ژان لوئیز کالمان تمام
زندگی دراز خود را در شهر آرل فرانسه گذراند. او در فوریۀ ۱۸۷۵ در آرل
متولد شد و در آگوست ۱۹۹۷ در همان شهر درگذشت. کالمان در هنگام مرگ پیرترین
انسانی بود که تا آن زمان گزارش شده بود و همچنان پیرترین انسان محسوب
میشود. شاید در آینده نیز هیچکس بهاندازۀ او عمر نکند.
مردم سالها میگفتند اولین انسانی که ۱۵۰ سال عمر خواهد کرد، اکنون متولد شده است. ژان ویژ، خیائو دانگ، و براندن میلهالند از کالج پزشکی آلبرت آینشتاین این نظریه را نامحتمل میدانند. آنها پس از بررسی اطلاعات جمعیتیِ قرن پیش به این نتیجه رسیدند که سقف طول عمر انسان چیزی حدود ۱۱۵ سال است. معدود افرادی همچون کالمان ممکن است اندکی از این حد بگذرند، اما بهطور متوسط نوع بشر بیشازاین عمر نخواهد کرد.
اما چنین چیزی ظاهراً برخلاف شهودهای ماست. میانگین امید به زندگی انسان در طول قرنهای اخیر همواره روبهرشد بوده است. حداکثر طول عمر انسان نیز همینطور: اگرچه صحتسنجی ادعای عمر بسیار طولانی شاید دشوار باشد، مجموعهای موثق از آمارها در سوئد نشان داده پیرترین افراد در دهۀ ۱۸۶۰ تنها ۱۰۱ سال عمر کردهاند، اما این عدد در دهۀ ۱۹۹۰ به ۱۰۸ سال رسیده است. ویژ، که مطالعات جدید را رهبری میکرد، میگوید: «جمعیتشناسان میگفتند اگر این چشمانداز نقطۀ پایانی هم داشته باشد، فعلاً نمیتوان این نقطه را دید.» «وقتی کالمان در ۱۲۲سالگی درگذشت، همه گفتند دیر یا زود کسی پیدا خواهد شد که ۱۲۵ یا ۱۳۰ سال عمر داشته باشد. اما بعد از کلمنت، کسی به سن او نرسید. حداکثر سن ۱۱۵، ۱۱۵ و ۱۱۵ سال بود.»
دانگ، میلهالند و ویژ برای اینکه ببینند این ثباتِ فرضیْ واقعی است یا خیر، بهسراغ دو بانک بینالمللی اطلاعات در زمینۀ طول عمر رفتند و افراد سالمندِ ازدنیارفته در هر سال را بررسی کردند. آنها بهطور مشخص سالمندان فرانسه، ژاپن، بریتانیا و ایالات متحده را مورد بررسی قرار دادند، چهار کشوری که بیشترین جمعیت بالای ۱۱۰ سال را دارا هستند.
دادههای بهدستآمده واضح بود. بین دهۀ ۱۹۷۰ تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰، حداکثر طول عمر انسان از چیزی حدود ۱۱۰ سال به ۱۱۵ سال رسید و این رشد بعد از سال ۱۹۹۵، کمی پیش از مرگ ژان کالمان، متوقف شد. درواقع تیمِ ویژ برآورد کردند که، در هر سال، احتمال اینکه حداقل یک نفر در جهان بیش از ۱۲۵ سال عمر کند کمتر از یک در دههزار است.
باوجود بهداشت، آنتیبیوتیکها، واکسنها و دیگر پیشرفتهای پزشکی، باز هم پیرترین افرادِ زنده دیرتر از این نمیمیرند. صرفنظر از محدودکردن مصرف کالری، داروهایی مثل راپامیسین یا دیگر ترفندهایی که انسان برای کندکردن ساعت شنیِ عمرش به آنها متوسل میشود، بعید هم هست چنین شود. ویژ میگوید: «در علم هیچوقت نمیتوانیم مطمئن باشیم، اما من تابهحال چیزی ندیدهام که فکر کنم میتواند این سقف طول عمر را افزایش دهد.»
سقف طول عمر ما احتمالاً رابطۀ تنگاتنگی با بیولوژیمان دارد. همینطور که پیر میشویم، آرامآرام به دی.ان.ای و دیگر مولکولهای بدنمان آسیب میرسانیم و این باعث میشود سیستم پیچیدۀ سلولهایمان به تودهای پرسروصدا و ناکارآمد تبدیل شود. در بیشتر موارد، این فساد منجر به بیماریهای خاص کهنسالی، همچون سرطان، نارسایی قلبی یا آلزایمر میشود. اما اگر افراد بیشتر از ۸۰ یا ۹۰ سال عمر کنند، احتمال مبتلاشدن به چنین بیماریهایی عملاً در آنها رو به کاهش میگذارد، شاید چون این افراد ژنهای محافظ دارند. صدودهسالهها نوعاً بهخاطر بیماریهای حاد نمیمیرند: کالمان به مرگ طبیعی مرد و بسیاری از این افراد حتی در اواخر عمرشان هم از لحاظ فیزیکی به کسی وابسته نیستند. ویژ میگوید باوجوداین همچنان میمیرند، «صرفاً به این خاطر که بسیاری از کارکردهای جسمیشان مختل میشود. یعنی بیشازاین نمیتوانند به زندگی ادامه دهند.»
چرا زندگی باید به چنین توقف یکبارهای برسد؟ تصور کنید حیوانی دارید که پیر نمیشود. هرچند نامیراست، همچنان ممکن است بر اثر گرسنگی، تصادف یا حملۀ حیوانات درنده بمیرد. بالاخره شانس این موجود تمام میشود. این موجود خیالی باید جمعیتی شبیه به ما داشته باشد: تعداد زیادی جوان و تعداد کمتری افراد سالخورده.
بهاینترتیب، تکامل احتمالاً به تغییرات ژنتیکیای یاری میرساند که مزایایی برای مراحل ابتدایی زندگی، همچون رشد یا تولیدمثل، ایجاد میکنند. در مقابل، تکامل آن دسته از تغییرات ژنتیکیای را که در اواخر زندگی منجر به صدمه دیدن بدن میشوند، نادیده میگیرد. وقتی تعداد کسانی که به این سن میرسند تا این حد کم است، این تغییرات خیلی کماهمیت پیدا میکنند. به همین خاطر است که موجودات پیر میشوند. تکامل طبیعتاً و بهشکل اجتنابناپذیریْ جوانی را بر پیری ارجح میداند.
اما اگر رشد اولیه و تجربیات کودکی نقش بسیار مهمی در سلامت بزرگسالی ما داشته باشند، باید توجه داشته باشیم که صدسالههای امروز در دهۀ ۱۹۰۰ به دنیا آمدهاند. هولی براون بورگ از دانشگاه داکوتای شمالی میگوید، شاید هنوز «تأثیر ارتقای بهداشت، مراقبتهای سلامت، واکسیناسیون و پیشرفتهای بهداشتیای که در دهههای سی بهبعد اتفاق افتادهاند» در بایگانیهای طول عمر ثبت نشده است. یا شاید، «رژیمهای نامناسب و ورزشنکردنْ آن دستاوردها را خنثی کرده است».
ویژ میگوید احتمال کمی هست که این موضوع اهمیت زیادی داشته باشد. «همین که شما در دوران کودکی جان سالم به در ببرید به این معناست که احتمال زندهماندنتان در طول دورههای بلند واقعاً بیشتر است. همچنین پیشرفتهای بسیاری صورت گرفته است که با استفاده از آنها میتوان افراد سالمند را مدت بسیار بیشتری زنده نگه داشت. ما به پیشرفت در مراقبتهای پزشکی و استانداردهای ایمنی ادامه دادهایم و روزبهروز به تعداد افرادی با عمر طولانی اضافه میشود. برای این واقعیت که هیچکسی کهنسالتر از ژان کالمان نیست هیچ تبیینی نداریم جز اینکه بگوییم به سقف طول عمر رسیدهایم.»
ما سقف طول عمر حیوانات آزمایشگاهی، مثل کرمها، حشرات و جوندگان را افزایش دادهایم. اما این موجودات را دانشمندان، بهطور ویژه، اصلاح نژاد کرده بودند تا سریع رشد کنند و بهسرعت به تولیدمثل برسند. بسیاری از تکنیکهای استفادهشده برای افزایش طول عمر آنها، از داروها گرفته تا محدودکردن کالری، احتمالاً تنها با کندکردن رشد کاذب و مصنوعیشان عمل میکنند.
ترفندهای مشابه ممکن است طول سلامت ما را افزایش داده و متوسط امید به زندگی را ارتقا دهد. اما ویژ معتقد است حداکثر چیزی که میتوانیم بدان امید داشته باشیم این است که تا حولوحوش ۱۱۵ سالگی بسیار سالم باشیم؛ بعد از این سن، جسم ما خیلی زود از کار میافتد.
«شکی نیست که ما روند پیری را به تعویق انداختهایم»، این را جودیت کمپیزی از مؤسسۀ تحقیقاتِ پیری باک میگوید. «اما برای بالابردن حداکثر طولِ عمر احتمالاً باید ژنهای بسیاری را اصلاح کنیم که در زمان حیات ما و حتی در زمان حیات نوههای ما نیز ممکن نیست.»
بعد از چاپ این مقاله، چند نفر از دانشمندان در توییتر آمار مورداستفاده در آن را زیر سؤال بردند. لئونید کروگلیاک، از دانشگاه کالیفرنیا، لوس انجلس، تصور میکند ثبات سنی اخیر باتوجهبه تعداد کمی از افراد استثنائی همچون کالمان برآورد شده است. او گفت اگر این معدود افراد را کنار بگذارید «مشخص نیست فراتر از نوسانات تصادفی، گسستی در این روند صعودی وجود داشته باشد». او همچنین انتخاب بازههای قبل و بعد از سال ۱۹۹۵ توسط ویژ بهمنظور تحلیل تغییرات در حداکثر طول عمر را زیر سؤال برد و آن را «نقطۀ انفصالِ مندرآوردی» نامید.
ویژ از تحقیقات تیم خود دفاع میکند. تیم او در ابتدا ژان کالمان را از تحلیل خود خارج کرد؛ چه با او و چه بدون او، نتایج یکسان هستند. بعد از سال ۱۹۹۵ افزایشی در حداکثر طول عمر وجود نداشته است. اینکه ویژ چه سالی را نقطۀ انفصال قرار داد نیز اهمیتی نداشت. او میگوید: «ابداً هیچ افزایش معناداری از دهۀ ۱۹۹۰ بهبعد وجود نداشته است.» «مطمئنم برخی از مردم خواهند گفت این روند صعودی بهزودی ادامه خواهد یافت. هرچند قبول داریم که دادهها مغشوش است، که انتظارش هم میرفت، ولی آمارها واضح و روشن هستند. خوشبختانه تمام بانکهای اطلاعاتیْ همگانی هستند، بنابراین هرکسی بخواهد میتواند عملیات ریاضی را انجام دهد و با ما مخالفت کند.»