«آیات الأحکام» آیاتی از قرآن است که به تنهایی با به کمک آیات دیگر، حکم یا احکامی از مسائل فقهی را به ادامه ...
رد پای ادیپ در بوف کوربوف کور صادق هدایت از عقدهی ادیپی بینصیب نمانده است. آقای محمدعلی همایون کاتوزیان در نقد چنین نظری ادامه ...
عقیدهی ادیپی در ادب و هنراگر عقدهی ادیپ، به اعتقاد بسیاری، جهانشمول است، پس طبیعتاً باید نشانش در بسیاری از آثار ادبی و هنری ادامه ...
عقدهی ادیپی و دریافتهای گوناگون آنعقدهی ادیپ، که بزرگترین کشفِ فروید و سنگ پایهی روانکاوی محسوب است، در قاموس روانکاوی فرویدی، دلبستگی ادامه ...
حقوق اقلیتهای مسلمان در کشورهای غیراسلامیبر پایهی گزارش اجلاس 1980 سازمان کنفرانس اسلامی، حدود یک سوم از مسلمانان جهان در کشورهای غیر عضو این ادامه ...
حقوق اقلیتهای دینی در قوانین ایرانتا پیش از پیروزی انقلاب مشروطه در 1285ش، وضع حقوقی اقلیتهای دینی، همچون سایر مردم، بیشتر تابع مشی سیاسی ادامه ...
حقوق اقلیتهای دینی در منابع اسلامیدر منابع اسلامی، یعنی قرآن و حدیث و آرای فقها، امتیازات و تکالیفی برای غیرمسلمانان منظور شده است. در ادامه ...
مروری بر مالکیت فکری (حقوق معنوی) در ایرانحقوق مالکیت فکری (حقوق معنوی)، اصطلاحی حقوقی به معنای حقوق شناخته شده برای پدیدآورندهی هرگونه اثر فکری ادامه ...
مروری بر حقوق خانواده در کشورهای اسلامیحقوق خانواده، شاخهای از حقوق مدنی است که به مقررات و قواعد شکلگیری، تداوم و انحلال خانواده میپردازد. ادامه ...
امام رضا (ع) ظرف پوستی مخصوصی داشت که در آن پنج عدد مسواک بود و بر روی هر یک از آنها نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود هنگام هر نمازی با مسواک مخصوص آن نماز، مسواک میزد.
برای مسواک فوائد بسیاری بیان شده است، از جمله؛ دهان را پاکیزه و خوشبو و لثه را محکم و چشم را روشنتر میکند، اما در کنار تمام آنها، چیزی که خوب است آدمی به آن توجه کند، این است که این امر مورد توجه اهلبیت (ع) است، به عبارت دیگر، صرف توجه و تأکید اهلبیت (ع) باید برایمان بسیار قیمتیتر فوائد آن باشد.
یکی از بزرگان میگفت: شبی با یکی از دوستانی که سالها با هم همکلاس و هم بحث بودیم، سخت مشغول کار بودیم و بسیار هم خسته، ساعت از نیمه هم گذشته بود که کمکم احساس خواب در ما ایجاد شده بود، دوستم به خواب رفت، کمی بعد او را صدا کردم تا در بستر خود بخوابد، او با تمام خستگی بلند شد و رفت تا مسواک بزند، تعجب کردم! به او گفتم حالا که این قدر خستهای، مسواک را صبح بزن، او با همان خستگی به من گفت: امام رضا (ع) مسواک زدن را بسیار دوست دارند و من تنها به خاطر اینکه امام این موضوع را دوست دارد، مسواک میزنم.
«کان للرضا (ع) خریطه فیها خمس مساویک، مکتوب علی کل واحد منها إسم صلاه من الصلوات الخمس، یستاک به عند تلک الصلاه.» (مکارمالاخلاق، ص50)
امام رضا (ع) ظرف پوستی مخصوصی داشت که در آن پنج عدد مسواک بود و بر روی هر یک از آنها نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود هنگام هر نمازی با مسواک مخصوص آن نماز، مسواک میزد.
شاید مسواک زدن موضوعی جزئی در سیره معصومین (ع) باشد، اما تا ما چه درسی از آن میتوانیم بگیریم؟ به یک نکته بسنده کنیم؛ امام (ع) مسواک زدن را دوست دارند، بیاییم میل اماممان را در تمام موضوعات از جمله این موضوع جویا شویم، امام دوست دارند، پس ما هم چون امام (ع) دوست دارند، مسواک بزنیم، در این صورت است که مسواک زدنمان نیز قیمت پیدا میکند.
یعنی هم در مسألهی تلاوت، هم در تعلیم کتاب و حکمت، هم در تزکیه نفوس، و هم هشدار به مردم که رهآورد وحی سابقه فطری در نهانتان و نهادتان دارد، و این چنین نیست که دستورات وحی آسمانی برنامههای تحمیلی باشد، نظیر بسیاری از قوانین جعلی که چون واضعان آن احکام با فطرت درونی انسانها آگاه نیستند، قوانین ناخواسته را بر آنها تحمیل میکنند. بلکه چون طراح قوانین شرع همان آفریدگار انسانها است برابر تقاضای درونی آنها قانون وضع مینماید، که وقتی آن قوانین بر فطرت انسانها عرضه شد برای آنها آشنا است. لذا قرآن را تذکره مینامند، خواه درباره معارف و خواه درباره احکام.
اما آنچه که مربوط به تلاوت است، این است که؛ در بسیاری از سور وقتی ستمهای پیامبر را معرفی میکند میفرماید: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» یا خود پیامبر به حسب آنچه در سوره نمل آمده است میفرماید: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» (8) من مأمور شدم که پروردگار این شهر - مکه - را عبادت کنم، نه بتها را و همچنین مأمور شدم که آیات قرآن را بر شما تلاوت کنم.خلاصه محتوای آیات یاد شده این است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) روی میل خود یا دیگران سخن نمیگوید، بلکه هر چه میگوید وحی است. پس نه سخن دیگری را میگوید تا بگویند «إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»، (17) نه سخن خود را میگوید که به خداوند افتراء ببندد. چون قرآن کتابی نیست که قابل افتراء باشد «وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ». (18) قرآن قابل افتراء نیست. چون مثل او کسی نمیتواند سخن بگوید، قابل تحریف و تصحیف نیست. نمیشود آیاتی و سوری مثل قرآن آورد و به نام قرآن به مردم ابلاغ کرد. چون معجزه است و دیگران از آوردن مثل او عاجزند. قرآن کلامالله است و نه غیر.
بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نه تنها هر چه را از خدای سبحان دریافت نمود میگوید، بلکه هر چه را هم میگوید عین وحی است. پس در مقام تلاوت نه تفریطی در کار است که چیزی از وحی را بر مردم نخواند، نه افراطی در کار است که چیزی غیر از وحی بر آن بیفزاید.تلاوت قرآن وقت فراوان نمیخواهد. اگر کسی اهل حساب باشد میبیند بسیاری از وقتهایش به هدر میرود، ولی اگر اهل برنامه باشد و عمر خود را در خدمت قرآن بگذراند برکت زندگی او کاملاً مشهود خواهد شد. و انسان متعهد هم برای زمان خود ارزش قائل است و هم برای مجلس و مکان خود احترام قائل است. درباره اهمیت فراگیری علوم الهی در هر مجلسی چنین از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد که: «من جلس مجلساً و لم یزدد فیه من العلم شیئاً لم یزدد من الله الا بعداً» اگر کسی جایی بنشیند و چیزی در آن جا یاد نگیرد به همان اندازه از خدا دور میشود. کسی که از خدا دور شد از فیضش بهره نمیبرد. «أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ». (34)
آنکه از خداوند سبحان دور است به حال خود رها میشود. اگر انسان خویشتن خویش را دریابد، میبیند بسیاری از فضائل الهی و نفسانی را میتواند با وقت کم ادراک کند. آنگاه عمرش پر برکت میشود.پینوشتها
1. سورهی جمعه، آیهی 2.
2. سورهی نمل، آیهی 92.
3. سورهی جمعه، آیهی 2.
4. سورهی نحل، آیهی 44.
5. سورهی جمعه، آیهی 2.
6. سورهی غاشیه، آیهی 21.
7. سورهی احزاب، آیهی 21.
8. سورهی نمل، آیات 91 و 92.
9. سورهی آل عمران، آیهی 108.
10. سورهی مریم، آیهی 64.
11. سورهی انبیاء، آیهی 27.
12. سورهی تکویر، آیهی 21.
13. سورهی یس، آیات 1 تا 4.
14. سورهی تکویر، آیهی 24.
15. بحار ج 92، ص 19.
16. سورهی نجم، آیات 1 تا 4.
17. سورهی نحل، آیهی 103.
18. سورهی یونس، آیهی 37.
19. سورهی انفال، آیهی 17.
20. نهجالبلاغه صبحی صالح ص 204.
21. بحار ج 92، ص 107.
22. سورهی فاتحه، آیهی 5.
23. سورهی فاتحه، آیهی 4.
24. مفتاح الفلاح، تفسیر فاتحه، ص 292.
25. سورهی توبه، آیهی 6.
26. سورهی حاقه، آیهی 12.
27. سورهی انعام، آیهی 149.
28. سورهی اسراء آیهی 1.
29. سورهی انفال، آیهی 17.
30. سورهی توبه، آیهی 14.
31. سورهی أعراف، آیهی 204.
32. کافی ج 2، ص 115.
33. بحار ج 93، ص 278.
34. سورهی فصلت، آیهی 44.
35. سورهی آل عمران، آیهی 180.
36. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 183.
37. ارشاد القلوب، فی ثواب الموعظة، ص 18.
نویسندگان: مصطفی اسفندیاری (فقیه)، (1)
حسن عبداللهی (2)
علیرضا نادریان لایین (3)
- فعقبی حلاوات الزمان مریرةٌ *** و إن عذُبت حیناً فحیناً خرابقُ (همان: 229). (11)
شواهد مثال در موارد بالا نمایانند و نیازی به بیان ندارند، امّا این نکته قابل ذکر است که در این صنعت بدیع، نوعی تشابه معنوی میان بندهای سخن وجود دارد و میان آغاز و پایان جمله ارتباط ایجاد میشود که با اندک دقتی در کلمههای آغازین و پایانی آشکار است. همین مسئله باعث زیبایی دوچندان کلام میشود. موضوع شایع در این آرایه، کاربرد آن در بازی با الفاظ است، به گونهای که زیبایی آن متأثر از تداعی و ارتباط خاصی است که میان کلمهها وجود دارد. در این مقطع، کلام امام سجاد (علیه السلام) صائبتر بوده، چراکه به نوعی، از صنعت بدیعی مذهب کلامی که نوعی صنعت بدیعی معنوی است، نیز بهره بردهاند، هرچند کلام امام رضا (علیه السلام) نیز بار معنایی کاملی را افاده میکند، امّا کلام امام سجاد (علیه السلام) صلابت بیشتری داشته و عقلانیتر است. همین عقلانیبودن یکی از امتیازهای این صنعت بلاغی بوده که باعث جذابیت بیشتر کلام امام سجاد (علیه السلام) شده است.
- وجدی رسول الله فی کلِّ مشهدٍ *** و شیخی أمیرالمؤمنین وزیره (عبداللهی، 1383: 207).
- و آلک أمسوا کالإماء بذلَّةٍ *** تشاعُ لهم بین الأنام فَجایعُ (همان: 209). (12)
در مثالهای بالا عبارت اول، اشاره به وصیتهای امام علی (علیه السلام) و عبارت دوم، اشاره به داستان اسرای کربلا و حرکت ایشان به سوی شام دارد. این صنعت بدیعی به خاطر تناسبی که میان موضوع اصلی و قصهی مورد استفاده و تداعی آن در ذهن مخاطب دارد، داستان را در ذهن شنونده زنده میکند، به خاطر تشبیه و بهرهگیری از داستان، مخاطب را جذب میکند و سخن نزد وی تصویر میشود. البته نوع ایجاز نیز دربردارد، از دیگر سو، با توجه به ابهامی که در برخی از تلمیحها نهفته است، مخاطب به فکر و دقتنظر نیاز دارد تا به مقصود برسد. این امر بر زیبایی کلام اثر میگذارد، برای فهم زیبایی سخن باید شنونده به داستان آگاه باشد، از اینروی تأثیر این آرایه را در کلام ایشان مشاهده میکنیم. در مقام موازنهی کلام، هر دو امام همام (علیه السلام) بار معنایی کاملی دارند، فقط امام سجاد (علیه السلام) بیشتر به یاد حوادث کربلا سخن میگویند و به همین علت اکثر تلمیحهای ایشان به واقعهی مذکور ارتباط پیدا میکند، حال آنکه امام رضا (علیه السلام) بیشتر در مقام اغنای مخاطب خویش هستند و بیشتر به مطالب کلی نظر دارند.
- بلی اوردته بعد عزِّ و منعةٍ *** مواردَ سوءٍ ما لهنَّ مصادر (عبداللهی، 1383: 193).
- والله یعلمُ انّا لا نُحبُّکُم *** ولا نَلومُکُم أن لا تُحِبُّونا (همان: 247).
- من عرف الرَّبِّ فلم تُغنِه*** معرفةَ الرَّب فذاک الشَّقی (همان: 248). (15)
در «أورد و موارد»، «نحبکم و تحبونا» و «عرف و معرفة» این نوع جناس وجود دارد. برتری و ظرافت امام (علیه السلام) در کاربرد این آرایه در سخن نمایان است. کاربرد همگون ریشهها منجر شده است کلام نوعی آهنگ و ریتم به خود بگیرد و تلفظ آن روانتر و سلیستر شود. از رهگذر این موضوع، کلام گوینده در سیاق بهتری قرار گرفته، مطلوب طبع واقع شده است و تأثیر کاملتری بر مخاطب میگذارد.
هر دو امام (علیه السلام) نصیحتگونه عمل میکنند و صبغهی ارشاد بر کلامشان، غلبه تامی دارد، البته کلام امام رضا (علیه السلام) نوعی استیناس در بردارد، البته امام سجاد (علیه السلام) نیز از این مهم بیبهره نبودند بیشتر از اسلوب حکیم و مذهب کلامی و سایر صنایع بلاغی عقلانی و اثباتی مانند کیفیت شناخت خدا در مثال سوم استفاده کردهاند.
- و کُفِّن فی ثوبین واجتمعت له *** مُشیعةً إخوانه و العشائر (عبداللهی، 1383: 196).
- أکابر اولادٍ یهیجُ إکتئابُهُم *** إذا ما تناساه البنونُ الاصاغرُ (همان: 197).
- لنحن علی الحوض رُوادَهُ *** نَذُودُ وَ نَسقی ورّادَهُ (همان: 202). (16)
در کلمههای «مُشیعَةً و العشائر»، «أکابر و إکتئابُهُم» و «رُواد و ورّاد» این آرایه وجود دارد چراکه شنونده گمان میکند که از یک ریشهاند حال آنکه اینگونه نیست. پیبردن به همین خطای ذهنی باعث تلذذ مخاطب و توجه بیشتر به کلام شده است تا از خطای احتمالی مجدد در امان باشد، از دیگر سو، همین تشابه که در واقع عدم تشابه بوده، باعث جایگیری بهتر کلام در ذهن مخاطب شده است و پس از فهم تفاوت بین دو کلمه، مطلب برایش لذتبخشتر میشود.
این صنعت به خاطر فنیبودن، بیشتر در کلام بزرگان ادب و بلاغت عربی و موارد گوناگونی از آن در کلام هر دو امام (علیه السلام) وجود دارد، همین امر مهر تأییدی بر توان ادبی امامان همام (علیهم السلام) است. این شاهد مثال واضح نیاز چندانی به توضیح ندارد و در زیبایی آن همین بس که به مثابه ترازویی برای نمایاندن توان ادبی و بلاغی فرد است.
- و من ساءنا ساء میلاده *** فیوم القیامة میعاده (همان: 202). (18)
«قلم و قدم»، «غائرة و قاهره»، «المعاد و مهاد» و «میلاده و میعاده» نمونههایی از جناس لاحقاند که بر زیبایی کلام امام سجاد (علیه السلام) افزوده است، در اکثر موارد کلام امامان همام (علیه السلام) دربردارندهی موارد متنوعی از مثالها است.
- جزائی تُعذِّبُنی و لکن *** أعوذ بحُسن عفوکَ عن جزائی
رجائی کان مُنقطعاً بذنبی *** رجائی منک حقَّق رجائی (عبداللهی، 1383: 171).
- و یسنُجُ آمالاً طوالاً بعیدةً *** ویعلَمُ أنَّ الدهر للنَّسجِ خارقُ (همان: 221). (21)
این موارد شاهد فراوانی در کلام حضرت دارد و دلالت بر توان و آشنایی ایشان با ظرافتهای سخن و طاعت الفاظ از امامان همام (علیهم السلام) دارد. از دیگر سو، آنگاه که اینگونه اشعار را میخوانیم، احساس میکنیم الفاظ آن به نوعی با هم در ارتباطاند، گویا معنی فاصلهها یکسان است. به همین دلیل، مخاطب به محض شنیدن سرآغاز کلام میتواند جملههای پایانی را حدس بزند، همین امر باعث زیباتر شدن جمله و دلچسبتر شدن مطلوب و مقصود گوینده بر مخاطب شود. وجود این صنعت بدیعی در سخن فرد نشان از قدرت بیانی و تسلط وی بر شیوههای بدیعی دارد، البته این نکته دربارهی امامان معصوم (علیهم السلام) نیز مصداق دارد.
-ألا أیها المأمول فی کُلِّ حاجتی *** شَکَوتُ إلیک الضُرِّ فاسمع شکایتی
ألا یا رجائی أنت کاشفُ کُربتی *** فَهب لی ذُنوبی کلِّها واقضِ حاجتی (عبداللهی، 1383: 181).
- لیت شعری هل عاقلٌ فی الدیاجی *** بات من فجعة الزَّمان یناجی (همان: 182).
- فحسِّن الاعمال و جَمِّلِ الأفعال و قصِّرِ الآمال الطِّوال (همان: 213). (25)
در این صنعت و همهی محسنات لفظی، مهم، غیرعمدی بودن آن است. در این صنعت نباید اثری از تکلف و صنعتپردازی وجود داشته باشد، چراکه همین مسائل غیرلازم منجر به سنگینتر شدن مطلب و دیرفهمتر شدن مقصود میشود. کاربرد این صنعت لفظی شاهد مثالی است بر توان بیانی و بلاغی گوینده که البته امامان همام (علیهم السلام) در این زمینه از یکهتازان ادب عربی بودند و دعاها و گفتههایشان بر تارک ادبیات عربی میدرخشد.
نیت خوب صاحب خویش را به بهشت مى برد.
ارزش نیت در احادیث معصومین
حدیث (۱) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
اَلنِّیَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ؛
نیت خوب صاحب خویش را به بهشت مى برد.
نهج الفصاحه ،ص۱۴۳ ،ح۳۱۶۳
حدیث (۲) امام على علیه السلام :
وُصولُ المَرءِ اِلى کُلِّ ما یَبتَغیهِ مِن طیبِ عَیشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نیَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ؛
آدمى با نیّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن اســت، از زندگى خوش و امنیت محیط و وسعت روزى، دست مى یابد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص۹۲ ، ح ۱۶۰۷
حدیث (۳) قال على علیه السلام :
مَن حَسُنَت نیَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوفیقُ؛
هر کس نیّتش خوب باشد، توفیق یاریش خواهد نمود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص ۹۲ ، ح ۱۶۰۵
حدیث (۴) قال على علیه السلام :
حُسنُ النِّیَّةِ مِن سَلامَةِ الطَّویَّةِ؛
نیّت خوب، برخاسته از سلامت درون اســت.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص ۹۲ ، ح ۱۶۰۱
حدیث (۵) قال السجاد علیه السلام :
اَللّهُمَّ … وَانتَهِ بِنیَّتى إِلى أَحسِنِ النِّیّاتِ وَ بِعَمَلى إِلى أَحسَنِ العمالِ، اَللّهُمَّ وَفِّر بِلُطفِکَ نیَّتى؛
خدایا … نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین اعمال برسان، خدایا به لطف خود نیّت مرا کامل گردان.
صحیفه ی سجادیه ،ص ۹۲ ،دعای ۲۰ (دعای ایشان در طلب مکارم اخلاق)
حدیث (۶) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
قالَ اللّه تَعالى: إِذا هَمَّ عَبدى بِحَسَنَةٍ و َلَم یَعمَلها کَتَبتُها لَهُ حَسَنَةً فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ إِلى سَبعِمِائَةِ ضِعفٍ وَ إِذاهَمَ بِسَیِّئَةٍ و َلَم یَعمَلها لَم أَکتُبها عَلَیهِ فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها عَلَیهِ سَیِّئَةً واحِدَةً؛
خداى والا مى فرماید: وقتى بنده من کار نیکى اراده کند و نکند آن را یک کار نیک براى وى ثبت کنم و اگر بکند ده کار نیک تا هفتصد برابر ثبت کنم و وقتى کار بدى اراده کند و نکند بر عهده او ثبت نکنم و اگر بکند یک کار بد بر عهده او ثبت کنم.
نهج الفصاحه ،ص۵۹۳
حدیث (۷) قال على علیه السلام :
إِذا فَسَدَتِ النِّیَّةُ وَقَعَتِ البَلیَّةُ؛
هرگاه نیّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پیش مى آید.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص۹۲ ، ح ۱۶۰۸
حدیث (۸) قال الصادق علیه السلام :
صاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ القَلبِ السَّلیمِ ، لأَنَّ سَلامَةَ القَلبِ مِن هَواجِسِ المَحذوراتِ بِتَخلیصِ النِّیَّةِ للّه فِى المورِ کُلِّها؛
کسى که نیّت درست داشته باشد، دل سالم و پاک دارد، زیرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شیطانى به سبب خالص گردانیدن نیّت در همه کارها براى خداوند اســت.
مصباح الشریعه ، ص۵۳
حدیث (۹) قال على علیه السلام :
و َلَو أَنَّ النّاسَ حینَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ و َتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ ، فَزِعوا إِلى رَبِّهِم بِصِدقٍ مِن نیّاتِهِم وَ وَلَهٍ مِن قُلوبِهِم، لَرَدَّ عَلَیهِم کُلَّ شارِدٍ ، و َأَصلَحَ لَهُم کُلَّ فاسِدٍ؛
اگر مردم به هنگامى که بلاها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نیت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
نهج البلاغه (صبحی صالح) ، ۲۵۷ -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج۵ ،ص۱۸۴
حدیث (۱۰) قال الصادق علیه السلام :
ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویَت عَلَیهِ النِّـیَّةُ؛
اگر اراده قوى باشد، هیچ بدنى براى انجام دادن کار، ناتوان نیست.
من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۰، ح ۵۸۵۹
حدیث (۱۱) امام على علیه السلام :
عِندَ فَسادِ النِّیَّةِ تَرتَفِعُ البَرَکَةُ؛
هرگاه نیّت ها فاسد باشد، برکت از میان مى رود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص۹۲ ، ح ۱۶۱۰
حدیث (۱۲) قال على علیه السلام :
لا یَفوزُ بِالجَنَّةِ اِلاّ مَن حَسُنَت سَریرَتُهُ و َخَلُصَت نیَّتُهُ؛
به پاداش بهشت نمى رسد مگر آن کس که باطنش نیکو و نیّتش خالص باشد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص۱۶۸ ، ح ۳۳۲۵
حدیث (۱۳) امام کاظم علیه السلام :
کَما لا یَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَیَّةِ فَکَذلِکَ لا یَقومُ الدّینُ اِلاّ بِالنِّیَّةِ الصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّیَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ بِالْعَقْلِ؛
همان گونه که قوام جسم، تنها به جانِ زنده اســت، قوام دیندارى هم تنها به نیّت پاک اســت و نیّت پاک، جز با عقل حاصل نمىشود.
تحف العقول، ص ۳۹۶
حدیث (۱۴) پیامبر صلى الله علیه و آله :
ما اَسَرَّ عَبْدٌ سَریرَةً اِلاّ اَلْبَسَهُ اللّهُ رِداءَها اِنْ خَیْرا فَخَیْرٌ وَ اِنْ شَرّا فَشَرٌّ؛
هیچ کس نیتى را در دل پنهان نمى کند، مگر اینکه خداوند آن نیت را (در رفتار و کردار او) همانند لباس ظاهر مى کند، با نیت خوب ظاهر خوب و با نیت بد ظاهر بد خواهد داشت.
نهج الفصاحه ،ص۶۹۵ ،ح۲۶۱۶
حدیث (۱۵) پیامبر صلى الله علیه و آله :
نیَّةُ الْمُؤمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نیَّةُ الْکافِرِ شَرُّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عامِلٍ یَعْمَلُ عَلى نیَّتِهِ؛
نیت مؤمن بهتر از عمل او، و نیت کافر بدتر از عمل اوست و هر کس مطابق نیت خود عمل مىکند.
(کافى(ط-الاسلامیه)، ج ۲، ص ۸۴ )
حدیث (۱۶) امام على علیه السلام :
عَوِّدْ نَفْسَکَ حُسْنَ النِّیَّةِ وَ جَمیلَ الْمَقْصَدِ، تُدْرِکْ فى مَباغیکَ النَّجاحَ؛
خودت را به داشتن نیّت خوب و مقصد زیبا عادت ده، تا در خواسته هایت موفق شوى.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص۹۲ ، ح ۱۶۰۲
حدیث (۱۷) امام صادق علیه السلام:
مَن حَسُنَت نیتُهُ زیدَ فی رزقِه.
هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
تحف العقول ، ص۲۹۵ – کافی(ط-الاسلامیه)، ج۲، ص۱۰۵
حدیث (۱۸) امام باقر علیه السلام:
إذا عَلِمَ اللهُ حُسنَ نیةٍ مِن أحَدٍ إکتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ
هرگاه خداوند ببیند کسی حسن نیت دارد او را در پناه خود حفظ می کند
اعلام الدین فی صفات المومنین ، ص۳۰۱ – بحارالانوار(ط-بیروت)، ج۷۵ ، ص۱۸۸
بامداد
مطالب مرتبط :
نیت روزه چگونه باید باشد ؟
مهم، نیت آدمه! / کاریکاتور
اجرای «اپرای عاشورا» نیت سیساله من اســت
نیت کن و ثواب ببر!
ارتباط دختر و پسر به قصد شناخت یکدیگر و به نیت ازدواج
امام رضا (ع) ظرف پوستی مخصوصی داشت که در آن پنج عدد مسواک بود و بر روی هر یک از آنها نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود هنگام هر نمازی با مسواک مخصوص آن نماز، مسواک میزد.
برای مسواک فوائد بسیاری بیان شده است، از جمله؛ دهان را پاکیزه و خوشبو و لثه را محکم و چشم را روشنتر میکند، اما در کنار تمام آنها، چیزی که خوب است آدمی به آن توجه کند، این است که این امر مورد توجه اهلبیت (ع) است، به عبارت دیگر، صرف توجه و تأکید اهلبیت (ع) باید برایمان بسیار قیمتیتر فوائد آن باشد.
یکی از بزرگان میگفت: شبی با یکی از دوستانی که سالها با هم همکلاس و هم بحث بودیم، سخت مشغول کار بودیم و بسیار هم خسته، ساعت از نیمه هم گذشته بود که کمکم احساس خواب در ما ایجاد شده بود، دوستم به خواب رفت، کمی بعد او را صدا کردم تا در بستر خود بخوابد، او با تمام خستگی بلند شد و رفت تا مسواک بزند، تعجب کردم! به او گفتم حالا که این قدر خستهای، مسواک را صبح بزن، او با همان خستگی به من گفت: امام رضا (ع) مسواک زدن را بسیار دوست دارند و من تنها به خاطر اینکه امام این موضوع را دوست دارد، مسواک میزنم.
«کان للرضا (ع) خریطه فیها خمس مساویک، مکتوب علی کل واحد منها إسم صلاه من الصلوات الخمس، یستاک به عند تلک الصلاه.» (مکارمالاخلاق، ص50)
امام رضا (ع) ظرف پوستی مخصوصی داشت که در آن پنج عدد مسواک بود و بر روی هر یک از آنها نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود هنگام هر نمازی با مسواک مخصوص آن نماز، مسواک میزد.
شاید مسواک زدن موضوعی جزئی در سیره معصومین (ع) باشد، اما تا ما چه درسی از آن میتوانیم بگیریم؟ به یک نکته بسنده کنیم؛ امام (ع) مسواک زدن را دوست دارند، بیاییم میل اماممان را در تمام موضوعات از جمله این موضوع جویا شویم، امام دوست دارند، پس ما هم چون امام (ع) دوست دارند، مسواک بزنیم، در این صورت است که مسواک زدنمان نیز قیمت پیدا میکند.
فرآوری: دکتر جعفری- بخش اعتقادات شیعه تبیان
در نامه 31 که بسیار نامه ارزندهای است امیرالمومنین (علیه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبی سلام الله علیه در باب مسائل تربیتی نوشته اند .در این نامه معارف ناب وزلالی نگاشته شده البته طبیعی هم هست نویسنده امیرالمومنین (علیه السلام) و مخاطب هم امام حسن (علیه السلام) و فرزندان حضرت که ما هم جزء فرزندان معنوی حضرت محسوب می شویم . توصیه می کنم عزیزان حتماً این نامه را با دقت مطالعه بکنند.
در بخشی از این نامه حضرت برهانی را بر وحدانیت خداوند متعال اقامه کرده که این برهان در جای دیگری دیده نمی شودام تنها مختص به امیرالمومنین (علیه السلام) هست.
خلاصه برهان این است که اگر خدایی جز الله بود این همه پیغمبر که آمدند، آنها می گفتند که ما از طرف آن خدا آمدیم یا اینکه همان گونه که از الله وحی دریافت می کردند از آن خدا هم دریافت می کردند و می گفتند این بخش و حی را از خدا( الله ) گرفتیم و بخش دیگر از وحی را هم از خدای دوم گرفتیم اما از آنجا که همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم اولاً فقط گفتند ما رسول الله هستیم و ثانیاً جز از خداوند متعال هیچ مطلبی و هیچ وحیی را نقل نکردند. از این می فهمیم که اگر خدایی جز الله بود او هم برای خود پیغمبرانی می فرستاد یا وحیی برای همین پیغمبران می فرستاد.
فرزندم بدان اگر برای پروردگارت شریکی بود حتما پیامبران آن شریک خدا هم می آمدند و می گفتند ما هم از طرف آن خدا آمدیم و حتماً تو آثار حکومت، پادشاهی و سلطنت آن خدا را هم می دیدی ولی نه آثاری از سلطنت خدایی غیر از الله هست نه آثاری از حکومت و ملک غیر خدا هست
نکته ای که از این مطلب دریافت می شود این است:
اگر خدایی جز الله بود او هم برای خود پیامبرانی می فرستاد که آنها هم می آمدند و می گفتند ما از طرف خدای دوم آمدیم نه خدای اول که الله باشد یا دست کم آن خداها به همین پیامبران هم وحی می فرستادند و این پیامبران نیز می گفتند بخشی از وحیی که ما به شما نقل می کنیم از الله و بخشی هم از خدای دیگر است. ولی از آنجا که هیچ پیغمبری نبوده که جز از طرف خدا( الله ) آمده باشد و جز از الله وحی دریافت کرده باشد می فهمیم خدایی جز الله نیست.
فرزندم بدان اگر برای پروردگارت شریکی بود حتما پیامبران آن شریک خدا هم می آمدند و می گفتند ما هم از طرف آن خدا آمدیم و حتماً تو آثار حکومت، پادشاهی و سلطنت آن خدا را هم می دیدی ولی نه آثاری از سلطنت خدایی غیر از الله هست نه آثاری از حکومت و ملک غیر خدا هست و تو حتماً کارهای او ، ویژگی های او و صفات او را می دانستی ولی خدا اله واحدی است، خدای واحدی است که همان گونه که خودش خودش را توصیف کرده هیچ کس در حکومت او با او متضاد نیست و با او مزاحمتی ندارد .
هرگز زوال پذیر نیست و در آینده هم زائل نخواهد شد. او قبل از همه اشیاء هست منتها بدون اینکه اوّلیت داشته باشد که آخریت نداشته باشد.آخر همه اشیاء است اما نه اینکه انتها داشته باشد. در عین حال که آخر هست اول هم هست. او بزرگتر از این هست که بخواهد ربوبیت خودش را با احاطه بر قلب ها و بینشها تثبیت بکند و ... .
با توجه به این که پیغمبری جز از طرف الله نیامده و اثری در عالم جز الله نیست. اثر سلطنتی، اثر ملکی جز از الله نیست. پس پی می بریم که خدائی جز الله وجود ندارد و این برهان، برهان زیبا و دقیق و ساده ای است.
منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی موجود در سایت رادیو معارف
نویسندگان: مصطفی اسفندیاری (فقیه)، (1)
حسن عبداللهی (2)
علیرضا نادریان لایین (3)
- فعقبی حلاوات الزمان مریرةٌ *** و إن عذُبت حیناً فحیناً خرابقُ (همان: 229). (11)
شواهد مثال در موارد بالا نمایانند و نیازی به بیان ندارند، امّا این نکته قابل ذکر است که در این صنعت بدیع، نوعی تشابه معنوی میان بندهای سخن وجود دارد و میان آغاز و پایان جمله ارتباط ایجاد میشود که با اندک دقتی در کلمههای آغازین و پایانی آشکار است. همین مسئله باعث زیبایی دوچندان کلام میشود. موضوع شایع در این آرایه، کاربرد آن در بازی با الفاظ است، به گونهای که زیبایی آن متأثر از تداعی و ارتباط خاصی است که میان کلمهها وجود دارد. در این مقطع، کلام امام سجاد (علیه السلام) صائبتر بوده، چراکه به نوعی، از صنعت بدیعی مذهب کلامی که نوعی صنعت بدیعی معنوی است، نیز بهره بردهاند، هرچند کلام امام رضا (علیه السلام) نیز بار معنایی کاملی را افاده میکند، امّا کلام امام سجاد (علیه السلام) صلابت بیشتری داشته و عقلانیتر است. همین عقلانیبودن یکی از امتیازهای این صنعت بلاغی بوده که باعث جذابیت بیشتر کلام امام سجاد (علیه السلام) شده است.
- وجدی رسول الله فی کلِّ مشهدٍ *** و شیخی أمیرالمؤمنین وزیره (عبداللهی، 1383: 207).
- و آلک أمسوا کالإماء بذلَّةٍ *** تشاعُ لهم بین الأنام فَجایعُ (همان: 209). (12)
در مثالهای بالا عبارت اول، اشاره به وصیتهای امام علی (علیه السلام) و عبارت دوم، اشاره به داستان اسرای کربلا و حرکت ایشان به سوی شام دارد. این صنعت بدیعی به خاطر تناسبی که میان موضوع اصلی و قصهی مورد استفاده و تداعی آن در ذهن مخاطب دارد، داستان را در ذهن شنونده زنده میکند، به خاطر تشبیه و بهرهگیری از داستان، مخاطب را جذب میکند و سخن نزد وی تصویر میشود. البته نوع ایجاز نیز دربردارد، از دیگر سو، با توجه به ابهامی که در برخی از تلمیحها نهفته است، مخاطب به فکر و دقتنظر نیاز دارد تا به مقصود برسد. این امر بر زیبایی کلام اثر میگذارد، برای فهم زیبایی سخن باید شنونده به داستان آگاه باشد، از اینروی تأثیر این آرایه را در کلام ایشان مشاهده میکنیم. در مقام موازنهی کلام، هر دو امام همام (علیه السلام) بار معنایی کاملی دارند، فقط امام سجاد (علیه السلام) بیشتر به یاد حوادث کربلا سخن میگویند و به همین علت اکثر تلمیحهای ایشان به واقعهی مذکور ارتباط پیدا میکند، حال آنکه امام رضا (علیه السلام) بیشتر در مقام اغنای مخاطب خویش هستند و بیشتر به مطالب کلی نظر دارند.
- بلی اوردته بعد عزِّ و منعةٍ *** مواردَ سوءٍ ما لهنَّ مصادر (عبداللهی، 1383: 193).
- والله یعلمُ انّا لا نُحبُّکُم *** ولا نَلومُکُم أن لا تُحِبُّونا (همان: 247).
- من عرف الرَّبِّ فلم تُغنِه*** معرفةَ الرَّب فذاک الشَّقی (همان: 248). (15)
در «أورد و موارد»، «نحبکم و تحبونا» و «عرف و معرفة» این نوع جناس وجود دارد. برتری و ظرافت امام (علیه السلام) در کاربرد این آرایه در سخن نمایان است. کاربرد همگون ریشهها منجر شده است کلام نوعی آهنگ و ریتم به خود بگیرد و تلفظ آن روانتر و سلیستر شود. از رهگذر این موضوع، کلام گوینده در سیاق بهتری قرار گرفته، مطلوب طبع واقع شده است و تأثیر کاملتری بر مخاطب میگذارد.
هر دو امام (علیه السلام) نصیحتگونه عمل میکنند و صبغهی ارشاد بر کلامشان، غلبه تامی دارد، البته کلام امام رضا (علیه السلام) نوعی استیناس در بردارد، البته امام سجاد (علیه السلام) نیز از این مهم بیبهره نبودند بیشتر از اسلوب حکیم و مذهب کلامی و سایر صنایع بلاغی عقلانی و اثباتی مانند کیفیت شناخت خدا در مثال سوم استفاده کردهاند.
- و کُفِّن فی ثوبین واجتمعت له *** مُشیعةً إخوانه و العشائر (عبداللهی، 1383: 196).
- أکابر اولادٍ یهیجُ إکتئابُهُم *** إذا ما تناساه البنونُ الاصاغرُ (همان: 197).
- لنحن علی الحوض رُوادَهُ *** نَذُودُ وَ نَسقی ورّادَهُ (همان: 202). (16)
در کلمههای «مُشیعَةً و العشائر»، «أکابر و إکتئابُهُم» و «رُواد و ورّاد» این آرایه وجود دارد چراکه شنونده گمان میکند که از یک ریشهاند حال آنکه اینگونه نیست. پیبردن به همین خطای ذهنی باعث تلذذ مخاطب و توجه بیشتر به کلام شده است تا از خطای احتمالی مجدد در امان باشد، از دیگر سو، همین تشابه که در واقع عدم تشابه بوده، باعث جایگیری بهتر کلام در ذهن مخاطب شده است و پس از فهم تفاوت بین دو کلمه، مطلب برایش لذتبخشتر میشود.
این صنعت به خاطر فنیبودن، بیشتر در کلام بزرگان ادب و بلاغت عربی و موارد گوناگونی از آن در کلام هر دو امام (علیه السلام) وجود دارد، همین امر مهر تأییدی بر توان ادبی امامان همام (علیهم السلام) است. این شاهد مثال واضح نیاز چندانی به توضیح ندارد و در زیبایی آن همین بس که به مثابه ترازویی برای نمایاندن توان ادبی و بلاغی فرد است.
- و من ساءنا ساء میلاده *** فیوم القیامة میعاده (همان: 202). (18)
«قلم و قدم»، «غائرة و قاهره»، «المعاد و مهاد» و «میلاده و میعاده» نمونههایی از جناس لاحقاند که بر زیبایی کلام امام سجاد (علیه السلام) افزوده است، در اکثر موارد کلام امامان همام (علیه السلام) دربردارندهی موارد متنوعی از مثالها است.
- جزائی تُعذِّبُنی و لکن *** أعوذ بحُسن عفوکَ عن جزائی
رجائی کان مُنقطعاً بذنبی *** رجائی منک حقَّق رجائی (عبداللهی، 1383: 171).
- و یسنُجُ آمالاً طوالاً بعیدةً *** ویعلَمُ أنَّ الدهر للنَّسجِ خارقُ (همان: 221). (21)
این موارد شاهد فراوانی در کلام حضرت دارد و دلالت بر توان و آشنایی ایشان با ظرافتهای سخن و طاعت الفاظ از امامان همام (علیهم السلام) دارد. از دیگر سو، آنگاه که اینگونه اشعار را میخوانیم، احساس میکنیم الفاظ آن به نوعی با هم در ارتباطاند، گویا معنی فاصلهها یکسان است. به همین دلیل، مخاطب به محض شنیدن سرآغاز کلام میتواند جملههای پایانی را حدس بزند، همین امر باعث زیباتر شدن جمله و دلچسبتر شدن مطلوب و مقصود گوینده بر مخاطب شود. وجود این صنعت بدیعی در سخن فرد نشان از قدرت بیانی و تسلط وی بر شیوههای بدیعی دارد، البته این نکته دربارهی امامان معصوم (علیهم السلام) نیز مصداق دارد.
-ألا أیها المأمول فی کُلِّ حاجتی *** شَکَوتُ إلیک الضُرِّ فاسمع شکایتی
ألا یا رجائی أنت کاشفُ کُربتی *** فَهب لی ذُنوبی کلِّها واقضِ حاجتی (عبداللهی، 1383: 181).
- لیت شعری هل عاقلٌ فی الدیاجی *** بات من فجعة الزَّمان یناجی (همان: 182).
- فحسِّن الاعمال و جَمِّلِ الأفعال و قصِّرِ الآمال الطِّوال (همان: 213). (25)
در این صنعت و همهی محسنات لفظی، مهم، غیرعمدی بودن آن است. در این صنعت نباید اثری از تکلف و صنعتپردازی وجود داشته باشد، چراکه همین مسائل غیرلازم منجر به سنگینتر شدن مطلب و دیرفهمتر شدن مقصود میشود. کاربرد این صنعت لفظی شاهد مثالی است بر توان بیانی و بلاغی گوینده که البته امامان همام (علیهم السلام) در این زمینه از یکهتازان ادب عربی بودند و دعاها و گفتههایشان بر تارک ادبیات عربی میدرخشد.
توحید به معنای یکتا دانستن خدا است. یکی از اقسام توحید، توحید صفاتی است. جز شیعه هیچ یک از فرق اسلامی نتوانستند توحید صفاتی را بفهمند آن هم به برکت فرمایشات امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه می باشد که در رابطه با توحید است .
فرآوری : دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
حضرت می فرماید: " اول الدین معرفته " آغاز دین شناخت خداست و " کمال معرفته التصدیق به " و کمال معرفت این است که انسان خدا را باور داشته باشد و " کمال التصدیق به توحیده " کمال باور به خدا و تسلیم خدا این است که انسان به توحید برسد .
پس توحید آخرین حد معرفت است و" کمال التوحید هی الاخلاص له " و آخرین حد توحید هم اخلاص است. یعنی در نهایت توحید نظری به توحید عملی منتهی می شود. توحید عملی عصاره توحید نظری است و آخرین حد در توحید نظری اخلاص در توحید عملی است. بنابراین اخلاص می شود فرآیند، بر آیند و عصاره معرفت انسان . "
من قرنه فقد ثنّاه " هر کس برای خداوند متعال قرینه ای قرار بدهد در واقع خدا را دو تا کرده. دو گانه یعنی صفت و موصوف هر دو را به عنوان خدا گرفته در حالی که اینها دو تا نیست
" کمال الاخلاص له نفی الصّفات عنه " کمال اخلاص این است که انسان صفات زائد را از خداوند متعال نفی بکند یعنی صفتی زائد بر ذات برای خدا قبول نداشته باشد، چرا؟ " لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف " چون هر صفتی شهادت می دهد او غیر موصوف است.
ولی در انسان این طور است که عالم بودن یک امراست و انسان بودنش ی امر دیگری است . انسان ، ذاتش است و عالم صفتش است. این دو از هم جدا هستند. در خداوند متعال اینگونه نیست. الله و عالم یکی است. الله اگر الله باشد محال است که عالم نباشد. عالم حقیقی هم همان الله است و اینها دو تا نیستند. اگر دو تا باشند شرک می شود.
" شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفّة " هر موصوفی هم ، شهادت می دهد که غیر از صفتش ست.
" فمن وصف الله سبحانه قرن " هر کس که بخواهد خدا را با صفات زائد بر ذات توصیف بکند برای خدا قرینه قرار داده و همراه خدا چیز دیگری قرار داده و او را در واقع دو تا کرده .
" من قرنه فقد ثنّاه " هر کس برای خداوند متعال قرینه ای قرار بدهد در واقع خدا را دو تا کرده. دو گانه یعنی صفت و موصوف هر دو را به عنوان خدا گرفته در حالی که اینها دو تا نیست.
" من ثنّئه فقد جزّئه " هر کس که خدا را دوتا بکند خدا را تجزیه کرده .
" من جزّئه فقد جهله " و هر کس که خدا را تجزیه بکند در واقع نسبت به خدا جهل داشته.
وقتی می گوییم خداوند یکتاست یعنی یگانه است یعنی دو، بر نمی دارد. در اصطلاح روایات و در اصطلاح اسلامی به آن می گویند وحدت حقه حقیقیه که این با وحدت عددی که در بقیه موجودات هست فرق می کند.
واجب الوجود با لذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است. بنابراین جایی که خدا هست دیگر هیچ چیز باقی نمی ماند " لیس فی الدار غیره ". یعنی پهنا و گستردگی ذاتی خداوند آنقدر وسیع است که چیزی را باقی نمی گذارد که تصور بشود هست.
دویی دیگر باقی نمی گذارد " لیس فی الدار غیره، غیره دیّار " او که هست دیگر هیچی نیست. او هستیی است که وقتی او هست دیگر مثل او چیز دیگری باقی نمی ماند.
برهان صرف الوجود این است که وجود مطلق و وجود صرف تعدد بر نمی دارد. امکان ندارد که ما برای وجود مطلق دو و مثل و مانندی تصور بکنیم. فرض کنید اگر شما آب را بدون هیچ قیدی تصور کنید هر چه هست درون همین آب است که یا جزء آن است یا عین خودش هست. آب مطلق، آبی که هیچ قیدی ندارد و دیگر دو بر نمی دارد اما یک قید برایش آوردیم مثلاً گفتیم آب باران آن وقت دو بردار می شود و می گوییم آب غیر باران، آب چشمه. با گفتن آب شور و اضافه کردن این قید از اطلاق خارج می شود و دو برداشتنش دیگر محال نیست.
وجود بی حد هم دو بر نمی دارد. هر کدام از این دو حد وسط را که تصور بکنیم به سادگی پی می بریم که وجود بی نهایت دو تا نمی تواند باشد. چنانکه وجود مطلق و وجود محض هم دو تا نمی تواند باشد.
وجود صرف که ذات باریتعالی و واجب الوجود است این گونه است و دیگر دو بر نمی دارد. وجود مطلق همه هستی را فرا می گیرد. این برهان را برهان صرف الوجود می گویند و فقط تصور می خواهد. همین قدر که انسان بتواند وجود محض و وجود صرف را تصور بکند دیگر تعدد معنا ندارد.
البته این برهان به شکل دیگری هم مطرح می شود و آن وجود محض هست. وجود بی نهایت هم دو بر نمی دارد. این برهان می تواند دو تا حد وسط داشته باشد. یک حد وسطش بی نهایت ولا حدّیه است. حد وسط دیگر صرف الوجود و محض الوجود است. وجود محض، دو بر نمی دارد. وجود بی حد هم دو بر نمی دارد. هر کدام از این دو حد وسط را که تصور بکنیم به سادگی پی می بریم که وجود بی نهایت دو تا نمی تواند باشد. چنانکه وجود مطلق و وجود محض هم دو تا نمی تواند باشد.
معرفت، بر آیندش توحید است. اگر توحید حاصل شد همه مراتب معرفت و دین را داریم. دین، اول دین، سرآغاز دین و شروع دین معرفت خداست و بر آیند دین هم معرفت خداست.
تنها کافی است وجود محض و وجود صرف را تصور بکنیم تا تصور کردیم می بینیم دو بر نمی دارد و یکی است. یا وجود بی حد و بی نهایت را کافی است فقط تصور بکنیم ، بی نهایت که شد دیگر جائی برای غیر باقی نمی گذارد. این برهان را برهان صرف الوجود گویند.
هرچند نام حضرت علی (علیه السلام) در آیات قرآن مجید ذکر نشده است، اما آیات متعددی درباره آن حضرت نازل ادامه ...
آیا دلیلی بر نصب ائمه (ع) در قرآن هست؟این شبهه که یکی از شبهات قدیمی و معروف اهل سنت هم است، ادعای نبود نصب امامت حضرت علی (علیه السلام) در ادامه ...
دیدگاههای فلسفی ابراهیم نظّامنظّام به راستی از ذهنی بسیار دقیق و عمیق فلسفی برخوردار بوده و مسایل فلسفی را به شدت و قوّت به خود جلب ادامه ...
نخستین فیلسوف مسلمانابواسحاق ابراهیم بن سیّار بلخی بصری، مشهور به نظّام یکی از مشایخ و استادان نامدار فرقهی معتزله است که ادامه ...
جبر و اختیار در کلام قدیماز مسایل مهم در علم کلام و فلسفه دربارهی افعال انسان. لغت جبر از اضداد، یعنی دارای معانی مقابل، است ادامه ...
قدریان نخستینمسئلهی قدر پیش از اسلام در میان قوم عرب مورد بحث بوده است. قول به قدر، که عقیده به نوعی جبر است، در ادامه ...
کلام سنّی و منازعات الهیّاتیمبحث کلام گسترده است و موضوعات متعدّدی را در برمیگیرد، از این روی، واکنش اهل سنّت به کلام پیچیده و متنوّع ادامه ...
نگاهی به کلام قدیمکلام، یا علم الکلام (علم کلام)، در اسلام عنوان آن شاخه از علم است که معمولاً به «الهیّات نظری» ترجمه ادامه ...
پیدایش کلام اسلامیاز منابع معتبر اسلامی چنین برمیآید که در زمان حیات رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بحث و جدال ادامه ...