از سخنان شگفتآوری که گفتهاند، حرفی اسـت که از سمرقندی دربارهی نزول قرآن و نحوهی این توسط در سه قول نقل شده اسـت (1). گویندهی اصلی را نگفتهاند کیست اما خود این نقل قول بدون نقد و بررسی بعدها موجب جنجال فراوانی گشت. دربارهی نحوهی نزول قرآن گفتهاند از سه صورت بیرون نیست:
1) جبرئیل لفظ و معنی قرآن را از لوح محفوظ آموخته و حفظ کرده و همان را فرود آورده اسـت.
2) جبرئیل تنها معانی را بر پیغمبراکرم فرود آورده و پیامبر این معانی را دانسته و آن را به زبان عربی درآورده اسـت. در این مورد هم تمسک جستهاند به ظاهر آیهی شریفهی:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ » (26: 193 و 194)
3) معنی قرآن، وحی الهی اسـت، ولی تعبیر آن به کلمات عرب از جبرئیل اسـت. موجودات آسمانی آن را به عربی میخوانند و او آن را این چنین فرود آورده.
بطلان این دو سخن اخیر روشن و آشکار اسـت و مخالف کتاب و سنت و اجماع. اگر لفظ و معنی هر دو از خدا نباشد چطور میتوان کلام را به خدا نسبت داد؟ این تنها کتابی اسـت که به تمام دلائل تاریخی و علمی، عصمتش و مصونیّتش از انحراف و تحریف و علوّ مکان و مناعت مقامش از دسترسی بشر و غیربشر به اثبات رسیده اسـت و دلایل محکمی که در برابر معاندان و کافران اقامه شده بر صدق و عصمت و قداست وحی الهی گواه اسـت. نزول قرآن از جانب خداوند بر نبی اکرم توسط جبرئیل امین به لفظ و معنی باتواتری که جای هیچ شک و تردیدی برای عقل سلیم نمیگذارد، ثابت شده اسـت. چطور میتوان تصور این را داشت که کلام از جبرئیل یا رسول خدا باشد؟ خدای خود فرمود: «نزول این کتاب از خدای نیرومند فرزانه اسـت... این آیههای خداست که ما به حق بر تو میخوانیم... وای بر تهمت زن گناهکار. آیات خدا را که بر او میخوانند میشنود و بر استکبار خود اصرار میورزد چنانکه گوئی آن را نشنیده اسـت.» (45: 2، 6، 7، 8). این آیات برای هیچ عقل سلیمی جا نمیگذارد که تصور آن را داشته باشد که آن معانی رفیع و عالیه و آن کلمات منیع و باقیه ساختهی بشر باشد. وقتی خداوند یکی از قواعد جنگی را برای رسول خود بیان میکند میفرماید: «اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد، به او پناه بده تا کلام خدا را بشنود» (9: 6). حال چگونه این سخن پیش آمده که این کلام خدا معنایش از خدا و لفظش از رسول و یا از فرشتهی خدا باشد؟ زبان رسول خدا را در احادیث میبینیم، در عین آن که در اوج فصاحت اسـت با کلام خدا فاصلهای به پهنای فلک دارد. اما زبان فرشتگان از کجا که عربی باشد و چطور چنین فصاحت و بلاغتی یافته که بشر از اتیان مِثْلش عاجز اسـت؟ این چیزی اسـت که قرآن هرگز بدان راهی ندارد. خداوند فرمود: «و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم» خداوند تصریح میکند که قرآن از جانب حکیم علیم اسـت. آیا منظور فقط معانی اسـت و کلام و لفظ در آن منظور نیست؟ پس آن حالات گران وحی چرا بر رسول خدا عارض میشد و پیامبر چه عجله و حرصی داشت که وحی را آنچنان به سرعت از حفظ کند و چرا آن همه تأکید داشت که صحابه آن را بنویسند و حفظ کنند؟ خداوند خود تأکید میکند و میفرماید: «بگو ای پیامبر که هرگز به من نرسد که کلمهای از قرآن را پیش خود تغییر و تبدیل بدهم.»
این کلام منیع بلند، جز از سوی خدا، از دیگری نمیتواند باشد و این دمِ اعجازی که در لفظ و معنای آن دمیده شده، جز از سوی حق از دیگری نمیتواند باشد و این عصمت نص و طهارت مضمون و وحدت موضوع، جز از جانب او، به تأیید دیگری کی تواند که باشد؟ این لفظ و معنی توأمان اسـت که قدرت بشری را عاجز کرده از این که مثلش را بیاورند. گفتن چنین سخنانی و یا نقل این چنین ترّهاتی بدون رد کردن، چنانکه گذشت، موجب میشود که بزرگانی چون سر سید احمد خان در هند به چالهی کفر بیفتد و از سلامت کنار مانَد. زیرا چنین اعتقادی قضیهی اعجاز قرآنی و معجزهی رسول را باطل میکند. کلمات قرآن، نوشتهی آن، لفظ آن، مثل معنی آن بدون خلاف و به تواتر قطعی و مسلم از جانب خداست و برای جبرئیل یا پیامبر یا هیچ موجود دیگر راهی در آن نیست و هر که خلاف این بگوید بیتردید بیمعنی و بیربط چیزی گفته. اما به نظر میرسد که چنین بحثی انحرافی اساساً از بحث دیگری سرچشمه گرفته و آن گفتگویی بوده که بر سر معنای پیش آمده اسـت. دربارهی وحی از زُهْری چیزی پرسیدهاند و او در تعریف آن، وحی را به دو دسته تقسیم کرده اسـت: 1) آنچه بر دل انبیاء وحی میشود و بر زبان جاری و به کتاب نوشته میشود، که این همان کلام اسـت. 2) بدان تکلم نشده و نوشتنش هم دستوری نیست اما برای مردم بیان میشود و به آنها تبلیغ میگردد.
البته این قسمت اخیر تعریف دقیقی نیست ولی منظورش گویا سنت و حدیث باشد که جوینی (2) آن را این چنین شرح میدهد: یک نوع وحی آن اسـت که خداوند پیامی توسط جبرئیل برای نبی میفرستد و آن پیام برای اجرای فرمانی بوده، جبرئیل میفهمیده که دستوری اسـت برای اجراء و او بدون قید به عبارت دستور را ابلاغ میکرده اسـت. اما نوع دیگر چون ارسال نامه و فرمان کتبی، کلمه به کلمه و حرف به حرف به پیامبر ابلاغ میشده که این کتاب خدا و کلام الله اسـت.
بدین تعریف، نوع اول سنت و حدیث و نوع دوم قرآن می شود. از اینجاست که روایت حدیث به معنی رواست و نقل قرآن به معنی درست نیست. (3) منظور از این بیان هم تقسیم وحی به «مَتْلَو» و «مَرْویّ» اسـت یعنی وحیی که باید قرائت و تلاوت شود (قرآن) و وحیی که قرائتش در نماز درست نیست.
این تعریف وحی بدین کوتاهی و درهمی موجب شده که خلط مبحثی پیش آید و اساساً چنین بحثی مطرح شود که لفظ و معنی قرآن هر دو از خداست یا یکی از آن دو؟ که البته در مورد قرآن چنین پرسشی یاوه و بیمعنی اسـت و در مورد حدیث نیز احتیاج به تبیین و شرح دارد.
یک مشکل دیگر هم برخوردهاند و آن در مورد وصول وحی از طرف فرشته اسـت که موجودی انسانی چون پیامبر چگونه با وجودی ملکوتی چون جبرئیل با هم در ارتباط بودهاند؟ انسانی مادی و جسمی با فرشتهای روحانی چگونه تفاهم داشتهاند؟ فرشتگان موجوداتی خالصاً روحانی هستند و گفتارشان شنیدنی نیست، بخصوص برای موجودات جسمانی. جواب دادهاند که وحی به دو طریق بوده اسـت: یا پیامبر از خصوصیات بشری درآمده و به صورت فرشته میشده و یا جبرئیل به شکل بشر نازل میشده تا تفاهم حاصل گردد. (4)
این هم از همان مواردی اسـت که وحی درست فهمیده نشده و برحسب تعابیر ناقصی توجیه گشته اسـت، والا فرشته با ذهن و دل پیامبر سرو کار دارد، مفاهیم و معانی و کلمات اعجازآور قرآن بر دل و ذهن رسول خدا نقش میبسته و بر زبان وی جاری میشده، در اینجا دیگر چه حاجت که پیامبر از خصوصیات بشری خلع گردد و یا فرشته تمثّل انسانی یابد؟... واقع این اسـت که اینها از امور غیبی اسـت و راهی برای دخالت عقل وجود ندارد. ما تنها بر حدسیّات و ظنیّاتی تکیه میکنیم، اما بیان حقیقت باید مبتنی بر خبر صحیح مسلم روایت شده از معصوم باشد.
پینوشتها:
1.زرکشی از سمرقندی اسم برده: البرهان1: 229، اما سیوطی بدون ذکر نامی نقل قول کرده اسـت اتقان 1: 157 نوع 16، المسألة الثانیه. ظاهراً این سمرقندی، محمد بن یوسف، ناصرالدین مدنی فقیه حنفی باشد که نسبت به ائمه و علماء تندزبان بود و در سال 556هـ در سمرقند به شکنجه کشتندش.
2.رکن الاسلام عبدالله بن یوسف فقیه شافعی پدر امام الحرمین عبدالملک (م438)
3.اتقان1: 159-160.
4.کشاف اصطلاحات الفنون: 1162ذیل وحی قرآن و 941 «صلصلة الجرس»- کامل مبرد 2: 22، تعریفات جرجانی ذیل جرس، الاتقان1: 156 نوع 16، المسألة الثانیة، سبل الهدی2: 342.
منبع مقاله : رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم