فرآوری: دکتر جعفری – بخش اعتقادات شیعه تبیان
عدم تزاحم و عدم ناهماهنگی بین اینها یک هماهنگ کننده می خواهد که خداست. اگر خدا نبود اینها نابود می شدند و از بین می رفتند.
این برهان با این فرض مطرح می شود که عالم موجود است و اگر الهی جز الله بود از بین می رفت و فساد به معنای از بین رفتن است ، از بین رفتن بعد از بودن . ممکن است کسی بگوید که چه اشکال دارد که آن واجب الوجودها که هر دو حکیم و هر دو عاقل هستند با هم تقسیم کار بکنند، مثلا بگویند که شما آب را بفرست من هم بذر را می فرستم.
اگر این فرض را بپذیریم با توجه به اینکه آنها هر کدام مستقل هستند باید یک هماهنگ کننده ای بین این دو واجب الوجود را هماهنگ بکند و گرنه باز تزاحم و تمانع پیش می آید.
اما تقریر دوم همین برهان ، در واقع تقریر عمیق و فلسفی برهان است که با چند مقدمه این تقریر حاصل می شود:
مقدمه اول این که واجب الوجود با لذات واجب است من جمیع الجهات و الحیثیات ، یعنی واجب الوجود باید هم فیاض مطلق هم خلاق مطلق ، هم رحمان و هم رحیم باشد و همه کمال ها را باید بالذات داشته باشد. این فرض واجب الوجود بود و اگر چنین نباشد واجب الوجود نیست. پس مقدمه اول این شد که واجب الوجود باید از هر جهت از جمله خلاقیت، فاعلیت، فیاضیت واجب باشد و نقصی نداشته باشد.
واجب الوجود باید از هر جهت از جمله خلاقیت، فاعلیت، فیاضیت واجب باشد و نقصی نداشته باشد
مقدمه دوم این است که حیثیت معلول فقط انتصابش به علّت است. به عبارت دیگر معلول چیزی جز ربط به علت ندارد و این جوری نیست که ما دو چیز داشته باشیم. یکی معلول، یکی هم ارتباطش با علت ، بلکه فقط همان ربط به علت است. هویت و هستی معلول فقط مساوی است با ارتباط او با علت. به تعبیر دقیق تر هویت معلول تعلقی است یعنی جز تعلق، جز ربط و جز وابستگی به علت هیچ هویت دیگری ندارد. این بحث دقیق است و نیاز به مثال هایی دارد تا مشخص شود معنای هویت تعلقی چیست؟ چطور ممکن است یک معلول همه هستیش فقط ربط به علت باشد و چیز دیگری نباشد؟
به عنوان یک اصل مسلم عرض می کنیم که حیثیت معلول فقط یکی است و آن حیثیت هم تعلق به علت هست و دو حیثیت ندارد که یک حیثیت وجود داشته باشد و یک حیثیت هم ربط به علت داشته باشد.
مقدمه سوم این است که ترجیح بلا مرجّح عقلاً محال است چنانکه ترجّح هم محال است.
براساس این سه مقدمه اگر بنا باشد واجب الوجودها دو تا باشند. اگر چیزی مثل خورشید بخواهد به وجود بیاید وجود این خورشید باید از طرف هر دو واجب الوجود افاضه وجود بشود. چون واجب الوجود بالذات از هر جهت واجب است. از جهت خلاقیت واجب است یعنی هر دو واجب الوجود باید خورشید را به وجود بیاورند.
از طرفی هم خورشید یک حیثیت بیشتر ندارد و آن هم حیثیت ربط به علت است. پس دو چیز نیست که بگوییم از یک حیثیت واجب الوجود «الف» فاعلیت را اعمال بکند و از یک حیثیت واجب الوجود «ب».
از طرفی هم هیچ یک از این دو واجب الوجود ترجیحی بر دیگری ندارند. قبلاً ( در مقاله برهان هماهنگی و وحدت بر اثبات خدا ) هم اشاره شد توارد علتین بر معلول واحد محال است. نتیجه این می شود که این خورشید اصلاً به وجود نمی آید.
هویت و هستی معلول فقط مساوی است با ارتباط او با علت. به تعبیر دقیق تر هویت معلول تعلقی است یعنی جز تعلق، جز ربط و جز وابستگی به علت هیچ هویت دیگری ندارد
در اینجا دیگر فساد به معنای پیدایش و بعد نابود شدن نیست بلکه اصلاً عدم الوجود هست یعنی خورشیدی به وجود نمی آید چرا؟ چون تمانع این دو علت و دو واجب الوجود است، توارد این دو علت بر معلول واحد که ترجیحی هم بین آنها نیست. هر دو واجب الوجود بالذات هستند و معلول هم یک حیثیت بیشتر ندارد و محال است که در یک جا جمع بشود.
این تقریر، تقریر فلسفی و دقیق و عمیق برهان تمانع است که براساس این تقریر دیگر نمی گوییم که جهانی که هست نابود می شود بلکه اصلاً جهانی پیدا نمی شود زیرا اگر جز الله خدای دیگری بود اصلاً جهانی به وجود نمی آمد. حال که این جهان به وجود آمده است پس باید خدای دیگری نباشد و این در شکل قیاس استثنائی بیان می شود.
اگر در قرآن این گونه آمد ه که " لوکان فیهما آلهة إلّا الله " اگر در آسمان و زمین الهی جز الله بود لفسدتا حتماً اینها نابود می شدند یا به وجود نمی آمدند ولی اگر به وجود آمده و نابود هم نشده اند پس خدائی جز الله نیست. این هم تقریری از برهان تمانع است که البته این تقریر نیاز به تفصیل و بحث مفصل تری دارد ولی به همین مقدار بسنده می کنیم.