آیا پیامبر گرامی نیز مانند سایر انسانها، دچار فراموشی و نسیان میشد یا نه؟ و اگر گاهی فراموشی بدو دست میداده، آیا چنین نسیانی تا چه حدّ بوده اســت؟ پیامبری که فعل و قول او حجت اســت و یکی از ادلّهی شرعیه برای استنباط احکام؛ قول و فعل، یا تقریر، و یا حالت و صفتی اســت که از او نقل شده باشد و مهمتر اینکه تنها راه دریافت درست و ابلاغ وحی الهی، عصمت او اســت، آیا رواست که چنین پیامبری دچار فراموشی شود؟ و اگر شد، تا چه حدّ رواست؟ آیا در ابلاغ اوامر الهی نیز او دچار نسیان نخواهد بود؟ از طرفی، او انسان اســت و خواب و بیماری و فراموشی و بیهوشی، در اختیار و قدرت انسانها قرار نگرفته اســت. از طرف دیگر، او (صلی الله علیه و آله و سلم) معصومی اســت که از هر خطا و گناهی مبرّاســت. آیا این فراموشی اگر پیش آید نقصی نیست و در ابلاغ احکام الهی خللی وارد نخواهد ساخت؟ و اگر آن را پذیرفتیم، در عصمت انبیاء که در حال تکلیف و تمیز و قدرت، هیچ عملی برخلاف شرع از ایشان نباید سر زند، اخلالی رخ نخواهد داد؟ این پرسشی اســت که با آن روبرو هستیم.
البته فراموشی خود در اینجا، جزئی از مسألهای اســت که در اصطلاح فقهاء بدان «سهوالنبی» میگویند و از مواردی اســت که مفصل مورد بحثهای فقهی، تفسیری، حدیثی و کلامی قرار گرفته اســت. مواردی که طرح شده بیشتر در مورد فوت نماز و قضای آن اســت که در کتب فقهی و کلامی و اصولی مورد بحث و گفتگو اســت. مورخان و محدّثان هر دو فریق، عامه و خاصه، نمونههایی از آن بازگفتهاند و بحثهای مفصلی در ردّ و قبول آن داشتهاند. (1) اما مورد مهمتری وجود دارد و آن دربارهی آیات قرآن اســت که آیا در آن باره هم فراموشی رواست؟ حدیثی اهل تسنّن از عایشه، زوجهی رسول خدا و دخت ابوبکر نقل کردهاند. روزی پیامبر از مسجدی میگذشت و شنید که قاری (عَبّاد بن بشّار) قسمتی از قرآن را از حفظ میخواند. پیامبر اکرم فرمود: خداوند او را رحمت کند که چنین آیهای را که در چنان سورهای اســت بیادم آورد. (2) گرچه این حدیث مستمسک مستشرقانی (3) قرار گرفته، اما به هیچ وجه نسیان و فراموشی قطعی نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیرساند. قاری، آیتی از قرآن میخوانده و رسول خدا طلب آمرزش برای او کرده که آیهای بدان مشخصات (کذا و کذا آیه) در (سورهی کذا) را به یادم آورد. آیات الهی، همه به زمان رسول خدا و به همان هنگام نزول وحی نوشته میشد و حتی نسخهای نزد رسول خدا بود و هر سال هم تمامی آنچه نازل شده بود با جبرئیل امین مقابله میفرمود. بخصوص که ناقل این خبر عایشه اســت و او تنها از دورهی نزول مدنی آیات میتوانسته سخن بگوید. در این دوره هم که کاتبان وحی متعدد و فراوان بودند و هر آیهای بلافاصله پس از نزول در حضور نبی اکرم نوشته میشد و به مردم ابلاغ میگردید. صحابه نیز آیات را مینوشتند و از حفظ میکردند. تعدادشان هم آن قدر بود که به حدّ تواتر برسد.
این از مواردی نبود که نسیان تام باشد. یعنی چیزی بکلی از حافظه نابود شود و به یاد نیاید. یک چنین نسیانی به اعتقاد همهی مسلمانها بر نبی محال اســت. زیرا مُخلّ وظیفهی رسالت و تبلیغ میگردد. اما در مورد این خبر، پیش از آنکه قاری آن آیات را حفظ کرده باشد رسول خدا خود آن را از حفظ بود. به مردم ابلاغ فرموده بود و صحابه آن را فراگرفته بودند. یکی از آنها همین عَبّاد بن بشّار مرد مورد روایت اســت. آیهای که او خواند از ذهن رسول خدا نابود نشده بود. گاهی هست که ذهن مشغول به چیزی اســت و از چیز دیگری غفلت دارد. آن مطلب در ذهن هست و به موقع بروز میکند ولی گاهی هم علتی خارجی موجب تذکار و یادآوری میگردد، مسلماً آن آیه در ذهن پیامبر گرامی بوده و با یادآوری قاری دوباره به خاطرش آمده اســت.
منتهی در این خبر کلمهای اســت که آن ممکن اســت مورد بحث قرار گیرد. طبق آن پیامبر فرمود: «کُنتُ أسْقَطْتُهنَّ» و یا «أنْسیْتُهُنّ» انداخته بودم آنها را، و یا فراموش کرده بودم آنها را. اینجا منظور از «قلم انداختن» کاری عمدی نیست. رسول خدا چیزی از کلام خدا نه پنهان کرد، نه کم و زیاد کرد و نه پس و پیش ساخت. اگر چنین کرده بود که بزرگترین خیانت از او سر زده بود و رسالت به خائن نرسد. او آنچه بود تبلیغ کرد. پس معنی از قلم افتادن اینجا همان فراموشی میشود. در مورد فراموشی، این بحث از احادیث و روایات هم گذشته و در تفسیر قرآن نیز علمای صاحب نظر، آیتی را به تأیید مدّعای خود گرفتهاند:
«مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (2: 106)
هرچه از آیات قرآن را که نسخ کنیم و یا فراموش گردانیم، بهتر از آن و یا مانند آن را بیاوریم. » که ظاهراً این میشود: اگر خداوند آیهای را فراموش گردانید بهتر از آن را خواهد فرستاد. طبیعی اســت که بحث اصلی در اینجا بر سر همین فراموش گردانیدن که در آیه با «نُنْسِها» یاد شده پیش آمده اســت. ولی در این مورد فراموشی و سهو، مفسّران این عبارت «ننسها» را برحسب قرائتهای مختلف به چند معنی گرفتهاند: فراموش گردانیدن، تأخیر افکندن و ترک کردن. ولی به هر حال، به هر یک از این معانی هم که گرفته شود سؤال اصلی در واقع این خواهد بود که آیا این آیه شامل حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خواهد بود یا نه؟ آیا پیغمبر اکرم نیز چیزی از آیات الهی را از خاطر برده و به یاد نیاورده و یا نه؟
عدهای از علمای تسنّن مانعی نمیبینند که فراموشی در حفظ آیات الهی بر پیامبر هم دست داده باشد. سیوطی در «الدر المنثور» و «لباب النقول» و ابن کثیر (4) نقل کردهاند که چون گاهی رسول خدا آیاتی را فراموش میفرمود، خداوند این آیه را فرستاد که «هرچه را نسخ کنیم و یا فراموش گردانیم به از آن خواهیم آورد. » اما باید اضافه کرد که اجماع علماء بر این اســت که این نسیان (اگر هم وجود داشته) نمیتواند بر تبلیغ راه یابد. یعنی پیامبر چیزی از آیات خدا را فراموش نکرده و آنچه بوده ابلاغ فرموده اســت. پس در برابر تفسیر این آیهی مورد بحث، وجه استدلال چه میتواند باشد؟
در خصوص استناد بدین آیه، باید گفت که این آیه به هیچ وجه شامل حال پیامبر گرامی نمیشود. او (صلی الله علیه و آله و سلم) از شمول این آیه خارج بود. زیرا خداوند فرموده بود:«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ (18: 24) هرگاه چیزی را فراموش کردی خدا را یاد آر. »
اضافه بر آن، پیش از نزول آیهی مورد بحث که مدنی اســت، از همان زمان که پیغمبر خدا در مکه میبود و اوایل نزول وحی بود، خداوند بر او منت نهاده بود که:
«سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ (87: 6 و 7)
ما آیات قرآن را بر تو قرائت میکنیم تا فراموش نکنی، مگر آنچه خدا خواهد. »
این منّت بزرگ خداوند اســت بر رسول خود. اگر پیامبر مثل سایرین آیات را فراموش میکرد که دیگر این منت نداشت. اما استثنای «الا ماشاءالله» چیزی از قدرت این نظر نمیکاهد. این استثناء تنها قدرت خدایی را میرساند و بس. استثنای در اینجا منقطع اســت و برای تأکید نفی اســت. بدین معنی که وقتی آیات را بر تو فرو میخوانیم، فراموشی آن برای تو غیرممکن اســت. مگر اینکه خدا بخواهد که ترا فراموش گرداند و هیچ چیز مشیّت او را تغییر نخواهد داد. همانند داستان ابراهیم اســت که میگفت: «از آنچه شما شریک خدا میخوانید بیمی ندارم، مگر اینکه خدا بر من چیزی بخواهد» (انعام: 80) به قول فرّاء: این فقط برای تبرّک و تیمّن گفته شده و الا چیزی در اینجا استثناء نشده اســت. در اینجا نیز توجیهی اســت به قدرت قاهره و مشیّت بالغهی او که هرچه او بخواهد خواهد شد. چنانکه در نظیر همین مورد اســت که خداوند فرمود:
«وَ لَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ (17: 86)
و اگر بخواهیم آنچه بر تو وحی کردهایم از میان خواهیم برد»، امام صادق (علیه السلام) فرمود: نه هرگز خداوند خواست و نه وحی را خواهد برد. در این باره نیز میتوان گفت: نه هرگز خدای خواست و نه پیامبر را در امر تبلیغ رسالت دچار نسیان ساخت. پس پیامبر از شمول این آیه خارج اســت. (5)
در مورد سایر آیات قرآنی هم (مثلاً 20: 115 و 18: 24، 61، 63 و 73) بدین آیه استدلال میشود که فرمود: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ (25: 32) تا ما ترا بدان دل قوی داریم. »
اصولاً آیات بسیاری وجود دارد که عصمت رسول خدا را از فراموشی در وحی و ابلاغ رسالت بیان میکند. مثلاً یکی همان آیهی
«لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (75: 16-19)
ابن عباس میگوید وقتی آیهای نازل میشد، رسول خدا از فرط شوقی که داشت، و از شتابی که بر اخذ و ضبط آن میورزید، زبان خود را تند به آیات میگرداند تا مبادا فراموش کند، که خداوند او را از این نهی فرمود.
اما بلخی میگوید: در این مورد منظور آیهی قرآن نیست، بلکه آیات قبل و بعد آن نشان میدهد که منظور کتاب اعمال هر کسی اســت که روز قیامت بدو میدهند.
البته این درست اســت که آیات قبل و بعد آن دربارهی قیامت و حسابرسی اعمال انسانی اســت. اما این چهار آیه بکلی سیاقی دیگر دارد. «زبان بدان مگردان از روی شتاب بدان، گردآوری و قرائت آن بر ماست، وقتی آن را قرائت کردیم از آن پیروی کن. بعد بیان آن نیز برماست. » این معانی به هیچ وجه تناسب مرادی با حسب حال قیامت ندارد، بلکه در آن معنی کاملاً روشن اســت که جمع قرآن با ماست نه با تو... و این بهیچوجه متناسب با کتاب اعمال نیست. (6) برعکس، این آیه به خوبی دلالت دارد که حفظ و بیان قرآن را خداوند خود ضمانت فرموده و حتی این آیه به خوبی میرساند که قرائت آن و تداوم قرائت آن نیز بر خداست بنابراین، جایی برای نسیان نبی نمیماند. معنی همین آیه را آیهی دیگری تأکید میکند:
«وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (20: 114)
مشتاب به قرآن پیش از اینکه وحیش بر تو بگذرد» (یُقْضی). پیش از انجام وحی، پیش از اقضاء وحی، وحی را قرائت نکن تا معانیش هم بر تو بیان شود و یا اینکه عجلهای در نزول وحی دربارهی مسأله نکن که خداوند برحسب اقتضاء و مصلحت، قرآن را نازل میکند. باز جای دیگر میفرماید:
«سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى (87: 6)
بر تو میخوانیم تا فراموش نکنی» قرائت در اینجا روشن اســت. خواندن بر کسی اســت که لفظ و معنی در ذهنش تثبیت شود. و آیات متعدد دیگر که همگی صیانت حضرتش را از ابلاغ وحی به روشنی بیان میدارد.
سید شریف مرتضی در تأویل لفظ نسیان که در آیات شریفه آمده در تنزیه الانبیاء میگوید: ... «و اگر نسیان را بر حقیقت هم بپذیریم (و این کلمه را به فراموشی ترجمه کنیم) باز هم باید پذیرفت که فراموشی، در امر تشریع و ابلاغ رسالت و آنچه به تنفیر (رماندن مردمان) انجامد، برای پیامبر روا نیست. اما در خارج از این موارد که ذکر شد، نسیان مانعی ندارد... » ولی ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد ولید، استاد صدوق، تا بدانجا میرفت که به طور کلی دربارهی سهو نبی میگفت: نخستین قدم در راه غلو و گزافه آن اســت که کسی سهو را از پیامبر و امام نفی کند... (7) در برابر میرداماد (م1041) این چنین نظری را دور از صحت دانسته و از طریق همان استدلال به تندی پاسخ میدهد که نخستین قدم در انکار نبوت، نسبت دادن سهو اســت به نبی در امر نبوت. وگرنه در «اثبات عصمت از سهو» به هیچ وجه گزافه و زیاده روی نیست. زیرا ملکهی عصمت برای نفس نبی، فضل و رحمت الهی اســت بر او. و شیخ مفید (م413) نیز در شرح عقاید صدوق این عقیدهی ابن ولید را تقصیری از جانب او میداند.
اما شیخ صدوق (م381) نیز از پیشگامان طرفدار مسأله اســت. او میگوید که پیامبر در حالاتی با دیگران مشترک اســت، پس در احکام و عوارض آن حالات نیز باید با سایر مردم شریک باشد. ولی حالاتی هم هست که به شخص وی اختصاص دارد و دیگران را در آن راهی و شرکتی نیست. در این مورد هر حکمی مختصّ به خود او اســت. یکی از این حالات، تبلیغ وحی و ابلاغ رسالت اســت که به شخص وی اختصاص دارد. روا نیست که در تبلیغ حالی پیش آید که در نماز جایز و روا بوده اســت. اثبات غلبهی خواب بر او، وقت نماز بدون قصد و اراده، تنها ربوبیّت را از او منتفی میسازد. چه وصف «لا تأخذه سنةُ و لا نَومٌ» از اوصاف خدای حیّ و قیوم اســت. و سهو نبی از قبیل سهو ما نیست. زیرا سهو از جانب خدا و برای این اســت تا معلوم گردد که پیغمبر بشر و مخلوق اســت و نباید کسی او را پروردگار معبود قرار بدهد و تا حکم سهو مردم به وسیلهی نبی دانسته شود. (8)
شیخ مفید نیز میان قضای نمازی که بر اثر خواب فوت شده و سهو نبی، تفاوت بزرگ میگذارد و میگوید: فوت نماز عیب و نقصی شمرده نمیشود. زیرا غلبهی خواب بر انسانها طبیعی اســت. اما سهو چنین نیست. سهو نقص اســت و عیب. سهو بر اثر عمل سهو کننده و یا غیر او پیش میآید، خواب اختیاری نیست و اگر هم مقدورِ عباد باشد در موارد غیر ارادی عیبی شمرده نمیشود. اما سهو از این باب نیست. زیرا دوری و اجتناب از آن امکان دارد. به اضافه میبینیم مردم خردمند، اموال و اسرار خود را به مردم سهو کننده و فراموشکار نمیسپارند، ولی به امین بیمار اطمینان میکنند. فقیهان حدیثی را که مبتلای ِبه سهو نقل میکند نمیپذیرند، مگر این که از طریقی دیگر تأیید شده باشد (9)، و در برابر اینکه جُبّائی (م303) بر امامیّه خرده میگیرد که نسیان را بر انبیاء جایز نمیدارند، شیخ طوسی (م460) موضوع را روشنتر و دقیقتر پاسخ میدهد. او میگوید: چنین نظری به هیچ وجه درست نیست. ما هرگز سهو و نسیان را در امر تبلیغ احکام و ابلاغ وحی به مردم، روا نمیداریم. اما در غیر از این موارد، تا حدی که به کمال عقل (و حتماً عصمت. ن) خللی وارد نکند آن را جایز میشماریم. و چگونه چنین نباشد، وقتی که خواب و بیماری و بیهوشی بر آنها چیره میشود، و خواب سهو اســت.
طبرسی و ابوالفتوح رازی نیز همین نظر را تأیید میکنند (10). مجلسی نیز اجماع علمای امامیه را در نفی مطلق سهو از انبیاء نمییابد. به قول شیخ محمود ابوریّه: علمای اهل تسنن در غیر مورد تبلیغ وحی، برای انبیاء قائل به عصمت نیستند. از سفارینی (م1188) نقل میکند (11) که او نظریات ابن حمدان (در نهایة المبتدئین) و ابن عقیل (در ارشاد) را بازگو کرده که انبیاء در ابلاغ وحی معصومند و در غیر از این مورد، از خطا و نسیان و صغیرهها، عصمت شرط نیست. اما علمای شیعه اجماع دارند بر اینکه انبیاء خطا نمیکنند و سهو و نسیان را بر آنها راهی نیست، آنها در کبیره و صغیره، حتی در امور دنیوی معصومند. (12)
خلاصه: علمای اهل تسنّن نسیان را جز در ابلاغ وحی جایز شمردهاند. علمای خاصه نیز در نفی مطلق سهو از نبی، اجماع و اتفاق آراء نیافتهاند. ولی اجماع این اســت که اگر هم نسیان نبی وجود داشته، به تبلیغ رسالت و ابلاغ وحی راهی نیافته اســت. وگرنه همان طور که کتمان تبلیغ روا نیست، نسیان آن نیز جایز نخواهد بود. این درست اســت که در کتمان، عنصر قصد و اراده عامل مهمی اســت و کتمان از روی قصد و اراده انجام میپذیرد، ولی نسیان امری طبیعی اســت و تقصیری رخ نمیدهد که بتوان بر فراموش کننده گرفت، و این هم صحیح اســت که حکم این دو با هم فرق میکند. در آن یکی عامل قصد و اراده هست و در این یکی نیست. اما به هر حال نتیجهی هر دو یکی اســت. در مورد پیامبر گرامی کتمان که به هیچ وجه مطرح نبوده و نیست، نسیان هم اگر وجود داشته، نقص و خللی در تبلیغ ایجاد نکرده اســت.
اصولاً از جمله مختصات پیامبران عصمت اســت. عصمت یعنی مصونیت از گناه و از اشتباه، یعنی پیامبر نه گناه میکند و نه اشتباه. و این عصمت اســت که به پیامبر حد اعلای قابلیت اعتماد را میدهد که بدون یک چنین اعتمادی، آن هم در نهایت وسعت و عمق و اعتقاد و ایمان، سخن پیامبر پذیرفته نمیشود. استاد شهید مطهری در این باره تعبیر بسیار لطیفی داشت: عصمت از گناه ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست. اما مصونیت از اشتباه نیز مولود نوع بینش پیامبران اســت. اشتباه همواره از آنجا رخ میدهد که انسان به وسیلهی یک حس درونی یا بیرونی، با واقعیتی ارتباط پیدا میکند و یک سلسله صورتهای ذهنی از آنها در ذهن خود تهیه میکند و با قوهی عقل خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب میکند و انواع تصرفات در آنها مینماید. آنگاه در تطبیق صورت های ذهنی به واقعیتهای خارجی و در ترتیب آن صورتها، گاه خطا و اشتباه رخ میدهد. اما آنجا که انسان مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیلهی یک حسّ خاصّ مواجه اســت و ادراک واقعیت عین اتصال با واقعیت اســت، نه صورتی ذهنی از اتصال با واقعیت، دیگر خطا و اشتباه معنی ندارد. پیامبران الهی از درون خود با واقعیت هستی ارتباط و اتصال دارند. در متنِ واقعیت، اشتباه فرض نمیشود. مثلاً اگر ما صد دانه تسبیح را در ظرفی بریزیم و باز صد دانهی دیگر را. و این عمل را صدبار تکرار کنیم. ممکن اســت ذهن ما اشتباه کند و خیال کند این عمل نود و نه بار و یا صد و یک بار تکرار شده اســت. اما محال اســت که خود واقعیت اشتباه کند و با اینکه عمل بالا صد بار تکرار شده اســت، مجموع دانهها کمتر یا بیشتر بشود. انسانهایی که از نظر آگاهیها در متن واقعیت قرار میگیرند و یا بُن هستی و ریشهی وجود و جریانها متصل و یکی میشوند دیگر از هرگونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود. (13)
آری: لوح محفوظ اســت او را پیشوا *** از چه محفوظ اســت؟ محفوظ از خطا.
پینوشتها:
1. در کتب خاصه ببینید: من لا یحضره الفقیه صدوق در احکام سهو در نماز- روایتی از سعید اعرج از امام جعفر صادق (علیه السلام). شهید اول در کتاب الذکری از قول زراره طی روایتی صحیح از امام محمد باقر (علیه السلام). فروع کافی از کلینی. نهایة شیخ طوسی. الرواشح السماویه میرداماد، راشحهی 25. بحار مجلسی- از ادوار فقه آقای محمود شهابی1: 325 به بعد. سفینة البحار1: 677 کلمهی سهو. بحارالانوار6: 218 کمپانی. در کتب عامه: کتب سته، الدارمی،طیالسی و مسند احمد از المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث 5: 232/ 2 و 6: 441/ 1 و 443/ 2. موطاء مالک: قوت ح: 25 و 26 و قصرالصلاة ح77. تا جایی که میگویند فرمود: انا بَشَرٌ مِثْلکم، أنْسی کما تَنْسَون: بخاری: صلاة، 3، مسلم: مساجد90...
2. بخاری: کتاب الشهادات11، مسلم1: 443 (مسافرین 224)، ارشاد الساری قسطلانی4: 72، مسند احمد 6: 138.
3. نولدکه: تاریخ قرآن 1: 47 ح2، مقدمهی بلاشر 16.
4. در ذیل آیهی 106 سورهی بقره، ابن کثیر شرح بیشتری دارد1: 150 و یا خداوند حتی از حافظهی اصحاب آیات را محو میفرمود. تفسیر فتح القدیر شوکانی 1: 9-108.
5. تفصیل را در تفسیر المیزان از علامه طباطبایی ذیل آیهی 106 سورهی بقره ببینید. هم چنین در مورد عصمت انبیاء ذیل آیهی 213 سورهی بقره.
6. بحوثٌ فی تاریخ القرآن ابوالفضل میرمحمدی 73.
7. من لا یحضره الفقیه باب السهو فی الصلاة.
8. ایضاً احکام السهو.
9. ادوار فقه آقای شهابی 1: 387 به بعد.
10. تفسیر تبیان طوسی آیهی 67 سورهی انعام، مجمع البیان 2: 317، روض الجنان 4: 203 چاپ قمشهای تهران در همان مورد.
11. لوائح الانوار البهیه 2: 291.
12. اضواء علی السنة المحمدیه ابوریّه: 42.
13. وحی و نبوت استاد مطهری ص 15 و 16 تهران.
منبع مقاله : رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم