جام جم سرا:ظاهر ماجرا این است که گمان میکنی تمرکز این آموزشگاهها بر آموزش نخبهها و سرآمدهاست، ولی در باطن، آنها دست رد به سینه هیچ کودکی نمیزنند و افراد باهوش عادی را هم میپذیرند با این وعده که آموزشها طوری خواهد بود که ورود هر کودک به آموزشگاه به خروج یک نخبه ختم شود؛همین است که سر آموزشگاهها شلوغ است و کار و بارشان سکه.
هر که کودکی دارد و خواهان نخبـه شدن اوست باید دست به جیب شود، از 800 هزار تومان به بالا؛ در یک آموزشگاه برای یک سال تحصیلی (هفتهای یک بار) و در آموزشگاهی دیگر در قبال شرکت در 24 جلسه آموزشی.
در این آموزشگاهها برای همه جا هست، از کودکان چهار ساله که باید در کلاس قبل از پیش دبستانی بنشینند تا آنها که سنشان به پیشدبستانی و شش سال ابتدایی و شش سال متوسطه میخورد.
آنچه آموزش داده میشود هم مهارتهای ریاضی، علوم تجربی و اجتماعی است با هدف پرورش هوش و خلاقیت کودکان و نوجوانان برای تبدیل شدن به افراد نخبه و سرآمد که در نهایت سر از مدارس تیزهوشان درآورند.
داشتن فرزند نخبه آنقدر وسوسهکننده است که هوش را از سر خیلیها میبرد. خیلی از خانوادهها مشتاق داشتن کودکی سرآمدند که برای رسیدن به این خواسته به انواع کلاس و آزمون و دوره آموزشی متوسل میشوند آن هم فقط با یک امید: داشتن آیندهای روشن و متمایز. این آموزشگاهها هم با هدف پاسخ به این نیاز خانوادهها تشکیل شدهاند و شوق سرشار والدین را با برگزاری چند کلاس متفاوت تسکین میدهند، اما در پس ِعرضه و تقاضا، حرفها و وعدههایی وجود دارد که بوی تقلب و فریب میدهد.
آموزش و پرورش: تربیت کودک نخبه، تبلیغ است
این که یک کودک عادی را که با هوشی معمولی خلق شده، به کلاسهای مختلف بفرستیم و تحت فشارش قرار دهیم که با تمرین و تلاش به کودکی نخبه تبدیل شود و برای ورود به مدرسه تیزهوشان آماده، آنقدر دروغ بزرگی است که هر اهل منطق و هر فرد مطلع آن را رد میکند.
آموزش و پرورش هم که متولی آموزش دانشآموزان نخبه و تیزهوش است عملکرد آموزشگاههای مدعی را فریب میداند و مصداق بارز تبلیغ.
فریبرز حمیدی، معاون ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران در گفتوگو با جامجم دو واژه فریب و تبلیغ را به کار میبرد چون معتقد است آن که تیزهوش است، تیزهوش آفریده شده و هیچ آموزشی نمیتواند یک انسان با هوش عادی را به فردی تیزهوش و نخبه تبدیل کند.
این موضوع را صدیقه بزازان، روانشناس کودک نیز تائید میکند و در گفتوگو با جامجم توضیح میدهد که بیشتر تواناییها و استعدادهای افراد ناشی از ژنتیکی است که به ارث میبرند، حال آن که این آموزشگاهها میکوشند نقش ژنتیک را نادیده بگیرند و ادعای تربیت افراد نخبه را تکرار کنند.
او معتقد است این ادعا مثل این است که کشاورزی بکوشد تکه زمینی را که قابلیت کشت ندارد به باردهی عالی برساند، در حالی که او در بهترین حالت میتواند اندکی قوت زمین را بیشتر کند تا کمی محصول دهد.
اما انگیزه والدینی که از داشتن فرزندی نخبه به وجد میآیند قویتر از آن است که به این قبیل استدلالها توجه کنند و درست به همین دلیل است که معاون ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران از والدین میخواهد تفکرات سنتی در مورد کودکان را کنار بگذارند و به جای تمرکز بر هوش ریاضی و علمی و پیشرفت تحصیلی بچهها به شیوههای نوین تربیت فرزند متمرکز شوند.
او به سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اشاره میکند که در آن شش ساحت تعلیم و تربیت نام برده شده و توضیح آمده که نباید فقط به رشد علمی و فناورانه دانشآموزان توجه شود بلکه رشد اخلاقی، جسمانی، اجتماعی، هنری و زیبایی شناختی نیز باید مدنظر باشد چون هدف از آموزش، آماده کردن آنها برای زندگی در جامعه است، جامعهای که علاوه بر هوش ریاضی و تحصیلی، داشتن مهارتهای زندگی، مثبت اندیشی، سختکوشی، وجدان کاری، خودآگاهی، تفکر، دانش برنامهریزی، خلاقیت و مهارت یادگیری و ارتباط سالم را نیز میطلبد.حمیدی این ضرورتها را دستمایهای برای زیر سوال بردن این قبیل آموزشگاهها قرار میدهد چون به گفته او هیچ یک از این مراکز به پرورش این بعد از وجود افراد توجه نمیکنند و چون چنین است، کودکان و نوجوانانی را تربیت میکنند که تحت فشار تست و انواع آزمون دچار اضطراب میشوند و شوق یادگیری را از دست میدهند.
مراقب سرکوب عزت نفس کودکان باشید
اینکه در ضربالمثل میگوییم آسیاب به نوبت، در مورد تعلیم و تربیت فرزندانمان هم صدق میکند. آسیاب به نوبت یعنی برای هر سنی، آموزشی که این را فریبرز حمیدی نیز تائید میکند و میگوید بویژه در سن قبل از مدرسه نباید با عجله و فراتر از رشد طبیعی کودکان به آنها آموزش داد. او تراکم آموزشها و خوراندن اطلاعات زیاد به کودکان را که معمولا با هدف رشد استعداد و شکوفایی هوش آنها انجام میشود، کاری به ضرر بچهها میداند که عین اعتقاد صدیقه بزازان است.
این روانشناس کودک میگوید شاید تراکم آموزشها برای کسانی که هوش پرتوان و سرآمد دارند زمینه رشد آنها را فراهم کند، ولی حتی این آموزشها در این افراد نیز فقط میتواند سرعت انتقال و پردازش اطلاعات را افزایش دهد که البته این نیز باعث تبدیل این کودکان به فردی تیزهوش و نخبه نمیشود. او معتقد است اگر فراتر از ظرفیت هوشی کودکان و نوجوانان به آنها آموزش دهیم و از آنها توقع بیش از توان شان داشته باشیم این فشارها سبب سرکوب شدن انگیزه آنها و حتی سرکوب شدن عزت نفسشان میشود که اگر چنین شود دیگر امیدی به شکوفایی آن فرد وجود ندارد.
اما با وجود این خطرات هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات وسوسهکننده، کودکان خود را به آموزشگاههای مدعی تربیت نخبگان میفرستند و بیآن که از سطح هوشی فرزند خود باخبر باشند، فرد آرمانی دلخواه خود را در این کودک میجویند و ندانسته به او ضربه میزنند.
اما باید با حقیقت کنار آمد، با این حقیقت که طبق اعلام رسمی آموزش و پرورش در میان هر ده هزار دانشآموز فقط یک تیزهوش وجود دارد که اگر این عدد را در 12 میلیون دانشآموز محاسبه کنیم سهم جمعیت دانشآموزی ایران از افراد تیزهوش فقط 1200 نفر میشود.
البته در سالهای گذشته به علت برخی سیاستهای غلط، مدارس تیزهوشان گسترش بیرویه یافت و به دنبال آن اشتیاق خانوادهها نیز برای تحصیل فرزندانشان در مدارس تیزهوشان افزایش یافت که این نیز به فشاری منجر شد که نتیجهاش افزایش دوباره مدارس تیزهوشان بود. همین افزایش نوعی چشم و همچشمی را نیز بین برخی خانوادهها ایجاد کرد تا به هر روش ممکن فرزند خود را به مدارس تیزهوشان وارد کنند آموزشگاههایی که ما از آن حرف میزنیم ثمره این خواسته و این طرز تفکر است.
پس تغییر در طرز تفکر خانوادهها نسبت به آموزش فرزندان و شیوههای فرزندپروری میتواند در کنترل این وضع میسر باشد چون اگر والدین به این باور برسند که از هر کودک باید به اندازه توان ذهنی و هوشی او انتظار داشت و استعداد فقط در ریاضی و مسائل تجربی نیست، آن وقت کودکان در زمینههایی که در آن توانمند آفریده شدهاند، رشد خواهند کرد.(مریم خباز/گروه جامعه)