بحث دربارهی وحی، سخن را بدانجا میکشاند که آیا وحی همان الهام اســت و از همان نوع اســت یا نه؟ زیاد میشنویم که گفته میشود: «چنان بود که گوئی به من الهام شده بود.» این الهام از همان جنس وحی اســت؟ نه، الهام وحی نیست، بلکه با آن فرق دارد.
الهام در لغت یعنی اعلام و در دل افکندن، اما در اصطلاح، یافتن یک معنائی در ذهن اســت بدون اینکه آن را در جائی خوانده و شنیده باشد و یا بر اثر تلاش ذهنی بدان رسیده باشد. ناگهان برقی در ذهن میدرخشد و معنایی به خاطر راه مییابد. ممکن اســت این معنی، یا ایده، یا عقیده، هرچه هست، خوب باشد یا بد باشد.
این اســت که در قرآن به همین مفهوم اشاره شده و یک مرتبه هم بیشتر کلمهی الهام نیامده اســت:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (91: 7 و8)
و سوگند به نفْس، و آنکه او را نیکو بیافرید و تباهکاری و پرهیزگاریش را بدو الهام کرد.»
دربارهی معنی الهام در این آیه، یکی از کهنترین تفسیرها (1) دو شرح دارد:
1) خداوند این بدی و خوبی را برای نَفْس شرح داده و بیان کرده اســت.
2) خداوند این فجور و تقوا را در نَفْس آفریده.
معمولاً معتزلیان تفسیر اولی را (2) و اشاعره معنی دوم را (3) انتخاب میکنند. در تفاسیر شیعه هم بیشتر الهام را به معنی اعلام کردن و تعریف کردن میگیرند. یعنی خداوند راه فجور و تقوا را شناساند و انسان را در انتخاب یکی از این دو راه مخّیر گردانید. بعضی هم گفتهاند مراد به الهام توفیق و خِذلان اســت. (4)
الهام بیشتر در ارتباط با اولیاء به کار میرود و وحی در مورد انبیاء.
در اصطلاح شرع وحی کلام خداوند بر پیامبراکرم بود. وحی از جهتی دو نوع اســت: ظاهر یا جلی و باطن یا خفی که این یکی آن چیزی اســت که به وسیلهی رأی و اجتهاد بدست میآید.
اما وحی ظاهر را به سه قسم تقسیم کردهاند:
1) آنچه بر زبان فرشته میگذرد و پیامبر میشنود، مثل قرآن.
2) پیامی که فرشته بدون کلام میرساند. چنانکه فرمود: «نَفَثَ فی روُعی= در ذهن من دمید.»
3) الهام: در اصطلاح شرع، القاء معنی در دل از طریق فیض اســت. یعنی الهام فیض ربّانی اســت که ناگهان رخ میدهد و مُلْهَم (کسی که بدو الهام شده) نمیتواند بگوید چرا و چگونه بدان نتیجه رسیده اســت. البته این الهام با «علم عقلی» فرق دارد. به قول شیخ محمد عبده: معرفتی اســت که حاصل میشود مثل احساس اندوه و شادی، گرسنگی و تشنگی، اما مبدء و منشأش شناخته نمیشود، احساسی اســت که مبدأش معلوم نیست (5) ولی برخلاف نظر عبده، نمیتوان گفت که ایجاد یقین میکند. زیرا کشف عارفان و الهام واصلان برای دیگران یقین نمیآورد. معرفتی اســت بدون یقین. مصدر حقیقی آن نیز شناخته نیست و مهمتر این که وابستگی بیشتر آن به شخص مورد الهام اســت تا به موضوع مورد آن.
الهام فقط در مورد انسان پیش میآید. زیرا انسان اســت که با توجه به حقِ انتخابی که دارد میتواند یکی از دو جهت متضاد را برگزیند. اما وحی به طور کلی برخلاف الهام یک جنبهی عام و شامل دارد که عموم پدیدههای طبیعی و انسانی را دربرمی گیرد. وحی به تعبیر قرآن در آیات گوناگون در مورد انبیاء انسانی عادی، زنبور، آسمان و زمین، در همهی موارد به کار میرود.
الهام در لسان قرآن در برگیرندهی دو زمینهی تقوا و فجور اســت که نفس انسان میتواند در یکی از این دو زمینهی متضاد رشد کند. پس الهام خود جنبهی هدایتی برای انسان ندارد، بلکه این انسان اســت که با انتخاب خود، جنبهی هدایتی و یا ضلالتی بدان میدهد. اگر تقوا را برگزید که هدایت یافته و اگر فجور را انتخاب کرد که راه ضلالت رفته، ولی خود الهام مایهی ضلالت و هدایت نیست. در صورتی که وحی تنها جنبهی هدایتی و در نتیجه فقط وجههی تقوایی دارد.
از نظر عرفاء تفاوت وحی بر انبیاء و الهام در این جهات اســت:
1) الهام کشف معنوی و وحی کشف شهودی اســت. (6)
2) الهام برای نبی و غیر نبی حاصل میشود، ولی وحی (تنزیل)، از نظر شرع اختصاص به نبی دارد، یعنی از خواصّ نبوت اســت هم از راه شهود مَلک و هم از راه کشف معنوی و بدون وساطت فرشته. الهام عمومیت دارد و بر دل هر انسانی مینشیند. نبی و غیر نبی ندارد. حال آنکه وحی مختص انبیاء اســت.
3) در الهام تبلیغ نیست و وحی، مشروط به تبلیغ اســت. یعنی نبی مکلف به ابلاغ وحی اســت و اگر تبلیغ نکند رسالت خود را انجام نداده، اما شخص مورد الهام تکلیفی به تبلیغ ندارد.
صوفیه «خاطر مَلَکی» (7) را هم الهام میگویند.
اما، به هر صورت از نظر شرع الهامِ انبیاء حجت اســت ولی الهام اولیاء تنها برای شخص مورد الهام (ملهَم) یقین میآورد.
الهام با «وسواس شیطان» نیز فرق دارد. هم چنان که خیر و شر با هم فرق دارند. (8)
یک فرق اساسی دیگر میان وحی و الهام وجود دارد که صدرالمتألهین یادآور شده اســت:
«وحی، یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل، به منظور مأموریت و پیامبری، هرچند منقطع شده اســت و دیگر فرشتهای بر کسی نازل نمیشود و او را مأمور اجرای فرمانی نمینماید، زیرا به حکم «اَکْمَلتُ لکُمْ دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد، رسیده اســت، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، و ممکن نیست این راه مسدود گردد.» (9)
خلاصه اینکه: وحی جز الهام اســت. وحی فرود آمدن فرشته و سخن گفتن با پیامبر اســت و الهام نوعی احساس و ادراک درونی و خلجانات روحی اســت که گاه به آدمی دست میدهد. نمونهی آن الهامات شاعرانه و عارفانه اســت. درک میشود اما منبع و منشأش روشن نیست. در صورتی که منبع وحی روشن اســت. وحی خود منشأء صدور احکام و قوانین تازهای اســت برای بشر، اما الهام تنها کشف قوانین هستی اســت.
پینوشتها:
1.طبری30: 115 به بعد.
2.کشاف زمخشری 1612 چاپ لیز، بیضاوی هم از زمخشری تبعیت میکند2: 606 چاپ عثمانی، تفسیر منسوب به محی الدین هم از بیضاوی تبعیت میکند 2: 396 در تفسیر جلالین سیوطی، بیّن لها طریق الخیر و الشر.
3.مفاتیح امام فخر8: 438.
4.توفیق یعنی موهبتی الهی که موجب انجام کار میشود و خِذلان بیبهره ماندن از لطف الهی اســت. تفاسیر ابوالفتوح رازی و مجمع البیان و صافی ذیل آیهی 8 سورهی الشمس.
5.رساله التوحید 108.
6.کشف در لغت پرده برداری و در اصطلاح آگاهی از پشت پرده دربارهی معانی غیبی و امور خفی (کارهای پنهانی) اســت. کشف معنوی، پرده پس رفتن از معانی غیبی اســت و کشف شهودی یا از راه مشاهده اســت مانند دیدن و یا از راه شنیدن اســت، مانند شنیدن پیامبراکرم. (تعریفات جرجانی 162، کشاف اصطلاحات 2: 1254، دستورالعلماء 3: 124، شرح قیصری 34).
7.خاطر مَلکی، ملکه و انگیزهای اســت در دل که انسان را به نیکی ترغیب میکند و از تباهی و گناه تحذیر مینماید.
8.احیاء العلوم غزالی3: 14ط. مصر. دستورالعلماء1: 165، شرح فصوص35، شرح مقدمهی قیصری از آقای سید جلال الدین آشتیانی 383 مشهد، کشاف اصطلاحات، کلیات ابوالبقاء، تعریفات جرجانی ذیل الهام، وحی، کشف.
9.مفاتیح الغیب ملاصدرا: 13 به نقل از مقالهی ختم نبوت استاد مطهری، خاتم پیامبران2: 540.
منبع مقاله : رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم