داستان های هزار و یک شب، حرمسراهای قاجار و عشق های بیمارگونه پادشاهان ایران همه نشان از فساد دربار و حساسیت بیرون از دربار دارد. اما دربار محمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود.
دوران فلاکت و بدبختی به سیاهی متمایزی همه جا را در برگفته بود طوری که ۳۷ سال دومش از ۱۶ سال اولش ملموس تر است.
محمدرضا خان پهلوی به سلطنت ایران تحمیل شده آن هم با کابینه ای پر از سوگلی های گوناگون و رنگارنگ که هر کدام برای خود دریایی بودند که از خون و مال ایرانی ها قصد رسیدن به اقیانوس را داشتند، هر چند که اقیانوس در حقیقت سرابی بیش نبود ولی هیچ گاه جز خاک قبر دهان طمع کار را پر نمی کرد.
خورشید آن روزها برای خانواده سلطنتی از شرق و با گرمی لذت بخشی می تابید و اگر هم احتمالا برای محمد رضا کدورتی در گرمای تابش خورشید به وجود می آمد، نفت می سوزاند البته نه یه تومان، دو تومان بلکه میلیون ها دلار، که بطور فرض حقیقی همه به یاد دارند Howard fuel corp ( یکی از بزرگترین شرکت های نفتی آمریکا ) که بطور کاملا مخفیانه برای میلیون ها لیتر نفت ایران مبلغ چهل میلیون دلار را به حساب شخصی شاه در سوئیس واریز کرد.
البته ناگفته نماند که شاه خرج های زیادی داشت و برای اینکه خورشیدش بی فروغ نشود، رشوه نه همان هدیه می داد به خبرنگاران، روزنامه نگاران و نویسندگان، که صد البته برایش خوب خوب بنویسند و بعضی مسائل را زیر میزی حلش کنند که یکی از آن زیر میزها ثریا بود که رشوه ۶ میلیون دلاری شاه را گرفت و به ناکجا آباد رفت و به شاه نیز اخطار داد که اگر دنبال پولش را بگیرد به پیشنهاد فیلم ساز هالیوودی درباره نحوه چگونگی زندگی شاه ایران جواب مثبت می دهد.
از همین رو پهلوی نیز در گوشه ای پهلو گرفت و برای التیام دردهای خود و گم شدن ۶ میلیارد دلار وام آمریکا که از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ که به حساب ایران واریز شده بود به طور مکتوب به ژاندارم دستور داد تا محمد رضا را از ورود هر گونه زن زیبا به داخل کشور خبر کنند.
دیری نگذشت که بیچاره گریس کلی همان بازیگر مشهور آمریکا وارد ایران شد که ناگهان مسیر هتل را اشتباه رفت و سر از کاخ شاه درآورد! و نوشت روزنامه ناسیونال استار در ۸ جولای هر آنچه که نباید می نوشت.
حتما تا به حال این جمله را از محمدرضا شنیده اید که گفت: در منطقه جنگی تفریح لازم است خوب به غیر این بود بعید بود، چرا که شاه و اطرافیانش ناموسآزادی را تفریح می دانستند یا دائم الخمر بودند و یا نشئه. سند این حرف را می توان از قاچاقچیان پرسید که ماهیانه برای مالیات، صدها کیلو تریاک و هروئین را به دربار شاه بزل و بخشش می کردند و صاحبان این تدارکات سرلشکر تیمور بختیاری و ارتشبد هدایت بودند و همچنین شاه هم برای رفع تشنگی به نوکر خود دستور داده بود به دبی و فرانسه بنویسند که مشروبات قرمز گران قیمت زیادی در دربار دارند اما برای مصرف روزانه موردی ارزان تر برایشان بفرستند.
محمدرضا برای کاستن از قبح زن بارگی رعایت احکام شرعی را نمیکرد و فساد مختص به مردان دربار نبود. خواهران، دختران و زن او نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
حتی لحظاتی که ملت ایران برای سرنگونی او در سرتاسر کشور بسیج شده بودند و در خیابان ها صدای رگبار و مرگ بر شاه در هم پیچیده بود او در بارگاه خویش بیاعتنا به واقعیت های بیرونی به عشق بازی مشغول بود.
شاید رفتار جنون آمیز جنسی محمدرضا بیتأثیر از مادرش نبود، زیرا مادرش به او سفارش میکرد: «از قدیم و ندیم گفتهاند به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو!»
به گزارش علم یک روز شاه و علم «درباره دوستان مؤنث، گپ » میزدند.
شاه از پیر شدن معشوقهها صحبت میکرد و افزود: «با وجود همه اینها اگر این سرگرمیها را هم نداشتیم به کلی داغان میشدیم.» علم نیز که در فساد جنسی دست کمی از شاه نداشت در تأیید شاه گفت: «همه مردانی که مسئولیت های خطیر به عهده دارند نیاز به نوعی سرگرمی دارند و به عقیده من مصاحبت جنس لطیف تنها چاره کارساز است.»
مسئله مهمی که بر فساد جنسی شاه دامن میزد، فساد اخلاقی خواهرانش اشرف و شمس بود. اشرف و شمس که از نقطه ضعف شاه آگاه بودند، دختران زیبا را به او معرفی میکردند و دختران جوان را به دام میانداختند و برای محمدرضا به کاخ میآوردند.
گرچه شخصیتهای پیرامونی محمدرضا شاه، پدر، مادر، خواهران، وزیر دفاع دربار و دوستان او نقش بسزایی در زمینهسازی فساد جنسی شاه داشتهاند اما عامل اصلی، شخصیت خود شاه بود.
شاه دیوانه عیاش بود، او نه مانند یک پادشاه باوقار بلکه مانند یک لات هرزه به دورهگردی در خارج از کشور میپرداخت.
خانم مینو صمیمی کارمند سفارت ایران در سوئیس در خاطرات خود پرده از فساد شاه برمیدارد و مینویسد: «شاه در مسافرتش به سوئیس از همان فرودگاه از فرح جدا میشد و به دنبال عیاشی خود میرفت. در یکی از این مسافرت ها شاه «از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعدازظهر را در جوار او گذراند.» وی این ستاره سینما را «بریژیت باردو» میداند. وی معتقد است، فرح نیز از مقصد شاه آگاه بود.
خلاصه ثانیه به ثانیه زندگی محمدرضا شد یک ساعت بزرگ که چرخ دنده هایش در هر لحظه عده کثیری در خود له می کردند ولی با یک تفاوت که این ساعت ستم شاهی بر عکس عمل می کرد و خورشیدی را برای رویارویی با ظلم و ستم از غرب بر افروخت و این بار این خورشید فروزان با حضور خود تمامی ستارگان را از آسمان ظلمانی محو کرد و با صدایی رسا در میان فرزندان خود فریاد زد: محمد رضا وابسته بیگانه بود و متفقین او را به ملت ایران تحمیل کردند، محمدرضا مامور نابودی فرهنگ، اقتصاد و زراعت ایران بود، او ابزاری برای غارت منابع ملی و ذخایر ایران به شمار می رفت، مامور پایمال کردن شرف ملی و سرمایه های ایرانیان بود عامل قدرت گرفتن وهابیون منحرف بود، منشا تمامی فسادها، بزه کاری ها و بی بندو باری ها در ایران بود، کودن بود به معنی کلمه اش، رقاصه می پرواند و دلقک آموزش می داد و در نهایت ایران را با تمامی ضعف شعوری و عقلی خود در هر زمینه وابسته بیگانگان نمود.