خبرگزاری آریا - برخی معتقدند که هر اتفاقی به دلیلی رخ می دهد، از این رو هیچ دلیلی برای پشیمانی نیست؛ در مقابل برخی نیز وجود دارند که با نگاهی به رفتار های شان در گذشته تنها یک جمله در سرشان طنین اندازی می کند: ای کاش …
Vaughan Bell روان پزشک انگلیسی معتقد است پشیمانی مردم از دو چیز ناشی می شود:
کار هایی که کرده اند و آرزو می کنند ای کاش نمی کردندکارهایی که نکرده اند و آرزو می کنند ای کاش می کردنداز نظر روان شناسی می توان پشیمانی را به دو صورت تعریف کرد:
پشیمانی از انجام کار: ای کاش هرگز ترک تحصیل نمی کردم.پشیمانی از انجام ندادن کار: ای کاش در مدرسه می ماندم.با این که هر دو پشیمانی در مورد یک موضوع هستند، اما پشیمانی های که ناشی از انجام دادن کار هستند ماندگار تر از پشیمانی هایی هستند که از انجام ندادن کار ناشی می شوند.
پژوهشگران در تحقیقی که راجع به پشیمانی های شهروندان آمریکایی صورت گرفت، به 13 مورد مشترک در میان آنها رسیده اند: عشق، خانواده، تحصیل، شغل، مالی، فرزند پروری، سلامت، دوستان، معنویت، اجتماعی، تفریح، شخصی و سایر موارد.
در زیر برخی از رایج ترین پشیمانی ها برای مطالعه ی شما آورده شده است:
عشق
David Kahana (نویسنده):
من از این پشیمانم که هرگز عاشق کسی که دیوانه وار عاشق من بود، نشدم، در حالی که عشق او، کار را برای من آسان تر می کرد.
شعری از وی:
آیا باید من در زنجیر باشم و تو آزاد؟ آیا باید عاشق کسی باشم که عاشق من نیست؟ آیا باید آن قدر کم هنر به دنیا بیایم که عاشق کسی شوم که قلب مرا می شکند؟
خانواده – فرزندان
Caroline Zelonka (نویسنده):
تا جایی که یادم می آید همیشه آرزوی فرزند را داشتم. اما در جوانی ساده لوحانه فکر می کردم که ازدواج و فرزند نیز مانند شغل بر سر راهم می آیند، اما نیامدند. هرگز به تشکیل خانواده فکر نکردم. سپس در اواخر دهه ی 30 سالگی مبتلا به سرطان شدم و دیگر امکان فرزندآوری برای من وجود نداشت.
هر روز به فرزندانی فکر می کنم که هرگز نداشته ام. رابطه ی خوبی با خواهر زاده ها و برادر زاده هایم دارم و گاهی در بیمارستان کودکان داوطلب می شوم، اما این حس، مانند آنی نیست که از بودن در کنار فرزندان خود خواهید داشت. امیدوارم روزی بتوانم مادرخوانده شوم.
زمانی که مردم به من می گویند:چقدر خوش شانس هستی که فرزند نداری، والدین بودن سخت است، عصبانی می شوم، چرا که هر چیزی که در دنیا ارزشمند است، سخت خواهد بود.
فکر می کنم به دنیا آوردن بچه و تجربه ی تربیت کردن آن، دنیایی از علم و تجربه به مادر می دهد که یک نمودار میله ای از پس ثبتش بر نمی آید. شاید بتوانم با دیگر پشیمانی هایم در زندگی کنار بیایم، اما با این یکی هرگز.
خانواده – والدین
Jim Wagner:
من پشیمانم از این که در دهه 20 زندگی، زمان کمتری را با خانواده ام گذراندم. مادرم را در سال 2000 از دست دادم و همیشه حسرت رابطه ی دوستانه ای که هرگز با هم نداشتیم را می خورم.
او پر توقع، سخت گیر و از نظر یک مرد جوان کاملا غیر منطقی بود. اما اکنون که میان سال شده ام می بینم اکثر افکار ایده آلی که تاکنون داشته ام از او نشأت گرفته.
گاهی اوقات پس از یک شکست ناخودآگاه نام او را صدا می زنم و آنی بعد، نبود او را به یاد می آورم. این موقعیت ها مرا به یاد این می اندازند که چقدر به او نیاز دارم.
مرگ مذاکره پذیر نیست. شبی را به یاد می آورم که در آسایشگاه کنار مادرم نشسته بودم و از او اجازه ی رفتن خواستم و او نیز تایید کرد که من باید بیشتر استراحت کنم و با بوسه ای او را ترک کردم.
می دانم فرقی نمی کرد که بیشتر کنارش می ماندم یا خیر. به هر حال او از این دنیا می رفت، اما پس از مدت ها که به آن لحظه فکر می کنم ارزش آن دقایق را بیشتر می فهمم.
تحصیلات
Stacey Grewal (نویسنده):
ای کاش در نوجوانی به علاقه ام پی می بردم و همان رشته را در دانشگاه پیش می گرفتم. اگر به جای این که نگران موقعیت شغلی آینده ام باشم، به خود، استعداد، علاقه و آرزوهایم باور می داشتم، زندگی من متفاوت تر از الان بود.
می گویند هرگز برای دنبال کردن آرزوها دیر نیست اما اگر می شد به 20 سالگی بر می گشتم، همیشه به خود یادآور می شدم که قبل از انتخاب سریع گران ترین دانشگاه، تمام دانشگاه هایی که می توانستم در آن ها درس بخوانم را بررسی کنم تا این همه وام دانشگاهی بر عهده ی من نمی ماند.
به خودم می گفتم که چیزی به نام امنیت شغلی پس از دانشگاه وجود ندارد و هزینه ی دانشگاه را در کسب و کار کوچکی سرمایه می کردم که بهترین درس ها را از آن می توان گرفت. هم راستا با کار، بهترین زندگی را نیز می داشتم.
اگر به گذشته بر می گشتم به ندای قلب خودم گوش می دادم و نه دیگران. نمایشنامه نویس می شدم، کسی چه می داند؟ شاید بهترین آثار را نیز می توانستم به جهان ارائه کنم.
شغل
Paul Klipp (متخصص توسعه ی نرم افزار):
پشیمانی من از این است که جرات دنبال کردن تصمیماتم را نداشتم. با این که در اوایل 20 سالگی هنرمند حرفه ای بودم اما هیچ گاه جرات اجرا را نداشتم. در آن سال ها در تحصیلات دانشگاهی نیز به خوبی می درخشیدم.
از آن جایی که ریسک پذیر نبودم ترجیح دادم مقاطع تحصیلی بالاتر را بگذرانم و شغلی متناسب با مدارج تحصیلی ام بدست بیاورم. سال ها طول کشید تا توانستم به موقعیتی که الان هستم برسم. بارها با خود اندیشیدم که اگر همین تلاش را برای هنری که به آن علاقه مند بودم می گذاشتم چه می شد.
مالی
Gabriel Friedman (مدیر برنامه ملی چشم در چشم):
اگر می توانستم به 25 سالگی خود باز گردم، به خود می گفتم: انقدر نگران پول نباش. بیشتر ریسک کن. دنیا را کشف کن. هرگز دیر نمی شود، اما سخت تر می شود؛ حتی اگر فرزند نداشته باشید.
به صدای که چنین می گوید هرگز گوش نده: اگر از این کار استعفا دهی یا تو را اخراج کنند، هرگز کار دیگری پیدا نمی کنی. مطمئن باش که پیدا خواهی کرد.
فرزندپروری
Tim O’pry (کارآفرین و سخنران) :
تنها حسرتی که دارم این است که با فرزندانم زمانی که کودک بودند، وقت زیادی نگذراندم. من از آن نوع آدم هایی بودم که به سختی کار می کردم و کار اولین اولویت و مسئولیت زندگی من بود، اما اشتباه می کردم.
زمان از دست رفته بر نمی گردد. هنگامی که متوجه اشتباهم شدم به فرزندان و هر کس دیگری که پیش بیاید توصیه می کنم که تا می تواند با فرزندانش وقت بگذراند. من خوش شانس بودم که همسرم 38 سال بار تربیتی من را نیز به دوش کشید و فرزندان خوبی را تربیت کرد؛ اما افسوس من زمانی بیشتر می شود که در آلبوم عکس غیبت من بیشتر از همه برجسته است.
اگر تصمیم می گیرید که فرزند دار شوید، باید به فکر وقت لازم برای مراسم های مدرسه و پیک نیک رفتن های خانوادگی نیز باشید. این کار شما برای بچه ها خیلی با ارزش است.
سلامت روحی
مایکل وستون (هنرپیشه ی آمریکایی):
اکثر پشیمانی ها ریشه در ضعف روحی-روانی مردم دارد. میلیون ها نفر وجود دارند که در دهه ی 20 عمرشان مبتلا به سطح 2 افسردگی هستند. این بیماری در دهه ی 30 به اوج خود می رسد. این نوع افسردگی با نوشیدن الکل و خود درمانی شروع می شود و پس از آن در تصمیمات اشتباه کاری نمود پیدا می کند.
به مرور زمان منفی گرایی به تک گویی درونی تبدیل می شود و بعد از مدتی فرد به خود کمتر بینی مبتلا می شود. نهایتا خیلی از فرصت ها را از دست می دهد که بعدا حسرت شان را خواهد خورد.
برخی خوب می شوند و برخی هرگز. من زمانی که زندگیم از روال عادیش خارج شده بود، متوجه افسردگی ام شدم. مشکلات روانی نمی گذارند با خود رو راست باشیم و اشکال کارمان را بفهمیم. مراجعه به پزشک مهم است اما حجم زیادی از درمان به عهده ی فرد است. یک شخص مبتلا در ابتدا باید بپذیرد که حالش خوب نیست و سپس شروع به کار کند.
سلامت جسمی
یکی از کاربران کورا به نام Rita Lara (مدیر اجرای MLCS) از کتاب The Top Five Regrets of the Dying نقل قول می کند:
سلامتی، آزادی می آورد که تنها کسانی آن را می فهمند که دیگر سالم نیستند.
دوستی
Lara نیز می گوید:
ای کاش رابطه با دوستانم را حفظ می کردم. اغلب مزایای داشتن دوستان قدیمی را تا زمان مرگ مان نمی فهمیم. آن قدر غرق زندگی شده ایم که دوستان قدیمی مان را در پس این سال ها گم کرده ایم. همیشه ارزش زمان نگذرانده با دوستان را زمانی می فهمیم که دیگر در این دنیا نیستند.
خیریه
Ann Cascarano (طراح وب):
زمانی را به یاد دارم که به دلیل عجله داشتن برای رسیدن به کار یا وقت گیر بودن کمک به خیریه ها، به فقیرانی که واقعا نیاز به کمک داشته اند، کمک نکردم. آن نگاه کوتاهی که در آن لحظه به من می انداختند هنوز جلوی چشمانم است.
تنهایی
Andy Hermann (ویرایش گر موسیقی):
در جوانی بد اخلاق و متزلزل بودم. فکر می کردم که همه چیز را می دانم ولی در واقع هیچ چیز نمی دانستم. به جای کمک و مشورت گرفتن از افراد مسن پیرامونم، با چند چیزی که در زندگی داشتم در تنهایی خود ماندم.
اگرچه هر نصیحتی درست نیست و هر کسی که شما را نصیحت می کند، شاید خیر شما را نخواهد؛ اما اشکالی ندارد، چرا که نصیحت گرفتن مانند هر چیز دیگری در زندگی است: هر چه بیشتر انجامش دهید، در آن ماهر تر می شوید. یاد می گیرید که به درستی سوال کنید و نصیحت هایی که مناسب شرایط تان نیستند را نپذیرید. در نهایت مربیان قابل اعتمادی برای خود می یابید.
سفر
Jesse James Richard:
پشیمانی من از این است که چرا قبل از 24 سالگی به مسافرت نرفتم، زیرا سن 24 سالگی، سن شکل گیری زندگی من بود. در آن سن دریافتم که به سفر کردن علاقه دارم. از آن زمان تا کنون به مکان های زیادی سفر کردم اما اگر قبل از 24 سالگی شروع می کردم، از نظر تجربه، اعتماد به نفس و دانایی نسبت به حال کنونی ام 5 سال جلو تر بودم.
نگرانی
Karl Pillemer (روان شناس آمریکایی):
طبق تحقیقی که در دانشگاه کرنل (یک دانشگاه معروف آمریکایی) صورت گرفت، از صدها آمریکایی مسن پرسیدم که چه حسرتی به دل شان مانده است. انتظار شنیدن مواردی مانند رابطه ی عاشقانه ی مخفیانه، یک معامله ی مشکوک، اعتیاد و از این قبیل را داشتم. از این رو اصلا برای این جواب آماده نبودم:
«ای کاش همه ی عمرم را در نگرانی سر نمی کردم.»
این جواب 1200 نفر از مردم مسن آمریکا بود. اکثرا آرزو داشتند که دوباره فرصت زندگی به آن ها داده می شد تا به زمان های دور برگردند و دیگر هرگز نگران آینده نباشند.
نصیحت آن ها این بود: «نگرانی باعث تلف کردن عمر با ارزش محدود شماست. بیاموزید که کمتر نگران شوید و یا کلا آن را حذف کنید تا به شادی های بیشتری در زندگی دست یابید.»
پیام افراد مسن دقیقا مشابه یافته های تحقیق است. طبق دانشمندانی که عامل نگرانی را به خوبی مطالعه کرده اند، ویژگی کلیدی نگرانی این است: نگرانی زمانی رخ می دهد که در واقع هیچ چیزی برای نگرانی وجود ندارد. این نوع نگرانی، یادآوری مداوم اتفاق های بدی است که ممکن است برای ما یا عزیزان مان بیفتد. البته این مورد را نباید با حل مشکل اشتباه کرد.
برای کاهش پشیمانی، باید زمان را صرف حل مشکل کرد نه نگرانی از احتمالاتی که ممکن است پیش بیاید.
شخصی
James Altucher (کارآفرین و نویسنده ی موفق):
سعی در راضی کردن مردم نکنید. هیچ کس لیاقت عشق را بیشتر از شما ندارد. ای کاش بیشتر این موضوع را به یاد خود می آوردم. تنها در این صورت می توانستم تمام زمانی که صرف راضی کردن دیگران کرده ام را برای رسیدن به اهداف خود صرف کنم. پولی که شما خرج می کنید بر می گردد، اما 5 دقیقه از زمان تان هرگز بر نمی گردد.