مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

یادم تو را فراموش!

مشکلات حافظه

بیماری آلزایمر خیلی زود حافظه کوتاه‌مدت را نشانه می‌رود. فرد سالم ممکن است به طور متوسط پنج تا 9 داده اطلاعاتی را به حافظه کوتاه‌مدت خود بسپارد، اما اطلاعات سپرده‌شده در حافظه کوتاه‌مدت یک فرد مبتلا به آلزایمر دو تا سه و حتی صفر خواهد بود. وقتی فرد در طول روز چند‌بار سوال کند: «امروز چه روزی است؟»، «ساعت چند است؟» یا «امروز قرار است چه کارهایی انجام دهیم؟» و همچنین فراموش کند که شب گذشته چه کارهایی انجام داده است اولین نشانه‌های آلزایمر را بروز می‌دهد.

فراموش کردن زمان و مکان حوادث

یکی دیگر از مشخصات بارز آلزایمر بروز اختلالاتی در حافظه اپیزودیک یا اتوبیوگرافیکال است که به حوادث زندگی فرد (زمان، مکان، احساس‌ها و دیگر اطلاعات مربوط به آن) مربوط می‌شود. در واقع این حافظه مربوط به بازسازی حوادث زندگی در زمان و مکان خاص آن است. البته برای همه ما پیش می‌آید که تاریخ یک رویداد مانند ازدواج، تولد و غیره را موقت فراموش کنیم، اما وقتی فردی قادر نباشد حوادث را در زمان و مکان وقوع آن به خاطر بیاورد جای نگرانی دارد و از علائم ابتلا به آلزایمر است.

مشکل در یافتن کلمات

اگر آسیب‌های بیماری آلزایمر قسمت‌های عقب مغز را درگیر کند در عمکلرد زبان نیز اختلالاتی به وجود می‌آید که به آن ‌آفازی‌ گفته می‌شود. البته با گذشت زمان برای همه پیش می‌آید در حین صحبت‌کردن دنبال کلمات یا مثلا اسامی بگردند، اما بیماری آلزایمر با مشکل طبیعی فراموش‌کردن کلمات فرق دارد. در حالت عادی فرد در نهایت می‌تواند کلمه مورد نظرش یا هم معنی آن را پیدا کند، اما ناتوانی در یافتن کلمه مورد نظر یا به کار بردن یک کلمه به جای واژه دیگر از علائم آلزایمر است.

کاهش سرزندگی و اشتیاق

در 80 درصد موارد، بیمار آلزایمری بی‌انگیزه و بی‌اشتیاق می‌شود. از نظر علمی به این حالت ‌ آپاتی‌ گفته می‌شود که لوب فرونتال (پیشانی یا قدامی) مغز را که مربوط به کنترل رفتارهای اجتماعی و سازماندهی فعالیت‌هاست، درگیر می‌کند. البته نباید آپاتی را با کاهش شور و سرزندگی گذرا و حتی افسردگی اشتباه گرفت. آپاتی زمانی است که فرد دچار بی‌اعتنایی می‌شود و میل و انگیزه خود را به بیرون‌رفتن، ملاقات با دیگران، انجام فعالیت‌های روزمره و لذت‌بخش سابق را از دست می‌دهد و در عین حال مهم‌ترین مشخصه آلزایمر یعنی مشکلات حافظه را نیز بروز می‌دهد.

 

فراموش‌کردن برخی آموخته‌ها

بیماری آلزایمر در حافظه سمانتیک که به حافظه معنایی نیز معروف است، اختلال ایجاد می‌کند. این حافظه دربرگیرنده کلمات، مفاهیم و آموخته‌هاست. حافظه سمانتیک وظیفه ثبت و ضبط دقیق‌تر حوادث، وقایع، مفاهیم و اطلاعات درباره محیط خارج را به عهده دارد و شامل اطلاعاتی درباره عادات اجتماعی، دستور زبان، مفاهیم ریاضی و... می‌شود. اطلاعات موجود در حافظه سمانتیک به مدت طولانی ثبت و ضبط شده و ماندگار است. اما اگر فردی نتواند به یاد بیاورد که یک هفته چند روز است یا قادر به شمردن و یادآوری نام پایتخت کشورها نباشد یا به خاطر نیاورد در چه سالی و در چه محیطی مشغول به کار بوده است از علائم آلزایمر است.

 مشکل در شناخت اطرافیان

بیمار آلزایمری در شناخت افراد یا اشیای آشنای پیرامون خود و همچنین تشخیص صداها یا شناسایی اشیا با لمس آنها دچار مشکل می‌شود. همچنین امکان دارد‌ فرد قادر به شناسایی چهره آشنا یا از درک بیماری خود عاجز شود. البته برای همه افراد و بخصوص سالمندان پیش می‌آید که به طور لحظه‌ای در شناخت اطرافیان خود دچار مشکل شوند و آنها را با هم اشتباه بگیرند، اما اگر فردی برای مثال به دنبال قند به آشپزخانه برود و با نمک برگردد یا قادر به شناسایی چهره‌ها ‌یا مکان‌های آشنا نباشد و در عین حال متوجه بیماری و مشکلات حافظه خود نیز نشود به این معنی است که دچار آلزایمر شده است.

 غمگینی و در خود فرورفتگی

افسردگی بخشی از علائم اصلی آلزایمر است که در کنار مشکلات حافظه بروز می‌کند. البته هر نوع کج‌خلقی و غمگینی در افراد سالمند نشانه آلزایمر نیست. زمانی می‌شود در خود فرورفتگی را به بیماری آلزایمر ربط داد که فرد دچار افسردگی عمیق شود و مدام احساس خستگی یا غم داشته باشد و تکرار کند که به هیچ دردی نمی‌خورد یا در افکار خود غرق شود و از دنیای پیرامون خود دور بیفتد.

بی‌اشتهایی

به مرور زمان، آلزایمر باعث بروز بی‌اشتهایی و اختلالات خواب می‌شود. این علائم در نتیجه بی‌علاقگی، از دست دادن قدرت شناسایی و بی‌تحرکی‌های مربوط به بیماری بروز می‌کند. اگر بی‌اشتهایی موقت باشد جای نگرانی نیست، اما میل به غذا نداشتن یا لب به غذا نزدن در افراد سالمند نگران‌کننده است. علاوه بر این خواب‌آلودگی در طول روز و بی‌خوابی شبانه یا بروز مشکلاتی در به خواب رفتن نیز جزو علائم ابتلا به آلزایمر محسوب می‌شود.

مشکل در نگارش

بیماری آلزایمر ممکن است خود را با فراموش کردن حرکات ارادی نشان دهد. از نظر علمی به این مشکل ‌آپراکسی‌ می‌گویند. این حرکات ارادی شامل تمام کارهایی است که از کودکی آموخته‌ایم. بی‌شک برای همه پیش می‌آید که به دلیل حواسپرتی دکمه‌های لباس را اشتباهی ببندند یا در حین آشپزی موادی را فراموش کنند، اما در مواردی که فرد در نوشتن، استفاده از ملحفه، شستن دست، لباس پوشیدن، آشپزی‌کردن و... دچار مشکل می‌شود پای آلزایمر در میان است.

 هذیان‌گویی

حدود 20 درصد افراد مبتلا به آلزایمر دچار هذیان‌گویی می‌شوند. این در حالی‌ است که فرد متوجه هذیان‌گویی خود نیست و به گفته‌های خود اعتقاد دارد. هذیان‌گویی در مراحل پیشرفته بیماری با توهم‌ بخصوص توهم‌های دیداری، همراه است. وقتی فردی ادعا می‌کند افراد و حیواناتی را می‌بیند یا احساس می‌کند سایه‌ای در کنار او قدم می‌زند، جزو نشانه‌های آلزایمر است. علاوه بر این بیمار آلزایمری حرف‌هایی نظیر «می‌دانم که می‌خواهید از شر من خلاص شوید، فلانی لوازم مرا می‌دزدد، فلانی به من خیانت می‌کند و...» را نیز به زبان می‌آورد.

استرس بی‌دلیل

به عقیده متخصصان حدود 42 درصد افراد مبتلا به آلزایمر علاوه بر اختلالات حافظه دچار اضطراب نیز می‌شوند. توجه داشته باشید که استرس پدیده‌ای طبیعی و بهنجار (نرمال) در بدن است و نشان می‌دهد‌ بدن عملکرد خوبی دارد، اما اگر فردی از آینده وحشت داشته باشد به طوری که نتواند به کارهایی که همیشه انجام می‌داده است، بپردازد (مانند آشپزی، رانندگی و...) ممکن است نشان‌دهنده ابتلا به آلزایمر باشد. گاهی این افراد دچار حملاتی مانند احساس تنگی نفس و تپش قلب شدید می‌شوند که نشان‌دهنده استرس بالاست. شدت اختلالاتی مانند استرس بی‌مورد نیز در همه افراد یکسان نیست. در برخی افراد این علائم اضطراب به‌هیچ‌وجه بروز نمی‌کند یا بسیار دیر خود را نشان می‌دهد.

توجه داشته باشید که علائم بیماری آلزایمر در افراد مختلف متفاوت است. بروز و پیشرفت این بیماری به مکان آسیب‌های مغزی فرد بستگی دارد. به همین دلیل برخی از افراد بسرعت دچار اختلالات جدی زبانی می‌شوند، اما این مشکل در برخی دیگر کمتر دیده می‌شود یا دیرتر خود را نشان می‌دهد. هرچند اختلالات حافظه مشخص‌ترین علامت آلزایمر است، در 10 درصد موارد به عنوان اولین مشخصه خود را نشان نمی‌دهد.

منبع: Santé Medcine، Active beat و MSN

سیب (ضمیمه سه شنبه روزنامه جام جم)


ادامه مطلب ...

نور تو را به یادم می‌آورد

[ad_1]

نور تو را به یادم می‌آورد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان:
زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. دانه‌های برف تاب می‌خوردند و با بالا و پایین رفتن‌هایشان همراه خورشید می‌خندیدند.

یک لحظه ابرها خانه را تاریک می‌کردند و لحظه‌ای دیگر آفتاب باریکه‌های نورش را روی فرش می‌انداخت. به تاریک و روشنی فکر می‌کردم و در دلم بودن‌ها و نبودن‌ها را به یاد می‌آوردم.

لحظه‌ای که چیزی به دلم می‌افتد چگونه است؟ حضور عمیق احساسی که با من حرف می‌زند، حالتی مابین کشف و الهام است که در قلبم اتفاق می‌افتد.

گهگاه که چیزهایی کشف می‌کنم، خیال می‌کنم دست گذاشته‌ام روی پنهان‌بودنشان و آن‌ها را پیدا کرده‌ام. اما حقیقت این است از ابتدا هم پیدا بوده‌اند. راستش گاهی فکر می‌کنم اگر با چشمی که تمام نادیدنی‌ها را می‌بیند دنیا را ببینم، تا چه اندازه مبهوت و شگفت‌زده خواهم شد.

گاهی تمرین طور دیگر‌دیدن می‌کنم. یاد می‌گیرم چه‌طور هرماجرایی را از زاویه‌ای دیگر ببینم. در چهار سمت یک ماجرا قرار می‌گیرم و آن را از چهار بعد متفاوت تماشا می‌کنم. آن‌زمان است که اتفاق‌ها، چیز تازه‌ای یادم می‌دهند.

پشت چهارسوی هرماجرا بعد پنجمی هست. برای دیدنش لازم نیست جای‌ام را تغییر دهم، لازم نیست نگاهم را جهت بدهم، باید به قلبم رجوع کنم. پرده‌ی نامرئی را از بعد‌ نادیدنی بردارم تا بعد پنجم پیدا شود. این بعد، همان است که جهان را جای حیرت‌انگیزی کرده است.

زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. داشتم به تعبیر تازه‌‌‌ای از نور فکر می‌کردم. همیشه از خودم پرسیده‌ام تعبیرهای نور چیست؟ و هیچ‌کدام مرا به اندازه‌ی نسبت نور با تو به وجد نیاورده است.1

در این جمله ی کوتاه و ساده، حرف عظیمی‌ است که درک‌کردنش روزهای بسیاری، آفرینش را به خود مشغول کرده است.

داشتم به تعبیر تازه‌ای از نور فکر می‌کردم که یاد توحید افتادم. یگانگی منحصر‌به‌فردی که تمام نقطه‌ها را به هم وصل می‌کند. فکر کردم نور یگانه است و هر‌تعبیر دیگری جز تعبیر به تو، تنها ظاهر آن را تغییر می‌دهد. درست مثل رفت و آمد ابرها، این‌که گاهی مقابل آفتاب قرار می‌گیرند و گاهی کنار می‌روند و خانه روشن می‌شود.

ابرها تعبیرهای متفاوتی هستند که تنها در ظاهر آفتاب اثر می‌کنند و لحظه‌ای بعد به خواست طبیعت، ذات خورشید را نشان می‌دهند.

آسمان هرماجرایی از ابرهای زیادی پوشیده‌ شده است. ابرهایی که حقیقت را از زاویه‌ی خودشان تفسیر می‌کنند. هر‌کدام از این تفسیرها زیبا و دلنشین‌اند، اما ذات ماجرا را واضح و شفاف نشان نمی‌دهند.

برای دیدن حقیقت، برای دیدن بعد نادیده‌ی پنجم، باید از روشنایی قرار‌گرفته در پرده کمک خواست. نور، نشان می‌دهد ابعاد مختلف، برآمده از کدام نقطه‌ی آغازند. نور، توحید را، تو را به یادم می‌آورد.

امروز یگانگی خودش را دارد. امروز تعبیر زیبایی از توحید است که در عین یگانگی نشان‌دهنده‌ی یکتایی والاتری است که نقطه‌ی پیدایش آن است.

هرچیزی که وجود دارد، چه آن‌هایی که دیده می‌شوند و چه آن‌هایی که وجود دارند و دیده نمی‌شوند، همه از توحید حرف می‌زنند. با این وجود ولوله‌ی پرشوری در جهان برپاست که بی‌وقفه ادامه دارد.

دانه‌های برف انگار جشن گرفته‌اند. بالا و پایین می‌روند، راست و چپ می‌روند و سرخوشانه از این‌که وجود دارند می‌خندند. صدای خنده‌شان شنیده نمی‌شود، صدای زمزمه‌هایشان هم. اما می‌دانم می‌خندند و زمزمه می‌کنند. این کشف تازه، جزء آن کشف‌هایی است که به دلم افتاده است.

ایمان همان حسی است که به من می‌گوید «وجود دارد» اگر چه «نمی‌بینم». می‌دانم تمام دیدنی‌ها و نادیدنی‌های اطرافم زمزمه می‌کنند. صدایشان را با ایمان می‌شنوم. آن‌ها هم ایمان آورده‌اند به توحید. می‌دانند نقطه ی آغاز ماجرایشان کجاست. شاید توحید، نام دیگر ایمان باشد.

این‌روزها که باریکه‌های آفتاب در رفت و آمد به خانه‌اند بیش‌تر از قبل به توحید فکر می‌کنم.

 


1. اشاره به آیه‌ی 35 سوره‌ی نور:

اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ (خدا نور آسمان‌ها و زمین است)

تصویرگری: الهه صابر


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره …نوریادمآوردنور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره های خانه دست تکان می داد دانه های نور تو را به یادم می‌آورد خانه فیروزه‌ای یاسمن …در همین زمینه نور تو را به یادم می آورد مورینیوآخرین باری که بد بازی کردیم یادم نیستیادم تو را فراموشیادم تو را فراموش تو را به یادم می آورد نگاهت را و همه ی ساعت های عصرهای صبح میمه غزلت به یادم آورد خزان آشناییغـــزلــــت بــه یـــادم آورد زمــان یــــار بـــی تــو قدوسی را تأیید می برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست کوچه باغ شعروقتی به یادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام زیر نور ماهمن تموم قصه هام قصه ی توستتو را جان می دلتنگی حس عجیبی است که گاهی تو را به یادم می آورد تو گفتی با نور دلگیر از خیابانی که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد از رستورانی که دیگر من و تو را نشان هشدار جدی پانیونیوس به انصاری فردجدیپانیونیوسبهانصاریفردهشدار جدی پانیونیوس به انصاری اجازه رکوردشکنی به چلسی را نور تو را به یادم باران یعنی تو بر می گردیرسولیونانیعنی وقتی تو را می بیرون خیره می شدم فقط این ها در یادم تو را به یاد من می‌آوردگنجور سعدی دیوان اشعار غزلیات غزل ۴۶ عزیز را به یادم آورد را تو خود به می‌فروخت تو را بنــده مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو نور آل محمدعج⁂ یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد تذکر مهم این مطلب را یک پزشک نمی نویسد پس اگر لازم می فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی دل نوشته های ناب زیرخاکی سلام به تک تک رهگذرای خوش قلب و مهربونی که به قلب کوچیکه من سرمیزنیدمن دوست دارم همه ی انسان •ܓܨܓܨ پیاده روی تو اینترنت ܨܓܨܓܨ• مختصری کوتاه از زندگی تعداد انبیاء الهی به سند معتبر روایت شده،ابوذر از حضرت رسول اکرمص پرسید انبیاء الهی چند شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم روز امتحانفردای امتحاننگرانی از امتحان نامِ من عشق است، آیا می شناسیدم؟ برگرد عزیزم این قدم هایِ لجوح تو را بی رحمانه از خانه دور می کنند برگرد هنوز هیچ پلی پشتِ زندگی زیباست به هیچکس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته ات وادار به سرافکندگی کند قدر داشته هاتون رو دارو و درمان با قرآن و ادعیهبخش دوم – سیب سلامت دیدن عجائب در هنگام حجامت در وقت حجامت کردن اگر کسی سوره حمد را ۷ بار بخواند از منافع آن دعـــــــای مســتـــــــــــجاب شخصى به حضور پیامبر اکرم ص آمد که هفت سؤال داشت و آنها را چنین مطرح کرد تو را به خاطر عطر نان گرم تو را به خدا واگذار تو را به اندازه تمام تو را به اندازه تو را به جان شعر من


ادامه مطلب ...

تمام آنچه که تو یادم داده‌ای

[ad_1]

پلاک 1

تمام آنچه که تو یادم داده‌ای

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان:
قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إلاَّ ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العَلیمُ الحَکیم

گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آن‌چه تو خود به ما تعلیم فرمودی که تو دانا و حکیمی. (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۳۲)

یادم نیست چه روزی، اما خیلی دور نبود. از روزی حرف می‌زنم که احساس کردم باید بنویسم، چون چیز‌هایی می‌دانستم و یاد می‌گرفتم که دوست داشتم دیگران هم از آن‌ها با‌خبر شوند. با خودم فکر کرده بودم چه کار کنم تا تجربه‌هایم را به گوش دیگران برسانم و بعد به این نتیجه رسیده بودم که وبلاگ بنویسم.

یک نوجوان چیز‌های زیادی می‌داند، تجربه‌های زیادی به‌دست می‌آورد و با لحظه‌های بکری رو‌به‌رو می‌شود که آدم‌های بزرگ رو‌به‌رو نمی‌شوند.

احساس کردم حالا که از تمام نوجوانی‌ام فقط دنبال شادی‌ها و خنده‌هایش نیستم، احساس کردم حالا که انتخاب کرده‌ام در این مرحله از زندگی‌ام سراغ تجربه‌های تازه بروم تا چیز‌های زیادی بدانم و یاد بگیرم، باید هدفم را به سرانجام برسانم. این‌طور بود که راوی زندگی پر فراز‌ و ‌نشیب یک نوجوان شدم.

بعد از آن احساس کردم مسئولیتی پنهان دارم. برای نوشتن از تجربه‌های جدید نیاز به تجربه کردن در دنیای واقعی داشتم. پس دست به‌کار شدم. درست مثل کسی که برای سفر به دور دنیا عزمش را جزم می‌کند، تصمیمم را گرفتم و تصمیمم این بود که همیشه در پی تجربه کردن اتفاق‌های خوب و با‌ارزش باشم.

قرار بود چیز‌هایی را که می‌دانم با دیگران قسمت کنم. اتفاق جالبی افتاد. در راهِ این تصمیم، در برابر هزار دانستنی دیگر قرار گرفتم که خودم پیش از آن، از وجودشان خبر نداشتم و هم‌زمان با روایت کردن، آن‌ها را تجربه می‌کردم.

یک روز به نقطه‌ی عجیبی رسیدم. انگار که به آخر یک مسیر رسیده باشی و بعد ببینی جلو‌‌تر دشتی در دل یک دره است. از حیرت این‌که تا آن زمان، آن دشت را ندیده بودی می‌ایستی و به چیزی که کشف کرده‌ای، خیره می‌شوی.

رو‌به‌رویم دره بود؛ اما این دره، پرتگاه نبود. نقطه‌ی سقوط نبود. نقطه‌ی حیرت بود. رو‌به‌رویم کوهستان نبود که از دور متوجه حضورش شده باشم. دره بود که تا قبل از رسیدن به انتهای راه، آن را ندیده بودم و وقتی مقابلش ایستادم شگفت‌زده شدم.

یک شهر، یک دنیا، یک وسعت بیکران زیبا. تا قبل از رسیدن به این نقطه خیال می‌کردم تمام راه همین است، اما درست در نقطه‌ای که حس می‌کردم پایان است، شگفت‌زده شده بودم.

وقتی تجربه‌‌های تازه‌ام را شروع کرده بودم، فکر می‌کردم چیز‌های زیادی از جهان می‌دانم. فکر می‌کردم اگر همین‌طور پیش بروم و تجربه کنم تا آیند‌ه‌ای نه‌چندان دور، سر از تمام دانستنی‌های جهان در‌می‌آورم، اما وقتی مقابل دشت قرار گرفتم، فهمیدم من تنها آن اندازه از جهان می‌دانستم که تو یادم داده بودی.

فهمیدم چیزهایی وجود دارد فراتر از جهانی که در آن هستم که پنهان و در پرده‌اند. بعد فکر کردم تو از تمام دانستنی‌های پشت پرده‌ها آگاهی، چون خودت آن‌ها را آفریده‌ای. از تصور شکوه تو حیرتم دو‌چندان شد و ایمان آوردم تنها چیز‌هایی را می‌دانم که در محدوده‌ی بنده بودنم، یادم داده‌ای.

نوشتن از این تجربه‌ی جدید سخت بود. اما می‌خواستم دیگران را از این اتفاق با‌شکوه با‌خبر کنم. کلمه‌های زیادی را کنار هم گذاشتم تا از این ماجرا بنویسم، اما دست آخر تمامشان را پاک کردم و تنها یک جمله در وبلاگم نوشتم: جز آن‌چه خودت به من یاد داده‌ای، چیز دیگری نمی‌دانم.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

زنگــ انشا دل نوشته هایلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا اگه هیچ کس …سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا خدا را طلب کنید همچون عاشقی که معشوق را می ღ ♥پسرم دنیای من♥ ღ دلنوشته های مادرانهوصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبیاگه هیچ کس نیست، خدا که هستآدمای زیادی توی این دنیا میان و میرن، واسه هر کسی، همیشه یکی هست که نبود و یکی بود که فریاد العطش شعر آیینی امام حسین عکنار درک غربت تو کوه از کمر شکست شعر امام حسین ع شعر محرّم شعر عاشورا علیرضا قزوهجملات کوتاه زیبا داستان کوتاهاز لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی گنجور مولوی دیوان شمس غزلیات غزل شمارهٔ ۱۲۸۰سجاد نوشته خطاب به عزیزانی که در مورد محسن چاوشی حاشیه نوشته اند در طول مدتی که از آسوده دلان را غم شوریده سران نیستبرای تو می نویسم که اولین نطق من بودی سایه ای بود و پناهی بود و نیست هستی ام را تکیه شهریار عشق شعر عاشقانهدل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد از همان لحظه دل نوشته های ناب زیرخاکی از آنجا که پسرها شیطنت بیشتری دارند و کارهای خطرناک بیشتری هم نسبت به دخترها انجام می زنگــ انشا دل نوشته ها یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند ღ ♥پسرم دنیای من♥ ღ دلنوشته های مادرانه وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی کافی کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی من خوب می دانم که تو سخت ترین روزها و سال های تمامی زندگی ات را می گذرانی؛ حال آن که هیچ یک از سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا اگه هیچ کس نیست سخنان و جملات زیبا و عاشقانه در مورد خدا خدا را طلب کنید همچون عاشقی که معشوق را می خواهد فریاد العطش شعر آیینی امام حسین ع کنار درک غربت تو کوه از کمر شکست شعر امام حسین ع شعر محرّم شعر عاشورا علیرضا قزوه اگه هیچ کس نیست، خدا که هست آدمای زیادی توی این دنیا میان و میرن، واسه هر کسی، همیشه یکی هست که نبود و یکی بود که دیگه جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من آسوده دلان را غم شوریده سران نیست برای تو می نویسم که اولین نطق من بودی سایه ای بود و پناهی بود و نیست هستی ام را تکیه گاهی بود شهریار عشق شعر عاشقانه دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد از همان لحظه کــه دل نوشته های ناب زیرخاکی از آنجا که پسرها شیطنت بیشتری دارند و کارهای خطرناک بیشتری هم نسبت به دخترها انجام می دهند آنچه که تو داری


ادامه مطلب ...

نور تو را به یادم می‌آورد

[ad_1]

نور تو را به یادم می‌آورد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان:
زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. دانه‌های برف تاب می‌خوردند و با بالا و پایین رفتن‌هایشان همراه خورشید می‌خندیدند.

یک لحظه ابرها خانه را تاریک می‌کردند و لحظه‌ای دیگر آفتاب باریکه‌های نورش را روی فرش می‌انداخت. به تاریک و روشنی فکر می‌کردم و در دلم بودن‌ها و نبودن‌ها را به یاد می‌آوردم.

لحظه‌ای که چیزی به دلم می‌افتد چگونه است؟ حضور عمیق احساسی که با من حرف می‌زند، حالتی مابین کشف و الهام است که در قلبم اتفاق می‌افتد.

گهگاه که چیزهایی کشف می‌کنم، خیال می‌کنم دست گذاشته‌ام روی پنهان‌بودنشان و آن‌ها را پیدا کرده‌ام. اما حقیقت این است از ابتدا هم پیدا بوده‌اند. راستش گاهی فکر می‌کنم اگر با چشمی که تمام نادیدنی‌ها را می‌بیند دنیا را ببینم، تا چه اندازه مبهوت و شگفت‌زده خواهم شد.

گاهی تمرین طور دیگر‌دیدن می‌کنم. یاد می‌گیرم چه‌طور هرماجرایی را از زاویه‌ای دیگر ببینم. در چهار سمت یک ماجرا قرار می‌گیرم و آن را از چهار بعد متفاوت تماشا می‌کنم. آن‌زمان است که اتفاق‌ها، چیز تازه‌ای یادم می‌دهند.

پشت چهارسوی هرماجرا بعد پنجمی هست. برای دیدنش لازم نیست جای‌ام را تغییر دهم، لازم نیست نگاهم را جهت بدهم، باید به قلبم رجوع کنم. پرده‌ی نامرئی را از بعد‌ نادیدنی بردارم تا بعد پنجم پیدا شود. این بعد، همان است که جهان را جای حیرت‌انگیزی کرده است.

زمستان نورسیده از پنجره‌های خانه دست تکان می‌داد. داشتم به تعبیر تازه‌‌‌ای از نور فکر می‌کردم. همیشه از خودم پرسیده‌ام تعبیرهای نور چیست؟ و هیچ‌کدام مرا به اندازه‌ی نسبت نور با تو به وجد نیاورده است.1

در این جمله ی کوتاه و ساده، حرف عظیمی‌ است که درک‌کردنش روزهای بسیاری، آفرینش را به خود مشغول کرده است.

داشتم به تعبیر تازه‌ای از نور فکر می‌کردم که یاد توحید افتادم. یگانگی منحصر‌به‌فردی که تمام نقطه‌ها را به هم وصل می‌کند. فکر کردم نور یگانه است و هر‌تعبیر دیگری جز تعبیر به تو، تنها ظاهر آن را تغییر می‌دهد. درست مثل رفت و آمد ابرها، این‌که گاهی مقابل آفتاب قرار می‌گیرند و گاهی کنار می‌روند و خانه روشن می‌شود.

ابرها تعبیرهای متفاوتی هستند که تنها در ظاهر آفتاب اثر می‌کنند و لحظه‌ای بعد به خواست طبیعت، ذات خورشید را نشان می‌دهند.

آسمان هرماجرایی از ابرهای زیادی پوشیده‌ شده است. ابرهایی که حقیقت را از زاویه‌ی خودشان تفسیر می‌کنند. هر‌کدام از این تفسیرها زیبا و دلنشین‌اند، اما ذات ماجرا را واضح و شفاف نشان نمی‌دهند.

برای دیدن حقیقت، برای دیدن بعد نادیده‌ی پنجم، باید از روشنایی قرار‌گرفته در پرده کمک خواست. نور، نشان می‌دهد ابعاد مختلف، برآمده از کدام نقطه‌ی آغازند. نور، توحید را، تو را به یادم می‌آورد.

امروز یگانگی خودش را دارد. امروز تعبیر زیبایی از توحید است که در عین یگانگی نشان‌دهنده‌ی یکتایی والاتری است که نقطه‌ی پیدایش آن است.

هرچیزی که وجود دارد، چه آن‌هایی که دیده می‌شوند و چه آن‌هایی که وجود دارند و دیده نمی‌شوند، همه از توحید حرف می‌زنند. با این وجود ولوله‌ی پرشوری در جهان برپاست که بی‌وقفه ادامه دارد.

دانه‌های برف انگار جشن گرفته‌اند. بالا و پایین می‌روند، راست و چپ می‌روند و سرخوشانه از این‌که وجود دارند می‌خندند. صدای خنده‌شان شنیده نمی‌شود، صدای زمزمه‌هایشان هم. اما می‌دانم می‌خندند و زمزمه می‌کنند. این کشف تازه، جزء آن کشف‌هایی است که به دلم افتاده است.

ایمان همان حسی است که به من می‌گوید «وجود دارد» اگر چه «نمی‌بینم». می‌دانم تمام دیدنی‌ها و نادیدنی‌های اطرافم زمزمه می‌کنند. صدایشان را با ایمان می‌شنوم. آن‌ها هم ایمان آورده‌اند به توحید. می‌دانند نقطه ی آغاز ماجرایشان کجاست. شاید توحید، نام دیگر ایمان باشد.

این‌روزها که باریکه‌های آفتاب در رفت و آمد به خانه‌اند بیش‌تر از قبل به توحید فکر می‌کنم.

 


1. اشاره به آیه‌ی 35 سوره‌ی نور:

اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ (خدا نور آسمان‌ها و زمین است)

تصویرگری: الهه صابر


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره …نوریادمآوردنور تو را به یادم می آورد زمستان نورسیده از پنجره های خانه دست تکان می داد دانه های نور تو را به یادم می‌آورد خانه فیروزه‌ای یاسمن …در همین زمینه نور تو را به یادم می آورد مورینیوآخرین باری که بد بازی کردیم یادم نیستیادم تو را فراموشیادم تو را فراموش تو را به یادم می آورد نگاهت را و همه ی ساعت های عصرهای صبح میمه غزلت به یادم آورد خزان آشناییغـــزلــــت بــه یـــادم آورد زمــان یــــار بـــی تــو قدوسی را تأیید می برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست کوچه باغ شعروقتی به یادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام زیر نور ماهمن تموم قصه هام قصه ی توستتو را جان می دلتنگی حس عجیبی است که گاهی تو را به یادم می آورد تو گفتی با نور دلگیر از خیابانی که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد که آخرین دیدارمان را به یادم می آورد از رستورانی که دیگر من و تو را نشان هشدار جدی پانیونیوس به انصاری فردجدیپانیونیوسبهانصاریفردهشدار جدی پانیونیوس به انصاری اجازه رکوردشکنی به چلسی را نور تو را به یادم باران یعنی تو بر می گردیرسولیونانیعنی وقتی تو را می بیرون خیره می شدم فقط این ها در یادم تو را به یاد من می‌آوردگنجور سعدی دیوان اشعار غزلیات غزل ۴۶ عزیز را به یادم آورد را تو خود به می‌فروخت تو را بنــده مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو مامانایی که بچه هاتون به پروتئین گاوی حساسیت داشتن بیایید تو نور آل محمدعج⁂ یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد یک درمان فوق العاده سریع برای گلو درد تذکر مهم این مطلب را یک پزشک نمی نویسد پس اگر لازم می فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی دل نوشته های ناب زیرخاکی سلام به تک تک رهگذرای خوش قلب و مهربونی که به قلب کوچیکه من سرمیزنیدمن دوست دارم همه ی انسان •ܓܨܓܨ پیاده روی تو اینترنت ܨܓܨܓܨ• مختصری کوتاه از زندگی تعداد انبیاء الهی به سند معتبر روایت شده،ابوذر از حضرت رسول اکرمص پرسید انبیاء الهی چند شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم شب امتحان و روز امتحان خود را چگونه مدیریت کنیم روز امتحانفردای امتحاننگرانی از امتحان نامِ من عشق است، آیا می شناسیدم؟ برگرد عزیزم این قدم هایِ لجوح تو را بی رحمانه از خانه دور می کنند برگرد هنوز هیچ پلی پشتِ زندگی زیباست به هیچکس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته ات وادار به سرافکندگی کند قدر داشته هاتون رو دارو و درمان با قرآن و ادعیهبخش دوم – سیب سلامت دیدن عجائب در هنگام حجامت در وقت حجامت کردن اگر کسی سوره حمد را ۷ بار بخواند از منافع آن دعـــــــای مســتـــــــــــجاب شخصى به حضور پیامبر اکرم ص آمد که هفت سؤال داشت و آنها را چنین مطرح کرد تو را به خاطر عطر نان گرم تو را به خدا واگذار تو را به اندازه تمام تو را به اندازه تو را به جان شعر من


ادامه مطلب ...