7
با فرض اینکه قسمت اعظم زُهر اثر یک مؤلف باشد، ما به این سؤال میرسیم که آیا هنوز میتوان مراحل تألیف چنین اثر ادبی عظیمی را دنبال کرد. مؤلف از کجا آغاز کرد و چگونه باید روش کار او را توصیف کرد؟ به نظر من سؤال اول را میتوان به صورتی کاملاً ساده و تا حدی شگفتانگیز پاسخ داد. حتی آن محققانی که تلقی میکردند زُهر در زمان نسبتاً متأخری نوشته شده معمولاً به این فرض استناد میکردند که برخی فصول بخش اصلی نظیر دو ایدرا [منظور ایدرا زوطا «مجمع کوچک» و ایدرا ربا «مجمع بزرگ» است] از قسمتهای آغازین کتاب است و پس از آن بخشهای میدراشی قرار میگیرد و به دنبال آن میدراش هَنِعلَم که شاید حتی تألیف نویسندهی دیگری است. (1) به همین ترتیب، بسیاری از عرفای قبالا، به معنای دقیق کلمه، میدراش هَنِعلم را که عناصر قرون وسطایی در لفافهی زبان آرامی قرار ندارد، افزودههای بعدی زُهر میدانستند. (2)8
پس از این همه ملاحظات، پاسخ ما به این سؤال که «کتاب در چه زمانی نوشته شده است»، چیست؟ به نظر من آنچه در بالا دربارهی نتیجهای که ما با تحلیل این منابع به آن دست یافتیم، سایر شواهد نیز آن را تأیید میکند، ما مشاهده کردیم که نویسنده با مجموعهای از آثار آشنایی داشت که آخرین نمونهی آنها در سال 1274 نوشته شده است. این مطلب اشاره به محدودهی زمان مورد نظر ما میکند، که با توجه به اشاراتی که دربارهی ویژگی کلی وقایع و نهادهای آن دوره که هم در میدراش هنعلام و هم در دیگر فصول آمده است، اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند. بر اساس این اشارات به راحتی میتوان نتیجه گرفت که نویسنده در زمانی اثر خود را مینوشت که فلسطین، پس از فراز و نشیبهای جنگهای صلیبی، دوباره به دست اعراب افتاده بود. (15) در اینجا، اشارههای جدلی علیه مسیحیت و اسلام زیاد است (16) و نیز سخنانی که به جوّ اخلاقی یهودیت اشاره دارد، با شرایط و اوضاع حدود سال 1280 مطابقت دارد. حتی تاریخ این اطلاعات را اندکی بیشتر میتوان محدود کرد. نویسنده در چند جا محاسبات امور فاجعهآمیزی را ارائه میدهد که تمام آنها پایان تبعید، حدود سال 1300 و سالهای بعد، را نشان میدهد. (17) علیرغم این، در عبارتی این بیان مطرح میشود که از هنگام تخریب معبد دوم، سال 68 میلادی، هزار و دویست سال، براساس تقویم عبری، از واقعه تبعید و پراکندگی گذشته است، و اکنون بنیاسرائیل در تاریکی و ظلمتی زندگی میکند که مقدم بر طلوع فجر است. (18) یعنی، او چند سال پس از 1268 شروع به نوشتن کرده است.9
تنها یک سؤال نهایی باقی میماند: نویسنده چه کسی بود؟ آیا خود موسی دلئون بود یا نویسندهای گمنام که در محفل موسی دلئون رفت و آمد داشت و توانست هویتش را از نگاه خیرهی آیندگان پنهان سازد؟ آیا میتوان به طور کلی این احتمال را کنار گذاشت که قبالایی دیگر، که هویتش در اعماق تاریک تاریخ گم شده، سهم عمدهای در این کار داشته است؟ حداقل میتوان گفت که برخی از هم عصران دلئون او را نویسندهی زُهر معرفی کردهاند. به هر حال غیر از آثار خود موسی دلئون، و گواهی بسیار بحثبرانگیز عارف قبالا اسحاق ابن سموئیل اهل عکاکه یکی از دو سند آن دوره،که اسم دلئون در آن ذکر شده است، آگاهی بیشتری نداریم. (52) پس از فتح عکا توسط مسلمانان در سال 1291، اسحاق زمانی که هنوز طلبهی جوانی بود، خانهاش را به قصد ایتالیا ظاهراً ترک کرد. که به نظر میرسد در آنجا دربارهی زُهر چیزهایی شنیده است، و سرانجام در سال 1305 به اسپانیا رفت، و در آنجا به شرایطی که باعث شد این کتاب انتشار یابد، علاقهمند شد. خاطرات او، که چند بخش آخر از آن نیز به صورت دستنوشته باقی مانده، گزارش نسبتاً سادهای دربارهی اطلاعاتی که دربارهی این موضوع جمعآوری کرد، ارائه میدهد. گزارش میشود که او موسی را در والادولید ملاقات کرد و با سوگند به وی خبر داده شد که او (موسی دلئون) «کتابی قدیمی که توسط شیمعون بریوحای نوشته شده» در اختیار دارد و آن را در خانهاش در آویلا به وی [اسحاق] نشان خواهد داد. بعداً، زمانی که او پس از مرگ موسی دلئون به آویلا آمد، به او گفته شد که یک شهروند ثروتمند این شهر به نام یوسف اهل آویلا، (53) پیشنهاد کرده بود که در عوض دستنوشته اصلی زُهر، که گفته میشد قدیمی و نیز موثق است و تصور بر این بود که موسی دلئون از آن نسخهبرداری کرده، پسرش را به عقد دختر نویسندهی متوفی درآورد؛ اما، هم بیوهی نویسندهی متوفی و هم دخترش وجود چنین نسخهی اصلی را انکار کرده بودند. براساس گفتهی آنها [زن و دختر دلئون]، موسی دلئون تمام زُهر را خودش نوشته بود، و در پاسخ به سؤال همسرش که چرا خودش را به عنوان مؤلف واقعی کتاب معرفی نمیکرد، پاسخ داده بود: «اگر به مردم میگفتم که من نویسندهی آن هستم، آنها هیچ توجهی نمیکردند و یک شاهی هم برای کتاب خرج نمیکردند، چرا که آنها میگفتند که اینها صرفاً بافتههای تخیل خود من است. اما اکنون که میشنوند من از کتاب زهری رونویسی میکنم، که شیمعون بریوحای تحت تأثیر الهام روحالقدس آن را نوشت، چنان که میدانی قیمت بالایی برای آن پرداخت میکنند». اسحاق اهل عکا با بیوهی موسی دلئون به طور مستقیم خودش صحبت نکرد بلکه همهی این مطالب را براساس خبر دست دوم و حتی دست سوم نقل میکند. دربارهی تتبعاتش بیشتر گزارش میدهد، اما متأسفانه شرح حالنگار او در قرن پانزدهم گزارش او را در همان نقطهای قطع میکند که وی قصد دارد آن مطلبی را که یکی از شاگردان موسی دلئون با قسم جدّی دربارهی «کتاب زُهر که توسط حاخام شیمعون بریوحای نوشته شده بود» به او گفته بود، فاش کند. اینکه آیا اسحاق اهل عکا، که بعداً یکی از مهمترین عارفان قبالای نیمهی اول قرن چهاردهم شد، به اعتبار و اصالت زُهر باور پیدا کرد یا نه، مبهم باقی میماند. اینکه او چندین بار در آثار خود از آن نقل قول میکند دالّ بر اعتقاد به قدمت و اصالت آن نیست. از سوی دیگر، جالب توجه است که او کراراً دو سنت کاتالانی و کاستیلی مکتب قبالا را با هم مقایسه میکند. به نظر او، مکتب نخست تعالیم خود را براساس نظریههای کتاب باهیر و مکتب دوم براساس زُهر مبتنی کردهاند. (54) به عبارت دیگر، او رابطهی نزدیک میان زُهر و مکتب قبالای کاستیل را مسلم میداند.پینوشتها
1. مقایسه کنید با تحلیل استرن (یادداشت 35)؛ و یعقوب اِمدن (Jacob Emden) میطپَحَت سِفاریم «بستهی کتب» (1769).
2. Cf. Abraham Zaccuto, سفر یوحَسین (کتاب شجرنامه), p.88 (1857).
به نقل از: اسحاق اهل اکر در سفر هیَامیم (کتاب ایام).
3. از این لحاظ بخشهای آغازین ایدرا ربا، (III, 127b)، که از عبارتی در میدراش هنعلم در زُهر حاداش (f.16a) استفاده میکند؛ آغاز ایدرا زوطا، (III, 287b) که داستانی منقول در میدراش هنعلم را نقل میکند: (III, 191b) که مطالبی را از زُهر حاداش نقل میکند، بسیار روشنگر است.
4. به عنوان مثال مقایسه کنید با زُهر حاداش (25cff) در مقایسه با (1,8,9a)؛ زُهر حاداش (19a) در مقایسه با (III, 67a) و (102a)، زُهر حاداش (80a/c) و (181) در مقایسه با (I, 218a/b).
5. Eliezer ben Hyrkanus
6. Testament of Rabbi Eliezer
7. با وجود این، دو تفسیر قدیمی به روشنی کم و کیف آن را نشان میدهند. مقایسه کنید با:
Abraham Mordecai Vernikovski, کتاب اورحوت حَییم (طریق حیات), Gershom Enoch Leiner, کتاب سِدِرگَن عِدِن (کتاب باغ عَدن، بهشت) (Lublin, 1903).
واقعیت دارد که جلینک که دومین بخش کتاب سدرگن را در بت هَمیدارش (III, 131-140) چاپ کرده است به حقیقت امر پی نبرده است.
8. موسی بورگس عارفان قبالای معاصر را علامههای «میدراش هَنِعلام» مینامد. مقایسه کنید با:
Tarbiz, vol.V, p.51.
9. Exodus
10. Pikkuda
11. برای مثال، مقایسه کنید با آغاز رَعیا مهمنا قطعهی (II, 40b-41b) و ادامهاش (II, 42-43). برخی بندهای این بخش (اما هرگز نه رَعیا رایا مهمنا) بدون تردید توسط موسی دلئون قبل از 1291 نقل شده است.
12. Deuteronomy
13. Ms. Cambridge University Library Add, 1023 (سال تألیف در حدود 1270), f.8a-11b. من اکنون این نسخه را در
Louis Ginzberg Jubilee Volume (New York, 1945), Hebrew Section, p.425-440
منتشر ساختهام.
14. در برخی نقل قولهای ناشناخته از زُهر در تفسیر رکاناتی بر تورات یافت میشوند.
15. Cf. Zohar, II, 32a.
16. Cf. Steinschneider, Polimische and Apologetisha Literature, p.360-362 (1887).
17. Cf. A. H. Silver, A History of Messianic Speculation, p.90-92.
(تاریخ 1608 که او به عنوان سال نجات ذکر میکند براساس درک نادرست از متن استوار است).
18. Zohar, II, 9b.
19. Moses ben Shemtob de Leon
20. Guadalajara
21. Castille
22. او نام این شهر را در مقدمههای کتابهای خود تا 1290 ذکر میکند. اسحاق اهل عکر (Acre) نقل میکند که او در میان معاصران خود به عنوان «حاخام موسی اهل گوادالاجارا» معروف بود.
23. Avila
24. Arevola
25. Valladolid
26. آنگونه که گاهی اشاره شده است او نمیتواند در سال 1263 فوت کرده باشد. مقایسه کنید با علوم یهودیت vol.I, p.20-22 زیرا رسالهای از او در اختیار داریم که احتمالاً بعد از این تاریخ نوشته شده است. JThs در سِفِر مشکیوُت کِسِف (کتاب قابهای نقرهای) (Ms. Adler, 1577) تاریخی که اسحاق آکر ذکر میکند کاملاً درست است.
27. سِفر هنِفِش هَحُخما (کتاب نفس حکمت) Bassia 1608 و سِفر شِقِل هَقُودِش (کتاب واحد نقره مقدس) (ed. Greenup, London, 1911).
من بیست کتاب و رسائل کوتاهتری از او میشناسم، که حداقل چهارده عنوان از آنها هنوز موجود است.
28. Todros Abulafia
29. Shushan Eduth
30. Ms. Cambridge, Add.505, 4 and Warsaw, Library of the Jewish Community, 50.
قطعهی مفصل در (Ms. Munich 47) که مدت مدیدی میپنداشتم این اثر را نیز داراست، مطمئناً اثر موسی دلئون است ولی رسالهی شوشَن عِدوت (سوسن شهادت) (Cf. MGWJ, vol.71 (1927), p.109-123) اثر وی نیست.
31. Sefer Ha-Rimmon
32. بیش از شش نسخه از آن موجود است. من از نسخهی موجود در موزهی بریتانیا، ش 759 استفاده کردهام.
33. Leviticus
34. numbers
35. Mashal Ha-Kadmoni
36. Issac ben abu Sohulah
37. Cf. Tarbiz, vol.III, p.181-183 (1932).
من تنها پس از چاپ این مقاله کل این نقل قول را در نسخهی کمبریج زُهر که در یادداشت 106 به آن اشاره کردم، یافتم.
38. مقایسه کنید با مقاله من در
Kirjath Sefer, vol.VI, p.109-118 (1930).
39. Otsar Ha Kavod
40. اسحاق اهل عکر نیز ار روابط موسی دلئون با یوسف تودروس ابوالعافیه سخن میگوید.
41. Bahya ben Asher
42. بحیا تنها دوبار به تفسیر ربی شیمعون بریوحای اشاره میکند، اما از آن در بسیاری مواضع دیگر استفاده میکند. بسیاری از نویسندگان جدید به این نکته توجه نکردهاند، اما پیشتر در 1589 موسی مردخای در کتاب مکارم خداوند مارگولیوت (Margoliouth, f.26b) به آن پی برده بود.
43. Nahmanides
44. Maroth Ha-Tsoveoth
45. مقایسه کنید با مقاله
عبارات مرتبط با این موضوع
تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافتالف آن دسته از دیپلمههای ریاضی و فیزیک، علوم تجربی، علوم انسانی و علوم و معارف زبان فارسی پاسخ ما نشر دریافت مدیر اجرایی سایت نشر دریافت پاسخ دکتر هامون سبطی به پرسشهای شما زبان فارسیپاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسیپاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسیشمارهی نوشته ۵۴ ۴ مهدی ماحوزی اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی اسب در ادبیات دایناسورهای پارک ژوراسیک دایناسورهای پارک ژوراسیک ۸۶۰۶۰۶ گفته بودم که دوست دارم مهمترین دایناسورهای فیلم تیر سیر الی الله تمامی نسخه های چاپی دیوان شاه نعمت الله ولی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن سانسور و بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت …السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافت مدیرکل سایت نشر دریافت خبرهای مرتبط دیگر را در سه لینک زیر بخوانید همه چیز دربارهی زبان فارسی پاسخ ما نشر دریافت مدیر اجرایی سایت نشر دریافت پاسخ دکتر هامون سبطی به پرسشهای شما زبان فارسی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسی شمارهی نوشته ۵۴ ۴ مهدی ماحوزی اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی اسب در ادبیات فارسی دایناسورهای پارک ژوراسیک دایناسورهای پارک ژوراسیک ۸۶۰۶۰۶ گفته بودم که دوست دارم مهمترین دایناسورهای فیلم پارک تیر سیر الی الله تمامی نسخه های چاپی دیوان شاه نعمت الله ولی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن سانسور و تحریف شده بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت ایرانیان برهان السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ زهر و مریشة مسلسل زهر و مریشة اغنیه زهر و مرشة حلقات کاملة زهر و مریشة ماء زهر و النشا للشعر اغنیة مسلسل زهر و مرش زهر و گیاهی تلخ فلم زهر و مرشة
وبسایت روزیاتو: همان طور که در بخش های قبلی این نوشته هم به آن اشاره کردیم، رتبه بندی جذاب ترین بناهای معمارانه جهان کار چندان آسانی نیست. با این حال با در نظر گرفتن تکنیک ها، مکان ها، خلاقیت های طراحان آن و سایر جنبه های زیباشناسانه میان چندین و چند هزار بنای باشکوه و جذاب جهان، صد تای آنها برگزیده و در فهرست بهترین ها رتبه بندی شده اند.
40- بر خلاف بسیاری از آسمانخراش های رایج جهان، برج های «بوسکو ورتیکال» که به معنای «جنگل عمودی» در زبان ایتالیایی است، با ظاهری متفاوت در شهر میلان واقع شده اند. این برج ها با ارتفاع تقربی ۷۸ و ۱۰۴ متر، با بیش از ۷۰۰ درخت و ۹۰ نوع گونه گیاهی تزئین شده است.
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم.
مطالب مرتبط:
ششدانگ حواسم پیش مصطفی اســت که نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود. ولی خیر، الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب اســت. به محض اینکه چشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده گفت: آقایان تصدیق بفرمایید که میزبان عزیز ما این یک دم را دیگر خوش نخواند. ایا حالا هم وقت آوردن غاز اســت؟ من که شخصن تا خرخره خوردهام و اگر سرم را از تنم جدا کنید یک لقمه هم دیگر نمیتوانم بخورم، ولو مائدهی آسمانی باشد. ما که خیال نداریم از اینجا یکراست به مریضخانهی دولتی برویم. معدهی انسان که گاوخونی زندهرود نیست که هرچه تویش بریزی پر نشود. آنگاه نوکر را صدا زده گفت: "بیا همقطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بیبرو برگرد یکسر ببری به اندرون."
مهمانها سخت در محظور گیر کرده و تکلیف خود را نمیدانند. از یکطرف بوی کباب تازه به دماغشان رسیده اســت و ابدن بی میل نیستند ولو به عنوان مقایسه باشد، لقمهای از آن چشیده، طعم و مزهی غاز را با بره بسنجند. ولی در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دودل مانده بودند و گرچه چشمهایشان به غاز دوخته شده بود، خواهی نخواهی جز تصدیق حرفهای مصطفی و بله و البته گفتن چارهای نداشتند. دیدم توطئهی ما دارد میماسد. دلم می خواست میتوانستم صدآفرین به مصطفی گفته لب و لوچهی شتریاش را به باد بوسه بگیرم. فکر کردم از آن تاریخ به بعد زیربغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی دست و پا کنم، ولی محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه، کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مانند حضرت ابراهیم که بخواهد اسماعیل را قربانی کند، مدام به غاز علیهالسلام حمله آورده و چنان وانمود میکردم که میخواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمنن یک دوجین اصرار بود که به شکم آقای استاد میبستم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.
خوشبختانه که قصاب زبان غاز را با کلهاش بریده بود، والا چه چیزها که با آن زبان به من بی حیای دو رو نمیگفت! خلاصه آنکه از من همه اصرار بود و از مصطفی انکار و عاقبت کار به آنجایی کشید که مهمانها هم با او همصدا شدند و دشتهجمعی خواستار بردن غاز و هوادار تمامیت و عدم تجاوز به آن گردیدند.
کار داشت به دلخواه انجام مییافت که ناگهان از دهنم در رفت که اخر آقایان؛ حیف نیست که از چنین غازی گذشت که شکمش را از آلوی برغان پرکردهاند و منحصرن با کرهی فرنگی سرخ شده اســت؟ هنوز این کلام از دهن خرد شدهی ما بیرون نجسته بود که مصطفی مثل اینکه غفلتن فنرش در رفته باشد، بیاختیار دست دراز کرد و یک کتف غاز را کنده به نیش کشید و گفت: "حالا که میفرمایید با آلوی برغان پر شده و با کرهی فرنگی سرخش کردهاند، روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت و محض خاطر ایشان هم شده یک لقمهی مختصر میچشیم."
دیگران که منتظر چنین حرفی بودند، فرصت نداده مانند قحطیزدگان به جان غاز افتادند و در یک چشم به هم زدن، گوشت و استخوان غاز مادرمرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی در کمرکش دروازهی حلقوم و کتل و گردنهی یک دوجین شکم و روده، مراحل مضغ و بلع و هضم و تحلیل را پیمود؛ یعنی به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند که گویی هرگز غازی سر از بیضه به در نیاورده، قدم به عالم وجود ننهاده بود!
میگویند انسان حیوانی اســت گوشتخوار، ولی این مخلوقات عجیب گویا استخوانخوار خلق شده بودند. واقعن مثل این بود که هرکدام یک معدهی یدکی هم همراه آورده باشند. هیچ باورکردنی نبود که سر همین میز، آقایان دو ساعت تمام کارد و چنگال بهدست، با یک خروار گوشت و پوست و بقولات و حبوبات، در کشمکش و تلاش بودهاند و ته بشقابها را هم لیسیدهاند. هر دوازدهتن، تمام و کمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند و به چشم خود دیدم که غاز گلگونم، لختلخت و "قطعة بعد اخرى" طعمهی این جماعت کرکس صفت شده و "کان لم یکن شیئن مذکورا" در گورستان شکم آقایان ناپدید گردید.
مرا میگویی، از تماشای این منظرهی هولناک آب به دهانم خشک شده و به جز تحویلدادن خندههای زورکی و خوشامدگوییهای ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.
اما دو کلمه از آقای استاد بشنوید که تازه کیفشان گل کرده بود، در حالی که دستمال ابریشمی مرا از جیب شلواری که تعلق به دعاگو داشت درآورده به ناز و کرشمه، لب و دهان نازنین خود را پاک میکردند باز فیلشان به یاد هندوستان افتاده از نو بنای سخنوری را گذاشته، از شکار گرازی که در جنگلهای سوییس در مصاحبت جمعی از مشاهیر و اشراف آنجا کرده بودند و از معاشقهی خود با یکی از دخترهای بسیار زیبا و با کمال آن سرزمین، چیزهایی حکایت کردند که چه عرض کنم. حضار هم تمام را مانند وحی منزل تصدیق کردند و مدام بهبه تحویل میدادند.
در همان بحبوحهی بخوربخور که منظرهی فنا و زوال غاز خدابیامرز مرا به یاد بیثباتی فک بوقلمون و شقاوت مردم دون و مکر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفای بدقواره انداخته بود، باز صدای تلفن بلند شد. بیرون جستم و فورن برگشته رو به آقای شکارچی معشوقهکش نموده گفتم: آقای مصطفیخان وزیر داخله شخصن پای تلفن اســت و اصرار دارد با خود شما صحبت بدارد.
یارو حساب کار خود را کرده بدون آنکه سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد، دل به دریا زده و به دنبال من از اتاق بیرون آمد.
به مجرد اینکه از اتاق بیرون آمدیم، در را بستم و صدای کشیدهی آبنکشیدهای به قول متجددین طنینانداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیت مچ و کف و مایتعلق بر روی صورت گلانداختهی آقای استادی نقش بست. گفتم: "خانهخراب؛ تا حلقوم بلعیده بودی باز تا چشمت به غاز افتاد دین و ایمان را باختی و به منی که چون تو ازبکی را صندوقچهی سر خود قرار داده بودم، خیانت ورزیدی و نارو زدی؟ د بگیر که این ناز شستت باشد" و باز کشیدهی دیگری نثارش کردم.
با همان صدای بریدهبریده و زبان گرفته و ادا و اطوارهای معمولی خودش که در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود، نفسزنان و هقهق کنان گفت: "پسرعمو جان، من چه گناهی دارم؟ مگر یادتان رفته که وقتی با هم قرار و مدار گذاشتیم شما فقط صحبت از غاز کردید؛ کی گفته بودید که توی روغن فرنگی سرخ شده و توی شکمش آلوی برغان گذاشتهاند؟ تصدیق بفرمایید که اگر تقصیری هست با شماست نه با من."
بهقدری عصبانی شده بودم که چشمم جایی را نمیدید. از این بهانهتراشیهایش داشتم شاخ درمیآوردم. بیاختیار در خانه را باز کرده و این جوان نمکنشناس را مانند موشی که از خمرهی روغن بیرون کشیده باشند، بیرون انداختم و قدری برای به جا آمدن احوال و تسکین غلیان درونی در دور حیاط قدم زده، آنگاه با صورتی که گویی قشری از خندهی تصنعی روی آن کشیده باشند، وارد اتاق مهمانها شدم.
دیدم چپ و راست مهمانها دراز کشیدهاند و مشغول تختهزدن هستند و شش دانگ فکر و حواسشان در خط شش و بش و بستن خانهی افشار اســت. گفتم آقای مصطفیخان خیلی معذرت خواستند که مجبور شدند بدون خداحافظی با آقایان بروند. وزیرداخله اتومبیل شخصی خود را فرستاده بودند که فورن آن جا بروند و دیگر نخواستند مزاحم اقایان بشوند.
همهی اهل مجلس تأسف خوردند و از خوشمشربی و خوشمحضری و فضل و کمال او چیزها گفتند و برای دعوت ایشان به مجالس خود، نمرهی تلفن و نشانی منزل او را از من خواستند و من هم از شما چه پنهان با کمال بیچشم و رویی بدون آنکه خم به ابرو بیاورم همه را غلط دادم.
فردای آن روز به خاطرم آمد که دیروز یکدست از بهترین لباسهای نو دوز خود را با کلیهی متفرعات به انضمام مایحتوی یعنی آقای استادی مصطفیخان به دست چلاقشدهی خودماز خانه بیرون انداختهام. ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد، یکبار دیگر به کلام بلندپایهی "از ماست که بر ماست" ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیعرتبه نگردم."
پایان
مجله آشپزی مثبت: تا همین چند سال پیش اغلب ما فکر می کردیم سالاد دو نوع اسـت؛ یکی سالاد فصل، دیگری سالاد گوجه و خیار یا همان سالاد شیرازی خودمان که یا آن را با غذا می خوردیم یا آنکه اگر می خواستیم خیلی کلاس بگذاریم اول سالاد می خوردیم بعد غذا.غافل از اینکه اگر اغراق نکنیم سالاد هزار و یک مدل دارد که خیلی آنها را به عنوان غذا می خورند.سالاد های پیشنهادی این شماره ما اغلب همین ویژگی را دارند.
سالاد هفت طبقه
مواد لازم:
روش تهیه:
1. ابتدا باید سس این سالاد را آماده کنید. هویج را بشویید و پوست بگیرید، سپس آن را رنده کرده و داخل یک کاسه بریزید. سس فرانسوی،شکر، ماست، سس خردل، روغن کنجد و مقداری نمک و فلفل را در یک کاسه دیگر بریزید و خوب با هم مخلوط کنید. حالا هویج رنده شده را هم اضافه کنید و به هم زدن ادامه دهید تا سس سالاد آماده شود. سس را داخل یخچال قرار دهد تا خنک شود.
2. حالا
سالاد را آماده کنید. هویج ها را بعد از شست وشو پوست بگیرید و نگینی خرد
کنید. کرفس ها را هم بعد از شست و شو نگینی خرد کنید. پیاز را پوست بگیرید.
آن را هم نگینی خرد کنید. بهتر اسـت سبزی ها را به یک اندازه خرد کنید.
سینه مرغ را به صورت تکه های 1 یا 2 سانتی متری خرد کنید.
یه جور دیگه:
اگر می خواهید یک سالاد گیاهی داشته باشید، به جای مرغ می توانید از تکه های آناناس استفاده کنید.
سالاد مدیترانهای
مواد لازم:
روش تهیه:
1. ابتدا جو را بشویید، سپس آن را بپزید. جوی پخته را داخل یک سبد بریزید تا آب اضافی اش گرفته شود. هویجها را پوست بگیرید، سپس آنها را بهصورت نوارهای باریک 4 سانتی متری خرد کنید.
2. حالا
جو، ذرت و لوبیای پخته را همراه با تکههای هویج، گوجهفرنگی خرد شده،
زیتون سیاه، پنیر فتا، بادام وگوجهفرنگی خشک و خرد شده داخل کاسه بریزید.
کاهو، جعفری و ریحان خرد شده را هم اضافه کنید. مواد را خوب با هم مخلوط
کنیدو سالاد را داخل یخچال قرار دهید.
3. در
این مرحله مواد لازم برای تهیه سس را داخل یک کاسه بریزید و خوب با هم
مخلوط کنید. سس را هم تا موقع سرو داخل یخچال قرار دهید تا خنک شود.
4. وقتی
سالاد و سس خنک شدند، آنها را با هم مخلوط کنید تا سس به خورد سالاد
برود. برای تزیین، شوید را هم روی سالاد بریزید، سپس آن را سرو کنید.
یه جور دیگه:
برای درست کردن سالاد مدیترانه ای شما می توانید به جای جوی پرک از لوبیای پخته شده استفاده کنید.
سالاد مرغ کبابی با سس آووکادو
روش تهیه:
1. ابتدا سس را آماده کنید. به این صورت که آووکادو را پوست گرفته و خرد کنید، سپس آن را همراه با بقیه مواد لازم برای سس داخل مخلوط کن بریزید و دستگاه را روشن کنید تا سس نرم و یکدستی حاصل شود. سس را داخل یخچال قرار دهید تا سرد شود.
2. برای
تهیه سالاد ابتدا تکه های مرغ را آماده کنید. آنها را آغشته به نمک، فلفل
سیاه ، فلفل پاپریکا وپودر سیر کنید. مقداری آرد سفید هم روی آنها بریزید.
در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود،
سپس تکه های مرغ را داخل آن سرخ کنید تا برشته و طلایی شوند. تکه های پخته
مرغ را داخل یک ظرف بریزید.
3. بلال
را روی حرارت کباب کنید، سپس دانه های آن را جدا کرده و داخل ظرف مرغ
بریزید. گوجه فرنگی های گیلاسی را هم بعد از شست و شو از وسط نصف کنید، سپس
آنها را داخل ظرف بریزید. کاهوی خرد شده را هم همراه با پیاز خرد شده
بریزید. مقداری نمک و فلفل هم روی مواد بریزید.
سالاد گردو و جو پرک
مواد لازم:
روش تهیه:
1. ابتدا جو را بشویید و سپس آن را همراه با مقداری آب و کمی نمک بپزید. جو های پخته را داخل یک سبد بریزید تا آب اضافی آن گرفته شود.
2. در
یک کاسه مناسب پیازچه خرد شده، کاهوی خرد شده، جعفری، ریحان و گشنیز خرد
شده را بریزید و با هم مخلوط کنید. گریپ فروت را پوست بگیرید و به صورت
حلقه ای خرد کنید. چغندر ها را هم بعد از آنکه پختید، پوست بگیرید و به
صورت حلقه ای خرد کنید.
3. یک
ظرف مناسب برای سالاد انتخاب کنید. داخل آن مقداری از مخلوط کاهو بریزید.
کمی جو، گردو و دانه انار روی آن بریزید. حالا تکه های گریپ فروت را روی
مواد بچینید. دوباره مقداری از مخلوط کاهو را روی مواد بریزید، سپس جو پخته
را روی آن بریزید. حالا تکه های چغندر را روی آن بچینید. بقیه مخلوط کاهو
را روی مواد بریزید. در انتها بقیه گردوی خرد شده و دانه های انار را
بریزید.