[ad_1]
پلاک 1
تمام آنچه که تو یادم دادهای
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > یاسمن رضائیان:
قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إلاَّ ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العَلیمُ الحَکیم
گفتند: منزهی تو، ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی که تو دانا و حکیمی. (سورهی بقره، آیهی ۳۲)
یادم نیست چه روزی، اما خیلی دور نبود. از روزی حرف میزنم که احساس کردم باید بنویسم، چون چیزهایی میدانستم و یاد میگرفتم که دوست داشتم دیگران هم از آنها باخبر شوند. با خودم فکر کرده بودم چه کار کنم تا تجربههایم را به گوش دیگران برسانم و بعد به این نتیجه رسیده بودم که وبلاگ بنویسم.
یک نوجوان چیزهای زیادی میداند، تجربههای زیادی بهدست میآورد و با لحظههای بکری روبهرو میشود که آدمهای بزرگ روبهرو نمیشوند.
احساس کردم حالا که از تمام نوجوانیام فقط دنبال شادیها و خندههایش نیستم، احساس کردم حالا که انتخاب کردهام در این مرحله از زندگیام سراغ تجربههای تازه بروم تا چیزهای زیادی بدانم و یاد بگیرم، باید هدفم را به سرانجام برسانم. اینطور بود که راوی زندگی پر فراز و نشیب یک نوجوان شدم.
بعد از آن احساس کردم مسئولیتی پنهان دارم. برای نوشتن از تجربههای جدید نیاز به تجربه کردن در دنیای واقعی داشتم. پس دست بهکار شدم. درست مثل کسی که برای سفر به دور دنیا عزمش را جزم میکند، تصمیمم را گرفتم و تصمیمم این بود که همیشه در پی تجربه کردن اتفاقهای خوب و باارزش باشم.
قرار بود چیزهایی را که میدانم با دیگران قسمت کنم. اتفاق جالبی افتاد. در راهِ این تصمیم، در برابر هزار دانستنی دیگر قرار گرفتم که خودم پیش از آن، از وجودشان خبر نداشتم و همزمان با روایت کردن، آنها را تجربه میکردم.
یک روز به نقطهی عجیبی رسیدم. انگار که به آخر یک مسیر رسیده باشی و بعد ببینی جلوتر دشتی در دل یک دره است. از حیرت اینکه تا آن زمان، آن دشت را ندیده بودی میایستی و به چیزی که کشف کردهای، خیره میشوی.
روبهرویم دره بود؛ اما این دره، پرتگاه نبود. نقطهی سقوط نبود. نقطهی حیرت بود. روبهرویم کوهستان نبود که از دور متوجه حضورش شده باشم. دره بود که تا قبل از رسیدن به انتهای راه، آن را ندیده بودم و وقتی مقابلش ایستادم شگفتزده شدم.
یک شهر، یک دنیا، یک وسعت بیکران زیبا. تا قبل از رسیدن به این نقطه خیال میکردم تمام راه همین است، اما درست در نقطهای که حس میکردم پایان است، شگفتزده شده بودم.
وقتی تجربههای تازهام را شروع کرده بودم، فکر میکردم چیزهای زیادی از جهان میدانم. فکر میکردم اگر همینطور پیش بروم و تجربه کنم تا آیندهای نهچندان دور، سر از تمام دانستنیهای جهان درمیآورم، اما وقتی مقابل دشت قرار گرفتم، فهمیدم من تنها آن اندازه از جهان میدانستم که تو یادم داده بودی.
فهمیدم چیزهایی وجود دارد فراتر از جهانی که در آن هستم که پنهان و در پردهاند. بعد فکر کردم تو از تمام دانستنیهای پشت پردهها آگاهی، چون خودت آنها را آفریدهای. از تصور شکوه تو حیرتم دوچندان شد و ایمان آوردم تنها چیزهایی را میدانم که در محدودهی بنده بودنم، یادم دادهای.
نوشتن از این تجربهی جدید سخت بود. اما میخواستم دیگران را از این اتفاق باشکوه باخبر کنم. کلمههای زیادی را کنار هم گذاشتم تا از این ماجرا بنویسم، اما دست آخر تمامشان را پاک کردم و تنها یک جمله در وبلاگم نوشتم: جز آنچه خودت به من یاد دادهای، چیز دیگری نمیدانم.
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر:
مفیدستان
عبارات مرتبط با این موضوع زنگــ انشا دل نوشته هایلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا اگه هیچ کس …سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا خدا را طلب کنید همچون عاشقی که معشوق را می ღ ♥پسرم دنیای من♥ ღ دلنوشته های مادرانهوصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبیاگه هیچ کس نیست، خدا که هستآدمای زیادی توی این دنیا میان و میرن، واسه هر کسی، همیشه یکی هست که نبود و یکی بود که فریاد العطش شعر آیینی امام حسین عکنار درک غربت تو کوه از کمر شکست شعر امام حسین ع شعر محرّم شعر عاشورا علیرضا قزوهجملات کوتاه زیبا داستان کوتاهاز لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی گنجور مولوی دیوان شمس غزلیات غزل شمارهٔ ۱۲۸۰سجاد نوشته خطاب به عزیزانی که در مورد محسن چاوشی حاشیه نوشته اند در طول مدتی که از آسوده دلان را غم شوریده سران نیستبرای تو می نویسم که اولین نطق من بودی سایه ای بود و پناهی بود و نیست هستی ام را تکیه شهریار عشق شعر عاشقانهدل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد از همان لحظه دل نوشته های ناب زیرخاکی از آنجا که پسرها شیطنت بیشتری دارند و کارهای خطرناک بیشتری هم نسبت به دخترها انجام می زنگــ انشا دل نوشته ها یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند ღ ♥پسرم دنیای من♥ ღ دلنوشته های مادرانه وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی کافی کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی من خوب می دانم که تو سخت ترین روزها و سال های تمامی زندگی ات را می گذرانی؛ حال آن که هیچ یک از سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا اگه هیچ کس نیست سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا خدا را طلب کنید همچون عاشقی که معشوق را می خواهد فریاد العطش شعر آیینی امام حسین ع کنار درک غربت تو کوه از کمر شکست شعر امام حسین ع شعر محرّم شعر عاشورا علیرضا قزوه اگه هیچ کس نیست، خدا که هست آدمای زیادی توی این دنیا میان و میرن، واسه هر کسی، همیشه یکی هست که نبود و یکی بود که دیگه جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه از لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من آسوده دلان را غم شوریده سران نیست برای تو می نویسم که اولین نطق من بودی سایه ای بود و پناهی بود و نیست هستی ام را تکیه گاهی بود شهریار عشق شعر عاشقانه دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد از همان لحظه کــه دل نوشته های ناب زیرخاکی از آنجا که پسرها شیطنت بیشتری دارند و کارهای خطرناک بیشتری هم نسبت به دخترها انجام می دهند آنچه که تو داری
لینک منبع :تمام آنچه که تو یادم دادهای
تمام آنچه که تو یادم دادهای - همشهری
hamshahrionline.ir/details/356877/Children/sociocultural - ذخیره شده
5 ژانویه 2017 ... تمام آنچه که تو یادم دادهای. کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > یاسمن
رضائیان: قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إلاَّ ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العَلیمُ ...
تمام آنچه که تو یادم دادهای - kodoom.com - Kodoom
news.kodoom.com/iran-culture/تمام-آنچه-که-تو-یادم-داده-ای/story/6163646/
قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إلاَّ ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العَلیمُ الحَکیم گفتند: منزهی تو، ما نمی
دانیم جز آن چه تو خود به ما تعلیم فرمودی که تو دانا و حکیمی. (سوره ی بقره، آیه ی ۳۲)/ ...
دوستی می گفت: Defines a Friend - یافتههای کتابهای Google
https://books.google.com/books?isbn=1595845992
Mitra Mofidi, میترا مفیدی - - Poetry
وگرنه از همه شان به جرم رسوائی که بار آورده اند شکایت می کنم. ... حالا هی بگوئید تو
جواهری، تو هنرمندی توفلان و بهمانی، هیچ کدام را قبول ندارم. ... خودم بودم در هفده سالگی
و خانه ی پدری، برادری بود که جانشین برحق پدر بود و این احساسی را به من می داد که
تمام ... یادش به خیر و سرش به سلامت، معلمی داشتیم که می گفت هرگز جمله تان را با ...کالکهای خاکی: خاطرات محمدعلی جعفری - یافتههای کتابهای Google
https://books.google.com/books?isbn=6000302991
حسین بهزاد, گلعلی بابایی - 2016
این موقعی بود که نشستم و با تمام وجودم گفتم: ای عیسی مسیح! تو می دانی که چه
گندی بالا امده ][[ ما واقعا باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. م خودم را بسیار حقیر ...سرگذشت حاجی بابای اصفهانی: The Adventures of Hajji Baba of Isphahan - یافتههای کتابهای Google
https://books.google.com/books?isbn=1595845771
James Justinian Morier, جیمزموریه, سید محمد علی جمالزاده - 1969 - Travel
کدبانو گفت آهان یادم آمد آن کلاه پیر امیر کجاست، زنی که آنرا برای قلتاق شترش ...
بعلم الهی گذشته که خون تو امروز باید ریخته شود و اگر ریخته نشود لازم میآید که علم
خدا ... این حکمت و منطق موافق طبع همه افتاد و بانو تن بقضا داد. ... خانه ات آبادان که مرا
خوب از خالد برداشتی، روز دیگر بانو پیغام فرستادم که آنچه باید از کلاه ۱۹ اصفهانی.کدام گزارشگر پرسپولیسی است کدام گزارشگر استقلالی؟! - Chess ...
https://www.chess.com/blog/alikasra/content3 - ذخیره شده - مشابه
4 ژوئن 2013 ... عادل چون میخواهد به همه نشان دهد که پرسپولیسی نیست ادای استقلالی ها را در می آورد
وبعضا طوری ... او هم تمام تلاشش رو میکنه تا مثل فردوسی پور بشه، اینه که تموم
اطلاعاتش ... یادم میآید بازی نفت آبادان و استقلال تهران تو لیگ برتر سه سال پیش (
که نفت ۱-۰ ... بعد از یک مدتی سد خراب میشه و میشود آنچه که نباید بشود.
فریدون مشیری Quotes (Author of سه دفتر) - Goodreads
https://www.goodreads.com/author/quotes/41271._ - ذخیره شده - مشابه
چه شگفتی هایی پنهان است * من بر آنم که درین دنیا _خوب بودن _به خدا سهل ترین
کارست و نمی دانم که چرا ... چاره درد مرا باید این داد کند از شما خفتهی چند! ... به یادش می
تپد پرشور” ... تا که پر شود تمام جان من ز جان تو .... آنچه این نامردان با جان انسان
میکنند
گنجور » بیدل دهلوی » غزلیات
ganjoor.net/bidel/ghazalbi/ - ذخیره شده - مشابه
مثلاً برای پیدا کردن شعری که مصرع تبسم امسال کرد پیدا رگی ز یاقوت شعله رنگش
مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید ... غزل شمارهٔ ۲: اگر بهگلشن ز نازگردد قد بلند
تو جلوه فرما .... غزل شمارهٔ ۲۱۹: آنچه نذر درگه آوردیم ما ...... غزل شمارهٔ ۹۱۶: حسنی که یادش
آینهٔ حیرت آب داد ..... غزل شمارهٔ ۱۲۸۱: تمام شوقیم لیک غافلکه دل به راهکه میخرامد.
گنجور » پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات ...
ganjoor.net/parvin/divanp/mtm/sh165/ - ذخیره شده - مشابه
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل. تیشهای بود ... آن که در زیر زمین، داد سر و
سامانت. کاش میخورد ..... اصن تو رو یادش نیست، الان ۱۸ سال شده، کاش بودی می دیدیمون.
پروردگارا...تو کمک کن...!!!
delshekaste1867.blogfa.com/ - ذخیره شده - مشابه
یادم باشد...همیشه بخندم ... چون دیگرانی هستند که علت شادیشان شادی من است... و یادم
باشد. ... من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد... و تنها یکی
سپاسش ... پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند... از تو برای ....
وقتی می دانمــ یکــ روز تُف می اندازی به رویِ تمام آن هایی که به خاطرشــــان من را از
دستـــــ دادی.
شنبه 16 اردیبهشت 1396 ساعت 17:37