیستحکم زنا با زن شوهردار چیست؟ گنجینه پاسخ‌ها …زنا و رابطه نا مشروع با زنان یکی از مفاسد بزرگ اجتماعی است که باعث خسارت های جبران تغذیه کودکان سال تغذیهکودکانسالبرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن دکتر سید حمیدرضا طالقانی اثبات وجود خدا و یگانگی او در قرآن کریم کتابها مقالات مصاحبه اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدا اثبات وجود خدا با برهان نظم برهان وجود خدا برهان نظم وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق عالم آفریدگار هستی خدا کیست یا چیست؟ نحوه اثبات خدا چگونه است؟ وقتی دلت شکست ولی فکر می کنی خیلی تنهایی وقتی فقط اشکات همدمته یاد خدا بیفت که از رگ گردن بهت برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت تاریخچه نخستین کسانی که به‌طور گسترده مفهوم علیت را در نوشته‌های خود مطرح کردند؛ افلاطون حکمتانه استیون هاوکینگ، فیزیکدان و فضا شناس سرشناس بریتانیایی در یک مصاحبه اختصاصی با روزنامه این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور محسوس مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیست زیرا زودگذر بودن دنیا و بی‌‌ارزش‌بودن آن، که بارها در قرآن بدان در ارتباط با بی‌ارزشی و ناچیز بودن دنیا در مقابل آخرت تعابیری؛ مانند دنیا متاع زودگذر و تغذیه کودکان سال تغذیهکودکان برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...

برهان حدوث در اثبات خدا (1)

[ad_1]

ادله خداشناسی و نقد شبهات منکران
یکی از براهین مثبت وجود خداوند تمسک به حدوث جهان امکان و در رأس آن عالم ماده و طبیعت است. به این معنی که چون جهان وجودی از خود و از ازل ندارد و به اصطلاح فلسفی به عدم و نیستی مسبوق است، که بعدها به جامه‌ی وجود و هستی متلبس شده است، لذا بالضرورة به یک آفریدگار و خالق نیازمند است که آن همان واجب الوجود و خداوند متعال است.
این دلیل بیشتر مورد اهتمام متکلمان قرار گرفته است (1) و به همین نام یعنی دلیل متکلمان نیز معروف است. پیش از تبیین این برهان به توضیح چند اصطلاح اشاره می‌شود:

توضیح چند اصطلاح (حدوث، قدم، دهر و سرمد)

در تفسیر حدوث گفته شده که شیء حادث یعنی شیء‌ای که در مرحله‌ای وجود نداشته- و به اصطلاح مسبوق به عدم است- بعد «بود» و وجود یافته است. برخلاف قدیم که مرحله پیشین نبوده که آن در آن مرحله وجودی نداشته باشد.
سخن در مرحله پیشین است که آن مرحله چیست که وجود حادث در آن نبوده است. گاهی مرحله پیشین «زمان» است، به این معنی که زمانی بوده، اما وجود حادث در آن ظرف زمانی عدم بوده و وجودی نداشته است، مثلاً انسان پنجاه ساله نسبت به هفتاد سال پیش حادث زمانی است. بر این نوع از حدوث، «حدوث زمانی» اطلاق می‌شود. روشن است این قسم از حدوث، به حوادث مادی و زمانی «زمانیات» اختصاص دارد، چرا که اصلاً معنا و وجود زمان با وجود مادی و حرکت قابل تصور و تحقق است، لذا وقتی گفته می‌شود یک شیء حادث زمانی است، اولاً باید آن شیء وجود مادی داشته باشد و ثانیاً زمانی پیش از آن وجود داشته باشد که آن شیء در آن زمان عدم باشد. (2)
قسم دوم حدوث «حدوث ذاتی» است (3)، به این معنی که وجود یک شیء از جهت ماهیت و ذاتش، مقتضی ضرورت و وجوب وجودش نباشد، بلکه نسبت به وجود ساکت و به اصطلاح منطقی «لا اقتضاء» باشد، به تعبیری در ذاتش سابقه عدم و لاوجود داشته باشد. مثلاً ذات و ماهیت انسان- که حیوان ناطق است- نسبت به وجود خارجی آن در جهان، هیچ اقتضا و ضرورتی را دلالت نمی‌کند و تنها بر این معنا دال است که انسان حیوان ناطق است، اما اگر بخواهد در خارج تحقق یابد، به علت یا عللی نیازمند است.
پس انسان در مرحله پیشین، یعنی ماهیت خود، «سابقه عدم» دارد و عدم بر آن سبقت گرفته است، بر این حدوث، «حدوث ذاتی» اطلاق می‌شود. بر هر نوع وجود مادی و مجرد که قید «امکان» در ذات آن نهفته است بنگریم، آن را «حادث ذاتی» خواهیم یافت، وجودهای مجرد، مانند عالم عقول و ملائکه که از عالم ماده و زمان خارج و فراتر هستند و حدوث زمانی بر آنها صدق نمی‌کند، حدوث آنها، «حدوث ذاتی» خواهد بود.
اما وجودی که در ذاتش واجب الوجود است و به غیر نیازمند نیست، مانند وجود خداوند متعال، بر آن «حدوث ذاتی» صدق نمی‌کند، بلکه آن یگانه وجود «قدیم ذاتی» است که ذاتش مقتضی وجود ازلی است.
در کنار «قدیم ذاتی»، «قدیم زمانی» وجود دارد و مراد از آن وجودی است که سابقه عدم در زمان بر وی صدق نکند (4) و آن «کل عالم طبیعت» است، بنابر دیدگاه بعضی فلاسفه که معتقدند عالم طبیعت و به تعبیر دقیق‌تر پدیده‌های آن از ازل بوده و بی‌نهایت است؛ یا دیدگاه متکلمانی که زمان را قدیم و بدون مبدأ اما امور مادی را حادث توصیف می‌کند که بعد از مدتی از زمان واقع شده‌اند، البته بیشتر متکلمان قدم زمانی عالم ممکن را رد می‌کنند و تأکید دارند که باید یک نقطه سرآغاز دینی برای خلقت الاهی فرض گرفت تا اصل خلقت و حدوث قابل تصور باشد. (5)
میرداماد برای بیان ظرف وجودهای مجرد و تقدم آن بر وجود مادی اصطلاح «حدوث دهری» را جعل کرده است. (6) که ظرف نسبت مجردات است، مقصود عدم تحقق یک وجود در مرحله علت طولی پیشین است، مثلاً عالم ماده در وعاء عالم مثال سابقه وجود ندارد، هم‌چنین عالم مثال در وعاء عالم مجردات سابقه عدم دارد. بر تقدم عالم مجرد بر مثال و مثال بر عالم ماده تقدم «دهری» اطلاق می‌شود، هم‌چنین حدوث عالم ماده نسبت به عالم مثال و مثال به عالم مجردات، حدوث دهری خواهد بود. (7)
اصطلاح «سرمد» نیز برای بیان تقدم وجود الاهی بر وجودهای مجرد استفاده می‌شود.

تقریر برهان حدوث

بعد از این مقدمه به اثبات برهان حدوث با تقریرهای مختلف آن می‌پردازیم:

1. عدم انفکاک حوادث از اجسام

متکلمان در اولین تقریر برهان خود حد وسط را «عدم خلو اجسام از حوادث» قرار دادند و چون اجسام حادث‌اند، خود اجسام یعنی عالم ماده نیز حادث خواهد بود. مراد از حادث انواع تغییر و تبدل‌ها مانند حرکت در اجسام است.
کل جسم: لایخلو من الحوادث.
کل ما لا یخلو من الحوادث: فهو حادث.
فکل جسم: حادث.

2. عدم ازلی بودن جسم

در این تقریر حد وسط ازلی نبودن جسم است، چون در صورت ازلی بودن، جسم یا متحرک است یا ساکن و هر دو محال است، اما اولی چون فرض ازلی با فرض حرکت متعارض است، زیرا حرکت یعنی سابقه عدم داشتن، ازلی یعنی سابقه عدم نداشتن. اما دومی جسم از ازل که نمی‌تواند ساکن باشد، برای این که سکون یعنی این که یک جسم در چند یا حداقل در دو زمان در یک جا متمرکز باشد و با پیش کشیدن زمان، مسأله ازلی از بین می‌رود، چون زمان با حرکت همراه است و حرکت- چنان که گفته شد- مسبوق به عدم است.
نکته دیگر این که سکون، ادامه و استمرار بقای جسم در محل اولی است، و قرارگرفتن جسم برای بار اول در محل خود نه سکون بلکه «کون» است. پس سکون نیز نمی‌تواند ازلی باشد. (8)

3. حرکت جوهری

در حکمت متعالیه ثابت شده است که نه تنها اعراض اجسام در حال حرکت‌اند، بلکه جوهر و ذات اجسام نیز در حرکت هستند، بر این اساس حرکت جسم لازمه جسم خواهد بود و شیء متحرک- طبق تعریف حرکت- حادث است و نمی‌تواند قدیم باشد، بلکه به محرکی نیازمند است و این محرک باید به واجب الوجود منتهی شود.
الاجسام متحرک.
کل متحرک فله محرک اَوْله محدث.
فالاجسام محرک و محدث.

4. تلازم امکان و جسم

در این دلیل متکلمان از دلیل فلاسفه یعنی دلیل امکان برای اثبات حدوث و نیاز جهان به محدث سود جستند، به این معنی که: هر آنچه غیر خدا باشد، ممکن است. و هر ممکنی حادث است. پس ماسوای خدا محدث است. محقق طوسی در این باره می‌گوید: (9)
کل ما سوی الواجب ممکن.
کل ممکن حادث.
فکل ما سوی الواجب حادث
با ضمیمه کردن حد وسط امکان به برهان حدوث، این برهان به صورت مطلق حدوث هر وجود ممکن اعم از مادی و مجرد را ثابت می‌کند.

تحلیل و بررسی

1. نکته‌ای که درباره‌ی سه تقریر برهان حدوث متکلمان باید گفت این است، از آنجا که بعض یا اکثر متکلمان متقدم منکر وجود عالم مجرد بودند (10)، تمام دغدغه‌شان تنها اثبات حدوث عالم اجسام و ماده بوده و ادله‌ای که بر حدوث عالم اقامه می‌کردند نیز نوعاً بر اثبات حدوث عالم اجسام ناظر بود، چنان که سه دلیل و تقریر اول متکلمان چنین است. لکن این دلایل در اثبات حدوث عالم مجردات ساکت است. (11) لذا بعض متکلمان که با فلسفه مرتبط بودند، با استمداد از اصل «امکان» دلیل عامی ارائه کردند که اشاره می‌شود.
2. دلیل اول متکلمان یعنی استدلال به حدوث عالم و اجسام از طریق اثبات عدم انفکاک اجسام از حوادث مثبت مدعا نخواهد بود، برای این که دلیل آنان تنها حادث بودن حوادث مقارن و همراه اجسام را ثابت می‌کند (12)، و این ممکن است که ذات اجسام قدیم اما عوارض و حوادث عارض بر آنها حادث باشند.
3. دلیل نقصی که شیخ بوعلی سینا بر متکلمان وارد کرده (13) آن است که در صورت صحت دلیل «ما لا یخلو من الحوادث حادث»- (هر آنچه از حوادث خالی نماند، آن نیز حادث است)، لازم می‌آید که- العیاذ بالله- خداوند نیز حادث باشد، زیرا بنابر دیدگاه متکلمان حدوث عالم به این معناست که خدا بوده، اما عالمی نبوده، بعداً اراده خدا بر خلق عالم تعلق گرفته و «اراده» در این نظر متکلمان صفت فعل بوده و مانند عالم حادث می‌شود. در این صورت «اراده» ‌به عنوان امر حادث، قایم به ذات الاهی و بر آن عارض شده است. و مطابق دلیل متکلمان «ما لا یخلو من الحوادث فهو حادث»، لازم می‌آید که خدا نیز حادث باشد.
4. برهان حدوث با ضمیمه کردن حرکت جوهری بر اجسام نیاز عالم مادی را به محدث اثبات می‌کند، لکن آن تنها محدث را ثابت می‌کند و بیان نمی‌دارد که آن محدث جوهر مجرد ممکن است یا واجب الوجود، برای رسیدن سلسله وجودهای محدث به واجب الوجود، باید از برهان امکان وام گرفت.
5. نکته آخر این که به جای استفاده از حد وسط «حادث» و «تغیر» باید از «امکان» استفاده کرد، چنان که آخرین تقریر برهان حدوث بر آن بنا شده بود؛ لکن در این صورت برهان حدوث به برهان امکان و وجوب تحلیل می‌شود.
حاصل آن که با اثبات حدوث پدیده‌های امکانی اعم از مجرد و مادی، نیاز به آفریدگار و محدث روشن می‌شود و محدث جهان نیز واجب الوجود نمی‌تواند شیء دیگری باشد، چون آن «ممکن» خواهد بود و خود ممکن نیز به علتی نیازمند است.

پاسخ چند شبهه

شبهه اول: نسبت انکار حدوث عالم به فلاسفه

گاهی گفته می‌شود که نظریه حدوث جهان تنها به متکلمان اختصاص دارد و فلاسفه منکر آن بوده و به قِدم عالم معتقدند و در نتیجه اصل برهان حدوث از اساس مخدوش می‌شود، چرا که حدوثی در بین نیست تا از آن برای اثبات محدث استفاده شود. متکلمان با انتساب نظریه قدم عالم به فلاسفه، آن را کفرآمیز خواندند.
برخی از ملحدان معاصر با استناد به نظریه قدمت فیض الاهی فلاسفه، وجود مادی را وجود ازلی، ضروری تفسیر کردند. (14)

تحلیل و بررسی

در تحلیل این شبهه نکات ذیل اندر تأمل است:

1. تفکیک حدوث ذاتی و زمانی

در توضیح حدوث گفته شد که آن به دو معنای عمده یعنی ذاتی و زمانی تقسیم می‌شود، فلاسفه بالاتفاق به حدوث عالم باور دارند، لکن آن را نه زمانی، بلکه حدوث ذاتی تفسیر می‌کنند. به این معنی که چون پیش از عالم ماده و طبیعت، عالم مجردات وجود دارد، و زمان در آن قابل تصور نیست، چرا که زمان محصول حرکت و ماده است، لذا حدوث عالم مجردات را نمی‌توان به «حدوث زمانی» متصف کرد، بلکه حدوث آنها «دهری» است که در خارج از افق زمان است. پس عدم اتصاف عالم مجردات به «حدوث زمانی» خللی در اصل حدوث آنها یعنی حدوث ذاتی و نیازمندی به واجب الوجود، وارد نمی‌کند که به دلیل آن اشاره می‌شود.
با این وجود بعض متکلمان حدوث ذاتی فلاسفه را برنتافته و آن را غیرقابل تصور وصف می‌کنند و اصرار می‌ورزند که ظاهر آموزه‌های دینی و اجماع و ضروری دین بر حدوث زمانی عالم مبتنی است. (15)
لکن این صرف ادعاست و چون حدوث ذاتی عالم نیز بر برهان حدوث خللی وارد نمی‌کند، از بسط مقال در این مجال صرف نظر می‌شود.

2. امکان مناط نیاز نه حدوث

در فلسفه مبرهن شده است که ملاک نیازمندی یک وجود به غیر به عنوان علت ماهیت امکانی و نه حدوث آن است. وجود ممکن همیشه به واجب الوجود محتاج و متقوم است و هرچه دوره‌ی آن بیشتر باشد، به همان میزان دوره‌ی نیاز به خداوند نیز مضاعف خواهد بود. به تعبیر دیگر ملاک و مناط احتیاج ممکن به علت امکان آن است و این مناط در هر دو قسم حدوث (ذاتی و زمانی) وجود دارد.
بر این اساس مقصود از حدوث عالم مجردات در آموزه های دینی، حدوث ذاتی و ملاک نیازمندی و عدم غنای آنها از خداوند است. بر این معنا برخی از اندیشه‌وران اسلامی مانند عبدالرزاق لاهیجی (16)، فیض کاشانی (17)، ابوالحسن شعرانی (18) و شهید مطهری (19) تصریح داشتند. بنابراین فرض ازلی بودن یک وجود به دلیل ماهیت امکانیش از ضرورت نیاز خود به واجب الوجود نمی‌کاهد.
نکته‌ای که در این نظر باید دقت شود این است که آیا خلقت الاهی- که شامل حال وجودهای مجرد به نام وجود عقل اول یا صادر اول یا وجود منبسط می‌شود- نقطه سرآغازی داشته است یا نه؟ پاسخ آن در شماره بعد می‌آید.

3. قدم فیض الاهی و حدوث مستفیض

نکته مهم و بسیار ظریف در تصویر خلقت و حدوث جهان در فرض مبدأ و نقطه سرآغازین آن است. آیا فعل و خلقت الاهی از ازل وجود داشته است، به گونه ای که با فرض علت و فاعلیت تام الاهی، دیگر مجالی برای انفکاک فعل خلقت از خداوند نباشد که رهاورد آن ازلیت خلقت می‌شود؟ یا این که بالاخره خلقت الاهی نقطه سرآغازی داشته که پیش از آن، هیچ وجود امکانی وجود نداشته است؟
در فرض ازلیت خلقت، سلسله وجودهای امکانی در جهت مبدأ و پیشین نقطه سرآغازی نداشته و به صورت بی‌نهایت وجودهای ممکن ادامه و جریان دارد.
لازمه دیگر این فرضیه ازلیت فیض، وجود و فیاضیت الاهی و به تعبیری قدم آن است. اما در فرض دوم سلسله وجودها به مبدأیی می‌رسند که سلسله آن محدود و کرانمند خواهد بود، این فرضیه، فیض، جود و فیاضیت الاهی را حادث می‌داند که پیش از آن عدم بود.
اکثر فلاسفه از فرضیه اول و متکلمان از فرضیه دوم جانب‌داری کرده‌اند. هر دو گروه برای اثبات مدعایشان دلایلی اقامه نمودند که بسط آنها مجال دیگری می‌طلبد.
هر دو گروه در اصل حدوث ذاتی عالم امکان اتفاق نظر دارند، اما نکته مهم این است که فلاسفه علاوه بر تأکید بر حدوث ذاتی عالم ممکن، بین عالم ممکن و اجزاء و پدیده‌های تشکیل دهنده آن تفکیک قایل شدند. آنان تأکید دارند که سلسله بی‌نهایت به اجزاء عالم ممکن تعلق دارد. به این معنی که اجزاء مشخص عالم ممکن نقطه آغازین دارند، اما این نقطه‌های آغازین هرچه به جلو پیش رویم تمام شدنی نیست و به صورت بی‌نهایت ادامه دارد، هر پدیده امکانی ماقبل خود یک پدیده دیگر و پیشینی دارد و چون وجود خدا ازلی و قدیم است، این سلسله نیز لایقفی و بدون قطع ادامه دارد.
به تعبیر فلسفی، فیض الاهی قدیم است. اما مستفیض‌ها یعنی وجودهایی که از فیض الاهی کسب فیض وجود می‌کنند، حادث‌اند، اما مجموع مستفیض‌ها بی‌نهایت هستند.

الفیض منه دائم متصل *** و المستفیض داثر و زائل (20)

بر این اساس اگر نگاه ما به پدیده‌های امکانی متمرکز باشد، آن‌ها حادث و نقطه آغازینی دارند، اما اگر نگاه ما به مجموعه و کل پدیده‌ها معطوف گردد، در این صورت چون همه‌ی پدیده‌ها که از ازل از فیض الاهی بهره مند بودند، زیرمجموعه آن کل قرار دارند، به این اعتبار کل و مجموعه پدیده‌ها و به اصطلاح «عالم ما سوی الله»، هر چند حادث خواهند بود، اما نمی‌توان بر آن نقطه آغازینی فرض کرد که پیش از آن، «عالم ما سوی الله» نبوده است، بلکه به دلیل قدمت فیض الاهی کل «عالم» نیز ازلی است.
نکته قابل توجه این که این «کل» و «مجموعه»، کل اعتباری و نه حقیقی است، ‌زیرا که مجموعه افراد آن در یک زمان با هم مجتمع نیستند و در کل اعتبار حکم کل همان حکم اجزاء است و به تعبیری «کل» حکم و وصفی غیر از وصف «اجزاء» ندارد و ما ثابت کردیم که پدیده‌های ممکن حادث و برای هر کدامشان نقطه آغازینی وجود دارد. پس اگر عالم ممکن یا طبیعت هم ازلی باشد، پدیده‌های آن، حادث زمانی خواهند بود، چرا که طبیعت با حرکت و زمان معجون است.
استاد شهید مطهری در این باره می‌گوید:
«خدا همان‌گونه که از ازل وجود دارد و از ازل عالِم است و از ازل قادر است، از ازل فیّاض هم هست، فیاضیت، جود و خلق از او انفکاک‌پذیر و جدایی پذیر نیست... او همیشه واجب العنایة بوده است. بنابراین امکان ندارد که عالم یعنی فیض وجود و فیض هستی از او جداپذیر باشد. به هر حال کل عالم از ذات واجب الوجود انفکاک‌پذیر نیست که فرض بشود، خدا از ازل وجود داشته است و عالمی نبوده است... . (21) با خداوند هیچ‌وقت چیزی نبوده ولی از خداوند بوده، همیشه بوده است. (22) ما برای زمان نقطه آغاز قایل نمی‌شویم سلسله حادث‌ها غیرمتناهی است. » (23)
حاصل آن که اگر ما ازلیت و غیرمتناهی بودن سلسله پدیده‌های امکانی را بپذیریم و ازلیت و قدمت عالم ممکن بل طبیعت را نیز قایل باشیم، این هیچ تعارضی با حدوث جهان ندارد، چرا که گفته شد جهان هر چند ازلی و قدیم هم باشد، چون ممکن است، ممکن هم حادث (حدوث ذاتی) و به محدث و واجب الوجود نیازمند است و چون وجود ازلی است، نیاز به واجب الوجود نیز ازلی و بیشتر خواهد بود. و به تعبیر عرفی: «هر که بامش بیش، برفش بیش».
بنابراین برهان حدوث متکلمان- بنابه تفسیری که از حدوث (ذاتی) ‌ارائه شد و مورد پذیرش فلاسفه نیز هست- در اثبات نیاز جهان به آفریدگار، متقن و پاسخگوی شبهات است.
در مسأله حدوث جهان بین فلاسفه و متکلمان چالش‌های دیگری وجود دارد که چون از بحث خداشناسی و برهان حدوث خارج است، وارد آن نمی‌شویم و خواننده را به منابع کلامی و فلسفی آن حواله می‌دهیم. هم‌چنین خواننده فاضل متوجه شد که ما در این مجال در مقام اثبات نظریه خاص و صحت و سقم ادله طرفین نبودیم، بلکه تنها دغدغه‌ی نگارنده بر این نکته بود که نظریه فلاسفه به دلیل پذیرش حدوث ذاتی هیچ تهافتی با برهان حدوث ندارد.

شبهه دوم: قدم عالم ماده با استناد به قانون لاوازیه

در تقریر برهان امکان و وجوب و حدوث گفته شد که عالم امکان از جمله عالم مادی به دلیل ماهیت امکانی و هم‌چنین حدوث و حرکت آن نیازمند وجود علت فرامادی است. برخی از مادی گرایان برای نقض این برهان مدعی شدند که ماده خود وجود ازلی و قدیمی است و از ازل بوده و به علت و فاعلی نیازمند نیست تا به وجود واجب الوجود و خداوند حاجتی باشد. آنان برای توجیه علمی مدعای خود به قانون شیمی‌دان معروف فرانسوی یعنی لاوازیه (به تاریخ 1789م) استناد کردند که برحسب مفاد آن:
«در هر دستگاه معینی مقدار ماده ثابت است، هیچ‌وقت ماده معدوم نمی‌شود و به وجود هم نمی‌آید، فقط مواد مختلف به یکدیگر تبدیل می‌شوند. » (24)
در قرن معاصر این مسأله در علوم تجربی دوباره مطرح شده است. کیهان شناسی نوین (Modern cosmology) رشته‌ی علمی جدید و وابسته به فیزیک و اخترشناسی است که به بررسی جهان بسان یک کل می‌پردازد. یکی از سؤالات و پروژه‌های اساسی کیهان شناسی این است که آیا کیهان آغازی داشته یا همواره موجود بوده است؟
برخی از فیزیک دانان از نظریه حالت پایدار (Steady state) یا قدمت کیهان حمایت می‌کنند که این نظریه می‌تواند مستمسکی برای مادی‌گرایان باشند.
شبهه فوق بر بعضی به اصطلاح روشنفکران مؤثر واقع شده، چنان که آخوندزاده، کائنات یعنی عالم ماده را علةالاولی توصیف می‌کند که عبارت وی در تقریر شبهه بعدی خواهد آمد.

نقد و نظر

1. عدم قطعیت قوانین علّی

نویسنده و شاید هم خواننده درباره‌ی فیزیک و مدل‌های ارائه شده مدعی تخصص نیست و بر صحت و سقم نظریه حالت پایدار و نه نظریه انفجار بزرگ تأکیدی ندارد. اما از مطالعه اجمالی گزارش‌های خود فیزیک‌دانان روشن می‌شود که هیچ کدام از نظریات ارائه شده مبرهن و قطعی پذیرفته نیست و هر یک از این نظریه‌ها مشمول قانون حدس‌ها و ابطال‌پذیری قانون تجربی است که توسط پوپر فیلسوف علم معروف قرن بیستم مطرح شده است. (25) بنابراین نمی‌توان یک نظریه مابعدالطبیعه مثل وجود خداوند را به صرف استناد به یک قانون علمی مثل لاوازیه- که مورد تردید علمی است- رد و انکار کرد.
ما در نکات بعدی تذکر خواهیم داد که وجود خداوند با قدم زمانی عالم ماده با تأکید بر حدوث ذاتی آن سازگار است و لذا فرض قدیم انگاری عالم مادی با وجود خداوند هیچگونه تهافتی ندارد بلکه بنابر رأی فلسفی وجود خداوند حکیم قادر مطلق و فیاض با قدم عالم امکان سازگار و قابل توجیه است.
امروزه برخی از فلاسفه‌ی ملحد مانند راسل نظریه حدوث جهان را بر قدم آن ترجیح می‌دهند و لکن به جای استناد آن به واجب الوجود آن را با صدفه توجیه می‌کنند. (26)

2. حرکت و تغییر ملاک نیازمندی

خود مارکسیست‌ها می‌پذیرند که یکی از اصول دیالکتیک اصل حرکت عمومی و تغییرپذیری ماده است. لازمه آن این است که ما هر موجود مادی ولو چندین میلیارد ساله را لحاظ کنیم و در نظر بگیریم، آن از خاصیت حرکت و تغییر منفک نخواهد بود و لذا به فاعل، حرکت و تغیر نیازمند خواهد بود.
به دیگر سخن هر وجود مادی قدیمی و ازلی را که مادی‌گرایان فرض کنند از خاصیت مادی یعنی تغییر و حرکت به دور نخواهد بود و با این خاصیت، نمی‌تواند وجود مادی خاص ازلی و بدون نیاز به علت بیرونی باشد. حدوث اجسام به دلیل فوق مورد اتفاق متکلمان اسلامی قرار گرفته است. (27)

3. امکان ملاک نیازمندی

نکته ژرف و عمیق در اثبات نیازمندی وجود مادی بلکه هر نوع وجود ممکن- که شامل وجود مجرد نیز می‌شود- تأکید بر امکان ذاتی است. متکلمان تنها از حیث حدوث عالم امکان به وجود خداوند استدلال می‌کردند، اما فلاسفه مناط نیازمندی را در مرحله اول ماهیت امکانی وجود تفسیر کردند و این امکان مقتضی دخالت علت بیرونی و به اصطلاح ایجاب موجب می‌شود که به تبع آن ماهیت امکانی حادث می‌شود.
فلسفه اسلامی قدمت عالم مادی و نه وجود خاص مادی را می‌پذیرد، به این معنی که وجودهای خاص مادی به دلیل عجین بودن با حرکت، تغییر- که ذات و جوهر جسم را نیز دربردارد (حرکت جوهری) و به حرکت اعراض مانند مکان، وضع و کم و کیف اختصاص ندارد- و امکان ذاتی نمی‌تواند قدیم ذاتی باشد، اما هر وجود خاص مادی به وجود مادی پیشین دیگری مستند است و آن پیشین به پیشین دیگر، از این حیث، وجودهای خاص مادی حادث زمانی است، اما اصل عالم مادی می‌تواند به صورت بی‌نهایت علل پیشین ادامه داشته باشد، چرا که وجود علل پیشین مادی، از قبیل علل معده است و تسلسل این نوع علل به صورت بی‌نهایت خالی از اشکال است و چون وجود خداوند قدیم است، افعال وی نیز به نوعی از قدمت برخوردار خواهد بود و لذا نمی‌توان به حدوث زمانی عالم امکان تأکید کرد. (28)
بر این اساس چون ماهیت امکانی از وجود مادی هر چند قدیم زمانی منفک نمی‌شود و در پیشانی وجود مادی مهر امکان زدند، لذا در همه حال به علت بیرونی نیازمند است تا این علل به علت واجب الوجود منتهی گردد.
اما سستی این اشکال که وجود مادی دائمی است و نابود نمی‌شود از امکان ذاتی آن روشن شد، چرا که با حفظ ماهیت امکانی وجود مادی، آن در استمرار وجودش نیز به علت فاعلی و به اصطلاح مبقیه حاجتمند است و به تعبیر حکمت متعالیه وجود امکانی و مادی وجود فقری است که در صورت قطع ارتباط علت مبقیه با وجود مادی، اصل وجود معلول به مخاطره خواهد افتاد. باری با حفظ ارتباط علت مبقیه وجود مادی معدوم نمی‌شود.
از مطالب بالا سستی اشکال آخوندزاده روشن شد که ماهیت وجود ماده را واجب الوجود می‌انگاشت و ما برای اولین بار از او شنیدیم، که از عدم اطلاع وی از فلسفه حکایت می‌کند چرا که وجود ماده وجود محدود و مرکبی است که آن به معنای ماهیت امکانی آن است و امکان با واجب الوجود مفهوم متعارض و به اصطلاح پارادوکس است، چون امکان یعنی حاجت و نیازمندی به غیر و واجب الوجود یعنی عدم نیاز به غیر و استقلال ذات.
باری ممکن است آخوندزاده واجب الوجود بالغیر را بالذات خلط کند، ماده و هر وجود ممکنی بعد از خلقت واجب الوجود بالغیر است، یعنی وجوب وجودش از طرف علت فاعلی به حد ایجاب رسیده و توسط آن واجب شده که در اصطلاح فلسفه به آن واجب الوجود بالغیر گفته می‌شود، و این به معنای استقلال از غیر نیست. پس ماده واجب الوجود است، اما نه بالذات بلکه بالغیر و آن خود دلیل بر نیاز به علت فاعلی فرامادی است.
اما واجب الوجود بالذات به دلیل وجود بسیط و غیرمتناهی فاقد ماهیت است. چون ماهیت یعنی توسط یک شیء در قالب جنس و فصل «ما یقال فی جواب ما هو» و چون خداوند وجود بسیط و غیرمتناهی است حدپذیر نخواهد بود و لذا تعریف ماهوی آن نیز محال است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک. ابوالحسن اشعری، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ، ص17؛ ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص11؛ جوینی، الارشاد، ص39؛ فخر رازی، المطالب العالیه، ج1،‌ ص200؛ قاضی ایجی، شرح مواقف، ج8، ص4؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج3، ص7؛ ابن نوبخت، الیاقوت، ص38؛ محقق طوسی، قواعد العقائد، ص39؛ کشف المراد، ص217؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج1، ص19.
2. «الحدوث الزمانی کون الشیء مسبوق الوجود بعدم زمانی و هو حصول الشیء بعد أن لم یکن، بعدیة لاتجامع القبلیة»، (نهایة الحکمة، مرحله 10، فصل5) و نیز: برای توضیح بیشتر ر. ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج10، ص331 به بعد؛ اسفار، ج3، ص244.
3. «الحدوث الذاتی کون وجود الشیء مسبوقاً بالعدم المتقرر فی مرتبة ذاته» (همان، فصل6).
4. «القدم الزمانی هو عدم کون الشیء مسبوق الوجود بعدم زمانی و لازمه ان یکون الشیء موجودا فی کل قطعة مفروضة قبل قطعة من الزمان منطبقاً علیها»، (نهایة الحکمة، مرحله 10، فصل5).
5. برای توضیح بیشتر ر. ک: محقق طوسی، قواعد العقاید، ص39-46 و نیز: نهایة الحکمة، فصل23، مرحله دوازدهم.
6. ر. ک: القبسات، ص53، 83 و 235.
7. الحدوث الدهری کون الماهیة‌ الموجودة المعلولة مسبوقة بعدمها المتقرر فی مرتبة علمتها»، (علامه، پیشین، مرحله 10، فصل8).
8. ر. ک: قواعد المرام، ص41؛ تلخیص المحصل، ص195.
9. همان، ص45.
10. «و المتکلمون ینکرون وجود جواهر غیر جسمانیة»، (محقق طوسی، قواعد العقاید، ص39).
11. ر. ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص171.
12. «حدوث در نزد متکلمان، مربوط به همان عوارض و اوصاف اجرام مادی می‌باشد، لذا برهان حدوث نیاز به محدث در محور اوصاف و عوارض اثبات می‌نمایند. حدوث در محدوده تغییر است و اگر تغییر محدود به برخی از عوارض جسم باشد، نیاز به محدث نیز در همان محدوده خواهد بود... با این بیان گوهر و ذات عالم طبیعی و جسمانی همان‌گونه که از حرکت، تغییر و حدوث مصون می‌ماند، از محرک و محدث نیز بی‌نیاز می‌شود.
بدین‌ترتیب قائلین به برهان حرکت و حدوث، شبهه ازلیت ماده و یا صورت جسمیه را نیز نمی‌توانند دفع کنند، زیرا جسم که مرکب از صورت و ماده است، در بیرون از ذات یعنی در محور عرض و یا محور صور نوعیه‌ای که بر جسم عارض می‌شوند متغیر بوده و محتاج به محدث و یا محرک می‌باشند»، (جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص171، 172).
وی در نقد دلیل متکلمان مبنی بر این که «هرچه خالی از حوادث نیست، حادث است»، می‌گوید: «امری که خالی از حوادث نیست در محدوده همان حوادث، حادث است و حدوثی که مربوط به حوزه حوادث است، اگر به ذات جسم استناد پیدا کند، از باب وصف به حال متعلق بوده و مجاز است»، (همان، ‌ص172 و نیز: رحیق مختوم، بخش3، ص325).
13. بوعلی سینا نقل از: همان، ص173.
14. ر. ک: حسام آلوسی، دراسة النقدیة لنظریة الفیض، المورد، ج7، ش2، ص169-172؛ فلسفه علم کلام، فصل پنجم.
15. ر. ک: احمد صفایی، علم کلام، ج1، ص28.
16. ر. ک: گوهر مراد، ص164؛ شوارق الالهام، مقصد دوم، فصل3، مسأله 6.
17. ر. ک: حق الیقین، ص407.
18. ر. ک: ترجمه و شرح فارسی کشف المراد، ص221.
19. ر. ک: شرح مختصر منظومه، ج1، ص269.
20. شرح المنظومه، با تصحیح حسن زاده آملی، ج5، ص212، نشر ناب، تهران، 1422ق.
صدرالمتألهین می‌نویسد:
«ان جمیع الهویات الجسمانیة التی فی هذا العالم... فهی مسبوقة بالعدم الزمانی فلها بحسب کل وجود معین مسبوقیة بعدم زمانی غیر منقطع فی الازل... فالفیض من عندالله باق دائم و العالم متبدل زائل فی کل حین و انما بقاؤه و بتوارد الامثال»، (اسفار، ج7، ص285، 328، 267 و ج2، ص214).
علامه طباطبایی می‌گوید: «ان قدرته تعالی هی مبدئیته للایجاد و علیته لما سواه و هی عین الذات المتعالیة و لازم ذلک دوام الفیض و استمرار الرحمة و عدم انقطاع العطیة... و لا یلزم من ذلک دوام عالم الطبیعة لان المجموع لیس شیئاً وراء الاجزاء و کل جزء حادثٍ مسبوق بالعدم»، (نهایه، مرحله 12، فصل آخر و نیز رک: سبزواری، اسرارالحکم، ص13؛ شعرانی، شرح فارسی کشف المراد، ص221؛ محمدتقی آملی، درر الفوائد، ج1،‌ص261؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، بخش اول، ص203؛ تبیین براهین اثبات خدا، ص175؛ سعید رحیمیان، فیض و فاعلیت وجودی از فلوطین تا صدرالمتألهین، ص222).
21. مجموعه آثار، ج10، ص346.
22. همان، ص404.
23. همان، ص403 و 404.
24. دکتر تقی ارانی، زندگی و روح، ص2. به نقل از علم الکلام، ص132 و نیز مارکس و مارکسیسم، ص421.
25. ر. ک: حدسها و ابطالها، و نیز: شناخت علمی برداشتی تکاملی، ص41.
26. ر. ک: جهان بینی علمی، ص 114.
27. ر. ک: علامه حلی و محقق طوسی، کشف المراد، ص170؛ قواعد العقاید، ص442؛ اسفار، ج7، ص311.
28. ر. ک: بوعلی سینا، الهیات شفا، ص265 و 266، مقاله6، فصل2؛ اسفار، ج7، ص205-7، 300 و ج2، ص138.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدااثبات وجود خدا با برهان نظم برهان وجود خدا برهان نظمبرهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق آفریدگار هستی خدا کیست یا چیست؟ نحوه اثبات خدا …وقتی دلت شکست ولی فکر می کنی خیلی تنهایی وقتی فقط اشکات همدمته یاد خدا بیفت که از رگ وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوجودخدابرهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادبرهانعلیتبرهان علیت به انگلیسی که به نام‌های برهان علت اول، برهان سببیت چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای تبیین برهان معرفت نفس؛ بر مبنای حدیث من عرف …تبیین برهان معرفت نفس؛ بر مبنای حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه مرتضی خوش‌صحبت محمد حکمتانه استیون هاوکینگ، فیزیکدان و فضا شناس سرشناس بریتانیایی در یک مصاحبه اختصاصی با ثواب زیارت امام حسین علیه السلامثوابزیارتامامبراى زیارت‏ هیچ امامى، به اندازه زیارت حسین بن علىعلیه السّلام در کربلا تاءکید دانلود کتاب توحید تالیف استاد مطهری دانلود … جهت عضویت در خبرنامه در کادر اول نام و در کادر دوم ایمیـل خـود را درج بفرمایید اثبات وجود خدا با برهان نظمبراهین وجود خدا اثبات وجود خدا با برهان نظم برهان وجود خدا برهان نظم برهان علّی براهین وجود خدا یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق عالم وجود خدا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد وجودخدا برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان‌های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی برهان علیت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برهانعلیت تاریخچه نخستین کسانی که به‌طور گسترده مفهوم علیت را در نوشته‌های خود مطرح کردند؛ افلاطون چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ چگونه وجود خدا را برای یک کافر اثبات کنیم؟ فرد کافر از آنجا که به وجود امری ماورای طبیعی حکمتانه استیون هاوکینگ، فیزیکدان و فضا شناس سرشناس بریتانیایی در یک مصاحبه اختصاصی با روزنامه تبیین برهان معرفت نفس؛ بر مبنای حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» تبیین برهان معرفت نفس؛ بر مبنای حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» مرتضی خوش‌صحبت محمد جعفری دانلود کتاب « توحید » تالیف استاد مطهری دانلود کتب شیعی جهت عضویت در خبرنامه در کادر اول نام و در کادر دوم ایمیـل خـود را درج بفرمایید بدلیل عدم این‌که خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، آیا منظور نور محسوس مراد از نور در آیه کریمه اللَّه نور السموات و الارضمسلماً نور حسى و محسوس، نیست قوم یأجوج و مأجوج چه کسانی بوده اند ؟عاقبت آنان چه شد اصلی ترین منبع اطلاعات در مورد یأجوج و مأجوج قرآن است و در کتب عهد عتیق نیز به این قوم اشاره قرائن در اثبات جرم


ادامه مطلب ...