چه چیزی جلوی خلاق بودن شما را میگیرد؟ در مرحله اول میتوان به ترسها اشاره کرد! ترس از چیزی که ممکن اسـت هرگز اتفاق نیفتد و شما بی خود نگران آن باشید.
به گزارش آلامتو و به نقل از بازده؛ ممکن اسـت شنیده باشید که میگویند هر فردی در وجودش خلاقیت دارد و کودکان اغلب خلاق به نظر میرسند. ولی خیلی از ما زمانی که به بزرگ سالی میرسیم اعتماد به نفس خلاقیت را از دست میدهیم و به فردی تبدیل میشویم که از ایدههای خلاقانه هراس دارد. بسیاری از روان شناسان و متخصصان حوزه پرورش خلاقیت معتقدند بزرگترین مانع برای خلاقیت، ترس اسـت. خیلی از ما زمانی که کار موفقیت آمیزی انجام میدهیم، به جای ادامه آن و خلق چیزی جدید، برای اجتناب از پیامدهای ترس مان متوقف میشویم.
«الیزابت گیلبرت» نویسندهی کتاب «تغذیه، عبادت، عشق» میگوید که ترس و خلاقیت دوقلوهای به هم چسبیده هستند. آنچه مردم را از خلاق بودن دور نگه میدارد، این اسـت که برای از بین بردن ترس، خلاقیت را هم با آن از بین میبرند. پیامهایی که تشویق به همنوایی و مهارکردن تک روی میکنند. مدارس و محلهای کار ما را فرا گرفتهاند و ما همچنان آرزو میکنیم خلاق باشیم. نوآوری تحسین شده اسـت و ما را به عنوان الگویی برای پیروی از خودمان قرار میدهد. فقط این مانده که ما باید ترس از پیشرفت نکردن را کنار بگذاریم.
در این نوشتار به ۱۰ مورد از رایجترین ترس های ضدخلاقیت و راه مقابله با آنها اشاره میکنیم.
افرادی که این ترس را دارند در وهله اول باور نمیکنند که میتوانند خلاق باشند. آنها تعریفی از خود ارائه میکنند که حتی احتمال خلاق بودن را رد میکند. گاهی اوقات آنها خودشان را کودن تر یا منطقی تر از آن میدانند که بتوانند خلاق باشند. حتی ممکن اسـت بگویند: «من قطرهای از خون خلاقیت در بدنم نیست.» اغلب این افراد فراموش میکنند که هر روزه به نوعی خلاقیت نشان دادهاند و آن را جدی نگرفتهاند.
راهکار: دانشگاهها و مراکز مشاورهای هستند که به افرادی که میخواهند خلاق تر باشند، کمک میکنند. آنها یاد گرفتهاند کارشان این نیست که بگویند چطور، بلکه کمک میکنند که این افراد اعتماد به نفس خلاقیت ذاتیشان را که در کودکی داشتند، دوباره زنده کنند. این گونه شروع کنید؛ ابتدا تعریف خود را از خلاقیت گسترده کنید.
لزومی ندارد که «ون گوگ» باشید. به زمانهایی در گذشته که بر مشکلات فائق آمدید، رجوع کنید و آنگاه میبینید که چقدر خلاق هستید. آیا شما میتوانید یک مشکل کامپیوتری را حل کنید؟ زمانی که غذا درست میکنید اگر چیزی را نداشته باشید، میدانید چه چیز دیگری را جایگزینش کنید؟ آیا میتوانید از چرک نویسها دوباره استفاده کنید؟ تمامی این فعالیتها به نوعی خلاقانه اسـت. ممکن اسـت شما یک هنرمند در معرض دید نباید، اما معنیاش این نیست که به اندازه او خلاق نیستید.
همه بارها و بارها شنیدهایم ه تنها راه کسب کردن تجربه در مورد کاری، انجام آن کار اسـت؛ اما هنوز هم زمانی که در طول زندگی مان کاری را غلط انجام میدهیم مورد انتقاد قرار میگیریم. ترس از شکست اصلاً عجیب نیست.
اینکه کمال گرایی تا مرز ناتوانی و عجز هم رایج شده اصلاً عجیب نیست. عواقب شکست خیلی عظیم به نظر میرسد. به ما گفته شده که اگر در امتحان موفق نشویم، نمیتوانیم کار کنیم. اگر در کارمان موفق نباشیم، امکان امرار معاش را از دست میدهیم. شکست همه چیز را پرمخاطره میسازد، اما اغلب کارآفرینان و خلاقان شکست میخورند. آنها خود را منعطف میسازند که با شکست دست و پنجه نرم کنند، زیرا تنها راه برا اینکه کاری جدید انجام دهیم این اسـت که بدانیم چطور با شکست مواجه شویم.
راهکار: «ساموئل بکت» میگوید: «شکست بخور، باز هم شکست بخور و این بار بهتر شکست بخور.» راههایی پیدا کنید که چیزهای جدید را امتحان کنید، بدون فکر کردن به عواقب شکست که خیلی برای مواجهه بزرگ هستند. ابتدا کارهایی را که انجام میدهید آزمایش بنامید نه شکست. شما دارید چیزی را امتحان میکنید و از آن میآموزید. با گفتن اینکه موفقیت، فرآیند کشف کردن و یاد گرفتن اسـت نه نتیجه، میتوانید حس کنجکاوی خود را پرورش دهید.
زمانی که تنها هستید سعی کنید یک غذای جدید درست کنید که اگر بد هم شد، کسی متوجه نشود. با رنگ و سفال بازی کنید و نتیجه را برای خودتان نگه دارید و به خاطر داشته باشید که اشتباهات میتوانند به بهترین نتایج منجر شوند. همین برچسبهای یادداشت رنگی زمانی اختراع شد که یک دانشمند چسبی ارائه کرده بود که چسبندگی کافی نداشت. چه کسی میداند که اشتباهات شما منجر به چه اختراعی میشود؟
لازمه خلاقیت این اسـت که افراد از شکل احتمالی اثرشان آگاه نباشند. فرقی نمیکند میخواهند یک عکس خلق کنند یا یک برنامه کامپیوتری یا اینکه میخواهند شغلی جدید راه بیندازند. هیچ طرح جدید توسط طراح آن پیشبینی نمیشود. آثار اعجاب انگیز اغلب در پیشرفتهترین نقطه از نقطه آغاز قرار دارند. اگر میخواهید فردی خلاق باشید، باید ایدههای قدیمی خود را رها کنید و به مکانهایی بروید که تا به حال نرفتهاید.
راهکار: خودتان را به انجام کارهای بدون برنامه عادت دهید. با انگشتتان نقاشی بکشید، برای پیاده روی بدون نقشه به یک مکان ناشناخته بروید، به موزهها، به مراکز خرید و گالریهایی که به طور معمول نمیروید، سربزنید. سعی کنید با افراد با دیدگاههای متفاوت در ارتباط باشید. آنها چشمتان را به افقهای جدید باز میکنند. سعی کنید از این فعالیتهای جدید لذت ببرید و سپس شروع کنید کمی بخشهایی از زندگیتان را که خیلی تحت کنترل هستند، رها کنید.
منطق در فرهنگ ما خیلی باارزش اسـت؛ اما در حالی که نیمکره چپ مغز ارتباطات منطقی را برقرار میکند، این نیمکره راست اسـت که اجازه میدهد خلاقیت به درستی جریان داشته باشد.
آلبرت انیشتین این موضوع را این گونه مطرح میکند که: «ذهن احساسی یک هدیه مقدس اسـت و ذهن منطقی یک خدمتکار باوفاست. ما جامعهای ایجاد کردهایم که به خدمتکار افتخار میکند و هدیه را فراموش کرده اسـت.»
راهکار: به خاطر داشته باشید هر یک از دو نیم کره مغز جایگاهی در زندگی شما دارد. از نیمه آزاد و بیبرنامه مغز خود برای ایجاد ایدهها استفاده کنید هرچقدر هم که غیرمنطقی به نظر برسند. اجازه بدهید که هر کدام از آنها به نقطه عطفی برای خلاقیتهای بعدی بدل شود. زمانی که نیمکره راستتان را آزاد و رها میکنید، به نیمکره چپ اجازه میدهید که از بین آن ایدهها، آنهایی را که شایستگی دارند، انتخاب کند.
قضاوت شدن گاهی خیلی انسان را ناراحت میکند. همه ما زمانهایی را تجربهکردهایم که قضاوت دیگران ما را ناراحت کرده اسـت. گاهی اوقات حتی قضاوتهایی که فکرش را هم نمیکنید، ناراحتکننده میشود.
بعضی وقتها احساس میکنیم از ما قدردانی نشده یا مورد بیتوجهی قرار گرفتهایم. البته زمانی که کسی از کارمان تقدیر میکند و ما گمان میکنیم کار بارازشی انجام ندادهایم، ممکن اسـت دچار سوءتفاهم شویم.
اغلب ما تصور میکنیم تنها راه دوری از قضاوت شدن این اسـت که کاری را که ممکن اسـت قضاوت شود، انجام ندهیم؛ اما با این کار از پیشرفت مان جلوگیریم کنیم و ظرفیت عظیمی را که در درون هر فردی وجود دارد از بین میبریم. درواقع بزرگترین منتقد شما ذهن شماست. همه ما یک منتقد درونی داریم که مدام به ما غر میزند و ترس مان را تغذیه میکند. منتقد درونی شما سعی میکند که شما را از قضاوت دیگران مصون نگه دارد، اما به مرور زمان شما را حتی از ریسکهای منطقی و هرچیز بدی دور میکند.
راهکار: قضاوت بازدهی خلاقیتتان را به تعویق بیندازید. همان طور که چیزی جدید خلق میکنید به خودتان فرصت بدهید که چیزهای دیگر را امتحان کنید و اجازه بدهید که خلاقیت در جریان باشد. در طول این فرآیند، کار شما این اسـت که اجازه بدهید هر چیز روال خودش را طی کند. بعد از اینکه کارتان تمام شد، آنگاه آن را ویرایش کنید. به این شکل به جای اینکه جریان خلاقانه را فرو بنشانید، چیزی دارید که روی آن کار کرده و پیشرفت کنید. زمانی که دارید کار خود را ارزیابی میکنید، مراقبت زبانی که استفاده میکنید باشید. با اجتناب از انتقادهای بیفایده، با خودتان به مهربانی رفتار کنید. به جای آن دقیقاً مشخص کنید کجای کا نیاز به بهترشدن دارد.
ممکن اسـت تصور کنیم خلاقیت یک مسئله شخصی اسـت و اگر دیگران آن را بفهمند ما را در معرض خطر قرار میدهد. هرچه بیشتر شما روی چیزی کار کردهاید و آن چیز برایتان اهمیت دارد، بیشتر در معرض خطر قرار میگیرد.
راهکار: هرچه بیشتر کاری اهمیت داشته باشد، بیشتر باعث میشود احساس آسیبپذیری کنید. به جای اینکه در مقابل ترستان تسلیم شوید، دوباره بررسی کنید که چرا اهمیت دارد و چه چیزی را ممکن میسازد. از آن به عنوان نیرویی برای غلبه بر ترس استفاده کنید.
انسان اجتماعی اسـت. تنهایی نه تنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمانی و حتی عمر متوسط را هم تحت تأثیر قرار میدهد؛ بنابراین هیچ تعجبی ندارد که آن قدر از پذیرفته نشدن بترسیم.
مدارس به ما میآموزند که خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهیم. اغلب افراد خلاق به خاطر عجیب و غریب و دمدمی مزاج بودن طرد میشوند. این چیز جدیدی نیست. همیشه در طول تاریخ پیشگامان از قرادادها سرپیچی میکردند و نظم محل کار را به هم میزدند و به همین دلیل طرد میشدند. گالیله را مجبور کردند که حرفش را مبنی بر اینکه زمین به دور خورشید میچرخد، تکذیب کند. «ون گوگ» هنرمند برجسته در طول زندگیاش فقط یکی از نقاشیهای خود را فروخت.
راهکار: در دنیای مدرن ما یک مزیت بزرگ داریم که ون گوگ و گالیله نداشتند. اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی مدرن جهان را کوچک تر کردهاند. اکنون این مسئله ممکن شده اسـت که ما یک گروه از افراد هم فکر را پیدا کنیم و احساسات خود را هرچقدر هم که عجیب باشند با آنها در میان بگذاریم. برای اینکه از حصار خلاقیتتان بیرون بیایید، خیلی آرام قدم بردارید. ابتدا با خلق کردن در خلوت آغاز کنید، سپس یک گروه حامی پیدا کنید که کارتان را با آنها به اشتراک بگذارید. هنگامی که اعتماد به نفس طردنشدن را بهدست آوردید، دایره افرادی که دستاوردتان را میبینند، گسترش دهید تا جایی که دیگر به تمامی آن را پنهان نکنید.
خیلی از ما خود را با دیگران مقایسه میکنیم و خود را ناقص مییابیم. درواقع حتی پیشروهای موفق کسب و کار ممکن اسـت گمان کنند که برحسب تصادف موفق شدهاند و اینکه دیگران را فریب دادهاند و واقعاً سزاوار این جایگاه نبودهاند. آنها این طور تصور میکنند، در صورتی که شواهد که شامل قابلیت و ستایش و نتایج مثبت اسـت، خلاف این موضوع را نشان میدهند. این احساس قلابی بودن بسیار شایع اسـت. بیشتر هم در میان بانوان و گروههای اقلیت رایج اسـت. افرادی که این طور هستند از هر نشانهای استفاده میکنند تا این اعتقاد خود را که باندازه کافی خوب نیستند، اثبات کنند و این میتواند آنها را حتی از تلاش کردن هم باز دارد.
راهکار: به خاطر داشته باشید یک ایده خلاقانه در ذهن ما زمانی که متوجه آن میشویم هیچ گاه به آن خوبی که باید، نیست. در هر تلاش خلاقانه، نقص و عیب طبیعی و ذاتی اسـت. این مسئله به جای اینکه نشانهای از بیارزش بودن شما باشد، امری طبیعی اسـت. تحقق کامل افکار حتی برای خلاقترین فرد هم غیرممکن اسـت. این لازمه ذات بشر اسـت. اینکه بیشتر بخواهید به این معنی نیست که تلاشهای شما بیارزش بوده اسـت.
تصویر معمول از هنرمند فقیری که در اتاق زیرشیروانی زندگی میکرد بر فرهنگ ما تسلط دارد. این باعث میشود حس کنیم پرداختن به خلاقیت باعث فقر و گمنامی میشود. خود ما فکر میکنیم برای گذران زندگی و تأمین مخارج خانواده، ضروری اسـت که یا به سراغ حرفههایی چون پزشکی و وکالت برویم و نیز به دنبال شغل آزاد وگرنه هر مسیر دیگری منجر به سختی و فشار اقتصادی میشود.
راهکار: کارهای خلاقانه موفقیت آمیزی را که میتوان با آن امرار معاش کرد، مرور کنید. کارگردانها، متخصصان تبلیغات، طراحان گرافیک و دیگرانی از این دست، از طریق مشاغل خلاقانه زندگی خود را میگذرانند. بعضی از این مشاغل معیار خوشبختی محسوب میشوند. همه هنرپیشهها، نقاشان و مجسمه سازها ناگهان مشهور و ثروتمند نشدهاند اما ترکیب کردن شغلهای خلاقیت آمیز با شغلی که بتوان قبضها و مخارج زندگی را با آن پرداخت کرد، راهکاری اسـت که خیلیها در پیش گرفتهاند و راه را برای کارایی گزینههای خلاقیت باز میگذارند.
این شغلهای جایگزین نیازی به انتظار پشت میزها ندارند. یک هنرپیشه میتواند در بخش صدا کار کند، به بچهها تعلیم دهد و به کارآفرینان، مهارتهای اجرایی را یاد دهد. کارگردانهایی که در یک بازهای کار نمیکنند، میتوانند گروههایی برای خیریه و تبلیغات برای مشاغل ایجاد کنند. فراموش نکنید که خلاقیت بخش جدایی ناپذیر همه مشاغل اسـت. اگر شما راه بهتری برای انجام چیزی پیدا کنید حتی اگر در کارخانه کار میکنید، شما فردی خلاق هستید. اگر بخش خلاقیت ذاتی انسان را از بین ببریم به راحتی میتوان انسان را با یک روبات جایگزین کرد.
آغاز کردن معمولاً سختترین بخش از هرچیز باارزشی اسـت. قبل از اینکه آغاز کنید، حس انتظار شما باعث میشود بدون اینکه هنوز چیزی در واقعیت رخ دهد، ترستان آغاز شود. در این زمان اسـت که شما به جای فعالیت، پر از استرس میشوید یا بدتر از آن، ذهن شما خالی میشود و شما منجمد شده و قادر به حرکت نخواهید بود. قفل شدن ذهن در مورد نویسندهها امری شناخته شده اسـت، اما در مورد مشاغل خلاقانه دیگر هم کاربرد دارد. این باعث میشود که افراد کارشان را به تعویق بیندازند و شهرتشان را خراب کنند.
قفل شدن ذهن حتی افراد خلاق مشهو را هم تحت تأثیر قرار میدهد.«داگلاس آدام» نویسنده مشهور باعث شد که ویراستارهای کتابش او را به مدت سه هفته به سوئیتی در یک هتل بفرستند تا جلد آخر کتابش را به پایان برساند، زیرا نوشتن و تمام کردن آن را خیلی به تأخیر انداخته بود.
راهکار: خیلی از نویسندگان به توقف ذهنی اعتقاد ندارند. آنها میگویند چیزی که نیاز دارید این اسـت که برای شروع نظم و ترتیب داشته باشید. هرچیزی که به ذهنتان میرسد هرچند بیاهمیت را بنویسید. صحنه بیرون از پنجرهتان را توصیف کنید. خودتان را به جای آغاز داستان در وسط داستان تصور کنید. در مورد کیفیت نگران نباشید فقط شروع کنید.
برای سایر تلاشهای خلاقانه هم به همین صورت اسـت. قلم موی نقاشی را بردارید و چیزی روی تخته نقاشی بکشید. نتی را با ابزار موسیقی خود بنوازید، راهحلی را برای مشکلتان امتحان کنید هرچند بدانید که کارایی ندارد. به جای به تعویق انداختن مشکلات با آنها دست و پنجه نرم کنید.
زمانی را برای انجام کارتان تعیین کنید هرچند بدانید که نتیجه خوب نمیشود، سپس در پایان میتوانید آن را اصلاح کنید. اغلب نویسندگان کل پاراگراف اول یا حتی فصل اول اثر خود را خط میزنند. چطور عقب نشینی را به پیشرفت تبدیل میکنید؟ از ترسی که شما را به عقب میکشد رها شوید و از خلاقیتی که در درونتان دارید، استقبال کنید.