مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

داستان کوتاه مال دنیا

[ad_1]

بامداد: مال دنیا

روزی یک مرد زاهد از راه میگذشت از شدت تشنگی العطش مزد که نا گهان چشمه سر شار از آب زلال را می بیند به طرف آن میرود در کناره چشمه مینیشیند قدری آب مینوشد و دست و صورت خود را با آب میشوید متوجه سنگ در درون چشمه میشود این سنگ را میگیرد و به راه خود ادامه میدهد.

چند قدم پیشتر میرود جوان را میبیند که از گرسنگی و تشنگی نزدیک است که بمیرد این مرد زاهد کنار مرد نشت پرسید که چه شده مرد گفت که خیلی تشنه و گرسنه ام.

این مرد زاهد یگ مقدار آب و نان که داشت به این مرد داد مرد بعد از خوردن نان و آب سر حال آمد مرد زاهد میخواست که به راه خود ادامه بدهد که این مرد دیگری گفت میشودکه از تان یگ خواهش بکنم؟

مرد زاهد جواب داد بلی چرا نه…!

این مرد دیگر گفت: میشود آن سنگ که در داخل بکس تان است به من بدهی؟

مرد زاهد سنگ را از داخل بکس خود بیرون میکند به این مرد دیگر میدهد این مرد میداند که سنک که مرد زاهد برایش داده چه قدر با ارزش است.

بعد از چند مدت باز هم همین دو تا مرد باهم رو برو میشود.

مرد که در صحرا از گرسنگی و تشنگی نزدیگ بود که جان خود را از دست بدهد به زاهد گفت: سنگ که آن روز به من دادی دو باره آوردم میخواهم برایت پس بدهم.

زاهد سوال کرد: چرا این سنگ مشکل تو را حل نکرد!؟ مرد جواب داد من چیزی با ارزش تر از سنگ از تو یاد گرفتم اینکه در این دنیا هیچگاه به مال دنیا ایمان نداشته باشم. چرا که حسادت مال دنیا انسان را کور میسازد و دیگر نمیتوان کسی جزء خودش دید مانند آینه که پشت شان با نقره جیوه شده باشد.

منبع: aminiblog.blogfa.com


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستان کوتاهادبیات داستانی ایران و جهان داستان کوتاه اردشیر و بهمن‌ پول‌شان‌ را روی‌ هم داستان های کوتاه پندآموز سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پند آموز و حکیمانه ، قصه های جذاب و خواندنی داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز داستان کوتاه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز داستان های کوتاهداستان داستانداستان های کوتاهداستان آموزندهداستان جالب و خواندنی داستان آموزندهداستان آیا خدا وجود دارد ؟ داستان کوتاه جانانمطالب مرتبط حفظ موقعیت داستان کوتاه مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت خانهداستانک داستان های کوتاه و آموزندهداستانک داستان های کوتاه و آموزنده برای دریافت دو وعده داستانکصبح و عصر در روز به داستان های کوتاه جذاب و خواندنی داستان زن بی وفاداستان آموزنده و زیبای برنده مسابقه زیبایی داستان کوتاه آموزنده مسیر سخت پولدار شدن داستان بی غیرت داستان کوتاه و خواندنی و جذاب داستان استجابت دعای یک زوج جوان زیباترین داستان کوتاه شیرین و کودکانه داستان کوتاهزیباترینداستانکوتاهداستان کوتاه سیب خاطرات اشکها و مشقها و خنده ها بار الها هرگز نگویمت که بیا داستان های کوتاه جذاب و خواندنی داستان شیطان چه …داستان کوتاه آموزنده مسیر سخت پولدار شدن داستان کوتاه سرخ پوست ها و ریس جدید داستان داستان های بحارالانواردر این وبلاگ می خوانیدداستان هایی از بحارالانوار ،داستان های گلستان سعدی ،داستان حکایت، حکایات، حکایات جالب، حکایات آموزنده، حکایات کوتاه مطلب زیبا و کوتاه خواندنی آدم ها گزیده ای از داستان های کوتاه ِ نویسندگان جهانداستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید جملات …داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از سه داستان کوتاه، زیبا و آموزندهداستان داسنتانهای عشقی از خود ممنونمامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت دانلود داستان ها و حکایات صوتی کوتاه و تاثیرگذار …مذهبیآهنگ و سروددانلود داستان ها و حکایات صوتی کوتاه و تاثیرگذار مذهبی دانلود داستان های پناهیان چند کیلو امیدواری داستان کوتاهچند کیلو امیدواری داستان کوتاه کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستانهای کوتاه و آموزنده داستان قـقـنـوس خاکستری داستان کوتاه آبجی خانوم …قـقـنـوس خاکستری داستان کوتاه آبجی خانوم نوشته‌ی صادق هدایت وبلاگ نویسندگان پله پله تا ملاقات خدا داستان های کوتاه آموزنده و جالبپله پله تا ملاقات خدا داستان های کوتاه آموزنده و جالب همه عمر برندارم سر از این خمار



لینک منبع :داستان کوتاه مال دنیا

داستان کوتاه مال دنیا - بیتوته www.beytoote.com/fun/fiction-vocal/world4-yours.html‎Cachedداستانهای جذاب سرگرمی,سایت سرگرمی داستان,داستانهای آموزنده,داستانهای جالب, داستانک,داستانهای کوتاه. داستان های آموزنده aminiblog.blogfa.com/‎Cached Similarداستان های آموزنده - داستان های زیر را بخوانید و نتیجه داستان را یک سر مشق در زندگی تان قرار ... مال دنیا را هر زمان که خواسته باشی بدست آورده میتوانی نا وقت نخواهد شد. Images for داستان کوتاه مال دنیا داستان کوتاه مال دنیا - داستان کوتاه choulab.persianblog.ir/post/1429/‎Cached Similarداستان کوتاه. داستان کوتاه مال دنیا. نویسنده: سیب خاطرات - جمعه ٢۳ تیر ۱۳٩۱. نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد. گفتند: چرا چنین مى کنى ؟ داستان کوتاه مال دنیا - غریبه وارد شو masomazarin.gegli.com/blog.asp?post=131‎Cached15 دسامبر 2012 ... داستان کوتاه مال دنیا. نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد. گفتند: چرا چنین مى کنى ؟ بهلول گفت : صاحب این قبر دروغگوست ... دلبستگی مال دنیا - داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده dastanak.com/1393/03/27/post-500/دلبستگی-مال-دنیا‎Cached Similarدلبستگی مال دنیا - داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده - برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید. داستان کوتاه آموزنده مال دنیا - ابرتازه ها www.abartazeha.com/news/.../instructive-short-story-wealth-world/‎Cachedداستان کوتاه آموزنده مال دنیا - داستانک داستانهای کوتاه داستانهای آموزنده داستانهای جالب داستان آموزنده روزی یک مرد زاهد از راه میگذشت از شدت تشنگی العطش مز. داستان کوتاه مرد و مال دنیا | مجله اینترنتی نخل وآفتاب nakhlvaaftab.ir/داستان-کوتاه-مرد-و-مال-دنیا/‎Cached9 مارس 2017 ... این لحظه در مطلب داستان کوتاه مرد و مال دنیا از مجله اینترنتی نخل و آفتاب برای شما یک داستان آموزنده و جالب را قرار داده ایم که امیدواریم مفید باشد… داستان کوتاه مال دنیا - داستان کوتاه جدید - داستان کوتاه جالب - مجله ... https://suratiha.com/داستان-کوتاه-مال-دنیا/‎Cached6 مه 2017 ... اینبار در مجله زنانه و دخترانه صورتی‌ها داستان کوتاه جدید به نام داستان کوتاه مال دنیا را باهم بخوانیم و از این داستان کوتاه نیز یک تجربه زیبا ... - 5 داستان کوتاه و خواندنی از بهلول rozanehonline.com/...داستانک/5-داستان-کوتاه-و-خواندنی-از-بهلول.html‎Cached21 سپتامبر 2012 ... داستانهای کوتاه و خواندنی از بهلول. هر وقت دلش می گرفت ... بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.