رشیدپور از نشان دادن چهره «فوردکاپولا» به قریشی گفت که این چهره کارگردان سه گانه پدرخوانده است که قریشی این بار «فوردکاپولا» را با آل پاجینو اشتباه گرفت و گفت: «چقدر پیر شده است»، تا در ادامه این بازی، رشیدپور چهره «یوکیو آمانو» مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی را به او نشان دهد و سحر قریشی طبیعتاً این چهره را نیز نشناسد.
مجری برنامه دید در شب از این موقعیت استفاده کرد و به قریشی گفت: «خانم، ایشان آقای وینچستر برنده اسکار بهترین بازیگری هستند. چطور نمیشناسید؟». در ادامه وقتی قریشی کاملاً این گفته رشیدپور را پذیرفت و اصراری بر سوادش ننمود، رشیدپور از شوخیاش و دست انداختن این بازیگر سینما و تلویزیون پرده برداشت. با این حال جالبتر از همه اینها، نشناختن محمدسرافراز رئیس صداوسیما بود؛ در واقع قریشی هنوز رئیس مجموعهای که در آن به شهرت رسیده را نیز نمیشناسد.
البته این گفتوگو، با سخنان تأسف آور دیگری نیز همراه بود، ولی شاید هیچ بخشی تأثربرانگیزتر از دیالوگهای فوق نبود؛ دیالوگهایی که نشان میدهد سطح سواد عمومی و آگاهی از مسائل روز کشور نزد برخی چهرههای مطرح کشورمان تا چه حد پایین است و حتی این چهرهها شناختِ حداقلی در خصوص حوزه تخصصیشان یعنی سینما نیز ندارند.
این نگاه همراه با تأسف، صرفاً به واسطه سطح سواد این چهرهها نیست، بلکه به واسطه تأثیرگذاری این چهرهها با وجود این سطح سواد محدود است. در واقع نگرانی از بابت کمسوادی چهرههایی چون قریشی وجود ندارد، بلکه نگرانی از دو میلیون و صد هزار دنبال کننده صفحه اینستاگرام قریشی است که طبیعتاً بخش قابل توجهی از آنها طرفدارانش هستند.
شاید این حجم طرفداری و همراهی با چنین چهرهای را بتوان در کنار مخاطب محدود نخبگان و نوابغ حال حاضر ایران قرار داد که کتب شناخته شده ترین آنها از چند ده هزار نسخه فزونی نمیرود و شاید اگر در چنین فضاهایی حضور یابند، مخاطبشان در خوشبینانه ترین برآورد از چندصدهزار تن فزونی نیابد.
یک نگاه کلی به مخاطبان این بازیگر و چهرههایی نظیر او به مدد جادوی تصویر یک شبه ره صدساله را پیمودهاند، نشان میدهد که قریب به اتفاق طرفدارانش از طبقه نوجوان و جوان هستند و گروه سنی که علاقه مندیها و سبک زندگی امثال قریشی را پی میگیرد، در رده سنی ۱۲ تا ۲۵ سال قابل تعریف است.
با این حال تلخ ترین بخش ماجرا ـ که نمیتوان از کنارش به سادگی گذشت ـ این است که بخشی از این طیف سنی نیز سبک زندگی و معلوماتی شبیه به قریشی دارند. در واقع قریشی را میتوان در جمعیت آماری قابل توجهی مشاهده کرد. به همین دلیل اینکه تصور شود چنین عارضهای در این بازیگر محدود شده، یک خیال خام خواهد بود. آنچه سحر قریشی نمایندگی کرد، واقعیت تلخ و تصویری از یک گروه است که در آینده کشور آثار پررنگی خواهد داشت.
به گزارش «تابناک»، نقدها درباره سطح اطلاعات عمومی و تخصصی (مرتبط با حوزه کاری) سحر قریشی پس از گفت و گوی تازه این بازیگر با رضا رشیدپور، در صدر مسائل روز رسانه ای قرار گرفته، اما در این میان آنچه از آن غفلت شده است، اینکه به هر حال شواهد نشان میدهد، این سطح بسیار ناچیز از آگاهی و دانش به صورت عمومی، در حال گسترش در نسل آینده است.
در واقع شاید بتوان چند دهه اخیر را با سه نسل تقسیم کرد: «کنشگران با دانش آکادمیک محدود و حداقلی»، «کنشگران با دانش آکادمیک قابل ملاحظه» و در نهایت، «نسل دارای دانش آکادمیکِ فاقد روحیه کنشگری» که باعث میشود اساساً در پی شناخت مسائل و دغدغه های عمومی نباشند.
به زبان ساده تر، به زعم برخی صاحب نظران، در گذر نسلها، پس از نسلی که فاقد تحصیلات آکادمیک برای تحلیل مسائل پیچیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود، تا نسلی که موسوم به دهه شصتیها بوده و دارای تحصیلات آکادمیک هستند و تا دهه هفتادی هایی که از تحصیلات و امکانات آموزشی هم در اختیار دارند، به صورت مکرر، سطح آگاهی و پیگیری مسائل روز دانش و سواد عمومی با تنزل روبه رو بوده است.
بر اساس چنین تحلیلی، حال نسلی که شاید بتوان نمودش را در متولدین دهه ۷۰ و ۸۰ هجری شمسی مشاهده کرد، به رغم برخورداری از دانش آکادمیک و توان برخورداری از تحلیل وقایع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، برای قریب به اتفاق رویدادهای دارای آثار ملی و حتی مسائل معمولی که تا همین سالهای گذشته، شناخت آنها جزو ملزومات، ارزشی برای تمرکز قائل نیست.
به واقع میتوان نسلی که سالهای کودکی و نوجوانی و بعضاً جوانی را طی میکند، گروهی در نظر گرفت که نسبت به بسیاری از دغدغه های ملی بی تفاوت است و به همین دلیل این وقایع را پیگیری نمی کند و از حوادث مهمی که رقم میخورد، بی اطلاع است و این بیاطلاعی میتواند در آینده این نسل تأثیرات خاص خود را داشته باشد.
عده ای هم البته وجود دارند که با معرفی مصادیقی از شخصیت های جوان دهه هفتاد هم چون باران کوثری، پگاه آهنگرانی و… که در عمر کوتاه خود به شخصیت های کنشگر فعال و تأثیرگذار جامعه ایرانی تبدیل شده اند، تحلیل دسته اول را رد می کنند و معتقدند نسل کنونی جوانان ایرانی اگر بخواهند به راحتی می توانند در عرصه اجتماع با کسب دانش و آگاهی به کنشگری روی بیاورند.
با وجود این دو دسته تحلیل، سؤال امروز از مخاطبان این است:
– به زعم شما، تا چه میزان این نگاه با واقعیتهای موجود تطابق دارد و آیا نسل آینده را نسلی فاصله گرفته از فضای جاری سیاسی و اجتماعی روز کشور و درگیر در جنسی دیگر از مسائل نظیر دغدغه های زندگی شخصی میدانید و آیا تعبیر بی تفاوتی به مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی میدانید؟
– اگر چنین رویکردی در نسل آینده بر خلاف نسل کنونی فراگیر شود، چه تبعات مثبت یا منفی برای آینده ایران خواهد داشت؟
– آیا در فضایی که درک و پیگیری مسائل و چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور دغدغه عمومی نباشد، فضای تخصصی برای تصمیم گیری رشد مییابد، یا با توجه به ضعف نهادهای تخصصی برای تصمیمات کلان، خلأ تأثیر فراگیر عموم مردم بر تصمیمات کلان ملموستر خواهد شد؟