مدرسه دوست داشتنی من

جام جم سرا: مدرسه‌ام بزرگ بود و ده تا پنجره داشت. آن هم مثل خانه مان شیروانی داشت و بالای پشت‌بامش پرچم سه‌رنگ بود.

پشت آن خورشید از پشت دو تا کوه نوک تیز و دوتا خانه سربلند می‌کرد. یکی خانه اولم که آجری بود و همیشه دودکش آن دود داشت و آن یکی که دودکش نداشت اما بزرگ بود و پر از بچه.

راه خانه تا مدرسه پر بود از گل‌های رنگارنگ و سنگ فرش زرد طلایی و توی آسمان پرنده‌های هفت و هشتی همیشه می‌پریدند و خانه که می‌آمدم مرغابی‌ها داشتند توی حوض نقاشی شنا می‌کردند.

مدرسه من مثل خانه دوست داشتنی بود​ و معلم‌ها مثل مادر مهربان بودند. در خانه من و مامان و بابا دست‌هایمان را به هم می‌دادیم و توی حیاط می‌ایستادیم و در مدرسه من و معلم و دوستانم دست‌های هم را می‌گرفتیم.

اما یک روز بابا تصادف کرد و دیگر برنگشت. دست‌های ما توی صفحه نقاشی از هم باز شد و بابا را پرنده‌های هفت و هشتی با خود به آسمان بردند.

سقف خانه قرمز آجری ما خراب شد و ما به خانه کوچک‌تری رفتیم که حوض نقاشی نداشت.

دیگر مدرسه ما بزرگ نبود و ده تا پنجره نداشت. دیگر دستم به دست هیچ کدام از دوست‌هایم نرسید.

​ آسمان سیاه شد. سنگفرش سیاه شد و گل‌ها گریه کردند و دق کردند و مردند. شب شد و همه رفتند خوابیدند جز من. جز من و ماه و مامان که شب‌ها با هم گریه می‌کردیم.

دیگر خانه‌مان را دوست نداشتم. مدرسه‌مان را دوست نداشتم. دلم نمی‌خواست از خانه بیرون بروم. می‌خواستم بروم همان مدرسه قبلی و پیش دوستانم اما نمی‌شد. مامان دیگر خانه نبود.

مامان سر کار بود و من در خانه تنها بودم. ​ خیلی زود باید بزرگ می‌شدم و از صفحه نقاشی بیرون می‌آمدم. بعد درسم را خواندم و بزرگ شدم تا بیایم بیرون و به مامان کمک کنم. بزرگ شدم، به مامان کمک کردم، خانم شدم، شوهر کردم و بچه‌دار شدم و امسال کودکم به مدرسه می‌رود اما هنوز هم دلم برای مدرسه‌مان، خانه‌مان و آن حوض نقاشی تنگ می‌شود، همان​جا که همه دست‌هایمان را به هم می‌دادیم و می‌خندیدیم. (ضمیمه چاردیواری)

لینک منبع :مدرسه دوست داشتنی من

مدرسه دوست داشتنی من - جام جم آنلاین jamejamonline.ir/sara/.../مدرسه-دوست-داشتنی-من‎Cached16 سپتامبر 2014 ... مدرسه من مثل خانه دوست داشتنی بود​ و معلم‌ها مثل مادر مهربان بودند. در خانه من و مامان و بابا دست‌هایمان را به هم می‌دادیم و توی حیاط می‌ایستادیم و در مدرسه من و ... Images for مدرسه دوست داشتنی من مدرسه دوست داشتنی من - آفتاب www.aftabir.com/lifestyle/view/185074/مدرسه-دوست-داشتنی-من‎Cached18 سپتامبر 2014 ... مدرسه من مثل خانه دوست داشتنی بود​ و معلم‌ها مثل مادر مهربان بودند. در خانه من و مامان و بابا دست‌هایمان را به هم می‌دادیم و توی حیاط می‌ایستادیم و در مدرسه من و ... مدرسه ی دوست داشتنی من (اقدام پژوهی: پژوهی در باب مدرسه دوست داشتنی ... www.noormags.ir/.../مدرسه-ی-دوست-داشتنی-من-(اقدام-پژوهی--پژوهی-در-باب-مدرسه-دوست-داشتنی-مورد-نظر-معلمان-در-شهر-کازرون)‎Similarحبیب گلستان زاده ; مجله: رشد معلم ; اسفند 1384 - شماره 198 ; مدرسه دوست داشتنی - تبیان article.tebyan.net/63677/مدرسه-دوست-داشتنی‎Cachedبه من رأی دهید... طرح شهردار مدرسه که چند سالی است توسط مدیران مدرسه و با همکاری دانش‌آموزان تشکیل می‌شود کمک به تقویت روحیه و حس همکاری و اعتمادبه‌نفس در بین ... مدرسه دوست داشتنی من mylovelyschool.persianblog.ir/‎Cachedدرباره : من یک معلم هستم پروفایل مدیر : ج-ح ایمیل مدیر وبلاگ. آرشیو وبلاگ. صفحه نخست عناوین مطالب وبلاگ. صفحات وبلاگ. تماس با ما. مطالب اخیر. موضوعات وبلاگ. راهیابی فیلم مدرسه دوست داشتنی من به مرحله کشوری|پایگاه خبری فاروج farooj.ir/new.aspx?id=56985‎Cachedمعاون آموزش ،آموزش وپرورش فاروج از راهیابی فیلم مدرسه دوست داشتنی من از آموزشگاه شهیدباذوق روستای مرغزار به اولین جشنواره ملی فیلم کوتاه ارزشیابی کیفی ... کتاب مدرسه دوست داشتنی من (راهنمای کودک برای رویارویی با مشکلات ... shahreketabonline.com/.../مدرسه_دوست_داشتنی_من_راهنمای_کودک_برای_رویارویی_با_مشکلات_مدرسه_مهارت_های_زندگی_14‎Cachedخرید کتاب مدرسه دوست داشتنی من (راهنمای کودک برای رویارویی با مشکلات مدرسه) ( مهارت های زندگی 14) نوشته مایکلین ماندی از انتشارات دانه، برزو سریزدی، در شهر ... مدرسه دوست داشتنی من | مدرسه من آن سوی دشت های سرسبز، مقابل - قطره www.ghatreh.com/news/nn22060047/مدرسه-دوست-داشتنی‎Cached15 سپتامبر 2014 ... مدرسه من آن سوی دشت های سرسبز، مقابل آن کوه بلند که خورشید از آن سر درمی آورد به دنیا آمد. - کد خبر : 1646094803470639162 تا. مدرسه دوست داشتنی من - جام جم آنلاین - تی نیوز tnews.ir/news/9cf930510156.html‎Cachedکمی آن طرف تر از خانه آجری قرمزمان که چهار پنجره داشت و از دودکشش زمستان و تابستان دود بیرون می آمد و جلوی آن حوض نقاشی بود، مدرسه من یک روز بیدار شد و خمیازه ...