فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
«و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛ (سوره انبیاء، آیه 108) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
عموم مردم دنیا از مومن و کافر از وجود با برکت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) بهره بردند، و او رحمتی است برای تمام بشریت چرا که نشر آئینی را برعهده گرفته است که سبب نجات همگان است حال اگر گروهی از آن استفاده بردند، و گروهی استفاده نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیری در عمومی بودن رحمت وجود او نمی کند،
خود آن حضرت فرمود: «ایّها النّاس انّما انا رحمةٌ مهداةٌ؛ مردم! من فقط رحمت هدایت یافته ام.» (میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 7، ص 3201، و الطبقات الکبری، ج 1، ص192)
وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) نه تنها برای زمینیان رحمت است بلکه برای آسمانیان نیز رحمت است حدیث زیبا و جالبی این مسئله را تأیید می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دعا کردن را در هنگام رقّت قلب غنیمت شمرید، که رقت قلب، رحمت است. (نهج الفصاحه ص 226 ، ح 373)
حدیث این است: هنگامی که آیه فوق نازل شد پیامبر رحمت از جبرئیل پرسید: «هل اصابک من هذه الرّحمة شی ءٌ؛ آیا چیزی از این رحمت عائد تو (هم) شد»؟ جبرئیل در پاسخ گفت: «نعم انّی کنت اخشی عاقبة امری فآمنت بک، لما اثنی اللّه علیّ بقوله عند ذی العرش مکین؛ (مجمع البیان، ذیل آیه ی 108 انبیاء، به نقل از تفسیر نمونه، ج 13، ص527) من از پایان کار خویش بیمناک بودم، اما بخاطر (آیه ای که در قرآن نازل شده است بر) تو از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده است که صاحب قدرت (یعنی جبرئیل) در نزد خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است.»
ما در این نوشتار اجمالا به نسیمی از رحمت آن بزرگوار اشاره می کنیم:
مردی به پیامبرصلی اللّه علیه و آله عرض کرد یا رسول اللّه ! مرا تعلیم ده ! حضرت فرمود: برو و غضب نکن .
آن مرد گفت : همین مرا بس است و به جانب قبیله خود رفت . ناگهان در میان طایفه اش جنگی در گرفت و مسلحانه در برابر یکدیگر صف کشیدند. آن مرد هم که وضعیت جنگی را مشاهده کرده مسلح شد و در صف جنگاوران ایستاد. آنگاه سخن پیامبر صلی اللّه علیه و آله را بیاد آورد که به او فرمود: غضب نکن . اسلحه را کنار گذارد و به نزد مخالفین قوم خود رفت و گفت : ای مردم هر جراحت و قتل و زدن بی نشانه ای که در افراد شما به عهده من باشد و خونبهای آن را می پردازم . مخالفین که سخنان صلح طلبانه را از او شنیدند گفتند: ما این جریمه را نمی خواهیم . برای شما باشد زیرا ما از شما به این جریمه سزاوارتریم . آنگاه با یکدیگر صلح کردند و با آن کینه از میان رفت.
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله با عده ای از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندی را ذبح کنند و غذایی تهیه نمایند. مردی گفت : کشتن گوسفند با من باشد، دیگری گفت : پوست کندن آن با من باشد سو می گفت : پختن آن را من به عهده می گیرم . پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده می کنم . اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فدای شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آوری خواهیم کرد. حضرت فرمود: می دانم که شما این کار را برای من انجام می دهید اما خدای عز و جل نمی پسندد که بنده اش خود را از اصحابش ممتاز کند آنگاه برخاست و برای آنها هیزم جمع آوری کرد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: بهترین کارها در پیش خدا آن است که (بینوایی را) سیر کنند، یا قرض او رابپردازند یا زحمتی را از او دفع نمایند. (نهج الفصاحه ص 168 ، ح 76)
مردی از انصار نیازمند گردید و از بر آوردن نیاز خود درمانده شد. نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله رفت و حاجت خود را بیان کرد. حضرت فرمود: آنچه را در منزل داری بیاور و چیزی را در این باره کوچک نشمار. مرد انصاری به منزل رفت و یک قدح و یک قطعه پوست یا پارچه که زیر زین اسب یا شتر می گذارند را با خود آورد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: چه کسی این دو را می خرد؟ مردی گفت : من آنها را به یک درهم خریدارم .
حضرت فرمود: چه کسی بیشتر می خرد؟ مرد دیگری عرض کرد: من به دو درهم می خرم . پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: برای تو باشد و خریدار، دو درهم به مرد انصاری داد. آنگاه حضرت فرمود: با یک درهم آن خوراکی برای خانواده خود تهیه کن و با درهم دیگر تیشه ای خریداری کن . مرد انصاری تیشه ای خریداری کرد و پیامبر صلی اللّه علیه وآله دسته ای برای آن گرفت و تیشه ای را به دسته ای مجهز کرد و فرمود: برو با این تیشه هیزم بیابان را بکن و چیزی را از چوب و خار بیابان ،تر یا خشک بی ارزش ندان . مرد انصاری بدنبال کار رفت و پس از پانزده شب به محضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله مشرف گردید و وضع اقتصادی او خوب شد. حضرت صلی اللّه علیه و آله فرمود: این کار بهتر از این بود که در روز قیامت بیائی در حالی که در چهره تو ذلت صدقه باشد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از بازگشت از جنگ خبیر که در سال هفتم واقع شد، اسامه بن زید با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای فدک زندگی می کردند، فرستاد تا آنها را به سوی اسلام دعوت کند. یکی از سران یهود بنام مرداس بن نهیک از آمدن سپاه اسلام باخبر شد، اموال و فرزندانش را در پناه کوهی قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت و نزد آنها گواهی به یکتائی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) داد. ولی اسامه به گمان اینکه مرداس از ترس جانش ، تظاهر به اسلامی می کند، نه اینکه حقیقتا مسلمان شده باشد، به او حمله کرد و او را کشت ، و گوسفندانش را به غنیمت گرفت . هنگامی که این خبر به پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسید، سخت ناراحت شد و به اسامه اعتراض کرد که چرا مسلمانی را کشته است . اسامه عرض کرد: او از ترس جانش اظهار اسلام کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: تو که از دل او آگاه نبودی ، چه می دانی ؟ شاید براستی مسلمان شده است (و آیه 94 سوره نساء در محکوم کردن کار اسامه نازل گردید). اسامه سوگند یاد کرد که دیگر حریم قانون را نشکند بهر حال این حادثه حاکی است که باید در هر حال حریم قانون را حفظ کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دعا کردن را در هنگام رقّت قلب غنیمت شمرید، که رقت قلب، رحمت است. (نهج الفصاحه ص 226 ، ح 373)
و نیز فرمودند: بهترین کارها در پیش خدا آن است که (بینوایی را)سیر کنند ، یا قرض او رابپردازند یا زحمتی را از او دفع نمایند. (نهج الفصاحه ص 168 ، ح 76)
منابع:
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام)/ محمد رضا اکبری
اندیشه قم
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سایت حوزه