چگونه با احساسگناه یا احساس طردشدن بعد از جدایی کنار بیاییم؟
احساسات زیادی بعد از طلاق سراغ هردو طرف خواهد آمد که ممکن است مشکل آفرین باشد شیوه درست کنار آمدن با این احساسات میتواند حکم معجزه برای هر طرف را داشته باشد.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ هلیا شش ماه است از همسر سابقش ماهور جدا شده است. درخواست طلاق از طرف ماهور بودهاست که معتقد است «ما آدمهای خوبی هستیم اما برای هم ساخته نشدهایم.» دنیای هلیا و ماهور زمین تا آسمان با هم فرق میکرد. ماهور عاشق تجربههای تازه، تحرک و معاشرت با آدمهای جدید بود؛ اما هلیا محافظهکار، کمتحرک و درونگرا بود. این تفاوت عمیق باعث دعواها و سوءتفاهمهای زیادی شده بود که دامنهاش به خانوادهها هم کشیده بود. در ظاهر ماهور هلیا را راضی به طلاق توافقی کرد؛ اما هلیا، هنوز بعد از شش ماه، حس میکند طرد شده است. حس میکند دوستداشتنی نبوده که ماهور او را پس زده است. ماهور هم با اینکه میداند طلاق به نفع هر دو آنها بوده است، هنوز، به خاطر پیشنهاد طلاق، احساسگناه میکند.
احساسگناه و احساس طردشدن، دو روی یک سکهاند. بنا به اینکه کدامتان زودتر برای پایان دادن به زندگی پیشقدم شده باشید، یکی از این دو احساس را تجربه میکنید. در طلاقهای توافقی این احساسات کمترند؛ اما خیلی از طلاقها فقط از لحاظ حقوقی توافقیاند نه از نظر عاطفی. احساسگناه و طردشدن را باید شناخت و بعد برای برطرف کردنش برنامهریزی کرد.
همان طور که گفتیم احساسگناه و احساس طردشدن، هر کدام گریبانگیر یکی از دو طرف طلاق میشوند. معمولاً کسی که پیشنهاددهنده طلاق است، چه خانم و چه آقا، بعدش احساسگناه میکند. در مقابل کسی که این پیشنهاد را میشنود، بعد از طلاق، احساس طردشدن میکند. بیایید برای راحتشدن ماجرا کسانی را که پیشنهاددهنده هستند «برنده» و طرف مقابل را «بازنده» بنامیم. احتمالاً با خودتان میگویید طلاق ما برنده و بازنده نداشته است. بله. در طلاقهای توافقی ممکن است این نقشها وجود نداشته باشند. در بیشتر طلاقها این واقعیتها وجود دارند؛ اما ما یا آنها را انکار میکنیم یا خیلی ساده از این زاویه به مسیر جدایی نگاه نمیاندازیم.
گرفتن نقش برنده و بازنده بیشتر از پیشقدم شدن برای طلاق، به لحن دو طرف بستگی دارد. معمولاً برندهها اولش پیشنهاد میدهند، «باید مدت زمانی تنها باشم تا فکرهایم را جمع کنم.» بعد اعتراف میکنند، «دیگر آنقدرها عاشقت نیستم تا بتوانم با تو زندگی کنم» و بعد پیشنهاد جدایی را مطرح میکنند. بازندهها برعکس شوکه میشوند. آنها اصرار میکنند، «لطفاً مرا ترک نکن.» آنها میپرسند، «کجای کار من ایراد داشته است که میخواهی رهایم کنی» و بالاخره اینکه «لطفاً یک فرصت دیگر به من بده تا بتوانیم با هم خوب باشیم.»
بیشتر ما لااقل یک بار در زندگی تجربه طردشدن را داشتهایم، تجربهای که بسیار تلخ است و هیچکسی از آن لذت نمیبرد. معمولاً بعد از این احساس، در خودمان فرو میرویم و گذشته را کنکاش میکنیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده است؛ مثلاً آیلین وقتی اولین بار پیشنهاد طلاق را از همسر سابقش سامیار شنید، مرتب به این فکر میکرد «نکند من دیگر آنقدرها زیبا نیستم» یا «نکند من بلد نبودم با مردها درست برخورد کنم.»
برای کنارآمدن با احساس طرد میتوانید این راهها را امتحان کنید:
احساس طردشدن بخشی از فرایند جدایی است و قبل از هر تلاشی برای تغییر باید آن را پذیرفت. تا وقتی شما این احساس را انکار کنید نمیتوانید هیچ کاری برایش انجام دهید.
اگر وقتی احساس طرد میکنید، بعدش گذشته را واکاوی کنید، همیشه هم این واکاوی بد نیست. شاید واقعاً شیوه ارتباطی اشتباهی داشتهاید و با این واکاوی میفهمید باید رابطهتان را با دیگران اصلاح کنید.
در هر طلاقی چندین و چند عامل با هم باعث جدایی میشوند. هر کدام از ما با کولهباری از تجربههای گذشته وارد زندگی مشترک میشویم و گذشته تأثیر خودش را خواه ناخواه میگذارد. اینکه طلاق گرفتهاید به معنای بیکفایتی یا نالایقی شما نیست. گاهی طلاق ربطی به بیکفایتی ندارد.
اینکه شما طلاق گرفتهاید به این معنا نیست که الزاماً شما مشکل حادی داشتهاید. اگر نتوانستید مشکلتان را با هم حل کنید، طرف مقابل هم به اندازه شما ضرر کرده است. اگرچه نوشتن این جمله راحت است، رسیدن به این احساس احتیاج به زمان طولانی و تمرین فراوانتری دارد.
به هر حال چه طلاق گرفته باشید چه نه، فرد ارزشمندی هستید که میتواند دیگران را دوست داشته و دوستداشتنی باشد. هر کسی ویژگیهای منحصر به فردی دارد که برای دیگران دوستداشتنی است. ممکن است ویژگیهای شما برای همسر سابقتان جذاب نبوده؛ نهاینکه به طور کلی شما آدم دوستداشتنیای نیستید.
احساسگناه الزاماً احساس بدی نیست. همه ما برای این که خودمان پلیس خودمان باشیم، به اندازهای از احساسگناه احتیاج داریم. هیچکدام از ما خودمان را کاملاً بیگناه نمیدانیم؛ اما وقتی این احساس آنقدر زیاد میشود که دیگر نمیتوانیم دست به هیچ کاری حتی کارهای مثبت بزنیم، این احساس ناکارآمد میشود.
بعد از طلاق، احساسگناه معمولاً سراغ پیشنهاددهنده طلاق میآید. در واقع، طلاق فرصتی است برای این که با احساسگناه خودمان روراست روبهرو شویم. برای اینکه با احساس گناه کنار بیاییم باید از راهکارهای زیر استفاده کنیم:
در واقع با دو نوع احساسگناه روبهرو هستیم. بعضی از احساسگناهها به اصطلاح متناسب هستند؛ مثلاً اینکه ما به عنوان پیشنهاددهنده طلاق برای مدتی احساسگناه کنیم و بعد با آن کنار بیاییم احساسگناه متناسب است. نوع دوم احساسگناهی عمیق است که ریشه در کودکی دارد. این نوع احساسگناه بسیار شدید و بیتناسب است. در این نوع احساسگناه ما با هر چیز کوچکی احساسگناه شدید میکنیم، یک احساسگناه شدید همراه با ترس و اضطراب. چون ریشه این نوع احساسگناه برای ما نامعلوم است، تمام هم نمیشود. احساسگناه دوم ربطی به طلاق ندارد و طلاق فقط آن را آشکار کرده است و برای رفع آن حتماً باید به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید.
وقتی احساسگناه سراغتان میآید به این فکر کنید که «طلاق راهحلی منطقی بود. راهحلی که به نفع شما و همسر سابقتان تمام شد.»
وقتی احساسگناه میکنیم به دنبال راهی برای مجازات خودمان میگردیم تا آرام شویم. ممکن است خودمان را از لذتهای معمولی مثل خوبخوردن یا تفریحکردن محروم کنیم. یادتان باشد احساسگناه شما واقعی نیست؛ بنابراین نباید خودتان را به خاطر گناه نکرده تنبیه کنید.
احتمالاً شما هم مثل خیلی از آدمهای دیگر برای خودتان زندگی ایدهآلی تصور کرده بودید که حالا فرو ریخته است. احتمالاً شما هم حفظ زندگی زناشویی را یکی از مهمترین عاملها برای اینکه خودتان را موفق بدانید میدانستید؛ اما حالا حس میکنید نتوانستهاید موفق باشید. حس میکنید در زندگی مردود شدهاید و به همین دلیل احساسگناه میکنید؛ اما هیچکس کامل نیست. شما دانشآموزی هستید که فقط در یک درس تجدید آوردهاید. به درسهای دیگر زندگی که آنها را پاس کردهاید نگاه کنید. درسهایی مثل شغل، روابط با دوستان، تحصیل، رابطه با خانواده پدری و بخشهای دیگر زندگی. زندگی تمام نشده است