مشکلات بین هر زوجی وجود دارد و با صحبت کردن و یا کوتاه آمدن یکی از طرفین قابل حل شدن اســت حتی بین زن و مردی که باهم نامزد کردهاند نیز همچین مسائلی وجود دارد و جای نگرانی نیست اما برخی از مشکلات هم باید به صورت ریشه ای بررسی شوند.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ بعضی زوجها از اول نباید ازدواج میکردهاند. شاید گفتن چنین حرفی زننده و سرد به نظر برسد اما مهم اســت که عروس و دامادها بدانند صرف اینکه قرار ازدواج یا حتی عروسی گذاشتهاند به این معنا نیست که حالا مجبورند با هم ازدواج کنند.
این یک مشکل واقعی اســت. زوجها عاشق هم میشوند، نامزد میکنند و شروع به تنظیم قول و قرارهای عروسی میکنند. گاهی مدتها همدیگر را میشناختهاند و گاهی همهچیز مثل برق و باد جلو رفته. فشار برنامهریزی برای عروسی، اگر عروس و داماد هم نظر نباشند (به خصوص اگر یک عروسی بزرگ باشد) میتواند باعث ایجاد اختلافات و درگیریها شود. اما وقتی دعواها تا حد قهر و آشتی، و صحبت از به هم زدن عروسی پیش برود، وقتش رسیده درباره اینکه اصلا باید ازدواج کنید یا نه فکر کنید.
میتوانید این ۵ دلیل را برای تجدید نظر در ازدواج در نظر بگیرید:
کارهایتان را متوقف کنید. عروسی را عقب بیاندازید. ممکن اســت هزینههایی که کردهاید از دست برود. ممکن اســت احساس شرمندگی کنید؛ احساس کنید که آبرویتان در برابر دوست و آشنا میرود، اما در نهایت، شما نباید با کسی که در موردش کاملا مطمئن نیستید ازدواج کنید. عروسی را عقب بیاندازید و فکر کنید. اگر بنا باشد «زمان» همه چیز را حل کند، عروسی عقب افتاده را دوباره در زمان بهتری برگزار میکنید.
همه اطرافیان، دوستان و همکاران، آماده عروسی شما شدهاند و آن روز را برای شما کنار گذاشتهاند؛ خودتان و والدینتان کلی هزینه کردهاید، لباس عروسیتان آماده اســت و خیلی به شما میآید؛ اینها هیچ کدام دلیل خوبی برای تن دادن به ازدواج نیستند. و شما نباید به خاطر دلایل بد خودتان و یک نفر دیگر را به هم گره بزنید. بیخیال هزینهها باشید؛ اگر با کسی که نباید، ازدواج کنید، چند برابر این مبلغ خرج مشاوره و دادگاه و طلاق خواهد شد.
مهم نیست کدام یک از طرفین روی دیگری دست بلند کرده. من همسر یک افسر پلیس هستم و داستانهای وحشتناکی از خشونت خانگی شنیدهام؛ درباره زوجهایی که با هم درگیر میشدهاند و کار به جایی میرسیده که همسایهها به پلیس زنگ میزدهاند، اما وقتی پلیس میآمده هر دو دعوا را انکار و پلیس را رد میکردهاند (حتی وقتی یکی از آنها در حال خونریزی بوده اما میگفته یک اتفاق باعث آن شده). تا روزی که پلیس دوباره به خانه آنها میآید چون یکی از آنها دیگری را به قتل رسانده. اتفاقات این چنینی بیشتر از آنکه فکرش را بکنید اتفاق میافتد. اگر مرد یا زنی که فکر میکنید عاشقش هستید و میخواهید با او ازدواج کنید خشونت فیزیکی نشان میدهد و به شما صدمه میزند، به هیچ وجه با او ازدواج نکنید.
اگر چنین چیزی برای شما پیش بیاید، یعنی مشکلی جدی وجود دارد که، هر چقدر هم که شما در موردش در انکار باشید، بقیه آن را میبینند. منظورم وقتی که پدر عروس شغل داماد را دوست ندارد یا مادر داماد لباس پوشیدن عروس را، نیست. منظورم نگرانیهای جدی مانند اعتیاد به مشروبات الکلی یا مواد مخدر، خشونت، مسائل جنسی، خیانت یا دورغگویی در یکی از طرفین اســت. احتمالات دلایل قوی دیگری هم وجود دارد که میتواند باعث چنین دخالتی توسط یکی از طرفین شود اما این برای آنها هم آسان نیست. اینکه به فرزند بزرگسالت بگویی در آستانه بزرگترین اشتباه زندگیش قرار دارد نمیتواند کار آسانی باشد. هیچ پدر و مادر دوست ندارد قلب پسر یا دخترش را بشکند. اگر آنها دارند این کار را میکنند، اگر یک دوست یا یکی از اعضای خانواده خیلی جدی مینشیند و با شما درباره نگرانیهایی درست صحبت میکند، این یعنی موضوع آنقدر عظیم بوده که لازم بوده دربارهاش صحبت شود و نمیشده آن را ندیده گرفت. خیلی جدی به موضوع نگاه کنید؛ شاید لازم باشد یک نفر سوم، مثلا یک مشاور را درگیر کنید، تا مطمئن شوید تصمیمی که گرفتهاید فاجعهبار نیست. به قول معروف گاهی درختها نمیگذارند جنگل را ببینید. گاهی لازم اســت کسی که تخصص مشاوره دارد واقعیت را به شما نشان دهد.
اختلافات مالی گاهی چندان مهم نیستند؛ گاهی موضوع فقط به رسم و رسومات ظاهری برمیگردد؛ اما اگر باورهای اساسیتان درباره ازدواج و مسائل مالی اختلاف دارد، شما آماده ازدواج با هم نیستید. مثلا اگر شما واقعا باور دارید که «هر چه من دارم برای خودم و هر چه تو داری برای خودت» اما همسر آیندهتان نه؛ شما با هم مشکل خواهید داشت. همچنین پول هیچوقت نباید دلیل ازدواج با کسی باشد که در زمینههای دیگر رفتار درستی ندارد. به همین ترتیب، اگر دلیلی دارید که باعث شود فکر کنید همسر آیندهتان بیشتر به پول شما علاقه دارد تا خود شما، لازم اســت قبل از اینکه ازدواج کنید تأملی عمیق در این مورد داشته باشید.
اگر نامزد کردهاید و مطمئن نیستید که باید ازدواج کنید یا نه، برنامهریزی برای عروسی را متوقف کنید. یک قدم عقب بروید و درباره علت نگرانی و تردیدتان فکر کنید. یک لیست از دلایل بنویسید. از یک ناظر بیطرف برای مشورت یا یک متخصص برای مشاوره وقت بگیرید. اگر از طرف او اذیت و آزار دیدهاید، خودتان به تنهایی به مشاوره بروید. اگر به حرف دوستان و والدینتان گوش نمیدهید، شاید یک نفر که اسمش «کارشناس» باشد بتواند کاری کند که شما حقیقت را ببینید. شاید یک متخصص بتواند به هر دوی شما کمک کند تا مشکل را رفع کنید و نهایتا با هم ازدواج کنید.
به تعویق انداختن عروسی به این معنی نیست که با هم ازدواج نخواهید کرد. فقط به این معنی اســت که شما آماده برداشتن قدم آخر نیستید. حقیقتا هیچ دلیلی وجود ندارد که شما به خاطرش مجبور به ازدواج شوید.
به تعویق انداختن عروسی و مشاوره میتوانند از خجالتآورترین، ناراحتکنندهترین و آزاردهندهترین کارهایی باشند که در زندگیتان مجبور به انجامشان هستید، اما آیا این باز بهتر از آن نخواهد بود که مجبور باشید توضیح دهید چرا ازدواجتان فقط چند ماه به طول انجامید یا اینکه چرا دوباره صورت و بدنتان به خاطر کتکهای همسرتان کبود شده؟
من هم دلم میخواهد همه عشق واقعیشان را پیدا کنند، با او ازدواج کنند و خوشبخت شوند. اما همه به درد ازدواج با هم نمیخورند. صرف اینکه قرار عروسی گذاشتهاید، به این معنا نیست که باید ادامه راه را هم بروید و ازدواج کنید، در حالی که همه نشانهها به شما میگویند این کار اشتباه اســت.