به همین بهانه پای صحبتهای دکتر داوران مینشینیم؛ استاد ۴۹ ساله تبریزی که زندگیاش را وقف پیشرفت علم و دانش در کشورمان کرده و موفقیتهای زیادی را هم در این زمینه در داخل و خارج از کشور به دست آورده؛ محققی که امیدوار است یک روز جایزه نوبل را نیز به دست بیاورد؛ آرزویی که بعید نیست.
* زن نمونه نخبه سال ۱۳۸۶، انتخاب به عنوان یکی از ۱۰۰ دانشمند نمونه سال ۲۰۰۸ توسط دانشگاه کمبریج، انتخاب به عنوان افراد باهوش قرن ۲۱ توسط مرکز بینالمللی بیوگرافی، ثبت ۱۵ اختراع و ارائه بیش از ۳۵ مقاله ISI در مجلات معتبر بینالمللی و حالا هم مدال کمک به علوم و فناوری نانو از طرف یونسکو؛ کارنامه درخشانی دارید خانم دکتر!
همه اینها را در درجه اول مدیون لطف خداوند هستم و بعد تلاش و علاقه زیادم به کسب علم و همراهی و پشتیبانی خانوادهام.
* این همراهی و تلاش از کی شروع شد؟
از خیلی سال پیش. شاید حتی وقتی مدرسه نمیرفتم. چون پدرم استاد حسین داوران از پایهگذاران رشته شیمی در آذربایجان شرقی بودند، علاقه زیادی به این علم داشتند تا جایی که ما در خانه خودمان یک آزمایشگاه کوچک داشتیم که پدر برای خودش درست کرده بود. اما خیلی وقتها من و خواهرم روزمان را در این آزمایشگاه شب میکردیم.
* پس به خاطر همین شیمی پلیمر را برای تحصیل انتخاب کردید؟
قاعدتاً حضور در آزمایشگاه کوچک پدر تأثیر زیادی در هدایت من به سمت شیمی داشت. من همیشه کنار دست پدرم در آزمایشگاه میایستادم و به کارهایشان نگاه میکردم. پدرم عمدتاً کارهایی را در ارتباط با ترکیبات دارویی و موادی که برای ظهور فیلمهای عکاسی به کار میرفتند و... انجام میداد. من بدقت کارهای ایشان را دنبال میکردم. وقتی میدیدم پدرم وقتی در آزمایشگاه بود و به محصول تازهای میرسید چقدر احساس شعف و شادمانی میکرد، حس میکردم این کارهای تحقیقاتی چقدر میتوانند آرامش دهنده باشند، وقتی میدیدم پدرم جنبههای تازهای از خلقت را در کارهایش کشف میکند این انگیزه در من به وجود میآمد که خودم هم این کار را تجربه کنم. آنجا برای من تبدیل شده بود به یک فضای ناشناخته اما دوست داشتنی.
* پس آن آزمایشگاه کوچک یک جورهایی حکم سرزمین عجایب را برای شما داشت؟
بله دقیقاً. من علاقه زیادی به بودن در آن فضا داشتم. پدرم معمولاً در مراسم چهارشنبه سوری یکسری مواد بیضرر را که تولید صدا و نور میکردند با هم ترکیب و استفاده میکرد. هیچ وقت فراموش نمیکنم یک بار من و خواهرم بدون اطلاع او به آزمایشگاه رفتیم و به خیال خودمان در حال آزمایش و ترکیب مواد مختلف با هم بودیم که این مواد را هم با هم ترکیب کردیم و داخل آزمایشگاه آتش بازی کوچکی راه افتاد... نتیجه این شد که دیگر اجازه نداشتیم تنهایی وارد آزمایشگاه شویم.
* بنا بر این، شما جزو آن دسته از آدمهایی هستید که شغل رؤیایی روزهای کودکیشان با شغل بزرگسالیشان تفاوت زیادی ندارد؟!
بله. خوشبختانه این اتفاق برای من افتاد. زمانی که سن و سال زیادی نداشتم و هنوز ابتدایی بودم همیشه سرگذشت زندگی آدمهایی را که در تاریخ علوم به موفقیتهای زیادی رسیده بودند میخواندم. یکی از افرادی که خیلی زیاد روی من تأثیر گذاشته بود، مادام کوری بود؛ اولین زنی که برنده جایزه نوبل شد. همیشه دوست داشتم روزی از راه برسد که من هم بتوانم کار مؤثری را در علم انجام بدهم و مثل او نامم زنده بماند.
* ...و حالا این موقعیت را دارید.
مسلماً یکی از خصوصیات اخلاقی که دارم این است که همیشه سعی میکنم یک زندگی پویای علمی داشته باشم، ایستا بودن را دوست ندارم و دلم میخواهد همیشه رو به جلو حرکت کنم و به جوایز بالاتری برسم؛ هم به خاطر اینکه خدمتی کرده باشم به کشور خودم و بشریت و هم به خاطر اینکه هنوز آن آرزوی دوران کودکی در ذهنم است و امیدوارم یک روز جایزه نوبل را در رشته خودم دریافت کنم.
* از جایزه یونسکو بیشتر بگویید؛ چطور این جایزه به شما رسید؟
تقریباً اواسط اسفند ۹۳ بود که خبردار شدم برای این جایزه برگزیده شدهام. اصلاً در جریان این انتخاب نبودم و کاری را هم برای مرکزی که در یونسکو این فعالیت را انجام میدهد نفرستاده بودم. این مدال در حقیقت درجهت حمایت از افرادی است که تأثیر چشمگیری در علوم و فنون نانو داشتهاند. کمیته داوری سازمان یونسکو خودش با ارزیابی و مرور مقالات، اختراعات و طرحهایی که دانشمندان مختلف در بیش از ۱۰۰ کشور جهان انجام دادهاند این انتخاب را میکند. من از طریق سفارتمان در فرانسه و کمیسیون ملی یونسکو در ایران اطلاع پیدا کردم که اینجایزه به من تعلق گرفته و لازم است که در مراسم اهدای جایزه حضور داشته باشم.
* ...و خودتان را به مراسم رساندید؟
بله. در روز ۱۰ آوریل ۲۰۱۵ این جایزه را در مقر یونسکو در پاریس همراه با دیپلم افتخار دریافت کردم. خانم ایرینا بوکووا، مدیر کل یونسکو، شخصاً جایزه من را اهدا کردند، بجز من سه برگزیده دیگر هم از کشورهای روسیه، کنیا و امریکا حضور داشتند اما اسم کشور ما یعنی جمهوری اسلامی ایران به عنوان اولین برگزیده خوانده شد که به این معنی بود که کشور ما در صدر این انتخاب قرار گرفته. خانم بوکووا از ایران به عنوان یک کشور پیشرو در نانو تکنولوژی قدردانی کردند، اتفاقی که من را خیلی خوشحال کرد. البته مسأله مهمی که در این مراسم اتفاق افتاد و برای خود من خیلی عزیز بود این بود که آن روز مصادف بود با روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن در ایران که اتفاقاً برگزار کنندگان مراسم از این موضوع خبر داشتند و این مسأله را ذکر کردند که باعث شادی من و همراهانم شد.
* این انتخاب چه بازخوردهایی در مجامع علمی برای شما داشت؟
وقتی در مراسم حضور داشتم، احساس میکردم همه با یک نوع حس احترام به من نگاه میکنند، از واکنشهای افراد حاضر و کامنتهایی که دیگران از گوشه و کنار دنیا برای خبر این مراسم گذاشته بودند، این طور نتیجه گرفتم که دیدگاه آنها درباره جایگاه زن در نظام جمهوری اسلامی ایران بسیار متحول شده؛ یعنی آنها شاید قبلاً چنین تصور میکردند که در کشور ما زنان حرمت و جایگاه خاصی ندارند و فقط در فضای خانه کارشان معنا پیدا میکند، اما در جریان این مراسم متوجه شدند که این طور نیست و زنان ایرانی در کنار وظایف خانوادگی خود، در کنار رسیدگی به همسر و فرزندان میتوانند علائق خودشان را هم دنبال کنند، فعالیتهای اجتماعی داشته باشند و به مدارج بالای علمی برسند.
* چه تعریف سادهای برای نانوتکنولوژی دارید، رشتهای که به خاطرش یک قدم دیگر به آرزوهایتان نزدیکتر شدهاید؟
نانو تکنولوژی یک رشته گسترده و همه گیر است؛ یک موضوع فرارشتهای است. چیزی نیست که مرز خاصی داشته باشد. اساس کار ما توسعه یکسری حاملین خاص است که میتوانند برای اکثر داروها به کار بروند. در واقع ما یک حامل مناسب را تهیه میکنیم که میتواند داروهای متفاوتی را با خودش حمل کند و به جاهای مختلف بدن برساند در نتیجه هدفهای مختلفی را هم جوابگو هستیم.
* بین تحقیقاتی که انجام میدهید با کدام یک ارتباط بهتری گرفتهاید؟
در تحقیقاتم سه مورد است که خیلی به آنها علاقهمندم؛ یکی فرآوردههایی هستند که در ارتباط با تهیه انسولین خوراکی کار میکنیم؛ چون عده زیادی که از مشکل دیابت رنج میبرند به من زنگ میزنند و از تزریق انسولین گله و شکایت میکنند. مخصوصاً اگر کودک یا پا به سن گذاشته باشند تزریق انسولین برایشان کار دردناکی است. یکی از محصولاتی که وقتی روی آن کار میکنم و جواب خوب میگیرم، احساس شادمانی میکنم و احساس میکنم که به خدا نزدیک میشوم فرآوردههایی است که در ارتباط با تهیه انسولین خوراکی هستند تا به این افراد کمک کنند. یکسری کار هم در ارتباط با ترک مواد مخدر و اعتیاد انجام دادیم یعنی داروهایی ساختیم که به افرادی که درگیر بیماری اعتیاد هستند کمک میکند که ترک کنند و سمت اعتیاد برنگردند. اینها هم جزو ترکیباتی است که من با جان و دل رویشان کار میکنم درواقع موقع کار روی این ترکیبات به فکر خودم نیستم احساس میکنم به خودم تعلق ندارم و این رسالتی است که خدا برعهده من گذاشته. احساس دین میکنم انگار که امانتی بر دوش من است.
* تحقیق سوم هم حتماً پژوهش معروفتان روی سرطان است؟
بله. یکی از مهمترین کارهای تحقیقاتی من، در خصوص طراحی سیستمهای پیشرفته پلیمری برای استفاده در درمان سرطان است. به زبان سادهتر اینها یکسری سیستمهای هوشمندی هستند که میتوانند به صورت انتخابی روی غدد سرطانی قرار بگیرند و با بهره دهی درمانی بالا و عوارض جانبی کم منجر به درمان سرطان شوند. این سیستمها حاوی یک نوع شناساگر بافتی هستند و ساختمان اصلیشان نوع خاصی از کوپلیمرهاست. روی این سیستمهای پلیمری، شناساگرهای خاصی که میتواند به نوع ویژهای از تومورهای سرطانی تمایل نشان بدهد قرار داده شده، این پلیمرها در اصل میتوانند نشانگرهای سطح سلول سرطانی را شناسایی کنند و به صورت انتخابی به آنها وصل شوند. مطالعات ما در سطح آزمایشگاهی نشان داده که وقتی اینها به سطح سلولهای سرطانی وصل میشوند میتوانند به صورت تدریجی دارو را به صورت طولانی مدت آزاد کنند. این کار هم باعث افزایش کاراییشان میشود و هم عوارض جانبی شیمی درمانی را کاهش میدهد. البته ما بیشتر روی سرطان ریه و همین طور سرطانهای مغز تحقیق کردهایم و میخواهیم سیستمهایی را طراحی کنیم که بتوانند از سد خونی - مغزی عبور کنند که مسأله مهمی است. بعضی از داروها قادر نیستند از سدهای بیولوژیک عبور کنند اما این نوع ذرات پلیمری این قابلیت را دارند.
* بجز تحقیق و پژوهش، تدریس هم میکنید؟
در رشتههای داروسازی، نانوتکنولوژی پزشکی و نانوتکنولوژی دارویی تدریس میکنم، اتفاقا چون به تدریس علاقهمندم ساعات تدریسم هم زیاد است. این علاقه هم از پدرم به من رسیده؛ پدرم سالها تدریس کردند، کتابهای زیادی نوشتند و درنهایت در سال ۸۶ در حین سخنرانی در مراسم بزرگداشت خودشان به دلیل ایست قلبی فوت کردند. اتفاقی که ما را خیلی متأثر کرد، اما چون دیدیم که پدر در محراب خودش از دنیا رفته آرامش پیدا کردیم. من مهارت انتقال مفاهیم را هم از پدرم به ارث بردم و به خاطر همین تدریس قسمت اصلی زندگیام را تشکیل میدهد.
با این همه مشغله و پژوهش و تدریس و... وقتی هم برای خانوادهتان میماند؟
قطعاً میماند. من سعی میکنم اکثر کارهایم را در زمانی که در دانشگاه یا در آزمایشگاه هستم انجام دهم. حتی نوشتن مقالهها و گزارشها. سعی میکنم در محل کارم از همه فرصتها استفاده کنم و کمترکارهای مربوط به شغلم را به خانه بیاورم تا وقتی که در فضا و محیط خانه هستم کنار خانوادهام باشم. مخصوصاً در سالهای اخیر که پسرم دوره دبیرستان را میگذراند و باید در کنکور شرکت میکرد همیشه این مسأله را رعایت میکردم تا زمان بیشتری را کنارش باشم. بشدت معتقدم که زندگی فقط بعد شغلی و حرفهای نیست. به خاطر همین در مسائل خانه داری، آشپزی، هنری، فرهنگی و... من همیشه فعالم و سعی میکنم کم نگذارم. البته بعضی زمانهایم محدود شده که کارم را به خانه بیاورم، اما سعی میکنم وقتی تنها هستم یا در ساعات آخرشب آن را انجام بدهم و زمانی که با همسرم و پسرم هستم فقط وقتم را با آنها بگذرانم. به همه بانوان سرزمینم هم توصیه میکنم وظیفه خود را به عنوان یک مادر و همسر همیشه مدنظر و اولویت قرار بدهند؛ اما به سایر فعالیتهای هنری، ورزشی، علمی و... که علاقه و استعداد بالاتری در آنها دارند هم بپردازند. با پشتکار مسیرشان را دنبال کنند تا به شکوفایی برسند. مسلماً یک زن مجرب و ماهر و باسواد که از اسلام الگو گرفته میتواند مادر موفق و همسر موفقتری هم باشد. (مینا مولایی/ بانو)