دشت دریاسر تنکابن در انتهای جاده دوهزار از جاذبه های گردشگری استان مازندران است که هر ساله هزاران مسافر را به سوی خود می کشاند
از کنار جاده ساحل زیبای دریا پیدا بود. نزدیکی ساحل رفتیم و یک چایی تازه دم نوش جان کردیم.پس از استراحت به راهمون ادامه دادیم.از دور کوه ها ما رو صدا میکردند.
وارد شهر تنکابن یا به قول همه اهالی این مناطق "شهسوار" که بشی از هر کسی که نشونیه جاده دوهزار را بپرسی بهت آدرس میدن.همه میگن اول باید بری خرم آباد بعد بری دوهزار!! خرم اباد؟؟ اینجا؟؟ حدود 6 کیلومتر که بری به سمت کوه های سر به فلک کشیده و پر از درخت و جنگل های محسور کننده تابلو روستای خرم آباد خودشا نشون میده،بازارچه های محلی، بوی سیر و ترشی، گیاهان بومی و میوه های تازه منطقه آدمو مست میکنه.
از خرم آباد که رد بشی میرسی به جاده قلعه گردن که انتهای این جاده میخوره به ابتدای جاده دوهزار. از همون اول جاده زمینای مخملی شالیزارها چشم هر بیننده ای و به خودش خیره میکنه.کم کم از شرجی بودن هوا کاسته میشه و هوا رو به خنکی میره. همینطور که تو جاده پیش بری ویلاهای شیک و قشنگه پایتخت نشینا خودنمایی می کنه.رنگای زرد و قرمز سفال های سقف های شیرونی میونه سبزیه جنگل و شالیزار ترکیب رنگ جالبیو واسه نقاشی درست کرده. وسطای جاده دیگه درختا اجازه خودنمایی به ویلاها رو نمیدن و فقط کافه ها هستند که همه مهمونای جاده رو به صرف چایی و غذا دعوت می کنند.صدای رودخونه خوروشان دوهزار از کنار جاده به گوش میرسه.
حوضچه های بزرگ پرورش ماهی قزل آلا همه مسافرا رو به سمت خودش کشونده.خب ی سری از طبیعت گردان همینجا متوقف میشن ولی ما به مسیرمون ادامه میدیم.دیگه کاملا وارد جنگل شدیم درخت ها ازین طرف جاده به اون سمت کشیده شدن انگار وارد یه دالون سبز درختی شدیم. همه چی داره رویایی میشه، ابرای مه الودو میشه دید که تا نیمه کوه جنگلی پایین اومدن. درسته، این ابرا نوید ی بارونو خوشگلو میدن.ولی ما در مسیرمون ثابت قدمیم چون میخایم به هدفمون که رویایی تر از اینجاهاس برسیم. جاده کم کم داره ارتفاع میگیره،صدای رودخونه کم و کمتر میشه. تقریبا رودخونه در کف دره باقی میمونه ولی ما به بالای جاده رسیدیم.انقدر بالا رفتیم که ابرها هم به زیر پامون رسیدن میتونیم روشون راه بریم.
روستای پایین اشتوج رو که رد کنی میرسی به یه سه راهی. زودتر میدونستیم که باید از همچین مسیری عبور کنیم . جاده سمت راست به سمت روستای امامزاده قاسم میخوره جاده وسط به ادامه جاده دوهزار و روستای میانکوه و جاده سمت چپ روستای عسل محله.انتهای روستای عسل محله جاییه که ما باید بریم پس به سمت چپ میریم وارد یه شیب تندی به سمت پایین میشیم.داریم به سمت رودخونه حرکت میکنیم انقدر پایین میریم که دوباره میرسیم به رودخونه دوهزار از روی پلی که روی رودخونه هست گذر میکنیم صدای خروشان آب نمیذاره صدای دیگری به گوش برسه. از اینجا به بعد دوباره وارد سربالایی میشیم. باید بریم بالای کوه ولی فعلا با ماشین.تابلو کنار جاده روستای هلوکله رو نشون میده پس باید بالاتر بریم. انگار دیگه به اخر دنیا رسیدیم کوه، جنگل، رودخونه و ابر همه کنار هم هستند.اینجا روستای عسل محله است روستایی در آخرین نقطه استان مازندران. از اینجا به بعد باید ماشینو پارک کنیمو پیاده به مسیرمون ادامه بدیم.جاده ای جنگلی و کوهستانی انتظار ما رو میکشه.طبیعتی ناب که هنوز آنچنان دستخوش تغییرات ما انسان ها نشده.صدای رودخونه از پایین دست به گوش میخوره.شیب کوه کم کم تند شده و نفس نفس زدن ما هم شروع میشه. به جایی میرسیم که حتما باید از چوب دستی برای بالا رفتن کمک بگیریم همه این سختی برای رسیدن به نقطه نهایی است. همیشه همینطور بوده که تو زندگی بعد هر سختی آسونی و زیبایی هست.به اخرین نقطه سربالایی که برسیم کوه بلندی روبروی ما نمایان میشه.
کوهی که هنوز در این موقع از سال که همه ایران از گرما صداشون به آسمون رسیده رو خودش برف داره.میگن ارتفاع این کوه بیش از 4000 متر است.سیالان اسمیه که ازش برده میشه.چشمم به کوه بود غافل از اینکه که پشت سرم چه منظره ای داره پدیدار میشه.وای خدای من ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند که من ی عکس هنری ازینجا بگیرم.
ی تپه روبروم بود تقریبا زرد رنگ چنتا گاوم از میون درختا دیده میشدن.تپه رو که رد کنی میرسی به بهشت زمینی خدا دشت دریاسر.فتبارک الله احسن الخالقین.زبان از بیان وصف این طبیعت قاصره.دشت سبزه سبز اونم تو ارتفاع 2000 متری،رودخونه های پر آبی که از میونش رد میشدن موسیقی زنده ای بود که هر لحظه اونجا نواخته می شد.قله برفی، چمنزار، کوه های جنگلی، رودخونه پرآب و دشت سبز ازین رویایی تر هم مگه میشه؟؟ تازه به این ها رقص ابرها رو هم میشه اضافه کرد که هر زمان شکل خاصی به خودشون میگیرن.
جلوتر که بری وارد جنگل داخل دشت میشی. جنگل انبوهی که به سختی میشه از بین درختاش گذر کرد و صدای رودخونه ای که همیشه تو گوشه و آرامش میده. به دلیل اینکه ما وسایل کافی همراه نیورده بودیم ترجیح دادیم که مسیر را ادامه ندیم. زمان برگشتن از دور موجی از ابر داشتن بهمون حمله میکردند.به سان لشکری قدرتمند از پایین کوه به بالا حمله ور شده بودند. در یک لحظه تیره و تار شدیم. فاصله چند متری دیگه پیدا نبود. فقط از صدای آب میتونستیم راهو پیدا کنیم.اون طبیعت رویایی و دلپذیر پشت هزاران ابر و مه گم شدند. به هر ترتیبی که شد مسیر پایین اومدنو پیدا کردیم و از دست ابرای مه آلود نجات پیدا کردیم.