هاجر نادعلی/کارشناس ارشد معارف نهج البلاغه - بخش نهج البلاغه تبیان
حتما داستان زن زناکارى که مردم وى را نزد حضرت مسیح علیه السلام آوردند و از ایشان خواستند که به خاطر خطایش سنگسارش کنند، شنیده اید. و نیز جملگى مى دانیم که حضرت به آنها فرمود: «هرکس که تاکنون هیچ لغزشى از او سر نزده او را سنگسار کند» و پس از این خطاب، همه شرمنده و سرافکنده، یکى پس از دیگرى آهسته خود را به کنار دیوارى کشیدند به طورى که جز خود حضرت مسیح علیه السلام و یارانش در آن میان کسى باقى نماند.
در کتابهاى وسائل الشیعه و جواهر الکلام و غیره آورده اند که: «زنى نزد حضرت امیر مومنان آمد و اقرار به زنا کرد حضرت امر فرمود؛ که مردم جمع شوند و منادى ندا درداد و مردم گرد هم آمدند، حضرت پس از ستایش و ثناى خداوند سبحان فرمود: «من فردا این زن را خواهم آورد و حد شرعى را بر او جارى خواهم ساخت شما نیز به همراه مشتى سنگ حاضر شوید. فرداى آن روز حضرت، زن زناکار را به میدان آورد و مردم نیز با سنگهاى خود گردهم آمدند. حضرت بر قاطرى سوار شد، انگشت بر گوش مبارکش نهاد و با صدایى رسا فرمود: «اى مردم، خداى بزرگ با پیامبر خود عهدى کرد و او نیز همان عهد را با من نمود و آن این است که: کسى که خود درخور حدّى است در اجراى حدّى شرکت نکند... پس هر آن کس که بر او حدّى مانند حدّ بر این زن است، حق ندارد بر این زن حدّ جارى سازد (و سنگى بر او افکند).»
باید گفت که بندگى و سپاس خداى سبحان تنها در روزه و نماز و حج و زکات و ... محدود نمى شود؛ زیرا نماز شکر عبد از خداوند خویش، به خاطر نعمت هستى، و روزه سپاس اوست به خاطر نعمت سلامتى، و زکات شکرگزارى اوست به خاطر نعمت بى نیازى، در این صورت بى تناسب نیست که عفو و بخشش، تشکرى از خدا باشد که قدرت غلبه بر دشمن را به وى بخشیده است
تمام مردم جز امام و دو فرزند عزیزش امام حسن و امام حسین علیه السلام برگشتند چنانکه جز حضرت عیسى علیه السلام و حواریّونش خجلت زده خود را به کنارى کشیدند!» (١)
آری، عهدى است از سوى خالق به مخلوق که آلودگیها را دستان آغشته به پلیدى نمى شوید و تنها دستان پاکیزه و منزّه و نیکوکار است که امین احکام و حدود الهى است، و بدین خاطر است که لغزشکاران و گنه پیشگان، از کنار حضرت عیسى و یارانش، و حضرت امیر مومنان علیه السلام و دو فرزند عزیزش دور شدند؛ و رساتر و مهمترین عهد آن است که خداوند به پیامبرش وحى نمود و او با وصیش عهد کرد و او نیز به امت محمد صلی الله علیه و آله ابلاغ نمود و بالاتر از آن، بافت این عهد است که درون گنهکار احساسى مى آفریند که وى خود را بدان خاطر ملامت و نکوهش نموده و پند و اندرز مى دهد.
در جاى دیگر حضرت مسیح علیه السلام فرمود: «انا الطریق الى الخلاص و انى بابه؛ من راه به سوى رهایى و دروازه آنم.»
و امام امیر مومنان علیه السلام مى فرماید:«انما مثلى مثل السراج فى الظلمة یستضئ به من ولجها؛ من مانند چراغى پرفروغ در تاریکى هستم که راه گم گشتگان را روشن مى کند.» (٢)
حضرت اشاره به حدیث ثقلین مى کند که «مسلم» از محدثین اهل سنت، در کتاب «صحیح» در باب فضایل على بن ابى طالب نقل کرده است: قال رسول اللّه: «انما انا بشر، یوشک ان یأتى رسول ربى فاجیب و انا تارک فیکم الثقلین اولهما کتاب اللّه، فیه الهدى و النور و اهل بیتى؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا من بشرى مانند شما هستم. بزودى رسول (مرگ) خواهد آمد و ندایش را لبیک خواهم گفت و من میان شما دو شئ گرانبها را باقى مى گذارم اول: کتاب خدا که در آن هدایت و نور است و دوم اهل بیتم.»
حضرت مسیح علیه السلام فرمود:«بر کینه توز خود نیکى کنید.» و امام على علیه السلام فرمود: «اگر بر دشمن خود چیره گشتى، به شکرانه این غلبه، عفو و گذشت پیشه کن.»
«مسلم» ذیل همین باب، به این پرسش که «اهل بیت او کیست؟ آیا زنان او نیستند؟» پاسخ مى گوید: «عایشه مى گوید: روزى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با یک عباى یمانى سیاه رنگى وارد شد، حسن بن على (علیه السلام) آمد وى را داخل آن عبا نمود، سپس حسین آمد او را نیز درون آن عبا کرد، پس از او فاطمه آمد، او را هم داخل کرد و در آخر على وارد شد و او را نیز درون عبا برد و سپس فرمود:«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همان خداوند اراده کرده است که رجس و پلیدى را از شما اهل بیت بزداید و شما را مطهر و پاک گرداند.» (٣)
شباهت برخی از سخنان مولای متقیان را با سخنان حضرت مسیح علیه السلام قابل تامل و تدبر است، حضرت مسیح علیه السلام، فرمود: «ما ینفع الانسان لو ربح العالم و خسر نفسه؛ انسان زیانکار و مفسد هیچ بهره اى نمى برد هرچند تمام عالم بهره اش باشد.»
و در همین زمینه حضرت امیر علیه السلام، فرمود: «ما ظفر من ظفر الاثم به؛ پیروز نگردید آن که گناه بر او پیروز گردد. (٤)
و نیز حضرت مسیح علیه السلام فرمود:« لیس بالخبز وحده یحیا الانسان؛ بقا و حیات و زندگى انسان تنها با نان نیست.»
و در همین راستا حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا؛ براى دنیاى خود چنان باش که تا ابد زندگى مى کنى و براى آخرت خود نیز چنان باش که فردا خواهى مرد.» (٥)
و نیز حضرت مسیح علیه السلام فرمود:« احسنوا الى مبغضکم؛ بر کینه توز خود نیکى کنید.»
و امام على علیه السلام فرمود: «اذا قدرت على عدوّک فاجعل العفو شکرا للقدرة علیه؛ اگر بر دشمن خود چیره گشتى، به شکرانه این غلبه، عفو و گذشت پیشه کن.»(6)
«اى مردم، خداى بزرگ با پیامبر خود عهدى کرد و او نیز همان عهد را با من نمود و آن این است که: کسى که خود درخور حدّى است در اجراى حدّى شرکت نکند...پس هرآن کس که بر او حدّى مانند حدّ بر این زن است، حق ندارد بر این زن حدّ جارى سازد (و سنگى بر او افکند).»
و این گفته بدین معنا نیست که حضرت تشویق به مسامحه مى کند؛ بلکه این ترغیب به نیکوترین طاعات و پاکترین عبادات از طرف اوست. و باید گفت که بندگى و سپاس خداى سبحان تنها در روزه و نماز و حج و زکات و ... محدود نمى شود؛ زیرا نماز شکر عبد از خداوند خویش، به خاطر نعمت هستى، و روزه سپاس اوست به خاطر نعمت سلامتى، و زکات شکرگزارى اوست به خاطر نعمت بى نیازى، در این صورت بى تناسب نیست که عفو و بخشش، تشکرى از خدا باشد که قدرت غلبه بر دشمن را به وى بخشیده است.
این ظرایف در اسرار عبادت خدا را تنها پیامبر و وصىّ و آنانکه خدا را براى خدا مى پرستند، درک مى کنند. (٧)
موفق بن احمد خوارزمى با سند متصل خود روایت مى کند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: اى على مثل تو در امت من مثل عیسى ابن مریم است.
قوم عیسى به سه دسته تقسیم شدند، یک دسته به او ایمان آوردند و آنها حواریون بودند، و یک دسته با او دشمنى ورزیدند و آنها یهود بودند، و یک دسته درباره او غلو کردند و او را از مرتبه اش بالا برده و درجه الوهیت براى او قائل شدند و آنها از ایمان خارج شدند.
و امت من درباره تو نیز به سه فرقه تقسیم مى شوند، یک فرقه شیعیان تو هستند و آنها مومنین اند، و یک دسته دشمنان تو هستند و آنها عهدشکنان اند، و یک فرقه درباره تو غلو مى کنند و براى تو درجه و مرتبه خدائى را قائلند و آنها منکران و گمراهانند. و اى على تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود، و دشمنانت و غلوکنندگان در آتش .(٨)