فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
با توجه به آیات قرآن کریم، تنها آمدن رسول و ارائه ی بیّنه و انزال کتاب برای قیام به قسط کافی نیست، بلکه وجود میزان لازم است که تحقّق بخش به وجود عینی کتاب و الگو و اسوه برای امّت باشد.
قسط یعنی عدالت و رعایت همه ی حقوق، به طوری که هیچ حقّی ضایع نشود. نکته اینجاست که می فرماید: ما رسولان را فرستادیم که مردم قیام به قسط کنند؛ نه اینکه پیغمبران مردم را وادار به قسط نمایند.
کار پیغمبران این است که مردم را طوری تربیت کنند که از خود مردم حالت قیام به قسط بجوشد و طبعاً مردمی عدالت خواه و قسط طلب بشوند؛ آنگونه که هر کار خلاف قسط و عدالت در نظرشان منفور گردد و ظلم و انحراف از مسیر عدالت در میانشان دیده نشود. در آیه ی دیگری هم می خوانیم: «ای مومنان؛ شما خودتان قائم به قسط باشید.» (سوره ی نساء، آیه ی 125)
حتّی از قائم هم بالاتر، قوّام به قسط باشید؛ یعنی، ملکه ی قسط طلبی در شما رسوخ پیدا کند، همانطور که گُل طبعاً بوی خوش می دهد، از جامعه ی شما نیز بوی عدالت خواهی به شامّه ها برسد.
انبیا آمده اند تا عقل بشر را آزاد کنند و از اسارت شهوات نفسانی بیرون بیاورند! عقل که آزاد شد خودش راه قیام به قسط را می یابد.
کتاب آسمانی قرآن نیز آن مرتبه ای از وجودش اثربخش است که تحقّق عینی و خارجی پیدا کند؛ یعنی، تمام حقایق آن از معارف و احکامش در وجود یک انسان نمودار گردد و تمام ابعاد وجودی انسان، تجلّیگاه حقایق آسمانی قرآن از معارف و اخلاق و احکامش شود. در این صورت است که این انسان کامل، وجود عینی کتاب و میزان می شود و سایر انسان ها باید خودشان را از نظر عقاید، اخلاق و اعمال، با او بسنجند و مقدار نقص و کمال خود را از روی تطابق و عدم تطابق با افکار و احوال او بدست آورند.
کار انبیاء این است که عقل را از اسارت رها ساخته و حاکم بر غرایز گردانند و این عقل آزاد شده ی از بند شهوت و غضب است که می تواند خوب فکر کند و مبدأ و منتهای خلقت را بشناسد؛ مسیر و مقصد را بفهمد و برنامه ی سیر را بدست آورد. لذا می فرماید: (لقد أرسلنا رُسلنا بالبینات...)
میزان، یعنی، وسیله ی سنجش و معیار تشخیص. کتاب که آمد احکام و قوانینی را بیان می کند، امّا ممکن است این قوانین و احکام تحقّق خارجی پیدا نکند و همچنان در مرحله ی علمی و نظری باقی بماند و فقط برای این باشد که مردم آگاه شوند فلان موضوع حکمش این است؛ در این صورت کتاب از مرحله ی ذهنّیت خارج نمی شود و وارد مرحله ی عینّیت نمی گردد؛ یعنی، در این موقع، کتاب در میان ما وجود لفظی دارد، آن را تلفّظ می کنیم و می خوانیم. وجود کتبی هم دارد؛ یعنی، آن را روی کاغذها و کتیبه ها می نویسیم وجود ذهنی نیز دارد؛ یعنی، مفاهیم آن را در ذهن خود جای می دهیم و معانی آن را می فهمیم ولی هیچ کدام از این مراحل وجودی قرآن، نمی تواند اثر مطلوب آن را که هدایت و پرورش انسان است ایفا نماید. زیرا آنچه که اثربخش است وجود عینی هر حقیقت است نه وجود لفظی و کتبی و ذهنی آن؛ مثلاً، آتش نه لفظ آن خاصیّت سوزندگی دارد و نه نوشته و نه معنا و مفهوم آن؛ بلکه وجود عینی و خارجی آن است که هرجا افتاد می سوزاند.
کتاب آسمانی قرآن نیز آن مرتبه ای از وجودش اثربخش است که تحقّق عینی و خارجی پیدا کند؛ یعنی، تمام حقایق آن از معارف و احکامش در وجود یک انسان نمودار گردد و تمام ابعاد وجودی انسان، تجلّیگاه حقایق آسمانی قرآن از معارف و اخلاق و احکامش شود. در این صورت است که این انسان کامل، وجود عینی کتاب و میزان می شود و سایر انسان ها باید خودشان را از نظر عقاید، اخلاق و اعمال، با او بسنجند و مقدار نقص و کمال خود را از روی تطابق و عدم تطابق با افکار و احوال او بدست آورند.
بنابراین، او باید انسانی باشد که هم عالم به تمام حقایق و ابعاد قرآن باشد و هم معصوم و مبرّی از هر گونه اشتباه و خطا در فکر و عمل؛ تا هم تحقّق بخش عینی به حقایق قرآن باشد و هم میزان و الگو و اسوه ی کامل برای دیگران؛ و این، همان است که ما، در اصطلاح دینی خود از او تعبیر به امام می کنیم.
توجّه به این نکته لازم است که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم)، منافقان پیوسته کوشیده اند کتاب را از میزان جدا کنند و اکنون نیز همین تلاش و کوشش را دارند و جلسات تشکیل می دهند و می گویند: ما قرآن را قبول داریم و نیاز به امام نداریم؛ یعنی، همان نظر خلیفه اول را می خواهند احیا کنند که گفت: حسبنا کتاب الله، (النّصّ و الاجتهاد، صفحه ی 80) «قرآن، ما را کافی است» و مرجع دینی ماست و میزان نیز همان کسی است که حکومت به دست او است و فرمان او مطاع است، هر که می خواهد باشد!
ما موظّفیم با آیات قرآن مأنوس باشیم و خوب بدانیم قرآن چه کسی را نشان می دهد که باید در کنارش باشد تا مبّین مجملات آن بوده و میزان در میان امّت باشد. آن، سوره ی رعد است که می گوید: باید در کنار قرآن، کسی شاهد بر نبوّت و رسالت رسول باشد و او: (... من عنده علم الکتاب)؛ «کسی است که علم کتاب در نزد اوست.»
با توجه به آیات قرآن کریم، تنها آمدن رسول و ارائه ی بیّنه و انزال کتاب برای قیام به قسط کافی نیست، بلکه وجود میزان لازم است که تحقّق بخش به وجود عینی کتاب و الگو و اسوه برای امّت باشد.
علامه مجلسی در بحارالانوار از مرحوم شیخ مفید نقل می کند که در روایت آمده منظور از موازین در آیه47 سوره انبیاء حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان پاک و مطهرش هستند.
در بسیارى از کتاب هاى تفسیرى، تاریخى، حدیثى و مانند آن اشاره شده، که منظور از «من عنده علم الکتاب» حضرت علىّ بن ابیطالب (علیهما السلام) است. (مجمع البیان، جلد 3، صفحه 301)
ابوسعید خدرى، از دانشمندان اسلام و صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) که مورد قبول اهل سنّت مى باشد، و علماء شیعه نیز نسبت به او خوشبین هستند، مى گوید: خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رسیدم، عرض کردم: منظور از «الّذى عنده علم من الکتاب (سوره نمل، آیه 40)» چه کسى است؟
حضرت فرمود: منظور وزیر برادرم سلیمان بن داود، آصف بن برخیا، است.
عرض کردم: منظور از «من عنده علم الکتاب» در سوره رعد کیست؟
حضرت فرمود: «ذاکَ اَخى عَلِىُّ بْنُ اَبیطالِب (ینابیع المودّة، صفحه 102) به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 281)); منظور برادرم على است.»
در سه آیه هفت و هشت و 9 سوره الرحمن چهار بار کلمه میزان به کار رفته که امام رضا (علیه السلام) این وزن و میزان را به امام علی (علیه السلام) تطبیق داده است.
علامه مجلسی در بحارالانوار از مرحوم شیخ مفید نقل می کند که در روایت آمده منظور از موازین در آیه47 سوره انبیاء حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان پاک و مطهرش هستند.
منابع:
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
سایت آیت الله مکارم شیرازی ذیل مطلب؛"«من عنده علم الکتاب» کیست؟"
بیانات "آیت الله سیداحمد میرعمادی"
آیهای زینتبخش سر در دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد
شما با چه سرعتی از پل صراط عبور می کنید؟!
قرآن، قول فصل است ؛ یعنی چه؟
بترسیم از ایستگاه میزان در قیامت