مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نور تو را به یادم می‌آورد

[ad_1]

نور تو را به یادم می‌آورد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان:
زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. دانه‌های برف تاب می‌خوردند و با بالا و پایین رفتن‌هایشان همراه خورشید می‌خندیدند.

یک لحظه ابرها خانه را تاریک می‌کردند و لحظه‌ای دیگر آفتاب باریکه‌های نورش را روی فرش می‌انداخت. به تاریک و روشنی فکر می‌کردم و در دلم بودن‌ها و نبودن‌ها را به یاد می‌آوردم.

لحظه‌ای که چیزی به دلم می‌افتد چگونه است؟ حضور عمیق احساسی که با من حرف می‌زند، حالتی مابین کشف و الهام است که در قلبم اتفاق می‌افتد.

گهگاه که چیزهایی کشف می‌کنم، خیال می‌کنم دست گذاشته‌ام روی پنهان‌بودنشان و آن‌ها را پیدا کرده‌ام. اما حقیقت این است از ابتدا هم پیدا بوده‌اند. راستش گاهی فکر می‌کنم اگر با چشمی که تمام نادیدنی‌ها را می‌بیند دنیا را ببینم، تا چه اندازه مبهوت و شگفت‌زده خواهم شد.

گاهی تمرین طور دیگر‌دیدن می‌کنم. یاد می‌گیرم چه‌طور هرماجرایی را از زاویه‌ای دیگر ببینم. در چهار سمت یک ماجرا قرار می‌گیرم و آن را از چهار بعد متفاوت تماشا می‌کنم. آن‌زمان است که اتفاق‌ها، چیز تازه‌ای یادم می‌دهند.

پشت چهارسوی هرماجرا بعد پنجمی هست. برای دیدنش لازم نیست جای‌ام را تغییر دهم، لازم نیست نگاهم را جهت بدهم، باید به قلبم رجوع کنم. پرده‌ی نامرئی را از بعد‌ نادیدنی بردارم تا بعد پنجم پیدا شود. این بعد، همان است که جهان را جای حیرت‌انگیزی کرده است.

زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. داشتم به تعبیر تازه‌‌‌ای از نور فکر می‌کردم. همیشه از خودم پرسیده‌ام تعبیرهای نور چیست؟ و هیچ‌کدام مرا به اندازه‌ی نسبت نور با تو به وجد نیاورده است.1

در این جمله ی کوتاه و ساده، حرف عظیمی‌ است که درک‌کردنش روزهای بسیاری، آفرینش را به خود مشغول کرده است.

داشتم به تعبیر تازه‌ای از نور فکر می‌کردم که یاد توحید افتادم. یگانگی منحصر‌به‌فردی که تمام نقطه‌ها را به هم وصل می‌کند. فکر کردم نور یگانه است و هر‌تعبیر دیگری جز تعبیر به تو، تنها ظاهر آن را تغییر می‌دهد. درست مثل رفت و آمد ابرها، این‌که گاهی مقابل آفتاب قرار می‌گیرند و گاهی کنار می‌روند و خانه روشن می‌شود.

ابرها تعبیرهای متفاوتی هستند که تنها در ظاهر آفتاب اثر می‌کنند و لحظه‌ای بعد به خواست طبیعت، ذات خورشید را نشان می‌دهند.

آسمان هرماجرایی از ابرهای زیادی پوشیده‌ شده است. ابرهایی که حقیقت را از زاویه‌ی خودشان تفسیر می‌کنند. هر‌کدام از این تفسیرها زیبا و دلنشین‌اند، اما ذات ماجرا را واضح و شفاف نشان نمی‌دهند.

برای دیدن حقیقت، برای دیدن بعد نادیده‌ی پنجم، باید از روشنایی قرار‌گرفته در پرده کمک خواست. نور، نشان می‌دهد ابعاد مختلف، برآمده از کدام نقطه‌ی آغازند. نور، توحید را، تو را به یادم می‌آورد.

امروز یگانگی خودش را دارد. امروز تعبیر زیبایی از توحید است که در عین یگانگی نشان‌دهنده‌ی یکتایی والاتری است که نقطه‌ی پیدایش آن است.

هرچیزی که وجود دارد، چه آن‌هایی که دیده می‌شوند و چه آن‌هایی که وجود دارند و دیده نمی‌شوند، همه از توحید حرف می‌زنند. با این وجود ولوله‌ی پرشوری در جهان برپاست که بی‌وقفه ادامه دارد.

دانه‌های برف انگار جشن گرفته‌اند. بالا و پایین می‌روند، راست و چپ می‌روند و سرخوشانه از این‌که وجود دارند می‌خندند. صدای خنده‌شان شنیده نمی‌شود، صدای زمزمه‌هایشان هم. اما می‌دانم می‌خندند و زمزمه می‌کنند. این کشف تازه، جزء آن کشف‌هایی است که به دلم افتاده است.

ایمان همان حسی است که به من می‌گوید «وجود دارد» اگر چه «نمی‌بینم». می‌دانم تمام دیدنی‌ها و نادیدنی‌های اطرافم زمزمه می‌کنند. صدایشان را با ایمان می‌شنوم. آن‌ها هم ایمان آورده‌اند به توحید. می‌دانند نقطه ی آغاز ماجرایشان کجاست. شاید توحید، نام دیگر ایمان باشد.

این‌روزها که باریکه‌های آفتاب در رفت و آمد به خانه‌اند بیش‌تر از قبل به توحید فکر می‌کنم.

 


1. اشاره به آیه‌ی 35 سوره‌ی نور:

اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ (خدا نور آسمان‌ها و زمین است)

تصویرگری: الهه صابر


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره …نوریادمآوردنور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره های خانه دست تکان می داد دانه های نور تو را به یادم می‌آورد خانه فیروزه‌ای یاسمن …در همین زمینه نور تو را به یادم می آورد مورینیوآخرین باری که بد بازی کردیم یادم نیستیادم تو را فراموشیادم تو را فراموش تو را به یادم می آورد نگاهت را و همه ی ساعت های عصرهای صبح میمه غزلت به یادم آورد خزان آشناییغـــزلــــت بــه یـــادم آورد زمــان یــــار بـــی تــو قدوسی را تأیید می برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست کوچه باغ شعروقتی به یادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام زیر نور ماهمن تموم قصه هام قصه ی توستتو را جان می دلتنگی حس عجیبی است که گاهی تو را به یادم می آورد تو گفتی با نور دلگیر از خیابانی که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد از رستورانی که دیگر من و تو را نشان هشدار جدی پانیونیوس به انصاری فردجدیپانیونیوسبهانصاریفردهشدار جدی پانیونیوس به انصاری اجازه رکوردشکنی به چلسی را نور تو را به یادم باران یعنی تو بر می گردیرسولیونانیعنی وقتی تو را می بیرون خیره می شدم فقط این ها در یادم تو را به یاد من می‌آوردگنجور سعدی دیوان اشعار غزلیات غزل ۴۶ عزیز را به یادم آورد را تو خود به می‌فروخت تو را بنــده مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو نور آل محمدعج⁂ یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد تذکر مهم این مطلب را یک پزشک نمی نویسد پس اگر لازم می فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی دل نوشته های ناب زیرخاکی سلام به تک تک رهگذرای خوش قلب و مهربونی که به قلب کوچیکه من سرمیزنیدمن دوست دارم همه ی انسان •ܓܨܓܨ پیاده روی تو اینترنت ܨܓܨܓܨ• مختصری کوتاه از زندگی تعداد انبیاء الهی به سند معتبر روایت شده،ابوذر از حضرت رسول اکرمص پرسید انبیاء الهی چند شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم روز امتحانفردای امتحاننگرانی از امتحان نامِ من عشق است، آیا می شناسیدم؟ برگرد عزیزم این قدم هایِ لجوح تو را بی رحمانه از خانه دور می کنند برگرد هنوز هیچ پلی پشتِ زندگی زیباست به هیچکس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته ات وادار به سرافکندگی کند قدر داشته هاتون رو دارو و درمان با قرآن و ادعیهبخش دوم – سیب سلامت دیدن عجائب در هنگام حجامت در وقت حجامت کردن اگر کسی سوره حمد را ۷ بار بخواند از منافع آن دعـــــــای مســتـــــــــــجاب شخصى به حضور پیامبر اکرم ص آمد که هفت سؤال داشت و آنها را چنین مطرح کرد تو را به خاطر عطر نان گرم تو را به خدا واگذار تو را به اندازه تمام تو را به اندازه تو را به جان شعر من



لینک منبع :نور تو را به یادم می‌آورد

نور تو را به یادم می‌آورد - همشهری آنلاین www.hamshahrionline.ir/details/356604/Children/sociocultural‎Cached4 ژانویه 2017 ... نور تو را به یادم می‌آورد. کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان: زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. Images for نور تو را به یادم می‌آورد بدهکار هیچ کس نیستم - کوچه باغ شعر n-poems.blogsky.com/1391/11/07/post-345/‎Cached Similarبچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار. بدهکار هیچ کس نیستم. جز همین ماه. که تو را به یادم می آورد. "رسول یونان". برچسب‌ها: اشعار رسول یونان، شعر ماه. (0 لایک). همشهری دوچرخه | محتوا - موسسه همشهری 2charkheh.hamshahrilinks.org/Categories/2497/category_5‎Cached29 دسامبر 2016 ... تو را در ناگهان‌ها می‌شناسم ! ویترین. تو، تویی. تو، تویی. تمام آنچه که تو یادم داده‌ای. تمام آنچه که تو یادم داده‌ای. نور تو را به یادم می‌آورد ... همشهری دوچرخه | محتوا - موسسه همشهری 2charkheh.hamshahrilinks.org/Categories/2568/category_5‎Cached26 ژانویه 2017 ... گلی برای تو. گلی برای تو. نور تو را به یادم می‌آورد ... 6و7. ‹ › کلیه حقوق این وب سایت متعلق به موسسه همشهری است. "یاد" از مجموعه شعر "نگاهی‌ در سکوت" - Facebook https://es-la.facebook.com/notes/301276546602198/‎Cachedالماس دندان تو می‌‌آید به یادم. لب‌های خندان تو می‌‌آید به یادم. در هر طلوع بامداد نور پیوند-. کز روی صحرا، موج "تاریکی‌" گریزد-. وز پنجه خورشید زربخش-. بر گیسوان بی‌قرار ... سید علی صالحی Quotes (Author of نامه‌ها) - Goodreads https://www.goodreads.com/author/quotes/253991._‎Cached Similarتا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما ... از هرچه تو را به یاد من می‌آورد، نامی نیست باران می‌آمد، ... رخسار باکره در پیاله آب، وسوسه لبریز آفرینه نور، و من که آموخته ام ... فریدون مشیری Quotes (Author of سه دفتر) - Goodreads https://www.goodreads.com/author/quotes/41271._‎Cached Similarبا شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضایی می‌گردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آن‌جا نفسی تازه کنم می ... چه کسی می‌آید با من فریاد کند' ... ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی!” ... به یادش می تپد پرشور” ... با سلامی که در آن نور ببارد لبخند” آوریل | 2015 | علی رسولی https://alirasoli.com/2015/04/‎Cached30 آوریل 2015 ... برف می بارد تنها نوایی که میان این زمستان می شنوم قطاری ست که مرا به ... های زودگذر در دوردست پستان های تو را به یادم می آورد که شبی قبل از آژیر پلیس . ... خورشید از تپه های دوردست بر می خیزد و شاخه های درخت وحشی نور را شانه می ... قلب من چشم تو - سید علی صالحی negahivayadi.blogfa.com/cat-20.aspx‎Cached Similarقلب من چشم تو - سید علی صالحی - شعر و داستان و موسیقی و فیلم. ... که یادم می‌رود به چه فکر می‌کنم ... خواب نور و سلام و بوسه می‌بینیم ... و نمی‌دانیم که ؛ فردا می‌آید