مقدمه
دراین عصر، ضمن تلاشهای بسیاری که در زمینه ساختار دهی و مهندسی مجدد فرایندها و همچنین کاهش هزینه ها، به منظور کسب سودآوری، توسط شرکت ها انجام گرفته اسـت، اینک نوبت این اسـت که تا بسیاری از آنها به تجدید سبد محصولات خود از طریق ایجاد نوآوری بپردازند.در این راستا، خلاقیت و تولید افکار و اندیشه های نو توسط مدیران و کارکنان سازمانی از اهمیت ویژه ای برخوردار شده و جایگاه والایی را در سازمان به خود اختصاص داده اسـت.امروزه سازمان هایی موفق هستند و می توانند در دنیای پر رقابت ادامه حیات بدهند که مرتب افکار و اندیشه های جدید را در سازمان کاربردی سازند.این امر توسط مدیران و کارکنان خلاق امکان پذیر اسـت، اما آیا شرکتها شرایط و محیط مورد نیاز را ایجاد می کنند؟ آیا آنها با اهرم های مناسب جهت بهینه ساختن موفقیت نوآوری آشنایی دارند؟ نقش دانش نهفته به عنوان یک اهرم کلیدی در ایجاد نوآوری مورد تاکید قرار گرفته و با هدف موفقیت خلاقیت، ضمن استناد بر تحقیقات انجام شده در این حیطه، ابعاد مرتبط دانش نهفته و مدیریت نوآوری بررسی و تشریح می شود. بر این اساس، در آغاز با مروری بر ادبیات مدیریت دانش نهفته و مدیریت نوآوری، نقش دانش نهفته بر خلاقیت و نوآوری سازمانی در سه بعد:تکامل دانش نهفته، حیاتی سازی آن و انتقال دانش نهفته بررسی می شود، سپس با بیان سه محور:انواع نوآوری، نوع صنعت و ساختار سازمانی یک سازمان خلاق در مدیریت نوآوری، مدلی یکپارچه از ارتباط و تاثیر مدیریت دانش نهفته بر مدیریت نوآوری ارائه می گردد.
مدیریت دانش در سازمان
در دسته بندی ای که از سوی صاحب نظران کسب و کار ارائه گردیده؛ دهه 1980 را دهه جنبش کیفیت (تاکید بر اینکه برای دستیابی به کیفیت بهتر، همه کارکنان باید از قدرت فکری خود بهتر استفاده کنند)؛ دهه 1990 را دهه مهندسی مجدد (استفاده از فناوری برای بهبود فرایندهای کسب و کار و کاهش هزینه ها)؛ و دهه 2000 را دهه مدیریت دانش لقب داده اند.دانش همان صورت ذهنی ایده ها، واقعیتها، مفاهیم، داده ها و تکنیک های ثبت شده در حافظه انسان اسـت که از مغز انسان سرچشمه می گیرد و مبتنی بر اطلاعاتی اسـت که با تجربه، باورها و ارزشهای شخصی، همراه با تصمیم و عمل وی، دگرگون و بارور می شود.دانش هر شخص با دانش هر فرد دیگری که همان اطلاعات را دریافت می کند، یکسان نیست.اهمیت فزاینده دانش در عصر حاضر، سازمانها را ناگزیر می سازد تا نسبت به معانی ای چون خلاقیت تکنیک، خلاقیت در محصول یا فرایند و خلاقیت سازمانی یا استراتژیک، یا تعمقی بیشتر بیندیشند.این موضوع سازمانها را با چالشهایی در زمینه چگونگی پردازش دانش و ایجاد آن مواجه می سازد.
«نوناکا»در مدل یکپارچه خود برای ایجاد دانش پویا، از دانش به عنوان عامل محرک درونی یاد می کند.دانشی که مفهومی در بر نداشته باشد در واقع اطلاعات خواهد بود و اطلاعات زمانی به دانش تبدیل می گردد که توسط اشخاص تفسیر گردیده، با عقاید و تعهدات آنها آمیخته شده و به آن مفهوم داده شود.به تبع تبدیل دانش به منبع استراتژیک برای رقابت و بقای سازمانها و جوامع، نیاز به توسعه و اشراف بر روشهای خلق، اشتراک و به کارگیری آن حیاتی می شود.تقاضا برای دانش به نوبه خود به تقاضا برای افزایش ذخیره دانش و توزیع آن منجر می گردد.مدیریت دانش، مجموعه ای از فرایندها برای فهم و به کارگیری منبع استراتژیک دانش در سازمان اسـت.مدیریت دانش، رویکردی ساخت یافته اسـت که رویه هایی برای شناسایی، ارزیابی و سازماندهی، ذخیره و به کارگیری دانش به منظور تامین نیازها و اهداف سازمان را برقرار می سازد.مدیریت دانش، علاوه بر مدیریت اطلاعات، تسهیل در ایجاد دانش جدید و مدیریت روشهای تسهیم و کاربری دانش را نیز برعهده دارد.
بسته به اینکه دانش از لحاظ فیزیکی در کجا قرار می گیرد، می توان آن را به دو نوع دانش تصریحی و نهفته تقسیم کرد.«نوناکا» و نویسندگانی دیگر از جمله «هال»و«آندریانی»دانش تصریحی را دانشی می دانند که قابل رمزگذاری و کدگذاری بوده و در نتیجه می توان آن را به سادگی مخابره، پردازش و منتقل و در پایگاه داده ها ذخیره کرد.این نوع از دانش را می توان فرم داد و یک فرمول علمی و یا کتابچه راهنما بین افراد سازمان منتشر کرد.دستورالعملها، مقررات، قوانین و رویه های انجام کار، آئین نامه ها، شرح جزئیات و ...که به صورت رسمی در بین افراد سازمان به آسانی قابل انتقال هستند، همه دانش تصریحی به حساب می آیند.در مقابل، دانش نهفته شخصی بوده و فرموله کردن آن بسیار مشکل اسـت.این نوع از دانش که از طریق تسهیم تجربیات با مشاهده و تقلید اکتساب می شود، ریشه در اعمال، رویه ها، تعهدات، ارزشها و احساسات افراد داشته؛ قابل کدگذاری نبوده و از طریق یک زبان مخابره نمی شود.دانش نهفته و تصریحی مکمل یکدیگرند و این بدین معناست که برای ایجاد دانش هر دوی آنها ضروری هستند، از این رو آنچه ما دانش می خوانیم، از طریق تعامل بین دانش نهفته و تصریحی و نه هر کدام به تنهایی انجام می شود.
به طور کلی، در رابطه با مدیریت دانش و خلاقیت منابع انسانی در سازمان دو راهبرد اساسی زیر مطرح اسـت:نخست،استفاده بهینه از فناوریهای موجود در سازمان جهت بکارگیری و کاربرد بهتر دانایی در داخل شرکت، به عنوان مثال، ایجاد پایگاه داده ای از فهرست افراد با تجربه در فعالیتی خاص می تواند در صورت لزوم برای پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گیرد.این عمل باعث می گردد تا شرکتها دانسته های موجود در سازمان را به همراه دانایی تک تک کارکنان بر حسب مورد، شناسایی کنند.راهبرد دوم، که گاهی نوآوری دانایی نامیده می شود، زمانی اسـت که کارکنان، از ارزشها و معیارهای سازمان شناخت کافی داشته و قادرند ایده های خلاقانه خود را در جهت تولید محصول و خدماتی نو و ارزشمند به کار بگیرند.
مدیریت دانش نهفته
به مرور زمان و با ادامه جریان زندگی، نوعی از دانش در درون اشخاص نهادینه می گردد؛ پولانی نخستین بار در سال 1969 با بیان این مطلب که«ما بیشتر از آنچه می گوییم، می دانیم»به نمونه هایی از توانایی های انسان نظیر یادگیری دوچرخه سواری و شنا یا چگونگی تشخیص چهره ها اشاره می کند که تشریح نحوه انجام آن به راحتی توسط فرد امکان پذیر نیست.او دانش اینگونه تواناییها را«دانش نهفته»نامید.به بیانی دیگر، دانش نهفته را می توان مجموعه ای از تجارب، مهارتها، دیدگاه های کاری و نظام ارزشی و ذهنی در درون فرد دانست که قابل گفتن نبوده و در هیچ پایگاه داده ای ذخیره نشده اسـت، بلکه جایگاه آن را در ذهن آدمی و فعالیتهای او تشکیل می دهد.چالش اصلی مدیریت دانش نیز تبدیل هر چه بیشتر و بهتر دانش نهفته به دانش تصریحی اسـت.از مدیریت دانش نهفته تعاریف بسیاری توسط نویسندگان و اندیشمندان این رشته نقل گردیده اسـت، به عنوان نمونه «روزنبرگ»در سال 1982 دانش نهفته را به عنوان دانش تکنیک ها، روشها و طرحهایی مطرح کرد که فرد ضمن رسیدن به نتایج دلخواه خود، آنها را به کار گرفته، بدون آنکه قادر باشد دلیل واضحی برایشان بیان کند.«نوناکا»بر این اعتقاد اسـت که دانش نهفته کاملاً شخصی بوده و رسمی کردن آن بسیار مشکل اسـت، از این رو انتقال آن به دیگران به آسانی ممکن نیست.«هاول»دانش نهفته را غیر کدپذیر و فن غیرقابل تجسمی دانسته که از طریق دریافت غیررسمی از رفتار و رویه های یادگرفته شده کسب می گردد.«گرانت»این واژه را با توجه به قابلیت استعمال آن اینگونه تعریف می کند:«دانش نهفته فقط از طریق استعمال آشکار می شود و انتقال آن امکان پذیر نیست.»در این مقاله با استناد بر تعاریف «نوناکا»، «هال»و«اندریانی»، نقش و تاثیر دانش نهفته در فرایند خلاقیت و نیل به موفقیت آن در سازمانها در سه بعد کلیدی، تکامل دانش نهفته در سازمانها، حیات بخشی و در نهایت انتقال آن در سازمانهای مورد بررسی قرار می گیرد.
تکامل دانش نهفته در سازمانها
ایجاد و تکامل دانش نهفته شرایط خاصی را می طلبد، در این زمینه «نوناکا» در سال 2000 مدل حلزونی دانش را مطرح و چنین بیان کرد:«دانش نهفته همیشه با شخص همراه اسـت. به عنوان مثال، یک محقق باهوش دارای بینشی اسـت که به ثبت اختراع جدیدی منجر می شود، با یک کفاش بعد از کسب سالها تجربه فرایند خلاقیت جدیدی را مطرح می سازد.» به عقیده «نوناکا» دانش سازمانی از طریق تعامل اجتماعی میان دانش نهفته و تصریحی، توسعه می یابد. وی با توجه به این فرض اساسی که دانش به عنوان سرمایه اصلی سازمان، مستلزم هماهنگی و یکپارچه سازی اسـت و با ایجاد تعاملی پویا بین این دو نوع از دانش به چهار راهبرد اساسی اجتماعی کردن (از دانش نهفته به دانش نهفته)، بیرونی سازی (از دانش نهفته به دانش تصریحی)، ترکیب (از دانش تصریحی به دانش تصریحی)، درونی (از دانش تصریحی به دانش نهفته) در فرایند تبدیل دانش اشاره می کند. از این طریق سازمان قادر خواهد بود به خلق و توسعه دانش جدید اقدام کند.
دانش ایجاد شده از طریق این فرایند حلزونی در سطوح افقی و عمودی سازمان توسعه پیدا کرده و خود سبب ایجاد حلقه جدیدی از دانش می شود. این فرایند تعاملی در سطح داخلی سازمانی اتفاق می افتد. رفتار مشتریان با پذیرش، خرید، استفاده یا عدم تمایل آنها به استعمال کالا و یا خدمات سازمان، سبب ایجاد مفهوم در محصول شده؛ آنگاه مانند محرکی جهت استخراج دانش نهفته آن عمل می کند، سپس این دانش در فرایند خلاقیت سازمان منعکس شده و حلقه جدید ایجاد دانش سازمانی مجدداً آغاز می گردد.
«سنکر»، بر این اعتقاد اسـت که در قرن بیست و یکم کدگذاری دانش در تبدیل دانش نهفته به خلاقیت کمکی نمی کند و اجزا نهفته خلاقیت فقط از طریق تجارب عملی یا تعاملات شخصی در داخل یا خارج از سازمان و شبکه های اجتماعی یا خبرگانی که تجارب و دانش مرتبط را دارند، می تواند تکامل پیدا کند، که آن را فوت و فن یا یادگیری از طریق انجام یک عمل می نامیم. وجود فرهنگ سازمانی باز که در آن خلاقیت حمایت و پشتیبانی می گردد از جمله پیش نیازهای تکامل دانش نهفته به حساب می آید. «رودیجر» و «وانینی» تنها راه شناسایی دانش نهفته را برقراری ارتباط افراد با سازمانهای خارجی یا درون سازمان دانسته و حمایت و تلاش برای ایجاد چنین فضای ارتباطاتی را از وظایف مدیریت می دانند. بنابراین، از جمله شرایط اساسی ایجاد، تسهیم و استفاده از دانش نهفته در فرایند خلاقیت، اعتماد بین اعضای سازمان اسـت. تسهیم دانش نهفته در موقعیتهای غیررسمی بسیار موفقیت آمیزتر از موقعیتهای رسمی اسـت، ازاین رو فرهنگ سازی در زمینه تشویق افراد به ایجاد دانش نهفته و ایجاد جوی که در آن اعضای سازمان برای تسهیم دانش خود احساس امنیت کند، از وظایف حائز اهمیت مدیریت خواهد بود.
حیات بخشی به دانش نهفته
اطمینان یافتن از شناسایی دانش نهفته مرتبط در سازمان یک پیش شرط اساسی جهت فعال ساختن دانش نهفته در فرایند نوآوری اسـت. در سال 1998 جمعی از صاحب نظران اعلام کردند که دانش نهفته امکان ایجاد ایده های بسیاری را فراهم می سازد، بنابراین خلاقیت را برانگیخته و اثر مثبتی بر فعالیتهای کسب و کاردارد. شناسایی دانش نهفته اغلب با موانع بسیاری روبه روست؛ در این راه، ایجاد فضای ارتباطی مناسب بین کارکنان و فراهم ساختن شرایطی که آنها قادر باشند ایده های خود را به راحتی بیان کرده، مورد ارزیابی قرار دهند، می تواند بسیار موثر و کارا باشد. برگزاری جلسات طوفان مغزی یک تکنیک معروف برای سرمایه گذاری بر بینشها و مشهودات مربوط به دانش نهفته گروهی از افراد اسـت. از آنجا که از یک سو ابعاد نهفته دانش اشخاص، درون هر فرد نهادینه شده و به صورت عمومی در دسترس نیست و از سوی دیگر ابعاد نهفته دانش جمعی را نیز بافت آن سازمان تشکیل می دهد، بنابراین دانش یک سازمان منحصر به فرد بوده و توسط سایر سازمانها به راحتی قابل تقلید و به کارگیری نیست.
دانش نهفته را می توان از طریق ایجاد دانش علمی جدید فعال کرد و سپس با یادگیری روشهای جدیدتولید، آن را در طراحی محصولات جدید به کار برد. همچنین از طریق فرایند بهبود تدریجی یا یادگیری در عمل نیز می توان با استفاده از دانش نهفته به دست آمده، فناوری موجود را ارتقا داد. دانش نهفته در سرتاسر زنجیره تولید و خلاقیت یک سازمان قابل وصول اسـت. «هاول» معتقد اسـت، مرحله ای که در آن دانش نهفته کسب شده و در فرایند خلاقیت و تولید مورد استفاده قرار می گیرد، از نظر سیاست و استراتژی بسیار مهم اسـت. بنابراین، اینگونه می توان نتیجه گرفت که دانش نهفته منبع مزیت رقابتی محسوب می شود. قدرت ابتکار لازم برای خلاقیت نه تنها از خبرگی قابل مشاهده، بلکه از ذخیره تجربیات نامشهود افراد سازمان که قبل از استفاده در فرایند نوآوری حیاتی سازی می شود، نیز قابل استخراج اسـت. دانش نهفته را می توان هم از منابع داخل سازمان از طریق تصمیم گیری مورد دانش اعضا و فراهم آوردن فضای بهبود یادگیری جمعی و ارتقا شایستگی نهفته آنها و هم از منابع خارج از سازمان با تلاش در جهت اکتساب دانش و مهارتهای نهفته افراد سایر شرکتها، از طریق استخدام افراد مجرب و تحصیلکرده و یا اخذ راهنمایی از مشاوران خبره و با تجربه و یا ایجاد شبکه با شرکت های دیگر کسب کرد. این موضوع کاملاً واضح اسـت که دانش نهفته در تمامی عملیات و مراحل فعالیتهای یک سازمان قابل کسب و حیاتی سازی اسـت.
انتقال دانش نهفته
سومین بعد تاثیرگذار دانش نهفته در فرایند خلاقیت، انتقال آن اسـت. «هاول» بیان می دارد که شهود بر مبنای کیفیت نهفته، نقش مهمی را در فرایند خلاقیت ایفا می کنند. این موضوع نشان می دهد که میزان قابل توجهی از دانش که برای انجام یا بهبود یک فرایند معین یا فناوری تولید مهم اسـت، دانش نهفته اسـت. اهمیت و نقطه قوت دانش نهفته در دشواری تقلید و در نتیجه انتقال آن خلاصه شده . به عبارت دیگر، دانش نهفته معمولاً یک عنصر مهم در همکاری های صنعتی هم در آغاز و هم در خلال آن به حساب می آید. این نوع از دانش عاملی کلیدی در مزیت رقابتی همکاری به شمار آمده و همکاری تنها راهی اسـت که از طریق آن دانش نهفته را می توان انتقال داد و تسهیم کرد. «هال» و «آندریانی» معتقدند که مهم ترین چالش یک سازمان باید ایجاد توازن بین دانش نهفته و ایجاد شده توسط افراد و دانش تصریحی مورد نیزا برای برقراری ارتباط و اتحاد مؤثر باشد. بدین معنی که دانش سازمان را تصریحی کرده تا سازمان از طریق حفظ دانش افرادی که آنجا را ترک میکند، محفوظ نگه داشته شود. «لئوناردو» و «سنسپیر» معتقدند اگرچه تحریک، ترکیب و مخابره در ابعاد تصریحی دانش نسبت به دانش نهفته آسانتر اسـت، ولی موقعیتهای بسیاری هم پیش می آید که در آنها امکان تبدیل دانش نهفته به دانش تصریحی وجود ندارد علاوه بر این، به منظور مخابره آسان دانش نهفته سطح مشخصی از صمیمیت شخصی ضروری اسـت و این موضوع مستلزم شناسایی شبکه های ارتباطی اسـت، همان طور که «اسکاربرو» سال 2003 آنها را به عنوان مهم ترین منبع ترکیب و مبادله دانش لازم برای ارتقا خلاقیت و ایجاد سرمایه عقلایی معرفی می کند. انتقال دانش نهفته بستگی زیادی به تفاوت بین ارتباطات رودررو و معاملات آزاد افراد دارد. صمیمیت دو طرف، عنصری کلیدی در میزان انتقال دانش نهفته محسوب می شود. چراکه دانش نهفته اغلب از طریق زبان بدن و نمایش فیزیکی مهارتها ایجاد شده و انتقال می یابد، بنابراین، لازم اسـت به فناوری اطلاعات و ارتباطات که بخش قابل ملاحظه ای از این دانش را منتقل می کند، بهای بسیاری داده شود.
موانع ایجاد، تسهیم و انتقال دانش نهفته زمانی اتفاق می افتد که افراد خلاق، یا فعالانه برای شرکت در فرایند خلاقیت، بی انگیزه کردند یا خود را درگیر این فرایند نکنند. برنامه های تشویقی مانند اعطای پاداش به اشخاصی که دانش مهم و با ارزشی را در درون خود اندوخته اند، در انتقال دانش نهفته موثر اسـت. از آنجا که انتقال دانش نهفته نیازمند اختصاص وقت بسیاری برای برقراری ارتباط شخصی اسـت، این احتمال وجود دارد در سازمان هایی که به خبرگی اهمیت فوق العاده ای می دهند، اما همکاری و کمک رساندن به سایرین در آنها، از اهمیت چندانی برخوردار نیست، افراد خبره و صاحبان دانش از این موضوع به عنوان عاملی جهت کسب قدرت استفاده کنند. بنابراین، انتقال دانش نهفته تا حد قابل ملاحظه ای نیازمند تعاملات شخصی و غیررسمی بوده و این وظیفه مدیریت سازمان به حساب می آید تا با فرهنگ سازی و ایجاد فضای مناسب، زمینه را جهت استفاده آزادانه افراد از روشهای مختلف تفکر فراهم سازند. در این راستا لازم اسـت سازمان سطوح مختلف تفکر خلاق را از طریق تشویق فرهنگ سازمانی باز و داشتن سلسله مراتب کمتر معین کند.
خلاقیت و مدیریت نوآوری
جهت تجزیه و تحلیل موثرتر اثرات دانش نهفته بر خلاقیت و نوآوری، نیازمند درک یکسانی از این معانی هستیم. توجه روزافزون به خلاقیت و نوآوری و ارتباط تنگاتنگ آنها با رشد اقتصادی منجر به ایجاد مجموعه ای از مدل های مختلف فرایند نوآوری از جمله مدل فناوری فشار و مدل کشش نیاز در سال 1960 و 1970 و مدل «کوپلینگ» در اواخر سال 1970 همچنین مدل منجسم «راسول» در سال 1980 منجر گردید. ماهیت پیچیده فرایند خلاقیت و نوآوری توسط نویسندگان مختلفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اسـت. «هنری پو آنکاره» ریاضیدان بزرگ فرانسوی سال 1948 خلاقیت را تشخیص، تمیز، بصیرت، دریافت، درک و انتخاب یک پدیده می داند. فرهنگ و بستر نوآوری را توانایی انجام امری ابتکاری تعریف کرده اسـت که به خلق محصول یا خدمتی جدید منجر شود، به گونه ای که این توانایی ممکن اسـت از هوش و استعداد افراد سرچشمه گرفته یا به وسیله آموزش ایجاد شود. با استناد به تعاریف فوق، می توان گفت خلاقیت، پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر جدید اسـت، در حالی که نوآوری عملی ساختن اندیشه و فکر آن اسـت. نوآوری به معنی به کارگیری تفکرات جدید ناشی از خلاقیت اسـت که در یک سازمان می تواند به صورت یک کالای جدید، خدمت و یا راه حل جدید انجام کارها باشد. خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های تو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار تازه و نو اسـت. در واقع نوآوری فرایندی اسـت که از طریق آن، سازمان مشکلات موجود را شناسایی و تعریف کرده، سپس فعالانه دانش جدید را برای حل آنها به کار می گیرد. در ادامه جهت ارائه مدل جامع ارتباط و تاثیر مدیریت دانش نهفته بر مدیریت نوآوری به بررسی سه محور موثر در این راستا می پردازیم.
محور اول- انواع خلاقیت: در ادبیات تعاریف مختلفی از خلاقیت و نوآوری با رویکردهای متفاوت به میان آمده اسـت. «برنت» در سال 1935 به خلاقیت با رویکرد ایجاد بدعت و ارائه یک ایده جدید نگریسته و جدید بودن را به دلیل تفاوت در کیفیت ایده ارائه شده و با فرم های موجود می داند. دیگر صاحب نظران از جمله «روجر» و «زالتمن» در سالهای 1983 و 1984 بر ماهیت ذهنی جدید بودن تاکید می کنند. سومین دیدگاه مبتنی بر معرفی اولیه، بدعت اسـت که بزرگانی چون «اسموکلر» (1966)، «نایت» (1967)، «کیسر» (1969) و «ودین» (1980) بر آن تاکید داشتند. در برخی رویکردها بر جنبه های فرایندی نوآوری به معنای زنجیره ای از الگوهای رفتاری شخصی و سازمانی تاکید شده اسـت که هیچ کدام از این رویکردها به تنهایی قادر به پوشش دادن بدعت و نوآوری از یک طرف و مزایای اقتصادی آن از سوی دیگر نیستند. «هاشیلد» تعریف جامعی از نوآوری را در چهار بعد متفاوت محتوایی، ذهنی، فرایندی و هنجاری با ذکر پرسش های زیر بیان می کند:
* چه چیزی تازه اسـت؟ (بعد محتوایی)
* برای چه کسانی مهم اسـت؟ (بعد ذهنیت)
* این تازگی کجا آغاز و در کجا به پایان می رسد؟ (بعد فرایند)
* آیا تازگی به معنای موفقیت اسـت؟ (بعد هنجاری)
بعد محتوایی خلاقیت، به قابلیت حل مشکل فعلی یا بالقوه بستگی دارد و بر حسب حل آنها توسط ابزارها و روشهای رایج و سنتی و یا مبتنی بر نیاز آنها به ارائه روش جدید و یا ترکیبی از هر دو روش سنتی و جدید می تواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد. خصوصیت حائز اهمیت این بعد، میزان جدید بودن یک راه حل اسـت که به خلاقیت در فرایند یا تولید منجر می شود.
بعد ذهنیت، متمرکز بر آگاهی افراد اسـت و تغییرات فناوری و نه خود آن در این بعد عامل کلیدی به حساب می آید. تاکید این بعد بر آگاهی شخصی نبوده و شرکتها زمانی می توانند در مورد نوآوری صحبت نمایند که از عقاید جدید برای اولین بار استفاده کنند.
در بعد فرایند، تعریف واضحی از اینکه یک نوآوری در کجا آغاز می شود و به کجا ختم می گردد، ضروری اسـت. این فرایند را «هاشیلد» به هفت مرحله پشت سر هم تقسیم می کند که با ارائه ایده آغاز و با استفاده و به کارگیری مستمر و موفقیت آمیز آن خاتمه می یابد.
به وسیله بعد چهارم یا بعد هنجاری، موفقیت اقتصادی یک خلاقیت ارزیابی می شود و در این بعد هدف گذاری به عنوان عاملی کلیدی به حساب می آید. خلاقیت در صورتی برای یک سازمان مهم اسـت که به افزایش درآمد و سود، یا کاهش هزینه منجر گردد. این مقاله بر این رویکرد جامع نه تنها از جهت ارزیابی بدعت از دیدگاه تحقیق و توسعه بازار ، بلکه از دیدگاه منافع اقتصادی و مزیت رقابتی آن نیز تاکید می کند در دنیای بسیار پویای کنونی و جهان رقابتی امروز، انعطاف پذیری و سرعت دو اصل مهم در بهبود محصول تجاری جدید هستند در صورتی که نهایتاً به سود اقتصادی بیشتری منجر شوند.
محوردوم- نوع صنعت: بدون توجه به نوع بدعت و نوآوری، صنایع مختلف نسبت به اثرات دانش نهفته در ایجاد خلاقیت به شیوه های گوناگونی عکس العمل نشان می دهند، به گونه ای که به راحتی می توان به طور متوسط هر 50 سال یکبار شاهد بروز این چنین موج هایی در تاریخچه خلاقیت باشیم.
صنایع مختلف، نوآوری های پایه ای و بنیادینی را در فرایند بهبود نسل های جدید محصولات خود تجربه کرده اند. ابتدا یک سری نوآوری های کوچک در محصول به عنوان خلاقیت اساسی در همان صنعت اتفاق می افتد، سپس در مرحله بعد خلاقیت ها به صنایع دیگر منتقل می گردند. اگر خلاقیت به بهبود منجر شود، قادر اسـت کل بازار یک صنعت سنتی و یک سازمان را از مرحله به مرحله بعد تغییر دهد. اگر خلاقیت از نوع بنیادی و ریشه ای باشد، می تواند نسل جدیدی از محصول را به صورت تغییر نمونه ای در یک سازمان یا از طریق جایگزینی در کل یک صنعت، ایجاد کند.
«سنکر» به منظور تجزیه و تحلیل بیشتر اثر دانش نهفته بر خلاقیت در سازمان های با فناوری پیشرفته و در سازمان های سنتی مانند صنعت سرامیک، مطالعه تجربی را انجام داده اسـت. به نظر می رسد که این شرکت ها روش های متفاوتی برای دریافت دانش دارند.
در صنعت سرامیک، شرکت ها به منظور تضمین جریان مستمر دانش حاصل از خبرگی عرضه کنندگان به درون شرکت، رابطه خود را با آنها حفظ می کنند. در مقابل صنایع با فناوری پیشرفته، فقط بر دانش درون سازمانی بدون توجه به خبرگی عرضه کنندگان و افراد خارج از سازمان، متمرکز هستند. بسته به نوع صنعت، نوع خلاقیت متفاوت خواهد بود. در صنایع دستی ما بهبود محصول و بهبود فرایند داریم، در حالی که در صنایع جدید، نوآوری های بنیادین جهت را نشان میدهند. بنابراین، پایگاه فناوری یک سازمان نقش مهمی را در این رابطه ایفا می کند. بسته به میزان دارایی ها، لزوم استفاده از دانش نهفته افزایش می یابد. به ویژه در مورد دارایی های غیررسمی و غیر ملموس موجود نیز این الزام افزایش می یابد.
محور سوم-ویژگی های سازمان خلاق: این دوره که عصر فراصنعتی، عصر دانش و دانایی محوری، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری رقم خورده، بسیاری از شرکت ها ایجاد سود،درآمد، کیفیت، تحویل به موقع کالا و خدمات و در نهایت قابلیت اعتماد را به عنوان هدف ایجاد خلاقیت به حساب می آورند. از این رو، برای موفقیت در این بعد، سازمان ها و شرکت ها ناگزیرند تا جهت حفظ بقا و داشتن مزیت رقابتی، سازمانی خلاق و نوآور شوند، به گونه ای که خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونی های ژرف جهانی آماده سازند. بر اساس این استدلال، کشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار داشته و در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر، که رهیافت های بدیع و خلاقانه ای را برای مسائل پیچیده ارائه می دارند، توجه خاص مبذول داشته اند. «هاشیلد» شش خصوصیت مهم: آزادی در بیان نظرات جدید، ساختار سازمانی مسطح، مدیریت اطلاعات، آگاهی از تعارضات، نیازمندی های استخدام، شایستگی و مسئولیت را برای سازمان های خلاق ذکر کرده اسـت. وی معتقد اسـت تنها سازمان هایی با خصوصیت بالا، قادر به بهینه ساختن فرآیند خلاقیت و در نتیجه موفقیت در آن خواهند بود. به عبارتی، تنها اینگونه از سازمانها دارای ساختار مناسبی جهت تضمین فرایند کاملاً جامع خلاقیتشان دارا هستند. ویژگی آزادی بیان نظرات جدید به توانایی جذب و انتقال اطلاعات اشاره می کند. سازمان هایی خلاق به رابطه با رهبران اهل اندیشه بسیار متکی اند. آنها در برابر هر نوع بحث و ارائه ایده جدیدی به صورت باز عمل کرده و کارمندانشان تمایل دارند کنجکاو بوده و آزادانه دانش را ایجاد و استفاده کنند.
«سنکر» بیان می دارد که خلاقیت عمدتاً از دانش جمعی مورد فناوری موجود یک شرکت، تحقیقات انجام گرفته در آن، فعالیت های واحد طراحی و توسعه و تعامل سازمان با محیط خارجی حاصل می گردد؛ از این روز یک ساختار سازمانی مسطح برای سازمان های خلاق ضروری اسـت.
بنابراین، می توان گفت این گونه سازمان ها در رویارویی با بحران های ناشی از رقابت های اقتصادی انعطاف پذیری بالایی دارند. سازمان های انعطاف پذیر با مسائل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته و در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال می کنند. ساختار خلاق، نمایانگر روابط واحدهای آن و نشان دهنده میزان انعطاف پذیری آن اسـت. سازمان هایی که دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی می شوند کارمندان باید در مسئولیت ها و مدیرت نقش هایشان از آزادی لازم برخوردار باشند و تنها تعداد محدودی مقررات برای تعریف فرآیند کاری مشترک در سازمان کافی خواهد بود. ویژگی فرهنگ سازمانی باز، جهت ارائه ایده های جدید در مدیریت اطلاعات منعکس می شود. در یک سازمان خلاق میزان کمی از ارتباطات بر پایه قوانین شکل می گیرد. فرهنگ سازمانی مانع تسهیم دانش بین کارکنان نمی شود و آنها با ارائه ایده های جدید نگران از دست دادن شغل خود نیستند. از آنجایی که تعارض بذر خلاقیت اسـت، سازمان های خلاق از فرهنگ هایی پشتیبانی می کنند که به تعارضات و بحث ها اهمیت می دهند. با تعارض، کارکنان در زمینه چگونگی مواجهه با موقعیت های جدید و برخورد آنها، آموزش می بینند. این شرکت ها افرادی را جذب و استخدام می کنند که به جهت گیری بیشتر سازمان به سمت خلاقیت و نوآوری سرعت ببخشند و افراد در این گونه سازمان ها، نیازمند توانایی ایجاد تعارضات و پیدا کردن روش های حل آنها هستند. شایستگی و احساس مسئولیت در قبال خلاقیت، بین تمامی نیروی کار تسهیم می شود؛ هر شخصی در سازمان مسئول توسعه خلاقیت اسـت. یک فرهنگ با جهت گیری مثبت به خلاقیت، فرهنگی اسـت که به یادگیری درون و برون سازمانی افراد اهمیت داده و تجربه، خبرگی و خلاقیت سریع به صورت سلسله مراتبی جانشین می شود.
نقش دانش نهفته در مدیریت و نوآوری
در این مقاله با ترکیب تمامی ابعاد و محورهای یاد شده فوق، به ارائه مدل ارتباطی بین دانش نهفته و مدیریت نوآوری می پردازیم. این مدل، سازمان ها را متقاعد می سازد تا با هدف ایجاد خلاقیت افزون تر و موفقیت در مدیریت نوآوری، برای مدیریت دانش نهفته، بهای بسیار قائل شوند. البته به علت وجود شرایط مختلف، به منظور پذیرش اهمیت و وزن عوامل مختلف، رویکرد اقتضایی پیشنهاد می شود. در ارتباط با مدیریت دانش نهفته سه بعد کلیدی: تکامل دانش نهفته، حیاتی سازی و انتقال آن را که مرتبط ترین سطوح جهت منفعت رسانی به استفاده و کاربرد فرایند خلاقیت هستند، تشریح گردید. این موضوع کاملاً روشن اسـت که هر سازمانی با توجه به نوع صنعت، نوع خلاقیت و ساختار سازمانی ویژه ای که داراست، به منظور به کارگیری دارایی های دانش نهفته موجود در راستای موفقیت خلاقیت، مکانیسم ها و ساختارهای مختلفی را به کار می گیرد. مشکلاتی که در حوزه فرایند خلاقیت رخ می دهند، اغلب آنقدر پیچیده هستند که تنها بر پایه یک تجزیه و تحلیل ساده قابل حل نیستند. «بلوم» در مطالعات موردی خود نشان داده اسـت که در مراحل انتهایی فرآیند نوآوری، دانش نهفته، به سرعت گرفتن این فرایند کمک کرده، در نتیجه به موفقیت در نوآوری منجر می گردد.
«ریتر» موفقیت نوآوری را با دو بعد موفقیت در نوآوری محصول و موفقیت در نوآوری فرایند تعریف می کند. او معتقد اسـت: «خلاقیت موفقیت آمیز به افزایش سود و درآمد منجر می شود.» وی در چهار سازمانی که مورد آزمون قرار داد، از طریق به کار گیری دانش نهفته صحیح، مراحل انتقال و اجرای ایده ها رادر فرایند نوآوری کوتاه کرد. در ادامه باید به این نکته اشاره کرد که در نظر گرفتن محدودیت ذاتی گزینه های مختلف، قبل از این که مراحل واقعی آزمون آغاز شوند، به سرعت گرفتن این فرآیند منجر می گردد. موفقیت فرآیند نوآوری زمانی به وقوع می پیوندد که در هر مرحله آن بر یک بحران، خواه از طریق سرعت گرفتن فرایند یا ممانعت از توقف فرایند، غلبه شود. این موضوع نشان می دهد که با مدیریت صحیح دانش نهفته، مشکلات به وجود آمده به روشی انعطاف پذیر حل خواهند شد و در تمامی مراحل نهفته اهمیت زیادی در جهت موفقیت خلاقیت خواهد داشت. تصمیم گیری در فرایند خلاقیت شدیداً به فن دانش نهفته بستگی دارد. در نتیجه دانش نهفته نقش مهمی را در تمام مراحل فرایند نوآوری ایفا می کند. این موضوع کاملاً روشن اسـت که در تمام مراحل فرایند نوآوری (کشف و ایجاد ایده) میزان نامشهودی و ملموس نبودن افزایش می یابد، بنابراین دانش نهفته، نقش مهمی را در هر مرحله از فرایند خلاقیت ایفا می کند.
بنابر تحقیقات انجام شده، این گونه استنتاج می شود که مدیریت دانش نهفته لازم اسـت به منظور توانایی در بیشینه سازی موفقیت، خلاقیت و نوآوری، هم راستا با مدیریت نوآوری یک سازمان پذیرفته شده و بر سه بعد مختلف دانش نهفته (تکامل، حیاتی سازی و انتقال دانش نهفته) تاکید شود. هرچه دانش نهفته مرتبط تری در مراحل مختلف فرایند خلاقیت وارد شود، مدیریت نوآوری به صورت کارا و مؤثرتر عمل خواهد کرد که این امر منجر به افزایش موفقیت خلاقیت می گردد.
منبع: نشریه اطلاعات علمی -شماره 359