داستانی از لتونی
مردی سگی داشت که دیرزمانی نسبت به او وفادار بود. وقتی که سگ پیر شد صاحبش او را بیرون راند و گفت:داستانی از لتونی
در قدیم حیوانات برای زندگی در جنگل باید اجازه نامهی مخصوص میداشتند. گرگ هم از همین اجازه نامهها داشت. پاییز بارانی آغاز شد و باران اجازه نامه گرگ را تر کرد. در چنین هوای بدی گرگ نمیتوانست خودش آن اجازه نامهی تر را حفظ کند. نزد دوستش سگ آمد و از او درخواست کرد و گفت:فرآوری: دکتر جعفری – بخش اعتقادات شیعه تبیان
عدم تزاحم و عدم ناهماهنگی بین اینها یک هماهنگ کننده می خواهد که خداست. اگر خدا نبود اینها نابود می شدند و از بین می رفتند.
این برهان با این فرض مطرح می شود که عالم موجود است و اگر الهی جز الله بود از بین می رفت و فساد به معنای از بین رفتن است ، از بین رفتن بعد از بودن . ممکن است کسی بگوید که چه اشکال دارد که آن واجب الوجودها که هر دو حکیم و هر دو عاقل هستند با هم تقسیم کار بکنند، مثلا بگویند که شما آب را بفرست من هم بذر را می فرستم.
اگر این فرض را بپذیریم با توجه به اینکه آنها هر کدام مستقل هستند باید یک هماهنگ کننده ای بین این دو واجب الوجود را هماهنگ بکند و گرنه باز تزاحم و تمانع پیش می آید.
اما تقریر دوم همین برهان ، در واقع تقریر عمیق و فلسفی برهان است که با چند مقدمه این تقریر حاصل می شود:
مقدمه اول این که واجب الوجود با لذات واجب است من جمیع الجهات و الحیثیات ، یعنی واجب الوجود باید هم فیاض مطلق هم خلاق مطلق ، هم رحمان و هم رحیم باشد و همه کمال ها را باید بالذات داشته باشد. این فرض واجب الوجود بود و اگر چنین نباشد واجب الوجود نیست. پس مقدمه اول این شد که واجب الوجود باید از هر جهت از جمله خلاقیت، فاعلیت، فیاضیت واجب باشد و نقصی نداشته باشد.
واجب الوجود باید از هر جهت از جمله خلاقیت، فاعلیت، فیاضیت واجب باشد و نقصی نداشته باشد
مقدمه دوم این است که حیثیت معلول فقط انتصابش به علّت است. به عبارت دیگر معلول چیزی جز ربط به علت ندارد و این جوری نیست که ما دو چیز داشته باشیم. یکی معلول، یکی هم ارتباطش با علت ، بلکه فقط همان ربط به علت است. هویت و هستی معلول فقط مساوی است با ارتباط او با علت. به تعبیر دقیق تر هویت معلول تعلقی است یعنی جز تعلق، جز ربط و جز وابستگی به علت هیچ هویت دیگری ندارد. این بحث دقیق است و نیاز به مثال هایی دارد تا مشخص شود معنای هویت تعلقی چیست؟ چطور ممکن است یک معلول همه هستیش فقط ربط به علت باشد و چیز دیگری نباشد؟
به عنوان یک اصل مسلم عرض می کنیم که حیثیت معلول فقط یکی است و آن حیثیت هم تعلق به علت هست و دو حیثیت ندارد که یک حیثیت وجود داشته باشد و یک حیثیت هم ربط به علت داشته باشد.
مقدمه سوم این است که ترجیح بلا مرجّح عقلاً محال است چنانکه ترجّح هم محال است.
براساس این سه مقدمه اگر بنا باشد واجب الوجودها دو تا باشند. اگر چیزی مثل خورشید بخواهد به وجود بیاید وجود این خورشید باید از طرف هر دو واجب الوجود افاضه وجود بشود. چون واجب الوجود بالذات از هر جهت واجب است. از جهت خلاقیت واجب است یعنی هر دو واجب الوجود باید خورشید را به وجود بیاورند.
از طرفی هم خورشید یک حیثیت بیشتر ندارد و آن هم حیثیت ربط به علت است. پس دو چیز نیست که بگوییم از یک حیثیت واجب الوجود «الف» فاعلیت را اعمال بکند و از یک حیثیت واجب الوجود «ب».
از طرفی هم هیچ یک از این دو واجب الوجود ترجیحی بر دیگری ندارند. قبلاً ( در مقاله برهان هماهنگی و وحدت بر اثبات خدا ) هم اشاره شد توارد علتین بر معلول واحد محال است. نتیجه این می شود که این خورشید اصلاً به وجود نمی آید.
هویت و هستی معلول فقط مساوی است با ارتباط او با علت. به تعبیر دقیق تر هویت معلول تعلقی است یعنی جز تعلق، جز ربط و جز وابستگی به علت هیچ هویت دیگری ندارد
در اینجا دیگر فساد به معنای پیدایش و بعد نابود شدن نیست بلکه اصلاً عدم الوجود هست یعنی خورشیدی به وجود نمی آید چرا؟ چون تمانع این دو علت و دو واجب الوجود است، توارد این دو علت بر معلول واحد که ترجیحی هم بین آنها نیست. هر دو واجب الوجود بالذات هستند و معلول هم یک حیثیت بیشتر ندارد و محال است که در یک جا جمع بشود.
این تقریر، تقریر فلسفی و دقیق و عمیق برهان تمانع است که براساس این تقریر دیگر نمی گوییم که جهانی که هست نابود می شود بلکه اصلاً جهانی پیدا نمی شود زیرا اگر جز الله خدای دیگری بود اصلاً جهانی به وجود نمی آمد. حال که این جهان به وجود آمده است پس باید خدای دیگری نباشد و این در شکل قیاس استثنائی بیان می شود.
اگر در قرآن این گونه آمد ه که " لوکان فیهما آلهة إلّا الله " اگر در آسمان و زمین الهی جز الله بود لفسدتا حتماً اینها نابود می شدند یا به وجود نمی آمدند ولی اگر به وجود آمده و نابود هم نشده اند پس خدائی جز الله نیست. این هم تقریری از برهان تمانع است که البته این تقریر نیاز به تفصیل و بحث مفصل تری دارد ولی به همین مقدار بسنده می کنیم.
خبرگزاری آریا -
انسانهایی که ظاهر ثابتی دارند تأثیرگذاری بیشتری در مخاطب خود دارند
در واقع، بسیاری از ما علاقمند هستیم که اطرافیانمان برداشت مطلوبی از برند شخصیمان داشته باشند. این مهم به ویژه در تعاملات و مناسبات سازمانی از جلوه بیشتری برخوردار است. به عبارتی تصور و قضاوت سایرین برای ما انسانها از اهمیت بالایی برخوردار است
برای این که شخصیتمان به یک برند تبدیل شود و به یاد دیگران بمانیم؛ باید عواملی را مد نظر قرار دهیم و درون خودمان تقویتشان کنیم.برخی از آنها ظاهری هستند و برخی از آنها رفتاری.
عوامل ظاهری:
برای خوش پوش بودن حتما نباید برند یا مارک لباس خاصی بپوشیم، شاید دانستن کمی دانش بصری و رنگ شناسی بتواند به ما کمک میکند.
1- استفاده درست از لباسهای مناسب برای مکانهای مختلف: به طور مثال پوشیدن کت و شلوار برای یک جلسه کاری که قرار است راجع به امور اجرایی باشد شاید جذاب نباشد ، بهتر است از لباس اسپرت استفاده کنیم.
2- استفاده از رنگ در لباس: خیلی وقتها با رنگ لباسهایی که انتخاب میکنیم در حال پیام دادن به مخاطبمان هستیم و وقتی یک نفر مثلا بارها با کت و شلوار خاکستری یا مشکی یا سرمهای با پیراهن سفید دیده شود میشود میتوان چیزهایی دربارهاش حدس زد مثل اینکه آدم محافظه کاری است و یا در اداره دولتی کار میکند. و...
3- مرتب بودن: شاید مهمترین موضوع در لباس پوشیدن مرتب و تمیز بودن آن است. حتما قبل از پوشیدن لباس اتو فراموش نشود. همچنین از تمیز بودن لباس مطمئن باشید؛ حتی یک لکه کوچک هم در جایی که فکر میکنیم دیده نمیشود ممکن است دردسر ساز باشد و در نظر مخاطب ما تأثیر منفی بگذارد.
4- خوش بو بودن، شاید این مطلب را از پیامبر اسلام (ص) زیاد شنیدهاید که یک سوم از درآمدشان را خرج خریدن عطر میکردند. پس به نظرم حتما هر روز یا یکروز درمیان استحمام کنید و از عطر استفاده کنید. بوی خوش هم به خودتان هم به مخاطبتان احساس بهتری میدهد.
5- داشتن ظاهر یکسان: به نظرم انسانهایی که ظاهر ثابتی دارند تأثیرگذاری بیشتری در مخاطب خود دارند، تا کسانی که هر چند وقت یک بار مدل موها یا آرایش صورتشان تغییر میکند.
عوامل رفتاری:
1. یک سوال متفکرانه بپرسیم
سوالی بپرسیم که باعث آغاز یک مکالمه منحصربهفرد شود. مثلا به جای " کار شما چیست؟" سوالمان را اینگونه مطرح کنیم: " هدف شما از شرکت در این رویداد چیست؟" و یا " انتطار دارید که این رویداد چه نتیجهای برای شما دربرداشته باشد؟"، از آنها بپرسیم که درمورد ایده جدید ما چه فکر میکنند. افراد همیشه یک مکالمه جالب را به یاد خواهند داشت.
2. گوش دهیم
اگر اجازه دهیم که طرف مقابل اول صحبت کند و یا پس از مطرح کردن سوال یا شروع بحث، با دقت به پاسخ او گوش دهیم، تاثیری به مراتب بیشتر، مثبت و بهیادماندنیتر خواهیم داشت. اینکه ما دو گوش و یک دهان داریم، دلیلی دارد، پس باید از آنها بر همین اساس نیز استفاده کنیم.
3. بپرسیم که چه کمکی میتوانیم انجام دهیم
هنگام ملاقات با یک فرد جدید، یک استراتژی خوب این است که به سرعت بفهمیم که کار طرف مقابل چیست و بلافاصله به دنبال راههایی برای کمک به او باشیم. از او بپرسیم: " آیا اگر شما را به آقای ایکس مرتبط کنم، کمکی به شما خواهد کرد؟" و یا " آیا میتوانم شما را به آقای ایکس معرفی کنم؟"
4. بر کیفیت تمرکز کنیم، نه کمیت
در حین مکالمه، از خود شور و علاقه واقعی نشان دهیم و بر روی کیفیت ارتباطاتی که پیدا میکنیک تمرکز کنیک، نه بر تعداد کارت ویزیتهایی که جمع میکنیک. کارتهای ویزیت برای شما تبدیل به مشتری نخواهند شد، اما ارتباطات و روابط قوی خواهند شد.
در پنج دقیقه اول ملاقات با افراد جدید ، به آنها دلیلی بدهیم تا ما را به خاطر بسپارند
5. آنها به دلیلی نیاز دارند تا ما را به خاطر بسپارند
یکی از مهمترین کارهایی که میتوانیم در پنج دقیقه اول ملاقات با افراد جدید انجام دهیم، این است که به آنها دلیلی بدهیم تا ما را به خاطر بسپارند. در یک رویداد مرتبط با کسبوکار، ممکن است که آنها افراد مختلفی را ملاقات کنند، اما زمانی که شما در اولین برخورد تاثیری قوی و بهیادماندنی از خود به جای بگذارید، دفعات بعد آنها شما را در یاد خواهند داشت.
6. به طور شفاف و واضح بگوییم که در انجام چه کاری بهترین هستیم
سعی کنیم که مکالمه خود را با افراد جالب سازیم و آن را با شور و علاقه ادامه دهیم. درمورد کار خود باافتخار و باهیجان صحبت کنیم تا پیام خود را شفافتر و دلچسبتر ارائه کنیم.
7. از رویدادها غافل نشویم و نبض بازار را بدست گیریم
شرکت در رویدادهای کسبوکار و مجامع صنفی و تخصصی نظیر سمینارها و همایشها ، یک راه عالی برای گسترش شبکههای حرفهای خود از طریق ملاقات با سایر افراد این حرفه است. ما هیچ وقت نمیدانیم که چه کسانی را ملاقات خواهیم کرد و به چه روابط کاری در آینده دست خواهیم یافت.
8. لبخند بزنیم و مدیریت توجه را جدی بگیریم
افراد در هفت ثانیه اول پس از ملاقات، ما را قضاوت میکنند. لبخند زدن به روی آنها و ایجاد تماس چشمی، به آنها نشان میدهد که ما خونگرم و به صحبت کردن با آنها علاقمند هستیم. این حرکات کوچک زمینه را برای شروع یک مکالمه معنادار آماده میکند.
9. یک داستان بگوییم
گفتن داستان بهترین راه برای ایجاد یک استعاره است و به دیگر افراد اجازه میدهد نوع تفکر ما را بشناسند.
10. سربزنگاه بر کیفیت ارتباطات خود بیفزاییم
تکنولوژی آنقدر پیشرفت کرده است که شاید روشهای قدیمیتر مثل کارتهای ویزیت کمی تحتالشعاع قرار گیرند (البته نباید اثرات کارت ویزیت و ضرورت آن را دست کم گرفت)، البته میتوانید در پایان هر ملاقات و ردوبدل کردن کارت، از آنها بخواهید تا آدرس ایمیل و دیگر اطلاعات خود را در تلفن همراه شما وارد کنند. پس از آن، میتوانید در همان لحظه ایمیل یا ژیامی را از طرق مختلف از جمله پیامک، وایبر،... را برای آنها ارسال کنید و اینجاست که در همان لحظه با آنها مرتبط میشوید. ممکن است کمی عجیب به نظر برسید و انجام آن سخت باشد، اما تعداد پیگیریهای افراد بعد از ملاقاتها را بسیار افزایش خواهد داد. این همان مفهوم بازایرابی سر بزنگاه است!
11. نام آنها را تکرار کنیم
همه افراد دوست دارند که صدا زدن نام خود را بشنوند، این کار کمک زیادی به ایجاد ارتباطات میکند. این کار همراه با ارتباط چشمی و دست دادن به روش اصولی، تصور مثبتی از ما را در ذهن آنها ایجاد خواهد کرد (میتوانید مطالب بیشتر درخصوص مهارتهای ارتباطی غیرکلامی و زبان بدن را در کتاب مهارتهای ارتباط با مشتریان شاکی به قلم اینجانب بخوانید)
12. آنها را تحسین کنیم
اطمینان حاصل کنید که ظاهر و رفتارشما منعکسکننده سلامت و انرژیمان است. به افرادی که ملاقات میکنیم، علاقه واقعی نشان دهیم؛ از آنها سوالاتی در مورد خودشان بپرسیم و سعی کنیم چیزی در آنها بیابیم تا آن را تعریف و تحسین کنیم.
13. درمورد علایق خود صحبت کنیم
در مورد علایق خود با آنها صحبت کنیم و از آنها نیز درمورد علایقشان بپرسیم. این کار از گارد گرفتن افراد جلوگیری میکند و به ایجاد رابطه کمک زیادی میکند.
گردآوری : بخش روانشناسی بیتوته
منابع :
درگی
سلامت نیوز
البته کسی حتی وسوسه نمی شود این کار را انجام دهد اما فردی به نام کریس بایلی این کار را انجام داد و نتایج بسیار جالبی حاصل شد. از آخرین باری که نوشابه خورده اید چقدر گذشته است؟ احتمالا امروز صبح یا ساعاتی پیش بوده، درست است؟
در این نوشته با «کریس بایلی» آشنا می شویم، یعنی همان فردی که در مدت یک ماه فقط آب نوشید. زمانی که در طول یک ماه فقط آب می نوشیم و هیچ چیز دیگری نه می خوریم و نه می نوشیم، چه اتفاقی می افتد؟ اگر می خواهید بدانید این متن را تا انتها بخوانید. برای آگاهی از اینکه بدن شما نیز تا چه حد به آب نیاز دارد سری به این مقاله بزنید.
۱- کالری کمتری مصرف می کنید
به گزارش پارس ناز یک فنجان چای شیرین، ۳۰ کالری به بدن تان می رساند. یک قهوه شیرین مانند موچا که شکلات و شیر هم دارد، ۲۵۰ کالری را به همراه خواهد اشت. یک بطری کوکاکولای ۵۰۰ میلی گرمی هم ۲۱۰ کالری دارد.اما آب چطور؟ آب کالری ندارد و مسلم است از هر نوشیدنی دیگری بیشتر به بدن آبرسانی می کند.
۲- اشتها را کاهش می دهد
آب می تواند باعث کاهش اشتها شود. تنها با خوردن آن ممکن است بیشتر تشنه شوید تا گرسنه.
۳- مغزتان بهتر کار می کند
حدود ۷۵ تا ۸۵ درصد از مغز از آب تشکیل شده. هرچقدر آب بیشتری مصرف کنید کارآیی مغز بالاتر می رود.
۵- سوخت و ساز بدن را زیاد می کند
۴- اگر بعد از بلند شدن از خواب یک لیوان آب بنوشید باعث افزایش سوخت و ساز بدن تان خواهد شد. تحقیقات نشان داده اند، مصرف ۵۰۰ میلی لیتر آب می تواند متابولیسم یا همان سوخت و ساز بدن را تا ۳۰ درصد افزایش دهد.
۶- باعث از بین رفتن لکه های پوستی می شود
آب می تواند وضعیت بهتری به پوست تان دهد. با مصرف به اندازه آب، آبرسانی کافی به پوست انجام خواهد شد و احتمال سردرد گرفتن هم کاهش پیدا می کند.
۷- شکم بهتر کار می کند
زمانی که به میزان کافی آب بنوشید و در کنار آن هم از موادی با فیبر بالا استفاده کنید، وضعیت خالی شدن شکم تان بهبود پیدا می کند.با مصرف آب بیشتر تعداد دفعاتی که به دستشویی می روید افزایش خواهد یافت اما بدانید که این اصلا نشانه بدی نیست.
۸- به کارکرد قلب کمک می کند
اگر آب کافی به بدن تان نرسد، آن وقت خون غلیظ می شود و قلب به خوبی نمی تواند آن را پمپ کند.در مطالعه انجام پذیرفته توسط «اِدِن» این نتیجه به دست آمد که در افرادی که روزانه بیش از ۵ لیوان آب مصرف می کنند خطر ابتلا به حملات قلبی در مقایسه با افرای که کمتر از ۲ لیوان از آن را می نوشند تا ۴۱ درصد کاهش پیدا کرد.
۹- قدرت بدنی تان را افزایش می دهد
اگر می خواهید قوی تر باشید، اجازه ندهید که بدن تان با کم آبی مواجه باشد که به این وضعیت اصطلاحا «دیهادریت شدن» می گویند.
او سالهای نوجوانی خود را در یک هتل کار میکرد، روزهای کار در هتل، دیدن مسافران و چمدانهای چرمیشان گوچی را آنچنان مجذوب خود کرد که در سن ۲۴ سالگی به ایتالیا بازگشت و شروع به فروختن زین و خورجین کرد.
این بازگشت با موفقیتهای زیادی برای گوچی همراه بود تا آنجا که در سال ۱۹۲۱ یک مغازه در فلورانس، زادگاه خود تاسیس کرد و در آن به فروش کالاهای چرمی و لوازم تزیینشده با نقوش سوارکاری پرداخت.
در سال ۱۹۳۲ گوچی نوعی کفش راحتی ابداع کرد که سالها بعد به موزه هنرهای معاصر نیویورک راه یافت.
گوچی فردی پرکار بود و همراه سه پسرش -آلدو، یوگو و رودولفو- هر روز خود را متفاوت از روزی دیگر آغاز میکرد.
او در سال ۱۹۳۸ نخستین بوتیک گوچی را در خیابانCondotti رم که یکی از معروفترین خیابانهای آن زمان در زمینه مد بود افتتاح کرد. این آغاز یک حرکت پیوسته برای افتتاح شعبههای دیگر بوتیکهای گوچی در اروپا بود.
گوچی پای بوتیکهای خود را به امریکا هم باز کرد و در سال ۱۹۴۵ نخستین شعبه خود را در امریکا افتتاح کرد و این شروعی بود برای تبدیل شدن گوچی به یک مارک جهانی.
گوچی در سال ۱۹۴۷ کیف چرمی با دسته بامبو را به بازار آورد. همچنین در سال ۱۹۵۰ علامت تجاری قرمز خطداری را معرفی کرد، این علامت از دور زین گرفته شده بود.
سپس درهمان سال بسیاری از طرحهای کلاسیک خود را از جمله چمدان، کراوات، کفش و کیفهای دستی معروفش که با بند بامبو بود ارائه داد.
هشت سال بعد، گوچی در سن ۷۲ سالگی درگذشت و مدیریت شرکت به پسرانش رسید و آنها فعالیتهای خود را بهصورت پیوسته ادامه دادند.
دهه ۱۹۶۰ شهرت گوچی به بالاترین حد رسید و امپراتوریاش آغاز شد. ستارههای هالیوود همچون گریس کلی، پیتر سلرز و آدری هپبورن نام گوچی را به «chic» به معنای شیک مخفف کردند.
جکی کندی با گرفتن عکس از کیفهای رودوشی گوچی به این برند کمک میکرد که در پی آن با نام «Jackie O» شناخته شد.
به این ترتیب این شرکت لوگوی «GG» را برای خود برگزید. ۳۰ سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۳ رودولفو بر اثر سرطان درگذشت و پسر او به نام ماریزیو(Maurizio) سهم او را به ارث برد و جای او را گرفت.
ماریزیو در سال ۱۹۸۹ مدیریت کامل گوچی را به عهده گرفت و ۵۰ درصد سهام شرکت به او تعلق گرفت و ۵۰ درصد دیگر به شرکت اینوستکروپ Investcrop از کشور بحرین فروخته شد.
دهه ۱۹۹۰ با گوچی یار نبود و به دلیل اختلافات فراوانی که با شریک خود داشت پس از مراجعه به دادگاه و حل اختلافات و جدایی این دو شریک از هم، گوچی بیش از ۳۷ میلیون دلار ضرر کرد؛ از دست دادن این مبلغ برای گوچی یک شک بزرگ بود.
پس از آن در سال ۱۹۹۲ تام فورد(Tom Ford) به گوچی پیوست و به همراه معاون اجرایی شرکت دام ملو (Dwen Mello) از طریق کاهش محصولات و ساماندهی دوباره شرکت توانستند هزینهها را کاهش دهند. درنهایت با طراحی گالش چوبی و چرمی توسط تام فورد وضع مالی شرکت رو به بهبود رفت.
قتل مشکوک و مدیریت تازه
سال ۱۹۹۵ پرونده ماریزیو گوچی با یک قتل مشکوک بسته شد که البته همسر او مجرم شناخته شد. فورد که اکنون وارث گوچی شده بود در سالهای بعدی موفقیتهای فراوانی برای شرکت گوچی کسب کرد و اوضاع را به کلی دگرگون ساخت.
گوچی روزبهروز بهتر شد و فورد کفایت و شایستگی خود را به اثبات رساند. حالا دیگر گوچی یکی از سودآورترین خانههای مد در ایتالیا شده بود.
در سال ۲۰۰۰ خانم الساندرا فاسچینتی (Alessandra Facchinetti) به این شرکت پیوست و استعداد خود در زمینه طراحی لباسهای فاخر شب را به نمایش گذاشت.
در سال ۲۰۰۱ گوچی تحت مدیریت فورد، استلا مککارتنی (Stella Macartheny) را تامین مالی کرد تا از مارک خودش استفاده کند و او هم نخستین مجموعه بهاری- تابستانی خود را در سال ۲۰۰۱ ارائه کرد.
در نوامبر ۲۰۰۳ تامفورد اعلام کرد هنگامی که قراردادش با گوچی به پایان برسد این شرکت را ترک خواهد کرد. او آخرین مجموعه خود را در فوریه ۲۰۰۴ در میلان عرضه کرد.
چدر مارس همان سال الساندرا بهعنوان مدیر جدید گوچی منصوب شد، او نخستین مجموعه خود را در سپتامبر ۲۰۰۴ در میلان ارائه کرد.
بعد از گذشت یکسال وی بهخاطر عدمتوافق با مدیریت شرکت استعفا داد و فریدا جیانینی (Frida Giannini) جای او را گرفت. جیانینی هم نخستین مجموعه لباسهای بهاری- تابستانی خود را در سپتامبر ۲۰۰۵ به نمایش گذاشت و تا به امروز بهعنوان طراح گوچی مشغول به کار است.
هماکنون خط تولید گوچی محصولاتی از جمله کیف چرمی، عطر و ادکلن، لوازمآرایشی، کفش، چمدان، ساعت، جواهرات، روسریهای ابریشمی، وسایل ورزشی، کروات و عینک را تولید و پخش میکند.
گوچی در سال ۲۰۰۶ با درآمدی بالغبر ۷، ۶میلیارد یورو پس از لویی ویتون و شرکا، در مقام دومین مارک پرفروش دنیا قرار گرفت.
طبق نظرسنجی انجامشده توسط موسسه تحقیقات علمی- تجاری نیلسن، گوچی بهعنوان مطلوبترین و محبوبترین مارک فشن دنیا برگزیده شده است. همچنین نظرسنجیها نشان میدهد از هر پنج نفر یک نفر- اگر قیمت بالای این مارک مسئلهای نباشد- محصولات گوچی را خریداری خواهند کرد.
دو کودک که بیمای بسیار عجیبی دارند. آن ها وقتی شب فرا می رسد کاملا فلج می شوند و در طول روز هیچ مشکلی ندارند و سالم هستند. مدتی است که عکس دو پسربچه پاکستانی در شبکه هایی مانند اینستاگرام و تلگرام چرخیده و شگفتی کاربران ایرانی این شبکه های اجتماعی را برانگیخته است، زیرا این دو کودک ویژگی خاصی دارند که تاکنون هیچ پزشک و پژوهشگری مورد مشابه آن را ندیده است.
این دو، در طول روز کودکانی سالم اند اما به محض اینکه خورشید عالم تاب غروب می کند و شب چترش را بر آسمان می گستراند، اندام های شان به طرز غیرقابل توضیحی از کار می افتد و فلجی سراسر بدن شان را می گیرد.
مورد عجیب این دو کودک باعث شده که بسیاری با تردید به صحت این خبر نگاه کنند اما برخلاف بسیاری از خبرهای جعلی و عجیبی که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شوند، این خبر کاملا درست است که البته با چند ماه تاخیر Viral یا همانند ویروس همه جا پخش شده است. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم در این مطلب از مورد عجیب این دو کودک و چند بیماری نادر دیگر که احتمالا کمتر درباره شان شنیده اید بنویسیم.
اواسط اردیبهشت امسال، آسوشیتدپرس (AP) خبری را بدین شرح منتشر کرد. دو برادر پاکستانی که به «پسران خورشیدی» (Solar Boys) یا «بچه های خورشیدی» (Solar Kids) معروف شده اند، پزشکان پاکستانی را کاملا مبهوت کرده اند. شعیب احمد 13 ساله و برادرش عبدالرشید، 9 ساله در طول روز همانند همسالان شان بسیار پر انرژی،
بشاش و فعال اند اما با آغاز شب به حالت زندگی نباتی وارد می شوند و کل بدن شان از کار می افتد. جاوید اکرم، پروفسور موسسه علوم پزشکی پاکستان می گوید که اصلا نمی داند چه عاملی باعث بروز این علائم شده است.
در گزارش این خبر که به سرعت در رسانه های جهان پخش شد، پروفسور اکرم توضیح می دهد: «ما به این مورد به چشم چالشی بزرگ می نگریم. پزشکان مان در حال انجام آزمایش های پزشکی هستند تا تعیین کنند چرا این بچه ها در مدت روز فعال می مانند اما به محض غروب خورشید نمی توانند چشم های شان را باز کنند، حرف بزنند و غذا بخورند. دولت مراقبت های پزشکی این دو برادر را که از خانواده روستایی کم درآمدی هستند رایگان عرضه می کند.»
ازدواج فامیلی
شعیب احمد و عبدالرشید به اسلام آباد، پایتخت پاکستان، منتقل شدند و تاکنون تحت بیش از 200 آزمایش دقیق پزشکی قرار گرفته اند و علاوه بر نمونه خون آنها که برای بررسی ژنتیکی بیشتر برای متخصصانی از کشورهای دیگر فرستاده شد، نمونه آب، هوا و خاک محل زندگی شان هم جمع آوری و آزمایش شد.
محمد هاشم، پدر این دو برادر که اهل روستایی نزدیک کویته، مرکز استان بلوچستان واقع در جنوب غربی پاکستان است با همسرش خویشاوند درجه دو است و تاکنون 2 فرزند پسر این ازدواج فامیلی، ظاهرا در اثر همین بیماری درت سنین کودکی مرده اند اما فرزند دختر کاملا سالم است.
این پدر پاکستانی در مورد شرایط خاص کودکانش نظریه ساده ای دارد و معتقد است که پسرانش از خورشید انرژی می گیرند اما پزشکان با این نظریه که نور خورشید در این ماجرا دست دارد چندان موافق نیستند زیرا این بچه ها در طول روز حتی اگر در اتاق تاریک بمانند یا در روزهای طوفانی و بارانی باشند، به فعالیت های عادی خودشان ادامه می دهند.
بیشترین احتمالی که درباره این وضعیت منحصر به فرد می تواند وجود داشته باشد، ناهنجاری ژنتیکی ناشی از ازدواج فامیلی والدین این دو کودک است. با وجود این، پزشکان هیچ اطلاعی ندارند که چه ژن هایی قادرند چنین تاثیر زمان بندی شده ای روی رفتار شبانه روزی این پسرها بگذارند.
تجویز دارو برای کاهش علائم بیماری ناشناخته
اواسط ماه نوامبر (اوایل آذر) امسال وب گاه Science Alert به نقل از پروفسور جاوید اکرم نوشت که پزشکان، درمان این پسرها را با طیفی از داورها آغاز کرده اند و تاکنون موفق شده اند اثرات این شرایط را در آنها کاهش دهند و نتایج مثبتی از این درمان به دست آورند.
در این گزارش، سرپرست گروه پزشکان این دو کودک بدون اشاره به نوع داروها می گوید: «این پسرها اکنون با کمک دارو مین توانند از وضعیت نزدیک به زندگی عادی بهره مند شوند. اما ما با هدف پیشگیری از انتقال این شرایط به نسل بعدی این پسرها، پژوهش درباره علت اصلی بروز این پدیده را دنبال می کنیم.»
مشکل پسران خورشید از نوع فلج خواب نیست
نتایج آزمایش ها نشان می دهد که نوع بیماری شعیب احمد و عبدالرشید با فلجی موقت ناشی از مشکلاتی چون آسیب دستگاه عصبی و فلج خواب تفاوت دارد. فلج خواب که در اصطلاح عامیانه به «بختک» معروف است، پدیده ای است که طی آن فرد در مرحله پس خوابی زمان کوتاهی، از حرکت کردن، سخن گفتن و واکنش نشان دادن ناتوان می شود.
این حالت گذر بین خواب و بیداری که باعث می شود ماهیچه ها قدرت حرکت شان را از دست بدهند اغلب با توهمات ترسناک همراه است.در این توهم فرد احساس می کند شیء یا موجودی سنگین (معمولا فراطبیعی) روی بدنش نشسته و قدرت تکان خوردن را از او گرفته است. هر چند فلج خواب یا میگرن، اضطراب و حمله خواب یا نارکولپسی
(میل ناگهانی به خواب در اثر استرس شدید) بی ارتباط نیست اما به نظر می رسد ژنتیک و کم خوابی مهم ترین دلایلش باشند. خوابیدن طاق باز هم احتمال وقوع فلج خواب را افزایش می دهد.
ساده ترین سازوکاری که می توان برای بروز این پدیده ارائه کرد، قطع ناگهانی مرحله خواب REM (حرکات سریع چشم) است. در مرحله خواب حرکات سریع چشم با مرحله از از خواب عمیق که رویاها در آن شکل می گیرد، ماهیچه ها از حرکت باز می ایستند تا حرکات فرد خواب در مدت دیدن رویا به حرکات فیزیکی واقعی تبدیل نشود.
به این وضعیت، «فلجی توهم پیش خوابی» گفته می شود. پس از پایان مرحله خواب REM و همزمان با آماده شدن مغز برای بیدار شدن، ماهیچه ها نیز به تدریج از حالت فلجی خارج می شوند و فرد مجددا هوشیاری اش را به دست می آورد تا به بیداری کامل برسد اما در پاره ای موارد، ممکن است پیش از آنکه چرخه خواب REM کامل شود، عضلات از فلجی خارج شوند.
به این وضعیت که فرد هوشیار است اما هنوز کاملا بیدار نشده «توهم پیش بیداری یا پس خوابی» گفته می شود و فلج خواب هم که می تواند از چند ثانیه تا چند دقیقه به طول انجامد. در این مرحله رخ می دهد. از آنجایی که حدود 8 درصد از مردم جهان فلج خواب را حداقل یک بار در دوره زندگی شان تجربه می کنند و این پدیده هر شب و به طور مداوم وقوع نمی یابد بنابراین، شرایط خاص دو برادر پاکستانی نمی تواند از این نوع باشد.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
ظاهرش که اصلاً توصیف نشدنی بود ... نوع حرف زدنش حتی حالت جویدن آدامس در دهانش ... نوع نشستن ، راه رفتن و حتی نگاه کردنش به دیگران ... در همین چند دقیقه ای که با هم حرف زدیم همه کلامش مملو بود از تمسخر، فحش، عیب جویی، غیبت، تهمت و...
تلفنش زنگ می زند ... بدون اینکه من بخواهم می زند روی آیفون و یواش بهم می گوید ببین طرفو چه جوری سرکارش میذارم ...
از تعجب هاج و مبهوت دهانم باز مانده بود ... همان طور که داشت با قهقه هایش خیلی کریه و چندش آور طرف را به قول خودش سر کار می گذاشت و با او قرار می گذاشت، یک مرتبه ذهنم به دوران دبیرستان برگشت ... با خودم مرور کردم و دیدم چیزی جز رفتارهای خطای به ظاهر کوچکی چون "کارای من همش درسته" " من از همه بهترم" " نه بابا ، اینو که خدا می بخشه" " تو انجام بده گناهش پای من" " انقدر مردم کارای بدتری می کنند که رفتار من جلوی رفتار اون ها هیچه" و امثال این ها که در بین حرف های روزمره زیاد می شنویم و من هم در دوران خودمان از این دوست زیاد می شنیدم موجب نمی شود دختری در کمال پاکی فطری این گونه فطرتش غبار آلود شود و این طور رفتارهای گستاخانه داشته باشد ...
این رفتارها درست مثل این است که کسی که دست به کارهای به ظاهر جزئی می زند، مثلاً سیگار می کشد، یک دفعه مواجه با یک خطر کلّی می شود که آثار همان سیگارهای جزئی است مانند تنگی نفس و از کار افتادن قلب، بیمارستان، و خیلی اوقات مرگ ...
این ظلم اقسام مختلفی دارد که یکی از آن ها که می تواند بی ارتباط با موضوعمان نباشد ظلم به نفس و خود است چرا که سوء عاقبت و بد عاقبتی ظلمی است که خودمان با رفتارهایمان آن را ایجاد می کنیم... پس مراقب باشیم
بعد از اینکه خواستم ازش جدا شوم و داشتیم صحبت می کردیم تا خداحافظی کنیم برگشت بهم گفت از این شکل و قیافه بیرون بیا و لذت زیبایی هاتو ببر... حجاب و پوششو این حرف ها را این آخوندها از خودشان در آوردن و من هیچ کدامش را قبول ندارم ...
بماند که حالا من چگونه پاسخش را دادم ولی به واقع پاسخ یکی از سؤالات مهم ذهنم را امروز پیدا کرده بودم؛ اینکه چرا بعضی ها بد عاقبت می شوند، آدم خوبی بود اما چه شد که این طور شد؟
قرآن کریم چه زیبا می فرماید: کسانی که پی در پی کار بد انجام می دهند (و به فکر توبه و جبران نیستند) سرانجام آیات الهی را تکذیب می کنند و حقّ را به تمسخر می گیرند: «ثمّ کان عاقبة الّذین أساوا السّوی أن کذبوا بآیات الله و کانوا بها بیستهزون» (سوره روم، آیه 10) و به عذاب الهی گرفتار می شوند: «کان عاقبة الّذین من قبلهم دمر الله علیهم» (سوره محمّد، آیه 10)
این جا است که جایش هست این آیه قرآن کریم را مدام بر لب داشته باشیم که رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (اعراف / 47)
این ظلم اقسام مختلفی دارد که یکی از آن ها که می تواند بی ارتباط با موضوعمان نباشد ظلم به نفس و خود است چرا که سوء عاقبت و بد عاقبتی ظلمی است که خودمان با رفتارهایمان آن را ایجاد می کنیم... پس مراقب باشیم.
بد شدن مراحلی دارد ... اول با یه گناه پرده حرمت ها پاره می شود ... بعد کم کم زمینه های گناه های بعدی فراهم می شود ... گناهان آدمی را احاطه می کند و گناه کردن عادی می شود وآدمی به جایی می رسد که همه چیز را انکار می کند حتی خدا و پیامبر و قرآن و همه حقیقت ها را ...
مراقب رفتارهایمان باشیم... مراقبت عاقبت هایمان باشیم ... ما میان عاقبت بخیری و عاقبت به شری مختاریم ... عاقبت هایمان را خودمان با رفتارهایمان می سازیم ... خدایی ناکرده اگر دچار گناه شدیم سریع توبه کنیم و برگردیم که ان شاء الله کارمان به جاهای باریک و سخت کشیده نشود و سرانجام بد عاقبت نشویم ...رادیو قرآن
بیانات حجت الاسلام قرائتی؛ کتاب پرسش و پاسخ ایشان
ماهنامه دانشمند - موسی توماج: ماجرای کشف ها و ابداعات علمی علاوه بر اینکه بخشی جذاب از تاریخ علم و فناوری هستند، وجه خلاق و آفرینش گر وجود انسان دانشمند را که در بستر شرایط خاص تاریخی تحقق می یابد، نمایش می دهند.
انگیزه ابتدایی بیشتر کشفیات علمی نه آن طور که فرانسیس بیکن در نظر داشت، شناخت طبیعت به منظور سلطه و بهره گیری از آن، بلکه کنجکاوی و اشتیاق برای درک و فهم پدیدارهای طبیعی بوده است. آن نوع کنجکاوی ای که هر کودکی از آن بهره می برد و همان طور که اینشتین گفته دانشمندان کسانی هستند که این کنجکاوی را در بزرگسالی نیز حفظ کرده اند.
در 1297/ 1918، دو سال پس از ارائه نظریه نسبیت عام از سوی اینشتین، مهاجری روس به نام ملویل آرتور فاینمن در شهرک فار راک اوِی (Far Rockaway) در حومه نزدیک به دریای نیویورک، چشم به راه تولد اولین فرزند خود بود. او به دلیل فقدان امکانات نتوانسته بود آموزشی رسمی ببیند. اما اهل مطالعه و شیفته ذاتی علوم طبیعی بود و درباره نوزادی که در راه بود به همسرش گفته بود: «اگر پسر باشد دانشمند می شود.» پسر به دنیا آمد و ریچارد نام گرفت.
کودکی که رادیو تعمیر می کرد
برخلاف اینشتین که در کودکی هیچ اثری از نبوغ در وجودش نداشت، ریچارد از همان آغاز هوش سرشارش را نمایان کرد. او پدری داشت که دائما برای او کتاب های عامه فهم علمی می خواند و آن را با زبانی ساده برایش توضیح می داد و در پیاده روی های طولانی برایش از طبیعت، اقیانوس ها و ستارگان و چرایی و چگونگی پرواز پرندگان و جزر و مد دریا سخن می گفت و همین امر شیفتگی عمیقی برای فهم رازهای طبیعت و حل مسائل بغرنج درون او ایجاد کرد.
ریجارد آزمایشگاه کوچکی برای خود ساخته بود و مدام با وسایل مختلف خانه مثل رادیو و ساعت ور می رفت و آن ها را دست کاری می کرد. دوازده ساله بود که می توانست رادیو تعمیر کند و از این راه درآمدی هم داشته باشد. او کاری کرد که ساعت رومیزی خانه در جهت معکوس کار کند و خواندن صحیح وقت از روی آن را یاد گرفت.
دانشجوی فیزیکدان
با اتمام دبیرستان، فاینمن به قصد تحصیل در ریاضیات وارد «موسسه فناوری ماساچوست» (MIT) شد، اما در انتخاب رشته دانشگاهی مردد بود تا اینکه با بررسی رشته های دیگری از جمله مهندسی برق، در نهایت فیزیک را انتخاب کرد. دانشجوی سال دوم بود که یکی از دروس فیزیک نظری مخصوص دانشجویان کارشناسی ارشد را انتخاب کرد.
سال 1316/ 1937 بود وهنوز در MIT درس مکانیک کوانتومی که در آن زمان نظریه ای نوظهور بود، تدریس نمی شد. او و دو نفر از ادوستانش یکی از استادها را راضی کردند تا مکانیک کوانتومی را به آن ها تدریس کند. استعداد فوق العاده او با انتشار دو مقاله علمی در مجله معتبر فیزیکال ریویو (Physical Review)، در زمانی که هنوز دانشجوی دوره کارشناسی بود، به اثبات رسید.
در حضور غول ها
برای دوره دکتری به دانشگاه پرینستون رفت. حوزه علاقه فاینمن الکترودینامیک و مسائل بنیادی اندرکنش ذرات باردار ریزاتمی بود. اوایل این دوره استادش او را به ارائه یک سخنرانی در زمینه تحقیقاتش دعوت کرد. سمیناری که در حضور برخی از بزرگ ترین غول های فیزیک دوران از جمله اینشتین، ولفگانگ پاولی و جان فون نیومان برگزار می شد.
با وجود ترس اولیه از این هیولاهای متفکر، خصلت عجیبی که داشت باعث شد سخنرانی اش را به نحو عالی ای انجام دهد؛ این خصلت این بود که وقتی درباره فیزیک می اندیشید تمامی حواسش را بر آن متمرکز می کرد و هیچ چیز نمی توانست ذهنش را آشفته کند و از استرس کاملا رها می شد. فاینمن در سال 1321/ 1942 دکترایش را دریافت کرد و بلافاصله به ماموریتی مهم فراخوانده شد.
نبوغ در خدمت بمب
سال 1318/ 1939 جنگ جهانی دوم در اروپا شروع شد و نگرانی های پیش آمده از اقدام آلمان برای ساختن بمب اتمی و نامه اینشتین به روزولت، رییس جمهوری وقت آمریکا، دولت یالات متحده را بر آن داشت تا پروژه ساخت چنین بمبی را جدی بگیرد. مضمون نامه اینشتین هشدار درباره خطرات پیش دستی آلمانی ها در دستیابی به سلاح هسته ای بود.
سال 1322/ 1943 آزمایشگاه بمب در لس آلاموس در نیومکزیکو تحت مدیریت رابرت اوپنهایمر آغاز به کار کرد. فاینمن پس از تردید اولیه درباره کار مربوط به جنگ، به این طرح که پروژه منهتن نام گرفته بود، پیوست.
در آن زمان 25 سال داشت و جوان ترین فرد پروژه بود. استعداد او را در آنجا به سرعت شناختند و او را به سمت سرپرستی یک گروه برگزیدند. از عملکرد فاینمن در این پروژه تمجید و تکریم فراوانی به عمل آمد. محدودیت های امنیتی لس آلاموس برای فاینمن بسیار آزاردهنده بود و از دست دادن همسرش در همان زمان بر غم او می افزود. بنابراین با پایان پروژه در 1324/ 1945، او نخستین فرد از گروه مدیران بود که آنجا را ترک کرد.
سرخوردگی و تصمیم سرنوشت ساز
با اتمام پروژه ساخت بمب اتمی ور قابت دانشگاه ها برای جذب او، در حلای که فقط 27 سال داشت، استادی فیزیک در دانشگاه کورنل را انتخاب کرد. عاشق تدریس بود، اما احساس می کرد از دورانی ه با عشق به فیزیک می پرداخت دور شده است. سال ها بعد به یکی از دوستانش گفته بود: «در آن دوران از فیزیک بیزار شده بودم، اما قبلا از آن لذت می بردم چون با آن بازی می کردم. آنچه را دوست داشتم انجام می دادم و اهمیتی هم نمی دادم که کاری که انجام می دهم برای پیشرفت فیزیک هسته ای مهم است یا نه؟ فقط بازی با آن برایم جالب بود.»
بازی با بشقاب چرخان
یک هفته پس از آن تصمیم سرنوشت ساز، در کافه تریای دانشگاه نشسته بود که ناگهان یکی از دانشجویان برای شوخی جلوی دوستانش ظرف نهارخوری اش را به هوا پرتاب کرد. بشقاب در هوا می چرخید و در عین حال می لرزید. فاینمن دید لوگوی قرمز دانشگاه کورنل روی بشقاب، می چرخد.
کار خاصی نداشت، پس محاسبات حرکت بشقاب چرخان را شروع کرد. بلافاصله معادله های حرکت بشقاب را نوشت و معادله ای به دست آورد که به دو نوع حرکت مربوط می شد. آنچه به دست آورد اهمیتی نداشت؛ دینامیک چرخش و لرزش سال ها پیش شناخته شده بود. برای فاینمن تبدیل حرکت پیچیده بشقاب در حال پرواز به معادلات دیفرانسیل یک سرگرمی محض بود.
او آن روز یکی از همکارانش را دید و به او درباره نحوه حرکت بشقاب و محاسباتش توضیح داد. دوستش پرسید: «خب تا حدی جالب است، ولی چه اهمیتی دارد؟ برای چه چنین محاسباتی انجام دادی؟» فاینمن پاسخ داد: «ها! هیچ اهمیتی ندارد، من فقط به خاطر تفریح و سرگرمی این کار را انجام می دهم.»
فاینمن مانند نویسنده یا هنرمندی که از انسداد خلاقیت رهایی می یابد، بار دیگر شور و هیجان بازی با فیزیک را بازیافته بود. او به بازی با معادلات لرزش ادامه داد و با تطبیق آن با فیزیک کوانتوم به این نتیجه رسید که چطور می توان این موضوع را با فضای چرخشی الکترون و براساس فرضیاتی که نظریه نسبیت بیان می کرد، تطبیق داد. در ادامه و پس از مطالعاتی بیشتر، به معادله دیراک در الکترودینامیک کوانتومی رسید و نتیجه این تحقیقات به بازآفرینی نظریه الکترودینامیک کوانتومی (QED) و حل مسائل بغرنج آن انجامید.
QED یا نظریه شگفت انگیز
دیراک در سال 1307/ 1928 نظریه الکترودینامیک کوانتومی یا همان (Quantum Electrodynamies) QED را پیشنهاد داده بود. نظریه ای که قرار بود مسئله مربوط به برهم کنش الکترون یا الکترون و ذرات بنیادی دیگر را توضیح دهد. تلاش دیراک در این راه به شکست منجر شد.
فاینمن و دو فیزیکدان دیگر به نام های جولین شونگر و شین ایچیرو توموناگو به فرمول بندی مجدد آن پرداختند تا بتوانند مشکلات آن را رفع کنند. این سه دانشمند با دیدگاه هایی متفاوت شروع کردند و تقریبا همزمان به راه حل هایی یکسان برای مسائل الکترودینامیک کوانتومی رسیدند؛ از این رو جایزه نوبل فیزیک سال 1344/ 1965 به این سه نفر تعلق گرفت.
نظریه الکترودینامیک کوانتومی یک نظریه مکانیک کوانتومی الکترون و الکترومغناطیس یا به عبارتدیگر ترکیبی از نظریه های نسبیت خاص اینشتین و مکانیک کوانتومی است. QED به دو نوع از ذرات بنیادی، الکترون ها و فوتون ها و راه های متعدد برهم کنش آن ها می پردازد.
اگرچه این کشف برحسب معیارهای امروزی در عرصه کوچکی سهم داشت و فقط برهمکنش های فوتون و الکترون را بررسی می کرد (نیروهای هسته ای قوی و ضعیف و گرانش را شامل نمی شد)، پس از سال ها ناامیدی به ثمر رسید و اولین پیشرفت اساسی در زمینه وحدت بشخی نسبیت خاص و مکانیک کوانتومی بود.
فاینمن نظریه الکترودینامیک کوانتومی را «نظریه شگفت انگیز» نامید و معتقد بود این نظریه «گل سرسبد فیزیک و افتخارآمیزترین دارایی» ماست؛ از لحاظی واقعا چنین بود. نظریه الکترودینامیک کوانتومی برای انبوهی از پدیدارهای فیزیک با موفقیت کامل به کار گرفته شد. بعضی از این پدیده ها اندازه گیری های صحیحی با دقتی شگفت انگیز را ممکن می کنند که با رهیافت فاینمن به QED سازگارند.
فاینمن همچنین روشی ترسیمی ابداع کرد که به دیاگرام های فاینمن معروف شدند. این دیاگرام ها برای هر دو گروه فیزیکدانان هسته ای نظریه پرداز و تجربی کمکی عمده هستند. فیزیکدانان می توانند با استفاده از نمودارهای فاینمن نتایج حاصل از تقریبا هرگونه برخورد بین ذره ای پیچیده را محاسبه کرده و همزمان تصویری از آن برخورد را که می تواند خلاصه مناسبی از یک محاسبه ریاضی چندین صفحه ای باشد، به دست دهند.
ماجراجوی شگفت انگیز
فاینمن چه به عنوان فیزیک دان و چه در موارد دیگر زندگی، همواره یک ماجراجو بود. ماجراجویی های او از طریق دو کتابش با عناوین «حتما شوخی می کنید آقای فاینمن؟» و «چه اهمیتی می دهید مردم چه فکر می کنند؟» بسیار معروف شد. فاینمن فیزیکدانی شوخ طبع بود و بازکردن در گاوصندوق ها از شیرین کاری هایش بود و در این کار مهارت خارق العاده ای داشت!
به شگفتی ها می اندیشم
او نمی توانست به یک مسئله پژوهشی روی آورد مگر آنکه کل آن را به شیوه خودش بازسازی کند یا به گفته خودش به آن جهتی تازه دهد. روی تخته سیاهش در کالتک این پیام نوشته شده بود: «آنچه را نمی توانم خلق کنم، نمی توانم بفهمم». هیچ ترسی از ابهام، تردید و عدم قطعیت نداشت.
می گفت «من از چیزهایی که نمی دانم احساس ترس نمی کنم و از پرداختن به آن ها و گم شدن در عالم اسرارآمیز ناشناخته ها وحشی ندارم.» تردیدانگیزه او بود که به اکتشاف می انجامید. او از اینکه حل یک معما معمولا به معمای دیگری می رسید ناراحت نمی شد. شناخت بیشتر به معمای ژرف تر و شگفت انگیرتری می انجامید و باعث درک عمیق تری می شد.
برای فاینمن تامل درباره عالم فراتر از انسان و تفکر درباره عالم بدون انسان (پیش از انسان و بعد از او)، به مثابه «تجربه ای مهبی» بود. از نظر او وقتی انسان اسرار و عظمت جهان خارج را درک کند، نظر عینی خود را مجددا بر انسان بر می گرداند تا درباره زندگی به عنوان بخشی از ژرف ترین معماهای عامل تامل کند و به تجربه ای وصف نشدنی دست یابد.
او متوجه شده بود که شاعران در این مورد چیزی نمی نویسند، بنابراین شعری را سرود که چنین پایان می یابد: کنار دریا ایستاده ام/ به شگفتی ها می اندیشم/ عالمی از اتم ها/ اتمی در عالم.ریچارد فیلیپس فاینمن (Richard Philips Feynman) سال 1367/ 1988 در 69 سالگی در لس آنجلس درگذشت.
وبسایت پنجره خلاقیت - فهیمه خراسانی: بیش از ۵ دهه از تأسیس یکی از بزرگترین خردهفروشیهای جهان، یعنی والمارت، توسط سام والتون آمریکایی میگذرد؛ این شرکت که در سال ۱۹۶۲ بهعنوان یک فروشگاه تخفیفدار تأسیس شده بود، هماکنون یکی از بزرگترین شرکتهای خردهفروشی جهان بهشمار میرود و دارای بزرگترین فروشگاههای زنجیرهای، سوپرمارکتها و هایپرمارکتها در سراسر جهان است.
این شرکت که در حال حاضر چندین فروشگاه داخلی و بینالمللی را در سطح جهان پوشش میدهد، طیف متنوعی از مواد غذایی تا پوشاک را ارائه میکند. یافتن جایگاهی جهانی برای یک شرکت خردهفروشی، نشاندهنده روشهای درست بازاریابی و نحوه فروش صحیح محصولات در طی سالها است و بر همین اساس نیز در این گزارش به روند بازاریابی این شرکت و استراتژیهای کاربردی آن برای نفوذ بر مشتریان و فروش بیشتر محصولات میپردازیم.
شرکت خردهفروشی والمارت بهخوبی آگاه است که جذب مشتریان، مهمترین عامل فروش بیشتر و در نتیجه سوددهی بیشتر خواهد بود، بنابراین اقداماتی را برای خدمترسانی بیشتر به مشتریان خود پیریزی کرده است که در رأس آنها، تربیت درست کارمندان قرار دارد.
قیمت پایین و جذب مشتری وفادار
عموما همه مردم در هنگام خرید بهدنبال قیمتهای پایین هستند و این ویژگی مشتریان زیادی را جذب خواهد کرد، بر همین اساس نیز یکی از ویژگیهای بارز فروشگاههای والمارت و قیمتهای پایین محصولات آن است، بهطوری که هر فردی با دیدن آگهیهای این شرکت در رابطه با قیمتهای پایین محصولات آن و رفتن به فروشگاهها و یا وبسایتهای فروش آن، تبدیل به یک مصرفکننده وفادار خواهد شد و والمارت را بهعنوان یکی از مراکز محبوب خود برای خرید انتخاب خواهد کرد؛ شایان ذکر است که قیمت پایین محصولات وقتی در حجم بالایی فروش برود، نهتنها زیانآور نخواهد بود، بلکه سود قابل توجهی را نیز بهدنبال خواهد داشت و خصوصا با جذب مشتریان وفاداری که بهطور ثابت خرید خود را از این فروشگاه انجام خواهند داد، یکی از اهداف مهم این شرکت، یعنی جذب طیف بیشتری از مشتریان، تحقق خواهد یافت.
هر کجا و هر لحظه میتوانید از والمارت خرید کنید
روشهای بازاریابی تنها به تهیه پیامهای تبلیغاتی، ساختن کلیپها و عکسهای تأثیرگذار، طراحی پلتفرمهای تبلیغاتی و… محدود نمیشود، بلکه روشهای غیرمستقیمی نیز وجود دارد که با در نظر گرفتن رفاه مشتریان، بهطور غیرمستقیم، آنها را به شرکت مذکور متمایل میکنند؛ در همین راستا، خدمات آنلاین و در دسترس بودن همیشگی وبسایتهای والمارت، یکی از راهکارهای بازاریابی موفق این شرکت بهشمار میرود.
کمپینهای متعدد در رسانههای اجتماعی
خردهفروشی بزرگ والمارت، بهدرستی اهمیت رسانههای اجتماعی را در برنامههای بازاریابی خود دریافته است و استفاده قابل توجهی از فضاهای مذکور برای فعالیتهای تبلیغاتی خود دارد؛ همچنین با توجه به اهمیتی که روند اشتراکگذاری در صفحات اجتماعی دارد، کمپانی والمارت با یافتن کاربران فعال و برنامهریزی دقیق، بسیاری از آگهیها، عکسها، پیامها و ویدئوهای خود را در این فضاها به اشتراک گذاشته و از این منظر نیز با طیف گستردهای از مخاطبان خود ارتباط برقرار میکند، ضمن اینکه امکان خرید آنلاین در وبسایتهای فروش این کمپانی نیز باعث میشود کاربران رسانههای اجتماعی، بهآسانی در فروشگاههای مجازی این شرکت حضور پیدا کنند و با توجه به تخفیفهای ارائهشده و محصولات متنوعی که این فروشگاه عرضه میکند، جزو گروه خریداران این کمپانی قرار بگیرند.
این کمپانی بزرگ خردهفروشی، سعی در استفاده از همه روشهای تبلیغاتی مناسب را داشته و میتوان گفت در این زمینه موفق نیز بوده است؛ در فروشگاههای والمارت، فروشندگانی را میبینیم که برای امر فروش، آموزش دیده و با صبر و حوصله با مشتریان در حال گفتوگو هستند و بهدنبال متقاعد کردن آنها برای خرید هستند؛ از طرفی تبلیغات این فروشگاه در بسیاری از روزنامهها و مجلات بهچشم میخورد و در عین حال بسیاری از کاربران صفحات مجازی نیز بهصورت روزانه، با محصولات جدید و تخفیفهای ویژه فروش این کمپانی آشنا میشوند؛ همچنین ممکن است نام والمارت در مراکز خیریه نیز بهعنوان یک حامی مالی بهچشم بخورد؛ بنابراین میتوان گفت این غول خردهفروشی، برای انجام فعالیتهای بازاریابی خود، طیف گستردهای از روشهای تبلیغاتی را به صورتی آمیخته مورد استفاده قرار میدهد و از شگردهای بازاریابی سنتی و مدرن، نهایت استفاده را میبرد.
بازاریابی ویروسی والمارت
روش تبلیغات دهانبهدهان که یکی از راهکارهای بازاریابی قدیمی و موثر بهشمار میرود، در دنیای امروز نیز کماکان ارزش خود را حفظ کرده است اما این استراتژی بیشتر در فضای مجازی و با نام بازاریابی ویروسی شناخته میشود؛ به این معنا که برندهای مختلف میتوانند آگهیهای تبلیغاتی خود را مانند ویروسی در بین کاربران مجازی خود منتشر کنند.
در همین راستا نیز شرکت والمارت، با ارائه یک آگهی جالب در بین مخاطبان خود در صفحات مجازی، سعی در شکل دادن به یک بازاریابی ویروسی داشته است؛ به این صورت که آهنگ کریسمس توسط یک هنرپیشه محبوب خوانده میشود و در پایان شرکت والمارت از مخاطبان خود میخواهد که آهنگ مذکور را با صدای خود خوانده و ویدئوی آن را برای این کمپانی بفرستند که در صورت انجام این کار، پاداش مالی به آنها تعلق خواهد گرفت. با توجه به راهکار بازاریابی ویروسی، اقدام فوق باعث بهاشتراکگذاری این آگهی در بین مخاطبان زیادی شد و در نتیجه یک تبلیغ دهانبهدهان در فضای مجازی برای این شرکت اتفاق افتاد.