این تکرار برخی وقتها میتواند به یک آسیب برای زندگی خانوادگی تبدیل شود، موسیقی یکنواخت زندگی مشترک برای برخی از زوجها اصلا گوشنواز نیست؛ زوجهای شیدای دیروز در سریال روزگار گاهی دل هم را میزنند.
سطح دیگری از این تکرار به آسیبهای اجتماعی مربوط است؛ دیدن هر روزه متکدیان، معتادان، کودکان کار و خیابان و... دیگر دل هیچ رهگذری را نمیلرزاند از بس که تکرار شدهاند در نگاه ما. کارشناسان از واکسینهشدن جامعه و مسئولان در برابر آسیبهای اجتماعی به نام یک آسیب اجتماعی خطرناک دیگر یاد میکنند. «از زندگی از این همه تکرار خستهام/ ازهای و هوی کوچه و بازار خستهام» سروده محمدعلی بهمنی، شاعر نامدار است و اما داستان آسیب تکرار در چند پرده...
زندگی تکراری و تکرار زندگی
اگر شما از بیشتر آدمها درباره زندگی و کیفیت آن سوال کنید کلمهای نمیگویند جز «ملالآور». همان زوج جوان که تا دیروز سر از پا نمیشناختند برای وصال و آغاز یک زندگی رویایی؛ امروز اما تکرار دلشان را زده است. در این میان اما گاهی هر کدام از زوجین دیگری را مقصر میدانند از این همه بیهیجانی و تکرار، مقصر کیست؟
یک کارشناس مشاوره با اذعان به این که وجود هیجان، شور و صمیمیت در ابتدای زندگی و شروع یک رابطه امری عادی است تصریح میکند که این زندگی پس از مدتی دچار یکنواختی میشود. صفورا افشار نیاکان علل آن را چنین ذکر میکند: بیتوجهی و تلاشنکردن همسران برای حفظ روابط صمیمانه، سرکوب احساسات ناخوشایند و فراموش کردن اولویتهای زندگی مشترک. وی بر این باور است که بسیاری پس از ازدواج، احساسات و روابط زناشوییشان را فراموش کرده و در مسائل حاشیهای خانواده، کار، فرزندان و... غرق میشوند.
همین یکنواختی خود عاملی میشود برای بروز افسردگی و اگر با همین عینک به حال و آینده زندگی نگریسته شود بدون هیچ فلسفه و هدفی مشخص برای تداوم زندگی، حتی زوجین تا مرز جدایی از هم پیش خواهند رفت. اصلا هیچ فکرش را هم نکنید که «تنوعطلبی» دلیل خوبی خواهد بود برای گریز از تکرار قصه زندگی. بزرگی نقل میکند: «هیچ عیبی بیجمال نیست. اگر زیبایی تمام میبود، هرگز به این زیبایی که هست نمیبود. یک وقتی یک کسی... کار جالبی کرده بود. زیباترین اجزای صورت زیباترین زنان دنیا را جدا کرده و با هم مونتاژ کرده بود. حاصل کار یک صورت زشت بود.» پس فکر داشتن بهترینها را که میتواند زندگی شما را رنگین کند از سر خود بیرون کنید لطفا!
پرویز رزاقی، روانشناس، جامعه را در روند ابتلا به روزمرگی دارای نقش مهمی میداند. به باور او اگر این موضوع درمان نشود مسائل خلقی مثل افسردگی و نارضایتی به کمین افراد مینشیند. در واقع به اعتقاد وی احساس افسردگی نیز بیش از پیش افراد را به سمت روزمرگی سوق میدهد.
تکرار زندگی چیز جدیدی نیست و نخواهد بود انسانهای اولیه به این موضوع اندیشیدهاند و فلاسفه و جامعهشناسان بسیار درباره آن نظریه دادهاند.
اصلا میشود حداقل در سطح زندگی فردی از چیزهای جزئی شروع کرد؛ به باور برخی مطالعه کتاب، جابه جایی محل وسایل و تزئینات خانه، پرورش گل و گیاه خانگی، خودآموزی یک زبان غیر از زبان مادری، هنرهای دستی، موسیقی، تغییر راه و مرکز خرید موجب ایجاد تحول روحی و فکری شخص میشوند.
اما برای زوجهای جوان گویی هیچ چیز آنها را از قصه تکرار نمیرهاند. روانشناسان برای حل این موضوع چنین پیشنهادهایی دارند؛ ابتدا خودتان تغییر کنید، انتظارات معقول از زندگی زناشویی داشته باشید، دوست داشتن بدون قید و شرط را از سر بگیرید، روزها و تاریخهای مهم را زنده کنید، به خاطرات و علایق مهم هم توجه کنید، فکر کنید تازه ازدواج کردهاید، از بودن همدیگر تشکر کنید، حداقل هفتهای یک بار ساعتی با هم باشید، از مقایسه زندگیتان بپرهیزید، اجازه ندهید کدورت به درازا کشیده شود و برای آرامش خود تلاش کنید.
واکسینه شدن در برابر آسیبهای اجتماعی
قصه این تکرار اما متفاوت است. شاید لویی پاستورکه گامی جدی برای کشف اولین واکسن در سال 1885 برداشت، هیچگاه فکر نمیکرد روزگاری فرا رسد که تن جامعه در برابر خیلی دردها بیهیچ تزریق و دارویی واکسینه شود، اما این واکسیناسیون یک تفاوت اساسی با اختراع پاستور داشت. او تن آدمها را در برابر بیماریها مقاوم کرد و این واکسن کالبد جامعه را در برابر آسیبهای اجتماعی بیخیال!
این بار ما بیدرد و دارو واکسینه شدیم، بیآنکه بخواهیم. واکسن بیخیالی و بیمبالاتی ما را از هر احساسی، کمکی، فکر و چارهای واکسینه کرده است. صد البته مسئولان هم بیش از ما واکسینه شدهاند. جالب این که آن را به خیلیها که بگویی از ریشه منکرش میشوند و صد البته انکار مسئولان جدیتر.
قصه ما به پرستار یا مددکاری میماند که با شور وارد این حرفه میشود، اما به مرور زمان و با مشاهده و تکرار هر روزه دردمندان، موضوع برای او عادی و تکراری میشود.
واقعیت این است که دستکم برای رسانهها و مطبوعات، آسیبهای اجتماعی سوژههای داغی هستند، البته خود تصور میکنند که داغند چون تا به حال حتی انبوه واژگان سوزناک تن جامعه را هیچ گرم نکرده است خیلی هم سرد و بینمکند برای جامعه. به باور کارشناسان خطرناکتر از آسیبهای اجتماعی، عادی شدن آن رخداد است و با سیاسی برخورد کردن در برابر این آسیبها خطر وقوع آن در جامعه بیشتر خواهد شد.
سفت کردن تکراری پیچهای زندگی
چارلی چاپلین را در فیلم عصر جدید به یاد بیاورید. او کارگر یک کارخانه است و کارش سفت کردن پیچها روی نوار خط تولید است. چارلی چاپلین به جای حل شدن در دنیای قدیمی و حل مشکلات قدیمی به رویارویی با دنیای جدید میپردازد. در این فیلم ماشینها حرف میزنند و انسانها چیزی نمیگویند. او بیآن که درباره کارش بیندیشد تنها یک کار ملالآور را تکرار و تکرار میکند گویی خود قطعهای از این ماشین شده است. عصر جدید فیلمی است علیه انسان ماشینی. این ماشینی شدن در یک شب و روز تکراری برای بسیاری از ما رخ میدهد حال آن را اضافه کنید به تکرار روزهای زندگی خانوادگی، تکرار شبهای همنشینی دوستانه و... .
باور کنید زندگی عین خلاقیت است و این نیز مخالف تکرار؛ چنانچه شوپنهاور میگوید: زندگی صرفا مایوسکننده، حقیر و منحصر به جنبه زیستی نیست.
میشود از تکرار رست باید تنها کمی نظم را شکست، منظور از نظم همان کلیشههای سخت و محکم ذهنی است که همچون پردهای فرا روی ما را پوشاندهاند. به مثال هایدگر توجه کنید؛ او به شخصی اشاره میکند که یک کارگاه نجاری دارد، در این کارگاه فرد در حال چکش زدن به میخ است، که ناگهان چکش میشکند. او تا پیش از این غرق در کار و فعالیت خود بود و درکی از محیط نداشت، آنچه ما را خود آگاه میسازد گسستن تار و پود ریتم تکراری و یکنواخت زندگی است. شاید مهمترین راهکار جلوگیری و مقابله با یکنواختی این است که مقداری از خلاقیت خود استفاده کنید تا اتفاقات جدید و متنوعی را در زندگی زناشویی، شغل و روابط خود ایجاد کنید، گاه این خلاقیت عین سادگی خواهد بود.
و دیگر مباد...
زندگی را باید رنگی دیگر بخشید، میشود آن را با موسیقی کودکان دورهگرد خوش آهنگ ساخت، میشود حتی در شادی یک کارتن خواب سهیم شد.
میشود خانه را از تکرار رهاند حتی با کمی تغییر. هرچه هم روز و شب و اشیا تکراری باشند، اما تبسم شما به همسرتان تکراری نخواهد بود.
و دیگر مباد که هر روز متکدیان نالان، کودکان کار، معتادان در هپروت، آدمهایی تا کمر فرو رفته در سطلهای زباله سطح شهر، کارتن خوابها و... را ببینیم و بگذریم، چون آنها از ما در نمیگذرند. زندگی تکرار میشود؛ تاریخ نیز. آنگونه که گفته شده؛ «نخست به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی!»
سامان عابری / جامجم