برای نگه داشتن آنها، باید علاقمندشان کرد. طبق تحقیقی که شرکت ارائه دهنده مشاوره در زمینه تجربیات موفق و فناوری به نام CEB انجام داده، یک سوم کارمندان عالی رتبه به دلیل عدم توانایی مدیر در جذب آن ها، به دنبال کار جدید می گردند.
«این پدیده متفاوت از فرسودگی شغلی است زیرا بحران آشکاری نیست. به نظر می رسد که آن ها کارشان را به خوبی انجام می دهند، ساعات زیادی را صرف کار می کنند، کارهای یکنواخت را به خوبی به اتمام می رسانند و در جلسات کاری به نحو احسن صحبت می کنند. اما حقیقتا در یک حالت راکد طاقت فرسایی مشغول به کار هستند و نتیجه ی آن، بی علاقگی به کار است» (Michael Kibler)
برای جلوگیری از تبدیل شدن آتش اشتیاق کارمندان خوب به این بی علاقگی، مدیران باید از بروز شرایط زیر جلوگیری نمایند:
وضع بیش از اندازه قوانین
برخورد یکسان با همه
البته در مدارس اگر همه دانش آموزان به یک چشم نگریسته شوند خوب است، اما در محیط های کاری باید استراتژی دیگری به خدمت گرفته شود. در محل کار نباید با همه به یک شکل رفتار کرد. این کار به بهترین کارمندان شما نشان میدهد که میزان عملکرد آن ها در رفتار مدیر با آن ها اثری نمی گذارد.
بی توجهی به عملکرد ضعیف کارکنان
در موسیقی جاز هر قدر که گروه خوب کار کند، باز هم صدای ساز نوازنده ای که عملکرد ضعیفی دارد؛ شنیده می شود. همین طور در یک شرکت زمانی که مدیر به عملکرد ضعیف یک کارمند اهمیت نمی دهد، بقیه ی کارمندان نیز از تلاش کردن دلسرد می شوند.
اهمیت ندادن به دستاوردهای مهم کارکنان
تشویق در افزایش انگیزه ی کارمندان بسیار موثر است. هر کسی که بیش ترین تلاش خود را نشان می دهد، انتظار تقدیر شدن را نیز دارد؛ زیرا تنها در این صورت است که مدیر به کارمندش نشان می دهد به او اهمیت می دهد.
مدیران باید با کارمندان شان ارتباط داشته باشند تا نحوه ی خوشحال شدن آن ها را بیابند. برخی با ترفیع و برخی با یک تقدیر عمومی به کارشان علاقمندتر می شوند. معمولا کارمندان شایسته، بیش تر مورد تشویق قرار می گیرند زیرا بیش تر از دیگران کار می کنند.
قطع ارتباط با کارکنان
کار کردن بیش از 8 ساعت در روز برای کسی که تنها به خروجی شما اهمیت می دهد، دشوار است.
پنهان کاری در مورد اهداف بزرگ شرکت
ارسال لیست وظایف و انتظار برآورده شدن آنها کار آسانی است، اما ضرورت دارد که کارمندان برجسته را در جریان امور بگذارید. این نوع کارمندان چون به کارشان اهمیت می دهند، حجم زیادی از کار را متقبل می شوند و برای این منظور به هدف نیازمندند. اگر آن ها هدف را ندانند، دچار بی انگیزگی می شوند و در جای دیگری به دنبال هدف می گردند.
فراهم نکردن امکانات لازم برای دنبال نمودن علایق شخصی کارکنان
گوگل امکانی را برای کارمندانش فراهم کرده که 20 درصد از زمان خود را صرف علاقه مندی هایی نمایند که به باورشان «بیشترین نفع را عاید آن می کنند». البته روشن است که محصولاتی نظیر جیمیل و AdSense بالاترین اهمیت را برای این کمپانی دارند و چه بهتر آنکه علاقمندی و انرژی کارکنان صرف این امور شوند، اما بیش ترین اثر چنین کاری علاقمند کردن افراد به کار کردن برای شرکت متبوعشان خواهد بود.
کارمندان با استعداد، پرشور نیز هستند. اگر برای این کارمندان فرصتی مطابق با علاقمندی شان را فراهم کنید، هم مبتکرتر می شوند و هم از کارشان راضی خواهند بود. اما اکثر مدیران دوست دارند که افرادشان را محدود کنند. آن ها فکر می کنند که اگر به کارمندان چنین فرصتی دهند، بهره وری شان کم تر خواهد شد. اما تحقیقات علمی نشان دادند افرادی که به کارشان علاقمند هستند، مغزشان به حالتی رشد پیدا می کند که 5 برابر افراد دیگر کار می کنند.
ایجاد جوی بیش از اندازه جدی در محیط کار
مدیران عامل علت ریزش های شان را هر چیزی می دانند مگر خودشان و متاسفانه در چنین شرایطی در نهایت، کارمندان شغل شان را ترک نمی کنند بلکه مدیران خود را.