بررسی سرپوش های مختلف اقوام ایرانی
مردمان ایران زمین در طول تاریخ، دو دستی کلاهشان را چسبیده اند تا کسی آن را برندارد؛ چه آن وقت که مردم مشهد، در اعتراض به کلاه برداری رضاخان، در مسجد گوهرشاد بانو تحصن کردند و در راه حفظ سرپوش شان جانشان را دادند و چه آن زمان که ناصر خان قشقایی بعد از سال ها تحمل رنج حبس و خانه نشینی، کلاه قشقایی را به عنوان نشان خودمختاری و هویت ایل به مردان قشقایی برگرداند. ایرانیان حتی با آمدن مدهای جورواجور البسه رنگارنگ از آن سوی آب ها و مرزها هم حواسشان از کلاهشان پرت نشد و دست از آن برنداشتند. ظاهراً قرار نیست ایرانیان به این راحتی ها دست از سرپوش های سنتی شان بردارند.
مردم شناسان، ایران را یک موزه بزرگ از البسه رنگارنگ می دانند، آنها در رصد و جمع آوری پوشاک ایرانیان، البسه سنتی آنها را به 20 گروه تقسیم کرده اند. این تعداد البسه سنتی، باعث شده تا ایران یکی از غنی ترین کشورها از نظر تنوع در پوشاک باشد. جالب اینجاست که اینهمه فراوانی در تن پوش، به رغم محدودیت روستائیان و عشایر ایران در استفاده از لباس های متنوع حاصل شده؛ محدودیت هایی که به خاطر سبک زندگی و شرایط شغلی به آنها تحمیل می شود. تنوع در طرح و رنگ البسه ای که بر تن زنان و مردان ایرانی اســت، نتیجه تنوع در فرهنگ، جغرافیا و آب و هوای ایران و همچنین غنای اعتقادات، پیشینه و آیین و سنت های اقوام و طوایف پرشمار ایرانی اســت، چنان که مردان بختیاری دست کم 5 نوع کلاه در رنگ ها و طرح های مختلف روی سر می گذارند و زنان کرد آن قدر سرپوش در گنجه لباس هایشان دارند که انتخاب برایشان کاری سخت شده اســت. با بررسی پوشاک و کلاه ایرانیان می توان اقوام و طوایف مختلف را از هم باز شناخت، مشترکات روابط میان آنها را کشف کرد، با آداب و سنت هایشان آشنا شد، ذوق، سلیقه و هنر آنها را تماشا کرد و سر از کار و بار و حرفه شان در آورد. در این میان با اصرار مستبدانه رضاخان بر یک شکل کردن البسه ایرانیان، ورود جامه ی پرزرق و برق فرنگی و زحمت فراوان بافت البسه سنتی، روستائیان و عشایر ایرانی کم کم از به تن کردن البسه سنتی شان دست کشیدند اما بسیاری از آنها هیچ وقت نگذاشته اند کسی کلاه ازسرشان بردارد. کلاه یکی از شاخص ترین و ماندگارترین البسه ایرانیان بوده و هست. می توان بالای سر اقوام لر، کرد، آذری، ترکمن، بلوچ، عرب و قشقایی را دید و امیدوار و خوشحال شد از اینکه هنوز مردان و زنان ایرانی سرپوش های سنتی شان را به سر دارند، آنها با سرپوش و البسه رنگارنگ شان، یکی از بزرگ ترین موزه های زنده مردم شناسی دنیا را تشکیل
داده اند.
تاج پارچه ای
«دستاورد امروز نشانه مرد شمرده می شود.» این، آن چیزی اســت که دیولافوا سیاح فرانسوی در ایران زمان قاجار دیده بود و کشف کرده بود. در گذشته نه چندان دور مردان در تمام نواحی ایران دستار به سر می بستند و اهالی هر ناحیه را می شد از رنگ دستارشان شناخت. این همه استقبال از این سربند پرپیچ و تاب که استفاده از آن تاقبل از ورود اسلام به ایران هیچ پیشینه ای در ایران نداشت نتیجه روایات و احادیثی بود که در آنها به سر کردن عمامه را سنت پیامبر اسلام (ص) دانسته بودند.
«تاج فرشتگان شبیه به عمامه اســت» نقل اســت که چنین تشبیهی را امیرالمؤمنین علی (ع) از زبان پیامبر (ص) خدا شنیده و برای مؤمنان نقل کرده اســت. نگارگران ایرانی با استناد به همین روایت در مجالس نقاشی ایرانی دستار بر سر فرشتگانشان گذاشته اند. از دیگر روایات این چنینی می توان به حدیثی منتسب به پیامبر (ص) اشاره کرد که در آن عمامه، مرز بین کفر و ایمان دانسته شده اســت. یا روایاتی از سنت زندگی پیامبر (ص) که در آن رسول اکرم (ص) به مناسبت های متفاوت، عمامه هایی با رنگ های مختلف بر سر می گذاشتند. در ابتدای ورود اسلام به ایران، عمامه نشانِ عرب و کلاه علامت عجم بود، تا بالاخره مسعود غزنوی در سده پنجم قمری به نشانه فرمانبرداری از خلیفه ای که در بغداد بر تخت می نشست، دستار به سر بست. از این به بعد اســت که آرام آرام عمامه جای کلاه را بر سر ایرانیان می گیرد و تمام ویژگی ها و خصوصیات کلاه به آن تفویض می شود. دستاری که حالا کردهای ایران به سر می بندند، یادگار همان روزگار اســت. این دستار، سربندی عمامه شکل به نام «پَچ» اســت که از به هم پیچاندن پارچه ای منگوله دار به وجود آمده. دستارهای کردهای ایران، شبیه عمامه های حجیم و رنگارنگی اســت که در نقاشی های صفوی بر سر علما و درباریان اســت. عمامه ای که هر چه حجیم تر و بزرگ تر می بود، بهتر مقام و جایگاه بالای صاحبش را نشان می داد. عمامه هایی که صفویان روی سر می گذاشتند آن قدر بزرگ و حجیم شدند که شاردن، سیاح فرانسوی، وزن هر کدام از آنها را 12 تا 15 پوند (معادل 5/44 تا 6/86 کیلو) تخمین می زند. به جز کُرد مردان، بلوچ ها و افاغنه هم از چنین سرپوش هایی استفاده می کنند؛ البته از جنس و رنگی متفاوت. دیگر دستار به سران ایرانی اهالی سنی مذهب خراسان هستند که در سرزمین های هموار شرق این استان زندگی می کنند. علما، بعضی کشاورزان و روستائیان خراسان، همچنان از این دستارها استفاده می کنند. دستارهای خراسانی در واقع نوارهای پارچه ای سفید رنگی هستند از جنس چیت که دور عرقچینی نخی یا نمدی تابانده شده اند. دیگر ساکنان خراسان هم، از جنوب در بیرجند تا شمال در قوچان به تقلید از این جماعت سنی مذهب، دستار سر می کنند. اما این تاج های پارچه ای تنها تشابه ساکنان کردستان در کرانه باختر و خراسان در منتها الیه خاوری ایران نیستند، زنان کردستان و ترکمن های ساکن شمال خراسان هم سرپوش هایی تقریبا شبیه به هم به سر می گذارند.
کلاهی برای برداشتن
کلاهی که زنان ترکمن به سر دارند به جز اینکه نشان می دهد هر کدام از چه طایفه ای هستند، مجرد یا متأهل بودن آنها را نیز آشکار می کند. با این حساب، جوانان ذکور ترکمن حداقل به وقت انتخاب همسر تکلیف شان روشن اســت. این کلاه، سرپوشی گرد و ابریشمی اســت که تمام سطح آن را نخ های رنگی سوزن دوزی شده گرفته و عمرش به درازای دوران تجرد دختران ترکمن اســت. این کلاه ها که در نواحی ترکمن نشین «بوریک»، «طاقیه»، «طاخیه» یا «طاخیا» گفته می شود را روز عروسی از سر عروس بر می دارند و به جای آن کلاهی جدید می گذارند که اهالی طایفه «یموت» آن را «هاساوا» یا «خَساوِه» وطایفه «گوگلان» های ترکمن «توبّی» یا «توپپی» می گویندش.
«طاخیه» علاوه بر اینکه جزو البسه دختران ترکمن به حساب می آید بر سر مردان ترکمن هم می رود. در شب عروسی، سر هیچ داماد اصیل ترکمنی نباید بی طاخیه بماند. اما سرپوش معمول مردان ترکمن کلاه سفید رنگ پشمالویی اســت که معمولاً هنگام انجام مراسم و دست افشانی سر می شود و «تِلپک» یا «تیلپاق» صدا می شود. نوع مرغوب این کلاه از پوست بره «قَره گل» که بسیار پرپیچ و مجعد اســت تهیه می شود.
مردمان سرزمین های سرسبز باختری، ساده پسندتر و البته تنوع طلب تر از ترکمن ها بوده اند. سرپوش گیل مردان از اوایل سده سیزدهم هجری خورشیدی که وقایع نویسان، مردان حاشیه خزر را با کلاه های بلند مخروطی با نیمه مخروطی وصف کرده اند تا به حال تغییرات بسیاری به خود دیده اســت. «چالرز فرانسیس مکنزی»- سر کنسول انگلیس در رشت- در اواسط سده سیزدهم، این سرپوش های مخروطی شکل را شبیه گلدان های وارونه دانسته اســت و کمی بعدتر «ادوارد پولاک» اتریشی در دست نوشته های خود، گیلک ها را با کلاه های مخروطی از پوست گوسفند و آستری پارچه از جنس چلوار توصیف کرده اســت. این همان کلاهی اســت که مردان شهری و روستایی در دوره قاجار بر سر می گذاشتند، همان کلاهی که به دستور ناصرالدین شاه قاجار، بارها قدش آب رفت و نهایتاً به شکل استوانه ای نه چندان بلند در آمد. هر چند همین کلاه کوتاه قد هم در تابستان های شرجی شمال کشور به نفع یک عرقچین ساده از میدان به در می شد.
جنگ جهانی اول با خود کلاه های دیگر برای گیلانی ها آورد تا بالاخره رضاخان از راه رسید و تمام سرپوش هایی که تا آن زمان مورد استفاده گیلانی ها بود را از سر آنها برداشت. و کلاه فرنگی و شاپو، به جای آن گذاشت. کلاهی که هنوز بر سر مردان شهری و روستایی شمال کشور دیده می شود.
حرمت کلاه
کلاه بر سر مردان ایل بختیاری ابتدا راست و درست می ایستد اما به مرور زمان می لغزد و کج و کج تر می شود. کج سرگذاشتن کلاه، امتیازی اســت که به این راحتی ها نصیب مردان بختیاری نمی شود. در گذشته نه چندان دور، فقط خوانین بختیاری اجازه داشتند که کلاهشان را کج سربگذارند اما حالا این امتیاز به پهلوانان و بزرگان بختیاری هم داده می شود. در ایل بختیاری هیچ وقت کوچکتر حق ندارد جلوی بزرگتر کلاهش را کج سرکند. کج گذاشتن کلاه بر سر، در میان ایل بختیاری نشانه بزرگی و علو درجه اســت. شاید کج سردرکردن کلاه رسم غریبی به نظر برسد اما این رسمی اســت که در گذشته، میان ایرانیان طرفداران بسیاری داشته اســت، چنان که خواجه شیراز در دیوانش متذکر می شود که «نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست/ کلاهداری و آئین سروری داند.» ظاهراً کج گذاشتن کلاه رسمی قدیمی اســت که بختیاری ها و بعضی عشایر دیگر ایران اصرار دارند همچنان آن را به جا آورند. بختیاری ها از همان بچگی کلاه های نمدی گرد معروف و شناخته شان را بر سر می کنند و معمولاً کمتر کسی مردان اصیل بختیاری را در درازای عمر با عزتشان بدون کلاه می بیند. مردان بختیاری فقط در چند مورد معدود کلاه از سر می گیرند؛ به وقت خواب، زمان حضور بر سر مزار بزرگان بختیاری، در جنگ برای تحریک جنگاوران خودی، هنگام وساطت، به وقت قسم خوردن برای گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته شده و یا هنگام در خواست چیزی از بزرگ ایل. این اصرار بختیاری ها بر همیشه سر کردن کلاه نمدی شان، رسمی پارسی اســت و یادگاری اســت از دوران فرمانروایی هخامنشیان.
کلاهی که بختیاری ها به سر می گذارند شبیه همان سرپوشی اســت که در نقش برجسته های تاریخی بر سر مردان ماد و یا ساسانی می بینیم؛ البته اندکی کشیده تر از آنچه مردان سنگی بر سر دارند و همچنین با این تفاوت که از پایین به بالا گشاد می شود. کلاه های بختیاری معمولاً در رنگ های سیاه، سفید، قهوه ای و کرم رنگ وجود دارند و مردان بختیاری حداقل امکان انتخاب رنگ کلاهشان را دارند. به جز کلاه معمولی که بر سر بیشتر مردان ایل می رود، می توان سرپوش های دیگری هم بر سر بختیاری ها دید؛ از جمله «شونون» که کلاه گرد بی لبه ای اســت که جایش بر فرق سرچوپان اســت، کلاه خسروانی که بزرگان بختیاری بر سر می گذارند، «تشمال» که بر سر نوازندگان ساز و دهل دیده می شود و کلاه قهوه ای رنگی کوتاه تر از کلاه خسروانی که سرپوش شبانان اســت. حتی نقش کلاه بختیاری بر سنگ قبر، نشان دلاوری، جنگاوری و پهلوانی مرد خوابیده در دل خاک اســت. حجاران همیشه بالای سنگ قبر را برای نقش کردن کلاه پهلوان یا بزرگ زاده بختیاری کنار می گذاشتند. حتی دیدن کلاه در خواب هم برای مردمان این دیار نشانه بزرگی اســت، چنانکه فرالدین رازی هم در التعبیر فی علم التعبیر دیدن دستار و کلاه بر سر را در خواب نشانه فرمانروایی و مهمی دانسته اســت. سرکرده بختیاریان شکست خورده در جنگ کلاه از سرش برداشته و جامه از تنش کنده می شد، چنانچه حاجی خسروخان سردار ظفر پس از شکست به نشانه قبول آن داوطلبانه سرش را برهنه کرد.
هویت یک ایل
شاید اگر در حبس، سرِ ناصرخان قشقایی- رئیس ایل قشقایی- بلایی
می آمد، حالا مردان ایل قشقایی دیگر آن کلاه های لبه دار نمدی را بر سر نداشتند. ایل قشقایی در اواخر سده سیزدهم خورشیدی، ائتلافی بزرگ از اقوام ایرانی با زبانی مشترک بود که قدرتش رضاخان را به ترس و دلهره می انداخت، به همین خاطر، رضاخان رئیس این ائتلاف بزرگ را به تهران خواند و او را در حبس خانگی زندانی کرد. با دستور یک شکل شدن لباس توسط رضاخان، جامه سنتی قشقایی ها هم از تنشان بیرون آورده شد و لباس هایی با سلیقه شاه بر تنشان نشست. اما وقتی رضاخان از صدر به ذیل کشیده شد و روانه جزیره «موریس» شد، ناصرخان با کلاه قشقایی به دامان ایلش برگشت و کلاه دو گوش قشقایی را دوباره احیا کرد. به این ترتیب کلاه نمدی قشقایی از این پس شد نماد قدرت و خودمختاری قشقایی های کوچ رویی که سرزمین فارس را زیر پا داشتند. امروز، مردان سختکوش ایل قشقایی با اینکه پیراهن های آستین بلند امروز به تن می کنند و روی آن کت می پوشند، اما همچنان اصرار دارند که یادگار ناصرخان قشقایی را سر بگذارند. کلاه های نمدی سیاه رنگی که مردان قشقایی به سر دارند، نشان هویت و موجودیت ایل قشقایی اســت. این نشان هویت، سرپوشی مخروطی شکل و سیاه رنگ اســت که از پوست بره تهیه می شود.
اما کلاه در ایل بختیاری فقط مختص مردان نیست، زنان ایل هم کلاهی به نام «کلاقچه» دارند که همچنان یکی از اجزای ثابت البسه شان به حساب می آید. کلاقچه، کلاه کوچکی اســت که بر گیسوان زنان ایل می نشیند و روی آن یک روسری و یک سربند ابریشمی سیاه بسته می شود. در گذشته، زنان قبایل مختلف ایل بختیاری، به جای این سربند سیاه رنگ، شال هایی رنگی سر می کردند که از رنگ همین سربندها می شد زنان هر طایفه را از دیگران بازشناخت. مجاورت و آمد و شد بختیاران و قشقایی ها باعث شباهت پوشاک و سرپوش هایشان شده اســت.
رسم کلاه برداری
رضاخان پهلوی با طرح یکسان سازی لباس، به یکی از بزرگ ترین کلاه برداران تاریخ تبدیل شد. تا پیش از سال 1314 خورشیدی ایرانیان آزاد بودند که هر چه دلشان می خواست برسر بگذارند اما سفر رضاخان به عثمانی و دیدار با آتاترک که مدعی اصلاحات در سرزمین ترک زبانان عثمانی بود و سابقه کلاه برداری ازسر رعایای عثمانی را در کارنامه اش داشت، کار دست ایرانی ها داد. رضاخان که تصور می کرد پیشرفت کشور در برداشتن چادر از سرزنان و عوض کردن رخت و لباس ایرانی هاست، دست به کار شد. برداشتن کلاه سنتی از سر ایرانی ها را دولت «محمد علی فروغی» با برداشتن کلاه از سرکارمندان وزارت خارجه و گذاشتن کلاه لبه داری که کلاه فرنگی نام داشت، شروع کرد و کم کم کار بالا گرفت تا جایی که مأموران دولتی برای از بین بردن کلاه ایرانی ها حتی هنگام نماز، کلاه و عمامه ایرانی ها را از سرشان بر می داشتند. در نتیجه ای این کلاه برداری ها مردم معترض مشهد، به سرکردگی شیخ بهلول در مسجد گوهرشاد دور هم جمع شدند. اما «فتح الله پاکروان» استاندار وقت خراسان از مقامات بالادستش حکم تیر گرفت و دستور داد تا مردم را در صحن مسجد به خاک و خون بکشند. رضاخان در این راه، درست جا پای آتاترک گذاشته بود چرا که پس از ممنوعیت استفاده از کلاه در عثمانی، سر با کلاه بسیاری از ترکان بالای دار رفته بود. خشنونت رضاخان در برداشتن کلاوه و عمامه باعث شد ارزش آن بالا رود تا جایی که در دوران سخت به سر گذاشتن عمامه نشان کرامت و تشخص شده بود.
استفاده از کلاه فرنگی اما آخرین تغییر ذائقه رضاخان نبود. کمی بعدتر کلاه لبه دار پهلوی دل او را زد و سعی کرد تا کلاه شاپو به سر ایرانیان بگذارد. با این روند، اندک اندک البسه های سنتی که سال ها بر تن های ایرانی رفته و برازنده آنها شده بود از رونق افتاد. آنچه امروزه تک و توک بر تن و سر مردان و زنان ایلات و عشایر و روستاییان ایران دیده می شود در واقع آخرین تکه ها از البسه ای هستند که عمری به درازای تاریخ زندگی بشر در جغرافیای ایران زمین دارند.
منبع: نشریه سرزمین من شماره 36