جام جم سرا: اعضای باند دستگیرشده همگی افرادی سابقهدار هستند که در زندان با هم آشنا شدند و بعد از آزادی شروع به دزدی از مشتریان مراکز تجاری و همچنین کیفقاپی و گردنبندقاپی کردند. مهدی و محمدرضا در سالهای ۹۰ و ۹۱ نیز به اتهام زورگیری دستگیر شده بودند.
متهم اول
مهدی میگوید مدرک سیکل دارد و همراه پدرش در کار داربستهای ساختمانی فعالیت میکرد. او سال گذشته نیز به اتهام کیفقاپی دستگیر شده بود.
تو با پدرت کار میکردی و شغل داشتی پس چرا دست به سرقت زدی؟
دفعه اول رفیقم دنبالم آمد و من هم همراهش برای سرقت رفتم، اما این دفعه سرقت میکردم تا پول شاکیان پرونده قبلی را تهیه کنم.
با بقیه همدستانت چطور آشنا شدی؟
در زندان با هم آشنا شدیم آنها هم مثل من میخواستند رضایت شاکیها را بگیرند اما پول نداشتند.
چه مدت بود که دزدی میکردید و از این راه چقدر بهدست آوردی؟
دو، سهماهی بود که با هم بودیم و پنجتا ششمیلیون دستم را گرفت.
از شاکیان اول، رضایت گرفتی؟
نه پول سرقت برای آدم نمیماند؛ میخواستم رضایت بگیرم که نشد. از آن پول هیچ نمانده، با بچهها با موتور بیرون میرفتم و همهاش را خرج تفریح میکردم.
با پدرت که کار میکردی روزی چقدر درآمد داشتی؟
روزی ۲۰ تا ۳۰هزارتومان.
افسر پرونده میگوید تو در میان اعضای باند بیشترین تعداد شاکی را داری.
قبول ندارم. من راننده موتور بودم، چطور ممکن است در فاصله کوتاهی که سرقتها انجام میشد شاکیان من را دیده باشند که بتوانند شناسایی کنند؟
چند خواهر و برادر داری؟
چهارنفر هستیم و من بچه کوچک هستم، بقیه ازدواج کردهاند.
مادر و پدرت نمیپرسیدند پول تفریحات را چهطور به دست میآوری؟
میگفتم کار میکنم. آنها ماجرا را نمیدانستند. من معمولا هفتهای یکبار با بچهها شمال میرفتم.
دفعه قبل که دستگیر شدی چطور آزاد شدی؟
با سند بیرون آمدم تا رضایت بگیرم. شاکیها اذیت کردند و مجبور شدم دوباره بروم دزدی.
اما تو همه این پولها را خرج خودت کردی.
(سکوت میکند).
به پدر و مادرت چه میخواهی بگویی؟
نمیدانم چطور به چشمشان نگاه کنم.
حالا شاکیان تو بیشتر شدهاند و از چاله به چاه افتادهای. میخواهی چه کار کنی؟
هرجور شده کار میکنم و پول شاکیها را میدهم. به خدا اشتباه کردم. اینکه سرقت کردم را قبول دارم اما تعداد دزدیها آنقدر نبوده. از دفعه قبل پنجسال حبس داشتم که با سند بیرون بودم الان این هم اضافه میشود، چشممکور باید به زندان بروم و تحمل کنم.
متهم دوم
محمدرضا نیز مجرمی سابقهدار است که دفعه قبل به اتهام دو فقره زورگیری دستگیر شده بود.
دو نفر از بچهها به بهانه آدرسپرسیدن یا حتی تصادف صوری، کاری میکردند که راننده سرش را به طرف شاگرد بچرخاند، ما هم در این فرصت مناسب گردنبند را از گردن راننده میزدیم |
چرا بعد از اینکه از زندان آزاد شدی دوباره سرقت کردی؟
میخواستم پول شاکیهای پارسال را بدهم. من ۱۰سال حبس تعزیری دارم و با وثیقه ۳۰۰ میلیونی بیرون بودم. نمیدانم این دفعه چند شاکی داشته باشم.
چطور دزدی میکردید؟
پشت ترافیک گردنبند میزدیم. دو نفر از بچهها سوار موتور، سمت شاگرد ماشینی که از قبل رانندهاش را شناسایی کرده بودیم و میدانستیم گردنبند دارد میرفتند بعد به بهانه آدرسپرسیدن یا حتی تصادف صوری، کاری میکردند که راننده سرش را به طرف شاگرد بچرخاند. ما هم در این فرصت مناسب گردنبند را از گردن راننده میزدیم.
دفعه اول چقدر باید به شاکیان میدادی؟
۲۰میلیونتومان؛ البته درمجموع فقط پنجتا ششمیلیون برده بودم.
چند خواهر و برادر داری؟
دو نفر هستیم. من برادر بزرگم.
به برادر کوچکت که تو الگویش هستی چه میخواهی بگویی؟
چیزی ندارم بگویم. سر پرونده قبلی محل زندگیمان را عوض کردیم اما الان نمیدانم چه کنم.
فکر کن یکی با خانواده خودت این کار را بکند چه حسی به تو دست میدهد؟
تا حالا این حرفها را از کسی نشنیده و خوار نشده بودم.
الان چه میخواهی بکنی؟
توبه میکنم و باید تاوان بدهم.
افسر پرونده میگوید دفعه قبل تعهد مکتوب داده و نوشته بودی «دیگر به آگاهی نمیآیم و اگر آمدم هر برخوردی شایسته است با من بکنند.»
از پرونده قبلی ۱۰سال حبس دارم این هم اضافه میشود و حالا حالاها باید اینجا باشم. (شرق)
جام جم سرا:
پشیمانم
چند همدست داشتی؟
من و جاوید دونفری سرقت کردیم.
سابقهدار هستی؟
من و جاوید هر دو بیسابقه هستیم. اینبار هم اشتباه کردیم.
چه شد که تصمیم به سرقت و زورگیری گرفتی؟
به خدا من اینکاره نیستم. آرایشگر هستم.
پس چرا زورگیری میکردی؟
اشتباه کردم، گول خوردم.
فریب چهکسی را خوردی و چه شد که تصمیم به زورگیری گرفتی؟
بچه محلهایم دزد هستند؛ آنها به مغازه من میآمدند و پول میشماردند. دیدم هر روز با کلی پول میآیند گفتم پس خودم هم امتحان کنم و ببینم دزدی چطور است و چقدر درآمد دارد.
سارقانی را که به مغازهات میآمدند از کجا میشناختی؟
مشتریان مغازهام بودند. شناخت کاملی از آنها نداشتم. به هر حال جوانان زیادی به مغازهام میآمدند و میرفتند. من همهشان را نمیشناختم.
جاوید را از کجا میشناسی؟
او را از چند سال پیش میشناسم. او همسایه ما بود و از آن موقع با او دوست هستم.
چندسال است آرایشگر هستی؟
سهسال است که خودم مغازه دارم. پنجسال هم در مغازه دیگران کار میکردم.
خودت مغازه داشتی و باز هم به فکر زورگیری افتادی؟
فقط میخواستم ببینم چطور است.
چطور بود؟
میبینی که آخر و عاقبتمان چه شد.
از زورگیریها چقدر نصیبتان شد؟
دو گوشی موبایل و چندهزارتومان پول.
چقدر درس خواندهای؟
تا اول دبیرستان. آنسال فصل امتحانات مریض شدم و به بیمارستان رفتم. بعد از آن، وقتی به مدرسه رفتم ناظم گفت برو سال بعد بیا. من هم ترکتحصیل کردم؛ البته درسم خوب بود.
چطور زورگیری میکردید؟
با کمک جاوید و به عنوان مسافرکش. جاوید راننده بود و من پشت نشسته بودم. بار اول از اسلامشهر و بار دوم از شهریار به تهران میآمدیم. یک قیچی شکسته در ماشین داشتم در راه مسافر سوار کردیم. قیچی شکسته را زیر گلوی مسافران میگذاشتم و زورگیری میکردیم.
ادعا میکنی فقط از دو نفر زورگیری کردهای، درحالیکه تعداد شاکیانت خیلی زیاد است.
ما از همین دو نفر زورگیری کردیم. شاکیان بیدلیل ما را معرفی کردهاند.
از زندان که آزاد شدی میخواهی چه کار کنی؟
من کشتی میگیرم. میخواهم مثل آدم کار کنم و مغازهام را بچرخانم. قدر موقعیتم را ندانستم.
آیا برادر یا خواهر کوچکتری داری؟
یک برادر کوچکتر دارم که14ساله است.
میدانی که تو الگوی او هستی؟
بله میدانم. او آنقدر عقل و شعور دارد که از من نمیپرسد این مدت کجا بودم.
اشتباه کردم
چقدر درس خواندهای؟
دیپلم دارم.
در این مدت چهکار میکردی؟
الان 15 روز است بازداشت هستم، اما قبل از آن سرباز بودم. دیر به سربازی رفتم، بعد از دیپلم در باتریسازی کار میکردم. بعد از آن هم صبحها میرفتم محل خدمتم و از بعدازظهر تا ساعت 9 شب در مغازه بودم. الان که اینجا هستم از سربازی هم غیبت میخورم.
چطور شد که با وحید برای زورگیری رفتی؟
وحید همسایه ما بود. گفت مشتریانش میآیند مغازهاش و پول میشمارند، بیا ما هم کاری کنیم.
در این سرقتها چقدر گیرتان آمد؟
دو گوشی موبایل، یک انگشتر طلا و یک دستبند استیل.
با اموال مسروقه چه کردید؟
گوشیها را 20 تا 30هزارتومان فروختیم. انگشتر طلا در جیب من بود که گم شد و دستبند استیل هم به درد نمیخورد.
برای چه کاری پول لازم داشتی که مجبور به سرقت شدی؟
برای پروتئین بدنسازی پول میخواستم.
حالا درباره کارهایی که انجام دادهای چه فکر میکنی؟
اشتباه کردیم. ما اصلا اندازه این کارها نبودیم. شما ماشین را ببین. ماشینی که ارتفاع زده به درد این کارها نمیخورد. بخواهی تند بروی کف آن گیر میکند. به خدا صبح میرفتم پادگان شب برمیگشتم خانه. اشتباه کردم. (شرق)