پوراندخت مهیمن: با شوهرم (صحرایی)، که همکارم در اداره تئاتر بود، در سال ۱۳۵۵ ازدواج کردم و در سال ۱۳۵۶ تک فرزندم، (طوفان) به دنیا آمد. او فارغالتحصیل رشته راه و ساختمان است.
با نگاهی به ویژگیهای مردم اصفهان مثل بسیاری از شهرهای کشورمان در اولین نظر آنها را افرادی سختکوش و هدفمند مییابیم که در راه رسیدن به آمال و آرزوهایشان از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیکنند و تا نهایت گوهر وجود خود را به کارنگیرند و به اوج اعتلای موفقیت نرسند از پا نمینشینند. مردمانی باروحیه و خوش مشرب که در شهری تاریخی و زیبا زندگی میکنند که نصف جهانش میخوانند.
پوراندخت مهیمن (متولد ۱۳۳۲) بازیگر سینما و تلویزیون ایرانی است.
پوراندخت مهیمن هم یکی از همین اصفهانیهای فعال است که در کنار تلاش و کوشش بسیار، صداقت و مهربانی هم چاشنی کارش است و براحتی توانسته از خود چهرهای فراموش نشدنی در تلویزیون و سینمای ایران برجای گذارد. در یک عصر بهاری با خانم مهیمن گفتوگو نشستیم و ایشان صبورانه پاسخگوی پرسشهای ما شد.
اول کمیاز خودتان بگویید. کجا به دنیا آمدید؟
من در محله عباسآباد اصفهان به دنیا آمدم.
شغل پدرومادرتان چه بود؟
پدرم مدیر یک کارخانه نساجی بود و مادرم خانهدار.
اگر بخواهید والدین خود را توصیف کنید، چه میگویید؟
هرچه از خوبی و مهربانی آنها بگویم کم گفتهام. آنها محیط زندگی ما را سراسرآرامش و محبت کرده بودند و چیزی جز عشق نثارمان نمیکردند. من در مراسم فوت هردوی آنها میگفتم شاید اگر سرسوزنی تندی و بداخلاقی از خود نشان میدادند ما به این حد داغدار رفتنشان نمیشدیم. اما آنها همیشه خوب و باگذشت بودند، مثل همه پدر و مادرها. والدین نازنینی که خاطرهای جز خوبی از خود برجای نگذاشتند و به همین دلیل با این که سالهاست از درگذشتشان میگذرد من هنوز نتوانستهام با نبودشان کنار بیایم.
چند خواهروبرادر دارید و روابط شما با هم چگونه است؟
ما پنج خواهر و همه با هم دوست بودیم. پدرمان ما را به ترتیب حروف الفبا نامگذاری کرد. اولی اشرف، دومی بدرالزمان، سومیکه من بودم پوراندخت، سومی و چهارمی هم که دوقلو بودند و از من پنج سال کوچکتر بودند توراندخت و ثریا. متاسفانه توراندخت چندین سال پیش به همراه شوهرش و دختر ۱۵ سالهاش از اصفهان عازم تهران بودند که هواپیمای فوکر در اثر نقص فنی به کوههای کرکس اصابت کرد و سقوط کرد. از بین رفت. خواهرم به همراه سایر مسافران در آن هواپیما بدرود حیات گفت.
برای شادی روح آنها طلب آمرزش میکنیم. در چه رشتهای تحصیل کردهاید؟
فوقدیپلم دانشگاه هنر هستم.
چه شد به سمت بازیگری کشیده شدید؟
من از بچگی شیفته بازیگری بودم و دوست داشتم نقش بازی کنم. در دوران کودکی برای همکلاسیهایم تئاتر و پانتومیم اجرا میکردم. عشق به بازیگری از همان دوران کودکی در وجودم ریشه گرفته بود. از این گذشته به تماشای فیلم هم خیلی علاقه داشتم و تا میتوانستم فیلم میدیدم. همین عشق و علاقه شدید مسیر زندگی ام را به سمت هنرپیشه شدن هدایت کرد. وارد دانشگاه هنر شدم و از همین طریق قدم به عالم بازیگری گذاشتم.
دنیای بازیگری خوب است؟
بازیگری یعنی یک دنیا خاطره. ما برای موفقیت در این حرفه باید بسیاری از چیزهای شخصیمان را فدا کنیم و چیزهای زیادی را از دست میدهیم. اما درعوض آنقدر دنیایش قشنگ و زیباست که وقتی پیش خود محاسبه میکنیم، درمییابیم که به تمام سختیهایش میارزیده است. مثلاً ما در فیلم «وضعیت سفیدـ دو سال تمام تا مرتضیگرد میرفتیم و برمیگشتیم. هر روز از ساعت ۴ صبح تا ۹ شب درگیر بودیم. این رفت و برگشت بسیار سنگین و زمانبر بود. ببینید چه عشقی باید در کار باشد که ما با وجود عاطفه و علاقهای که به خانواده خود داریم بازهم تلاش میکنیم کارمان را به بهترین نحو ممکن به انجام برسانیم.
کدامیک از کارهایتان را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
پاسخی که میدهم شاید کمیتکراری به نظر برسد، اما کار برای ما مانند فرزندانمان است. من هم مثل هر هنرمند دیگری برای تک تک کارهایم زحمت کشیده و تلاش کردهایم. شاید یکی بهتر از آب درآمده باشد و دیگری به آن خوبی به نظر نرسد، اما درهرصورت ما تلاش خود را کردهایم. خوب و بدشدن یک فیلم یا سریال تلویزیونی بسته به یکسری عوامل است که در کنار هم قرار میگیرد و بهطور کلی به یک کار شکل میدهد. تمام اینها دست ما بازیگران نیست و ما تنها یک بخش از آنیم.
شما همواره بازیگری محبوب بودهاید و مردم دوستتان داشتهاند. علت این محبوبیت را در چه میدانید؟
مردم نازنین همواره به من لطف داشته اند و من همیشه بسیار قدردان و سپاسگزار آنها هستم. من این را به دلیل لطف خدای مهربان و مردم عزیز میدانم. اما خودم هم همواره اصراردارم تا سرحدامکان قلبم را فقط و فقط جایگاه خوبیها کنم و آن را از کینه و حسد و سایر صفات ناپسند به دور نگاه دارم. حیف از ما انسانها نیست در این مدت زمانی که در این دنیا زندگی میکنیم به یکدیگر عشق نورزیم و به جای خوبی و محبت، بدی را میهمان وجود خود کنیم؟! من همیشه سعی میکنم نکات مثبت زندگی را ببینم و همین باعث شده روحیه بهتری داشته باشم و مورد لطف و محبت هموطنان گرانقدرم قرارگیرم.
کی و چگونه ازدواج کردید؟
من در ۱۹ سالگی ازدواج کردم. همسرم از آشنایان بودند و به خواستگاریام آمدند. شکرخدا خوب زندگی کردهایم و من الان یک پسر ۳۷ساله به نام طوفان دارم. طوفان ازدواج کرده و من الان یک نوه در راه دارم!
پس باید پیشاپیش به شما تبریک بگوییم. در تربیت فرزند چه چیزهایی برای شما مهم بود؟
همیشه این نکته تاکید داشتم که محیط خانه را امن و آرام نگاه دارم تا فرزندم بتواند در یک فضای پراحترام و به دور از هرنوع دعوا و خشونت بزرگ شود. احساس میکنم فضایی که ما پدرومادرها برای بچه خود درست میکنیم اصلیترین عامل شکل دهی به شخصیت فرزند است. کسی که میخواهد فرزندش درست تربیت شود و صاحب فضل و کمال باربیاید باید با همسر خود رفتاری معقول داشته باشد و محیط خانه را گرم و پرنشاط کند. فرزند خودبه خود در این محیط خوب از آب درمیآید.
من وقتی از گوشه و کنار میشنوم که میگویند بچه فلانی خوب نیست و والدینش را اذیت میکند پاسخ میدهم بچهها هیچوقت بد نیستند. کودکی که در یک محیط به دنیا میآید و والدین بدون ملاحظه حضور او با هم بدرفتاری میکنند، خشونت میورزند، حرمت یکدیگر را زیر پا میگذارند و به این ترتیب کوچکترین اهمیتی به رشد فرزند خود در این محیط نمیدهند چگونه میتواند خوب تربیت شود و درنهایت به جوانی مودب و شایسته تبدیل گردد؟ به راستی بچهها گناهی ندارند و مسئول اصلی خود ما پدرومادرها هستیم. ما باید تلاش کنیم نکات خوب را به فرزندانمان یاددهیم و خیرخواهی، نوعدوستی و انسانیت را در وجود آنها نهادینه کنیم. اما من شانسی هم بابت پسرم آوردهام و آن این است که او از لحاظ روحی بشدت به من شبیه است و طرز فکری نزدیک به خودم دارد. او بسیار عاطفی و بامحبت است و من بابت این مساله بسیار خرسندم.
شما تنها یک فرزند دارید. آیا با تک فرزندی موافقید؟
نه، حقیقتش خودم اصلاً و ابداً با تک فرزندی موافق نیستم. مسلم است که زندگی با چند فرزند کامل تر و شیرین تر میشود. هرکس باید حداقل دو فرزند داشته باشد و تک فرزندی چه برای بچه و چه برای پدرومادر بسیارسخت است. هرکس به خواهر و برادر احتیاج دارد و والدینی که فقط یک فرزند دارند هم همیشه جای خالی فرزندان دیگر را حس میکنند. من به همه توصیه میکنم حداقل دو فرزند داشته باشند تا روزگار شیرینتر و بهتری در خانواده داشته باشند.
نسبت به خواهرزادههایتان چه حسی دارید؟ چگونه خالهای هستید؟
عاشق همه آنها هستم. من در خانواده ای بزرگ شدم که در آن پدرومادر فقط عشق نثار میکردند و بالطبع ما هم محبت کردن را از آنها یاد گرفتیم. من خواهرزادههایم را هم مانند تنها فرزندم خیلی دوست دارم و حتی رابطه خوبی با بچههای آنها دارم. خاله یا عمه بودن حس بسیارخوبی است و امیدوارم همه بتوانند از این نعمت بهره ببرند.
چون خودتان چهار خواهر داشتهاید، الان از نعمت خاله بودن بهرهمندید، اما بچههایی که تک فرزندند هرگز نمیتوانند به این آرزو برسند.
بله، همین طور است و این هم از معایب تک فرزندی است. به پسر خودم میگویم حتماً صاحب فرزند دوم بشود و گاهی هم که خواهرزادههایم با من صحبت میکنند و اصراردارند که داشتن همان یک فرزند برایشان کافی است آنها را از این مساله برحذر میکنم. افرادی که تنها یک فرزند دارند در یک دوره متوجه میشوند که داشتن فقط یک بچه چه مضراتی میتواند در پی داشته باشد و من البته امیدوارم آن زمان زیاد دیر نشده باشد.
از شما در مقام یک دختر، همسر و مادر سوال میکنیم به نظر شما چه چیزی در وجود زن است که از او یک اسطوره ساخته است؟ به بیان دیگر، خانمها چگونه میتوانند گوهر پنهان وجود خود را به فعلیت درآورند و به همان معجزه ای تبدیل شوند که از ابتدای خلقت برای آنها تعیین شده است؟
زن اگر بخواهد میتواند به کامل ترین موجود خلقت تبدیل شود. مادری که فداکار است، گذشت فراوان میکند، به خانواده خود عشق میورزد، انعطاف پذیر است، زندگی را به درستی مدیریت میکند و کم و کاستیهای روزگار را مدبرانه مدیریت میکند و میگذراند به همان معجزهای که باید باشد تبدیل شده است. قدیمیها میگفتند مادر عاشق بی توقع است. در هر رابطه ای توقع وجود دارد اما مادر فقط دوست دارد عشق بورزد و هیچ انتظار و توقعی ندارد. تنها چیزی که پدرومادر از بچه میخواهند آن است که قدر محبتشان را بداند و با آنها بخوبی رفتار کند.
شما خودتان یک پسر دارید که خدا را شکر او را بخوبی تربیت کرده و به ثمر رساندهاید. به نظرتان والدینی که پسر دارند باید با او چگونه رفتاری داشته باشند تا او مجذوب رفقای ناباب نشود و به ورطه اعتیاد نیفتد؟
به پسر باید بموقع توجه کرد، او را در حد معقول کنترل کرد، تفریحات سالمیرا که مناسب اوست در اختیارش نهاد، برای او برنامهریزیهای درست فراهم کرد، امکانات موسیقی، سفر، ورزش، مطالعه، تماشای فیلم و امثال این تفریحات درست را برای او فراهم آورد تا او از سنین بحرانی و حساس عبورکند و شخصیتش به شکل درستی شکل بگیرد. پدرومادر باید با زبان خوب با او صحبت کنند تا فرزند مجذوب والدینش شود و نه رفقای ناباب. والدین نه با لجبازی بلکه سیاستمدارانه باید رفت و آمدهای فرزند خود را کنترل کنند تا او به بیراهه کشیده نشود. بعضی از پدرومادرها در زمانی که اوج احتیاج فرزند به آنهاست به او توجه نمیکنند، زبان او را نمیفهمند، تلاشی برای خوب شکل گرفتن شخصیت او نمیکنند و وقتی بچه به راه خطا افتاده به او ناسزا میگویند. فایده این جنگ و جدال و ناسزاگویی چیست؟ اگر کسی خوشبختی فرزند خود را میخواهد باید جوابگوی سوالات و احتیاجات او باشد. بچهها بخصوص در سنین نوجوانی بشدت به والدین خود محتاجند تا راه درست را با محبت و کنترل درست به آنها نشان دهند. پدرومادر هرگز نباید با فرزند خود لجبازی کنند چون این روش درمورد جوان امروزی به هیچ وجه جوابگو نیست. ما خودمان هم زمانی جوان بود و همین حال و هوا را داشتهایم. بد نیست گاهی به گذشتهها سفر کنیم و احساسات قدیم خود را دوباره به یاد بیاوریم. بهاین ترتیب میتوانیم خیلی راحتتر با فرزند خود همدردی کرده و روحیه آنها را درک کنیم.
در سالهای اخیر بشدت شاهد افزایش آمار طلاق بودهایم. نظرتان در این باره چیست؟ چگونه میتوان به زندگیهای زناشویی دوام بخشید و دلیل این طلاقهای زودهنگام چیست؟
من وقتی به زندگی جوانان این دوران نگاه میکنم احساس میکنم «من» بودن در میان آنها بسیار پررنگ شده و هریک از زوجین اصراردارند حرف خود را به کرسی بنشانند و خود برنده نهایی میدان باشند. این طرز فکر باید صددرصد اصلاح شود. زندگی میدان جنگ نیست. دونفر که با هم پیمان زناشویی میبندند درواقع به نحوی قرار یکی شدن گذاشته اند. آنها شریک شادی و غم یکدیگرند و باید پابه پای هم پیش بروند.
زن و مردی موفق میشوند که تصمیم به کامل کردن یکدیگر دارند و از همان ابتدا برای خوشبخت کردن هم تلاش میکنند. چرا بعضی از زن و مردها از اول زندگی یک شمشیر به دست میگیرند تا با هم بجنگند و قاطعانه خواسته خود را به کرسی نشانند؟ مگر آنها زن و شوهر نیستند؟ مگر با هم یکی نشدهاند؟ مگر قرار نیست تمام فرازونشیبهای زندگی را همراه با هم طی کنند و در بُردوباختهای زندگی شریک هم باشند؟
مسلم است یکچنین زندگی بعد از گذشت یکی دوسال به طلاق و جدایی میرسد. اما اگر این من بودنها به کنار برود و زن و مرد با هم یکی شوند، دلهایشان را یکی کنند، پولهایشان را کنار هم بگذارند، داشته و نداشتههایشان را با هم تقسیم و اهداف مشترکی را برای خود تعیین کنند قطعا راه سعادت و خوشبختی را پیداکردهاند و تا ابد میتوانند در کنار هم یک زندگی نمونه را به پیش ببرند.
نظرتان راجع به مهریههای سنگین چیست؟ آیا مهریه بالا را عاملی برای حفظ زندگی مشترک میدانید؟
مهریه سنگین اشتباه محض است و مردم نباید خود را پایبند آن کنند. ارزش یک دختر به مراتب بیشتر از آن است که بتوان آن را با پول سنجید و این مهریه موجب نزول قدر و منزلت او میشود. ما زمانی به فرهنگ بعضی از کشورها ایراد میگرفتیم و میگفتیم آنها دختر خود را به مبلغی میفروشند. حالا هم خودمان داریم با تعیین این اعداد و ارقام برای مهریه همین کار را انجام میدهیم. مهریه به هیچ وجه عامل دوام یک زندگی نیست و این برای بسیاری از خانوادهها به اشتباه جاافتاده است.
در بعضی از زندگیها که برای زن مهریهای سنگین تعیین شده تا بین زن و مرد بر سر مسالهای اختلاف میافتد زن میگوید اگر مرا اذیت کنی طلاق میگیرم و مهریه ام را هم طلب میکنم؛ مرد هم از آن سو میگوید من که ندارم این مبلغ را بپردازم پس مجبورم بسازم و سکوت کنم. حقیقتاً این چه نوع زندگی است؟ آیا این واقعاً خوشبختی است؟ چرا والدین به جای آنکه خوب زندگی کردن را به دختران خود یادبدهند میخواهند با تعیین مهریههای گزاف به او ارزش ببخشند؟ مگر ما کم دیده ایم دخترانی که سنگین ترین مبالغ مهرشان بوده و درنهایت همان دختر طلاق گرفته بدون آن که چیز خاصی نصیبش شود و یا حتی اگر هم گرفته باشد ذرهای طعم خوشبختی را نچشیده است. زندگی دو نفر معامله نیست، تجارت نیست، بلکه یکی شدن و خوشبخت شدن است. دختر و پسر باید از اول به فکر شکلدهی روزگاری شیرین باشند، اما متاسفانه سالهاست که این مهریه سنگین هم در مملکت ما به صورت یک اپیدمی درآمده و مردم ما هم با وجود این که نتیجه آن را به کرّات دیدهاند بازهم دست از این کار برنمیدارند.
نظرتان راجع به زندگی با قناعت و یا درمقابل تجملگرایی چیست؟ شما قناعت و صرفهجویی را بیشتر میپسندید یا تجملگرایی و زندگی همراه با ریخت و پاشهای غیرضروری؟
مسلماً قناعت و صرفهجویی معقول و منطقی را میپسندم. سلامتی روح و جسم بزرگترین دارایی هر انسانی است. کسی که آرامش روحی دارد، میتواند در یک خانه ۴۰ متری با خوشی و خوشبختی زندگی کند و در مقابل، فردی هم که ناراحت و عصبی است در یک قصر هم غم و اندوه را تجربه میکند. قناعت معقول برای هر فردی واجب است وخوشا به حال کسی که بتواند این ویژگی خوب را در وجود خود به صورت یک عادت درآورد. چشم وهمچشمی و تجملگرایی بیش از حد موجب آزار روح است و منتج به بیماری میشود.
در مورد شبکههای اجتماعی که در این دوران بسیار فراوان شده اند و هرروز یکی از آنها با عنوانی جدید سربرمیآورد و انسانها را اسیر خود میکند چه عقیدهای دارید؟ آیا خودتان عضو هیچ شبکه اجتماعی هستید؟
تا کمی قبل عضو هیچ شبکه اجتماعی نبودم و بتازگی بهدلیل اصرار دیگران فقط عضو تلگرام شدهام. زیاد هم به آن سر نمیزنم و خودم را درگیر این قصه نمیکنم. شاید در حد استفاده اندک خوب باشد اما ایرانیها استفاده از این شبکهها را از حد گذراندهاند، به طوری که شبکههای اجتماعی به عاملی برای جدایی افراد خانواده از هم تبدیل شده است. وقتی به مهمانی و مسافرت میروید، میبینید همه سرشان درموبایل است درحالی که قرار است عده ای گرد هم بیایند و دقایقی را با هم خوش بگذرانند. بچهها هم نباید تا این حد درگیر موبایل شوند. بچه نیاز به کارتون لطیف و قشنگ دارد نه موبایلی که در آن بازیهای خشن و خطرناک نصب شده است. زمان قدیم سرگرمیهای بهتری وجود داشت. یک ساعت برنامه کودک بود که گاهی کارتونهای خوب و آرامش بخش میداد. همان بس بود و دل بچهها را گرم میکرد. بچه نباید سرگرم بازیهای خشن شود یا کارتونهای خشن تماشاکند، چون ناخودآگاه روحیه ای خشن پیدا میکند.
تکنولوژی به زندگی ما آمده تا بتوانیم با استفاده درست از آنها روزگار بهتری داشته باشیم، نه این که غرقش بشویم و همدیگر را فراموش کنیم. اگر درست زندگی کنیم بسیاری از ناراحتیها که در اثر فشارهای اقتصادی بر ماست کمتر میشود و شرایط را راحتتر میتوان تحمل کرد. البته درعین حال امیدوارم بزودی این فشارها هم برداشته شود و مردم بتوانند در شرایط بهتری زندگی کنند.
مدتهاست که عملهای جراحی زیبایی بین خانمها بخصوص جوانترها مدشده و هرکس به بهانهای تغییراتی در بینی، گونه، چانه، لب، پوست و غیره ایجاد میکند. در این رابطه چه صحبتی دارید؟
اصلاً خوب نیست. انگار آدمها همه از یک دستگاه فتوکپی رد و شبیه به هم شدهاند. شاید باورتان نشود، ولی من یکبار بر سر صحنه فیلمبرداری یک خانم را با خانم دیگری اشتباه گرفتم، چون هردوی آنها در اثر این عملهای زیبایی شکل هم شده بودند. این نوع کارها در این حد اصلاً خوب نیست. چهره خدادادی نعمتی است که باید آن را حفظ کنیم. چرا باید به دلیل مد زمانه در آن دست ببریم و هویت خود را دستخوش تزلزل کنیم؟!
خانم مهیمن شما روحیه خوب و سرزندهای دارید. رمز این شادابی روحی در چیست؟
من به شکرگزاری بسیار پایبندم. بعد از هر نماز دستانم را بالا میبرم و میگویم خدایا تمام این گلهای یاس و محمدی، و سایر گلهای زیبا و خوشبوی جهان تقدیم تو باد که این قدر به من بنده خود لطف داری و مهربانی را به انتها رسانده ای. بابت هرچیزی از خدای مهربان و بزرگوار تشکر میکنم و او را سپاس میگزارم، و همین شکرگزاری روحیه ام را خوب میکند. انرژیام مضاعف میشود، انگیزه برای فعالیت بیشتری دارم و…
چه عالی. خوشبختانه درمورد معجزه شکرگزاری کتابهای فراوانی نوشته شده و مردم دیگر از قدرت آن در خوشبختی آگاه شدهاند. اهل ورزش کردن هستید؟
بله. پیادهروی را به صورت مستمر انجام میدهم. اما خیال دارم ورزش کردن را به شکلی جدی تر از قبل در برنامه روزمره ام بگنجانم. چون سلامتی نعمتی است که اگر از دست برود، براحتی هم به دست نمیآید.
آشپزیتان چطور است؟
راستش همه میگویند دستپختم خوب است و معمولا بقیه از تمام غذاهایم راضیاند. من هم از آنها هستم که با عشق و علاقه آشپزی میکنم و همین چاشنی برای خوشمزه کردن غذا کافی است.
اهل مطالعه و تماشای فیلم هستید؟
بله، زیاد. هم کتاب میخوانم و هم فیلم تماشا میکنم. فیلمهای ایرانی و خارجی را تماشا میکنم و معمولاً فیلمهای مطرح روز را بیشتر دنبال میکنم. کتاب خواندن هم که باید جزئی از زندگی همه ما باشد.
تا چه اندازه به فقرا انفاق و در امورخیریه شرکت میکنید؟
من به انفاق خیلی اعتقاد دارم و در تمام عمر سعی کرده ام گوشه ای از زندگی ام را با لذت کمک به همنوع پرکنم. همیشه در حد توانم انفاق کردهام و امیدوارم خدای مهربان این عمل را از من قبول کند. لذت خوبی دارد کمک به دیگران و بلند کردن افتادهای که گرفتار است.
معمولاً هنرمندان به دلیل شغلشان زیاد سفر میکنند. شما نظرتان راجع به سفر چیست و کدام مناطق ایران را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
من سفرکردن را خیلی دوست دارم و در ایران از همه جا بیشتر به زادگاه خودم اصفهان ارادت دارم. سعی میکنم سفر بروم چون هم در روحیه ام تاثیر گذار است و هم تجربه از آن کسب میکنم.
و کلام آخرتان برای تمامی هموطنان؟
برای همه آنها آرزوی سلامتی و صلح و صفای کامل دارم. خوشبخت باشند و سلامت.