مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

سحرخیز باش تا کامروا شوی!

[ad_1]

روزنامه آرمان امروز: همان گونه که خواب کافی و به اندازه شبانه برای بدن مفید است، سحرخیزی نیز می‌تواند فواید چشمگیری برای رژیم غذایی، ظاهر و حتی شغل شما داشته باشد. در ادامه با برخی از فواید سحرخیزی بیشتر آشنا می‌شویم.

ورزش می‌کنید

اگر صبح زود از خواب بیدار شوید می‌توانید زمان اضافه ای که در اختیار دارید را به ورزش کردن اختصاص دهید که از دویدن در پارک تا تمرین با وزنه در باشگاه را شامل می‌شود. ورزش کردن روش خوبی برای آغاز یک روز پر نشاط است و این عادت می‌تواند روحیه و بهره‌وری شما را افزایش دهد.

 

شما می‌توانید زمان اضافی خود را به انجام یوگا اختصاص دهید که نه تنها بدن را بیدار می‌سازد بلکه انرژی بیشتری به شما بخشیده و در کل احساس آرامش و استرس کمتر را به همراه دارد. انجام تمرینات ورزشی صبحگاهی موجب می‌شود تا رویدادها و مسئولیت‌های غیر منتظره عصرگاهی در روند ورزش شما اختلالی ایجاد نکنند.

 

 سحرخیز باش تا کامروا شوی!


شما می‌توانید از آرامش و سکوت صبحگاهی برای تنظیم فهرست کارهایی که در طول روز باید انجام دهید یا ثبت تفکرات و ایده‌هایی که مد نظر دارید، استفاده کنید. انجام این قبیل کارها می‌تواند آرامش ذهن را به همراه داشته و برای روز پیش رو هرچه بیشتر آماده باشید. مدیتیشن می‌تواند ذهن و روان شما برای ادامه روز تقویت کند. مطالعات نشان داده اند که مدیتیشن می‌تواند اضطراب را کاهش دهد، مهارت‌های استدلالی را بهبود ببخشد، و روابط قوی را حفظ کند.

 
خلق و خوی‌تان بهبود می‌یابد

مطالعات نشان داده اند که سحرخیزان در مقایسه با آنهایی که تا دیر وقت بیدار می‌مانند، افرادی شادتر هستند و نگاه مثبت‌تری نسبت به محیط اطراف و رویدادهایی که رخ می‌دهند، دارند. همچنین، سحرخیزان احساس سلامتی بیشتری می‌کنند که احتمالا به خاطر همگامی ساعت داخلی بدن آنها با طلوع خورشید است.

بهره‌وری بیشتر

آرامش صبحگاهی می‌تواند بهره‌وری شما را افزایش دهد. در نبود صداهای مزاحم و ناهنجار جلسات، ایمیل‌ها و گفت‌وگوهای اطراف اداره، شما می‌توانید روز خود را پیش از هر فرد دیگری آغاز کرده و از این زمان آرام بیشترین استفاده را ببرید.

 

 سحرخیز باش تا کامروا شوی!

از ظاهر بهتری برخوردار می‌شوید

سحرخیزی نه تنها می‌تواند احساس بهتری در شما ایجاد کند بلکه به کسب ظاهری بهتر نیز کمک می‌کند. زمان اضافی که هنگام صبح در اختیار دارید را می‌توانید به انجام کارهایی کوچک مانند اطو کردن لباس، مرتب کردن مو، کوتاه کردن ناخن و غیره اختصاص دهید. طی مطالعه ای که در سال ۲۰۱۳ انجام شد، ۸۰ درصد پاسخ دهندگان به این نکته اشاره داشتند که ظاهر و لباس یک متقاضی کار اثر قابل توجهی بر احتمال استخدام آنها دارد.

سالم‌تر غذا می‌خورید

هنگامی که عجله دارید ممکن است وسوسه شوید در مسیر رفتن به محل کار غذاهایی مانند یک دونات یا کیک را به عنوان صبحانه انتخاب کنید. اما تمام این کالری‌های اضافی صبحگاهی می‌توانند به سرعت روی یکدیگر جمع شده و به بروز مشکلات سلامت مانند چاقی منجر شوند.نتایج مطالعه ای که در سال ۲۰۱۱ توسط دانشگاه نورث وسترن انجام شد، نشان داد افرادی که شب‌ها دیر می‌خوابند نسبت به افرادی که صبح زود از خواب بیدار می‌شوند روزانه ۲۴۸ کالری بیشتر دریافت می‌کنند، دو برابر بیشتر فست فود و نصف آنها میوه و سبزیجات مصرف می‌کنند.

 

افرادی که تا دیر وقت بیدار بودند از متوسط شاخص توده بدنی (BMI) بالاتری نیز برخوردار بودند.در مقابل، اگر سحرخیز باشید از زمان کافی برای درست کردن صبحانه ای سالم و سرشار از پروتئین (به عنوان مثال، تخم مرغ، میوه، و نان تست گندم سبوس دار) برخوردار خواهید بود و به واسطه احساس سیری، کمتر درگیر هوس خوردن تنقلات و میان وعده‌ها در طول روز می‌شوید.

 

 سحرخیز باش تا کامروا شوی!

از شلوغی و ترافیک دور می‌شوید

گیر افتادن در ساعات شلوغ روز و ترافیک‌های طاقت‌فرسا می‌تواند حتی پیش از آن که کار خود را آغاز کنید، روز شما را مختل کند. در مقابل، صبح زود از خواب بیدار شده و زودتر از خانه خارج شوید تا از ازدحام و شلوغی دور بمانید و البته اگر با خودرو تردد می‌کنید می‌توانید جای پارک بهتری نیز پیدا کنید. اگر به اندازه کافی وقت دارید حتی می‌توانید از نوشیدن یک فنجان قهوه یا چای در مسیر خود به سمت محل کار لذت ببرید تا روز خود را هرچه بهتر آغاز کنید.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

سندروم ایمپاستر خودویرانگری افراد موفقسندروم ایمپاستر خودویرانگری افراد موفق خودویرانگری افراد موفق افراد موفق افراد حقیقت جالب درباره مغز میانگین وزن مغز یک فرد بالغ تا کیلوگرم است برخی از جراحان مغز و اعصاب بافت مغز پایگاه اطلاع رسانی شهرستان تکاب ابتدااز حرف تا عمل رئیس جمهور امروز در جمع مردم کرج در حالی دم از برداشته شدن تحریم ها زد که زینال دانلود صدای بوق ماشینهاصدای بوق انواع ماشینها صدای بوق ماشین با آهنگ دانلود صدای بوق همراه آهنگ صدای بوق بالای سال دیگه دیگه ممنوعبالای سال دیگه دیگه ممنوعیه وبلاگ جک و اس ام اس و خنده موبایلازون عکساخنده بازار دااااااااااغ نوشته های جالب و خنده دار به منشی شرکتمون میگم برو تو پروگرام فایل میگه کامپیوترو روشن کنم ؟ گفتم نه چند تا


ادامه مطلب ...

10 هشتگ ناکام و کامروا

[ad_1]

در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند: یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های ابرداده است. هشتگ ابزاری برای دسته‌بندی پیام‌ها فراهم می‌کند تا افراد بتوانند آن هشتگ را جست‌وجو کنند و مجموعه‌ای از پیام‌هایی را که شامل آن هستند، به دست آورند.

به گزارش مشرق، اگرچه براساس همین تعریف، هشتگ‌های سیاسی پرکاربردترین هشتگ‌های شبکه‌های اجتماعی هستند، اما میان کاربران فارسی‌زبان وضع فرق می‌کند. قرار است بدون مقدمه‌ای بیشتر، به پرکاربردترین هشتگ‌هایی که از ابتدای سال تا امروز فضاهای مجازی کاربران فارسی‌زبان را درنوردیده، نگاهی کنیم و ببینیم چرا بسیاری از این هشتگ‌ها به محض فروکش‌کردن اخبار داغ‌شان، فراموش می‌شوند:
 
# شجریان؛ حال استاد خوب است؟


هنوز صدای نقاره زن‌های حرم امام‌ رضا در گوش مردم بود و بوی اسکناس‌های عیدی را از لای قرآن حس می‌کردند که در شبکه‌های اجتماعی ولوله افتاد. این بار دیگر نه خبری از شایعه بود و نه یک کلاغ و چهل کلاغ.

 

این خود استاد بود که با سری تراشیده روبه‌روی دوربین نشسته و به هم‌وطنانش می‌گوید در تنش، میهمانی ناخوانده دارد و حالش این روزها چندان خوش نیست. به محض انتشار این ویدئو، فقط در سایت یوتیوب، بیش از ٢٠‌ میلیون مخاطب سراغش را گرفتند. تلگرام، واتس‌اپ، توییتر و بعد هم فیس‌بوک پر از کامنت‌ها، پیام‌ها و انتشار عکسی‌هایی در وصف استاد محمدرضا شجریان شدند.

 

در همین فاصله بود که هشتگ شجریان هم داغِ ‌داغ شد. او که هر سال نزدیک به ماه رمضان به یکی از پربازدیدترین کلمه‌های شبکه‌های اجتماعی بدل می‌شود، این بار سه ماه زودتر خبرساز شده بود و خبر، آن‌قدر تلخ بود که هشتگش، دست‌به‌دست بچرخد و گروهی خدا را شکر کنند مانند عباس کیارستمی اینجا بر تخت بیمارستان‌ نخوابیده و گروهی دیگر، دل‌نگران باشند نکند این رمضان هم بیاید و ربنای او در تلویزیون پخش نشود.

 

اتفاقا در همین‌روزها، انتشار هر عکس یا خبر کوچکی، موجی از هشتگ‌ها را با پسوند و پیشوند شجریان روانه شبکه‌های اجتماعی می‌کرد، اما درست در کنار این کلمه مبارک، نام شوم «سرطان» هم ضمیمه بود، چراکه میهمان ناخوانده تنِ خسرو آواز ایران همین بود! هشتگ‌هایی درباره نوع سرطان استاد، شیوه درمانش، میزان وخامت و حتی روش‌های طب چینی برای درمان این بیماری، خیلی زود فضای شبکه‌های مجازی را داغ کردند، اما چه فایده که کم‌کم رنگ باخته و به شایعه‌سازی بدل شدند.

 

درست از فردای درگذشت عباس کیارستمی عزیز، نگاه‌ها به سمت هشتگ‌های شجریان رفت و اضطراب‌ها زیاد شد.


# موزه هنرهای معاصر؛ از تجمع تا فراموشی


اسناد فروش واگذاری موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی، پیش از تحویل سال ٩٥، در اختیار گروهی قرار گرفته بود اما صبر کردند تا یا تصمیم دولت برای این معامله عوض شود یا وقت انتشار آن فرابرسد و چه وقتی بهتر از فروردین کم‌خبر که چنین خبری را می‌توانست به بحرانی تبدیل کند.

 

چندروزی از تعطیلات نوروزی نگذشته بود که این خبر مثل بمب ترکید و در فضاهای مجازی با هشتگ موزه هنرهای معاصر مطرح شد. از نتیجه‌های فوری این هشتگ همین بس که گروه‌های مختلف هنرمندان از بازیگران گرفته تا معماران، در تجمعی مقابل موزه هنرهای معاصر، خواهان لغو این تصمیم شدند.

 

نامه‌ای به رئیس‌جمهور و وزیر ارشاد نوشته و منتشر شد تا تقریبا خیال همه راحت باشد فعلا خبری از واگذاری این موزه ارزشمند نیست.

 

اما پس از رسیدن به این نتیجه مقطعی، هشتگ موزه هنرهای معاصر هم فراموش شد و اکنون اگر در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجوی کوچکی انجام دهید، خیلی راحت متوجه می‌شوید دیگر خبری از آن نیست و البته این بی‌خبری‌ها نگران‌کننده است.


# کاشی‌های تاریخی:  مشت نمونه خروار


سابقه سرقت کاشی‌های تاریخی از عمارت‌های قدیمی و بعضا ثبت‌شده در فهرست آثار ملی کشور، حداقل به ٢٠ سال گذشته برمی‌گردد، حتی سال ٩٤ یکی از تلخ‌ترین سال‌ها برای کاشی سردر خانه‌های قدیمی در تهران بود، اما هشتگ کاشی‌های تاریخی متولد سال ٩٥ است.

 

ماجرا آن بود آگهی فروش کاشی‌های سرقت‌شده از کاخ نیاوران در یک سایت فروش آنلاین، توجه مخاطبان فیس‌بوکی را جلب کرد و کم‌کم بنای این هشتگ در اینستاگرام و توییتر گذاشته شد. پس از آن بود که تهران‌گردان با انتشار عکس‌هایی از بناهای قدیمی تهران، عمق فاجعه را نشان دادند؛ خانه‌هایی قدیمی با سردرهایی که رد کاشی‌های به سرقت‌رفته در آنها اظهرمن‌الشمس بود.

 

اما جالب اینجاست با وجود زنده‌بودن این هشتگ در شبکه‌های اجتماعی، نه رئیس سازمان میراث فرهنگی و نه مسئولانش در اداره‌های استان‌های مختلف، اظهارنظری دراین‌باره نکردند تا بلکه سکوت، خاطره این سرقت‌های فرهنگی را از ذهن مردم پاک کند، اما چندی نگذشته بود که پیداشدن برخی از کاشی‌ها به‌ویژه در شهرهایی مثل شیراز، نشان داد سارقان چندان هم غریبه نبوده‌اند و اگر این هشتگ‌ها دست به کار نمی‌شدند، معلوم نبود کاشی‌های به سرقت‌رفته، در موزه‌های کدام کشور دنیا به نمایش درمی‌آمدند.


# سربازی؛ از نی‌ریز تا تهران

 
یکی، دو ساعت بعد از آنکه اتوبوس سربازان ٠٥ کرمان در جاده نی‌ریز چپ کرد، رسانه‌های رسمی با سردی هرچه تمام‌تر، از پوشش چنین خبر مهمی، طفره رفتند اما شبکه‌های اجتماعی و به‌ویژه تلگرام و توییتر، لحظه‌به‌لحظه با انتشار عکس و خبر، با مردم همراهی کردند.

 

از آن روز، هشتگ سربازی در شبکه‌های مجازی متولد شد و بالید، اما هنوز به چهلم آن سربازان نرسیده‌ایم که این هشتگ به‌مرور کارکرد خود را از دست داده و درنهایت خبررسانِ اخبار تلخ دیگری شده که همچنان دامان سربازان کشور را می‌گیرد.

 

انتشار عکس شیوه انتقال سربازان کشته‌شده به جایی در جنوب کشور، یکی از همین خبرهای تلخ بود که نگذاشت برای همیشه هشتگ سربازی فراموش شود. بااین‌همه، به نظر می‌رسد هنوز وقت آن نرسیده هشتگ سربازی رونق خود را به طور کامل از دست دهد. عصر روز سه‌شنبه هفته گذشته، دوباره ونی که حامل سربازان نیروی دریایی ارتش به منطقه رویان بود، در سی‌سنگان واژگون شد و داغی به داغ پرونده همیشه باز سربازی اضافه کرد.

 

شاید در چنین وضعی است که کاربران شبکه‌های اجتماعی باید از خود بپرسند آیا توانسته‌اند با آن هشتگ سربازی، اتفاقی پررنگ برای بهبود شرایط سربازان به وجود آورند یا صرفا هیاهوی بی‌نتیجه‌ای داشته‌اند؛ شبیه به صدای فالش‌آلات موسیقی در یک ارکستر بزرگ؟ پاسخ به این سؤال سخت است، اما به نظر می‌رسد هشتگ سربازی حداقل از دیگر هشتگ‌های اجتماعی امسال در فضای مجازی کشور موفق‌تر بوده و دلیل آن هم خبری است که اواخر هفته گذشته از سوی سردار کمالی، مبنی بر ایجاد تغییراتی در خدمت سربازی اعلام شد.


# شلاق؛ از عرق پیشانی کارگران چه خبر؟


راست است که می‌گویند کارگران هنوز نتوانسته‌اند صدای خود را در سطح جامعه به گوش همگان برسانند.

 

اردیبهشت‌ماه بود که برای دسته‌ای از کارگران اتفاق تلخی افتاد و آنها که برای گرفتن حقوق عقب‌افتاده‌شان رفته بودند، با حکم شلاق به خانه بازگشتند اما چنین خبری چندان بازتابی نداشت تا اینکه به شبکه‌های مجازی رسوخ کرد و هشتگ اصلی بهار امسال شد. موج این هشتگ چنان سنگین بود که اخبار ناگوار از تعویق حقوق کارگران بسیاری از کارخانه‌ها، کارگاه‌ها و واحدهای صنعتی و خدماتی، از گوشه‌گوشه کشور به توییتر، فیس‌بوک و تلگرام راهی شد.

 

هیچ‌کس نمی‌دانست چطور باید نسبت به این چالش بزرگ اجتماعی- اقتصادی واکنش نشان دهد. گروهی از هشتگ‌گذارها، معتقد به انتشار عکس‌ها و متن‌هایی در رثای مشکلات کارگران بودند و گروهی دیگر از دولت و قوه قضائیه می‌خواستند نسبت به سفره‌های کوچک این مردم سخت‌کوش وارد عمل شوند. جالب اما اینجاست که همین انسجام‌نداشتن، کار هشتگ شلاق را ساخت و ماجرای حقوق کارگران تا اطلاع ثانوی بی‌فروغ و کم‌رونق شد، تا باز چه پیش‌ آید و جامعه کارگری کشور در چه تنگنایی رو به سوی فضای مجازی بیاورد.


# دیاثت فرهنگی؛ از جنجال تا سوءاستفاده فراستی


اگر چه در ابتدا اظهارات آیت‌الله جوادی‌آملی در دیدار با محمدرضا عارف را پوشش خبری نداد، اما خیلی زود معلوم شد آنچه در این دیدار ردوبدل شده، می‌تواند خوراک خبری مناسبی برای بسیاری از رسانه‌های افراطی باشد.

 

ایشان در آن دیدار گفته بودند کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی یا سیاسی به کشور می‌گشایند، از غیرت اقتصادی یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.

 

این اظهارات خیلی زود بهانه‌ای به دست رسانه‌های اصولگرا داد تا ترکیب‌های تازه‌ای از آن بسازند و به سوی اردوگاه اصلاح‌طلبان و اعتدالیون پرتاب کنند، اما بارزترین سوءاستفاده از این عبارت را مسعود فراستی در برنامه تلویزیونی «هفت» کرد؛ آنجا که در نقد فیلم کمال تبریزی از واژه «دیاثت فرهنگی» استفاده کرد. هشتگ دیاثت فرهنگی، چنددقیقه‌ای بعد از این برنامه زنده تلویزیونی که لابد ‌میلیون‌ها بیننده دارد، به راه افتاد و صدها ‌هزار بار تکثیر شد، اما فراستی با فراست لازم، نه‌فقط از حرفی که زده بود کوتاه نیامد، بلکه دفاع جانانه‌ای از آن کرد.

 

شاید اگر خبرهای داغ یکی بعد از دیگری نمی‌آمدند، این هشتگ به یکی از ماندگارترین هشتگ‌های بهاری شبکه‌های اجتماعی بدل می‌شد، اما اکنون بسیاری از کاربران وقتی که بخواهند فحش محترمانه‌ای سر دهند یا کسی را دست بیندازند، از این عبارت استفاده می‌کنند و به‌سادگی از کنار خطای پوزش‌ناپذیر فراستی می‌گذرند.


# دهه هشتادی؛ نوجوان‌هایی که کوروش را فتح کردند


اکنون دیگر دهه هشتادی‌ها، بیشتر از همیشه میان ایرانی‌ها شناخته شده‌اند. نسلی که معلوم نبود چرا کلاه‌هایی با مارک «تهران» به سر می‌گذارند، شلوارهایشان از پا آویزان است و حتی در معابر عمومی شهر با رفقایشان رپ می‌کنند، حالا شناخته شده‌اند، چراکه هشتگ دهه هشتادی‌ها، درست چند ساعت پس از آنکه مأموران پلیس میتینگ آنها را در مجتمع کوروش به هم زد، در شبکه‌های اجتماعی متولد شد.

 

دهه هشتادی‌های عینک کائوچویی، بچه‌های همیشه خسته‌ای که هدفون‌های بزرگ به گوش می‌زنند و لباس‌های عجیب‌وغریب می‌پوشند به مدد همین هشتگ‌ شهرتی برای خود دست‌وپا کردند که دهه شصتی‌ها را وادار به مقابله کرد.

 

اما مقابله پیشاپیش یک نتیجه روشن داشت؛ آنها در شبکه‌های اجتماعی، دهه شصتی‌ها را متهم کردند در عمرشان چنین میتینگ بزرگی برگزار نکرده‌اند و حتی در بدترین شرایط اجتماعی روزگار خود، نتوانسته‌اند به صورت مسالمت‌آمیز، جایی جمع شوند و از حقوق خود دفاع کنند. این‌طور بود که هشتگ دهه هشتادی‌ها، از یک خبر تلگرامی به فیس‌بوک و توییتر کشید و از آنجا بارقه برگزاری چنین میتینگ‌هایی تا مشهد، تبریز و شیراز هم رفت. هشتگ دهه هشتادی‌ها از آن هشتگ‌هایی است که فعلا از حافظه شبکه‌های مجازی پاک نمی‌شود، چراکه حالا به ذهن و ادبیات روزمره مردم عادی هم وارد شده و کافی است نوجوانی را در جایی ببینند که با صدای بلند موزیک گوش می‌دهد یا گوشه ابرویش را حلقه انداخته و بعد پچ‌پچ‌کنان به هم بگویند: «جوجه‌های دهه هشتادی‌رو!».


# تتو -علیدوستی؛ ماجرا ادامه دارد  اما  آرام


همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا ایرانی‌ها خودشان را صاحب بی‌اماو‌اگر یکی از مهم‌ترین جایزه‌های سینمایی جهان بدانند.

 

اما یکباره، وسط یک نشست خبری، آستین ترانه علیدوستی کمی بالا رفت و عکاسان، عکس مچ دست او را ثبت کردند؛ مچی که روی آن یک آرم فمینیستی دیده می‌شود.

 

رسانه‌های اصولگرا، عکس را چند برابر بزرگ کرده و توپ‌خانه‌شان علیه فرهادی، جشنواره کن و فیلم‌هایی که به‌نظر‌شان، سیاه‌نمایی است، دوباره روشن شد و هم‌زمان هشتگ تتو و علیدوستی در شبکه‌های اجتماعی فوران کرد.

 

یکی از صاحب بدن خود بودن می‌گفت و دیگری از منع شرعی تتو. یکی از این بازیگر به دلیل گرایش‌های فمینیستی‌اش انتقاد کرد و دیگری به دلیل حمایت از زنان، برایش بیگ لایک گذاشت. رسانه‌ها هم باید تعیین تکلیف می‌کردند، گروهی این طرف خط و گروهی جزء مخالفان تتو، ترانه علیدوستی، فروشنده و ... ایستادند. با این همه، این هشتگ چند روز بعد کم‌کم از فروغ افتاد و اگر پست تازه ترانه علیدوستی در دفاع از حرکتش نبود، بعید نبود این تتو هم به سرنوشت تتو بهاره رهنما، اشکان دژاکه و بسیاری دیگر از هنرمندان بدل شود. اما ترانه علیدوستی انگار نمی‌خواهد با زدن به کوچه علی‌چپ و مدارا و سکوت، از خیر ماجرا بگذرد. او به نظرش کار بدی نکرده و بدون اینکه بخواهد کارش را ترویج کند، روی اعتقادش ایستاده است.


# فیش‌های حقوقی؛ موفقیت از آنِ کیست؟


در موفقیت هشتگ فیش‌های حقوقی شکی نیست، اما سؤال اینجاست این موفقیت به کدام جریان سیاسی کشور تعلق دارد. رو‌کننده اولین فیش حقوقی که به رئیس یک شرکت بیمه دولتی تعلق داشت، رسانه‌های اصولگرا بودند پس بعید نیست حالا که حداقل نصف کابینه را متهم به اهمال در پرداخت حقوق‌های‌ میلیونی به کارمندان دولت کرده‌اند، مخالفان دولت تدبیر و امید از این هشتگ سود خودشان را برده باشند و رهایش کنند.

 

اما مسئله اینجاست اگر هشتگ فیش حقوقی را در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو کنید، با کلی اظهارنظر عجیب‌وغریب روبه‌رو می‌شوید؛ از دریافت حقوق مدیرمسئول کیهان از سوی سپاه گرفته تا فیش حقوقی پزشک جراحی که پرستارانش آن را در فضای مجازی منتشر کرده‌اند.

 

با این حساب، شاید بشود گفت موفقیت هشتگ فیش‌های حقوقی حالا منحصر به جناح اصولگرا نیست و این مردمند که توانسته‌اند برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب، از حقوق مسئولان کشوری خود مطلع شوند. در این میان، دولت هم با عذرخواهی و دستور اکید پیگیری، برخورد و حتی تغییر قانون پرداختی‌ها، نشان داد فضای رسانه‌ها را رصد می‌کند و از هشتگ‌ها، سرسری نمی‌گذرد. اما جالب اینجاست حالا مردم عادی هم دست‌به‌کار شده‌اند و حقوق‌های ناچیز خود را با این هشتگ منتشر می‌کنند به این امید که کسی برای سفره کوچک‌شان فکری کند.


# خطای پزشکی؛ داغ کیارستمی بر دل مردم


در شرایط کنونی زنده‌ترین هشتگ فارسی شبکه‌های اجتماعی، همین هشتگ خطای پزشکی است. هرکسی براساس خاطره‌های بدوخوبی که از درمان و جراحی خود دارد، چیزی در تأیید یا رد توان پزشکی کشور می‌نویسد و همین موضوع باعث شده با فاصله‌گرفتن از روز درگذشت عباس کیارستمی، پرونده خطای پزشکی یکی از جدی‌ترین موضوعات روز جامعه باشد.

 

جلسه‌ای پنج‌ساعته که به اقرار بسیاری، اولین جلسه کارشناسی بعد از انقلاب است که با بیش از ٣٠ عضو برگزار می‌شود، قرار است به سؤالات مردم درباره میزان تقصیر پزشکان در درگذشت کیارستمی پاسخ دهد. پاسخ‌های آنها هرچه باشد، قطعا جامعه را نسبت به مسئله پزشکی حساس‌تر خواهد کرد و هشتگ‌ خطای پزشکی، پربیننده‌تر از قبل خواهد شد.

 

در این میان، جالب اینجاست جامعه پزشکی کشور هم بی‌کار ننشسته‌اند و با ساخت هشتگ‌های موازی یا کامنت بازی، سعی کرده‌اند این حرکت مردمی را بی‌پاسخ نگذارند. هشتگ خطای پزشکی در جمعه‌ای که گذشت هم باز یکی از پربازدیدترین کلیدواژه‌های شبکه‌های اجتماعی بود؛ چراکه معترضان خاموش مرگ کیارستمی از عصر چهارشنبه اطلاع‌رسانی کردند قرار است روبه‌روی بیمارستان جم تهران جمع شوند و نسبت به مرگ یکی از چهره‌های تأثیرگذار سینمای ایران اعتراض کنند.

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

الف هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا صبحانه آنلاین …در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا آکادر ویکی پدیا هشتگ را این طور تعریف کرده اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ های ابرداده است هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را …به گزارش دبلیوخبر و به نقل از الف تیر ٢٧ هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را …به گزارش دبلیوخبر و به نقل از بلاغ نیوز تیر ٢٧ هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا مشرق نیوز خبر فارسیدر انتخاب و چینش خبرها هیچ دخالت انسانی وجود ندارد و تمامی فرآیندها توسط موتور هوشمند هشتگ ناکام و کامرواهشتگناکامکامروادر ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های برچسب ها هشتگ چیست و چگونه از آن استفاده کنیمهشتگ چیست و چگونه از هشتگ ناکام و کامروا در هشتگ مشهور ایرانی در فضای مجازی عصر ایران …در ویکی پدیا هشتگ را این طور تعریف کرده اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ های ابرداده است


ادامه مطلب ...

10 هشتگ ناکام و کامروا

[ad_1]

در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند: یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های ابرداده است. هشتگ ابزاری برای دسته‌بندی پیام‌ها فراهم می‌کند تا افراد بتوانند آن هشتگ را جست‌وجو کنند و مجموعه‌ای از پیام‌هایی را که شامل آن هستند، به دست آورند.

به گزارش مشرق، اگرچه براساس همین تعریف، هشتگ‌های سیاسی پرکاربردترین هشتگ‌های شبکه‌های اجتماعی هستند، اما میان کاربران فارسی‌زبان وضع فرق می‌کند. قرار است بدون مقدمه‌ای بیشتر، به پرکاربردترین هشتگ‌هایی که از ابتدای سال تا امروز فضاهای مجازی کاربران فارسی‌زبان را درنوردیده، نگاهی کنیم و ببینیم چرا بسیاری از این هشتگ‌ها به محض فروکش‌کردن اخبار داغ‌شان، فراموش می‌شوند:
 
# شجریان؛ حال استاد خوب است؟


هنوز صدای نقاره زن‌های حرم امام‌ رضا در گوش مردم بود و بوی اسکناس‌های عیدی را از لای قرآن حس می‌کردند که در شبکه‌های اجتماعی ولوله افتاد. این بار دیگر نه خبری از شایعه بود و نه یک کلاغ و چهل کلاغ.

 

این خود استاد بود که با سری تراشیده روبه‌روی دوربین نشسته و به هم‌وطنانش می‌گوید در تنش، میهمانی ناخوانده دارد و حالش این روزها چندان خوش نیست. به محض انتشار این ویدئو، فقط در سایت یوتیوب، بیش از ٢٠‌ میلیون مخاطب سراغش را گرفتند. تلگرام، واتس‌اپ، توییتر و بعد هم فیس‌بوک پر از کامنت‌ها، پیام‌ها و انتشار عکسی‌هایی در وصف استاد محمدرضا شجریان شدند.

 

در همین فاصله بود که هشتگ شجریان هم داغِ ‌داغ شد. او که هر سال نزدیک به ماه رمضان به یکی از پربازدیدترین کلمه‌های شبکه‌های اجتماعی بدل می‌شود، این بار سه ماه زودتر خبرساز شده بود و خبر، آن‌قدر تلخ بود که هشتگش، دست‌به‌دست بچرخد و گروهی خدا را شکر کنند مانند عباس کیارستمی اینجا بر تخت بیمارستان‌ نخوابیده و گروهی دیگر، دل‌نگران باشند نکند این رمضان هم بیاید و ربنای او در تلویزیون پخش نشود.

 

اتفاقا در همین‌روزها، انتشار هر عکس یا خبر کوچکی، موجی از هشتگ‌ها را با پسوند و پیشوند شجریان روانه شبکه‌های اجتماعی می‌کرد، اما درست در کنار این کلمه مبارک، نام شوم «سرطان» هم ضمیمه بود، چراکه میهمان ناخوانده تنِ خسرو آواز ایران همین بود! هشتگ‌هایی درباره نوع سرطان استاد، شیوه درمانش، میزان وخامت و حتی روش‌های طب چینی برای درمان این بیماری، خیلی زود فضای شبکه‌های مجازی را داغ کردند، اما چه فایده که کم‌کم رنگ باخته و به شایعه‌سازی بدل شدند.

 

درست از فردای درگذشت عباس کیارستمی عزیز، نگاه‌ها به سمت هشتگ‌های شجریان رفت و اضطراب‌ها زیاد شد.


# موزه هنرهای معاصر؛ از تجمع تا فراموشی


اسناد فروش واگذاری موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی، پیش از تحویل سال ٩٥، در اختیار گروهی قرار گرفته بود اما صبر کردند تا یا تصمیم دولت برای این معامله عوض شود یا وقت انتشار آن فرابرسد و چه وقتی بهتر از فروردین کم‌خبر که چنین خبری را می‌توانست به بحرانی تبدیل کند.

 

چندروزی از تعطیلات نوروزی نگذشته بود که این خبر مثل بمب ترکید و در فضاهای مجازی با هشتگ موزه هنرهای معاصر مطرح شد. از نتیجه‌های فوری این هشتگ همین بس که گروه‌های مختلف هنرمندان از بازیگران گرفته تا معماران، در تجمعی مقابل موزه هنرهای معاصر، خواهان لغو این تصمیم شدند.

 

نامه‌ای به رئیس‌جمهور و وزیر ارشاد نوشته و منتشر شد تا تقریبا خیال همه راحت باشد فعلا خبری از واگذاری این موزه ارزشمند نیست.

 

اما پس از رسیدن به این نتیجه مقطعی، هشتگ موزه هنرهای معاصر هم فراموش شد و اکنون اگر در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجوی کوچکی انجام دهید، خیلی راحت متوجه می‌شوید دیگر خبری از آن نیست و البته این بی‌خبری‌ها نگران‌کننده است.


# کاشی‌های تاریخی:  مشت نمونه خروار


سابقه سرقت کاشی‌های تاریخی از عمارت‌های قدیمی و بعضا ثبت‌شده در فهرست آثار ملی کشور، حداقل به ٢٠ سال گذشته برمی‌گردد، حتی سال ٩٤ یکی از تلخ‌ترین سال‌ها برای کاشی سردر خانه‌های قدیمی در تهران بود، اما هشتگ کاشی‌های تاریخی متولد سال ٩٥ است.

 

ماجرا آن بود آگهی فروش کاشی‌های سرقت‌شده از کاخ نیاوران در یک سایت فروش آنلاین، توجه مخاطبان فیس‌بوکی را جلب کرد و کم‌کم بنای این هشتگ در اینستاگرام و توییتر گذاشته شد. پس از آن بود که تهران‌گردان با انتشار عکس‌هایی از بناهای قدیمی تهران، عمق فاجعه را نشان دادند؛ خانه‌هایی قدیمی با سردرهایی که رد کاشی‌های به سرقت‌رفته در آنها اظهرمن‌الشمس بود.

 

اما جالب اینجاست با وجود زنده‌بودن این هشتگ در شبکه‌های اجتماعی، نه رئیس سازمان میراث فرهنگی و نه مسئولانش در اداره‌های استان‌های مختلف، اظهارنظری دراین‌باره نکردند تا بلکه سکوت، خاطره این سرقت‌های فرهنگی را از ذهن مردم پاک کند، اما چندی نگذشته بود که پیداشدن برخی از کاشی‌ها به‌ویژه در شهرهایی مثل شیراز، نشان داد سارقان چندان هم غریبه نبوده‌اند و اگر این هشتگ‌ها دست به کار نمی‌شدند، معلوم نبود کاشی‌های به سرقت‌رفته، در موزه‌های کدام کشور دنیا به نمایش درمی‌آمدند.


# سربازی؛ از نی‌ریز تا تهران

 
یکی، دو ساعت بعد از آنکه اتوبوس سربازان ٠٥ کرمان در جاده نی‌ریز چپ کرد، رسانه‌های رسمی با سردی هرچه تمام‌تر، از پوشش چنین خبر مهمی، طفره رفتند اما شبکه‌های اجتماعی و به‌ویژه تلگرام و توییتر، لحظه‌به‌لحظه با انتشار عکس و خبر، با مردم همراهی کردند.

 

از آن روز، هشتگ سربازی در شبکه‌های مجازی متولد شد و بالید، اما هنوز به چهلم آن سربازان نرسیده‌ایم که این هشتگ به‌مرور کارکرد خود را از دست داده و درنهایت خبررسانِ اخبار تلخ دیگری شده که همچنان دامان سربازان کشور را می‌گیرد.

 

انتشار عکس شیوه انتقال سربازان کشته‌شده به جایی در جنوب کشور، یکی از همین خبرهای تلخ بود که نگذاشت برای همیشه هشتگ سربازی فراموش شود. بااین‌همه، به نظر می‌رسد هنوز وقت آن نرسیده هشتگ سربازی رونق خود را به طور کامل از دست دهد. عصر روز سه‌شنبه هفته گذشته، دوباره ونی که حامل سربازان نیروی دریایی ارتش به منطقه رویان بود، در سی‌سنگان واژگون شد و داغی به داغ پرونده همیشه باز سربازی اضافه کرد.

 

شاید در چنین وضعی است که کاربران شبکه‌های اجتماعی باید از خود بپرسند آیا توانسته‌اند با آن هشتگ سربازی، اتفاقی پررنگ برای بهبود شرایط سربازان به وجود آورند یا صرفا هیاهوی بی‌نتیجه‌ای داشته‌اند؛ شبیه به صدای فالش‌آلات موسیقی در یک ارکستر بزرگ؟ پاسخ به این سؤال سخت است، اما به نظر می‌رسد هشتگ سربازی حداقل از دیگر هشتگ‌های اجتماعی امسال در فضای مجازی کشور موفق‌تر بوده و دلیل آن هم خبری است که اواخر هفته گذشته از سوی سردار کمالی، مبنی بر ایجاد تغییراتی در خدمت سربازی اعلام شد.


# شلاق؛ از عرق پیشانی کارگران چه خبر؟


راست است که می‌گویند کارگران هنوز نتوانسته‌اند صدای خود را در سطح جامعه به گوش همگان برسانند.

 

اردیبهشت‌ماه بود که برای دسته‌ای از کارگران اتفاق تلخی افتاد و آنها که برای گرفتن حقوق عقب‌افتاده‌شان رفته بودند، با حکم شلاق به خانه بازگشتند اما چنین خبری چندان بازتابی نداشت تا اینکه به شبکه‌های مجازی رسوخ کرد و هشتگ اصلی بهار امسال شد. موج این هشتگ چنان سنگین بود که اخبار ناگوار از تعویق حقوق کارگران بسیاری از کارخانه‌ها، کارگاه‌ها و واحدهای صنعتی و خدماتی، از گوشه‌گوشه کشور به توییتر، فیس‌بوک و تلگرام راهی شد.

 

هیچ‌کس نمی‌دانست چطور باید نسبت به این چالش بزرگ اجتماعی- اقتصادی واکنش نشان دهد. گروهی از هشتگ‌گذارها، معتقد به انتشار عکس‌ها و متن‌هایی در رثای مشکلات کارگران بودند و گروهی دیگر از دولت و قوه قضائیه می‌خواستند نسبت به سفره‌های کوچک این مردم سخت‌کوش وارد عمل شوند. جالب اما اینجاست که همین انسجام‌نداشتن، کار هشتگ شلاق را ساخت و ماجرای حقوق کارگران تا اطلاع ثانوی بی‌فروغ و کم‌رونق شد، تا باز چه پیش‌ آید و جامعه کارگری کشور در چه تنگنایی رو به سوی فضای مجازی بیاورد.


# دیاثت فرهنگی؛ از جنجال تا سوءاستفاده فراستی


اگر چه در ابتدا اظهارات آیت‌الله جوادی‌آملی در دیدار با محمدرضا عارف را پوشش خبری نداد، اما خیلی زود معلوم شد آنچه در این دیدار ردوبدل شده، می‌تواند خوراک خبری مناسبی برای بسیاری از رسانه‌های افراطی باشد.

 

ایشان در آن دیدار گفته بودند کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی یا سیاسی به کشور می‌گشایند، از غیرت اقتصادی یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.

 

این اظهارات خیلی زود بهانه‌ای به دست رسانه‌های اصولگرا داد تا ترکیب‌های تازه‌ای از آن بسازند و به سوی اردوگاه اصلاح‌طلبان و اعتدالیون پرتاب کنند، اما بارزترین سوءاستفاده از این عبارت را مسعود فراستی در برنامه تلویزیونی «هفت» کرد؛ آنجا که در نقد فیلم کمال تبریزی از واژه «دیاثت فرهنگی» استفاده کرد. هشتگ دیاثت فرهنگی، چنددقیقه‌ای بعد از این برنامه زنده تلویزیونی که لابد ‌میلیون‌ها بیننده دارد، به راه افتاد و صدها ‌هزار بار تکثیر شد، اما فراستی با فراست لازم، نه‌فقط از حرفی که زده بود کوتاه نیامد، بلکه دفاع جانانه‌ای از آن کرد.

 

شاید اگر خبرهای داغ یکی بعد از دیگری نمی‌آمدند، این هشتگ به یکی از ماندگارترین هشتگ‌های بهاری شبکه‌های اجتماعی بدل می‌شد، اما اکنون بسیاری از کاربران وقتی که بخواهند فحش محترمانه‌ای سر دهند یا کسی را دست بیندازند، از این عبارت استفاده می‌کنند و به‌سادگی از کنار خطای پوزش‌ناپذیر فراستی می‌گذرند.


# دهه هشتادی؛ نوجوان‌هایی که کوروش را فتح کردند


اکنون دیگر دهه هشتادی‌ها، بیشتر از همیشه میان ایرانی‌ها شناخته شده‌اند. نسلی که معلوم نبود چرا کلاه‌هایی با مارک «تهران» به سر می‌گذارند، شلوارهایشان از پا آویزان است و حتی در معابر عمومی شهر با رفقایشان رپ می‌کنند، حالا شناخته شده‌اند، چراکه هشتگ دهه هشتادی‌ها، درست چند ساعت پس از آنکه مأموران پلیس میتینگ آنها را در مجتمع کوروش به هم زد، در شبکه‌های اجتماعی متولد شد.

 

دهه هشتادی‌های عینک کائوچویی، بچه‌های همیشه خسته‌ای که هدفون‌های بزرگ به گوش می‌زنند و لباس‌های عجیب‌وغریب می‌پوشند به مدد همین هشتگ‌ شهرتی برای خود دست‌وپا کردند که دهه شصتی‌ها را وادار به مقابله کرد.

 

اما مقابله پیشاپیش یک نتیجه روشن داشت؛ آنها در شبکه‌های اجتماعی، دهه شصتی‌ها را متهم کردند در عمرشان چنین میتینگ بزرگی برگزار نکرده‌اند و حتی در بدترین شرایط اجتماعی روزگار خود، نتوانسته‌اند به صورت مسالمت‌آمیز، جایی جمع شوند و از حقوق خود دفاع کنند. این‌طور بود که هشتگ دهه هشتادی‌ها، از یک خبر تلگرامی به فیس‌بوک و توییتر کشید و از آنجا بارقه برگزاری چنین میتینگ‌هایی تا مشهد، تبریز و شیراز هم رفت. هشتگ دهه هشتادی‌ها از آن هشتگ‌هایی است که فعلا از حافظه شبکه‌های مجازی پاک نمی‌شود، چراکه حالا به ذهن و ادبیات روزمره مردم عادی هم وارد شده و کافی است نوجوانی را در جایی ببینند که با صدای بلند موزیک گوش می‌دهد یا گوشه ابرویش را حلقه انداخته و بعد پچ‌پچ‌کنان به هم بگویند: «جوجه‌های دهه هشتادی‌رو!».


# تتو -علیدوستی؛ ماجرا ادامه دارد  اما  آرام


همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا ایرانی‌ها خودشان را صاحب بی‌اماو‌اگر یکی از مهم‌ترین جایزه‌های سینمایی جهان بدانند.

 

اما یکباره، وسط یک نشست خبری، آستین ترانه علیدوستی کمی بالا رفت و عکاسان، عکس مچ دست او را ثبت کردند؛ مچی که روی آن یک آرم فمینیستی دیده می‌شود.

 

رسانه‌های اصولگرا، عکس را چند برابر بزرگ کرده و توپ‌خانه‌شان علیه فرهادی، جشنواره کن و فیلم‌هایی که به‌نظر‌شان، سیاه‌نمایی است، دوباره روشن شد و هم‌زمان هشتگ تتو و علیدوستی در شبکه‌های اجتماعی فوران کرد.

 

یکی از صاحب بدن خود بودن می‌گفت و دیگری از منع شرعی تتو. یکی از این بازیگر به دلیل گرایش‌های فمینیستی‌اش انتقاد کرد و دیگری به دلیل حمایت از زنان، برایش بیگ لایک گذاشت. رسانه‌ها هم باید تعیین تکلیف می‌کردند، گروهی این طرف خط و گروهی جزء مخالفان تتو، ترانه علیدوستی، فروشنده و ... ایستادند. با این همه، این هشتگ چند روز بعد کم‌کم از فروغ افتاد و اگر پست تازه ترانه علیدوستی در دفاع از حرکتش نبود، بعید نبود این تتو هم به سرنوشت تتو بهاره رهنما، اشکان دژاکه و بسیاری دیگر از هنرمندان بدل شود. اما ترانه علیدوستی انگار نمی‌خواهد با زدن به کوچه علی‌چپ و مدارا و سکوت، از خیر ماجرا بگذرد. او به نظرش کار بدی نکرده و بدون اینکه بخواهد کارش را ترویج کند، روی اعتقادش ایستاده است.


# فیش‌های حقوقی؛ موفقیت از آنِ کیست؟


در موفقیت هشتگ فیش‌های حقوقی شکی نیست، اما سؤال اینجاست این موفقیت به کدام جریان سیاسی کشور تعلق دارد. رو‌کننده اولین فیش حقوقی که به رئیس یک شرکت بیمه دولتی تعلق داشت، رسانه‌های اصولگرا بودند پس بعید نیست حالا که حداقل نصف کابینه را متهم به اهمال در پرداخت حقوق‌های‌ میلیونی به کارمندان دولت کرده‌اند، مخالفان دولت تدبیر و امید از این هشتگ سود خودشان را برده باشند و رهایش کنند.

 

اما مسئله اینجاست اگر هشتگ فیش حقوقی را در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو کنید، با کلی اظهارنظر عجیب‌وغریب روبه‌رو می‌شوید؛ از دریافت حقوق مدیرمسئول کیهان از سوی سپاه گرفته تا فیش حقوقی پزشک جراحی که پرستارانش آن را در فضای مجازی منتشر کرده‌اند.

 

با این حساب، شاید بشود گفت موفقیت هشتگ فیش‌های حقوقی حالا منحصر به جناح اصولگرا نیست و این مردمند که توانسته‌اند برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب، از حقوق مسئولان کشوری خود مطلع شوند. در این میان، دولت هم با عذرخواهی و دستور اکید پیگیری، برخورد و حتی تغییر قانون پرداختی‌ها، نشان داد فضای رسانه‌ها را رصد می‌کند و از هشتگ‌ها، سرسری نمی‌گذرد. اما جالب اینجاست حالا مردم عادی هم دست‌به‌کار شده‌اند و حقوق‌های ناچیز خود را با این هشتگ منتشر می‌کنند به این امید که کسی برای سفره کوچک‌شان فکری کند.


# خطای پزشکی؛ داغ کیارستمی بر دل مردم


در شرایط کنونی زنده‌ترین هشتگ فارسی شبکه‌های اجتماعی، همین هشتگ خطای پزشکی است. هرکسی براساس خاطره‌های بدوخوبی که از درمان و جراحی خود دارد، چیزی در تأیید یا رد توان پزشکی کشور می‌نویسد و همین موضوع باعث شده با فاصله‌گرفتن از روز درگذشت عباس کیارستمی، پرونده خطای پزشکی یکی از جدی‌ترین موضوعات روز جامعه باشد.

 

جلسه‌ای پنج‌ساعته که به اقرار بسیاری، اولین جلسه کارشناسی بعد از انقلاب است که با بیش از ٣٠ عضو برگزار می‌شود، قرار است به سؤالات مردم درباره میزان تقصیر پزشکان در درگذشت کیارستمی پاسخ دهد. پاسخ‌های آنها هرچه باشد، قطعا جامعه را نسبت به مسئله پزشکی حساس‌تر خواهد کرد و هشتگ‌ خطای پزشکی، پربیننده‌تر از قبل خواهد شد.

 

در این میان، جالب اینجاست جامعه پزشکی کشور هم بی‌کار ننشسته‌اند و با ساخت هشتگ‌های موازی یا کامنت بازی، سعی کرده‌اند این حرکت مردمی را بی‌پاسخ نگذارند. هشتگ خطای پزشکی در جمعه‌ای که گذشت هم باز یکی از پربازدیدترین کلیدواژه‌های شبکه‌های اجتماعی بود؛ چراکه معترضان خاموش مرگ کیارستمی از عصر چهارشنبه اطلاع‌رسانی کردند قرار است روبه‌روی بیمارستان جم تهران جمع شوند و نسبت به مرگ یکی از چهره‌های تأثیرگذار سینمای ایران اعتراض کنند.

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

الف هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا صبحانه آنلاین …در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا آکادر ویکی پدیا هشتگ را این طور تعریف کرده اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ های ابرداده است هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را …به گزارش دبلیوخبر و به نقل از الف تیر ٢٧ هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را …به گزارش دبلیوخبر و به نقل از بلاغ نیوز تیر ٢٧ هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ ناکام و کامروا در ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های هشتگ ناکام و کامروا مشرق نیوز خبر فارسیدر انتخاب و چینش خبرها هیچ دخالت انسانی وجود ندارد و تمامی فرآیندها توسط موتور هوشمند هشتگ ناکام و کامرواهشتگناکامکامروادر ویکی‌پدیا هشتگ را این‌طور تعریف کرده‌اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ‌های برچسب ها هشتگ چیست و چگونه از آن استفاده کنیمهشتگ چیست و چگونه از هشتگ ناکام و کامروا در هشتگ مشهور ایرانی در فضای مجازی عصر ایران …در ویکی پدیا هشتگ را این طور تعریف کرده اند یک نماد پیشوندی و یکی از تگ های ابرداده است


ادامه مطلب ...

احمق باش تا کامروا شوی!

[ad_1]
وب‌سایت ترجمان - ترجمه امیرحسین میرابوطالبی: اکثر نظریه‌های مدیریتی میزانِ دانشِ انباشته را مهم‌ترین داراییِ شرکت‌ها می‌دانند. اما یافته‌های پژوهشی جدید نشان می‌دهد که مهم‌ترین عاملِ پیش‌بُردِ کارها در بزرگ‌ترین شرکت‌های جهان چیز دیگری است: حماقتِ جمعی. در این روند افرادِ باهوش به سرعت در می‌یابند که هوشمندانه‌ترین کارْ احمق بودن است. آنهایی هم که مدام با پیشنهادهای نوآورانه به استفاده از هوششان اصرار بورزند کنار گذاشته می‌شوند. خساراتِ چنین سیستمی چه خواهد بود؟

احمق باش تا کامروا شوی

نمایی از سریال «مد من»


هر تابستان هزاران نفر، از بهترین و بااستعدادترین دانش‌آموختگان، به نیروی کار اضافه می‌شوند. هوش خام و بالاتر از میانگین آن‌ها، قبل از ورود به بازار کار، سال‌ها در بهترین دانشگاه‌های جهان پرداخت شده و شکل می‌گیرد. پس از پشت‌سرگذاشتن تحصیلاتِ گزینشیِ مقدماتی و فارغ‌شدن از تحصیلات تکمیلیِ رقابتی، این نیروهای تازه‌کار امیدوارند که شغل آینده‌ فرصت کافی را برای به‌کارگیری استعداد ذهنی‌شان در اختیار آن‌ها قرار دهد، اما واقعیت پیشِ رویشانْ غافل‌گیری ناخوشایندی است.

چیزی نمی‌گذرد که جوان‌های باهوشِ اضافه‌شده به نیروی کار درمی‌یابند اگرچه هوش بالا دلیل انتخابشان بوده، قرار نیست از آن استفاده کنند. کارهای روزمره‌ای که به آن‌ها سپرده می‌شود به‌نظرشان احمقانه می‌آید. در این شرایط، اگر هم ناخواسته اشتباه کرده و از هوششان استفاده کنند، با غرولندهای همکاران و هشدار نرم رؤسایشان روبه‌رو خواهند شد. چند سال تجربه به آن‌ها خواهد آموخت که، هرکس بیشتر به این بی‌فکریِ گروهی تن دهد، بیشتر پیشرفت می‌کند.

یکی از شرکت‌های مشهوری که من و مَتس اَلوسون در کتاب پارادوکس حماقت۱ (۲۰۱۶) بررسی کردیم فقط‌وفقط بهترین و بااستعدادترین افراد را استخدام می‌کند. زمانی که این نیروهای تازه‌وارد باهوش به محیط کار وارد می‌شدند، منتظر چالش‌های ذهنی عظیمی بودند. باوجوداین چیزی نمی‌گذشت که خود را مشغول ساعت‌ها کار روزمرۀ «ملال‌آور» و «بیهوده» می‌دیدند. پس از چند سال انجام کارهای خسته‌کننده، امیدوار بودند که پیشرفت کنند و به کارهای جالب‌تری برسند، اما این اتفاق هم نمی‌افتاد.

 

همین‌طور که ردۀ این مشاوران بلندپرواز و جوان بالاتر می‌رفت، بیشتر درمی‌یافتند که رسیدن به راه‌حل‌های همه‌جانبه و دقیق اهمیتی ندارد؛ آنچه مهم است راضی نگه‌داشتن مراجعان با استفاده از نمایش‌های چشمگیر پاورپوینت است. آن‌هایی که سعی می‌کردند نگاهی همه‌جانبه به مشکلات مُراجعان داشته باشند با استقبال چندانی روبه‌رو نمی‌شدند و اگر باز هم به استفاده از مغزشان اصرار می‌ورزیدند خیلی مؤدبانه به آن‌ها گفته می‌شد که باید دنبال کار دیگری بگردند.

یکی از نیروهای تازه‌واردی که با این مشکل روبه‌رو شده بود جک نام داشت. او، پس از سال‌ها گذراندن تحصیلات تکمیلی، در زمینۀ حاکمیت شرکتی۲ تخصص داشت. جک به یکی از شرکت‌های بزرگِ مشاوره پیوست، به این امید که بتواند با تخصصش بهبودی در امور ایجاد کند. باوجوداین به‌سرعت خود را مشغول برنامه‌هایی یافت که هیچ ارتباطی به تخصصش نداشت. او به‌عنوان کارشناس جهانی با مشتریان روبه‌رو می‌شد، اما تمام دانسته‌هایش به یافته‌های چند دقیقه جست‌وجو در اینترانت شرکت محدود می‌شد. جَک فهمیده بود که کار اصلی‌اش نه حل مشکلات مشتریان که جلب نظر آن‌هاست. او می‌دانست که تلاش برای استفادۀ اثربخش از تخصصش باعث نارضایتی مدیران مافوقش خواهد شد.

ما بیش از یک دهه به مطالعۀ شرکت‌هایی مانند این شرکت مشاورۀ مدیریتی مشغول بودیم، شرکت‌هایی که افرادی با آی‌.کیو بالا و تحصیلاتی چشمگیر استخدام می‌کردند. در این سال‌ها با صدها نفر از افرادی صحبت کردیم که در حوزه‌های مختلف مشغول بودند: ازشرکت‌های مهندسی گرفته تا بخش‌های دولتی، دانشگاه‌ها، بانک‌ها، رسانه‌ها و شرکت‌های داروسازی. پیش‌فرض ما این بود که احتمالاً بیشترین پیشرفت متعلق به باهوش‌ترین افراد است، اما یافته‌هایمان چیز دیگری می‌گفت.

سازمان‌ها افراد باهوش را جذب و سپس آن‌ها را به استفاده‌نکردن از هوششان تشویق می‌کنند. در این سازمان‌ها پرسیدن سؤالات سخت یا تفکر عمیقْ هدررفتی خطرناک شمرده می‌شود. کارمندانِ بااستعداد به‌سرعت می‌آموزند که باید به محدودترین و نزدیک‌بینانه‌ترین شکل ممکن از استعدادهای ذهنی‌شان استفاده کنند.

آن‌هایی که یاد می‌گیرند مغزشان را خاموش کنند پاداشش را خواهند گرفت. این افراد، با دوری از تفکرِ زیاد، قادر خواهند بود تنها روی تمام‌کردن کارها متمرکز شوند. علاوه‌براین، دوری از این سؤالاتِ دشوارِ ناشی از تفکر موجب می‌شود مشاجرۀ کارمندان با یکدیگر به حداقل برسد. کارمندانی که بی‌توجه به مسائل دیگر از خطوط ترسیم‌شدۀ شرکت پیروی می‌کنند، «آدم رهبری»۳ پنداشته شده و ارتقا می‌یابند. افراد باهوش به‌سرعت درمی‌یابند که تنها در یک صورت می‌توان پیشرفت کرد: «پایت را که گذاشتی در محیط کار، درِ مغز را تخته کن.»

در طول مطالعاتمان روش‌های مختلفی را یافتیم که انواع و اقسام شرکت‌ها با استفاده از آن‌ها افراد باهوش را به عدم استفادۀ کامل از هوششان تشویق می‌کنند. قوانین و روندهای روزمرۀ متعددی در این شرکت‌ها وجود داشت که باعث می‌شد افراد، به‌جای صرف انرژی روی کارهای اصلی‌شان، آن را صرف تبعیت از بوروکراسی کنند. پزشکانی بودند که به‌جای رسیدگی به مریض فقط سعی می‌کردند وظیفه‌های مشخص‌شده‌شان را انجام دهند؛ معلم‌هایی که بیش از اینکه وقتشان را با تدریس به دانش‌آموزانشان بگذرانند به‌دنبال پیگیری رویه‌های بوروکراتیک بودند. یکی از این نمونه‌ها هانس، مدیر یک نهاد محلی دولتی، بود: بعد از بازدیدِ ناظری از مرکز، فهرستی ۲۵موردی از آنچه نیازمند رسیدگی بود برای او ارسال شد. به‌این‌ترتیب نهاد تحت مدیریت هانس ۲۵ سیاست و رویۀ جدید مشخص کرد.

 

نتیجه: ناظر راضی شد، اما آنچه در حقیقت انجام می‌شد تغییری نکرد. حکایت‌هایی ازاین‌دست به ما نشان داد که تبعیت کورکورانه از قواعد و قوانین تا چه حد می‌تواند افراد را از انجام کارهای اصلی‌شان منحرف کند. دکترها، معلم‌ها و کارمندان دولتی همگی می‌دانستند که قوانین و قواعدی که هر روز از آن‌ها پیروی می‌کنند اموری بیهوده و انحرافی هستند. بااین‌حال ترجیح‌ می‌دادند خیلی به این مسئله فکر نکرده و فقط به وظایف مشخص‌شدۀ خود عمل کنند.

طبق یافته‌های ما، یکی دیگر از سرچشمه‌های حماقت در شرکت‌ها اعتقاد عمیق به رهبری است. در بسیاری از سازمان‌های امروزی، مدیربودنِ صرفْ مقامات اجراییِ بالادست را راضی نمی‌کند. آن‌ها می‌خواهند رهبر باشند. این مدیرانْ نقش خود را فراتر از پیش‌بردن کسب‌وکارهایشان می‌دانند و می‌خواهند پیروانشان را هم دگرگون کنند. آن‌ها با حرارتی وصف‌ناشدنی از «بصیرت»۴، «باور»۵ و «اصالت»۶ سخن می‌گویند. با شنیدن این حرف‌ها انسان انتظار دارد که محیط‌های کاری پر از رهبرانی مانند نلسون ماندلا باشد. بااین‌حال، وقتی با دقت بیشتری به یک روزِ کاریِ این رهبران خودخوانده می‌نگری، متوجه می‌شوی که داستان چیز دیگری است.

هرقدر هم در فعالیت‌های روزانۀ آن‌ها بگردی، کمتر اثری از رهبری می‌بینی. اکثرِ مدیران اجرایی روزهایشان را با نشستن در جلسات، پر‌کردن فُرم و ابلاغ دستورات می‌گذرانند. به‌عبارت‌دیگر آن‌ها بوروکرات هستند. اما بوروکرات‌بودنِ صرف جذابیت خاصی ندارد و عنوان مناسبی هم برای کارت ویزیت آن‌ها نیست. این مدیرانِ اجرایی، برای آنکه نقششان مهم‌تر و جذاب‌تر از آنچه هست به نظر برسد، به معتادان رهبری تبدیل می‌شوند.

 

آن‌ها کتاب‌های رهبری می‌خوانند. برای زیردست‌های خسته و کسلشان دربارۀ رهبری سخنرانی‌های مطول می‌کنند و مهم‌تر از همه در کلاس‌ها، سمینارها و جلساتی شرکت می‌کنند که در عنوانشان از واژۀ «رهبری» استفاده شده باشد. محتوای بسیاری از این کلاس‌های تحول رهبری را می‌توان بدون اینکه مشکلی پیش بیاید در مهدکودک‌ها یا محفل‌های نیو ایج۷ هم به کار گرفت. در برخی کلاس‌های تحول رهبری از حاضرین خواسته می‌شود که اسبی را دور حیاط هدایت کنند، از کتاب‌های رنگ‌آمیزی استفاده کنند، یا لگو بسازند. همۀ این‌ کارها هم به‌عنوان بهبود آن‌ها برای رهبری انجام می‌گیرد.

براساس یافته‌های پژوهشگرانی مانند جفری ففر از استنفورد، تنها در آمریکا هر ساله حداقل چهارده‌میلیارد دلار صرف بهبود رهبری می‌شود، بدون اینکه در عملْ تأثیری روی بهبود کیفیت رهبران داشته باشد. یافته‌های پژوهش خودمان نیز نشان می‌دهد که اکثر کارمندان در شرکت‌های دانش‌بنیان نیاز چندانی به رهبری ندارند. آن‌هایی که کارها را انجام می‌دادند افرادی خودانگیخته بودند که معمولاً بیش از رؤسایشان با زیروبم شغلشان آشنا بودند. به‌نظر آن‌ها کارهای عجیب‌وغریبی که مقامات مافوقشان به‌نام رهبری انجام می‌دادند صرفاً مزاحمتی بیهوده برای کارهای اصلی بود. جرج، که مدیر یکی از شرکت‌های مهندسی فناوری پیشرفته بود، خودش را برای ما فردی « با ذهن باز» توصیف کرد. وقتی از زیردستانش درمورد کارِ او پرسیدیم، گفتند صبح‌ها صبحانه را فراهم می‌کند و سالی یک‌ بار هم مراسم ‌شراب‌چشان راه می‌اندازد.

یکی دیگر از سرمنشأهای حماقت در سازمان‌ها اعتقاد عمیق به قدرت برندهاست. به نظر می‌رسد بسیاری از سازمان‌ها فرض می‌کنند که فقط با تغییر نشانگان می‌توانند کُل شرکت را دگرگون کنند. با کمال تأسف این خیال خام معمولاً در مدیران اجرایی رده‌بالا مرسوم است. ما بارها شاهد فعالیت‌های پرهزینۀ تغییر برَند بودیم که درنهایت چیزی بیش از تغییر لوگوی شرکت نبوده است. یونیورسیتی آو وسترن سیدنی میلیون‌ها دلار خرج کرد تا به وسترن سیدنی یونیورسیتی تبدیل شود. همین‌طور آسترلیَن اُپرا فرایندی پرهزینه را طی کرد تا به اُپرا آسترلیا تبدیل شود. نشنال بَنک آو آسترلیا هم امیدوار بود با تبدیل به نشنال آسترلیا بَنک ازاین‌رو‌ به‌آن‌رو شود.

 

 احمق باش تا کامروا شوی

معمولاً این دل‌بستگی به برندسازی چیزی بیش از مشغولیتی کوچک و بی‌نتیجه نیست. در یکی از شرکت‌های موردمطالعه به گروهی از مدیران بازاریابی برخوردیم که کارشان فروش طیفی از کالاها ازجمله خمیردندان بود. آن‌ها هم به‌طور طبیعی شیفتۀ قدرت جادویی برندسازی بودند. یکی از این مدیران به ما گفت با برندتان است که «زنده می‌مانید یا می‌میرید». اما زمانی که از آن‌ها پرسیدیم چه چیز در فروش خمیردندان‌ها تأثیرگذار است، گفتند که مصرف کنندگان «فقط چیزی را برمی‌دارند که در قفسۀ کالاهای تخفیف‌خورده قرار داشته باشد» و اینکه «افراد علاقۀ خاصی به خمیردندان ندارند». درحقیقت آن‌ها اذعان داشتند که تنها قیمتْ تعیین‌کننده است.

دل‌بستگی به برندسازی در بسیاری از شرکت‌ها حتی می‌تواند به عامل حواس‌پرتی خطرناکی تبدیل شود. چند سال پیش، مقاماتِ لشگری در سوئد تصمیم گرفتند، در اقدامی عظیم، برند خود را تغییر دهند. متأسفانه، این کار مستلزم لغو بعضی تمرین‌های نظامی بود. یکی از فرماندهان در زمان معرفی طرح تغییر برند گفت: «اگر اُملت می‌خواهی بالاخره باید تخم‌مرغ را بشکنی. درست است که بعضی تصور می‌کنند این مسیرْ پرهزینه‌ است، اما درنهایت یک اُملت درست‌وحسابی خواهیم داشت.» بعد از اینکه میلیون‌ها خرج شد تا همه‌چیز از تابلو گرفته تا رومیزی عوض شود، این فرمانده ارشد نظامی اذعان کرد که اقدامات انجام‌شده برای تغییر برند اشتباه بوده است. حداقلش این بود که این روند بدون سروصدا متوقف شد و خشم عمومی را برنینگیخت.

اما همیشه هم اوضاع به این خوبی پیش نمی‌رود. در اواخر دهۀ ۱۹۹۰ یکی دیگر از نمونه‌های فاجعه‌بارِ تغییر برند در شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز رخ داد. مدیران‌ ارشد اجرایی سعی کردند، با تغییراتی راهبردی، این شرکت را در سراسر جهان مطرح کنند. برای این منظور، آن‌ها بریتیش ایرویز را به‌عنوان «ایرلاین محبوب جهان» تغییر برند دادند و روی دُم هواپیماها نیز به‌جای پرچم انگلستان، طرح‌هایی از «هنر جهانی»۹ استفاده کردند. این تغییرات باعث اعتراضاتی گسترده در سطح عمومی شد: حتی نخست‌وزیر آن زمان، مارگارت تاچر، هم وارد ماجرا شد و در مراسمی با دستمالش طرح جدید روی ماکتِ هواپیما را پوشاند. تنها چند هفته طول کشید تا ایرلاین به همان شکل و شمایل قبلی‌اش بازگردد. درنهایت این روند، باوجود تغییراتی ناچیز، میلیون‌ها دلار هزینه به بار آورد.

یکی دیگر از عوامل مهم حماقت در بسیاری شرکت‌ها تمایل به تقلید از سازمان‌های دیگر است. همان‌طور که یک بار یان والَندر رئیس قبلی هندلزبانکن سوئد گفت: «رهبرانِ کسب‌وکارها، به‌اندازۀ دختران نوجوانی که لباس جین ‌می‌خرند، به مُد روز حساس‌اند.» بسیاری از شرکت‌ها آخرین گرایش‌های روز مدیریتی را، بدون توجه به اینکه چقدر مناسب کارشان است، به کار می‌بندند. همین که گوگل کاری بکند کافی است که آن را مناسب بدانیم، حال چه این کار ذهن‌آگاهی۱۰ باشد چه تحلیل کلانْداده‌.

بااین‌حال اغلبِ دلایلی که برای پیروی از «بهترین روش صنعت»۱۱ (یا به‌تعبیر مرسوم آن، «به‌گزینی») ارائه می‌شود دلایل قانع کننده‌ای نیست. برای مثال، زمانی که نیروهای مسلح سوئد تصمیم گرفتند از «مدیریت کیفیت جامع» استفاده کنند، بعضی افسران نظامی پرسیدند: «چرا» و پاسخ شنیدند: «ازقرارمعلوم این کارْ به سودِ ما خواهد بود، چون همان کاری است که در بخش خصوصی انجام می‌شود.»

به‌عبارت‌دیگر، باید این کار را انجام دهیم، چون دیگران هم آن را انجام می‌دهند.

اما به‌گزینی معمولاً یا اثر اندکی دارد یا به‌کلی بی‌اثر است. مطالعه‌ای که دربارۀ شرکت‌های نفتی و گازی صورت گرفته نشان می‌دهد که آن‌ها از برنامه‌های موسوم به «آموزش تنوع» استفاده می‌کنند تا به نیروهای خود برخورد مناسب با دیگران را بیاموزند. اما این آموزش‌ها، در عمل، اثر چندانی روی مدارای کارکنان با هم نداشته است. یکی از کارکنانْ این برنامه‌ها را چنین توصیف می‌کند: «این تمرین احساس بسیار خوبی به انسان می‌دهد. همۀ ما می‌توانیم از اینکه در کنار هم در چنین خانوادۀ متنوع قومیتی و شادی حضور داریم خشنود باشیم، خانواده‌ای که سخت کار می‌کند تا شرکتْ این‌همه پول‌ به دست بیاورد. بله حقیقت ماجرا چیز دیگری است.»

گاهی دنبال‌کردنِ بهترین روش صنعت پیامدهایی بدتر از این به‌همراه دارد. برای نمونه می‌توان به پرداخت بالاترین حقوق‌ها به مقامات اجرایی عالی‌رتبه در برخی شرکت‌ها اشاره کرد. پژوهشی در این زمینه نشان داده است که شرکت‌های ایالات متحده، به‌امید جذب داوطلب‌های باکیفیت‌تر برای پُست‌های تازۀ رده‌بالا، حقوقی بالاتر از میانگین به آن‌ها پرداخت می‌کنند. اما دست آخر، این پرداختی‌‌های بالا تأثیری در عملکرد شرکت نداشته است. تنها نتیجه‌ای که این‌گونه اقدامات دربرداشته بالاتربردن فتیلۀ پرداختیِ شرکت‌ها به مقامات اجرایی در کلِ اقتصاد بوده است.

آخرین منشأ حماقت شرکتی در مطالعات ما فرهنگ شرکت بود. این فرهنگ‌ها اغلب باعث می‌شوند کارکنان در تلۀ دیدگا‌ه‌های کوته‌بینانه از جهان گیر بیفتند، دیدگاه‌هایی مانند دل‌بستگی به تغییرات پیوسته. یکی از شرکت‌های فناوری پیشرفتۀ موردمطالعه، نسبت‌به تغییر، بسیار خوش‌بین بود و هر چند سال یک بار ابتکاری نو برای تغییر به کار می‌بست که نتیجه‌اش معمولاً یا هیچ بود یا بسیار ناچیز. این برنامه‌ها با کلی سروصدا شروع می‌شد، اما بعدازآن دیگر اتفاق خاصی نمی‌افتاد. به نظر می‌رسید هرکسْ دیگری را مسئولِ ایجاد تغییر می‌داند. هروقت هم معلوم می‌شد چیز قابل‌توجهی تغییر نکرده، مدیران رده‌بالا، بدون درس‌گرفتن از گذشته، به‌دنبال اجرای مجموعه‌تغییراتی دیگر می‌رفتند که درآن زمان مرسوم شده بود.

بسیاری از شرکت‌ها تمام تمرکز خود را روی زمان حال می‌گذارند. رابرت جَکال، در مطالعه‌ای که در سال ۲۰۰۹ در کتاب مارپیچ‌های اخلاقی۱۲ منتشر کرد، با پژوهش دربارۀ فرهنگ یکی از شرکت‌های بزرگ آمریکا نشان داد که مدیران معمولاً از چنین جمله‌هایی استفاده می‌کنند: «افق ما نهار امروز است» یا «می‌دانم دیروز برایم چه کردی، ولی بگو به‌تازگی چه کرده‌ای؟» این افق زمانیِ بسیار کوتاه دال بر این است که مدیران هر روزشان را به پذیرفتن مسئولیت برنامه‌های موفق و شانه خالی‌کردن از مسئولیت برنامه‌های ناموفق می‌گذرانند.

فرهنگ مثبت‌اندیشیِ دائمی نیز در بسیاری شرکت‌ها محبوب است. در یکی از شرکت‌های‌ مشاورۀ فناوری اطلاعات این جمله دائماً به کارکنان گفته می‌شد: «مشکل نه، برای ما فقط راه‌حل بیاورید.» این پیامِ خوش‌بینانه با هدف ایجاد یک محیط کاری شاد انتخاب شده بود، بااین‌حال مشاوری که این شرکت را به‌خوبی می‌شناخت چیز دیگری می‌گفت. وقتی از او خواستیم که این شرکت را برایمان توصیف کند، چنین گفت: «شرکت نیست، دین است.» اعتقاد خالصانۀ کارمندان به همیشه مثبت‌بودن به این معنی بود که، وقتی مشکلی واقعی و بدون راه‌حلِ مشخص پیش می‌آمد، فقط از کنارش می‌گذشتند. همین تلقی خوش‌بیانه درنهایت باعث شد وقتی شرکت درگیر رکودی بزرگ شد، قبل از اینکه کارمندان برای تغییرات لازم به خودشان بیایند، کار از کار بگذرد.

از آغازِ پژوهش‌هایمان گمان می‌کردیم که زندگیِ سازمانی پر از حماقت است. اما به‌واقع از میزان همراهی افرادِ باهوش با حماقت جمعی و پاداش‌گرفتن آن‌ها برای این همراهی شگفت‌زده شدیم. تبعیت کورکورانه از قواعد و قوانین غیرمولد باعث می‌شد افرادِ متخصص از قافله عقب بمانند. سخنان توخالی دربارۀ رهبری به افراد جاه‌طلب کمک می‌کرد که به مسئولیت‌های بالاتر برسند. تقلید از دیگر سازمان‌های شناخته‌شده می‌توانست باعث شود که شرکت در «کلاس جهانی» شمرده شود. اقدامات برندسازی باعث می‌شد که مدیران اجرایی، به‌جای پرداختن به واقعیت‌های دشوار و درهم‌ریختۀ حیات سازمانی، خود را سرگرم تغییر تصویر ظاهری شرکت کنند. پیروی از فرهنگ‌های شرکتیِ ریشه‌دار معمولاً باعث می‌شد کارکنان همچون شهروندان متعهد سازمانی به چشم بیایند، درحالی‌که به‌راحتی از کنار مشکلات بحرانی می‌گذشتند.

بااینکه این بی‌فکریِ شرکتی ثمرات زیادی برای اجراکنندگانش در پی داشته، اما دیده‌ایم که می‌تواند بسیار پرهزینه از آب درآید. وقتی افراد باهوشْ استفادۀ کامل از هوششان را متوقف کنند به‌سادگی از کنار اشتباهات عبور خواهند کرد. این موضوع معمولاً چندان اهمیتی ندارد: شرکت‌ها می‌توانند سازمان‌های بزرگی باشند که جاهای زیادی برای پنهان‌کردن اشتباهات دارند. نکتۀ مهم‌تر این است که در شرکت‌ها، بازۀ توجهِ افرادْ کوتاه است. به‌احتمال زیاد افراد خاطی قبل از اینکه اشتباهاتشان رو شود، سراغ کار دیگری می‌روند یا، محتمل‌تر از آن، ارتقا می‌یابند. توصیۀ کلیدیِ یکی از مدیران میانی برای پیشرفت شغلی این بود: «همیشه سعی کن سریع‌تر از اشتباهاتت بدوی.»

باوجوداین گاهی پیش می‌آید که دیگر نمی‌توان میوۀ گندیدۀ این حماقت جمعی را پنهان کرد. این همان اتفاقی است که در نوکیا افتاد. مدیران این شرکت مخابراتی بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۳ بی‌وقفه به مثبت‌اندیشی تشویق می‌شدند. یکی از مدیران میانی دربارۀ آن دوران می‌گفت: «اگر کسی خیلی منفی‌بافی می‌کرد، ممکن بود سرش را به باد دهد.» در این شرایط کارکنان به‌دنبال این بودند که به مدیران بالادستشان تنها «خبرهای خوب» بدهند و از گزارش «نتایج واقعی بررسی‌ها» پرهیز می‌کردند.

 

مدیران منفی‌بافْ منابع کافی دریافت نمی‌کردند و در مقابل بله‌قربان‌گوهای مثبت‌اندیش ارتقا یافته و مسئولیت‌های بیشتری می‌گرفتند. وقتی گوشی‌های هوشمند نوکیا، که برای رقابت با آیفون طراحی شده بود، به مشکلی برمی‌خورْد کمتر کسی جرئتِ مطرح‌کردنش را داشت. در این شرایط بیش از یک سال طول کشید تا مدیران رده‌بالا متوجه شوند که در مسیر شکست قرار دارند. در این مدت، اَپل و سامسونگ بخش زیادی از مسیر تسلط بر بازار گوشی‌های هوشمند را پیموده بودند.

این حکایت پندآموز به ما یادآوری می‌کند که حماقت، گرچه می‌تواند نتایج کوتاه‌مدت قابل‌توجهی مانند محبوبیت و ارتقا داشته باشد، خطرات بلندمدتی نیز به‌همراه خواهد داشت. می‌توان گفت که حماقت در محیط کار نیز از این قانون کلی پیروی می‌کند: میانه‌روی بهترین کار است.

احمقانه رفتار‌کردن در محیط کار ساده نیست و ظرافت‌های زیادی دارد. اگر کم بگذارید، دیگران شک می‌کنند که نقش بازی می‌کنید. اگر هم تند بروید دیگران شما را به‌چشم فردی دست‌وپاچلفتی می‌بینند. افرادِ باتجربه، در به‌کارگیری حماقتِ شرکتی برای رسیدن به اهدافشان، از شیوه‌های خاصی استفاده می‌کنند.

یکی از معمول‌ترین شیوه‌ها انجام کاری است که همه انجام می‌دهند، حتی اگر آن کار اشتباه باشد. اگر رقیبتان راهبردی جدید ارائه کرده، هرقدر هم نامعقول باشد، همان کار را انجام دهید. اگر رقیبی دیگر شروع به استفاده از طرح مدیریت کیفیت جامع کرده شما نیز همان خال را بازی کنید. حتی اگر در صنایعی کاملاً متفاوت از شرکت‌های بزرگی مثل گوگل فعالیت می‌کنید، یکی از بهترین توصیه‌ها کُپی‌کردن اقدامات این شرکت‌هاست. اگر این طرح‌ها را «بهترین روش» هم بنامید که دیگر همه شما را نابغه می‌شناسند. اگر هم مشکلی پیش آمد، خیلی راحت می‌گویید: «همه اشتباه کردند.»

در جهانی که حماقت بر آن حاکم است، خوب به‌نظررسیدن از برحق‌بودن مهم‌تر است. استادانِ به‌کارگیری حماقتِ شرکتی زمان کمتری روی محتوای کارشان می‌گذارند و بیشترِ وقتشان را صرف ارائه‌ می‌کنند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که تصمیم‌گیرندگان تنها نمایش پاورپوینت را می‌بینند و اگر خیلی کار کنند ممکن است چکیدۀ مدیریتی را هم مطالعه می‌کنند. آن‌ها همچنین دریافته‌اند که احمقانه‌ترین ایده‌ها، اگر به‌خوبی ارائه شوند، اغلب با استقبال مواجه می‌شوند. تصمیم‌گیرندگان، پایشان را که از درِ جلسه بیرون بگذارند، بیشترِ محتوای جلسه را از یاد خواهند برد. اگر هم مشکلی پیش بیاید، این حرفه‌ای‌های به‌کارگیریِ حماقت خواهند گفت: «تصمیم‌گیرندگان به جزئیاتِ طرح دقت نکردند.»

«رئیس بیش از همه می‌داند»: این فرض دیگری است که باید در به‌کارگیری حماقت شرکتی در نظر داشت. پس هر کاری که رئیس از شما خواست، هرقدر احمقانه، انجام دهید. از این ‌هم مهم‌تر، انجام کاری است که رئیسِ رئیستان می‌خواهد.

در این شرایط، وفادار به نظر خواهید رسید و جایگاهتان نیز در امان خواهد بود. اگر هم مشکلی پیش آمد، می‌توانید آن را گردن رئیستان بیندازید.

کار‌کردن در شرکتی تحمیق‌شده۱۳ معمولاً مستلزمِ آن است که دیگران را به مزخرفات مشغول کنید. یکی از مؤثرترین راه‌ها برای انجام‌ندادن کارهای واقعی توجه به تب‌وتاب موجود در ادبیات مدیریت است. راهبردهای جدید ارائه دهید، مدل‌های کسب‌وکار فراهم کنید و خود را درگیر رهبری افکار کنید. این کارها باعث می‌شود از بند انجام کارهای حقیقی رها شوید و به دیگران نیز چنین القا می‌کند که شما در مرزهای دانشِ مدیریت قرار دارید. اگر هم مشکلی پیش آمد، به‌راحتی می‌توانید همه‌چیز را گردن ایده‌های رایج مدیریتی بیندازید.

صفت دیگری که خیلی به کار می‌آید فرصت‌طلب‌بودن است. بیشتر افراد اگر چیزی به‌نفعشان باشد به‌راحتی می‌توانند خود را به باور آن وادار کنند. اگر پول کافی به افراد داده شود، به هرچیز که لازم باشد باور پیدا می‌کنند. در این شرایط، اگر به روالی احمقانه تن دادید، مطمئن شوید همه می‌دانند که این کار را برای پول می‌کنید. به‌این‌ترتیب، اگر هم مشکلی پیش بیاید، می‌توانید ساختار انگیزشی شرکت را مقصر بدانید.

حرکت مداومْ آخرین توصیه برای افرادی است که حماقت شرکتی را به کار می‌گیرند. نکتۀ حیاتی این است که پیش از اصابت نتیجۀ اشتباهاتتان جاخالی بدهید. افتخار موفقیت‌های کوتاه‌مدت را مال خود کنید و، قبل از اینکه هزینه‌های بلندمدت‌تر روی شانۀ شما بیفتد، به جایگاه دیگری ارتقا یابید. به‌این‌ترتیب، اگر مشکلی هم پیش بیاید، نفر بعدی باید آن را حل کند.

در دو دهۀ گذشته نظریه‌پردازان مدیریت بر این باور بوده‌اند که میزان دانش تخصصیِ سازمان است که باعث موفقیت یا شکست می‌شود. این در حالی است که نگاه دقیق ما به دنیای شرکتیْ تصویر متفاوتی ترسیم می‌کند: حماقت از درودیوار بسیاری از شرکت‌های بزرگ بالا می‌رود. مهم‌تر اینکه این حماقتْ نتیجۀ اتفاقیِ کارهای معدودی افرادِ سر‌به‌هوا نیست، بلکه معمولاً دانسته ایجاد می‌شود. این موضوع بسیار فراتر از سودبردن از برخی گرایش‌های درونیِ شناختی است که اقتصاددانانِ رفتاری به آن علاقه‌مندند. در این روند، سازمان‌ها با هدفی مشخص به‌دنبال ایجاد بی‌فکری جمعی می‌روند.

شرکت‌هایی را مشاهده کردیم که هر کاری می‌کنند تا اجازه ندهند کارکنانشان درمورد فرضیاتِ ازپیش تعیین‌شده نظر بدهند. آن‌ها می‌خواهند کارکنان را از فکر‌کردن درمورد هدف‌های اساسی بازدارند و نمی‌گذارند هیچ‌کس دنبال توجیهاتِ تصمیمات و اقدامات باشد. این کار نتایج مساعدی، هم برای افراد (مثل پیشرفت کاری) و هم برای کل سازمان، در پی دارد، مانند دوری از مشاجره‌ها و تمرکز روی هدفی مشترک. باوجود این نتایج مساعد کوتاه‌مدت، حماقت جمعی در بلندمدت می‌تواند موجب بروز کارکردهای نامناسبی شود، مانند فقدان یادگیری و بی‌اعتنایی نسبت به اشتباهات. شاید بهتر باشد که اندیشمندانِ مدیریتْ اتکا به نظریه‌های سازمانیِ دانش‌محور را متوقف کنند و نظریه‌ای حماقت‌محور را دربارۀ نحوۀ عملکرد سازمان‌ها ارائه دهند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

احمق باش تا کامروا شوی اکثر نظریه‌های مدیریتی …در همین زمینه احمق باش تا کامروا شوی همیشه ناکام همیشه کامروا لینکلن دیوانه و احمق احمق باش تا کامروا شوی اسپادانا خبریافته‌های پژوهشی جدید نشان می‌دهد که مهم‌ترین عاملِ پیش‌بُردِ کارها در بزرگ‌ترین احمق باش تا کامروا شوی احمقباشتاکامرواشویهمین‌طور که ردۀ این مشاوران بلندپرواز و جوان بالاتر می‌رفت، بیشتر درمی‌یافتند که بالاترین احمق باش تا کامروا شویلینک‌های مرتبط ۵ نقطه آغاز حماقت حدود ۸ سال پیش ۲ آهنگِ زیبای `ای لیلی` از سینا ترجمان ارسال این مطلب به دوستان احمق باش تا کامروا شویترجمه متون، مقالات و کتب علوم انسانی ترجمه نوشته‌های کلیدی و مؤثر نویسندگان اصلی پایگاه اطلاع رسانی دکتر رضا شجیعاحمق باش تا کامروا شویاکثر نظریه‌های مدیریتی میزانِ دانشِ انباشته را مهم‌ترین سحر خیزی باش تا کامروا شوی حکایتسحر خیزی باش تا کامروا شوی سحر خیز باش تا کامروا گردی احمق ترین مردمسحرخیز باش تا کامروا شویسحرخیز باش تا کامروا شوی می دانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا آسمانی شدن راه بسیار خبرگزاری تسنیم سحرخیز باش تا کامروا شویسحرخیزسحرخیز باش تا کامروا شوی شناسه خبر سرویس رسانه ها ۰۴ آبان ۱۳۹۵ ۱۵۰۸ برخی از ضرب المثل های ایرانی به همراه سحر خیز باش تا کامروا باشی تا افتاده نباشی قد بلند سحرخیز باش تا کامروا شوی پله پله تا ملاقات خدا داستان های کوتاه آموزنده و جالب روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو پند می دهم که کامروا شوی اول اینکه سعی کن در زندگی رمــآن داماد اجاره ای ته خنده عاشقانه طنز من بچه ها به نظرم این سه تا خوبن امین اره اینا خوبن فقط شاکری رو هم اضافه کن ، نظر تو چیه اصطلاحات و ضرب المثل های انگلیسی خانه زبان ایران ضرب المثل مفهوم به انگلیسی – مفهوم به فارسی دو حکایت،حکایت سعدی،حکایت کوتاه،حکایت جالب،حکایت آموزنده،حکایت طنز حکایت معلم و کودکان کودکان مکتب از درس و مشق خسته شده بودند با هم مشورت کردند که چگونه درس را… باش تا صبح دولتت بدمد طلا باش تا اگر روزگار با ادب باش تا بزرگ شوی باش تا بهتروبهتر باشم دانلود اهنگ باش تا ببینی لااقل باش تا بهار آید سحر خیز باش تا کامروا شوی باند باش تا ببینی


ادامه مطلب ...