بامداد- قدیم تر ها هر چیزی اصولی داشت، هر کاری روشی و هر شخص و مکانی، شأنی. اما وارد دوران “جدید” که شدیم ناگهان همه چیز برعکس شد. “اصولِ” هر چیز جای خود را به “اصلاح” داد و خودش رفت و چسبید به یکسری آدمِ بی اصول! روش هر کاری برعکس شد و هیچ شأنی برای هیچ شخص و هیچ مکانی نماند.
اندک شأنی هم که برای مکان ها مانده بود توسط بهترین دروازه بان لیگ دسته دوم نروژ و هم چنین یک سری کسب و کارهای مبتنی بر اصلِ جابجایی افراد، به فنا رفت. قدیم تر ها عکس گرفتن مثل این دوران جدید نبود، عکس ها عزت و احترام و ارج و قرب عجیبی داشتند و کلا در سه حالت عکس میگرفتند؛ اول از دوران کودکی فرزندان پسر در حالتی خاص و بی آلایش که این دسته عکس ها معمولا توسط همان گل پسر در سال های نوجوانی معدوم میگشت.
حالت دوم در مراسم عروسی و یا حنابندانِ دایی جان اتفاق می افتاد و ثبت میشد که در آن هم هیچ یک از افراد در حالتِ نرمال یک انسان متمدن نبودند که به نوعی نماد صمیمیت و سرخوشی بود و میزان رضایت از زندگی خانواده ها در آن دوران را نشان میداد. حالت سوم هم که در نود و سه درصد خانه های قدیمی یک یا چند نمونه قاب شده روی دیوار یا طاقچه از آن ها به چشم میخورد، مربوط به یک ردیف از اعضای خانواده در مشهد، قم، شاه عبدالعظیم و سایر شهرهای زیارتی بود و معمولا با حالت دست به سینه و نگاهی پر از حس معنویت گرفته میشد.
آن دوران گذشت و عکس ها از اسب عزت بر زمین افتادند و به اضمحلال رفتند که این سیر نزولی با اختراع سلفی و تولید انواع مشتق از آن مثل: یهویی، مثلا حواسم نیست، خسته طور، افتر مستراح، با دختر خاله هام، پس از خواندنِ کافکا و خوردن قهوه تلخ، با جسد پدر مرحومم …. به قهقرا رسید. جانی برای عکس، این عنصر نوستالژیک و باارزش باقی نمانده بود که یک عزیزی برخواسته از تشکِ کشتی که هیچ نشانی از آن دوران قدیم نداشت و از اهالی دوران جدید بود، با گرفتن عکس در کنار جسم نیمه جان یکی از نجیب ترین آدم های روزگار، تیر خلاص را به عکس شلیک کرد و تمااااام، تماااام! خسته نباشی دلاور! خدا قوت پهلوان!
منبع:آکاایران