مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

داستانک؛ دوست واقعی

[ad_1]
مجله اینترنتی برترین ها

 

 

 

 

  برترین ها: 
پیرمرد سالخورده و متمولی در بستر بیماری افتاد. روزی تک فرزند پسر خود را بر بالینش خواست و به او گفت: دیگر عمر زیادی از من باقی نمانده اسـت. من می‌خواهم علاوه بر تمام دارایی و ثروتم، تنها دوست خود را برای تو به یادگار گذارم. پیرمرد ادامه داد: این دوست من در یک شهر بسیار دور زندگی می کند. پدر، نشانی منزل تنها دوستش را به پسر جوانش داده و گفت: این نشانی را در جای امنی نگهداری کن. اگر در روز مبادا به مشکل بزرگ و لاینحلی برخوردی، حتماً با او تماس بگیر و به نزد او برو.

از قضا، پدر چند روز بعد از دنیا رفت.

پسر جوان به دلیل از دست دادن پدر، در ماتم و اندوه فراوان فرو رفت. اما وقتی به یاد حرفهای آخر پدر و نشانی دوستش که به او داد می افتاد، با تعجب از خود می پرسید: پدر من می‌دانست که من دوستان فراوانی دارم، پس چرا از من خواست در موقع گرفتاری به دوست او که سال ها از او بی‌خبر بوده مراجعه کنم. با این حال، برگه نشانی دوست پدر را در صندوقچه ای قرار داد.

از فوت پدر، چند سال گذشت. پسر که در دوران کودکی، رمز و راز جمع آوری پول را از پدرش فرا نگرفته بود، با ثروت و دارایی به ارث رسیده خوش می‌گذراند و مدام برای دوستانش مجلس مهمانی و شادی ترتیب می‌داد. اگر یکی از دوستانش به کمک مالی نیاز داشت، او بلافاصله به او کمک می کرد. در نتیجه، ثروت پدر در حال اتمام بود.

کم کم بی پولی به سراغ پسر آمد و حال نوبت او بود که از دوستانش بخواهد به او کمک کنند. اما دوستان او به سان «مگسان گرد شیرینی»، به سردی با او برخورد کرده و از کمک کردن به او طفره می رفتند.

در اثر بی پولی، پسر جوان از افرادی، پول قرض گرفت. روزی یکی از این افراد برای باز پس گرفتن طلب خود به نزد پسر آمد. به دلیل برخورد بد و تند طلبکار، پسر جوان با او درگیر شد و در نتیجه او را زخمی کرد. او که می‌دانست مرد طلبکار از او شکایت خواهد کرد و امکان زندانی شدنش وجود دارد، از تک تک دوستانش خواست به او کمک کنند و اجازه دهند چند روزی در منزل آن‌ها مخفی شود. اما دوستان وی حتی اجازه ورود به او ندادند و از درب منزلشان، جوابش کردند.

ناگهان پسر جوان به یاد وصیت و حرف‌های پدر افتاد. او تصمیم گرفت به نزد دوست پدرش برود. با تمام وجود به دنبال نشانی منزل او گشت و برگه نشانی را پیدا نمود. با آنکه مشکلات فراوانی داشت ولی عزم سفر کرد و به سوی شهر محل اقامت دوست پدر به راه افتاد. با زحمت فراوان منزل دوست قدیمی پدر مرحومش را یافت؛ اما در کمال یأس و ناامیدی و از ظاهر منزل دریافت که دوست پدرش از وضع مالی خوبی برخوردار نیست. به هر حال، در زد و خود را معرفی نمود. دوست پدرش به گرمی از او استقبال کرد و او را به داخل منزل برد. پسر جوان وضع کنونی خود را برای مرد سالخورده تعریف نمود. او بلافاصله از همسرش خواست لذیذترین غذا ها را برای مهمان جوانش آماده کند و خود به سرعت از منزل خارج شد. پس از حدود یک ساعت و در حالی که پسر مشغول صرف غذاهای رنگارنگ بود، دوست پدرش عرق ریزان و خسته به خانه بازگشت در حالیکه یک جعبه کوچک کهنه در دستانش بود. او جعبه را به سمت پسر جوان دراز کرد و گفت: این جعبه مال توست.

پسر جعبه را باز کرد و درون آن تعدادی سکه طلای بسیار ارزشمند یافت. دوست پدر ادامه داد: این سکه ها از سود تجارت مشترکی که با پدر مرحومت داشتم باقی‌مانده اسـت. این‌ها را بگیر و بدهی‌هایت را پرداخت کن. از باقی‌ماندۀ آن هم سرمایه ای برای خود دست و پا کن. سعی کن یاد بگیری که پدرت چگونه ثروتمند شد و چه روشی را در جوانی برای جمع آوری پول بکار بست.

پسر جوان با سکه های دوست پدرش به خانه بازگشت و با فروش آن‌ها هم بدهی خود را پرداخت و هم دوباره ثروتمند شد. این مسأله باعث شد که او معنای دوست واقعی را کاملاً دریابد. او فهمید که دوست حقیقی کسی اسـت که در شرایط سخت به کمک دوستش بشتابد. به قول شاعر:

دوست آن باشد که گیرد دست دوست------------ در پریشان حالی و درماندگی

امیدوارم که تمامی شما عزیزان دوستان خوب و واقعی بسیاری داشته باشید و خود نیز دوست خوبی برای آنان باشید.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


5 آگوست 2009 ... جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال ...دوست داشتن داستان دوست داشتن داستانک دوست داشتن,جملات دوست داشتن,جمله دوست داشتن,معنی دوست داشتن,داستان, داستانک, داستان کوتاه.19 ژانويه 2015 ... رفاقت , رفیق , دوست خوب داستان واقعی و عاشقانه دوست پسر و دوست دختر ایرانی. من كه كوچك ترين فرزند خانواده بودم، گول قولي را خوردم كه مسعود ...داستانهای عاشقانه واقعی - بهترین داستانهای عاشقانه را از ما بخواهید. - panjevarone - داستانهای ... دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر. پسر:حالا بغلم ...5 ا کتبر 2015 ... داستانهای کوتاه- دوست واقعی! ... یک داستان واقعی: پسردایی ام جلوی چشم های مادرم صبور را با هفت ضربه چاقو به قتل رساند! - Duration: 12:27.داستان عاشقانه کوتاه "شکلات". من یه شکلات گذاشتم توی دستش. اون یه شکلات گذاشت توی دستم. من یه بچه بودم؛ اونم یه بچه بود. سرم رو بالا کردم ؛ سرش رو بالا کرد.اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا هست - داستان واقعی عاشقانه ایرانی - دوســـــت داشتن کســـــی که ســــــــــزاوار محـــــــبت نیــــــــــست اســـــــــــــراف محبت است.کاش دوست داشتن ها واقعی بود - داستان واقعی - عشق واقعی. ... داستان واقعی. اونو بیخیال یه داستان عاشقانه دارم فقط خواهشا دختر خانم ها احساساتی نشن. یه رو ز یه دختره یه ...این داستان واقعی است من که در حدود ۱۵ دقیقه خوندمش و خیلی هم خوشم امد. خیلی داستان زیبا ای هست. شهریور ١٣٨١ بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور ...


کلماتی برای این موضوع

داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعیدوست داشتن داستان دوست داشتن داستانک دوست داشتنجملات دوست داشتنجمله دوست داشتن یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش یـه داســتان واقعـی از وقتی از مادرم می پرسیدم کدوم بچشو بیشتر دوست داره



لینک منبع :داستانک؛ دوست واقعی

تصاویر برای داستانک؛ دوست واقعی داستان کوتاه دوست خوب - بیتوته www.beytoote.com/fun/.../shortstory1-about-friendship.html‏ - ذخیره شده - مشابه داستانک سرگرمی سایت سرگرمی,داستان کوتاه درباره دوستی,داستانهای آموزنده, داستانهای جالب,داستان دوستی,دوست خوب,داستان دوست خوب. داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی! - بیتوته www.beytoote.com/fun/fiction-vocal/run1-women.html‏ - ذخیره شده - مشابه دوست داشتن داستان دوست داشتن داستانک دوست داشتن,جملات دوست داشتن,جمله دوست داشتن,معنی دوست داشتن,داستان, داستانک, داستان کوتاه. داستان کوتاه دوست واقعی - داستان کوتاه choulab.persianblog.ir/post/275/‏ - ذخیره شده - مشابه 5 آگوست 2009 ... جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال ... داستانک : دوستان واقعی - مدرسه ها madreseha.com/forum/index.php/topic,6663.0.html?PHPSESSID...‏ دوستان واقعی جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق ... داستانک؛ دوست واقعی - آکاایران www.akairan.com/fun/short-story/2015212716.html‏ - ذخیره شده برترین ها: پیرمرد سالخورده و متمولی در بستر بیماری افتاد. روزی تک فرزند پسر خود را بر بالینش خواست و به او گفت: دیگر عمر زیادی از من باقی نمانده است. داستان عشق واقعی ... - آسمونی www.asemooni.com/art/romance/a-true-love-story‏ - ذخیره شده داستان عشق واقعی ... یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت و چندین سال نیز از پسر بزرگتر بود… دختر اونو بعنوان یه دوست خوب ... داستان دوست حقیقی !!!! (به مناسبت روز دوست خوب) | دلمشغولی های من و ... www.weblog.videography.ir/.../داستان-دوست-حقیقی-به-مناسبت-روز-دوست-خ/‏ - ذخیره شده - مشابه 2 دسامبر 2010 ... داستان دوست حقیقی !!!! (به مناسبت روز دوست خوب). روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسیهایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از ... اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا هست - داستان واقعی عاشقانه ایرانی www.henasa.blogfa.com/tag/داستان-واقعی-عاشقانه-ایرانی‏ - ذخیره شده - مشابه اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا هست - داستان واقعی عاشقانه ایرانی - دوســـــت داشتن کســـــی که ســــــــــزاوار محـــــــبت نیــــــــــست اســـــــــــــراف محبت است. داستان واقعی و عاشقانه دوست پسر و دوست دختر ایرانی - سفیدک www.sefidak.com/entertainment/.../story/داستان-دوست-پسر-دختر‏ - ذخیره شده - مشابه 19 ژانویه 2015 ... رفاقت , رفیق , دوست خوب داستان واقعی و عاشقانه دوست پسر و دوست دختر ایرانی. من که کوچک ترین فرزند خانواده بودم، گول قولی را خوردم که مسعود ...