عضو تیمملی بودم
جعفر، ٢٤ساله، برادر بزرگتر و سردسته باند است.
چه شد که سرقت را شروع کردی؟
یکی از دوستانم سابقهدار بود. گفت برویم کیفقاپی تا من بتوانم پول جمع کنم و با آن پول شاکیان را بپردازم من هم بهخاطر رفاقت قبول کردم. این ماجرا مربوط به دوسال پیش است بعد از آن دیگر خلاف نکردم تا اینکه هفته گذشته در خانه خواب بودم که آمدند من را بردند.
مدارک زیادی علیه تو وجود دارد، اموال مسروقه را در خانهات پیدا کردهاند و حتی فیلمهایی هم از صحنه سرقتهایت وجود دارد.
اموال مسروقه برای یکی از دوستانم است که خانه ما امانت گذاشته و قرار بود ببرد، البته من خبر نداشتم که دزدی هستند. فیلمی هم از من وجود ندارد اگر فیلم داشتند جرمم را قبول میکنم.
چقدر درس خواندهای؟
تا کلاس پنجم ابتدایی. بعد از آن دنبال فوتبال رفتم و حتی در تیم ملی نوجوانان هم بازی کردم.
در پرونده نوشته شده است پدر و برادرانت هم به جرم سرقت و موادمخدر در زندان هستند.
به غیر از ما سه برادر که با هم دستگیر شدهایم، برادر دیگرم سابقه سرقت مسلحانه دارد اما پدرم را اشتباهی گرفتند. ١٥کیلو شیشه کشف کردند که برای دوست برادرم بود اما پدرم را گرفتهاند.
خودروی هیوندایی که زیر پایت است از کجا آوردهای؟
هیوندا برای پدرم است. پدرم دامداری دارد.
الان قصد داری چه کار کنی؟
باید به زندان بروم. دفعه قبل سه سال زندان داشتم. یک سالش را کشیدم اما رضایت شاکیان را گرفتم و بیرون آمدم. آن موقع ٤٦ شاکی داشتم.
دزد نیستم
جواد برادر ١٧ساله جعفر و عضو دیگر این باند است. او اکنون متهم است همراه سایر اعضای باند در سرقتهای متعدد شرکت کرده است.
چرا بازداشت شدهای؟
شب به خانه برادرم رفته بودم. نزدیک صبح ماموران به خانه او آمدند و مرا هم گرفتند. من سابقه هم ندارم.
اما در پروندهات نوشته شده قبلا هم دستگیر شدهای.
یکی از دوستان همباشگاهیام را در قهوهخانه دیدم، گفت بیا با هم برویم کتانی بخریم. چون خودم هم میخواستم لباس بخرم قبول کردم و با او رفتم، اما تصادف کردیم یکدفعه دیدم دستبند به دستم خورد. همان موقع سه گوشی هم از جیب دوستم افتاد و ماموران گفتند گوشیها دست من بوده. بعد مرا به کلانتری شهدا بردند و برایم پرونده درست کردند البته سه شاکی هم داشتم که رضایت دادند.
ماجرا به همین سادگی هم نبود. تو قصد داشتی از دست پلیس فرار کنی و حتی روی مامور بدرقه قمه کشیدی.
من از آن ماجرا خبر ندارم. یک روز که از دادگاه داشتند مرا به کلانتری میبردند چند موتورسوار که اصلا آنها را نمیشناختم سر سرباز کلانتری ریختند، زیر گلویش چاقو گذاشتند تا دستبند من را باز کند بعد فراریام بدهند. ماجرا که تمام شد یکی از دوستانم خبر داد که او مرا فراری داده است.
این دفعه هم ادعا میکنی بیگناه هستی؟
بله. من با برادر بزرگم در بومهن میوهفروشی داشتیم و حتی برای تالارها سفارش میگرفتیم، دزدی نکردهایم.
برادرم خلافکار است
احمد ٢٢ساله، سومین برادر و عضو دیگر این باند که او هم ادعا میکند جرمی مرتکب نشده است.
چطور دستگیر شدی؟
تا ششماه پیش مغازه میوهفروشی داشتم بعد که مغازه را جمع کردم با وانت کار میکردم. یک شب برادرم جعفر به من زنگ زد و خواست به خانهاش بروم، او گفت باید مقداری وسیله به بومهن ببرم و به دست کسی برسانم. من هم با زنو بچه به خانه او رفتم. خواب بودیم که ماموران به خانه آمدند و ما را گرفتند.
سابقه کیفری داری؟
یکبار به عنوان مظنون به سرقت بازداشت شدم. با دوستم بیرون رفته بودم او کیفقاپی کرد. من را هم گرفتند. برادرم جعفر خلاف میکند اما من از او جدا زندگی میکنم. من زن و بچه دارم و کاری به او ندارم. (روزنامه شرق)