مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

جادوگر و جوان

[ad_1]

داستانی از لتونی

یک روز جوانی از جنگلی عبور می‌کرد. به آقایی رسید. آن آقا از جوان پرسید:
- خواندن بلدی؟
جوان جواب داد:
- بلدم.
آن آقا زیرلب حرفی زد و سپس دوباره پرسید:
- به آلمانی هم می‌توانی چیز بخوانی؟
- خیر
- به روسی چه طور؟
جوان جواب داد:
-روسی هم می‌توانم بخوانم.
آقا جواب داد:
- پس تو از مقدسین هستی.
این آقا همان شیطان بود.
جوان با خودش گفت: «مقصودش چه بود؟»
جوان ساعت‌ها در جنگل راه رفت. باز به همان مرد رسید و او مجدداً پرسید:
- خواندن بلدی؟
این بار جوان جواب داد:
-خیر، بلد نیستم.
- چه زبان هایی می‌دانی؟
- فقط زبان لتونی و بس.
- میل داری پیش من بیایی و کارگر شوی؟ فقط یک کار از تو می‌خواهم و آن این اســت که کتاب‌ها را گردگیری کنی و مراقب خانه باشی.
جوان کنجکاو همراه مرد رفت تا کتاب‌های او را گردگیری کند. جوان می‌خواست بداند که در این کتاب‌ها چه نوشته شده اســت. به ورق زدن کتاب‌ها پرداخت و آن گاه فهمید که اربابش از چه قماش آدم‌ها اســت. در این کتاب‌ها به زبان آلمانی مطالب جادو و جنبل نوشته شده بود. جوان با این که زبان آلمانی را خوب نمی‌دانست ولی با دقت فراوان کتاب‌ها را خواند و جادوگری حسابی از کار درآمد.
هر شب آقای سفیدرویی به آن جا می‌آمد و مال و ثروت آن خانه را تماشا می‌کرد. فقط هم به زبان روسی صحبت می‌کرد. یک روز به جوان گفت:
- هر چه زودتر از این جا دور شو والّا خواهی مرد.
خود جوان هم گوش داد و شنید که آقای او به زبان آلمانی به سایر شیطان‌ها می‌گوید:
- فردا شب جمع شوید باید این کارگر را بزنیم. آن قدر باید کتک بخورد تا به شکل سگ درآید؛ ولی نمی‌دانم که آیا زبان روسی مرا می‌فهمد یا نه؟ و آیا روح مهربان به او گفته اســت که خودش را نجات دهد یا خیر؟
همین که جوان این حرف را شنید فوراً به شکل بزکوهی درآمد و فرار کرد. آقای شیطان هم وقتی که او را به این شکل دید به شکل سگ شکاری درآمد و عقب او دوید. چیزی نمانده بود که او را به چنگ بیاورد که جوان به شکل چلچله درآمد. شیطان هم به شکل شاهین درآمد و به چلچله حمله کرد. چلچله آمد روی زمین و موش شد و در لانه‌ای از نظر پنهان گردید. شیطان به شکل مار درآمد و عقب موش دوید. جوان از توی لانه بیرون آمد و لک لک شد و مار را بلعید.
دوباره لک لک انسان شد و رفت نزد حاکم شهر. به در خانه‌ی حاکم رسید ولی دربان به او اجازه‌ی ورود نداد. جوان او را به شکل سنگ درآورد و وارد منزل حاکم شد. حاکم مهمان شد. یکی از مهمانان وقتی که جوان را دید به او خندید و مسخره‌اش کرد. جوان سرش را تکان داد و تمام موهای سرش مار شد.
مهمان ترسید و در پشت زره پنهان شد.
حاکم جوان را دعوت کرد و از او خواست که برود سه دخترش را که مفقود شده‌اند و شیطان آن‌ها را برده اســت پیدا کند. او به جوان گفت:
- اگر دخترها را پیدا کنی، دختر کوچک‌تر را به تو می‌دهم.
جوان محلی را که دخترها در آن‌جا بودند پیدا کرد. از فلز گرزی برای خودش ساخت و به راه افتاد و از راه جادو و جنبل قوای زیادی هم پیدا کرد.
مقدار زیادی راه رفت تا نزد دختر بزرگ‌تر رسید. وارد قصری شد دختر با شوهر سه کله‌ی خودش مشغول خوردن ناهار بود.
همین که شیطان سه کله جوان را دید از جا برخاست و جوان را به طرف دیگ آب جوش برد و گفت:
- بپر توی آب.
جوان جواب داد:
- نشان بده که چه طور باید پرید توی آب.
سه کله در کنار دیگ ایستاد و پایش را توی دیگ برد و گفت:
- این طور.
جوان فوراً گرزش را زد توی پشت او و سه کله افتاد توی دیگ.
جوان به راه افتاد و به قصر دختر وسطی رسید. وارد قصر شد و در آن‌جا چشمش به شیطان شش کله افتاد که خوابیده بود.
جوان نخواست مرد خوابیده را بکشد، او را از خواب بیدار کرد. همین که شش کله از خواب بیدار شد کاردش را گرفت و به جوان حمله‌ور شد. جوان کارد را از دست او گرفت و با گرز به پهلوی او زد به طوری که دنده‌هایش خرد شد.
جوان با عجله نزد دختر کوچک‌تر رفت. دخترک در قصر تنها بود. تا او را دید گفت:
- چرا این جا آمده‌ای؟ شیطان نُه کله می‌آید و تو را در زمین دفن می‌کند.
جوان در پشت بخاری پنهان شد. شیطان نُه کله آمد و عربه کشید:
- بیگانه‌ای که به این‌جا آمده کیست؟
نُه کله به طرف بخاری رفت. جوان هم به طرف او آمد.
خوشبختانه با اولین ضربتی که جوان با گرز بر سر نُه کله وارد آورد نه کله در زمین فرو رفت.
شیطان هم ضربتی بر جوان وارد کرد و جوان تا بالای زانو توی زمین فرو رفت. جوان دوباره با گرز ضربتی زد و شیطان تا شکم در زمین فرو رفت.
شیطان بار دوم ضربت زد و جوان تا ناف در زمین فرو رفت. در این جا جوان قوای خودش را جمع کرد و چنان ضربتی بر شیطان وارد کرد که او تا گردن در زمین فرو رفت. دیگر شیطان نمی‌توانست ضربتی بر جوان وارد کند.
جوان دوباره از زمین بیرون آمد و باز با گرز بر فرق شیطان کوبید و برای مدتی آدم‌ها را از شر شیطان آسوده کرد.
او هر سه دختر را همراه خود نزد حاکم برد و با دختر کوچک‌تر عروسی کرد. قصر بسیار زیبایی هم برای خودش ساخت و در آن‌جا به خوشی و خوبی زندگی کرد.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

پورتال پرشین ویپرشین وی پورتال جامع شامل اخبار،سرگرمی،روانشناسی،زناشویی،فال و طالع بینی زندگینامه لیونل مسی جادوگر فوتبالمسی در روزاریو، سانتا فه به‌دنیا آمد پدرش خورخه هوراکیو مسی، کارگر کارخانه بود و احمدی نژاد مرا فراماسونر، ضد ولایت فقیه و جادوگر …احمدی نژاد مرا فراماسونر، ضد ولایت فقیه و جادوگر نامیدند به خاطر مصلحت کشور سکوت می آدم ربایی و تجاوز چهار جوان به یک دختر سالهجشنواره خون یاری مزارع با جنگ و خون زنانه دختر ساله آمریکایی که هرگز ازدواج نکرده نون و پنیر و سبزینون و پنیر و هق هق سفره ی سرد عاشق نون و پنیر و فندق رخت عزا تو صندوق نون بیات و دعا و شرایط دعا کردن دین و اندیشهسایت دینی، دین و اندیشه ،آکا، دعا ، قرآن ، نهج البلاغه ، ائمه اطهار ، زندگینامه بزرگان گیاهپزشک جوانگیاهپزشک جوان پاورپوینت ، ورد، عکس،مطالب علمی،مقاله و گیاه پزشکی و دیگر گرایشات سایت خبرنو اخبار روزخبر نــو مجله اینترنتیخبرنو پربازدیدترین سایت خبری و مجله اینترنتی سبک زندگی سلامت چهره های سرشناس میباشدپیش بینی وضعیت آب و هوای کرمانشاه خبر فارسیاستخدام مدیران ، متخصصین و کارشناسان در معتبرترین شرکتهای ایرانی و خارجی خبر فارسی جستجوگر هوشمند خبریسخنگوی وزارت امور خارجه، در بیانیه ای به مناسبت تشییع شهدای فاجعه تروریستی حله در


ادامه مطلب ...

جادوگر زرد و اثر شگفت انگیز آن بر سلول های مغزی!

[ad_1]
مفیدستان:

زردچوبه از سابقه ای طولانی در زمینه کاربردهای دارویی در پزشکی سنتی چینی و آیورودا (پزشکی سنتی هندی) برخوردار است.

جادوگر زرد و اثر بر مغز

اگر تا پیش از این درباره فواید سلامت زردچوبه چیزی نشنیده اید، اکنون زمان آن است تا توجه بیشتری به این ماده غذایی داشته باشید.
زردچوبه به واسطه توانایی خود در کاهش التهاب بدن شناخته شده است،
اما آیا درباره تاثیر این ماده روی مغز چیزی می دانید؟

زردچوبه از سابقه ای طولانی در زمینه کاربردهای دارویی در پزشکی سنتی چینی و آیورودا (پزشکی سنتی هندی) برخوردار است. زردچوبه ماده ای ضد سرطان و ضد التهاب محسوب می شود و به عنوان یک آنتی بیوتیک طبیعی موثر قابل استفاده است.
ماده فعال موجود در زردچوبه که به نام کورکومین شناخته می شود بازیگر اصلی در زمینه فواید شگفت انگیز این ماده خوراکی است.

کورکومین بیش از 150 فعالیت درمانی را ارائه می کند که به چند نمونه از آنها در بالا اشاره شد. با این وجود، در این مطلب بر توانایی این ماده فعال در کمک به مغز متمرکز می شویم.
کورکومین بر خلاف بیشتر ترکیبات شیمیایی که روزانه مصرف می کنیم توانایی عبور از سد خونی مغز را دارد.
این شرایط به کورکومین اجازه می دهد تاثیر مستقیم‌تری داشته باشد، به محافظت از مغز کمک کند
و در درمان طیف گسترده ای از اختلالات عصبی نقش داشته باشد.

فواید سلامت زردچوبه
فواید سلامت زردچوبه

مطالعات مختلفی در زمینه توانایی کورکومین برای بهبود سلامت مغز انجام شده اند. نتایج یک مطالعه نشان داد که عصاره های زردچوبه حاوی تعدادی عوامل طبیعی هستند که از شکل گیری بتا آمیلوئید جلوگیری می کند،
که ماده مسئول تشکیل پلاک هایی است که عملکرد مغزی در بیماری آلزایمر را بدتر می سازد.
همچنین، نقش آن در بهبود پارکینسون و آسیب سکته مغزی مورد بررسی قرار گرفته است.

زردچوبه چه نقشی در تولید سلول های مغزی جدید دارد؟

جدا از کورکومین، فواید سلامت زردچوبه حاوی ترکیبات دیگری است که به مغز کمک می کنند. آروماتیک-ترمرون (Aromatic-turmerone)، یک ترکیب محلول در چربی، طی چند سال گذشته به واسطه توانایی خود در تحت تاثیر قرار دادن سلول های بنیادی عصبی (NSC) مورد مطالعه قرار گرفته است.
سلول های بنیادی عصبی، سلول هایی خود تجدیدشونده هستند
که سلول های عصبی و گلیا سیستم عصبی تمام حیوانات در طول رشد و نمو جنین را تولید می کنند.
برخی از این سلول ها تا بزرگسالی باقی مانده و به بازتولید سلول های عصبی در طول زندگی کمک می کنند.

یک مطالعه که توسط پژوهشگران آلمانی انجام شد، نشان داد، سلول های بنیادی عصبی
در مواجهه با آروماتیک-ترمرون شاهد افزایش تعداد به میزان 80 درصد بودند.
این مساله برای افرادی که از بیماری های عصبی مانند سکته مغزی یا آلزایمر رنج می برند، نویدبخش است
زیرا آروماتیک-ترمرون می تواند به بازسازی مغز کمک کند.

چه نوع زردچوبه ای باید مصرف کنید؟

مصرف عصاره زردچوبه احتمالا بهترین روش برای دریافت ترکیبات این ماده خوراکی در بدن محسوب نمی شود.
مصرف ریشه به شکل کامل بهترین گزینه محسوب می شود.
مصرف زردچوبه کامل این اطمینان را حاصل می کند که بدن تمامی عناصر موجود در آن را دریافت می کند.

مصرف زردچوبه به همراه فلفل سیاه و روغن نارگیل (یا روغن های سالم دیگر) جذب آن در بدن را بهبود می بخشد.

عصر ایران

جادوگر زرد و اثر شگفت انگیز آن بر سلول های مغزی!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فان و سرگرمی تمامی حقوق اعم از قالب و محتویات متعلق به رزبلاگ بوده و کپی برداری از آن پیگرد قانونی تعبیر خواب قرانابن سیرینسلمانحضرت …ـ اگر در خواب ضربان قلب خود را احساس کنید ، علامت آن است که باید بیشتر مراقب اعمال و زندگینامه‌ی گروه‌ها و خوانندگان، از دیرباز تا امروز …زندگی نامه معروفترین و پر آوازه ترین گروه موسیقی در جهان برای مشاهده لینک ، لطفا دانستنیهای حیوانات آرشیو پرنده ای دراز و دو پا موسوم به کی بومی نیوزیلند عاشق خوردن نوارهای پلاستیکی اطراف دانلود نرم افزار، زناشویی،مطالب عاشقانهدانلود نرم افزار، زناشویی،مطالب عاشقانه حکمرانی در دوزخ بر تر از بندگی در بهشت است فان و سرگرمی تمامی حقوق اعم از قالب و محتویات متعلق به رزبلاگ بوده و کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد تعبیر خواب قرانابن سیرینسلمانحضرت یوسفروانشناسیزیست ـ اگر در خواب ضربان قلب خود را احساس کنید ، علامت آن است که باید بیشتر مراقب اعمال و سلامت زندگینامه‌ی گروه‌ها و خوانندگان، از دیرباز تا امروز آرشیو پایه گذار و مشهور ترین گروه متال در جهان برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود دانستنیهای حیوانات آرشیو انجمن پرنده ای دراز و دو پا موسوم به کی بومی نیوزیلند عاشق خوردن نوارهای پلاستیکی اطراف پنجره دانلود نرم افزار، زناشویی،مطالب عاشقانه دانلود نرم افزار، زناشویی،مطالب عاشقانه حکمرانی در دوزخ بر تر از بندگی در بهشت است


ادامه مطلب ...

جادوگر و جوان

[ad_1]

داستانی از لتونی

یک روز جوانی از جنگلی عبور می‌کرد. به آقایی رسید. آن آقا از جوان پرسید:
- خواندن بلدی؟
جوان جواب داد:
- بلدم.
آن آقا زیرلب حرفی زد و سپس دوباره پرسید:
- به آلمانی هم می‌توانی چیز بخوانی؟
- خیر
- به روسی چه طور؟
جوان جواب داد:
-روسی هم می‌توانم بخوانم.
آقا جواب داد:
- پس تو از مقدسین هستی.
این آقا همان شیطان بود.
جوان با خودش گفت: «مقصودش چه بود؟»
جوان ساعت‌ها در جنگل راه رفت. باز به همان مرد رسید و او مجدداً پرسید:
- خواندن بلدی؟
این بار جوان جواب داد:
-خیر، بلد نیستم.
- چه زبان هایی می‌دانی؟
- فقط زبان لتونی و بس.
- میل داری پیش من بیایی و کارگر شوی؟ فقط یک کار از تو می‌خواهم و آن این اســت که کتاب‌ها را گردگیری کنی و مراقب خانه باشی.
جوان کنجکاو همراه مرد رفت تا کتاب‌های او را گردگیری کند. جوان می‌خواست بداند که در این کتاب‌ها چه نوشته شده اســت. به ورق زدن کتاب‌ها پرداخت و آن گاه فهمید که اربابش از چه قماش آدم‌ها اســت. در این کتاب‌ها به زبان آلمانی مطالب جادو و جنبل نوشته شده بود. جوان با این که زبان آلمانی را خوب نمی‌دانست ولی با دقت فراوان کتاب‌ها را خواند و جادوگری حسابی از کار درآمد.
هر شب آقای سفیدرویی به آن جا می‌آمد و مال و ثروت آن خانه را تماشا می‌کرد. فقط هم به زبان روسی صحبت می‌کرد. یک روز به جوان گفت:
- هر چه زودتر از این جا دور شو والّا خواهی مرد.
خود جوان هم گوش داد و شنید که آقای او به زبان آلمانی به سایر شیطان‌ها می‌گوید:
- فردا شب جمع شوید باید این کارگر را بزنیم. آن قدر باید کتک بخورد تا به شکل سگ درآید؛ ولی نمی‌دانم که آیا زبان روسی مرا می‌فهمد یا نه؟ و آیا روح مهربان به او گفته اســت که خودش را نجات دهد یا خیر؟
همین که جوان این حرف را شنید فوراً به شکل بزکوهی درآمد و فرار کرد. آقای شیطان هم وقتی که او را به این شکل دید به شکل سگ شکاری درآمد و عقب او دوید. چیزی نمانده بود که او را به چنگ بیاورد که جوان به شکل چلچله درآمد. شیطان هم به شکل شاهین درآمد و به چلچله حمله کرد. چلچله آمد روی زمین و موش شد و در لانه‌ای از نظر پنهان گردید. شیطان به شکل مار درآمد و عقب موش دوید. جوان از توی لانه بیرون آمد و لک لک شد و مار را بلعید.
دوباره لک لک انسان شد و رفت نزد حاکم شهر. به در خانه‌ی حاکم رسید ولی دربان به او اجازه‌ی ورود نداد. جوان او را به شکل سنگ درآورد و وارد منزل حاکم شد. حاکم مهمان شد. یکی از مهمانان وقتی که جوان را دید به او خندید و مسخره‌اش کرد. جوان سرش را تکان داد و تمام موهای سرش مار شد.
مهمان ترسید و در پشت زره پنهان شد.
حاکم جوان را دعوت کرد و از او خواست که برود سه دخترش را که مفقود شده‌اند و شیطان آن‌ها را برده اســت پیدا کند. او به جوان گفت:
- اگر دخترها را پیدا کنی، دختر کوچک‌تر را به تو می‌دهم.
جوان محلی را که دخترها در آن‌جا بودند پیدا کرد. از فلز گرزی برای خودش ساخت و به راه افتاد و از راه جادو و جنبل قوای زیادی هم پیدا کرد.
مقدار زیادی راه رفت تا نزد دختر بزرگ‌تر رسید. وارد قصری شد دختر با شوهر سه کله‌ی خودش مشغول خوردن ناهار بود.
همین که شیطان سه کله جوان را دید از جا برخاست و جوان را به طرف دیگ آب جوش برد و گفت:
- بپر توی آب.
جوان جواب داد:
- نشان بده که چه طور باید پرید توی آب.
سه کله در کنار دیگ ایستاد و پایش را توی دیگ برد و گفت:
- این طور.
جوان فوراً گرزش را زد توی پشت او و سه کله افتاد توی دیگ.
جوان به راه افتاد و به قصر دختر وسطی رسید. وارد قصر شد و در آن‌جا چشمش به شیطان شش کله افتاد که خوابیده بود.
جوان نخواست مرد خوابیده را بکشد، او را از خواب بیدار کرد. همین که شش کله از خواب بیدار شد کاردش را گرفت و به جوان حمله‌ور شد. جوان کارد را از دست او گرفت و با گرز به پهلوی او زد به طوری که دنده‌هایش خرد شد.
جوان با عجله نزد دختر کوچک‌تر رفت. دخترک در قصر تنها بود. تا او را دید گفت:
- چرا این جا آمده‌ای؟ شیطان نُه کله می‌آید و تو را در زمین دفن می‌کند.
جوان در پشت بخاری پنهان شد. شیطان نُه کله آمد و عربه کشید:
- بیگانه‌ای که به این‌جا آمده کیست؟
نُه کله به طرف بخاری رفت. جوان هم به طرف او آمد.
خوشبختانه با اولین ضربتی که جوان با گرز بر سر نُه کله وارد آورد نه کله در زمین فرو رفت.
شیطان هم ضربتی بر جوان وارد کرد و جوان تا بالای زانو توی زمین فرو رفت. جوان دوباره با گرز ضربتی زد و شیطان تا شکم در زمین فرو رفت.
شیطان بار دوم ضربت زد و جوان تا ناف در زمین فرو رفت. در این جا جوان قوای خودش را جمع کرد و چنان ضربتی بر شیطان وارد کرد که او تا گردن در زمین فرو رفت. دیگر شیطان نمی‌توانست ضربتی بر جوان وارد کند.
جوان دوباره از زمین بیرون آمد و باز با گرز بر فرق شیطان کوبید و برای مدتی آدم‌ها را از شر شیطان آسوده کرد.
او هر سه دختر را همراه خود نزد حاکم برد و با دختر کوچک‌تر عروسی کرد. قصر بسیار زیبایی هم برای خودش ساخت و در آن‌جا به خوشی و خوبی زندگی کرد.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

پورتال پرشین ویپرشین وی پورتال جامع شامل اخبار،سرگرمی،روانشناسی،زناشویی،فال و طالع بینی زندگینامه لیونل مسی جادوگر فوتبالمسی در روزاریو، سانتا فه به‌دنیا آمد پدرش خورخه هوراکیو مسی، کارگر کارخانه بود و احمدی نژاد مرا فراماسونر، ضد ولایت فقیه و جادوگر …احمدی نژاد مرا فراماسونر، ضد ولایت فقیه و جادوگر نامیدند به خاطر مصلحت کشور سکوت می آدم ربایی و تجاوز چهار جوان به یک دختر سالهجشنواره خون یاری مزارع با جنگ و خون زنانه دختر ساله آمریکایی که هرگز ازدواج نکرده نون و پنیر و سبزینون و پنیر و هق هق سفره ی سرد عاشق نون و پنیر و فندق رخت عزا تو صندوق نون بیات و دعا و شرایط دعا کردن دین و اندیشهسایت دینی، دین و اندیشه ،آکا، دعا ، قرآن ، نهج البلاغه ، ائمه اطهار ، زندگینامه بزرگان گیاهپزشک جوانگیاهپزشک جوان پاورپوینت ، ورد، عکس،مطالب علمی،مقاله و گیاه پزشکی و دیگر گرایشات سایت خبرنو اخبار روزخبر نــو مجله اینترنتیخبرنو پربازدیدترین سایت خبری و مجله اینترنتی سبک زندگی سلامت چهره های سرشناس میباشدپیش بینی وضعیت آب و هوای کرمانشاه خبر فارسیاستخدام مدیران ، متخصصین و کارشناسان در معتبرترین شرکتهای ایرانی و خارجی خبر فارسی جستجوگر هوشمند خبریسخنگوی وزارت امور خارجه، در بیانیه ای به مناسبت تشییع شهدای فاجعه تروریستی حله در


ادامه مطلب ...