مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نمونه‌هایی از حکم پس از نزول و نزول پس از حکم در قرآن

[ad_1]

حکم پس از نزول

نزول تدریجی برحسب حکمتی که برای تربیت مردم و نشر رسالت و اثبات الهی بودن کلام و اقتضاء زمان ایجاب می‌کرد پیش آمد. بیان حکم در زمان لازم بود. بنابراین بیشتر اوقات حکم پس از نزول بود. یعنی در ابتدا کریمه‌ی شریفه‌ای نازل می‌گشت و پس از آن مردم مکلف به اجرای حکمی می‌گشتند و یا امری بیان می‌شد. مثلاً قول او:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى (87: 14)
پاک شد و پیروز آمد هر که چیزی از مال خود داد». از عبدالله بن عمر (م73هـ) نقل کرده‌اند که این آیه در زکاة فطر نازل شده اســت. ولی دیگرانی گفته‌اند که این تأویل بی‌وجه اســت زیرا سوره مکی اســت و در مکه عید و زکات و روزه‌ای نبوده اســت. اما بغَوی در تفسیرش جواب می‌دهد که ممکن اســت نزول آیه پیش از حکم باشد. یعنی در آغاز آیه نازل شده و حکم به زکات بعداً صادر گردیده اســت. نمونه‌ی دیگر آیه‌های 1 و 2 سوره‌ی بلد اســت:
«لاَ أُقْسِمُ بِهذا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ؛
سوگند بدین دیار (مکه). و تو در این شهر دست گشاده‌ای.» سوره مکی اســت اما اثر «حِلّ» (1)‌ روز فتح مکه پدیدار گشت که در آن روز فرمود: «حلال شده اســت به من ساعتی از روز». و باز فرمود:
«جُنْدٌ مَا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ‌ (38: 11)
این سپاه اندک احزاب مغلوب و نابودشدنی اســت.» این وعده در مکه آمد که لشکر مشرکان فراری خواهد شد و نابود می‌گردند، اما تأویلش در روز بدر آمد و احزاب درهم شکسته شدند. و مانند آن:
«قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ (34: 49)
بگو که حق آمد، و باطل دیگر نماند و تجدید نشود.» از ابن مسعود نقل کرده‌اند که «جاء الحق» یعنی شمشیر برون آمد. آیه مکی اســت و پیش از وجوب قتال و جهاد آمده اســت. این تفسیر ابن مسعود را پاره‌ای روایات تأیید می‌کنند. روز فتح مکه چون پیامبر وارد مکه شد 360 بت در آنجا بود که او (صلی الله علیه و آله و سلم) با چوبی که بدست داشت شروع به شکستن آنها کرد و در آن لحظه می‌گفت:
«جاءَ الحقُّ و زَهَقَ الباطِلُ. إنَّ الباطِلَ کَانَ زَهُوقاً. و مَا یُبْدِیُ الباطِلُ و ما یُعیدُ.»
حق آمد و باطل گریخت. البته که باطل گریزنده اســت. و باطل نه می‌ماند و نه تجدید می‌شود.
از این نمونه‌ها که همه حاکی از تعیین خطوط کلی احکام سالها پیش از اجراء اســت در آیات قرآنی فراوان یافته می‌شود. اینها به خوبی نشان می‌دهد که گرچه صدور احکام سیر تدریجی داشته، اما همگی از قبل در یک خط و به سوی یک هدف معین، دقیق و مرتب تنظیم شده بود. نمونه‌ای از آنها تعیین زکات اســت. ابن حصار می‌گفت: خداوند زکات را در سوره‌های مکی زیاد، به تصریح و یا کنایه، یاد کرده و این وعده‌ای بود که ایفائش در مدینه پیش آمد. از این موارد قول او اســت در مورد کشت و زراعت که فرمود: «حقّ آن را در روز چیدنش بدهید» (6: 141) و یا در سوره‌ی «مزمّل» فرموده بود:‌«نماز بپا دارید و زکات بدهید.»
و یا نمونه‌ی دیگر: «و آخرون یقاتلون فی سبیل الله (73: 20) و دیگران که در راه خدا کارزار کنند.» مسلماً این آیه پیش از هجرت نازل شده و حکم قتال بعدها صادر گردیده اســت. و یا باز فرمود: «و کیست خوش سخن‌تر از آنکه به خدا دعوت می‌کند و کار نیک انجام می‌دهد.» (41: 33) این دعوت به خدا را گفته‌اند درباره‌ی مؤذنین بوده و حال آنکه آیه مکّی اســت و اذان در مدینه آغاز شده اســت.

نزول پس از حکم

در برابر، گاهی هم بوده که حکمی جاری بوده و نزول پس از آن آمده اســت. از آن جمله آیت وضو اســت (5: 6) آیه مدَنی اســت اجماعاً و به حدود سال یازدهم هجرت می‌خورد در صورتی که مسلماً وجوب دست نماز و فرض نماز از همان آغاز در مکه بوده اســت. دیگر از مثال‌های آن آیت جمعه اســت (62: 9) که به مدینه آمده و جمعه در مکه فرض بود. هم چنین آیه‌ی صدقات (9: 60) در سال نهم نازل شده و زکات پیش از آن در اوایل هجرت تعیین شده بود.

پی‌نوشت‌:

1.بنا به یکی از اقوال در تفسیر کلمه‌ی «حِلّ»

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

جایگاه و شخصیت زن از دیدگاه قرآن کریم وب سایت …مقالاتهویت و جایگاه والای زن هویت زن، هویت جامعه است و ارزش نهادن به زن و تکریم فضایل اعجاز معنوی قرآن آسان فهمی قرآن یکی دیگر از اعجاز قرآن آسان فهمی قرآن است پس چرا در حالی که غنی ترین قرآن و عهدین ؛ نقاط همسو و ناهمسوگزارش تاریخ در قرآن هدفمند و برای القای پیامهای اخلاقی یا معرفتی صورت گرفته است که آیا در زمان حکومت اسلامی پیامبرص و حضرت علیع، …برای روشن شدن جواب، باید به این مطالب توجه کرد حکم پوشش اسلامی با نزول این آیه از قرآن آیا ما انسانها محکوم به تقدیر و سرنوشت و قسمت …لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل گفتگوی قرآنی را در جستجوی گوگل اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیچرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ …سلام اظهار نظر شما درباره مقاله چندان معتبر نیست چون از نتیجه گیری تان گرفتن جان به دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی از طریق آرشیو موضوعی از وبلاگ استفاده چرا حجاب موی سر در قرآن تأکید نشده؟ بایگانی …چرا قرآن صراحتا حجاب موی سر رو نام نبرده و دستور نداده که موی سر خود را از نامحرم فن بیان،اصول سخنرانی و هنرگویندگی وگفتگو روش ها و …نوشته شده در جمعه ۲۲ اردیبهشت۱۳۸۵ساعت ۲۰۳۸ بعد از ظهر توسط سید محمد فقیه سبزواری


ادامه مطلب ...

کیفیت نزول دفعی و تدریجی قرآن

[ad_1]

بحث در هفت سوره‌ای است که آغاز آنها کلمه‌ی «حم» قرار دارد، و بنام «حوامیم سبعه» معروفند، و چون این هفت سوره مضمون مشترکی دارند، گرچه برای هر کدام محتوای خاصی هم هست، از این جهت آغاز هر یک از این هفت سوره همان «حم» که حرف مشترک است قرار گرفت. و مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، همانا تبیین ضرورت وحی و مبدأ وحی و ره آورد وحی و تشریح اصول کلی دین است، از توحید و نبوت و معاد.
شبهات مغالطه‌آمیز منکرین معاد در این هفت سوره ذکر می‌شود، و ادله ضرورت معاد مبسوطاً بیان می‌گردد. چه اینکه شبهات واهی منکرین وحی و رسالت هم دراین هفت سوره نقل می‌شود. براهین قطعی ضرورت رسالت و وحی هم توضیح داده می‌شود. و اوهام منکران مبدأ بیان شده و ادله‌ی ضرورت مبدأ نیز در آن‌ها تشریح شده است، نه به طور تکرار، بلکه ادله‌ی هر گروه در بخشی از این سور به صورت مستقل و جداگانه نقل می‌شود، و به تمام آن‌ها پاسخ قاطع داده می‌شود.
یکی از این هفت سوره، سوره‌ی مبارکه‌ی «دخان» است. چون در اوائل این سوره کلمه‌ی دخان یاد شده، این سوره هم به نام دخان مشهور شده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌. حم‌ وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ‌» (1) بعد از این کلمه‌ی متشکل از حروف مقطع، به قرآن مبین سوگند یاد می‌کند. نام قرآن در تمام این هفت سوره هست. چون مضمون مشترک این هفت سوره، بیان وحی و خطوط وحی است، لذا در آغاز تمام این هفت سوره جریان نزول قرآن مطرح است.
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ» (2) ما این کتاب را در شب پر برکت نازل کرده‌ایم. زیرا ما منذریم. بشر را از عواقب بدش بیم می‌دهیم که او بهراسد و از خلاف بپرهیزد. بحث انزال قرآن و ظرف انزال و صفت آن ظرف، چنین توضیح داده شد که؛ خدای سبحان حقیقت قرآن را آن قدر تنزل داد تا از نشأه تجرد تام عقلی به عالم مثال و برزخ نزولی و از آن موطن به عالم طبیعت پائین آمد و به کسوت الفاظ و حروف درآمد، تا خوانده و نوشته و شنیده شود.
اما این کتاب در مراحل عالیه مانند «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ‌» (3) و نظیر «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‌» (4) از هرگونه تمثل و صورت برزخی مصون است، چه رسد به تجسم طبیعی.
نزول قرآن به معنای تجافی نیست که از آن مقام منیع پایین آمده باشد، و دیگر در آن مقام بلند وجود نداشته باشد، بلکه به معنای تجلی آن است که با حفظ نشأه تجرد تام عقلی، در موطن مثال برزخی تمثل یابد و با تحفظ عالم مثال، در نشأ طبیعت تجسم پیدا کند. برخلاف تجافی. مثلاً یک وقت انسان کتابی را از بالای قفسه کتابخانه پایین می‌آورد. این پایین آوردن بطور تجافی است، و لازمه آن این است که وقتی کتاب از طبقه‌ی فوقانی قفسه پایین آمد، دیگر در قسمت بالای قفسه وجود ندارد.
معنای نزول قرآن یقیناً بطور تجافی نخواهد بود، بلکه به معنای تجلی است. یعنی حقیقت عقلی قرآن آن قدر تنزل داده شد که احکام موجود طبیعی بر آن مترتب می‌شود. مثلاً اگر حکیمی یک معنای عقلی را به قالب لفظ درآورده، یا با قلم نوشت، آن معارف بلند را تنزل داد، و به قالب لفظ آورد که آن معارف معقول از تجرد عقلی تنزل کرد و به مثال برزخ متصل رسید، و از آنجا به عالم طبیعی تنزل نمود، این نه به آن معنی است که آن معارف عقلی از مقام روح مجرد آن حکیم تجافی کرد و به صفحه کاغذ آمد، و دیگر چیزی در روح مجرد او نیست، بلکه معنای تنزل معارف عقلی آن است که؛ رقیقه‌ی آن حقیقت معقول به صورت لفظ در عالم طبیعت تجسم یافت، و این همان معنای انزال قرآن کریم است.
و اما اینکه خدا فرمود؛ ما قرآن را در شب نازل نمودیم، معلوم می‌شود ظرف این فیض شب بود. شب را هم خدا توصیف کرد به اینکه شب پر برکتی بود. خدا وقتی چیزی را مبارک معرفی کند، معلوم می‌شود خیر کثیری به همراه اوست. و این شب پر برکت در ماه مبارک رمضان قرار داشت، به دلیل اینکه فرمود: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (5) یعنی؛ قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شد.
اینکه فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (6) ما قرآن را در شب قدر نازل کرده‌ایم، یعنی در شب تقدیر و شب اندازه‌گیری اشیاء نازل شد. شبی که هر چیزی را با هندسه و اندازه تنظیم می‌کنند. از مجموع این آیات استفاده می‌شود که قرآن در شب نازل شد. آن شب هم پر برکت، و شب اندازه‌گیری امور عالم بود و هست.
در همین سوره‌ی «دخان» فرمود: «إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ‌. فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ‌» (7) در شبی که قرآن نازل شد، همه‌ی امور محکم و بسته به طور تفصیل، باز و اندازه‌گیری می‌شود.
بنابراین شبی که ظرف نزول قرآن کریم است، دارای چندین وصف در خور تکریم است، مانند؛ مبارک و قدر، و تفصیل امور و تشریح آن‌ها بر اساس هندسه الهی. و این شب هم در ماه مبارک رمضان واقع است. همه‌ی قرآن در ماه مبارک رمضان در شب قدرش نازل شده، لیکن شب قدر علی‌التفصیل برای اوحدی از عباد صالح خدای سبحان روشن است، و برای توده‌ی مردم مخفی است.
ابن طاووس (رضوان الله علیه) در کتاب قیم اقبالش می‌گوید؛ من می‌شناسم کسی را که شب قدر را می‌داند، و منظور از این شخص خودش می‌باشد، و می‌گوید؛ از این آگاهی تعجب نکنید، زیرا کسی که خدا را شناخت و پیامبر را شناخت، از شناخت شب قدر عاجز نیست. خدا و پیامبر که به مراتب بالاتر از لیلة‌القدرند.
در خلال این مباحث یک مطلبی هم طرح شد و آن این که ظاهر همه‌ی آیات یاد شده، آن است که تمام قرآن در شب قدر نازل شد، زیرا در اینجا فرمود: «حم وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ‌ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» ما این کتاب مبین را در شب پر برکت نازل کردیم. یا در آن کریمه فرمود «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» یعنی همه‌ی قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده. نه یعنی یک آیه یا یک سوره‌ی کوتاه و مانند آن نازل شده باشد، و ظاهر آیات دلالت دارد بر اینکه قرآن در طی سنین عدیده تدریجاً نازل شده است، نظیر «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ» (8) یعنی قرآن را ما به طور تدریج نازل کردیم، تا تو ای پیامبر آن را با آرامش و درنگ بر مردم قرائت نمایی. و مانند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» (9) یعنی کافران خرده گرفتند و گفتند؛ چرا قرآن یک جا نازل نمی‌شود و به طور تدریج می‌آید؟ جواب آنان این است که؛ به منظور تثبیت قلب تو ای پیامبر آن را تدریجاً طبق مصالح و در فرصت‌های مناسب نازل می‌نماییم.
مثلاً در حوادث گوناگون از قبیل رخدادهای فردی یا اجتماعی و رویدادهای جنگ و صلح و پدیده‌های عزیمت و هزیمت و صحنه‌های مقاومت و مهاجرت و غیره آیات متناسبی نازل می‌شد. چه اینکه بسیاری از آیاتی که مربوط به احکام است در مدینه نازل شد. بنابراین هرگز کتابی که مجموعه قوانین است و بر اساس رخدادهای گوناگون و پرسش‌های متنوع تنظیم می‌شود، نمی‌تواند دفعة یافت شود یا نازل گردد. بنابراین، قرآن کتابی خواهد بود تدریجی، چه اینکه خود قرآن، در آیات یاد شده تصریح نمود. فرمود؛ این کتاب تدریجاً نازل شده، و شواهد تاریخی هم نشان می‌دهد که این کتاب الهی تدریجاً آمده.
بنابراین، برخی از آیات قرآن کریم دلالت دارد که این کتاب آسمانی دفعة نازل شد، مانند آیاتی که در طلیعه بحث مطرح شد و از آن گفتگو به میان آمد؛ و بعضی از آیات دیگر دلالت می‌کند که قرآن تدریجاً نازل نشد، مانند آیه سوره فرقان و آیه سوره اسراء که اخیراً درباره‌ی آن‌ها بحث به عمل آمد. و همانطوری که محتوای روشن آیات دو قسم‌اند؛ یکی دفعی بودن قرآن و دیگری تدریجی بودن آن، عنوان‌های انزال و تنزیل هم این دو گونه بودن را می‌فهماند. زیرا انزال چنانکه گفته‌اند، عبارت از نزول دفعی است و تنزیل عبارت از نزول تدریجی می‌باشد.
جواب این سؤال؛ که تعارض ابتدایی این دو گروه از آیات را علاج نماید این [است] که قرآن اجمال و عصاره و مقام قضایش در شب قدر نصیب رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، و مقام تفصیل و تشریح و قدر آن در طی این بیست و سه سال نازل شده. یعنی مقام وحدت و مقام قضاء و مقام جمعش در یک شب، و مقام کثرت و مقام تفصیل و بسطش در طی بیست و سه سال تنزل یافت.
این جوابی بود که بسیاری از مفسران فرمودند، لکن بیان شد که جمع دلالی بین آیات متعارض باید با اصل محتوای دلیل مناسب باشد، گرچه با بعضی از ظواهر آن سازگار نباشد؛ و در این مورد نمی‌توان نزول دفعی قرآن را به معنای نزول اجمالی آن معنا کرد. زیرا از آیات یاد شده در صدر بحث به خوبی استفاده می‌شود، که همه قرآن در شب قدر نازل شده، و شب قدر هم عبارت از زمان اندازه‌گیری و تفصیل و تفریق امور و کثرت و مانند آن است، و هرگز نمی‌توان نزول قرآن را در آن شب نزول اجمالی و بسیط و واحد تفسیر کرد.
و لکن بیان شد که؛ اجمال و دفعه دو قسم است. یک قسم با تفصیل و کثرت سازگار است و یک قسم دیگر، مقابل آن می‌باشد که هرگز با تفریق و تشتت مناسب نیست. بنابراین انزال دفعی با تفصیل و کثرت لیلة‌القدر سازگار خواهد بود. و توضیحاً چنین بیان می‌شود که؛ گرچه از سوره دخان استفاده می‌شود که قرآن در شبی نازل شد که همه‌ی امور در آن شب، به اندازه نازل می‌شود، تمام بسته‌ها باز می‌شود، تمام واحدها تکثیر می‌شود، تمام قانون‌های اصلی به فروعات کثیر تبدیل می‌شوند، ولی این معنا را باید دقت کرد؛ که تقدیر و اندازه‌گیری در جهان امکان به دو نحو است.
قرآن کریم بعضی از مراحل وجودی را حد قدر و اندازه و کثرت و تفصیل می‌داند و از آن حد بالاتر را فوق قدر و اندازه می‌داند، و آنها را بعنوان اصول کلی، به عنوان محکم و مانند آن معرفی می‌کند. در سوره‌ی «حجر» فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‌» (10) یعنی هیچ چیزی نیست، مگر اینکه دارای چندین خزینه است و همه‌ی خزائن او پیش ماست، و ما به اندازه‌ای که صلاح می‌دانیم تنزلش می‌دهیم. پس هر چیزی خزینه‌ای دارد و این یک اصل قرآنی است، و از آن خزینه با اندازه‌گیری و مقداری که خدای سبحان صلاح می‌داند تنزل می‌کند، این هم اصل دوم قرآنی.
از این دو اصل استفاده می‌شود، که مقام اندازه‌گیری و تنزل و قدر از خزائن غیب پایین‌تر است، و اشیاء جهان مادامی که در خود خزینه هستند، اندازه‌گیری نشده، و از هم جدا نمی‌باشند، چون در خزائن غیب، تفضیل و کثرت نیست، بلکه اندازه‌گیری اشیاء همراه با تنزل آن‌ها است. مثل آنکه علوم تفصیلی فراوانی در ملکه اجتهاد انسان مجتهد مخزون باشد. این ملکه اجتهاد که مخزن علمی اوست امری است بسیط، زیرا یک نورانیت علمی بیش نیست. وقتی از این مجتهد مسائلی را می‌پرسند جواب‌های مناسب هر سؤالی را از مخزن واحد و بسیط که همان ملکه نورانی اجتهاد است، تنزل می‌دهد.
اگر از مجتهدی هزار مسأله پرسیدند و او به اندازه‌ی هر سؤال جوابی داد، این به آن معنا نیست که هزار جواب جدای از هم در مخزن علمی او کنار هم وجود داشت، زیرا او در مقام اجتهاد یک ملکه‌ی بسیط علمی بیش ندارد، و از ملکه‌ی اجتهاد که یک مقام نوری است و در آنجا اندازه‌گیری اصلاً وجود ندارد، هزار جواب جدای از هم و اندازه‌گیری شده تنزل می‌کند. پس این تقدیر و اندازه‌گیری و این کثرت، در مقام تنزل است نه در مقام عالی اجتهاد.
خدای سبحان فرمود؛ هر چیزی خزائنی دارد که ما به اندازه‌ی معلوم او را از آن خزانه نازل می‌کنیم. خود خزینه جای اندازه‌گیری و قدر نیست، بلکه جای قضا و جای وحدت و جای اجمال و مانند آن است.
ولی تعبیرات دیگری در قرآن کریم هست که نشان می‌دهد هر چیزی در جهان امکان دارای اندازه است تنها چیزی که قدر - به سکون دال - در جهان امکان دارای اندازه است تنها چیزی که قدر - به سکون دال - و قدر - به فتح دال - و اندازه‌گیری و هندسه‌گیری در او راه ندارد و نامحدود است، خدای متعال است و بس. تنها خداست که قابل اندازه‌گیری نیست، و گرنه هر موجود غیر خدایی دارای اندازه و حد معین است.

مثلاً؛ در سوره‌ی «رعد» فرمود: «وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ» (11) هر چیزی در نزد خدا اندازه‌ای دارد. نه تنها آنچه از مخزن غیب تنزل کرده، دارای قدر و قدر و اندازه است، بلکه خود خزائن غیب هم دارای اندازه است. خود بخش قضا هم که فوق قدر است دارای اندازه است. برای اینکه خزائن را هم به جمع ذکر کرده، فرمود: «إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ» یعنی هر شیء دارای چندین خزینه است، و هر خزینه حد خاص خواهد داشت. اگر خزائن غیب هر کدام اندازه‌ی خاص نداشته باشند و قدری در آنجا نباشد، کثرت ندارد. اگر کثرت نباشد جمع بسته نمی‌شود. یعنی نمی‌توان گفت «خزائن»، بلکه باید گفت «خزینه». از اینکه خدا مخازن غیب را به کثرت نام برده، فرمود؛ برای این امور خزائنی است، معلوم می‌شود هر خزینه باید جدای از خزینه‌ی دیگر و دارای اندازه دیگر باشد، تا در کنار و در قبال او باشد. اگر همه آن‌ها بسته و محکم بود و یک امر بودند، دیگر به تعبیر کلمه جمع یاد نمی‌شدند. معلوم می‌شود برای خزائن هم کثرتی و اندازه‌ای است، چه اینکه در سوره‌ی «رعد» فرمود؛ تمام اشیاء دارای اندازه‌اند «کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».

هم آیه‌ی سوره‌ی «حجر» می‌گوید؛ برای امور خزائنی است که نشانه‌ی کثرت و اندازه است، هم سوره‌ی قمر می‌گوید: «إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» (12) ما هر چه را که آفریدیم به قدر آفریده‌ایم. عنوان خلق در این آیه مقابل عالم امر نیست، بلکه عنوان خلق، در این مورد به معنای عام است، که امر و خلق را زیر پوشش خود می‌گیرد.
چون گاهی عنوان خلق، خاص است و در برابر امر قرار می‌گیرد، مانند «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (13) و گاهی عنوان خلق، عام است که بر عالم امر هم اطلاق شده. در این صورت فرشتگان و دیگر موجودات عالم امر را هم می‌گویند مخلوق الهی‌اند. محتوای آیه یاد شده این است که؛ ما همه چیز را به اندازه خلق کردیم. منتها این اندازه را باید درست دقت کرد. چون ممکن است چیزی نسبت به مادون بی‌اندازه باشد، اما نسبت به مافوق دارای قدر و اندازه است.
آن موجودی که اندازه‌ای نسبت به جهان امکان ندارد، بلکه نسبت به آن، بی‌اندازه است، ولی نسبت به خالق جهان امکان، قدر و اندازه دارد، همانا انسان کامل است. انسان سالکی که پایان سیر او لقاءالله است بی‌اندازه است. انسان کاملی که در بستر صراط مستقیم شروع به حرکت کرد، حرکتش آنقدر دوام دارد تا به لقاءالله برسد و بعد از نیل به لقای حق سفر دیگری از حق به سوی سایر اسماء و صفات ذاتی حق دارد که پایان‌پذیر نیست. گرچه همین انسان سالک نسبت به ذات اقدس‌اله که مطلق محض است قدر و اندازه‌ای دارد، اما نسبت به جهان امکان بی‌اندازه است، و محدود نیست. انسان در این سیر طولانی و پر برکت، از نازلترین مرحله هستی شروع می‌کند «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (14) تا عالی‌ترین مرحله‌ی آن که عبارتست از دیدار باطنی پروردگار «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ» (15) و بالاتر از لقاء ربوبی لقاءالله نصیبش می‌شود «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاَقُوهُ». (16)
خدای سبحان هم وعده لقاءالله داد و هم زاد‌راه را بیان کرد. فرمود؛ از خدا بپرهیزید و بدانید که الله را ملاقات می‌کنید. مسأله‌ی لقاءالله فوق مسأله‌ی لقاءالرب است «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ» (17). معلوم می‌شود لقاءاللهی هست که تکذیب کنندگان زیان کردند و سرمایه را باختند. چون لقاءالله بیکران است، پس حدی برای انسان کامل از این نظر نیست. همه‌ی آنچه که در این راه طولانی با انسان بودند، یا برای اینکه او را در این راه کمک کنند مانند فرشتگان و انسان‌های صالح متوسط، و یا برای اینکه او را در این راه باز بدارند و رهزنی کنند مانند شیاطین انس و جن، همه اندازه دارند. همه در بین راه می‌مانند. تنها اوست که به راه خود ادامه می‌دهد. هم راهنمایان و معاونان انسان محدودند، و هم راهزنان و مانعان انسان متناهی‌اند، لذا همه در بین راه می‌مانند.
هم دوستان انسان در راه می‌مانند، هم دشمنان انسان در راه می‌مانند. این انسان کامل است که سیر ابدی را ادامه می‌دهد تا لقاءالله. فرشتگان، دوستان انسان اهل طریقتند، شیاطین، دشمنان انسان کاملند. شیطان در سر راه قرار گرفت که رهزن باشد، و نگذارد انسان این راه را ادامه دهد. فرشتگان در این راه مدد می‌کنند، دستیارند و معین، تا انسان سالک به خوبی این راه را ادامه دهد. قرآن می‌گوید همه‌ی اینها دارای اندازه و مقطع خاصند. دشمن‌های انسان دارای قدر و اندازه‌اند. تا یک اندازه رهزنی می‌کنند، و از آن به بعد دیگر از دستشان برنمی‌آید که رهزنی کنند. دوستان و معاونان انسان دارای اندازه‌اند و تا یک مقدار معین از آنها برمی‌آید که به وی کمک کنند. وقتی انسان متکامل از آن حد گذشت دیگر نه از دوست کمکی ساخته است نه دشمن به او دسترسی دارد.
آن مرحله نهایی را انسان کامل مستقیماً تحت ولایت الله ادامه می‌دهد. در قرآن کریم فرمود؛ راهی که انسان در مسیر او می‌تواند به الله برسد مستقیم است «وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» (18) «إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌» (19). آن راه مستقیم دارای این مزایاست که نه اختلاف در آن صراط مستقیم است، که بعضی از اجزائش با اجزاء دیگرش نسازند. نه تخلف در صراط مستقیم است که یک قسمتش راه باشد، یک قسمتش بریده باشد و راه نباشد، و نه پویندگان این راه با هم مخالفند.
صراط مستقیم آن است که نه در او اختلاف باشد، نه در او تخلف باشد، نه بین پیوندگانش مخالفت. نه اختلاف، نه تخلف، نه مخالفت. اگر یک راهی همواره نباشد، بخشی از او فراز داشته باشد، بخشی از او نشیب داشته باشد، این راه مختلف است، همگون و همسان و یک‌دست نیست. راه است ولی یکسان نیست. اگر یک راه بعضی از مقاطع او قابل رفتن باشد، و برخی از مقاطع او بریده باشد، و قابل رفتن نباشد، چون مقطع دومش بریده است و قابل رفتن نیست، از مقطع اول تخلف کرده است، لذا صراط مستقیم نخواهد بود. و همچنین بین پویندگان این راه مخالفت نباشد.
انبیاء و اولیاء که پویندگان این راهند مخالف هم نیستند، هر پیغمبری که آمده سخن انبیاء گذشته را تأیید کرده است. «مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ» (20) پس نه مخالفت بین پویندگان این راه است که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (21) زیرا مؤمن فرزند نور و رحمت است «أبوه النور وامه الرحمة» (22) آن طوری که صاحب محاسن برقی از امام ششم (علیه السلام) نقل کرد فرمود؛ مؤمن پدرش نور است و مادرش رحمت.
جامعه‌ی مؤمنان، با عقل و عاطفه به سر می‌برند. هم مسائل جهانی را خوب می‌فهمند و هم با هم گرایش دارند. پس مخالفتی بین آنان نیست. لذا فرمود: «انما المؤمنون اخوة» چون همه فرزند یک عقل و یک نورند، همواره از بینش صحیح و گرایش درست برخوردارند. پس پویندگان این راه با هم مخالفت ندارند. خود این راه هم اختلاف و تخلف ندارد. ولی در این راه رهزنانی هستند. شیاطین رهزن این راهند. در این راه قرار گرفته‌اند نه خود بر آن راه می‌روند و نه می‌گذارند پویندگان آن راه بروند.
قرآن کریم شیطان را به عنوان اینکه رهزن است و جلوی پویندگان را می‌گیرد نام می‌برد، و سخن شیطان را چنین نقل می‌کند که: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ‌» (23) من سر راه مستقیم می‌نشینم، نمی‌گذارم اینها بروند. ولی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این صراط مستقیم هست، راه را نشان می‌دهد و آن را طی می‌نماید و دیگران را به همراه می‌برد. «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ‌ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (24) یعنی تو بر صراط مستقیمی. بلکه خود صراط مستقیم هستی.
پس انسان کامل، هم می‌رود و می‌برد و شیطان نه می‌رود، نه می‌گذارد کسی برود، مانند منافقان و کافران که «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ» (25) هم ناهیند، هم نائی. هم دورند هم دوردارنده و بازدارنده‌اند.
اما شیطان تا کجا می‌تواند رهزنی کند؟ تا چه اندازه می‌تواند مزاحمت کند؟ اگر انسان این راه را ادامه داد وسرعت گرفت «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (26) و بعد از سرعت سبقت گرفت «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ» (27) أمثال ذلک و بعد از سرعت و سبقت امام شد «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً» (28) پیشوا و نمونه و الگو شد، دیگر شیطان به او دسترسی ندارد.
چون صراط مستقیم، صراطی است به سمت بالا. شیطان از پایین دسترسی به بالا ندارد. خودش نیز به عجز خود اعتراف کرد و گفت؛ همه‌ی اینها را گمراه می‌کنم «إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ‌» (29) آنهایی که، مخلص تواند، آنانی را که برای خود انتخاب نموده‌ای، من به آنها دسترسی ندارم. پس قدر و هندسه‌ی شیطنت هم محدود است. همانطوری که وهم را در مسائل کلی عقل که عقل مستقلاً در آن‌ها حضور دارد راهی نیست، تخیل را در مرحله‌ی عقل کامل راه نیست، وسوسه را در مقام شهود محض راه نیست، نه رهزنان عقل عملی را در مقام توحید افعالی و صفاتی و ذاتی است و نه رهزنان عقل نظری را در بعد تخیل و توهم راهی به عقل نظری است، شیطان هم همینطور، نسبت به بندگان مخلص رهزنی ندارد.
اندازه‌ی شیطنت در نظام هستی محدود است. شیطان مرزی و حدی دارد. از آن حد گذشته، جا برای وسوسه او نیست و این هم سرش بیان شد. در مرحله‌ای که باطل وجود ندارد، شک و وسوسه‌ هم وجود ندارد. چون شک و وسوسه در جایی است که حقی باشد و باطلی. آن‌گاه یک چیزی مشکوک باشد، که آیا از قسم حق است یا از قسم باطل؟
ولی در موطنی که جز حق چیزی وجود ندارد، و باطل را در آنجا راه نیست، وسوسه و تردید هم در آنجا راه ندارد. مثلاً اگر در یک کتابخانه حرفی جز حرف الف نبود ما هر حرفی را چه از دور و چه از نزدیک می‌دیدیم یقین پیدا می‌کردیم که آن حرف همانا الف است. چون غیر از الف در اینجا حرف دیگری وجود ندارد. ولی اگر حروف دیگری در این کتابخانه بود مثلاً دو حرف بود، یکی الف بود، و دیگری باء، آن وقت یک حرفی را ما از دور می‌دیدیم شک می‌کردیم که آیا این حرف الف است یا باء؟ چون دو حرف وجود دارد، فرد مشکوک هم وجود دارد ولی اگر در این کتابخانه جز الف حرف دیگر نمی‌بود، ما شک نمی‌کردیم. هر چه می‌دیدیم جز پیدا می‌کردیم که الف است.
برای عباد مخلص در آن مقطع بالای هستی جا برای شک و وسوسه نیست، چون در آن موطن جا برای باطل نیست. وقتی جا برای باطل نبود هرگز وسوسه نیست. پس شیطان را هم به آن مقام منیع راه نیست. شیطنت هندسه‌اش محدود است. دشمن رهزن و مانع طی طریق، عمرش محدود به حد معین است و از آن مرحله به بعد، انسان سالک راه را با کمک دوستانش که فرشتگان الهیند طی می‌کند. و از هر مرحله‌ای که بالا می‌رود عده‌ای از دوستان او می‌مانند. چون فرشتگان هم هر کدام با قدری معین خلق شده‌اند «وَ مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ‌». (30) تا به آن مرحله‌ای می‌رسد، که بهترین آنها مانند جبرئیل (سلام الله علیه) می‌گوید: «لودنوت أنملة لاحترقت» (31) من اگر یک بند انگشت بالاتر بروم، شدت نورانیت سرادقات جلال و جمال مرا می‌سوزاند. لذا توان بالا رفتن از آن مقام رفیع را ندارد.
سالک الهی، مراحل نهایی را تحت ولایت مستقیم الله طی می‌کند. و خلاصه آنکه همان مطلبی را که جبرئیل (سلام الله علیه) به عنوان اعتراف به عجز در معراج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت؛ همه موجودات در شرایط خاص، گویای آن هستند. زیرا هر موجودی دارای حد و اندازه‌ای است که اگر از آن اندازه بخواهد بالاتر برود می‌سوزد. هم دشمن‌های انسانیت اندازه‌ای دارند که بالا رفتن از آن میسورشان نیست، هم دوستان انسانیت حد و قدری دارند که بالاتر رفتن از آن مقدورشان نیست. چون «وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».
البته انسان کامل دارای مقامی است، که نه دست دوستان به او می‌رسد تا دستیار او باشند و نه دست دشمنان به او می‌رسد که نسبت به او دست‌درازی کنند، و این مقام منیع را رسول‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) طی کرده است و همچنین آن انسان‌های کامل که به منزله‌ی نفس رسول اللهند طی نموده‌اند.
خلاصه آنکه؛ اصل آفرینش با نظم و هندسه همراه هست و اگر گفته می‌شود که اندازه در عالم قدر است نه در عالم قضا، ناظر به اندازه خاص است و گرنه تمام اشیاء جهان آفرینش با اندازه آمیخته‌اند. کل جهان دارای قدر و اندازه است، یک قدری است در مقابل قضاء و آن قدر خاص است و یک قدری است عام که قضا را هم زیر پوشش گرفته است، که آن قدر با اصل خلقت همراه است.
فرمود: «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ‌ أَمْراً مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‌ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» (32) ما رحمتی را از پیشگاه پروردگار تو می‌فرستیم و مراد از رحمت در این آیه همان رحمت معنوی و خاص است. مثلاً رسالت پیامبر رحمت است، تنزیل کتاب آسمانی رحمت است. انسان را از عواقب تلخ تبهکاری بیم دادن رحمت است. همه اینها رحمت خاص الهی است «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌» (33) تحقیقاً خدا هم سؤال‌ها را می‌شنود، هم می‌داند چگونه پاسخ مناسب به آن‌ها مرحمت کند.
«رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» (34) یعنی خداوندی که وحی و نبوت و سایر برکتها را ارسال می‌کند، همان خدائیست که کل نظام موجود را می‌پروراند، اگر شما یقین داشته باشید که نظام عالم را الله اداره می‌کند، همان الله است که برای هدایت شما پیغمبر فرستاده است. البته اگر بپذیرید. به تعبیر لطیف صاحب کشاف «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ‌» را در جایی می‌گویند که یک احسان و کرمی از طرف کسی به شخصی برسد. به او می‌گویند این سخا و کرم و جود و بخشش از آن بخشنده‌ی معروف است. اگر شنیده باشی.
مثلاً اگر کسی شهره‌ی سخا و کرم بود و از طرف او کرامتی به شخصی رسید، می‌گویند این کرامت و سخاوت از فلان شخصی است که مشهور به کرم است اگر شنیده باشید. «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» یعنی اگر بدانید که پروردگار آسمان و زمین همان خدای کل است. پیامبری برای هدایت شما از طرف همان خدا آمده، چون رب همه این نظام و پرورنده آن اوست، و انسان باید پرورنده‌ی خود را عبادت کند پس هیچ معبودی جز الله نیست. او را عبادت کنید.
«لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ‌» (35) او هم پرورنده‌ی شماست، هم پرورنده‌ی پیشینیان شماست و هم معبودی است به حق، که تنها او را باید عبادت کرد و بس.
مسأله‌ی توحید ربوبی را، مسأله‌ی ضرورت وحی را و مسأله‌ی ربوبیت را در اندازه‌گیری کل جهان تا اینجا مطرح کرده است، که همه‌چیز را خدا روی اندازه تنظیم می‌کند و برای رسالت و همچنین برای هدایت هم اندازه‌ای است. چه اینکه برای ربوبیت آسمان و زمین هم اندازه است.

اما در قبال همه‌ی این لطائف می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ‌» (36) اینها در شک و تردید به سر می‌برند، و بازی می‌کنند. سخنان اینها در حد شک است نه یقین. کار اینها در حد بازی است نه عمل صالح. در تفسیر عنوان «لعب» از لحاظ اشتقاق و پیدایش، این فرع از یک اصل لغوی و ادبی از ماده لعاب، ریشه یافته است. معنای لعب بودن دنیا و مانند آن اینست که؛ کار اهل دنیا، فکر اینها و سیره‌ی اینها در حد یک لعاب است. و لعاب دهان هرگز تشنه را سیراب نمی‌کند، بلکه لعاب همینکه لب را تر کرد خشک می‌شود. فرمود؛ دنیا لعابی بیش نیست. هرگز عطش انسان تشنه‌کام را برطرف نمی‌کند. این بازیهای اهل دنیا، در حد مضمضه‌ی با لعاب دهان است. که هرگز تشنه را سیراب نمی‌نماید.

شک و تردید در حد لعاب دهان است. سرگرمی کودکان میدان بازی هم در حد لعاب است که در یک مقطع خاص از زندگی به آن سرگرمی و انس دارند، بدون اینکه بهره‌ی کافی از آن‌ها ببرند، عمر را از دست می‌دهند.
وقتی از امام ششم (سلام‌الله علیه) پرسیدند که امام بعد از شما کیست؟ فرمود: «من لا یلهو و لایلعب» (37) امام هفتم کسی است که اهل لهو و لعب نیست. نه چیزی او را سرگرم می‌کند، نه او خود را به چیزی مشغول می‌کند. در این حال حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) وارد شد، در حالی که بره‌ای در اختیار آن حضرت بود. به او دستور داد که: «اسجدی لربک» (38) در پیشگاه خدا سجده کن. امام ششم (سلام ا‌لله علیه) در حضور این شخص فرزند خویش را در آغوش گرفت، فرمود: «بأبی من لایلهو و لایلعب» (39) پدرم فدای فرزندی این چنین که در کودکی، حیوان را به سجده در پیشگاه خدای سبحان دستور می‌دهد.
بره را کودک برای بازی کردن و انس پیدا کردن می‌گیرد. اما نه کودکی چون موسی بن جعفر (علیهما السلام). اینها اهل لهو و لعب نیستند. وقتی حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) باب الحوائج الی الله در یک محیط پر جمعیت و ازدحامی شروع به نماز کرده بود. به جعفربن محمد الصادق امام ششم (علیه السلام) گفتند که فرزندت موسی (علیه السلام) در جای پر ازدحام مشغول نماز بود. عده‌ای می‌آمدند از کنار سجاده‌ی او می‌گذشتند. امام ششم (علیه السلام) از فرزند گرانقدرش پرسید که چگونه در جای پر جمعیت و پرازدحام نماز می‌خواندی و از کنار سجاده‌ی تو عده‌ای رفت و آمد می‌کردند؟ فرمود؛ کسی را من عبادت می‌کردم که از عابرین کنار سجاده‌ی من، به من نزدیکتر بود. من خدایی را عبادت می‌کردم که از اینها که به من نزدیک می‌شدند نزدیکتر بود.
یکی از مقام‌های سالک الهی همانا مقام احسان است «الاحسان أن تعبدالله کأنک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک» یعنی مقام احسان آن است که طوری خدا را عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی تحقیقاً او تو را می‌بیند و این مقام ثمره یقین است.
آنچه را که دیگران دارند لعب، خواهد بود. شبهه‌‌ی اهل تردید لعاب آنهاست. هرگز آن شبهه، علم و ماء زلال نیست، که عطش جهل را خاموش کند. علم، همان آب زلال است که به عطش جهل پاسخ می‌دهد. شبهه و شک مکتب‌های مادی جز لعاب دهان چیزی نیست. هرگز انسان تشنه‌ی معارف را با این شبهات مادیین نمی‌شود سیراب کرد.
فرمود: «بل هم فی شک یلعبون» یعنی اینها با لعاب سرگرمند. و اگر درون کاوی کنند چشمه‌ی زلال و آب ناب از درونشان می‌جوشد. مثلاً اگر کسی چهل روز به کاوش در نهانخانه قلب بپردازد چشمه‌های حکمت از دل او می‌جوشد «من أخلص الله أربعین یوماً فجرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه». (40)
در جوامع روایی ما این دستور سیر و سلوک را معصومین (علیهم‌السلام) به ما داده‌اند. آنها که این راه را رفته‌اند، آنها که به جایی رسیدند که هم دوستانشان می‌گویند: «لودنوت أنملة لاحترقت» هم دشمنان می‌گویند: «الا عبادک منهم المخلصین»، هم رهزن اعتراف می‌کند که من دسترسی به آنان ندارم که دست‌درازی کنم، هم دوست اظهار عجز می‌کند که دیگر از من کمک یا همراهی برنمی‌آید، آنها فرموده‌اند اگر چهل روز جانت را کندوکاو کنی، چشمه‌های حکمت از آن می‌جوشد. چرا با لعاب دهان سرگرمی؟
چهل روز انسان مواظب زندگی خود، غذای خود، خوابیدن خود، حرف خود، چشم و گوش خود باشد، چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبان او می‌جوشد. این انسانی که در درونش قناتها و چشمه‌های زلال دارد، حیف نیست که خود را به لعاب دهان سرگرم کند؟!
امیداوریم به حق محمد و آل محمد (علیهم آلاف التحیة والثناء) چشمه‌های معارف قرآنی و حکمت اهل بیت از دلهای همه بجوشد.
خدای سبحان به برکت قرآن کریم اسلام و رزمندگان اسلامی را ظفرمند و پیروز بفرماید. خدای سبحان را به جمیع انبیاء و اولیاء قسم می‌دهیم به برکت قرآن کریم که ایام فجر است و آغاز پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام و رزمندگان اسلامی را در تمام جبهه‌های حق ظفرمند و پیروز بفرماید. رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی را در سایه‌ی ولی عصر - ارواحناه فداه - از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید. ارواح شهداء اسلام را با انبیاء و اولیاء الهی محشور بفرماید. معلمین ما را غریق رحمت بفرماید. پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرماید. امت شهیدپرور ایران را در سایه عنایتهای ولی عصر - ارواحناه فداه - مؤید و مظفر و موفق و منصور بفرماید.

پی‌نوشت‌ها

1- سوره‌ی دخان، آیات 1 2.
2- سوره‌ی دخان، آیه‌ی 3.
3. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 6.
4. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 4.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 185.
6. سوره‌ی قدر، آیه‌ی 1.
7. سوره‌ی دخان، آیات 3 و 4.
8. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 106.
9. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 32.
10. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 21.
11. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 8.
12. سوره‌ی قمر، آیه‌ی 49.
13. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 54.
14. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 1.
15. سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6.
16. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 223.
17. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 31.
18. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 153.
19. سوره‌ی هود، آیه‌ی 56.
20. سوره‌ی صف، آیه‌ی 6.
21. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 10.
22. محاسن برقی ج1، ص 131.
23. سوره‌ی أعراف، آیه‌ی 16.
24. سوره‌ی یس، آیات 1تا 4.
25. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 26.
26. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 133.
27. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 148.
28. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 74.
29. سوره‌ی ص، آیه‌ی 83.
30. سوره‌ی صافات، آیه‌ی 164.
31. بحار ج 18 ص 382.
32. سوره‌ی دخان، آیات 4تا 6.
33. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 7.
34. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 7.
35. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 8.
36. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
37. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
38. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
39. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
40. بحار ج70 ص 249.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جستار کیفیت نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضانخبرگزاری فارس در این یادداشت، نظرات مختلف چگونگی نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان آغاز نزول قرآن آغازنزولوزارت آموزش و پرورش سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شبکه ملی مدارس ایران رشدچرا قرآن به صورت آیه آیه است؟ کدام یک از سوره ها یک …قرآن دارای دو نوع نزول دفعی و تدریجی آیه آیه و سوره سوره بوده است و برای نزول تدریجی سیره علویبوستان نهج البلاغه قراندر این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیدکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین مشاهده و تدبر آیات سوره قدر به همراه لیست … انا انزلناه فی لیله القدراین قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم از آیات قرآن مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام …مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری زبان و ادبیات فارسی زبانوادبیاتفارسیکتابشناسی خط فارسی و تغییر خط کاظم استادی فهرست مطالب، شامل مقدمه چند نکته ‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانی درمانهادرمانهابیماران مبتلا به سنگ هاى کلیه معمولاً با دوره هاى درد شدید، پیچشى و متناوب که هر چند آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن …روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم ع داریم که به وجود انسان هایی قبل از جستار کیفیت نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان خبرگزاری فارس در این یادداشت، نظرات مختلف چگونگی نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان، با آغاز نزول قرآن وزارت آموزش و پرورش سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شبکه ملی مدارس ایران رشد چرا قرآن به صورت آیه آیه است؟ کدام یک از سوره ها یک جا بر قرآن دارای دو نوع نزول دفعی و تدریجی آیه آیه و سوره سوره بوده است و برای نزول تدریجی دلایلی سیره علویبوستان نهج البلاغه قران در این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند وثیق این آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی دکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین، استخدام مشاهده و تدبر آیات سوره قدر به همراه لیست تفسیر ها و ما ادریک ما لیله القدرو تو چه می دانی که شب قدر چیست ؟این عبارت کنایه از جلیل القدر مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام پروپوزال سمینار مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری، گروه ‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانی درمانها درمانها خاطره یک درد شدید و ناتوان کننده، چیزی است که نگرانی دایمی از تکرار این وضعیت را در ذهن زبان و ادبیات فارسی زبانوادبیات کتابشناسی خط فارسی و تغییر خط کاظم استادی فهرست مطالب، شامل مقدمه چند نکته پیرامون آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم ع داریم که به وجود انسان هایی قبل از حضرت


ادامه مطلب ...

تقوی، رمز نزول برکات، گناه، پرده ناپیدا

[ad_1]

بحث؛ در محتوای مشترک هفت سوره‌ای است که با «حم» آغاز می‌شوند، و به نام «حوامیم سبعه» معروفند، و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح ضرورت وحی، و ره‌آورد وحی است، که تا حدودی بعضی از مباحث آن بیان شد.
به این قسمت رسیدیم که، وقتی وحی الهی برای هدایت بر مردم عرضه می‌شود، کسانی از وحی بهره می‌گیرند که دارای قلبی شفاف همانند چشمه جوشان باشند، یا دارای گوشی شنوا، همانند حوضی که آبراهش به جوی باز است، و جمع هر دو راه ممکن است.
انسان؛ یا باید مانند چشمه باشد که از درونش آب زلال معرفت بجوشد، یا مانند حوضی باشد که از جوی خارج آب می‌گیرد. وگرنه تشنه می‌ماند و می‌خشکد. یعنی؛ یا باید از راه تصفیه دل، و تهذیب نفس از طریق شرع به این معارف برسد، یا باید به سخنان صاحبدلان آسمانی گوش فرا دهد، اگر نه خود اهل دل بود که مانند چشمه از درونش آب حیات بجوشد، و نه مانند متعلمان بود که، گوش به سخنان معلمان الهی بدهد، نظیر حوضی که از نهر بیرون آب می‌گیرد، حتماً پژمرده می‌شود و می‌خشکد.
کفار؛ طبق تحلیل قرآن کریم، نه دارای دلی پاک بودند که، معرفت اسرار عالم از دلشان چون چشمه بجوشد، و نه گوش شنوایی داشتند که از گفتار پیام‌آوران الهی بهره‌مند گردند.
در روایات معصومین (علیهم السلام) آمده است که: «من أخلص لله أربعین یوماً فجرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (1) اگر کسی، چهل روز همه شئون زندگی خویش را خالصانه برای خدای سبحان قرار دهد و خود را برای خدا خالص کند، نه تنها؛ اعمال خالص داشته باشد، بلکه قلب خالص داشته باشد. نه تنها؛ کارها را فقط برای خدا انجام دهد، بلکه در حریم جانش غیر خدا، راه پیدا نکند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر بنان و بیانش و همچنین بر همه جوارحش می‌جوشد.
ممکن است، نگاری مکتب نرود اما مسئله‌آموز مدرسانی باشد. ممکن است سرزمینی از نهر یا بحر بیرون آب نگیرد، ولی سرزمینهای وسیعی را از نهان خود مشروب کند، چون از دلش چشمه زلال همواره می‌جوشد. اگر کسی نه از راه دل، و نه از راه گوش، با وحی آشنا نشد، از شناخت پیام الهی محروم است. و در نتیجه، نه تنها به آن ایمان نمی‌آورد بلکه در مقابل آن لجاجت و سرسختی نشان می‌دهد.
ولی اگر کسی برای پیمودن راه دل، و همچنین برای باز نمودن کانال حواس، زحمت کشید، یا لااقل برای طی یکی از دو راه رنج برد، بالاخره از درون جانش، یا از بیرون به معرفت حق می‌رسد، و در برابر وحی خاضع خواهد شد. زیرا آن را می‌فهمد و در ساحتش تسلیم می‌شود، و این کار، یعنی معرفت از درون، یا از بیرون کار ظریفی است، که نصیب هر کس نمی‌شود.
اصولاً روزی حلال خدا از راههای ظریف ادا می‌شود مخصوصاً روزی‌های معنوی. خدای سبحان، اصل روزی را، به عنوان یک امر ظریف و دقیق بیان کرد. و راه رسیدن به روزی‌ها را هم به عنوان امر ظریف معرفی کرد.
قرآن کریم، کلیدهای تمام مخازل روزی را، به دست خدا می‌داند. و راه گشودن مخزن‌ها را هم یک امر ظریف می‌داند. افرادی که می‌توانند از این مخزنها بهره‌برداری کنند؛ راه آنها را هم یک راه ظریف می‌داند.

این سه مسئله را، کتاب الهی به عنوان امر دقیق و مطلب ظریف توضیح می‌دهد. آنگاه معلوم می‌شود هر چه که در دست مردم است روزی آنها نیست. اگر حلال نباشد، روزی نیست. هر چه که در دست انسان است؛ اعم از حلال و حرام، رزق او نخواهد بود. بلکه اگر حلال بود همه آن‌ها هم روزی وی نمی‌باشد زیرا فقط همان مقداری، که انسان مصرف می‌کند رزق اوست. آن مقداری که برای نسل آینده ذخیره کرده است و فعلاً انباردار ورثه است، رزق او نیست. چون «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ‌» (2) روزی را خدا اعطا می‌کند و هرگز مال حرام به خداوند سبحان استناد ندارد و قهراً مال حرام روزی نیست.

اگر کسی از راه ربا، و رشوه و مانند آن چیزی تهیه کرد، روزی او محسوب نمی‌شود. بلکه، فقط مال حلال می‌تواند به عنوان روزی محسوب گردد، و راه حلال هم، راهی بسیار ظریف است.
در سوره شوری می‌فرماید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (3) یعنی مخازن آسمان‌ها و زمین و آنچه محیط به آن‌ها است و همچنین کلیدهای آن‌ها ملک خداست، و احدی بر آنها سلطه ندارد. نه تنها «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (4) نه تنها کلید غیب و همچنین مخزن غیب به دست خداست، بلکه سراسر آسمانها و زمین و کلیدهای آنها به دست خداست.
اگر کسی خواست، گوشه‌ای از گوشه‌های آسمان و زمین را بگشاید و از او طرفی ببندد، تا راه صحیح شناخت آن‌ها و گشودن درهای آن‌ها را طی نکند بهره نمی‌برد.
نه تنها؛ مفاتیح غیب مال خداست، بلکه کلیدهای عالم شهادت هم پیش خداست، چون «لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ». (5) «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ» (6) برای هر که مصلحت بداند، روزی گسترده مقرر می‌کند. برای هر که مصلحت بداند روزی تنگ و محدود مقرر می‌کند، زیرا «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌» (7) خدا به هر چیزی داناست.
در بسیاری از موارد، اگر انسان متوسط‌الرزقی از روزی‌های فراوان برخوردار باشد، نمی‌تواند خویشتن را نگه دارد. بلکه گرفتار معصیت می‌شود، یا بعضی‌ها آن قدرت را ندارند که در حد ضعف بسر ببرند، اگر مقداری از معیشت آنها کاهش بیابد دینشان در خطر است.
خدا هر کسی را که بخواهد، خوب بپروراند به مقدار مصلحتش او را تأمین می‌کند، ولی نه توانگر باید بپندارد که توانگری کرامت اوست، نه افراد تهیدست تخیل کنند که، تهیدستی اهانت به آن‌ها است. چه اینکه در سوره فجر بیان شده نه متمکن بودن نشانه کرامت نزد خداست، نه محرومیت از تمکن مالی نشانه‌ خواری است. هیچ‌کدام از اینها مایه‌ی فخر یا وهن نیست. بلکه هر کدام از آن دو امتحان الهی است. «الغنی و الفقر بعدالعرض علی الله». (8)
امروز معلوم نیست توانگر واقعی کیست و تهیدست حقیقی کدام است؟ فردا که روز حساب و روز عرض برخداست، روشن می‌شود که توانگر کیست و تهیدست کدام است؟ آن روز هنگام روشن شدن فقر و غناست.
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» خداوند سبحان به هر چیزی عالم است؛ هم به رزق، هم به مرزوق. «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (9) خدا از راه ظرافت با بندگانش رفتار می‌کند، او لطیف است. با ملاطفت، باظرافت، با رقت و دقت با بندگانش برخورد می‌نماید.
کیفیت روزی رساندن خداوند، امری مادی و علنی و عمومی نیست که همگان آن را بفهمند و ببینند، بلکه خدای سبحان خیلی لطیفانه با بندگانش رفتار می‌کند.
طبق بیان استاد علامه طباطبائی (رضوان‌الله تعالی علیه) چون رزق را خدای لطیف توزیع می‌کند، معلوم می‌شود یک امر بسیار ظریفی است. در تقسیمش ظرافت مطرح است، و در اصلش لطف و ظرافت مورد عنایت است. آن قدر مسئله‌ روزی رساندن ظریف است که کسی نمی‌داند از چه راهی، به انسان روزی می‌رسد و نمی‌داند چقدر به هر فردی خواهد رسد.
برای تأمین رزق وظیفه‌ای به عهده‌ی انسان است و آن کار کردن است. کار بر انسان لازم است، اما روزی به عهده‌ی خداست و هرگز نمی‌توان کیفیت وصول روزی را درست پیش‌بینی کرد.
«وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» او اگر بخواهد به کسی روزی اعطا کند هم توانش را دارد، هم قدرت او نفوذناپذیر است. هم فی نفسه عزیز است، هم در برابر دیگران عزیز است، و هم فی نفسه قوی است و هم نسبت به دیگران نیرومند است. هم می‌تواند و هم نفوذ‌ناپذیر است. و این‌کار را با ظرافت انجام می‌دهد. این دو مطلب.
سوم اینکه؛ راه ارتزاق هم یک راهی است ظریف، که فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (10) تقوی که همان ظرافت در عمل است، پارسائی و پرهیزگاری، که همان دقیق‌ بودن در کار است، راه گشایش آن مخزن‌های دقیق و ارتزاق دقیق است.
سراسر عالم؛ مخزن خداست، و کلید همه آن‌ها پیش خداست، و این یک امر ظریفی است. خدای سبحان هم درهای مخزن رزق را ظریفانه باز می‌کند به طوری که مشهود دیگران نیست، و هم از راه ظرافت به افراد روزی می‌رساند به طرزی که معلوم دیگران نمی‌باشد. انسانی هم که شایسته‌ی ارتزاق است، باید ظریف کار باشد. که ظرافت در سلوک، همان تقوای اعتقادی و اخلاقی و عملی است. باید خیلی دقیق و درون‌بین باشد.
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» یعنی اگر کسی؛ وارسته بود، خدای سبحان برای او راه خروج از هر گرفتاری را باز می‌کند، و او را از راهی که خیال آن را نمی‌کرد روزی می‌دهد. و منظور از رزق تنها روزی‌های ظاهری نیست، بلکه عمده رزقهای معنوی است. البته راهی که انسان سالک را به این معارف می‌رساند همان صراط مستقیمی است که از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر می‌باشد.
همان‌طوری ‌که؛ گناه حجاب مستور است، اطاعت خدا هم یک کلید مستور است. یعنی هم مفتاح رزق‌های معنوی که همان تقوی است مستور می‌باشد و هم مغلاق رزق‌های عینی که همان گناه باشد محجوب است.
«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (11) در بحث قبل، روشن شد که گناه پرده‌ای است که نمی‌گذارد انسان جمال و جلال حق را مشاهده نماید، و همچنین مانع از شب زنده‌داری و سحرخیزی است. گناه همانطور که پرده‌ایست نامرئی، تقوا هم کلیدیست نامرئی. چون روح آدمی موجودیست مجرد و نامرئی، پرده‌های او و نیز کلیدهای او همه نامحسوس خواهند بود.
انسان با تقوا؛ کلید خزینه‌ی روزی به دست اوست. خدای سبحان فرمود؛ شما با تقوا باشید تا از راهی که گمان نمی‌کنید ارتزاق نمائید. گاهی انسان، به فکر مطالعه‌ی مطلبی، کتابی را باز می‌کند ناگهان معرفت و حقیقتی که نمی‌پنداشت نصیبش می‌شود «کن لما لاترجو أرجی منک لما ترجو» (12) شما از راهی که امیدوار نیستید امیدوارتر باشید.
چه اینکه حضرت موسای کلیم (علیه السلام) به امید آتش حرکت کرد و بر فراز کوه رفت، نور وحی نصیبش شد، «إِنِّی آنَسْتُ نَاراً» (13) شما صبر کنید؛ تا من آتشی بیاورم که گرم بشوید. به امید نار رفت، ولی نور نبوت بهره‌اش شد.
و نیز؛ ساحران فرعون، به امید جایزه رفتند که در میدان مسابقه پیروز بشوند، و از جایزه فرعونی برخوردار گردند، ولی ایمان و توحید به خدا نصیبشان شد، و همچنین ملکه سبا در برابر نامه‌ی سلیمان - سلام الله علیه - به امید ظفرمندی و دستیابی بر قدرت ظاهری حرکت کرد، ولی اسلام نصیبش شد.
اگر کسی؛ استعداد درونی داشته باشد، و راه ظریف را فراموش نکند، و از ظرافت تقوی برخوردار باشد، روزیهای ظریف او، از روزنه‌هایی که قابل پیش‌بینی نمی‌باشد نصیبش می‌شود. اگر انسان؛ این‌چنین بپندارد که مخزنهای روزی، به دست کسب اوست، اشتباه کرده است.
خدای سبحان در عین حال که، کسب و کار و تلاش و کوشش را لازم می‌داند و انسان‌ها را به منظور تحصیل روزی وادار به کار و تحریک می‌نماید؛ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا» (14) ولی در عین حال برای هشدار انسان‌ها به توحید ربوبی می‌فرماید؛ کلید رزق‌ها بدست خداست، راه گشایش مخزن روزی‌ها در اختیار خداست، و انسان را از راههایی که پیش‌بینی نکرد و نمی‌کند تأمین می‌نماید تا روشن شود نظام آفرینش، نظام تدبیر الهی است، و تنها خدا عالم را اداره می‌کند.
بسیاری از موارد، مقدمات کار را انسان فراهم می‌کند، ولی نتیجه نمی‌گیرد. چه اینکه گاهی نتایج سودمندی که انسان مقدمات آن‌ها را فراهم نکرد، نصیبش می‌شود، تا معلوم گردد خدای سبحان تدبیر کار انسان را، همانند تدبیر سائر امور به عهده دارد.

کاردان کار ما در کار ماست *** فکر ما در کار ما آزار ماست

هرگز انسان با تقوا؛ خوف و هراس روزی ندارد. انسان اهل دل؛ می‌داند که خدا این عطش درونی او را، به آن کوثر معرفت سیراب می‌کند، و اگر کسی بخواهد روزنه دل را از درون، و مجرای گوش شنوا را از بیرون باز کند، از راههای غیب، علوم و معارف که بهترین رزق و ظریف‌ترین روزی‌هاست نصیبش می‌شود.
وقتی از معصوم (علیه السلام) سئوال کردند، چرا بعضی از خردمندان، خیلی از روزی برخوردار نیستند؟ فرمود؛ مگر عقل و دانش روزی محسوب نمی‌شود؟ مگر نه آن است که بهترین روزی؛ علم است؟ مگر نه آن است که؛ یکی از بهترین غذاهای آدمی دانش صحیح است؟
مرحوم فیض در تفسیر آیه: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (15) انسان به غذای خود نگاه کند، از امام باقر (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت علم را از مصادیق طعام دانست و چنین فرمود؛ انسان بنگرد که علمش را از چه کسی می‌گیرد؟ از چه راهی دانش را تحصیل می‌نماید؟ با کدام بذر مزرعه دل او سر سبز می‌شود، و از کدام چشمه آب می‌گیرد؟
بنابراین، بهترین روزی، همانا روزی علمی خواهد بود و کلید مخزن علم راستین، بدست خدای سبحان است. و راهگشای آن هم، تقوی است. لذا درباره‌ی افراد وارسته، که آماده پذیرش وحی الهی هستند چنین می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ‌»
(16) آنها که مؤمنند و کار صالح انجام می‌دهند، دارای مزد بی‌کرانی‌اند.
قرآن کریم؛ رسیدن به سعادت را، در پرتو دو رکن می‌داند. یکی؛ جان پاک؛ که همان حسن فاعلی است. و دیگری؛ عمل صالح که همان حسن فعلی است. اگر روح کسی در اثر اعتقاد صحیح، پاک باشد ولی ایمان و اعتقاد خود را در عمل؛ ظاهر نسازد، و کار خیر انجام ندهد بهره‌ای از صرف ایمان نمی‌برد. چه اینکه اگر روح کسی در اثر کفر و نفاق، تباه شد، از کارهای خیرش در قیامت سودی نمی‌برد.
پس حتماً در تحصیل سعادت؛ تحقق این دو پایه لازم است. یکی جان پاک و معتقد؛ یعنی حسن فاعلی، و دیگری عمل صالح و شایسته؛ یعنی حسن فعلی تا از انضمام این دو، انسان به سعادت ابد برسد. ولی در ابتلای به شقاوت، فقدان یکی از آن دو رکن کافی است، و لازم نیست که هر دو پایه از بین برود. زیرا؛ انسان تبهکار، حتماً کیفر می‌بیند. خواه مسلمان، خواه کافر، چون گر چه از لحاظ خلود در دوزخ بین مسلمان تبهکار و کافر فرق است، ولی در اینکه هر گناهی کیفر دارد، و هر گنهکاری کیفر می‌بیند بین آن‌ها فرقی نیست.
لذا؛ وقتی مسئله پاداش و بهشت، مطرح است، قرآن دو امر را شرط می‌داند؛ یکی ایمان و دیگری عمل صالح. ولی هنگامی که مسئله کیفر و عقاب مطرح است، یک امر را شرط می‌داند و آن سیئه و عمل بد است.
لذا فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» رکن اول، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» - رکن دوم.
«لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» تعبیر به اجر به معنای مزد هم، روی عنایت و لطف الهی است، زیرا انسان؛ برای تکامل خود کار می‌کند، ولی از خدا مزد می‌گیرد. این تعبیر، به منظور تشویق است. مثل اینکه؛ انسان به فرزندش می‌گوید؛ اگر بخوبی درس خواندی، و در امتحان موفق شدی، پاداشی به تو خواهم داد. در حالی که او برای کمال خود درس می‌خواند ولی پدر عهده‌دار تأمین پاداش او می‌شود.
گرچه این مثال، با ممثل فرق دارد. زیرا بالاخره پدر، از کمال فرزند، طرفی می‌بندد و لذتی نصیبش می‌شود؛ زیرا نیازمند است و از این راه مقداری از نیازهای معنوی او برطرف می‌شود، ولی خدای سبحان بی‌نیاز محض است، لذا؛ نه از ایمان مؤمنان بهره می‌برد، و نه از کفر کافران آزرده خواهد شد. «‌إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (17)
خدای سبحان از کمال احدی طرفی نمی‌بندد، همه جوامع انسانی مسلمان بشوند، خدا سودی نمی‌برد. و همه مردم روی زمین، کافر بشوند، رنجی نمی‌بیند. بنابراین؛ بین این مثال، و آن ممثل، فرق است، لیکن؛ برای تقریب به ذهن، بیان شد.
خدا می‌فرماید؛ مؤمنین دارای اجرند، برای خودشان کار کرده‌اند ولی اجر می‌گیرند. با اینکه عوض و معوض؛ یعنی توفیق عمل صالح، و پاداش آن هر دو رزق خداست.
«أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» نکته لطف‌آمیز دیگر، آنکه این پاداش الهی، من و قطع ندارد، دائمی است. زیرا بهشت جاوید، زندگیش جاودانه است. ممنون نیست، مقطوع نیست «عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» (18) چه اینکه منتی هم بر آنها نهاده نمی‌شود. از این جهت هم، از آسایش روحی برخوردارند.
و چون قرآن کریم؛ نور است، طرح دعوی بدون برهان بی‌نور است لذا بر دعاوی خود براهین متعددی اقامه می‌کند. چه اینکه برای ادعای مبدأ و معاد و نبوت، ادله یقین بخش، ارائه می‌نماید. «قُلْ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَاداً ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (19) آیا شما به خدایی کفر می‌ورزید که، کره‌ی خاک را دوروزه آفرید؟
روز؛ یعنی مرحله و تطور دوره‌ای، نه بیست و چهار ساعت. بلکه در دو دوره‌ی مهم از سیر زمین، آن را ساخت تا به صورت فعلی درآمده است. آیا برای خدای سبحان، انداد وامثال و شرکاء قرار می‌دهید؟ بجای اینکه از خدای یکتا اطاعت کنید از هوسها و امیال خود، یا از قوانین و مقررات غیر الهی پیروی می‌کنید؟ خداست که؛ رب و مالک و مدبر همه‌ی عوالم است. شما هم، زیر پوشش تدبیر ربوبی حقید «ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ‌».
زمین را در دو روز آفرید «وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا» (20) کوه‌هایی ریشه‌دار؛ که نگهبان و نگهدار زمین است، بر فراز زمین قرار داد، که زمین را از اضطراب و نوسان حفظ کند، و در زمین برکتهای فراوانی قرار داد، تا نیازمندیهای شما را تأمین نماید.
«وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» (21) تنظیم بهره‌برداری مواد غذایی از زمین را، در چهار دوره‌ی تحولی (فصول چهارگانه) مقرر نمود و منظور از این چهار روز، چنانچه اشاره شد همانا فصول چهارگانه است، که در طی سال، مواد غذایی از زمین تحصیل می‌شود، و مراد از آن، احتساب از شش روز کلی آفرینش آسمان‌ها و زمین نمی‌باشد.

چون در چند جای قرآن، آمده که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد، یعنی شش مرحله تطوری. و در سوره‌ی فصلت فرمود؛ زمین را در دو روز آفرید. باز در همین سوره فرمود؛ آسمانها را هم در دو روز آفرید «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (22) پس مجموع آسمان‌ها در دو دوره و زمین نیز در دو دوره خلق شدند، و آنچه از مجموع شش دوره تحولی آفرینش کل نظام ماده و حرکت می‌ماند، دو دوره‌ی دیگر است و آن هم برای آفرینش آنچه در بین آسمان و زمین قرار دارد احتساب می‌شود. و اگر آن چهار روز که مربوط به تقدیر اقوات و مواد غذایی است محسوب گردد جمعاً هشت روز (دوره) می‌شود نه شش روز، زیرا دو روز برای زمین و دو روز برای آسمان‌ها و چهار روز برای تقدیر غذاها. لذا باید این چهار روز که ظرف تقدیر مواد غذایی است از سنخ شش روز کلی و جامع نباشد.

همانطوری‌ که؛ استاد علامه طباطبائی (رضوان‌الله تعالی علیه)، فرمودند؛ این چهار روز، ظاهراً فصول چهارگانه است. یعنی؛ خدای سبحان تأمین نیازمندیهای غذایی زمین را در طی چهار فصل مقدر فرمود.
پس از بیان آنکه زمین آمادگی پرورش مواد غذائی را در طی فصول چهارگانه از خدای سبحان دریافت نموده است. فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ‌» (23) یعنی این فیض برای هر که بپرسد یکسان خواهد بود. گر چه، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین‌اند سائلند «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (24) گر چه همه‌ی موجودات، زبانشان به سئوال باز است، گرچه هر کس هر چه درخواست نمود دریافت کرد «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ» (25) لیکن منظور از این سئوال، تنها پرسش زبانی نیست، بلکه مراد، سئوال به زبان استمداد و قبول تام است که حتماً جواب مناسب با آن صادر خواهد شد، و گرنه سئوال زبانی، که با سئوال حال یا استعداد هماهنگ نباشد پرسش صادق نیست. بلکه، پاسخی داده می‌شود که مناسب با پرسش، به زبان استعداد باشد، و گرنه؛ همه موجودها سائل‌اند و همه نیز، جواب برابر سئوال واقعی خود را دریافت می‌دارند.
چه اینکه در یک آیه به هر دو مطلب اشاره شد. زیرا فرمود: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (26) یعنی از طرف مخلوق‌ها هر لحظه سئوال، و از طرف خدای سبحان هر لحظه جواب. دائماً از این طرف عرض مسئلت حاجت و همواره از آن طرف فیض جدید و موهبت. زیرا از این طرف بندگی است و از آن طرف مولویت.
و در آیه محل بحث فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ» هر که سئوال کرد می‌گیرد. یعنی در موهبت و اجابت، بر وی همگان باز است، تا کی سئوال کند و چی بخواهد؟ اگر سئوال صحیح باشد جواب قطعی است، و اگر سائلی خواست روزی پیش‌بینی نشده دریافت نماید، چاره‌ای جز طی طریق تقوا نیست. چه اینکه فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ»
چون؛ رزق یک امر ظریف است، کلید ظریفش در اختیار کلیدداران غیب است، و هیچ امری جز تقوا، کلید رزق حلال نیست. و هیچ رزق حلالی، چون معرفت و علم الهی نیست که بهترین رزق و کریم‌ترین روزی‌ها معرفت خداست. بیان حسین بن علی - علیهما افضل صلوات المصلین- در دعای عرفه اینست «ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک» (27) خدایا کسی که تو را بیابد چه چیزی را از دست داده است و کسی که تو را نیابد چه چیزی را فراهم کرده است؟
«سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ‌» اینکه فرمود، سئوال کنید تا برای شما، درهای روزی را بگشایم نه به معنای پرهیزکاری و اکتفاء به نیایش است، زیرا دعای کسی که از مسئولیت کار، شانه تهی می‌کند مستجاب نیست. چون کار مشروع، سئوال به زبان استعداد است، که حتماً پاسخ صحیح را در پی خواهد داشت.
سپس؛ در تتمیم بیان نظام آفرینش فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ» (28) یعنی بعد از خلقت زمین به تسویه آسمان پرداخت و بحث مبسوط در اینکه؛ آیا آسمان قبل از زمین خلق شد، یا زمین قبل از آسمان، آفریده شد؟ در آیات دیگر هست که؛ گسترش زمین بعد از خلقت آسمان انجام گرفت «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَیهَا»
(29).
به هر تقدیر؛ در اینجا به همین نکته اکتفا شد، که؛ آسمان در حکم دخان و دودی بود و خداوند به منظور تسویه‌ی آسمانها، و تنظیم این کرات به آن‌ها و زمین، دستور تکوینی داد که؛ در برابر اراده خداوندی خاضع باشند «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» (30) یعنی به آن‌ها فرمود؛ خواه و ناخواه مطیع خداوند باشید، باید تابع امر ما بوده و به طرف ما بیایید، با طوع و رغبت، یا کراهت و بی‌میلی، باید این راه را طی کنید. آنگاه آسمانها و زمین گفتند «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» ما به طوع و رغبت، اطاعت می‌کنیم و دستور تکوینی شما را می‌پذیریم، و به آن گردن می‌نهیم.
درباره‌ی اینکه؛ خطاب خداوند به آسمان و زمین تمثیل و استعاره است یا خطاب واقعی و اینکه آیا واقعاً آسمان و زمین، سخن می‌گویند، و سخن می‌شنوند، یا اینکه این گفتگو مجاز و استعاره است لازم است تدبر شود!
چون اگر آسمان و زمین واقعا سخن می‌گویند، امر خدای سبحان به آنها خطاب حقیقی خواهد بود، چون خداوند فرمود: «اِنمَّا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌» (31)
یعنی فرمان خدا، اگر چیزی را اراده نماید همان ایجاد و آفرینش است.
و این خطاب، حقیقت خواهد داشت.
لیکن؛ در تحقق خطاب حقیقی، تنها صلاحیت متکلم کافی نیست، بلکه صلاحیت مخاطب هم لازم است. و آن بدون شعور و آگاهی وی هرگز محقق نمی‌شود. چون اگر شعور و هوش برای آسمان و زمین نباشد شنیدن و گفتن میسورشان نخواهد شد. آنگاه این امر و اطاعت، و سئوال و جواب کنایه و تمثیلی بیش نیست.
چون قرآن نور است و در آن هیچ ابهامی راه ندارد و حتماً مبین همه‌ی معارف است، این مطلب را هم روشن کرد، و آن اینکه؛ سراسر جهان را، شعور پوشانده، همه‌ی موجودات عالم؛ شنوا، گویا و بینا و سخنگویند، منتها با ما سخن نمی‌گویند، یا ما سخنان آن‌ها را نمی‌شنویم، و در قیامت علیه انسان‌ها شهادت می‌دهند. پس در دنیا همه رخدادهای آدمی را می‌فهمند.
در چند جای قرآن که یکی از آن موارد همین سوره فصلت است جریان گفتار و شهادت بعضی از اجسام علیه تبهکاران در قیامت مطرح شده «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (32) یعنی هم شبکه‌ی ادراکی اینها، به نام سمع و بصر، هم شبکه‌ی تحریکی اینها، به نام اعضاء وجلود، علیه اینها شهادت می‌دهند. هم؛ نیروهای ادراکی، و هم؛ ابزار تحریکی، همه و همه علیه آنها شهادت می‌دهند.
وقتی تبهکاران، به اعضا و جلودشان اعتراض می‌کنند که چرا بر زیان ما گواهی دادید «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» (33) آن‌ها در جواب می‌گویند؛ خدایی که همه چیز را، ناطق و گویا کرد، به ما هم نطق داد، تا اینجا سخن بگوئیم.
معلوم می‌شود؛ همه چیز سخن می‌گویند و البته سخن گفتن، فرع بر ادراک است. چون هر صوتی را نطق نمی‌نامند و هر صدائی از برخورد دو چیز پدید آید، آن را گفتار نمی‌نامند.
بنابراین؛ زمین و آسمان هم، سخن می‌گویند، و چیز می‌فهمند.
در نتیجه خطاب خداوند به آن‌ها خطاب حقیقی است. و سخن گفتن اینها هم، سخن گفتن حقیقی است.
نکته دیگر اینکه، فرمود: «ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» کره در مقابل طوع است. اگر چیزی ازخارج تحمیل شود و برخلاف ارادت و رغبت درونی باشد، کره است -بفتح کاف -، و اگر رنج و تعبی، همراه با میل درونی باشد کره است - بضم کاف-.
قرآن کریم جریان زایمان مادر را چنین بیان می‌نماید «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً» (34) یعنی؛ مادر، کودک را با کره و دشواری حمل کرد، و آن را با کره و دشواری، از رحم به دامن نهاد. در حالی که مادر، به این کار علاقه وافر دارد و به آن عشق می‌ورزد. پس مادر شدن با کراهت نیست بلکه با کره و دشواری است.
با روشن شدن فرق میان کره و کره آنگاه بحث می‌شود که؛ آیا آسمان و زمین با قسر و فشار و کراهت، اطاعت امر خداوند را به عهده می‌گیرند، یا آنکه، بدون تحمیل خارجی، و بدون اکراه بیرونی، مطیع دستورات الهی‌اند؟
زبان خود آن‌ها این است که: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی هیچ کراهتی در بین نیست و ما با رغبت، فرمان خدا را اطاعت می‌کنیم. پس هیچ‌گونه قسر و تحمیل بیرونی نیست.
اما اینکه؛ در بعضی از آیات قرآن کریم، آمده که: «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» (35) یعنی عده‌ای با طوع و رغبت‌ اسلام آوردند، و برخی با کراهت و بی‌میلی اسلام را پذیرفتند جمع میان این آیه، - هیچ اکراهی در بین نیست - به این خواهد بود که؛ در کل نظام آفرینش کراهتی نیست. چون چیزی خارج نظام کل آفرینش نیست، تا بر موجودات نظام آفرینش، فشاری وارد نماید.
ولی هنگام سنجش بعضی به بعض دیگر، مسأله کره و بی‌میلی، و مانند آن مطرح می‌شود، چه اینکه؛ در مسئله خیر و شر بیان شد که، خیر امری است وجودی، و هم نفسی است و هم نسبی، ولی شر امری است عدمی و فقط نسبی است نه نفسی. مثلاً درختی که می‌خواهد رشد کند و بارور شود، اگر تندبادی، شاخه‌ی او را بشکند، یا تگرگی شکوفه‌ی او را بریزد، گرچه درخت آن را تحمل می‌کند، ولی آن را کرها می‌پذیرد نه طوعاً.
و این همان شر اضافی است که، هنگام قیاس بعضی از موجودهای جهان طبیعت با بعض دیگر در اثر برخورد و تزاحم رخ می‌دهد. اما کل نظام آفرینش یک واحد است که از مبدأ واحد شروع شده، و به همان مبدأ یکتا متوجه است که؛ «أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» (36)
همانطوری‌ که؛ در کل نظام، شر ذاتی و نفسی نیست، بلکه شر اضافی و بالقیاس است، در کل نظام هم کراهت ذاتی و نفسی نیست، بلکه کراهت اضافی و بالقیاس است. لذا در بعضی از آیات قرآن، چنین آمده است «طَوْعاً وَ کَرْهاً». یعنی برخی از حوادث نسبت به بعضی از موجودات ناگوار است، ولی در مجموع برای همه، ملایم و سازگار خواهد بود.
لذا در آیه مورد بحث چنین آمده است: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی آسمان و زمین گفتند؛ نه تنها ما باطوع و رغبت، تابع امر الهی هستیم، بلکه با سائر اطاعت کننده‌ها، تابع دستور تکوینی خدای سبحان خواهیم بود، لذا بلفظ جمع «طائعین» یاد شده است، یعنی؛ همه‌ی جهان در اطاعتند و ما هم با آن‌ها در اطاعتیم. لذا به صورت تثنیه ذکر نشد نظیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌» (37) که انسان عبادت کنند؛ خود را همراه همه‌ی پویندگان و روندگان الهی می‌بیند، و می‌گوید؛ نه تنها من تو را عبادت می‌کنم، و از تو یاری می‌جویم، بلکه همه ما تو را می‌پرستیم، و همه ما از تو یاری می‌طلبیم.

پی‌نوشت‌ها

1. بحار ج 70، ص 249.
2. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 58.
3. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
4. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 284.
6. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
7. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
8. نهج‌البلاغه فیض حکمت 446.
9. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 19.
10. سوره‌ی طلاق، آیات 2 و 3.
11. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 45.
12. من لایحضره الفقیه حدیث 3609.
13. سوره‌ی طه، آیه‌ی 10.
14. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 15.
15. سوره‌ی عبس، آیه‌ی 24.
16. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 8.
17. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 8.
18. سوره‌ی هود، آیه‌ی 108.
19. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 9.
20. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
21. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
22. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 12.
23. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
24. سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 29.
25. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 34.
26. سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 29.
27. مفاتیح الجنان - دعای عرفه.
28. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 11.
29. سوره‌ی نازعات، آیه‌ی 30.
30. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 11.
31. سوره‌ی یس، آیه‌ی 82.
32. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 20.
33. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی، 21.
34. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 15.
35. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 83.
36. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 53.
37. سوره‌ی حمد، آیه‌ی 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

آموزش مداحی و اشعار مذهبیآموزش تخصصی اصول و فنون و اخلاق مداحی به همراه زیباترین اشعار در مدح اهل بیت علیهم حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ آموزش مداحی و اشعار مذهبی آموزش تخصصی اصول و فنون و اخلاق مداحی به همراه زیباترین اشعار در مدح اهل بیت علیهم السلام حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها

[ad_1]
آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها

خبرگزاری آریا - هفته گذشته یکی از معدود بازه های زمانی بود که بازی جدید خاصی روانه بازار نشد و به این موجب شاهد تغییر و تحولاتی در جدول هفتگی فروش بازی های کشور انگلستان هستیم.
بازی «کال آو دیوتی اینفینیت وارفر» بعد از چند هفته همچنان در صدر این لیست قرار دارد و عناوین فیفا 17 و بتلفیلد 1 به ترتیب جایگاه های دوم و سومی خود را حفظ کرده اند.
با نزول دو بازی اخیراً منتشر شده ی «دد رایزینگ 4» و «لست گاردین» در جدول فروش، «واچ داگز 2» فرصت این را داشته که به رده چهارم صعود کند و احتمالاً به خاطر نزدیکی به تعطیلات کریسمس، «gta v» نیز بعد از دو هفته غیبت در میان ده بازی برتر، جایگاه پنجم را ازآن خود کرده است.
عنوان ورزشی «steep» نیز بالاخره به این جمع اضافه شده و در حالتی که کمتر کسی انتظارش را داشت، «مافیا 3» نیز رده آخر این جدول را کسب کرده است.
جدول پر فروش ترین بازی های هفته گذشته انگلستان از قرار زیر است:
call of duty: infinite warfarefifa 17battlefield 1watch dogs 2grand theft auro vfinal fantasy xvthe elder scrolls: skyrim special editiondishonored 2steepmafia 3


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها


ادامه مطلب ...