بحث در مضمون مشترک سورههای هفتگانهای است که با «حم» شروع میشوند و به نام «حوامیم سبعه» معروفند. مضمون مشترک این هفت سوره تبیین ضرورت مسأله وحی، خصوصیات وحی، و بیان مبدأ وحی و رهآورد آن میباشد.
و همچنین تشریح اینکه مردم در برابر وحی به دو دسته تقسیم میشوند. و نتیجهی پذیرش وحی چیست؟ و ثمرهی لذتبخش پذیرش وحی چه خواهد بود و نتیجهی مقاومت در برابر وحی آسمانی چه خواهد شد؟
در این سورهها؛ این مطلب بیان شده، که چون انسان یک موجود متفکر است یعنی با اندیشه کار میکند، و با اندیشه زندگی میکند، و اگر سود یا زیانی میبیند از راه افکار و اندیشهاش بهرهمند یا متضرر میشود، لذا وحی آسمانی که برای هدایت انسان آمد، میکوشد که از راه فکر؛ منافع مادی و معنوی او را به او تفهیم کند و همچنین امور زیانبار به حال وی را هم برای او تشریح کند، تا هر چه در سعادت او نقش دارد، از راه فکر به او بفهماند و از راه دل در او شوقی ایجاد کند که با فکر بفهمد و با دل به آن گرایش پیدا کند و هر چه به حال او زیانبار است از راه فکر توجیهش کند که به زبان آن امر پی ببرد و از راه دل هم منزجر باشد.
چون مهمترین هدف نزول وحی الهی تربیت انسان است و تربیت انسان هم جز از راه فکر میسر نیست. زیرا انسان، مانند درختی نیست که با آب و هوا تغذیه شود. مانند حیوان نیست، که با مرتع و دامگاه رشد کند بلکه موجودی است اندیشمند. تا فکرش تأمین نشود، نمیتوان او را هدایت کرد. لذا در این سور؛ استدلالهای فراوانی راجع به توحید و ضرورت وحی و معاد تبیین شده تا جوامع انسانی را با تفکر، به این اصول اولیه آشنا کند و آنها را از جهل و شک برهاند و به یقین و طمأنینه برساند.
به استناد آیه «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى» (1) قرآن نسبت به مؤمنین هدایت و شفاء است، چون نسبت به آن گوش فرا دادند، و مطالب آن را با تأمل فهمیدند و قوانین آن را با دل پذیرفتند و نسبت به کفار نابینایی است، چون گوش فرا ندادند و ندیدند. هم گوششان سنگین بود، و هم چشمشان نابینا. نشنیدند و ندیدند.
اگر انسان از راه چشم و گوش بهرهای نبرد، راه دیگری برای رشد و هدایت او نیست، اگر انسان بخواهد هدایت شود، باید بفهمد و بشنود و ببیند، تا از این مجاری ادراک و اندیشه، هدایت شود.
کسی که، گوش به سخنان قرآن نمیدهد، و استدلالهای آن را نادیده میانگارد، از چه راه هدایت شود؟ آنکه میگوید «قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» (2) که در صدر همین سوره «حم فصلت» مطرح شد، او از چه راه بتواند معارف قرآن را درک کند؟
چون انسان؛ موجودی است متفکر. اگر بخواهد منحرف گردد از راه فکر منحرف میشود. و اگر بخواهد هدایت شود، از راه اندیشه و فکر هدایت مییابد. شیطان اگر بخواهد در انسان راه پیدا کند، تنها راه نفوذ شیطنت، اندیشه اوست. فرشته؛ اگر بخواهد در انسان راه پیدا کند، تنها عامل نفوذی فرشتگان، راه اندیشه اوست.
خدا اگر بخواهد شیطان را، بر یک انسان تبهکار مسلط کند از راه افکار و اندیشهاش، شیطنت را نسبت به او اغراء میکند، و اگر خواست فرشتگان را به حمایت از مؤمن پارسا اعزام کند، آنها را از راه فکر و اندیشه به حمایت مؤمن وارسته اعزام میکند. انسان جز قلمرو فکر و فهم و اندیشه راهی برای تکامل او نیست.
دشمن انسان اگر بخواهد به وی آسیب برساند، از راه فکر وارد میشود. دوست اگر بخواهد سودی به او برساند، از راه اندیشه وارد میشود. لذا خدای سبحان؛ تأیید فرشتهها را از راه اندیشه بیان میکند، و دشمنی شیطانها را هم از راه اندیشه معرفی میکند. و استدلالهای قرآن کریم را هم که ضامن هدایت مردم است از راه اندیشه تبیین میکند.
سراسر قرآن؛ که نور است، احتجاج در پیرامون مبدأ و معاد و ضرورت وحی میباشد. گاهی به عنوان نقل استدلالهای انبیاء پیشین، و گاهی به عنوان دستور ابتدائی که به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید؛ این چنین استدلال کن. گاهی هم بدون اینکه به پیغمبر بفرماید؛ تو این چنین بگو، خود مطلب را به عنوان احتجاج بیان میکند.
لکن برای نیل به معارف بلند آن؛ دلی باز، و گوشی شنوا، و چشمی بینا، لازم است. بنابراین؛ اگر کسی گوشش به طرف قرآن بسته بود، حتماً به طرف شیطنت و اغواء باز است.
در سورهی مبارکهی نساء، جریان اغوا و گمراهی شیطنت را این چنین بیان میکند که؛ شیطان از راه فکر و اندیشه، انسان را فریب میدهد «وَ قَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» (3) یعنی شیطان گفت؛ من بخشی از بندگان تو را سهم خود قرار دادهام. گروه قابل توجهی از بندگانت را بندهی خود کردم و میکنم. اگر عدهای عبد خدایند عدهی فراوانی هم بنده و مطیع شیطانند.
آنگاه بیان میکند که از چه راه شیطان عدهای را بندهی خودش میکند؟ «لَأُضِلَّنَّهُمْ» (4) شیطان به خدا میگوید من بسیاری از اینها را گمراه میکنم. «وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» (5) من اینها را با امید و آرزو سرگمشان میکنم.
یعنی از راه آرزو وارد میشوم، از راه فکر وارد میشوم. چیزهایی که زشت است برای او زیبا جلوه میدهم. چیزهایی که حق و زیبا است برای او زشت معرفی میکنم. و او را به آیندهی موهوم امیدوار مینمایم. او را؛ از یک آیندهی قطعی ناامید میکنم، او را از یک امری که پناهگاه قطعی است منقطع میکنم.
آری؛ راه نفوذ شیطنت، آرمان و اهداف و آرزوهای باطل است. «وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» من، در اینها امنیه و آرزو ایجاد میکنم. اینها میشوند اهل تمنی، و آرزو.
بیانی را امیرالمؤمنین مولی الموحدین علیه أفضل صلوات المصلین دارد که فرمود: «ایاک و الاتکال علی المنی فانها بضائع النوکی» (6) فرمود؛ برحذر باش از تکیه بر آرزوی محض، زیرا آرزو و سرمایه زنان سالمند و کهنسال و فرتوت است. یک انسان فعال؛ به اعتقاد و عمل، زنده است، نه به آرزوی محض.
انسان؛ حیات فکریش به ایمان و عمل صالح، بسته است، نه به آرمان پوچ. آن پیرزن فرتوت کهنسالی که، اهل کوشش و فعالیت نیست، به آرزو زنده است. آن انسان خردمند، زندهی به ایمان و عمل است، نه زندهی به آرزو.
فرق امنیه و رجاء، این است که؛ اگر کسی مقدمات کاری را فراهم کرد و به انتظار ثمره آن به سر برد، او راجی و امیدوار است. ولی اگر کسی مقدمات کار را فراهم نکرد، و به انتظار بیهوده به سر برد، او بر تمنی محض تکیه کرده است.
شیطان؛ دست انسان را، از اعتقاد و عمل کوتاه میکند. وقتی دست انسان از اعتقاد و عمل کوتاه شد در حد یک سالمند فرتوت میشود، و به آرزوی محض زندگی میکند.
شیطان میگوید: «وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» من با آرزو اینها را فریب میدهم، از راه آرزو اینها را صید مینمایم. قرآن وقتی که میخواهد با انسان سخن بگوید، میگوید؛ نظام آفرینش با آرزوی هیچ فردی عوض نمیشود. سعادت آینده، به آرزوی کسی وابسته نیست. «لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَ لاَ أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ» (7) آینده ثمربخش؛ نه به آرزوهای شما است، و نه به آرزوهای یهودان و ترسایان.
آرزو؛ در نظام از حرمت خاص برخوردار نیست. آن اعتقاد و عمل صالح است که، محترم و ارجمند است. آن ایمان و کار شایسته است که، سودمند است. آرزو مال کسی است که نه سرمایهی ایمان را در دل و نه سرمایهی عمل صالح را در جوارح دارد. یک انسان منقطع و محروم است که به آرزو زنده است.
شیطان میگوید؛ من عمل صالح را، از اینها میگیریم. راه اعتقاد صحیح را به روی آنان میبندم، چشم گوششان را میبندم، راه دل را میبندم، اینها را به آرزو زنده نگه میدارم. قهراً گمراه میشوند.
«وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» وقتی اینها را به آرزو زنده نگه داشتم آنگاه به اینها فرمان میدهد «وَ لَآمُرَنَّهُمْ» (8) اینها مأمور منند و من هم فرمانروای مطلق اینها هستم. به چشم اینها، میگویم خیانت بکن. تهدید الهی را، که فرمود؛ خداوند خیانت چشمان و چشمهای خائن را میشناسد «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ» (9) پشت سر بگذار. چشم اطاعت میکند.
به دل اینها میگویم؛ انفاق در راه خدا را که غنیمت الهی است غرامت، و خسارت بدان. او هم انفاق در راه خدا را غرامت و خسارت میپندارد. به قلب اینها میگویم؛ از گذشته غمگین و نسبت به آینده هراسناک باش. قلب آنها نیز اطاعت میکند.
چه اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره پیروان شیطان فرمود «اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکاً... فیاض و فرخ فی صدورهم... فنظر بأعینهم و نطق بألسنتهم» (10) یعنی آنها شیطان را ملاک و اسوه کار خود قرار دادند، و شیطان در سینههای آنان تخم نهاد و جوجه درآورد... و با چشم آنها نگاه کرد، و با زبان آنان سخن گفت.
قرآن؛ راه نفوذ شیطنت در انسان را از لحاظ تمنی و آرزو و مجاری فکری، قدم به قدم تبیین کرده، میگوید: «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (11) شیطان شما را از فقر میترساند. میگوید اگر فلان انفاق را کردی خودت به تنگدستی مبتلا میشوی. علی بن ابی طالب (علیه السلام) میگوید؛ انفاق بکن که روزی تو نازل گردد، شیطان میگوید؛ اگر انفاق کردی به فقر گرفتار میشوی.
تفاوت بین این دو سخن همان فرق بین حق و باطل است، امیرالمؤمنین میفرماید: «استنزلوا الرزق بالصدقة» (12) یعنی رزق حلال را با صدقه دادن نازل نمایید. مثلاً اگر خدای سبحان؛ علیم به شما داد و آن را در راه خدا منتشر کردید روزی علمیتان افزوده میشود. و اگر مالی، به شما داد و آن مال را، در راه خدا صرف کردید روزی مالیتان افزوده میشود.
رزق شما در مخزن غیب است، و به اندازه صلاحدید خداوند سبحان نازل میشود «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (13) «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ» (14) رزق را از مخزن غیب به وسیلهی صدقه دادن نازل کنید.
«فتاجروا الله بالصدقه» (15) با خدا از راه صدقه تجارت و داد وستد کنید. صدقه بدهید تا خدا روزی شما را فراوان کند. این یک بینش الهی است که، در جوامع روائی ما از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) رسیده است.
و اما بینش مادی شیطان این است که از کمک به دیگران خودداری کنید، تا فقیر نشوید. «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» شیطان شما را وعید به فقر میدهد. از فقر آینده میترساند. ولی وحی آسمانی میگوید؛ شما در راه خیر قدم بردارید تا چند برابر آن پاداش دریافت کنید «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (16).
شیطان از نثار و ایثار میترساند و میگوید؛ اگر در راه خیر جانت را نثار کردی یا مالت را ایثار نمودی به غرامت گرفتار شدی. ولی وحی آسمانی میگوید؛ اگر در راه حق جان یا مال دادی تقرب الهی است که به غنیمت بردی.
در سورهی توبه، جریان شیطنت و نفوذ اغوایی شیطان را این چنین بیان میکند: «وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً»
(17) برخی از اعراب آنچه را که در راه خدا و جنگ حق علیه باطل، انفاق میکنند آن را غرامت میدانند. خدمات دینی را، به حساب خسارت میآورند. خیال میکنند چیزی از آنها کم شده و ضرر کردهاند. این یک بینش مادی است.
عدهای دیگر هم، آنچه در راه خدا اعطاء میکنند به عنوان تجارت میدانند. «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» (18) ایمان به خدا، و انجام عمل صالح را، تجارت سودمند میدانند.
هر دو بینش؛ از راه فکر، وارد محدودهی جان انسان میشوند. شیطان از راه فکر، فرشته و امام و پیامبر و وحی الهی هم از راه فکر وارد نهانخانه آدمی میشوند. شیطان از راه امنیه، و از راه تهدید به تنگدستی اغواء میکند. فرشتگان هم از راه طمأنینه و از راه آرامش دل هدایت مینمایند.
فرشتگان بر مؤمنین پایدار نازل میشوند و چنین میگویند: «أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» (19) که نترسید، غمگین نباشید ما دوستان و دستیاران شمائیم.
شیاطین هم بر کفار و منافقین وارد میشوند و میگویند: «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» «ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ» (20) «تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» (21) شیطان بر پیروان خود، نازل میشود و آنان را از پیکار علیه باطل؛ میترساند و میگوید، در برابر قدرتمندی زورمند ایستادگی نکنید که شکست میخورید. فرشتگان بر پارسایان الهی نازل میشوند و آنها را تشجیع میکنند.
اگر شیطان، بخواهد انسان را گمراه کند او را از راه فکرش میفریبد و اگر فرشتگان بخواهند انسان را هدایت نمایند، از راه فکر حمایتش میکنند.
یک انسان متفکر الهی میگوید، من تا زندهام علیه باطل مبارزه میکنم تا آن را از بین ببرم، زیرا این کار هم مرا زنده و تثبیت میکند، و هم جامعه را احیاء مینماید و این فداکاری جان و مال غنیمت است. و یک انسان متفکر مادی و دنیاپرست میگوید؛ من هر چه در این راه صرف بکنم غرامت است.
اگر کسی؛ جنگ علیه باطل را غنیمت بداند، و دیگری آن را غرامت به شمار آورد معلوم میشود؛ اولی در تحت ولایت رحمان است، و دومی در تحت ولایت شیطان است، که «ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ».
چه اینکه نسبت به اولی چنین وارد شده است «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا»(22) آن کس که گفت؛ خدا، و ایستادگی نشان داد، فرشتگان بر او نازل میشوند؛ که نه ترسی داشته باشید، نه اندوهی، و این تنزل ملائکه بر مؤمنان اختصاصی به حال احتضار و مرگ آنها ندارد، چه اینکه اختصاصی به حال برزخ و قیامت هم نخواهد داشت، بلکه در تمام شئون زندگی آنها، جلوه میکند، زیرا آنان کسانیاند که محیا و ممات آنها برای خداست. و همین تنزل فرشتگان موجب آرامش آنان خواهد بود.
هیچ نعمتی؛ بالاتر از طمأنینة قلب نیست «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (23) طمأنینه فقط در پرتو یاد خدا حاصل میشود. شیطان میکوشد از راه فکر و اندیشه این تکیهگاه آرامش را با نسیان یاد حق ویران کند چه اینکه خداوند فرمود: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» (24) شیطان بر آنها چیره شد و یاد خدا را از دلهای آنان بیرون برد، و در نتیجه تکیهگاه آرامش را از دست دادند.
لذا همواره مضطربند، گاهی به شرق میگرایند، گاهی به غرب میگرایند. گاهی به دامن این دشمن چنگ میزنند، گاهی به دام آن دشمن میافتند. کسی که، تکیهگاه عزت و طمأنینه را از دست داد، حیران خواهد بود.
قرآن کریم؛ انسان را از راه تفکراتش میپروراند و فرشتگان از راه فکر انسان را حمایت میکنند و شیطان هم از راه فکر او را گمراه میکند. چون انسان یک موجود متفکر است. و برای تحصیل سعادت انسان هیچ امری مهمتر از طرز تفکر صحیح او نیست. یک متفکر مادی، نه تنها انفاق را غرامت میداند، بلکه همواره منتظر فرصت انتقامگیری است «وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ» (25). منتظر است که روزی نظام اسلامی دگرگون گردد، تا علیه اسلام کوشش کند و به مسلمین آسیب برساند.
ولی حامیان این طرز تفکر هرگز از این آرزوی خام طرفی نمیبندند «عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (26) بلکه هر چه زشتی است، علیه اینها دور میزند، و بر محور اینها میگردد. اینها نمیدانند که، حقیقت برای همیشه زنده است، و خداوند سبحان همواره شنوا و دانا است. هم از تصمیمهای سوء آنان باخبر است، و هم آن تصمیمها را علیه خودشان قرار میدهد.
متفکران الهی هر قدمی را که برمیدارند، هر خدمتی را که میکنند آن را غنیمت میدانند، نه غرامت. «وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». (27)
چون مطمئنند خدا عمل خیر را به ده برابر پاداش میدهد «من أیقن بالخلف جاد بالعطیة» (28) اگر کسی یقین داشته باشد، کار خیر و انفاقی که، در راه خدا میکند، جای او فوراً پر میشود و خالی نمیماند، در عطا، و بخشش؛ جواد و سخی خواهد شد.
کار خیر مانند سنگ سخت نیست، که اگر آن را از زمین سفت بردارید جایش خالی بماند، بلکه کار خیر مانند آن است که شما مقداری آب از رود روان بردارید، که فوراً جای او پر میشود و هرگز خالی نمیماند. انفاق، چون آب جاری است که فوراً خلاء آن پر میشود، و هرگز مانند سنگ جامد و ایستا نیست بلکه پویا است.
عنایت الهی، همواره در حرکت است تا ببیند کجا انفاق شده است که فوراً همان جا را پر کند. نه بهمان اندازه؛ بلکه ده برابر.
پس دو طرز تفکر در افراد و جوامع بشری وجود دارد؛ یکی خدمت به اسلام را غرامت میداند، دیگر خدمت به دین را غنیمت. شیطان با دید اول وسوسه میکند، فرشتگان با دید دوم حمایت و هدایت مینمایند.
اگر خدای سبحان طرز نفوذ شیطنت را چنین بیان کرد: «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» و در جای دیگر فرمود: «ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ» شیطان دوستان خود را میترساند و میگوید در برابر کفر و کفار به مبارزه برنخیزید که شکست میخورید، و در جای سوم فرمود: «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» شیطان شما را از فقر میترساند و میگوید کمک مالی نکنید که آیندهتان به فقر و تنگدستی میرسید، راه هدایت و تنزل فرشتگان را هم چنین بیان نمود که؛ فرشتگان بر قلب مؤمنین نازل میشوند «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا» مگر نه آن است که، شما و هر چه دارید مال خدائید، مگر نه آن است که، خدا فرمود؛ اگر شما این کار را در راه خدا انجام دادید، خدا ده برابر جبران میکند. پس هیچگونه هراس و حزنی به خود راه ندهید.
از این طرف فرشتگان، اولیای الهی را از خطر خوف و غم میرهانند، و آنان را تشجیع و تقویت میکنند. از آن طرف شیطان با سلاح خوف و حزن اولیای خود را تضعیف میکند.
عدهای که به خدا و قیامت معتقدند آنچه را که در راه خدا انفاق میکنند، چه انفاق مالی، و چه انفاق علمی و خدماتی، و مانند آن؛ آنها را عامل تقرب و نزدیکی به کمال محض، و حق صرف میدانند. و خدای سبحان نیز سخنان اینها را تصدیق کرد؛ فرمود: «أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ» آگاه باشید! قدمهای خیر؛ که روی ایمان باشد، صاحبقدم را به خدا نزدیک میکند. پس کار خیر هم تقرب است و هم غنیمت. گر چه شیطان آن را به عنوان غرامت بر پیروان خود تلقین کند.
خدای سبحان در این سورههای هفتگانه با بیانات گوناگون درصدد احیای جوامع بشری، از راه تفکر صحیح آنها است، گاهی با تشویق متفکران راستین، و گاهی با تقبیح متفکران دروغین.
در همین سورهی فصلت؛ دو مطلب مهم را؛ که هر کدام عامل فتنه و خطرند گوشزد کرد. یکی طرز تفکر بد، و دیگری مبدأ پیدایش تفکر سوء. اول شناخت فکر پلید، دوم معرفت آموزندهی آن فکر ناپسند. همچنین دو مطلب مهم را؛ که هر کدام عامل خیر و سعادتاند تذکر میدهد، یکی شناخت تفکر صحیح، و دیگری آشنایی با مبدأ آموزش فکر درست.
«وَ قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ» (29) افراد تبهکار؛ که در اثر انحرافات فکری، حاضر نشدند که در مجلس وحی حضور یابند و وحی الهی را بفهمند و به مقتضای آن عمل کنند، نه تنها خود حاضر نشدند، بلکه مانع حضور دیگران هم شدند. «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» (30) اینها کسانیاند که خدا دربارهی آنها چنین میفرماید؛ ما نسبت به اینها شیاطینی را اعزام کردهایم که رفیق درونی اینها باشند و در نهانخانهی قلب اینها اهرمن خانه کند.
اگر در نهانخانه انسان؛ شیطان لانه کند، هرگز آسایش فکری برای او نخواهد بود. زیرا در تمام حالات شب و روز، خواب و بیداری، او را به وسوسه مبتلا میکند. زشتیها را، برای او زیبا جلوه میدهد. زیباها را، برای او زشت و ناپسند معرفی میکند. او را به آرزوی خام زنده نگه میدارد. دستش را از ایمان و عمل صالح کوتاه میکند.
«وَ قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ» فرمود؛ این تبهکاران، گرفتار عذابی شدند، و آن این است که؛ ما برای اینها دوستان و قرینهای بدی را، گماردیم و برانگیختیم و این دوستان، گاهی به صورت انسان، گاهی به صورتهای دیگر، میکوشند آنچه که فعلاً دارند همان را برای آنها زینت دهند «فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ» آنها را به آیندهی موهوم آرزومند میکنند. آنها را به فکر آنچه که بعد از ایشان میماند خوشحال و خرسند نگه دارند.
در بخش دیگر؛ قرآن کریم، فرمود: «وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً»
(31) کسی که، شیطان قرین و رفیق او باشد، رفیق بدی خواهد بود. زیرا او میداند انسان از چه راه فریب میخورد. خصوصیتهای روانی هر کسی را میداند. و آگاه است که هر کسی از چه راه گرفتار نیرنگ میشود. از همان راه وارد میشود و او را اغوا میکند.
اگر انسان، حق را باطل و باطل را حق دید، چارهای جز آن نیست، که بر اساس بینش خاص خود کار کند. انسان متفکر، تا مطلبی را نیاندیشد، بر اساس آن اقدام نمیکند. و همینکه مطلبی برای او از طرز اندیشه و فکر خاص مربوط او حل شد، در اقدام بر اساس آن درنگ نمیکند. و شیطان هم؛ از راه تفکر انسان، وارد میشود، و حق را باطل معرفی میکند و زشت را زیبا نشان میدهد و فقط از طرز تفکر ناصواب، او را میفریبد.
آری؛ یک موجود فکری، از ریشهی فکر آسیب میبیند، یا تغذیه میشود. اگر درختی در کنار نهر غرس شده باشد، هر چه شاخههای او را به درون آب فرو ببرید، هرگز عطش طبیعی او، برطرف نمیشود و رشد نمیکند، و میوه نمیدهد، زیرا درخت فقط از راه ریشه تغذیه میکند باید آب را به ریشهاش رساند تا نمو کند و ثمر دهد. نه آنکه به شاخههای او برسانید و ریشهاش را تشنه نگه بدارید.
انسان را؛ هرگز نمیتوان، با چشم و گوش هدایت یا گمراه نمود. زیرا چشم و گوش، و سایر حواس ظاهری، وسیلهاند که ادراک؛ در نهانخانه دل او، راه پیدا کند. وقتی؛ سخن در دل ننشست، و از دل نشأت نگرفت، ریشه ندارد، و میوه نمیدهد.
شیطان؛ کاری که میکند، ریشهی اندیشهی انسان را میخشکاند، زیرا گفت: «وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» از راه آرزو وارد میشوم. زشت را، در محدودهی ریشهی اندیشهی او، زیبا جلوه میدهد. و زیبا را زشت معرفی میکند.
و اگر اهرمن، با راهیابی به محور اندیشه انسان، او را گمراه کرد و فریب داد، دیگر شناخت راه صحیح، برای انسان تبهکار گمراه، آسان نخواهد بود. ولی تمام سیئات این بدآموزی، به دست خود انسان فراهم شده است «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (32). «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» (33).
چه اینکه؛ گروهی در اثر پرهیز از بدآموزی، زمینه تنزل فرشتگان را فراهم نمودهاند و از حمایت خاص فرشتگان، برخوردارند. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» کسانی که، منطق آنها اعتقاد به خدا و پایداری آنها به اتکای خدای سبحان بود، فرشتگان الهی بر آنها تنزل میکنند، و از راه آموزش تفکر صحیح، خوف و حزن را، از حرم امن قلب آنان برمیدارند. و با سلاح امن و نشاط، او را تشجیع و حمایت مینمایند.
و سر تنزل فرشتگان این است که؛ انسانهای وارسته را به همراه خود بالا ببرند. ولی شیطان، به این منظور بر قلب تبهکاران، فرود میآید که؛ آنها را به همراه خود پایین ببرد. کار شیطان تدلیدادن است: «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ» (34) و کار فرشتگان تعالی بخشیدن است «تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ» (35).
قرآن کریم این مطلب ظریف را چنین بیان کرده است که شیطان به آدم و همسرش گفت: «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (36) سوگند یاد کرد، که من برای نصیحت شما عامل سودمندیم. به آدم ابوالبشر گفت: «یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاَ یَبْلَى» (37) آیا حاضری که من تو را دلالت کنم به درختی؛ که ثمرش زندگی ابدی، و سلطنت زوالناپذیر است؟
با نیرنگ دلالت کردن، وسوسه کرد. اما «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ» با فریب؛ این دو بزرگوار را متدلی کرد، یعنی متنزل کرد. اینها را معلق کرد و آویزان کرد.
تدلی یعنی آویختن. متدلی یعنی آویزان شده، شیطان به بهانه دلالت وارد صحنه نصیحت شد، ولی تدلی داد. چون کارش تدلیه است. اما فرشتگان متنزل میشوند که انسان را بالا ببرند.
این انسان متفکر است، که بین فراز فرشتگی و نشیب شیطنت مخیر است. باید بیندیشد، که آیا دست به فرشتگان بدهد تا بالا برود! یا پا به اهرمنان بسپارد تا ساقط گردد؟!
خلاصه آنکه یک عده «قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ» و عده دیگر «تُتنَزِّلَ عَلَیْهِمْ لِلْمَلاَئِکَةِ» فرشتگان وقتی نازل میشوند که اهرمنان صحنه را ترک کرده باشند.
منظر دل نیست جای صحبت اغیار *** دیو چو بیرون رود فرشته درآید
کی فرشتگان نازل میشوند؟ در صورتی که «الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» کی اهرمن وارد میشود؟ در صورتی که انسان بگوید «قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ». کسی که، در برابر وحی الهی به خودسری پرداخت، و مبارزه را آغاز کرد، میگوید گوش شنوا به وحی فرا ندهید «لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ» نه خود آن را میشنود، و نه میگذارد دیگران بشنوند.
این متفکر مادی چون راه وحی را بسته است راه شیطنت را با دست خود گشوده است و آن متفکران الهی، چون راه اهرمنان را بستهاند، راه تنزل فرشتگان را باز کردهاند.
نتیجه آنکه خدای سبحان در این حوامیم به خوبی تبیین فرمود که، انسان یک موجودی است متفکر، و هدف وحی آن است که، انسان را از راه فکر و اندیشه صحیح بپروراند. هم در بخش مسائل علمی، او را از خوف و حزن و شک و مشکلات دیگر نجات بدهد. زیرا قرآن ذاتاً هدایت همه جانبه است، نسبت به متفکران راستین «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ» اما «وَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى».
امیدواریم، که خدای متعالی به برکت قرآن کریم، دلهای همه را به معارف قرآن و معارف اولیائش منور بفرماید. اسلام و رزمندگان اسلامی را، ظفرمند و پیروز بفرماید. رهبر عظیمالشأن اسلام و امت مسلمان و متدین ایران را، در سایه ولی عصر ارواحناه فداه از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید. شهدای اسلام را، با انبیاء و اولیای الهی محشور بفرماید. اساتید و معلمین ما را غریق رحمت بفرماید. پایان امور همه را، به خیر و سعادت ختم بفرماید.
پینوشتها
1. سوره فصلت، آیهی 44.
2. سورهی فصلت، آیهی 5.
3. سورهی نساء، آیهی 118.
4. سورهی نساء، آیهی 119.
5. سورهی نساء، آیهی 119.
6. نهجالبلاغه، نامهی 31.
7. سورهی نساء، آیهی 123.
8. سورهی نساء، آیهی 119.
9. سورهی غافر، آیهی 19.
10. نهجالبلاغه فیض، خطبه 7.
11. سورهی بقره، آیهی 268.
12. نهجالبلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 132.
13. سورهی حجر، آیهی 21.
14. سورهی ذاریات، آیهی 22.
15. نهجالبلاغه فیضالاسلام، کلمات قصار 250.
16. سورهی بقره، آیهی، 261.
17. سورهی توبه، آیهی 98.
18. سورهی صف، آیات 10و 11.
19. سورهی فصلت، آیات 30و 31.
20. سورهی آل عمران، آیهی 175.
21. سورهی شعراء، آیهی 222.
22. سورهی فصلت، آیات 30و 31.
23. سورهی رعد، آیهی 28.
24. سورهی مجادله، آیهی 19.
25. سورهی توبه، آیهی 98.
26. سورهی توبه، آیهی 98.
27. سورهی توبه، آیهی 99.
28. نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 133.
29. سورهی فصلت، آیهی 25.
30. سورهی فصلت، آیهی 26.
31. سورهی نساء، آیهی 38.
32. سورهی روم، آیهی 41.
33. سورهی شوری، آیهی 30.
34. سورهی اعراف، آیهی 22.
35. سورهی آل عمران، آیهی 64.
36. سورهی اعراف، آیهی 21.
37. سورهی طه، آیهی 120.
منبع مقاله : جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم