وبسایت مدیر سبز: تفاوت مهم بین مدیریت اختلاف با همکاران و مدیریت اختلاف با مشتریها این اسـت که مشتریها میآیند و میروند، اما همکاران همواره نزد شما هستند. مدیریت اختلاف با همکاران سختتر اسـت، زیرا شما برخورد بیشتری با آنها دارید.
همهی مهارتهایی که در برخورد با مشتریان سختگیر آموختید و به کار بردید در مورد همکاران نیز به کار ببرید، اما در برخورد با همکاران چند مهارت کوچک دیگر نیز نیاز دارید تا مواقعی که ارتباط با آنها مشکل میشود از آنها استفاده کنید. ایجاد ارتباط خوب با همکار و بلد بودن راههای حل اختلاف باعث میشود که میزان تنش شما کاهش یابد و خدمات بهتری نیز به مشتری بدهید.
وقتی که مدیریت اختلافات بین همکاران ضعیف باشد یا اختلافی حلنشده باقی بماند، هم بر مشتریان و هم بر همکاران تأثیر ماندگاری میگذارد. کارمندان از اختلاف حلنشده رنج میبرند، زیرا منبع ایجاد تنش اسـت و مشتریها نیز از آن رنج میبرند، زیرا حلقه اتصال و ارتباط بین کارمندان را ضعیف میکند، بالطبع خدماتی که باید ارائه شود نیز ضعیف خواهد بود.
چهار تلهی اختلاف
منظور از این تلهی اختلاف جنگ لفظی اسـت، این تله وقتی فعال میشود که همکار شما سخنی به شما میگوید که شما دوست ندارید و شما هم جوابی زنندهتر و غیرمحترمانهتر به او میدهید. طرف مقابل ناراحت میشود و همین کار را با شما میکند و این بار سخن زشتتری به شما میگوید، شما از کوره درمیروید، حتی بدون اینکه متوجه شوید، صداها بالا میرود، خونها به جوش میآید و مکالمه از کنترل خارج میشود.
اگر شما در حین مکالمه با فردی متوجه شدید که موضوع دارد از کنترل خارج میشود، میتوانید با استفاده از روشهایی خودتان را از مهلکه خارج کنید.
وقتی متوجه شدید که شما و همکارتان در یک جنگ لفظی (برای حرف آخر) گیرکردهاید از روشهای زیر استفاده کنید:
با اجازه دادن به همکار که حرف آخر را او بزند، مباحثه را پایان دهید. اگر شما بتوانید از حالت دفاعی خارج شوید، میتوانید دیدگاههای او را بشنوید و دربارهی آن صحبت کنید و نظر خود را نیز ارائه دهید.
به جای اینکه اجازه دهید که مکالمه مانند توپ پینگپونگ با سرعت بین شما و طرف مقابلتان ردوبدل شود، قبل از اینکه به سخنان همکار خود پاسخ دهید، ۵ دقیقه ساکت بمانید. این سکوت، زمان کافی به شما میدهد که مقابلهبهمثل را متوقف کنید و مانع از آن شوید که واکنشی منفی و غیرارادی مانند جیغ داشته باشید.
وقتی که شما تسلسل یکیبدو کردن را (یک حرف شما بزنید و یک حرف طرفتان بزند) شکستید، با توضیحی که حاکی از همدردی اسـت بهطرف مقابلتان بفهمانید که برای نظر او ارزش قائلید، حتی اگر با نظر او موافق نباشید.
سر خود را در برف فروکردن و چیزی ندیدن و مسائل را ساده انگاشتن، یعنی اینکه شما میخواهید خود را قانع کنید که مشکلی وجود ندارد و اختلافی نیست. در اینصورت شما در تله افتادهاید. شما در ظاهر نشان میدهید که از مقابله با این وضعیت اجتناب میکنید؛ اما در حقیقت اختلاف وجود دارد و هرلحظه ممکن اسـت به انفجاری تبدیل منفجر شود. بالاخره اختلافزمانی به سطح میرسد و ظاهر میشود که شما انتظارش را ندارید.
اگر شما سادهانگاری میکنید
اگر شما خود را در شرایطی یافتید که تمایل دارید اینطور جلوه دهید که همهچیز سر جای خود و درست اسـت، درحالیکه اینطور نیست، به مورد زیر توجه کنید:
فرض نکنید که اوضاع بهتر میشود
اگرچه امیدواری همیشه وجود دارد اما احتمال اینکه وقوع حادثهای شرایط را بهکلی عوض کند کم اسـت، بنابراین هرچه زودتر خود را با شرایط واقعی وفق دهید زودتر میتوانید مشکل را حل کنید.
اگر طرف مقابل سادهانگاری میکند برای حل مشکل موارد زیر را انجام دهید:
برای شروع سؤالاتی را مطرح کنید که شما را به عمق شرایط موجود رهنمون میشود. اگر مشکوک هستید که از اطلاعات مهمی غافل ماندهاید، قدم بعدی را بردارید.
جزئیات را سؤال کنید. با جوابهای مبهم و کلی قانع نشوید. یادتان باشد که اگر فردی موضوعی را مخفی میکند، قصد او این اسـت که با اختلافات و کشمکش روبهرو نشود. نه این که صادق نیست. با ملایمت سخن گفتن و خودداری از گفتن کلماتی که به نظر میآید میخواهید او را محاکمه کنید، باعث میشوید که برای او رودررویی با شرایط آسان شود و مواردی که لازم اسـت از آنها اطلاع داشته باشید به شما بگوید.
با این فرض که فرد دیگر کار زیاد بدی نکرده اسـت، بیشتر اختلافات فقط با گفتوگویی ساده قابل حل اسـت. اگر واکنش شما این باشد که بالا و پایین بپرید یا مثل دیگ بخار از گوشهایتان بخار بلند شود شرایط را برای آن فرد نامطمئن میکنید و باعث میشوید دفعهی بعد که وضعیت مشکلتری پیش میآید چیزی به شما نگوید.
زمانی که مسئله روشن شد و به اصطلاح روی میز قرار گرفت و دربارهی آن بحث شد، روشهایی برای حل مسئله به شکل دوجانبه پیدا کنید.
تلهی سوم: اجتناب از سخن گفتن دربارهی آن
مفهوم از این تله این اسـت که با سکوت بر مشکلی که پیش روی ماست سرپوش بگذاریم. این عقب کشیدن، سیاستی اسـت که مسئله را کمی (تا حد طول بازو) دور نگه میدارد و بدینترتیب هرگز مستقیماً دربارهی آن صحبت نمیشود.
مدیریت کردن تلهی اختلافات کار دشواری اسـت، زیرا وقتی که فردی واقعاً قصد دارد از مسئلهای کنارهگیری کند، کار زیادی نمیتوان کرد. البته راههایی برای صحبت با همکاری که کنارهگیری میکند وجود دارد که به شما کمک میکند بهتر و مستقیمتر با این وضعیت برخورد کنید.
ما موارد زیر را پیشنهاد میکنیم:
اگر همکار شما کنارهگیری میکند، از اینکه دنبالش بروید تا پاسخ مورد نیازتان را بگیرید خودداری کنید. هرچه بیشتر برای گرفتن پاسخ فشار بیاورید همکارتان بیشتر کنارهگیری میکند و عقب میکشد.
وقتی متوجه شدید که همکار شما کنارهگیری میکند، لحن گفتارتان را از لحنی یاسآور به لحنی که حاکی از درک همکارتان اسـت تغییر دهید. همکار شما حتما برای نپرداختن به موضوع دلیلی دارد. لحن ملایم اغلب میتواند راه را برای گفتوگو فراهم کند.
وقتی که همکارتان کمی از حالت دفاعی خارج شد، از او سؤال کنید که اگر او به جای شما بود برای حل مشکل چهکار میکرد. با این عمل شما بهآرامی به او سقلمهای میزنید تا از حالت کنارهگیری بیرون آید و به او کمک میشود تا به گرفتاری شما بیشتر توجه داشته باشد.
اگر مشکل پیشآمده همین الان قابل حل نیست با توافق او زمان و تاریخ را تعیین کنید تا بنشینید و مسئله را حل کنید.
تلهی چهارم: سبک و خوارکردن طرف مقابل
بیاعتبار کردن فرد دیگر با حملات لفظی منجر به اختلاف میشود. سبک کردن طرف مقابل روشی اسـت که فرد با آن مخالفت خود را با کارها و سخنان همکارانش ابراز میکند. چون او از رویارویی با اختلاف میپرهیزد، دربارهی مشکل خود با شما سخن نمیگوید. بهتدریج احساسات بازگو نشدهی او به عصبانیت و آزردگی تبدیل میشود و بالاخره به شکل حملات مستقیم به احساسات، افکار و کل شخصیت طرف مقابل خود را نشان میدهد.
اگر متوجه شدید که ارزیابی شما درمورد همکارتان منفی اسـت، فراموش نکنید که شما مسئول این طرز تلقی نسبت به همکار خود هستید نه همکار شما. سرزنش کردن فرد دیگر برای وضعیتهای بد و ناگواری که پیش میآید و شما مایل نیستید با آن روبهرو شوید هرگز هیچ مشکلی را حل نمیکند. اگر در مکالمه این شما هستید که آخرین کلام منفی را از طرف مقابل میشنوید، از دادن پاسخ منفی اکیداً بپرهیزید و سعی کنید به ریشه اختلاف که منجر به درگیری شده توجه کنید. اگر در شرایطی قرار گرفتید که همکار شما با سخنان خود شما را خوار و سبک کرده، اقدامات زیر را انجام دهید:
دفاع از اتهاماتی که همکارتان به شما نسبت میدهد، هرگز مشکلی را حل نمیکند، زیرا به ریشهی مسئله که موضوع از آنجا آب میخورد، نمیپردازد و شما مانند موشهای آزمایشگاهی میشوید که روی یک دایره حرکت میکنند و هر چه میکوشند به جایی نمیرسند و فقط دور دایره میچرخند.
اگرچه همکار شما غیرمستقیم حرفهایش را میزند و صریحاً منظور خود را بیان نمیکند، اما با همین حرفها نیز پیامی منتقل میکند. سعی کنید به پیامی که در سخنان منفی همکارتان وجود دارد گوش بدهید و به آن توجه کنید.
از همکارتان بپرسید که آیا شما درگذشته عملی کردهاید که او ناراحت شده اسـت.
پنج واقعیت اصلی
میزان درک شما از دیگران بستگی به وضعیت روحی شما دارد. برای مثال، وقتی که شما عصبانی هستید، توجه شما به افرادی متمرکز میشود که شما را ناراحت میکنند و احتمالاً فضای کمی برای پرداختن به مسائل دیگران باقی میماند (گاهی حتی هیچ فضایی باقی نمیماند)؛ و زمانی که شما عصبانی هستید و فردی با شما صحبت میکند احتمالاً نمیتوانید واقعاً به او گوش دهید یا نظر او را قبول کنید.
برعکس این امر نیز صادق اسـت. وقتی روحیهی شما خوب اسـت ظرفیت شما برای توجه کردن و پذیرفتن خیلی بیشتر میشود. منظور این اسـت که وقتی همکارانتان روحیهشان بد اسـت مسئولیتهای خطیر به آنها نسپارید، زیرا توجه و پذیرش آنها در حد انتظار شما نیست.
بعضیها بسیار دقیق و منظماند و بعضیها نامرتب و درهموبرهم. سبک کاری همهی ما یکسان نیست، بلکه متفاوت اسـت و در نظر گرفتن این نکته به ما صبر بیشتری میدهد تا اعمال و افکار همکارمان را که شبیه ما نیست و متفاوت اسـت بهتر درک کنیم. احترام به این تفاوتها و درک آنها باعث میشود که از بروز اختلافاتی که از سوءتفاهم ناشی میشود جلوگیری شود.
احساسات مردم خیلی بیشتر و عمیقتر ازآنچه خود معترفاند جریحهدار میشود. اغلب وقتی یک همکار با بیگناهی حرف میزند علیه آن جبههگیری میشود. اگر به احساسات مردم توجه بیشتری داشته باشیم کمتر آن را جریحهدار میکنیم.
انتظار نداشته باشید که تمام همکارانتان را به یک میزان دوست داشته باشید. با بعضی افراد خیلی سریع میتوان ارتباط برقرار کرد و با برخی دیگر بهسختی. جوهر وجودی آدمها با هم فرق میکند. اغلب حل اختلاف بستگی به این دارد که چقدر به دیدگاههای همکارتان توجه میکنید و احترام میگذارید، نهاینکه چقدر او را دوست دارید.
بعضیاوقات براساس نحوهی حرف زدن، شکل ظاهری و اینکه یک همکار اهل کجاست نگرشی منفی در ذهن ما شکل میگیرد. اگر فردی را عمیقتر بشناسیم، اغلب متوجه میشویم که آن فرد شبیه آنچه که ما در ذهن خود از او ساختهایم نیست. وقتی با سایر همکاران سروکار داریم باید مواظب باشیم که آنچه آنها مینمایانند مانع از آن نشود که واقعیت وجود آنها را نبینیم.