تهران را می توان پایتخت فرهنگی ایران نیز دانست ،چه به لحاظ تعدد آثار تاریخی و میراث فرهنگی و چه از نظر امکانات و تشکیلات فرهنگی که همگی در این شهر متمرکزند. منظور از امکانات و تشکیلات فرهنگی نیز سینماها، تئاترها، پاتوغ ها و انجمن های فرهنگی، نمایشگاه ها و جشنواره های فرهنگی و هنری، کتابفروشی ها، کتابخانه ها و... است. اگرچه این تمرکز در تهران و در مقابل محرومیت شمار قابل توجهی از شهرهای ایران از حداقل این امکانات جای تاسف دارد و سبب می شود تهران هر روز با سیل مهاجران رو به رو باشد، اما فرهنگی بودن این شهر برای شهروند تهران جای خوشبختی است. و این چیزی است که تهران و تهرانی به انقلاب مشروطه مدیونند؛ مشروطه ای که قانونش درست 110 سال پیش توسط مظفرالدین شاه امضا شد.
در هر دوره تاریخی، براساس تغییرات اقتصادی و اجتماعی و تغییر نگاه و رفتار حکومتی، سبک و روش های جدیدی در معماری پدیدار می شود. همان طور که می گوییم معماری سلجوقی نشان دهنده استحکام و قدرت و تداوم پایه های حکومت درایران است یا معماری قاجار ظرافت و ویزگی های زمانه خودش را دارد، با انقلاب مشروطه نیز ما صاحب شکل جدیدی از عماری شدیم.
معماری دوران مشروطه را شاید بتوان در دل دوره ای از تاریخ معماری ایران جای داد که به آن دوران تحول می گویند. در این دوره، تحول یکی از مشخصه های مستمر معماری است. به لحاظ تاریخی، این دوره از اواسط عصر ناصرالدین شاه قاجار شروع شده و تاکنون ادامه یافته است. در این دوره تحول با مشخصه های متغیری همراه است. بناهای متعددی توسط معماران ایرانی و خارجی ساخته شده اند که متاثر از تغییر در زمینه های مختلف هستند.
تعدادی از صاحب نظران تاریخ معمای معاصر معتقدند که وقتی پلان بناها را از میانه دوره ناصری به این طرف ورق می زنیم کاملا احساس می کنیم که به انقلاب نزدیک می شویم و از سال 1284 به بعد است که با انقلاب مشروطه، این پختگی در پلان ها خود را به جداره های شهری می رساند.
بعد از انقلاب مشروطه دیگر بناها فقط برای حکام و اشراف و درباریان ساخته نمی شوند یا سازندگان بناها آندسته از صاحبان ثروت و مکنت نیستند که مجتمع های عام المنفعه همچون حمام و آب انبار و مسجد و مدرسه می سازند و اسم خود را روی آن ها می گذارند و وقف می کنند.
در جامعه جدید که صاحب قانونی شده بود که براساس آن مردم در تعیین سرنوشت خودشان دخیل می شدند، هم در معماری شهری و هم در کاربری فضاها، تغییر و تحولاتی صورت می گرفت به طوری که می بینیم میدان اصلی شهر از میدان توپخانه که مظهر استبداد بود، جای خود را به میدان بهارستان می دهد که میدان مشروطه است. به این ترتیب، فضایی که تا قبل از انقلاب مشروطه جلوخان باغ سلطنتی نگارستان بوده، با پیروز مشروطه، به جلوه گاه حضور مردم تبدیل می شود.
شکل گیری ساختمان مجلس در میدان بهارستان و بعدا تشکیل وزارت معارف در اوایل قرن 14 خورشیدی در ساختمان مسعودیه، ایجاد مدرسه الهیات در مدرسه عالی شهید مطهری و بعدها شکل گیری مدرسه صنایع قدیمه یا هنرهای مستظرفه در میدان بهارستان و... همگی باعث می شوند که در همین محدوده شاهد شکل گیری ساختمان ها و مغازه ها و مراکز مربوط به کتاب و کتاب فروشی و کتاب خوانی باشیم.
همچنین در همین محدوده است که مغازه ها و آموزشگاه های فروش ادوات ساز و آموزش موسیقی پدید می آیند و این گونه است که در تهران فضاهای فرهنگی گسترش پیدا می کنند؛ فضاهایی همچون عکاسخانه، تماشاخانه، سینما، کتابخانه، کافه و رستوران، پاتوغ های روشنفکری و محلف های ادبی، دفاتر روزنامه ها و مجلات و...
می توان گفت بعد از انقلاب مشروطه، در فاصله سال های 1285 تا 1305 که پهلوی اول به قدرت می رسد، سال های جلوه معماری مردمی مشروطه در شهر تهران است. در این دوره خبری از ساخته شدن کاخ های سلطنتی باشکوه نیست اما بقایای معماری مختص آن را در سینما مایاک یا انتشارات فاروس در خیابان لاله زار شاهدیم.
در دفتر انتشارات فاروس، مجله «تئاتر ایران» منتشر می شود و در زیرزمین همان جا که چاپخانه است، به چاپ می رسد. در طبقه فوقانی اش نیز سالن تئاتر قرار دارد که همان پیس هایی را که در دفتر مجله ترجمه می شوند، آن جا روی صحنه می برند. فضایی با کاری چندجانبه در رابطه با یک هنر خاص که جای مشابه آن در تهران امروز خالی است. تا قبل از انقلاب مشروطه، نقاشانی چون کمال الملک و صنیع الملک تنها در خدمت دربار هستند و به سفارش آن ها نقاشی می کنند اما میدان بهارستان برای نخستین بار کافه ای به نام لقانطه را به خود می بیند که صاحب آن برای نخستین بار تصاویر رهبران انقلاب مشروطه را به بزرگ ترین نقاشان عصرش سفارش می دهد و به در و دیوار کافه اش می آویزد. به این ترتیب، نقاشان درباری به نقاشان قهرمانان مردم بدل می شوند.
متخصصان می گویند که در معماری مشروطه احساس امنیت عمومی مشهود است. یعنی در این دوره شاهد ساخته شدن خانه هایی با دیوارهای بسیار کوتاه هستیم که به راحتی امکان گذرکردن از آن ها فراهم است، با درهایی بدون قفل و زنجیر و چفت و بست های آن چنانی. تا قبل از انقلاب مشروطه، در ساختار شهری ما، بناهای خصوصی به فضاهای عمومی پشت می کردند اما در این دوره همان فضاها به سمت بیرون نما پیدا می کنند. این درست مثل این است که ساختمان ها لباسی رسمی برای عرض اندام در برابر نگاه عموم به تن کرده باشند.
احوال تهران را بعد از مشروطه شاید فقط آن هایی درک می کنند که آن را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیده اند. شهری که امید در آن موج می زند و حال مردمانش خوب است و احساس فراگیر پیروزی مردم را با هم یکدل و یکرنگ کره است. نهادهای مردمی به سرعت رشد می کنند. سطح سواد عمومی بالا و بالاتر می رود. روزنامه های رونق دارند. کتاب به زندگی روزمره شهروندان وارد می شود. شعرها بر سر زبان ها می افتند و... در یک کلام تهران شهر احوال خوب تاریخی است.