وقتی صحبت از مدیریت یک کسب و کار میشود، ممکن است متوجه شوید مهارتهای زیادی برای یادگیری لازم دارید که قبلا حتی فکرش را هم نمیکردید. یکی از این مهارتهای مهم توانایی «رهبری» است.
واقعیت این است؛ حتی اگر بهتنهایی کار کنید، باز هم در موقعیتی قرار میگیرید که باید امور را رهبری کنید. شاید این مسئله در ابتدای امر کمی ترسناک به نظر برسد؛ اما با دقیقتر شدن در موضوع، دستاوردهای آن نهتنها باعث رونق کسب و کار شما میشود بلکه به رشد شخصیتی شما هم کمک میکند.
در ادامه به معرفی ۲۵ درسی میپردازیم که میتواند خصوصیات یک رهبر را در شما تقویت کند:
اگر تنها یک درس در حوزهی رهبری کسب و کار وجود داشته باشد، آن این است که صبر داشتن یک فضیلت و امتیاز به شمار میآید. در واقع، بیشتر صاحبان ممتاز کسب و کار، این تجربه را داشتهاند که در برابر بعضی امور ناخوشایند مقاومت و آنها را مدیریت میکنند. واقعیت این است که صاحبان کسب و کار باید یاد بگیرند که بعضی مواقع باید صبور باشند تا بتوانند روند کار را کنترل کنند.
هر کسب و کاری همان قدر که به صبر و حوصله نیاز دارد، انعطافپذیری هم لازم دارد. با هر فرد موفقی در این زمینه صحبت کنید به شما خواهد گفت که در زندگی حرفهای خود، به خصوص اوایل کار چقدر اوضاع نابسامان بوده است. در این شرایط وظیفهی شما است که کسب و کار خود را پابرجا نگه دارید.
یک درس فوقالعاده مهم و عالی برای رهبران عرصهی کسب و کار، این است که نسبت به شنیدن پاسخ «نه» حرفهایتر عمل کنند و از اینگونه جوابها برداشت شخصی نکنند. خواهناخواه شما بارها پاسخ رد خواهید شنید و درهایی هستند که به روی شما بسته شوند. این موضوع در شروع کار خیلی طبیعی است اما بهمرور کمتر خواهد شد، به شرط آنکه این نوع موضوعات را شخصی برداشت نکنید.
دانستن زمان ترک یک پروژه بهاندازهی دانستن زمان انجام آن اهمیت دارد. گاهی باید پروندهی یک پروژه را ببندیم و بهعنوان یک رهبر، این وظیفهی ما است که زمان مناسب را بهدرستی تشخیص دهیم.
شروع یک کسب و کار و پذیرفتن نقش رهبر، خطرهای خاصی به همراه دارد که واضحترین آنها خطرات مالی است. باید در وهلهی اول با این واقعیت کنار بیاییم که همیشه پول برای سرمایهگذاری وجود ندارد. اغلب اوقات امیدوار هستیم ایدهی ما به پول ختم شود اما واقعا نمیدانیم چه سرانجامی خواهیم داشت. در نهایت مجبور خواهیم بود یکی از همین راهکارهای نامطمئن را امتحان کنیم. نکتهی کلیدی این است که ریسک انتخابی، حسابشده باشد. پس لازم است قبل از شروع به کار، تحقیقات لازم را انجام دهید. موانع را در نظر بگیرید و مسئولیت کارآمد نبودن انتخابهای خود را عهدهدار شوید
از بین تمام نکات و فنون، این نکته جزو مهمترینها بهحساب میآید؛ تمام رهبران باید مسئولیت اشتباه خود را بپذیرند. ضمن اینکه در مواردی باید مسئولیت اشتباه کارمندان خود را هم به گردن بگیرند!
عملکردی غیر از این میتواند اثرات منفی داشته باشد. برای مثال مدیرعامل سابق شرکت پوشاک لولولمون را در نظر بگیرید. وقتی در خصوص کیفیت شلوارهای استرچ این کمپانی اعتراضاتی مطرح شد جواب داد: ساختار بدنی بعضی برخی افراد مناسب محصولات این شرکت نیست! همین پاسخ وحشتناک باعث شد که مدتها طول بکشد تا شرکت به جایگاه اول خود بازگردد.
سلامت شخصی شما (چه از بعد روانی و چه از بعد فیزیکی) اثر خود را در کسب و کارتان منعکس خواهد کرد. به همین دلیل معمولا توسعهی شخصی و کاری در کنار یکدیگر به دست میآیند.
هر چه خودآگاهیتان بیشتر باشد، قابلیت تصمیمگیری شما در امور هم بیشتر خواهد شد. علاوه بر این خودآگاهی باعث میشود اشتباهات خود را راحتتر پیدا کنید.
برای مثال، مدیرعامل شرکتی متوجه شد در کسب و کار خود بهشدت کنترلکننده است و اجازهی هیچگونه اقدامی به دستیارش نمیدهد. چون آن شخص از خودآگاهی بالایی برخوردار بود توانست این نقطهضعف خود را پیدا کند.
او متوجه شد چون هیچگاه بر مسائل زندگی شخصیاش کنترل نداشته است، اکنون با کنترل بیش از حد امور کاری دست بهنوعی جبران میزند. سپس از دستیار خود عذرخواهی کرد و به او اجازه داد کار مربوط به خود را انجام دهد.
بر اساس یک بررسی که توسط محققان صورت گرفته است، خودآگاهی یکی از مؤثرترین معیارها در موفقیت یک رهبر است. در واقع، آنها به این نتیجه رسیدهاند که خودآگاهی بالاترین شاخص موفقیت شمرده میشود.
رهبران خوب میدانند که نمیتوانند تمام کارها را خودشان بهتنهایی انجام دهند. در نتیجه آنها باید بیاموزند که از بعضی افراد بهعنوان نمایندهی خود کمک بگیرند.
از اینرو شاید بد نباشد زمانی از وقت خود را بهمطالعهی کتاب «منطقهی نبوغ» (Zone of Genius) نوشتهی گی هندریکز اختصاص بدهید تا چشماندازی رو به جلو برای خود ترسیم کنید. منطقهی نبوغ، صرفا محدودهای مربوط به توانمندیهای شما نمیشود؛ بلکه نمایانگر بخشی از تواناییهای شما است که از اکثر افراد پیشی میگیرد.
به عنوان مثال ممکن است شما قادر به انجام طراحی وبسایت باشید؛ اما لازم نباشد وقت خود را برای انجام این کار تلف کنید. در مقابل، با توجه به منطقهی نبوغ خود، بهتر است که وقت خود را به نوشتن و بازاریابی اختصاص دهید.
با واگذاری بخشی از کارها به دیگران، صاحبان کسب و کار میتوانند زمان بیشتری در منطقهی نبوغ خود صرف کنند و پیشرفت و لذت بیشتری تجربه کنند.
به عنوان یک رهبر، ممکن است بارها از شما خواسته شود در پروژهها یا برنامههای مختلف شرکت کنید. در حالی که وقتی در آغاز راه هستید، اینگونه اقدامات میتواند باعث اختلال در فرآیند پیشرفت شما شود. به همین دلیل درس «نه گفتن» یکی از دروسی است که تمام صاحبان کسب و کار باید آن را بیاموزند.
در دنیای کسب و کار، گاهی باید روی امور ضروری تمرکز زیادی اعمال کرد و لازمهی آن این است که بهدفعات پاسخ «نه» گفت.
خیلی از رهبران بزرگ، موفقیت خود را مدیون امری فراتر از خود هستند که میتواند یک دلیل، یک تصور یا هر مورد معنوی دیگری باشد.
اعتماد به خود یکی از درسهای مهم کسب و کار است که بدون آن نمیتوانید زندگی کنید! در نهایت، با اعتماد به خودتان است که میتوانید تصمیمگیریهای بزرگ و کوچک داشته باشید.
همانطور که صاحبان کسب و کار نمیتوانند تمام کارها را خودشان انجام دهند، از تمام امور هم به تنهایی آگاه نیستند. از این رو اگر خواهان رسیدن به موفقیت هستید یاد بگیرید چطور به حرف افراد دیگر گوش دهید.
بعضی از افراد عادت دارند هنگام شروع کار، در تصمیمگیری سرعت عمل به خرج دهند. در صورتی که هر چه کسب و کار توسعه پیدا میکند و رو به جلو میرود، متوجه خواهند شد این حرکت آنها هوشمندانه نیست. چرا که تصمیمگیریهای بزرگ نیاز به توجه دقیق (نه لزوما طولانی) دارند.
اکثر صاحبان کسب و کار، محرکهایی مانند ماموریت یا یک دلیل مشخص دارند و همین موضوع آنها را به حرکت وا میدارد. در واقع آنها کاری را شروع نمیکنند به این علت که صرفا کاری را شروع کرده باشند!
صاحبان کسب و کارهای موفق میدانند موفقیت اگر چند دهه طول نکشد، باز هم چند سال زمان لازم دارد. بعضی از افراد به دنبال این هستند که در کوتاهترین زمان ممکن به موفقیت برسند. آنها باید این نکته را در نظر بگیرند که شاهکلید رسیدن به موفقیت تلاش بیوقفه است حتی اگر بهظاهر، پیشرفتی هم به چشم نیاید.
صاحبان کسب و کارهای موفق بهطور مداوم وقت خود را صرف یادگیری مهارتهای جدید و راهکارهایی برای بهبود شرایط کاری خود میکنند. در بسیاری از موارد، اشتهای آنها به یادگیری، سیریناپذیر است. از طرفی با یادگیری پیوسته به این اطمینان میرسید که همزمان با کسب و کار خود، رشد خواهید کرد.
رهبران موفق میدانند گاهی مواقع لازم است برای حل یک مسئله از چارچوبهای فعلی خارج شوند و با روش دیگری مسئله را حل کنند. این گونه اقدامات میتواند شامل درخواست کمک از دیگران، خارج شدن از دفتر، استراحت یا محک زدن هر چیز جدید دیگری باشد.
یک رهبر موفق میتواند از طریق کاری مثل ایفای نقش مربیگری، بخشندگی خود را ابراز کند. این نوع رهبران در راستای رونقدهی به کسب و کار خود، به بهبود زندگی دیگران هم کمک میکنند.
همان طور که لازم است صاحبان کسب و کار اشتباه خود را بپذیرند، باید تعامل شفافی بین خود و تیم کاری و مشتریان برقرار کنند. این نوع عملکرد باعث جلب اعتماد افراد به شما خواهد شد.
طی یک بررسی که توسط هاروارد بیزنس ریویو منتشر شده است، وقتی در یک تیم کاری فضای همکاری مثبتی برقرار باشد، بازدهی بیشتری حاصل خواهد شد. این مطالعه که در دانشگاه میشیگان انجام شده است، نشان میدهد یک فضای مثبت و سازنده به دنبال عوامل زیر ساخته میشود:
یکی از راهکارهای عملی کردن این موارد در محیط کار، این است که نگاهی برابر به کارمندان خود داشته باشید. چرا که این رویکرد مثبت از سطوح بالا به پایین منتقل میشود. بنابراین وقتی شما چنین روندی پیش بگیرید، دیگران از شکل رفتار شما تبعیت خواهند کرد.
گاهی لازم است به منظور موفقیت در کسب و کار و حل مشکلات، کمی دیدگاههای خود را آرمان گرایانه تر کنید. با این حال، برای عملی شدن ایدهها لازم است عملگرایی را هم لحاظ کنید. صاحبان کسب و کارهای موفق میدانند چطور بین آرمانگرایی و عملگرایی تعادل برقرار کنند.
چنانچه مایل هستید که تیم شما عملکرد قابل قبولی داشته باشد خودتان در عرصهی مورد نظر پیشقدم شوید. وقتی در جایگاه رهبر یک گروه قرار دارید، خواهناخواه به یک الگو تبدیل خواهید شد.
صاحبان کسب و کارهای موفق، ارتباط خود را با مشتریان حفظ میکنند تا بازخورد آنها را نسبت به خود ارزیابی کنند. آنها میدانند در پایان کار، اگر مشتری وجود نداشته باشد آنها هم پابرجا نخواهند ماند.
صاحبان کسب و کارهای موفق میدانند وضعیت موجود ممکن است آنها را به نتیجهی مطلوب نرساند. طبیعتا زمان تغییر میکند و یکی از سختترین درسهایی که یک رهبر باید فرابگیرد، پذیرفتن تغییر و همگام بودن با آن است.
احتمالا به این نکته توجه کردهاید که وجه مشترک بین تمامی رهبران این است که میتوانند بین مفاهیم متضاد، تعادل و هماهنگی برقرار کنند. برای مثال آنها در حین اینکه به خود اعتماد دارند، صحبتهای دیگران را هم گوش میدهند؛ ضمن اینکه میدانند کار را تا کجا ادامه دهند و در کجا کنار بکشند. مطمئنا رسیدن به این عملکرد متعادل، امری یکشبه نیست و با تمرین و ممارست به وجود میآید.