مردان و زنان هر کدام به روش متفاوتی نسبت به طلاق واکنش نشان می دهند، در این مقاله میخواهیم به مشکلات مردان پس از طلاق بپردازیم:
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ چارچوب آسیبها پس از طلاق در چند محور و بعد بررسیکردنی است. آسیبها در سه محور فردی، خانوادگی و اجتماعی بررسی میشود.
به آسیبهایی که بر تکتک افراد وارد میشود، پیامد فردی و آثار فردی گویند. در پژوهشها مشخص شده است که آثار فردی وسیع است و خود به سه دسته سرخوردگی منفی، حس بدبینی و تردید و مشکلات مالی تقسیم میشود.
اولین اثر بر پیامدهای فردی، سرخوردگی فرد است. این حالت خود را با عباراتی و جملات منفی نشان میدهد. در واقع عبارت «دریغ و افسوس گذشته و ای کاش آینده» از آن عبارات است.
به نظر میرسد، این نوع سرخوردگی با تعریف خود طلاق که نوعی سرخوردگی و ناکامی در لذتجویی است، منطبق باشد. مردهایی که طلاق میگیرند، در زندگی مجدد خود، دیگر آن صفا و خلوص بیغلوغش اولیه را که در زندگی ابتدایی خود ارائه کردند، ندارند.
دومین پیامد طلاق، حس بدبینی و تردید در ازدواج است. افراد فکر میکنند اصلاً لازم است دوباره ازدواج کنند یا خیر، یا اصلا چه ضرورتی دارد دوباره ازدواج کنند. برای افراد پس از طلاق فرصتهایی برای ازدواج مجدد به وجود میآید؛ اما آنها به دلیل حس بدبینی که با سرخوردگی همراه است، از کنار آنها میگذرند. جالب این است که مردان در مقایسه با زنان از بخت کمتری برای ازدواج بعدی برخوردارند. اگر فرزند نیز با مرد زندگی کند، این موضوع کمتر نیز خواهد شد؛ چرا که زنان کمتری هستند که حاضر به تربیت فرزندان دیگران باشند. حتی اگر مردی با زنی که حاضر به پذیرش فرزندش است، ازدواج کند و به ازدواجی اجباری تن دهد، تا آخر عمر با عبارت دریغ و افسوس گذشته زندگی میکند.
سومین اثر فردی که پس از طلاق بر مرد وارد می شود، مشکلات مالی است. حتی اگر فرد حمایت خانواده را دریافت کند، مشکلات مالی اجتنابناپذیر است؛ بهویژه در مورد زنانی که تلاش میکنند حق و حقوق خود را دریافت کنند. البته این باور در جامعه و فرهنگ ایرانی وجود دارد که وضعیت را بر فرد آنقدر سخت بگیرند که زن بگوید «مهرم حلال، جانم آزاد». این به صورت راهکار خوبی برای نپرداختن حقوق زنان در آمده است. در واقع مشکلات مالی تبعاتی دارد که این تبعات خود را در قالب بدهکاری و گاهی در غالب روانهشدن به زندان نشان میدهند. شاید طلاق برای خانمها آسیبهای اجتماعی داشته باشد؛ اما برای مردان زندان و مشکل مالی به همراه یأس و ناامیدی به همراه میآورد. از سوی دیگر، این یأس و ناامیدی، فرد را به سمت خودکشی و دگرکشی یا مصرف مواد سوق میدهد تا سطح هوشیاری پایین آید و از اطراف بیاطلاع شود.
این پیامدها نیز به سه شاخه پیامدهای گره روانی یا عقدههای روانی در کودکان، احتمال افزایش گرایش کودکان به خلافکاری و شیوه سازگاری همسر جدید با فرزندان قبلی تقسیم میشود.
طلاق به معنی از هم گسستگی خانواده است. اگر در این میان، فرزندی در میان باشد، فرزند به اصطلاح مانند گوشت قربانی به عنوان وجهالمصالحه قرار میگیرد. این رفتار بر کودک تأثیرات جدی میگذارد.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس مشهور انگلیسی میگوید: «پیدایش عقدههای روانی و پیامدهای خانوادگی به میزان ستیز میان پدر و مادر پیش از جدایی، سن کودکان در آن زمان، این که آنها برادر یا خواهر دارند یا خیر، وجود پدربزرگ، مادربزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آنها با هر یک از والدین و اینکه اغلب چقدر پدر و مادر را میبینند و… مربوط است. همه این عوامل و عوامل دیگر میتواند بر فرایند سازگاری تأثیر داشته باشد. تحقیقات نشان میدهد که کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان اغلب از اضطراب عاطفی آشکاری رنج میبرند… کودکانی که در سن پیش از مدرسه هستند، دچار سردرگمی و وحشت میشوند و معمولاً خود را به خاطر این جدایی مقصر میدانند. کودکان بزرگتر بهتر میتوانند انگیزههای پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند؛ اما اغلب آثار آن را در زندگی آینده خود میبینند و اغلب احساس خشم شدیدی را نشان میدهند.»
معادل همین مفهوم را نیز روانشناسان قبول دارند. آنها معتقدند که از پیامدهای طلاق روی بچهها شامل ترس بدون دلیل، بیخوابی، بیاشتهایی، اختلال در تغذیه، لکنت زبان، پرخاشگری و تجاوز به حقوق و حریم دیگران است.
جو خانواده بعد از طلاق میتواند محرک بزهکاری باشد؛ یعنی زمانی که چارچوب خانواده و موازنه قدرت به هم میخورد، برای بچهها ابهامی درباره تکالیف زندگی خودشان به وجود میآید. توجه آنها برای دریافت توجه و تأمین عاطفی به محیط بیرون از خانه جلب میشود که معمولاً گروه همسالان است؛ اما مشکل اینجاست که چون این فرزندان مهارت لازم برای جلب توجه همسالان مثبت خود را ندارند، به سمت همسالان منفی که معمولاً بزهکارند، گرایش پیدا میکنند.
برای این سازگاری دو مشکل بر سر راه خانوادهها قرار دارد:
پدر بخشی از انرژی و امکانات خود را در سالهای اولیه شروع زندگی مجدد، برای ایجاد وفاق میان فرزندان و همسر جدید متمرکز میکند.
به طور مثال، گاهی پدرها مجبورند برای فرزندان خانه مجردی تهیه کنند که این موضوع خود دو فشار مهم بر پدر وارد میکند: اول، ایجاد منبع مالی جدید برای تأمین دو زندگی مستقل و دوم، استرس ناشی از زندگی مجردی فرزندان و آسیبهایی که به فرزندانش ممکن است به دلیل تنهایی وارد شود.
از آنجا که طلاق از مرز فردی و خانوادگی بیرون میآید و به اجتماع کشیده میشود، باید آن را نیز مد نظر قرار داد. در این محور نیز به دو مورد مهم توجه میشود:
۱. اختلالات و انحرافات جنسی؛
۲. احتمال افزایش بزهکاری در جامعه.
خیر، این گونه نیست. برخی افراد هستند که پس از طلاق دچار این مشکلات نمیشوند. برخی فرزندان نیز هستند که چنین آثاری را تجربه میکنند؛ اما راه درست را در پیش میگیرند. از حدود ۴۰سال پیش تاکنون تحقیقات زیادی در این باره انجام شده است که مشخص کرده که بچههای حاضر در خانوادههای آلوده و ازهمگسسته، با توجه به جو ازهمگسسته و محیط ازهمگسیخته، عملکرد خوبی داشته و رشد سالم خود را حفظ کردند. اگر طلاق به معنای تخریب روابط خانوادگی معنی شود، تحقیقات در حوزه تابآوری نشان داده، حدود ۵۰ تا ۷۰درصد چنین کودکانی دوباره به پیشرفت بالایی دست پیدا میکنند.
محورهای طلاق در هر سه محور فردی، خانوادگی و اجتماعی یکسان است؛ اما شدت برونداد آنها متفاوت است. طلاق برای خانمها در فرهنگ ایرانی به ۵دلیل شدیدتر معنی میشود.
میتوان ۸ راهکار برای کاهش این آسیبها تعریف کرد: