جام جم سرا: محمد مهدی گلمکانی در توضیح بیشتر میگوید: «در همین طرح ٥٠ نفر از پزشکان متخصص، عمومی و دندانپزشک هم در بوستان خواجه کرمانی محله هرندی حضور خواهند داشت و بخشی از تهرانیها را که به این بوستان مراجعه میکنند، ویزیت میکنند.»
حالا با این تصمیم شهرداری، خیلی از تهرانیها امروز برای ویزیت به پزشکان مراجعه میکنند، کسانی که شاید بدلیل بالا بودن تعرفهها، حتی با وجود شکایت از درد و رنج بیماری، نتوانستهاند برای درمان اقدام کنند.
ویزیتهای درمان بالاست، این را مردم میگویند. شاید مجلسیها و مسئولان وزارت بهداشت نظر دیگری داشته و حتی معتقد باشند که ویزیتها با همین تعرفه هم بالا نیست و باید بیشتر از اینها باشد، اما با پوشش ضعیف بیمهای هنوز هم خیلیها توانایی تحمل هزینههای اولیه درمان را برای مراجعه به پزشک عمومی ندارند. تعرفه پزشکان متخصص و دندانپزشک هم که دیگر جای خود دارد. هستند کسانی که برای مراجعه به دندانپزشک حتی وسیلهای را فروخته باشند.
با این همه به بهانه روز پزشک فرصتی پیدا شده تا شهروندان تهرانی رایگان ویزیت شوند. مدیرکل سلامت شهرداری تهران در ادامه توضیحش درباره طرح ویزیت رایگان، به نامگذاری اول شهریورماه بهعنوان سالروز ولادت حکیم ابوعلیسینا و روز پزشک اشاره میکند: «اداره کل سلامت شهرداری تهران در راستای شبکهسازی حوزه سلامت همواره از ظرفیت پزشکان مشارکت جوی محلات در زمینه ارتقای سلامت شهروندان استفاده میکند.»
او از راهاندازی کانون پزشکان محلات هم خبر میدهد. «ما حدود ٤هزار نفر از پزشکان شهر تهران را در این کانون سازماندهی کردهایم و به مناسبت گرامیداشت روز پزشک و ارج نهادن به مقام پزشکان، ویژه برنامههای مختلفی را در دست اقدام داریم.»
خردادماه بود که هیأت وزیران سقف تعرفههای خدمات تشخیصی و درمانی در بخش دولتی را اعلام کرد، سهم پزشکان عمومی ١٠هزارتومان، فوقتخصص، فلوشیب و روانپزشکان، ١٢هزارتومان وپزشکان فوقتخصص روانپزشک ١٤هزار تومان بود. دندانپزشکان هم در بخش خصوصی اگر متخصص باشند، برای هر ویزیت ٢٦هزار تومان و اگر عمومی ١٦هزار و ٥٠٠ تومان دریافت میکنند. یک دندان کشیدن ساده هم در مطب پزشک متخصص ٣١٠هزار تومان و عمومی ٢٦٠هزار تومان هزینه دارد.
در بخش دولتی اما هزینهها پایینتر است، ویزیت دندانپزشک متخصص ٨هزار تومان و متخصص١٠هزار تومان است. به همه اینها اما باید دریافتهای غیرقانونی را هم اضافه کرد.
با این همه عبدالرحمان رستمیان یکی از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، معتقد است تعرفههای درمانی نهتنها بالا نیست که غیرواقعی هم است. او میگوید: «هنوز نتوانستیم تعرفهها را واقعی کنیم، چراکه به مردم فشار زیادی وارد میشد، به همین خاطر تعرفهها را در همین حد نگه داشتیم و درخواست کردیم تا بیمهها پوشش قویتری داشته باشند اما متأسفانه هنوز پوشش بیمهای مناسب نیست. تعرفهها باید به سمت واقعی پیش رود و بیمهها خودشان را تقویت کنند، درحال حاضر دفترچههای بیمه ارزش زیادی ندارند، البته در بیمارستانهای دولتی کمی وضع فرق میکند و این دفترچهها کمی ارزشدار شدهاند اما لازم است که در بخش خصوصی هم این اتفاق بیفتد تا پزشکان خودشان داوطلب شوند تحت پوشش بیمه قرار گیرند.»
به گفته او، خیلی از پزشکان که جایگاه بالایی دارند تمایلی به بستن قرار داد با بیمهها ندارند. چرا که بیمهها شرایطی را برایشان ایجاد میکنند که خیلی مناسب نیست. حتی مطبهای تخصصی و فوقتخصصی بالایی هستند که تحت پوشش بیمه قرار ندارند و بیمار بدون تقبل هزینهای از سوی بیمه، تعرفه را پرداخت میکند که فشار زیادی به او وارد میکند.
با این همه رستمیان، تأکید میکند که مطالبه بیمهها از بیمارستانها قبلا طولانی بود اما الان کمتر شده، بیمارستانهای دولتی نسبت به گذشته جایگاه بهتری پیدا کردهاند و بیمهها با تزریق بودجه و اعتبارات زیاد ازجمله بخشی از ارزش افزوده که حدود ٢٠٠میلیارد تومان بود، وضع بهتری پیدا کردهاند.
او میگوید: «قرار است تمام این اعتبارها در بخش سلامت هزینه شود، تا شرایط بیمارستانهای دولتی بهبود پیدا کند.»(شهروند)
جام جم سرا: یک روز مانتوی بلند و فردای آن مانتوی کوتاه مد میشود. امروز موهای آلمانی و فردا موهای فر کرده همهگیر است و حتی مادر خانواده دیگر مبلمان استیلی را که پارسال خریده دوست ندارد و فکر میکند اگر مبلمان خانهاش اسپورت میشد بهتر بود و پدر خانواده هم تصمیم میگیرد ماشین و موبایل خود را با هزار قرض و قوله عوض کند. وقتی از همه آنها میپرسی دلیل این همه تغییر چیست، میگویند مد است دیگر، همه میگیرند ما هم مثل بقیه، اما واقعا دلیل این امر چیست؟
نسرین سی و چهار ساله است. دو سال از زندگی مشترکش میگذرد، اما همسرش از دست او به امان آمده است. یکسره پشت ویترین مغازههاست و تمام تلاش خود را بهکار میبندد تا از دیگر دوستانش عقب نماند. همسر او یک کارمند ساده است که حقوق معمولی دریافت میکند، اما نسرین توجهی به این موضوع ندارد. او از گرانترین برندها خرید میکند و حتی برای آن که از مد عقب نماند هزینه دندانپزشکی خود را صرف خرید از فروشگاههایی میکند که پیامکهایش برای او آمده است. وقتی از او میپرسم سلامت مهمتر است یا مد، میگوید: میشود دندان را ماه دیگر درست کرد، اما فصل حراج فلان برند تمام میشود.
چنین قیاسی واقعا تعجببرانگیز است، اما این رفتارها تنها منحصر به خرید لباس یا لوازم منزل نیست.
در گفتوگو با مادر مهرانگیز که دانشجوست به نکتهای جالب بر خوردم. او که به سلامت دخترش اطمینان دارد با ناباوری به من میگوید: دخترم برای قبولی در دانشگاه مدتی خانهنشین شد و تحرک خود را از دست داد و همین موجب افزایش وزن او شد. زمانی که به دانشگاه رفت به جای این که به درس و تحصیلات خود دقت داشته باشد نگران افزایش وزن و شکل دماغ خود شد و به من گفت که حاضر است به جای رفتن به دانشگاه به شغلی ساده مشغول شود و دماغ خود را مانند دیگر دوستانش عمل کند.
وی با نگرانی میافزاید: دخترم شنیده بود با کشیدن شیشه لاغر میشود و همین مساله او را وسوسه کرد تا از این ماده شیطانی استفاده کند.
اما چه میشود که چنین تفکری در خانواده بخصوص در اقشار جوان آن شکل میگیرد؟ چرا برخی افراد عادت کردهاند رفتار و نوع و سبک لباسشان را طبق آخرین مدهای رایج تنظیم کنند؟ این سوالی است که بیشتر این افراد نمیتوانند پاسخی قانعکننده به آن بدهند.
اصلا مد چیست؟ واژه مد در لغت به معنای سلیقه، اسلوب، روش و شیوه به کار میرود ولی از نظر علم مردمشناسی، عبارت است از شیوههای قومی گذرا که اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی ازجمله شکل لباس پوشیدن، نوع آداب پذیرایی و معاشرت و تزئین و معماری خانه را نشان میدهد. بنابراین میتوان گفت، مد به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی افراد یک جامعه اطلاق میشود و منجر به گرایش به انجام رفتاری خاص یا مصرف کالای بخصوص یا در پیش گرفتن سبکی خاص در زندگی میشود.
روانشناسان دلایل مختلفی را برای مدگرایی در خانواده ارائه میکنند. به گفته این گروه نیاز به آراستگی در سن خاصی طبیعی است و جوانان میکوشند در این سن با پوشیدن انواع خاصی از لباس و آرایش مو خودنمایی کنند.
اما این روزها مد و مدگرایی در خانوادهها به افراطیترین وضع خود رسیده که ازجمله دلایل آن میتوان به تنوعطلبی، نوگرایی، همانندسازی، رقابت و چشم و همچشمی، التزامهای ناشی از دوستی، تشخصطلبی و جلب توجه دیگران، تجملگرایی، کمبود محبت، تزلزل شخصیت و هویتیابی و غربگرایی تبلیغات رسانهای و ماهوارهای و استفاده از اینترنت اشاره کرد.
بعضی جامعهشناسان معتقدند امروزه کالاها صرفا کارکرد ارضای نیازهای ضروری را ندارد، بلکه کالاها به مقولههای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شدهاند که نماینده طبقههای مختلف اجتماعی هستند و به نیازهای اجتماعی و روانی افراد پاسخ میدهند تا به نیازهای زیستی آنها. انواع مبلمان و دکوراسیون، نوع موسیقی مورد علاقه، لباسی که میپوشیم، نوع وسیله رفت و آمد و همه جنبههای فرآیند مصرف، میتواند به عنوان نشانههای تفاوت بین گروههای مختلف اجتماعی شناخته شوند. به این ترتیب برخی تلاش میکنند در این روند خود را در ردیف طبقات مرفه جامعه نشان دهند.
البته برخی دیگر از جامعهشناسان نیز مد را ساخته دست سرمایهداران میدانند و بر این باورند که این گروه با تقسیم مصرفکنندگان به طبقههای مختلف، به تولید کالا برای هر طبقه اقدام میکنند و با ایجاد نیازهای کاذب برای مصرفکننده، او را مغلوب بازی سرمایه داری خود میکنند تا به این وسیله، شرایط بقای خود را فراهم آورند.
تاثیر مدگرایی بر اقتصاد خانواده
در روایات اسلامی بارها تاکید شده است که فرزند زمان خود باش این امر به معنای آن است که از نظر سبک زندگی به زمان خود تأسی کن و از آن جدا و دور نباش. در زمانی که ندانستن رایانه، بیسوادی و استفاده از اینترنت و کار با رایانه دانش تلقی میشود، داشتن رایانه، کار با آن و استفاده از تلفن همراه و وسائل ارتباطی مدرن مدگرایی منفی و غیرسازنده تلقی نمیشود.
اما استفادههای افراطی از یک نوع وسیله یا طرز پوشش و تقلید کورکورانه مسالهای نیست که بتوان آن را مدرن بودن و همراه با زمان پیشرفتن دانست.
از آنجا که یک مدگرا باید بهروز باشد و «مرگ انواع مدهای قدیم» و «تولد مدهای جدید» بسرعت روی میدهد، شخص مدگرا ناچار است هزینههای زیادی برای پیروی از مد بپردازد. این مساله آنجا اهمیت بیشتری مییابد که مدگرا، توان مالی کافی برای «بهروز بودن» نداشته و برای رسیدن به خواستههایش ناگزیر باشد با گرفتن وامهای بانکی و قرضهای دوستانه از آینده خود خرج کند. گاهی فشار وارده به خانواده و سرپرست خانوار برای چنین اقدامی سبب بروز مشکلات روحی و ناهنجاریهای اجتماعی نیز میشود.
حمیدرضا ترکمندی کارشناس مسائل اجتماعی در این باره میگوید: در بسیاری از خانوادههایی که جذب مدگرایی شدهاند هزینههای بسیار بالایی به جای این که برای اموری چون مطالعه، علمافزایی و بهداشت مصرف شود، برای خرید مواد آرایشی، تغییر پوشش و لباس و اسراف صرف میشود.
وی با اشاره به اینکه هزینه مدگرایی به نحوی دور ریخته میشود، تصریح میکند: این هزینه به جای این که در خدمت اقتصاد خانواده قرار گیرد، مستقیما به جیب تولیدکنندگان یا کپی برداران از محصولات خارجی میرود و موجب آلودگی ظاهری جامعه، رواج تقلید کورکورانه و چشم و همچشمی، نگرانی و استرس، مقبولیت ظاهری و مطابق مد روز بودن، صرف وقت، حواسپرتی، نداشتن انگیزه و رغبت به تحصیل، گرفتار شدن در آسیبهای اجتماعی و غرور کاذب میشود.
شاید باور نکنید مدگرایی در همه جا خودنمایی میکند و علاوه بر پوشش و مدل آرایش مو و صورت، تغییر دکوراسیون لوازم منزل و خرید مبلمان چند ده میلیونی، ظرفهای تزئینی چند میلیونی و سرویسهای چینی میلیونی، خرید انواع لوازم خانگی و آشپزخانه نیز یکی از مواردی است که کمر اقتصاد خانوادهها را شکسته است. پیشترها وقتی به کابینتهای آشپزخانه برخی منازل سر میزدیم، میتوانســــتیم انواع سرخ کن، ساندویچساز، همهکاره، قهوهساز و غذاساز را ببینیم که مدتها از آن استفاده نشده و تنها با انگیزه به روز بودن خریده شدهاند، اما این روزها حتی مدلهای چند میلیونی کابینتهای آشپزخانه، انواع هود، فر، گاز رومیزی و حتی یخچالهای سایدبایساید است که محل تقاضای چشم و همچشمی و رو به مد بودن خانوادهها قرار گرفته و اگر خانوادهای به فرض یخچال ساید بای ساید نداشته باشد گویی از زندگی عقب است و خانه او امروزی نیست.
ماجرا به جایی رسیده که بسیاری از کارشناسان اقتصادی بر این باورند که صنعت لوازم خانگی بر رواج این گونه مدگرایی و تبلیغ جان میگیرد.
به گفته محمدرضا دیانی، رئیس انجمن تولیدکنندگان لوازم خانگی، بازار لوازم خانگی ایران با کل بازار خاورمیانه برابری میکند. کار به اینجا تمام نمیشود؛ مد شدن سفرهای خارجی نیز یکی از این معضلات است. در حالی که کشورمان مناطق توریستی و دیدنی و منحصر به فرد زیادی دارد برخی افراد حتی برخلاف میلشان به سفرهای خارجی میروند تا از بقیه عقب نمانند. این سفرها نهتنها هزینه زیادی به اقتصاد خانواده تحمیل میکند، بلکه برخی از آنها به کشورهایی صورت میگیرد که آداب و رسومشان با ما یکی نیست و اختلاف فرهنگی موجب میشود افراد خانواده تحت تاثیر فرهنگ غلط غربی قرار گیرند.
شاید باورکردنی نباشد، اما مدهای جراحی زیبایی نیز حکایتی است که با تمام عجیب بودنش واقعیت دارد. رواج جراحیهای زیبایی که به دلیل مد صورت میگیرد، یکی از مسائلی است که این روزها هزینه بسیاری به خانوادهها تحمیل میکند.
جراحی بینی یکی از جراحیهای متداولی است که علاوه بر زنان، مردان نیز به آن روی آوردهاند. براساس آماری که از سوی انجمن جراحان فک و صورت ارائه شده، حداقل سالانه ۲۰۰ میلیارد تومان هزینه جراحی بینی در ایران میشود. این درحالی است که بیشتر این جراحیها نه برای سلامت، بلکه به تبعیت از هنرپیشگان خارجی و مد سال انجام میشود و به قولی سر بالا یا سر پایین بودن بینی نوعی مد است.
جالب آنجاست که این جراحیها تنها منحصر به بینی نیست و این روزها گسترش بیشتری پیدا کرده است. از جمله این جراحیها میتوان به عمل زیبایی برداشتن موهای زائد با لیزر، گذاشتن گونه، کشیدن پوست صورت، ارتودنسی دندان و کلفت و نازک کردن لبها اشاره کرد.
اکرم عباسی روانشناس در این باره میگوید: در بسیاری موارد این عملها ضرورتی ندارد و فقط شخص به دلیل کمبود اعتماد به نفس و مد آنها را انجام میدهد، اما جالب آنجاست که اعتماد به نفس کاذبی که از طریق جراحی به دست میآید در کوتاهمدت از بین میرود و فقط هزینههای گزاف روی دست متقاضی باقی میگذارد. نکته قابل تامل اینکه تاثیر برخی از این اعمال جراحی مانند بوتاکس نهایتا شش ماه است و برای باقی ماندن این تاثیر به مدت دائم باید این تزریق هر ۴ ماه یکبار تا ۵ یا ۶ بار انجام شود و در نهایت شخص برای این که از دیگران عقب نماند هزینه گزافی به خانواده تحمیل میکند.
تشخّص و منحصر به فرد بودن
مدگرایی منحصر به مصرفگرایی نیست، بلکه اغلب رابطه مستقیمی با غربگرایی دارد. مدها و مدلها در حال تغییر و غربی شدن است و دنیای غرب با ایجاد مصرف زدگی و مدزدگی توانسته به بازار بسیاری از کشورهای در حال توسعه ازجمله ایران دست یابد و میتوان گفت مد یکی از ابزارهای جنگ نرم غرب به شمار میرود.
بسیاری بر این باورند که رفتار و منش غربیها یک برتری اخلاقی به حساب میآید و نهتنها باید در چگونگی پوشش و رفتار از آنها الگو گرفت بلکه حتی باید از مارکها و نشانهای غربی نیز در کالاهای مورد نیاز استفاده کرد و هر کالایی که مارکی خارجی و مطرح داشته باشد مقبول و باکیفیت محسوب میشود.
این الگوگیری تا آنجا پیش رفته که برخی محققان بازاریابی جهان، برند را یک امضا، آبرو و حاشیه امن برای مشتری میدانند و عدهای دیگر برند را خوشنامی و هویت معنا میکنند.
اکرم عباسی روانشناس در این باره میگوید: وقتی در خانواده لوازم خارجی را نمونهای از کیفیت و دوام میدانند و اطرافیان مدام از از بیکیفیتی کالاهای ایرانی و مقبولیت کالاهای خارجی سخن میگویند و برای خرید تنها برندهای خاصی انتخاب میشود و هیچ کس ارزیابی خاصی درخصوص ضرر و زیان خرید کالاهای غربی نمیکند، نمیتوان انتظار داشت توجه به مارک یا برند مطرح نباشد.
او برندگرایی را رفتاری مرتبط با پیروی از مدهای روز جهانی و مدگرایی میداند و در این باره عقیده دارد استفاده از این محصولات بین بسیاری از افراد بویژه افراد مرجع رفتاری مانند هنرپیشگان و ورزشکاران رواج پیدا کرده و همین موضوع باعث گرایش جوانان اعم از ثروتمند و غیرثروتمند به برند و مد شده است.
به نظر میرسد پرداخت ۳ میلیون تومان برای یک تیشرت یا ۱۰ میلیون تومان برای یک دست کت و شلوار تنها برای به رخ کشیدن ثروت و تمکن مالی است و با این هدف انجام میشود که فرد به دیگران ثابت کند توانایی خرید محصولاتی با این قیمت را دارد.
اکرم عباسی میافزاید: این گروه به دلیل کمبودهایی که دارند ابزاری بجز برند برای عرضه خود ندارند و تنها با صرف هزینههای هنگفت، در پی مطرح کردن خود در جامعه هستند. حتی چنین برخوردی باعث شده است که بسیاری از سوءاستفادهکنندگان اقتصادی یا حتی تولیدکنندگان داخلی برای فروش کالای خود دست به تقلب بزنند و جنس خود را با برند خارجی غربی به فروش برسانند.
برای مثال میتوان گفت بسیاری از فروشندگان و تولیدکنندگان ایرانی که در گسترش برند نقش مهمی ایفا میکنند با سفر به برخی کشورها و وارد کردن پوشاک قاچاق به داخل کشور یا الگوبرداری از مدلهای خارجی شروع به تولید میکنند و در نهایت با چسباندن یک مارک، لباس ایرانی را به لباس مارک دار خارجی تبدیل میکنند و این جنس را با قیمتی بالاتر به فروش میرسانند.
چنین مسائلی ناشی از ناآشنایی جوانان با موضوع برند و مارک یا بیاعتمادی آنها به کالای ایرانی است. بسیاری از کالاهای خارجی موجود در این برندها از تولیدات چین است که به کشور وارد میشود و کیفیت بسیاری از آنها نازلتر از محصولات ایرانی است و تنها در این میان این مارک است که بازار را تصرف میکند.
تاثیر ماهواره و اینترنت
اما فقط اینها نیست، این روزها مدگرایی ابزار تازهای هم یافته و آن گسترش وسایل ارتباط جمعی و فناوریهای جدید رایانهای و تلفن همراه و ماهواره است که باعث شده نهتنها جوانان و نوجوانان بلکه بزرگسالان نیز به رفتارها و هنجارهای متضاد با ارزشهای جامعه روی بیاورند.
کالای مد شده در ماهواره، با خود شیوههای جدید رفتاری، هنجاری و ارزشهای کاذب به همراه میآورد و فناوری علمی ابزاری برای انتقال این هنجار و ارزش شده است.
تبلیغات ماهوارهای برای همگان شناخته شده، اما این روزها استفاده از صفحات اینترنتی برای ارائه انواع مدلها براحتی رایج شده است. صفحات مد و فشن در قالب شبکههای اجتماعی یافت میشود و کافی است با یک جستجوی کوچک وارد دنیایی از مدلهای عجیب و غریب شد که به صورت اینترنتی به فروش میرسد. حتی خیلی از افراد، گروههای مجازی برای دستیابی به مد راه میاندازند و اینگونه مدگرایی را ترویج میکنند.
از سوی دیگر بسیاری از افراد نیز گوشیهای هوشمندی دارند که بسادگی میتواند با یک اپلیکیشن ساده، اتصال فرد به اینستاگرام را فراهم کند. ذات شبکه اجتماعی اینستاگرام که یک شبکه اجتماعی عکس محور است زمینه را برای عرضه لباس و مد فراهم میکند و کاربران در کنار دیدن و لایک کردن عکس دوست و آشنا در این شبکه اجتماعی، میتوانند فارغ از ترافیک شهر، آخرین مدهای سال را در صفحات مخصوص آن ببینند، پسند کنند و بخرند و حتی در منزل دریافت کنند. در این موارد هیچ گونه نظارتی وجود ندارد و افراد براحتی هر گونه کالایی را با هر کیفیت و ارزشی ارائه میکنند.
در حقیقت بسیاری از رسانههای گروهی به کمک تبلیغات و مدهای جدید نیازها و الگوهای جدیدی برای افراد ایجاد میکنند که بعضی از این الگوها با فرهنگ و ارزشهای جامعه ما هیچ تناسبی ندارد و باعث مشکلات اجتماعی و خانوادگی میشود. بنفشه حسنوند، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه نیز در این باره میگوید: وظیفه نهادهای فرهنگی و رسانههای جمعی این است که هویت این مدها را برای خانوادهها شناسایی کنند و به آنها بگویند هر مدی نشاندهنده ویژگی چه نوع اشخاصی است. بسیاری از افرادی که به سمت گرایشهای ظاهری خاصی تمایل پیدا میکنند، از شناسنامه مد و دیدگاهی که پشت آن است آگاه نیستند و اگر این آگاهسازی صورت گیرد، افراد از انحرافهای رفتاری پشت پرده مد مطلع میشوند و چهبسا مدی را که قبلا استفاده میکردند کنار بگذارند و مدهای سادهتری را انتخاب کنند.وی ادامه داد: ما باید برای علاقه جوانان در مقابل این همه تبلیغات و مدلهایی که در برنامههای شبکههای ماهوارهای مختلف وجود دارد، پاسخی داشته باشیم و مدلهایی را به آنها ارائه دهیم که در عین آن که جذاب هستند مناسب با فرهنگ دینی و مذهبیمان نیز باشند.
مد خوب، مد بد
اما سوال این است آیا به روز شدن و متنوع بودن بد است یا خوب؟ نباید فراموش کرد مد به دلیل این که نوعی نوآوری محسوب میشود پیامدهای مثبتی به دنبال دارد، اما زمانی که مد با هنجارهای رایج در جامعه و فرهنگ آن در تضاد باشد، تنش به دنبال خواهد داشت و در نهایت تنش به فروپاشی هنجارهای مسلط یا جایگزینی ارزشها و هنجارهای جدید میانجامد.
دکتر عباسی، روانشناس در این باره معتقد است ایجاد نشاط و شادابی، بیرون آمدن از کسالت و یکنواختی و ارضای هیجانها، از پیامدهای مثبت مد است و پیامدهای منفی مدگرایی نیز، متکی شدن شدید فرد به دیگران، حتی در تعیین افکار و اعمال، تاثیرپذیری از گروههای مختلف و خدشهدار شدن هویت فردی خواهد بود. وی میافزاید: یکی از تبعات شوم و تخریبکننده مد وابستگی به بیگانگان و تهدید اصالت فرهنگی جامعه است. به بیان دیگر، غرب به عنوان یکی از اصلیترین و عمدهترین کانونهای ترویج و صدور مد علاوه بر تهدید و تهاجم فرهنگی ـ که رهبر معظم انقلاب از آن با عنوان ناتوی فرهنگی یاد کردند ـ وابستگی فرهنگی و اقتصادی جوامع را ایجاد میکند و برای خود بازار مصرف گسترده در کشورهای گوناگون بهوجود میآورد.
این روانشناس با بیان اینکه جوانی که دغدغه ذهنی او به روز بودن و تنوعطلبی در قالب تمایل و تهدید مارکها و برندهای گوناگون است، سرمایه شخصی و ملی خود و جامعه را به خارج تزریق میکند، اظهار میکند: این امر خیانت به کشور است که در هر صورت چه جاهلانه باشد و چه آگاهانه، اثرات مخربی برای فرهنگ و اقتصاد جامعه به همراه میآورد. این نوع مدگرایی پیش از آن که در چارچوب نوگرایی مطرح شود بیشتر مؤید دهن کجی به ارزشها و مصلحت خود و جامعه در میانمدت و درازمدت است. در حقیقت نباید فراموش کنیم که انسان روحیهای تنوعطلب دارد و از ضرورتهای زندگی و روابط انسانی تمایل به خودآرایی است، اما اگر این ضرورت از روی غفلت یا ضعف روحی از مسیر طبیعی و صحیح خود خارج شود به خودنمایی تبدیل میشود که در این صورت آثار مفید خودآرایی به آثار سوء خودخواهی بدل میشود.
بسیاری از کارشناسان معتقدند شرایط قابل قبول برای پذیرش مد عبارت است از متناسب بودن با فضا و موقعیت زمانی و مکانی، خارج نشدن از حدود الهی، متناسب با سن و جنس فرد، تبلیغ نکردن برای دشمن خدا و ضرر نداشتن برای بدن است و ایجاد آشفتگیهای روحی و روانی، ایجاد شهرت، آسیبرساندن به بدن، سستشدن پیوند صمیمی خانوادهها بر اثر خواستهها و خودخواهیها، تنوعطلبی کاذب و تحمیل هزینههای سنگین بر خانواده از آسیبهای مهم مدگرایی در جامعه محسوب میشود.
اکرم عباسی، روانشناس در این باره معتقد است: ما مسلمان هستیم و در جامعهای مذهبی زندگی میکنیم، بنیان خانوادههایمان نیز دینی است. پس باید از الگویی پیروی کنیم که متناسب با شخصیت و ظرفیت دینی و مذهبیمان باشد و اگر بخواهیم از آسیبهای مدگرایی غربی مصون و در امان بمانیم باید از آموزهها و الگوهای دینی و مذهبی بهره بگیریم و مهمترین بنیان در این زمینه خانواده است.
وی با بیان این که نمادهای مختلف مدها و آیینهای ساختگی ابتدا وارد زندگی افراد میشود، میافزاید: نمادهایی در شکلهای انگشتر، گردنبند، مدل مو، لباس و بسیاری چیزهای دیگر وارد خانواده میشود و وقتی خانواده با آن نماد و شکل خو گرفت، لاجرم به سمت آن گرایش سیاسی و اجتماعی هم سوق پیدا میکند. به هر حال مد تا آنجا که باعث تنوع، رفع خستگی، احساس آرامش، اعتماد به نفس و شادابی و نشاط شود بد نیست، اما فراموش نکنیم اگر مقهور این پدیده شویم، مد بر ما فرمان میراند و آرامش اولین چیزی است که در این راه از دست میدهیم چرا که همیشه باید بدویم تا از دنیای رنگارنگ مد عقب نمانیم. (ضمیمه چاردیواری)
گیتی آذری
دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 08:32
امروز هفتم مهر است و نکته جالب اینکه ابزار جمیتشمار سایت مرکز آمار ایران در ساعت 21:42 روز گذشته، جمعیت ایران را 77,777,777 نفر نشان داد. جدولی که در ادامه مطلب منتشر شده، جمعیت کشور و نرخ رشد آن طی 133سال گذشته را نشان میدهد.
جام جم سرا به نقل از ایران: خودش به این وضع عادت کرده و با لبخندی که گله و شکایتها را در پشت خود پنهان کرده میگوید رستوران مامان پروین در خدمت شما... بعد از کار آشپزخانه میماند اتوی لباسها، جارو و گردگیری، خرید خانه، سرویس دادن به خرده فرمایشهای کوچک و بزرگ بچهها و... آخرسر هم با چشمانی خسته و صورتی تکیده از کار روزانه، مینشیند در انتظار آمدن مرد خانه که شبها بعد از دو شیفت کار، از راه میرسد و دیگر رمقی برایش نمانده.
اینگونه یک روز دیگر هم به پایان میرسد تا صبحی دیگر و شروعی دیگر که البته تفاوت چندانی با امروز ندارد. شاید این تصویری باشد در قابی خاکستری که بر دیوار بسیاری از خانهها آویخته شده و آشناست؛ تصویر پدر و مادری که روزی پرمشغله را آغاز میکنند و در بین تمام برنامههای روزمره هیچ جایی ندارند برای لحظهای استراحت روحی و روانی و سپری کردن لحظههای شاد و بدون دغدغه، چرا که فکر میکنند این شیوه زندگی، امری عادی است و توجه بیشتر به خودشان برخلاف وظایف پدر و مادری آنهاست... اما شکلگیری این روند چه تأثیری بر روابط درون خانواده و تربیت فرزندان خواهد داشت؟
شاید اولین موضوع در این بحث این باشد که اگر پدر و مادری تمام وقتشان را برای فرزندان بگذراند و به خودشان توجهی نکنند امری عادی است؟
به گفته دکتر نادیا مدنی پور، روانشناس، خیلی از آدمها فکر میکنند که اگر از خود بگذرند و به خود هیچ توجهی نکنند، پدران و مادران نمونهای هستند در حالی که آنها چه از نظر روحی و چه جسمی دچار مشکل میشوند و این امر عواقب بسیار نامطلوبی را در روابط خانوادگی آنها و تربیت فرزندان خواهد داشت، چراکه تنها افرادی میتوانند به دیگران عشق بورزند و عشق را به آنها منتقل کنند که اول به خود عشق بورزند و تا کسی این عشق را در درون خودش به وجود نیاورد و به خود هدیه نکند نمیتواند آن را به دیگران هم بدهد: «عشق ورزیدن به خود، مهارتی است که برای سلامت و بهداشت روانی هر خانوادهای بسیار واجب است، اما متأسفانه به دلیل آنکه با اختلالاتی همچون خودخواهی، خود بزرگبینی، خودپسندی یا خودبینی اشتباه گرفته میشود، چندان مورد توجه نیست و بسیاری از پدر و مادرها برای آنکه اثبات کنند در قبال فرزندانشان دچار خودخواهی یا هر اختلال شخصیتی دیگری نیستند، مهارت عشق ورزیدن به خود را زیر پا میگذارند که این امر، خود باعث شکلگیری اختلالات رفتاری در خانواده و فرزندان خواهد شد.»
اثرات نامطلوب و اختلالات رفتاری چیست و چگونه شکل میگیرد؟
این روانشناس می گوید: «در خانوادهای که پدر و مادر برای خود وقتی نمیگذارند و در واقع اصل عشق ورزیدن به خود را زیر پا گذاشتهاند، آثار نامطلوبی شکل میگیرد که در بسیاری از جنبههای زندگی قابل رؤیت است؛ در چنین خانوادهای پدر و مادر دائماً در حال سرویس دادن به بچهها هستند و خود را فراموش کردهاند، بنابراین بچههایی تربیت میشوند که استقلال و اتکا به نفس ندارند و متعاقباً از عزت نفس هم برخوردار نیستند، فرزندان این خانواده احساس ناامنی میکنند زیرا احساس امنیت آنها تنها در سایه رفع نیازهایشان از سوی پدر و مادر تأمین میشود و اگر به هر دلیلی پدر و مادر نتوانند این سرویس دهی به فرزندان را ادامه دهند، احساس امنیت فرزندان به خطر میافتد.»
از طرفی فرزندان این خانوده توقعات بالایی دارند و شخصیت آنها به گونهای خودمحور شکل میگیرد، زیرا عادت کردهاند همیشه کسی کنارشان باشد که نیاز هایشان را برطرف کند و این نیازها هم روز به روز بیشتر میشود و تمامی ندارد. به اعتقاد دکتر مدنی پور، خانوادهای که در ورطه چنین وضعیتی گرفتار شود و بدون اصلاح آن به جلو حرکت کند، به مرور زمان مستأصل خواهد شد، زیرا آنها ماندهاند با فرزندانی سرکش که فکر میکنند پدر و مادر هر کاری که میکنند بر حسب وظیفه است و رسیدن به این نقطه، باعث ایجاد افسردگی پدر و مادر و سرخورده شدن آنها میشود، زیرا این پدر و مادر با وجود فرزندانی که فقط «گرفتن» را آموختهاند، رها میشوند، زیرا به خود عشق نورزیدند تا شیوه درست عشق ورزی را به فرزندانشان منتقل کنند.
رسیدن به نقطه پشیمانی
آن طور که دکتر مدنی پور می گوید، رسیدن به این نقطه باعث طغیان پدر و مادر میشود زیرا مدام ازخود گذشتگیهایی را به یاد میآورند که برای فرزندانشان انجام دادهاند و در عوض هیچ چیز نصیبشان نشده است، خود این مسأله هم باعث شکلگیری اختلافات بیشتر و در نهایت فاصله بیشتر پدر و مادر از فرزندان میشود. این پدر و مادرها همیشه در حال گله و شکایت و غر زدن به فرزندانشان هستند و مدام آنها را از خود میرانند و دورتر میکنند.
در چنین شرایطی پدر و مادر میمانند و هزار افسوس و سیر کردن در گذشته و ایکاش گفتنهای ناتمام، در خیلی از مواقع هم افسردگیهای شدید در آنها شکل میگیرد. در حالی که این سیر کردن در گذشته بر خلاف اصل عشق ورزیدن به خود است و بر اساس این مهارت باید در زمان حال زندگی کرد نه در گذشته و آینده... این روند در نسلهای بعد هم ادامه خواهد یافت و فرزندانی که عزت نفس را هنگام تربیت خود به دست نیاوردند و به خودشناسی لازم نرسیدند، در نتیجه زمانی که خودشان هم پدر و مادر شوند مهارت عشق ورزیدن به خود را نمیدانند و این چرخه معیوب همچنان ادامه خواهد یافت.»
برای عشق ورزیدن به خود باید چه کرد و اولین گام چیست؟
توان عشق ورزیدن به خود، در اثر گذشت زمان و با تمرین حاصل میشود و چیزی نیست که به سرعت به دست آید. مدنی پور درباره مراحل و گام های عشق ورزیدن می گوید: «اولین گام در این مسیر، خودشناسی و پذیرش خود است مثلاً اگر پدر و مادر دائماً با ایرادگیری و انتقاد بچهها مواجه میشوند نباید اعتماد به نفس خود را ازدست بدهند، بلکه باید با زبانی ملایم به فرزندان بگویند که این گونه هستند و در پی آوردن دلیل و توجیه این مسأله هم نباشند.
به یاد داشته باشیم که پذیرش خود سبب پذیرش دیگران و دوست داشتن آنها هم میشود.»
این ها راه حل هایی است که این روانشناس ارائه می دهد: «دومین قدم در این راه این است که از انتقاد خودمان دست برداریم. ما مردم خود انتقادگری هستیم، به خودمان سرکوفت میزنیم و ارزش قایل شدن برای خودمان را مورد توجه قرار نمیدهیم اما باید انتقاد از خودمان را متوقف کنیم و بدانیم تنها کسی که میتواند احساس خوب به ما بدهد خودمان هستیم؛ برای این کار هم لازم است برای خود وقت بگذاریم و اگر کار مثبتی میکنیم برای خودمان هدیه بگیریم، هر از گاهی خودمان را نوازش کنیم، با خودمان حرف بزنیم و جملات مثبت را در گوش خود زمزمه کنیم.
به جای دیدن روی منفی روی مثبت خود را ببینیم و این گونه به خود عشق بورزیم.
اگر عشق به خود نباشد به دنبال کسب عشق از دیگران هستیم که این گدایی عشق و محبت از دیگری بسیار آسیب زاست. هر پدر و مادری باید بداند که کیفیت حضورش برای فرزندان مهم است نه کمیت حضور و اگر وقتی را به خود اختصاص دهد انرژی بیشتری هم دریافت می کند و به جای خستگی و بیحوصلگی، این انرژی در فضای خانه جاری میشود.»
با این کار پدر و مادر میتوانند مهارت عشق ورزیدن به خود را در فرزندانشان هم تقویت کنند.
چرا که این مسأله یک مهارت است که باید در فرزندان تقویت شود. والدین برای این کار باید از واژهها شروع کنند و در کلام خود واژههایی را به کار ببرند که سبب ایجاد حس ناتوانی در فرزندانشان نشود.
دکتر مدنی پور می گوید: «اگر فرزندان هم در مورد خودشان این واژهها را به کار بردند، پدر و مادر باید آن را اصلاح کنند و ارزشهای فردی را در خود و فرزندانشان تقویت کنند. دوم اینکه والدین باید رفتار فرزندان را از شخصیت آنها متمایز کنند مثلاً هیچگاه نباید به فرزند خود بگویند دوستت ندارم، باید بگویند این کارت را دوست ندارم. وقتی پدر و مادر به جای آنکه کار فرزندشان را زیر سؤال ببرند کل شخصیت او را مورد سؤال قرار میدهند فرزندان آنها به دنبال تأیید دیگران خواهد رفت و فردی ضعیف و شکننده خواهد شد زیرا ممکن است دیگران هم او را تأیید نکنند.»
اما حرف آخر
حرف آخر اینکه کسی در میان ما نیست که بینیاز از عشق باشد، اغلب ما این عشق را در پیرامون خود و بستگانمان جست و جو میکنیم، اما این جست و جو بیپایان است، مگر آنکه بیاموزیم خودمان به خویشتن عشق بورزیم و این عشق در صورتی تحقق مییابد که ارزش واقعی خود را بدانیم. (شیرین مهاجری)
جام جم سرا به نقل از باشگاه خبرنگاران :حمید جوانی است 27 ساله با ظاهری مرتب و آراسته . لیسانس مترجمی زبان انگلیسی دارد و از اینکه کلانتری دارای واحد مشاوره و مددکاری است شگفت زده شده و به قول خودش حالا که همه چیز لو رفته،دوست دارد تحلیل روانشناختی اش را بنویسند تا عبرتی برای دیگران شود.داستان زندگیزاش را به نقل از خودش بخوانید:
دانشجوی ترم سوم مترجمی زبان انگلیسی بودم،عاشق رشته ام بودم و دوست داشتم در رشته ام پیشرفت کنم. سرم گرم مطالعه و یادگیری بودم و از حوادث جاری و رایج در دانشگاه بی خبر بودم . فقط متوجه شده بودم که یکی از همکلاسی های دخترم به بهانه های مختلف می خواهد به من نزدیک شود.
وقت تلف کردن نداشتم و او را بدون رو دربایسی جواب می کردم.اما او انگار دست بردار نبود.وقت آزمون پایان ترم بود و خودم را برای آزمون اماده می کردم.گوشی تلفنم زنگ خورد .شماره برایم ناشناس بود آن را بدون جواب گذاشتم اما او دست بردار نبود .وقتی جواب دادم خودش بود و با التماس از من جزوه خواست.
نمی دانم چرا ولی شاید برای اینکه از دستش خلاص شوم قول دادم جزوه را به وی برسانم . با هم قرار گذاشتیم؛ وقتی دیدمش سوار بر خودروی بسیار گرانی بود و سر وضعش با وقتی که دانشگاه می آمد کلی فرق داشت.جزوه را که به وی دادم کلی تشکر کرد و اصرار کرد که باید مرا تا خوابگاه برساند. از سر کنجکاوی قبول کردم ، برای کسی مثل من که تا به حال با هیچ دختری هم کلام نشده بودم خیلی سخت بود .
در طول مسیر فقط او صحبت می کرد و من با حرکات سر تایید می کردم. بعد از آن روز هرازگاهی به من پیامک می داد. یک روز که خانواده ام برای دیدنم آمده بودند از استاد معذرت خواهی کردم که زودتر بروم. وقتی از کلاس بیرون آمد پیام داد که می تواند خانواده ام را به خانه خواهرش ببرد که مسافرت هستند.حسابی وسوسه شدم اما خجالت کشیدم و قبول نکردم.اما او به دنبالم آمده بود و خودش را به خانواده ام معرفی کرد و ضمن تعریف زیاد از من از آنها خواست به خانه خواهرش بروند.خانواده من هم بدتر از خودم خجالتی بودند.
بالاخره قبول کردند. راستش دیگر حسابی درگیرش شده بودم فقط نمی توانستم ارتباط برقرار کنم. کم کم ارتباطمان زیاد شد تا حدی که برای دیدنش لحظه شماری می کردم...
ترم آخر بودیم و خودم را برای آزمون ارشد آماده می کردم. اما راستش حواسم زیاد به درس نبود .دوست داشتم از او خواستگاری کنم و قال قضیه را بکنم. ولی نمی توانستم تا اینکه خودش زنگ زد و با گریه گفت که برایش خواستگار آمده وخانواده اش اصرار دارند وی جواب مثبت بدهد.
حالم خیلی بد شد. دلم را به دریا زدم و گفتم تکلیف دل من چه می شود؟ همین یک جمله راکه گفتم تلفن را قطع کردم ،می ترسیدم . اما او دوباره زنگ زد و گفت حالا که از تو مطمئن شده ام به جنگ خانواده ام می روم.
بعد از مدتی به خواستگاری اش رفتم . پدرش می گفت که تو در حال حاضر هیچی نداری اما من دخترم را به امید آینده درخشان تو می دهم.
عقد ساده ای گرفتیم و لحظه های شیرین زندگی مان شکل گرفت...او خیلی دختر خوبی بود و من در کنارش احساس خوشبختی می کردم تا آن شب لعنتی ...نیمه های شب بود و من مشغول ترجمه بودم تا اینکه پیام برایم آمد. شماره ناشناس بود و برایم ویدیویی فرستاده بود..بازش کردم.خداااای من باورم نمی شد ...
دوباره سه باره صدبار نگاه کردم ..فیلمی بود مبتذل از کسی که همه چیزم بود...مانده بودم.شماره اش را گرفتم قبل از اینکه زنگ بخورد قطع کردم. رفتم سراغ یخچال و هر چه قرص بود همه را خوردم، خودم را به اتاق رساندم .گوشیم را قفل کردم و دراز کشیدم و منتظر مرگ شدم.
وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بودم . او بالای سرم بود..هر چه گریه کرد هیچ حرفی نزدم . فقط از دوستم خواستم گوشی تلفنم را به بیمارستان بیاورد. گوشی را به او دادم . گفتم رمزش را که میدانی کلیپی داخل آن است نگاه کن. گوشی هم برای خودت... با تعجب گوشی را گرفت و برایم توضیح داد که همان خواستگارش بوده که به خاطر من جوابش کرده ..قبل از دانشگاه با او ارتباط داشته و...
برایم بی معنا بود. گفتم این راز بین من و تو می ماند فقط به این شرط که بی سرو صدا از هم جدا شویم. قبول کرد. طلاق گرفتیم.
من ماندم و کوهی از سوال : چرا؟ کم کم سیگاری شدم..قلیان می کشیدم و روز و شبم به بطالت می گذشت.
بی خیال دانشگاه شدم . اتاقی اجاره کردم و مشغول کار ترجمه شدم ...بعضی وقتها به شدت حوصله ام سر می رفت، احساس تنهایی می کردم ..تا اینکه یکبار که برای دانشجویی دختر که کار ترجمه می کردم پیامک اشتباهی فرستادم او که شماره مرا نداشت انگار بدش نمیآمد با من ناشناس کل کل کند.
چند پیامک که دادم به نظرم کار جالبی آمد..ادامه دادم . بعد از آن شمارههای دیگری را هم گرفتم ...این قضیه ادامه داشت وقتی به خودم آمدم دیدم یک مزاحم تلفنی شدهام که به راحتی در دل قربانیانم جا می گرفتم و آنها چنان وابسته ام می شدند که برایم کارت شارژ ، پول و . . . میفرستادند، حتی عدهای از آنان را میتوانستم برای ایجاد رابطه فریب دهم، آن هم تنها با شگرد خواستگاری کردن. میخواستم انتقام دوران زندگیام را بگیرم ولی قبلش با شکایت 5 تن از کسانی که از آنان در قالب خواستگار کلاهبرداری کرده بودم دستگیر شدم.
زیاد طول نکشید که پسر خجالتی دیروز، کلاهبردار حرفهای شده بود،کسی که دیروز در جواب دختران را فقط با سر تکان دادن میداد، امروز با چرب زبانی دل آنان را به دست میآورد و دست به کلاهبرداری میزد، البته حمید میگفت؛ دخترانی که به راحتی با پسران صحبت میکنند، خیانتکارند و حقشان است که از آنان کلاهبرداری شود.
جام جم سرا به نقل از سلامت: اما اختلافات زناشویی چه کمرنگ و سطحی باشد، چه عمیق و خشونتآمیز اثرات زیانباری در مسیر رشد کودکان بر جای میگذارد و در آینده شاهد بزرگسالانی با اختلالات رفتاری خواهیم بود. دکتر محمود تلخابی (دکترای تعلیم و تربیت و عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان) تاثیر اختلافات زناشویی را در رشد کودکان توضیح میدهد.
کودک به محیط عاطفی سالم نیاز دارد
بچهها به یک محیط عاطفی سالم و پرنشاط نیاز دارند که در آن بتوانند در یک مسیر طبیعی و بر مبنای ابعاد مختلف وجودیشان رشد طبیعی داشته باشند. بنابراین اگر بخواهیم بدانیم از والدین چه انتظاری میتوان داشت باید گفت وقتی زن و مرد تصمیم میگیرند که صاحب فرزندی شوند باید ابتدا محیط سالمی برای رشد کودک به وجود بیاورند.
بسیاری از رفتارهایی که والدین بهعنوان کنشهای طبیعی از آن یاد میکنند در همین یک جملهای که گفتیم خلاصه میشود؛ یعنی توانایی فراهم کردن یک محیط مناسب برای رشد طبیعی فرزندان. در واقع وظیفه اصلی والدین فراهم کردن بستر مناسب برای تربیت کودکان است.
اختلافهای زناشویی یکی از عواملی است که رشد طبیعی فرزندان را دچار اختلال میکند و در محیطهایی که چنین اختلافهایی بین والدین وجود دارد، نمیتوان انتظار داشت که فرزندان رشد طبیعی داشته باشند. چون در این شرایط در فرزندان حس بیاعتمادی به وجود میآید و محیطی با روابط خشونتآمیز که مناسبات انسانی در آن آسیب می بیند، برای رشد کودکان مناسب نیست و تربیت آنها را دچار مشکل خواهد کرد.
هر صدای بلند، یک تاثیر سوء
هر صدای بلندی که در محیط خانه شنیده شود، روی ذهن کودک تاثیر منفی میگذارد و مانعی در مقابل رشد طبیعی او محسوب میشود بنابراین اختلافات زناشویی با توجه به میزان، شدت و دوامشان هر کدام تاثیرات مختلفی روی فرزندان دارند و شدت آثار سوء و زیانبارشان با یکدیگر متفاوت است. برای مثال اگر اختلاف بین زن و شوهر پایدار است و وجود این اختلافات منجر به طلاق عاطفی بین همسران شده، در چنین محیطی میزان آسیبپذیری کودک فوقالعاده بالاست چون در یک تعارض وحشتناک قرار میگیرد و فکر میکند از میان پدر و مادر باید به کدام یک از آنها اتکا کند و با اتکا به یکی دیگری را از دست خواهد داد و در مقابل این موضوع، بهای از دست دادن او چه خواهد بود.
این شرایط برای کودک بسیار فاجعهآمیز خواهد بود. اما اگر اختلاف در سطح ناپایدار اتفاق میافتد باید فراوانی آن را بررسی کرد. یعنی اختلافات بین زن و شوهر بهطور معمول در هر هفته، هر ماه یا در هر روز چند بار اتفاق میافتد.
در تمام این موارد هیچ شرایط اختلافبرانگیزی وجود ندارد که موجب اختلال در رشد کودکان نشود یعنی در تمام حالات و تعداد دفعاتی که زن و شوهر با هم به بحث میپردازند رشد طبیعی کودک دچار اختلال میشود چون با اختلاف زن و شوهر شرایط نامناسبی در فضای عاطفی خانه حکمفرما میشود که روی کودکان تاثیر سوئی بر جای میگذارد.
کودک مفهوم «دیگری» را از خانواده میآموزد
طبیعی است که هر چقدر میزان اختلاف و نوع مواجهه والدین شدیدتر باشد یعنی اختلاف زناشویی حالت خشنتری به خود بگیرد یا گاهی به زد و خورد فیزیکی منجر شود، تاثیرات سوء بیشتری روی رشد طبیعی کودکان دارد و گاهی در دورههای سنی بالاتر پیامدهای این اختلافات در شکلهای مختلف روی رفتار کودکان بروز پیدا خواهد کرد.
برای مثال بحث تعلق اجتماعی که در دوره نوجوانی منجر به انتخاب دوست و ایجاد روابط سالم با دوستان میشود، به شدت وابسته به شرایط عضویت فرد در خانوادهای است که در آن تربیت شده و مسائلی را تجربه کرده است.
اگر تجربه کودک از محیط خانوادهاش خوب و خوشایند بوده باشد، در وجود او از دیگری بهعنوان یک مفهوم تاثیر مثبتی ساخته میشود. یعنی در چنین شرایطی مفهوم «دیگری» شخصی میشود که میشود با او زندگی کرد، به او اعتماد کرد یا به او احترام گذاشت. در واقع کودکان با پاگذاشتن در سنین نوجوانی این تاثیرات را در دیگران جستجو خواهند کرد. بنابراین نقشی که خانواده در ساختن اینگونه مفاهیم در ذهن کودکان دارد، بسیار حائز اهمیت است.
جام جم سرا: راستش میخواستم در مورد بیگانگی مطلب بنویسم، ناخودآگاه دستم رفت طرف کتاب «بیگانه» نوشته آلبرکامو. لابد میپرسید که بیگانگی با کار داوطلبانه چه ربطی دارد؟ خب ترجیح میدهم اول از داستان بیگانه شروع کنم و بعد به سوال شما پاسخ دهم!
مورسو شخصیت اصلی و کلیدی رمان بیگانه، کارمند فرانسوی جوانی در شهر الجزایر است که گرفتار یکسری از رویدادها میشود که خود را در به وقوع پیوستنشان بیتقصیر میداند. رمان با شک او در اینکه روز دقیق فوت مادرش چه زمان بوده آغاز میشود: «امروز مامان مرد... شاید هم دیروز، نمیدانم» این بیاهمیتی او نسبت به مرگ مادرش از همان ابتدا خواننده را برای رویارویی با شخصیتی متفاوت با انسانهای اطراف آماده میکند. مورسو طی اتفاقاتی که او را درمعرض خطر قرار میدهند، شخصی را روی ساحل میکشد. در دادگاه محاکمه میشود و در آخر نیز به مرگ با گیوتین محکوم میگردد. مورسو برچسب «کجرو» میخورد بدون اینکه حتی بتواند از خود دفاعی بکند. گویا گریه نکردن او در مراسم خاکسپاری مادرش محکمترین دلیل برای محکوم شدنش بوده است. بیگانه سرگذشت انسانی است که روند جامعهپذیری را آن گونه که باید طی نکرده است. تضاد او با جامعه که او را برچسب «بیگانه» زده کاملا مشهود است. او آدمی نیست که بداند وجه تمایزش با دیگران چیست. به گفته خود کامو، مورسو نمیتواند یا نمیخواهد که در «بازی همگانی شرکت کند.» آنجایی که گریستن بر سر خاک مادر تبدیل به هنجار شده، مورسو صادقانه هیچ واکنشی نشان نمیدهد، تنها چون مرگ برای او اصلی پذیرفته شده است.
درست فهمیدید. اما الان من نمیخواهم از هنجارهای متعارف و عدم پایبندی به آنها که منجر به بیگانگی میشود حرف بزنم. هرچند وقتی این هنجارها از جامعه رخت برمیبندند، وقتی مهربانی میرود، وقتی نوعدوستی میرود، وقتی تشریک مساعی میرود و... ما با نوعی بیگانگی مواجه میشویم. بیگانگی درد مشترکی میشود. بنابراین بعید نیست که روزی برسد که در مراسم تدفین اعضای خانواده خود گریه نکنیم...
من میخواهم بگویم که بیگانگی درست مثل سرنوشت قهرمان داستان کامو میتواند به نقطه سهمگین پایان برساندمان. بیگانگی در تعریفی وسیع و عام به معنای احساس انفصال، جدایی و عدم پیوند ذهنی و عینی بین فرد و محیط پیرامون او (یعنی جامعه، انسانهای دیگر و خود) است. بسیاری از ما در طول روز افرادی را میبینیم که به جای سخن گفتن با دیگران، با خود حرف میزنند. افرادی که نسبت به وقایع اطراف خود بیتوجهاند.
کار داوطلبانه نقطه مقابل از خودبیگانگی است. اگر میخواهید هنوز هم هنگام مرگ عزیزی چشمه اشکتان خشک نشده باشد، پادزهرش کار داوطلبانه است |
بهعنوان مثال بارها دعواهای خیابانی را شاهد بودهایم که هیچکس داوطلب نشده تا آن را به صلح بکشاند. فقرایی را دیدهایم که هیچکس داوطلب نشده است به آنان کمک کند. نابینایی که میخواهد از خیابان عبور کند، پیرزنی که نمیتواند در اتوبوس بایستد، پیرمردی که دستانش پر است، کودکان خیابانی که تشنه قدری محبتاند، ماشینی که بنزین ندارد یا محتاج هل دادن است و حتی خبرنگار صداوسیمایی که کسی جلوی دوربینش نمیرود! آری! برخی از ما دیگر داوطلب کمک نیستیم. چون جامعه ما را به سمت از خودبیگانگی سوق میدهد. جامعه مصرفزدهای که الگوهایی در اختیارمان قرار میدهد که این الگوها نه مشارکتی در روند جامعهپذیری حامیانشان ایفا میکنند و نه فارغ از ریاکاریهای مرسوم، کار نوعدوستانهای انجام میدهند.
ببینید آخرین کار انسانی الگوهای ما که در تلویزیون و رسانهها نقش پررنگی ایفا کردهاند چه زمانی بوده است؟ آخرین باری که یک قهرمان ورزشی ما به آسایشگاه جانبازان رفته کی بوده؟ آخرین باری که فلان سخنران یا مداح به دیدن مادر خانهنشینش رفته؟ آخرین باری که یک هنرپیشه، نابینایی را از خیابان عبور داده؟ آخرین باری که یک وزیر خم شده و آشغالی را از کف خیابان برداشته؟ آخرین باری که یک شهردار از دستفروشی خرید کرده؟ آخرین باری که یک خواننده، عابری منتظر تاکسی را سوار کرده؟ آخرین باری که یک روزنامهنگار برای یک کنسرت خیابانی بچههای اهل هنر پولی خرج کرده؟ آخرین باری که...
بله! کار داوطلبانه نقطه مقابل از خودبیگانگی است. اگر میخواهید هنوز هم هنگام مرگ عزیزی چشمه اشکتان خشک نشده باشد، پادزهرش کار داوطلبانه است. کاری که باید انجام دهید و به دیگران توصیه کنید.(سعید اصغرزاده)
جام جم سرا: کارخانههای تولیدکننده محصولات غذایی از آلومینیوم به عنوان عامل ورز دادن خمیر برای تهیه انواع نانها، کیکها، بیسکوئیتها و همچنین به عنوان ماده نگهدارنده گوشتهای فرآوریشده، غذاهای آماده و رنگ خوراکی، انواع مرباها و... استفاده میکنند. این ماده همچنین در ترکیب محصولات آرایشی ـ بهداشتی، آب، شیر و داروها نیز وجود دارد. به همه این موارد،انتقال آلومینیوم از ظروف یا فویلهای آلومینیومی به مواد غذایی را نیز اضافه کنید.
آلومینیوم و افزایش ابتلا به آلزایمر
سال 2000 محققان فرانسوی به این نتیجه رسیدند در مناطقی که آب آشامیدنی حاوی آلومینیوم بیشتری، یعنی بیش از 1.0 میلیگرم در لیتر است، خطر ابتلا به بیماری آلزایمر نیز به میزان 99.1 برابر افزایش دارد. معمولا هنگام تصفیه آب مقداری سولفات آلومینیوم به آب آشامیدنی اضافه میکنند تا شفافتر شود. مشکلی که پیش میآید این است که آلومینیوم در بافتهای مغزی رسوب میکند و به این ترتیب خطر پیری سلولها و تخریب دستگاه عصبی سرعت بیشتری میگیرد. در واقع نوعی اختلال اعصاب کاملا جدی رخ میدهد. این سم خانگی وارد خون میشود و در مغز جا خوش میکند. ابتدا سال 1976 محققان مشاهده کردند آلومینیوم در افرادی که به نارسایی کلیوی مبتلا هستند و بهطور مرتب دیالیز میشوند، باعث بروز اختلالات عصبی میشود. بررسیها نشان داد در آب مایع دیالیز آلومینیوم وجود دارد که بهطور مستقیم وارد خون و مغز این افراد میشود. محققان متوجه بروز اختلالات کلامی و تشنج در این بیماران شدند. از آن به بعد بود که بررسیهای جدیتری درباره خطرهای آلومینیوم در مغز کلید خورد. نتایج پژوهشهای جدید نشان میدهد هر چه میزان نفوذ آلومینیوم در بافتهای مغزی بیشتر باشد، احتمال بروز اختلالات عصبی نیز بیشتر میشود. امروزه برای مثال در شهر پاریس در آبهای آشامیدنی به جای آلومینیوم از «کلرور فریک» استفاده میشود که ترکیب کمخطرتری است.
ضرر استفاده آلومینیوم در دارو
طبق پژوهشی که سال 2010 انجام شد مصرف داروهای ضداسیدی که حاوی آلومینیوم هستند، احتمال بروز شدت التهاب روده را افزایش میدهد. به عقیده محققان آلومینیوم باعث بروز و شدت التهاب روده در بیماران مبتلا به بیماریهای التهاب مزمن روده میشود.
ضرر آلومینیوم در واکسنها
حدود نیمی از واکسنهای موجود حاوی آلومینیوم هستند. تولیدکنندههای این محصولات از آلومینیوم برای افزایش اثرگذاری واکسن استفاده میکنند، اما بعضی متخصصان احتمال میدهند آلومینیوم موجود در واکسنها در بروز سندرم درد میوفاسیال موثر است. این بیماری نوعی بیماری دژنراتیو یا تحلیلبرنده است که برای نخستینبار سال 1993 شناسایی شد. سندرم درد میوفاسیال عبارت است از آسیبهای وارده به عضلات که باعث بروز دردهای عضلانی و مفصلی میشود و یکی از دلایل مهم ضعف عضلانی و خستگیهای مزمن است. به عقیده محققان بعد از تزریق واکسن حاوی آلومینیوم زیاد امکان دارد عضلات واکنشهای غیرعادی نشان دهند.
آلومینیوم در لوازم آرایشی ـ بهداشتی؛ افزایش خطر سرطان سینه
از هر دو محصول آرایشی که استفاده میکنید، یک محصول حاوی آلومینیوم است. از رژلب گرفته تا انواع کرمها و دئودورانتها، زیرا آلومینیوم مانع تعریق و همچنین باعث جذب سریع کرمها، افزایش غلظت لاکها و سفیدی دندانها میشود. مساله نگرانکننده درباره محصولات ضدتعریق این است که 75 درصد این محصولات حاوی نمک آلومینیوم است و گاهی تا 20 درصد ترکیبات آنها را تشکیل میدهد. نتایج بررسیهای محققان در سال 2004 نشان میدهد آلومینیوم از سد پوست میگذرد و باعث مسمومیت مصرفکنندهها میشود. این نفوذ در پوستهای اصلاحشده تا شش برابر بیشتر است. نتایج پژوهشی که سال 2007 در یکی از بیمارستانهای شهر منچستر روی 17 بیمار مبتلا به سرطان سینه انجام شد، نشان میدهد ضدتعریقها باعث ایجاد اختلال در کار غدد درونریز میشوند و امکان بروز سرطان سینه را فراهم میکنند. محققان مشاهده کردند تجمع آلومینیوم در بافتهای نزدیک زیربغل این بیماران بسیار بیشتر از حد انتظار است. علاوه بر این، بر اساس گزارشی که «آژانس ملی امنیت دارو و محصولات بهداشتی فرانسه» در 17 اکتبر 2011 ارائه کرد، نباید بعد از اصلاح زیربغل از محصولات ضدتعریق یا دئودورانت استفاده کرد. به جای آن توصیه میشود از محصولات طبیعی استفاده کنید؛ برای مثال جوش شیرین یکی از ضدتعریقهای طبیعی و بسیار کارآمد است.
آلومینیوم و خطر ابتلا به پارکینسون
آلومینیوم ابتلا به پارکینسون را سرعت میبخشد؛ زیرا تاثیر مستقیمی روی مغز میگذارد. این ماده یک ماده نوروتوکسیک است، یعنی روی دستگاه عصبی مرکزی تاثیر میگذارد. انستیتو ملی مطالعات سلامت و پزشکی فرانسه اعلام کرده وجود آلومینیوم و آهن در مغز بیماران مبتلا به پارکینسون بهطور غیرطبیعی بالاست.
باید گفت: آلومینیوم بهطور طبیعی در بیشتر میوهها و سبزیجات وجود دارد و به بعضی مواد غذایی دیگر نیز افزوده میشود. در واقع آلومینیوم یک افزودنی است که به عنوان ماده نگهدارنده، رنگدهنده خمیر و... استفاده میشود. بدتر این که این ماده در ترکیب شیرخشکها (گاهی به میزان نگرانکنندهای) استفاده میشود. متاسفانه میزان این ترکیب در شیرخشک 40 برابر بیشتر از شیر مادر است که برای مغز در حال رشد نوزادان خطرناک است.
راههای در امان بودن از شر آلومینیوم
به جای استفاده از غذاهای آماده و کنسروی، آشپزی کنید.
از پیچیدن مواد غذایی لای کاغذهای آلومینیومی بپرهیزید؛ زیرا در دمای بالا باعث انتقال این ترکیبات به مواد غذایی میشوند و از لوازم آلومینیومی استفاده نکنید.
برچسب محصولات غذایی را با دقت بخوانید، کلماتی مانند E172 (رنگهای خوراکی)، 520E،E521 ،E522 و 523 E(در محصولات غذایی صنعتی)، 554E، 555E، E556 وE559 (در نمک، شکر، کاکائو، بعضی پنیرها، برنج، سوسیس و کالباس و...) و 541 E(در بیسکوئیتها و...) همان ترکیبات آلومینیومی هستند. بهتر است در خرید این قبیل محصولات غذایی احتیاط بیشتری داشته باشید.
از دئودورانتهای بدون الکل و بدون آلومینیوم کلروهیدرات استفاده کنید. (ضمیمه سیب)
منابع: Medisite و e-sante
مترجم: فاطمه مهدیپور
جام جم سرا: در هر جامعهای شاخصههای توسعه توسط وضعیت زنان و کودکان ارزیابی میشود و اینکه ما چه تعریفی از کودکان داشته باشیم در همه عرصهها خود را نشان میدهد، در حالیکه ما هنوز تعریف درستی از کودکی به مفهوم امروز نداریم. این موضوع در ادبیات ما هم اثر میگذارد.
کودک امروز ما متشکل از نیازها و اندیشههایی است که ما هنوز نتوانستهایم آنها را بشناسیم و در آثارمان نشان دهیم. در واقع ما در برزخی بین کودک دیروز که متشکل از مجموعهای از بایدها و نبایدها و فرامین اخلاقی بود و کودک امروز که مطالبات جدیدتری دارد قرار داریم.
نیازهای کودک امروز با کودک دیروز کاملاً متفاوت است. ما به تعریف درستی از کودک نرسیدهایم و بین تعریف سنتی و مدرن سرگردانیم و همین سرگردانی متأسفانه باعث شده است تا نتوانیم به تعریف واحد و یکپارچهای دسترسی داشته باشیم؛ اگرچه ممکن است به صورت فردی به نتایجی رسیده باشیم.
هرچه تعریف ما از کودک و مفهوم کودکی دقیقتر باشد این موضوع در ادبیات، خانواده، آموزش و پرورش و اجتماع ما جلوه میکند. ارائه تعریفی درست از کودک متناسب با تحولات جهانی و واقعی نهتنها باعث میشود ادبیات ما در عرصه داخلی نمایندگانی داشته باشد تا به معرفی بهترینهای ادبیاتمان بپردازند در عرصه جهانی نیز فرصتی برای ظهور پیدا میکند؛ ولی تا زمانی که در این برزخ دستوپا میزنیم وضعیتمان همانی است که هست، یعنی نهتنها آثارمان مورد پذیرش کودکان و نوجوانان ما نیستند بلکه در عرصه جهانی نیز میلی به خرید کتابهای این گروه سنی دیده نمیشود. (پریسا برازنده - نویسنده و مترجم ادبیات کودک و نوجوان/ایسنا)
جام جم سرا: اگر پنج دهه قبل، ساختار اغلب خانوادههای ایرانی در هم تنیده و وابسته به یکدیگر بود، اما حالا دیگر در بسیاری از خانوادهها از آن روابط خیلی نزدیک و پیوستگی قدیم، خبری نیست.
به موازات همین تغییرات، نقش والدین و فرزندان هم در داخل حریم خانه دچار دگردیسی شده است.
یکی از عمده این تغییرات، دگرگونیهایی است که در ماهیت و کارکرد نقش خانهداری در بین زنان بهوجود آمده است.
مثلا با گذشت چند دهه، نقش زنان خانهدار روستایی کشور نیز دچار تغییرات مهمی شده است.
زن روستایی را تصور کنید که در گذشته باید علاوه بر پذیرش نقش مادری و خانهداری، پا به پای همسرش هم در زمینهای زراعی کار میکرد، ولی نقش فعلی زن خانهدار در روستاها با تغییرات محسوسی مواجه شده است.
گرچه هنوز هم در بسیاری از روستاهای کشور، زنان خانهدار همین نقشهای گذشته را حفظ کردهاند، اما بهدلیل کاهش جمعیت روستایی کشور به نسبت چند دهه قبل و افزایش میل به شهرنشینی، تعداد زنان خانهداری که در بیرون از منزل هم در کار زراعت و دامپروری فعال باشند، کاهش پیدا کرده است.
حتی در برخی روستاها هم میزان مشارکت زنان خانهدار در کارهای زراعی کمتر از قبل شده است، زیرا به دلیل دسترسی بیشتر به امکانات نوین کشاورزی، ماشین جایگزین انسان شده و دیگر کمتر نیاز است زن خانهدار روستا، به مشقت دهههای قبل در کارهای کشاورزی حضور داشته باشد.
برای زنان خانهدار شهری هم اوضاع به نسبت قبل متحول شده است. این روزها تعداد زنان خانهداری که دارای مدرک تحصیلی از دانشگاهها باشند، بیشتر از گذشته شده است.
همچنین افزایش سطح سواد زنان خانهدار، محیط خانواده و نحوه تربیت فرزندان را هم تحت تاثیر قرار داده است و دیگر آن شیوه تربیت سنتی فرزندان در بین بسیاری از زنان خانهدار و تحصیلکرده منسوخ شده است.
جهانبینیها عوض شده است
یکی از عمده تفاوتهای نسل قدیم و جدید زنان خانهدار را باید در نوع مهارتآموزی زنان خانهدار شهری جستجو کرد. یعنی اگر تا چند دهه قبل، فعالیتهایی مثل گلیمبافی، جاجیمبافی و امثال این هنرها در بین زنان خانهدار شهری رواج داشت، اما حالا در کمتر خانهای، دار قالی وجود دارد و بسیاری از زنان خانهدار شهری برای عقب نماندن از معلومات فرزندانشان هم که شده، تمایل دارند مهارتهای امروزیتری مثل نرمافزار را فرابگیرند.
اشتیاق به ادامه تحصیل و حضور بیشتر در فعالیتهای اجتماعی، مشخصه دیگر زنان خانهدار امروزی است. بسیاری از زنان خانهدار در عصر فعلی به حضور در انجمنهای غیردولتی مختلف، گردهماییهای فرهنگی، فعالیتهای خیریه و حضور در کلاسهای هنری مثل آموزش موسیقی رغبت پیدا کردهاند.
زن خانهدار امروزی نسبت به مادر خانهدارش، انتظارات نسبتا متفاوتی از زندگی دارد. در نگاه زن خانهدار دیروز، رضایت همسر و اداره کارهای خانه در اولویت فعالیتها قرار داشت و بیشترین وقت او هم صرف همین امور میشد، اما زن خانهدار امروزی علاوه بر اینکه دوست دارد خانوادهاش او را مایه آرامش خود بدانند، در عین حال دوست دارد آموزشهای جدید ببینید، با هنرها و مهارتهای جدید آشنا شوید و از زمان و فناوری عقب نیفتد.
شاید بشود در یک جمله گفت که جهانبینی و نوع نگاه به زندگی در بین زنان خانهدار امروزی عوض شده است.
اغلب مادران جوانی که امروز خانهداری میکنند، نمیخواهند همه وقت و انرژیشان در محیط خانه بگذرد یا صددرصد توجهشان فقط به همسر یا فرزندانشان معطوف شود. البته این حرف اصلا به این معنی نیست که زن خانهدار امروز نسبت به اعضای خانواده کممسئولیتتر شده است، بلکه اتفاقا همچنان زن ایرانی، اسوهای است که بیچشمداشت، به همسر و فرزندش محبت میکند و نسبت به آنها حس مسئولیتپذیری دارد.
اما حرف اصلی این است که این روزها زنان جوان خانهدار نمیخواهند کاملا وقف خانهداری شوند و تمایل دارند لحظاتی را هم فقط مختص خودشان داشته باشند که البته حق طبیعی و بدیهی آنهاست.
زن خانهدار امروز، آگاهی بیشتری نسبت به حقوقش دارد و از قوانین مدنی بیشتر آگاه است.
یک حقیقت دیگر هم که در بین زنان خانهدار عصر حاضر وجود دارد و شاید خلاصهای برای مباحث مطرح شده باشد این است که دیگر اغلب آنها نمیخواهند فقط زن خانهدار باشند، بلکه میخواهند در کنار پذیرش این نقش مهم، نقشهای مکمل دیگری هم در جامعه داشته باشند.
خانهداری راحتتر شده است
شاید بعضی زنان امروزی موافق این حرف نباشند، ولی حقیقت این است که در مقایسه با مشقتهایی که زنان خانهدار در دهههای قبل متحمل میشدند، خانهداری در عصر امروز راحتتر از قبل شده است.
زن خانهدار دیروز مجبور بود آب را از چاه بکشد، لباسها را با دست بشوید و با جاروی دستی، خانه و حیاط را تمیز نگه دارد. آن موقعها خبری از ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی، بخارشوی، مایکروفر و دهها نوع وسیله جدید امروزی نبود.
طبیعی است در چنین وضعی، نظافت خانه، غذا درست کردن و در کل اداره محیط خانه، سختتر از زمان حال باشد.
اما نکتهای که نباید ذکر آن در این گزارش فراموش شود، وضعیت زنان خانهداری است که در بیرون از منزل هم کار میکنند: یعنی همزمان هم نقش خانهداری، هم نقش مادری و هم نقش زنان شاغل را بازی میکنند.
فرسایش جسمی و روحی و هماهنگی دشوار بین تنظیم نقشها و وظایف مختلف باعث میشود با جرات بیشتری بگوییم فعالیت زنان خانهدار و شاغل در عصر حاضر، سختتر از فعالیت بسیاری از زنان خانهدار در عصر دیروز و امروز است.
امین جلالوند / گروه جامعه