پاتوقی برای شوخی و خنده و تیکهاندازی و پرورشاندام و افزایش طولنیش تا بناگوش
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > پیشنیش:
میخواهیم شما را به قول بروبچس سورپرایز کنیم. حاضرید؟
یک... دو... سه...
تمام شدن تابستان و رسیدن پاییز را به همهی کافه نیشگونیها تبریک عرض مینماییم!
همین!
سورپرایز خوبی بود، نه؟ آه نکشید و چپچپ هم به ما نگاه نکنید. درست اسـت که سورپرایزش تکراری بود، ولی خوب بود. اصلاً خوبی سورپرایز به تکراری بودنش اسـت وگرنه ممکن اسـت از تعجب سکته بزنید و اینا...
امیدواریم در فصل مدرسه، هی بهانه نیاورید که به خاطر حجم درسها از خواندن دوچرخه و آمدن به کافه معذورید. چیزها را با هم میکس نکنید. قاطی هم نکنید.
تصویرگریها: مجید صالحی
مواظب آویزهات باش !
نیشخشن: فشنجان! این عکس کیه زدی روی دیوار اتاقت؟
نیشفشن: اگه گفتی؟
نیشخشن: هنرپیشهی جدیده؟
نیشفشن: نه.
نیشخشن: خوانندهی جدیده؟
نیشفشن: نچ.
نیشخشن: مخترع ویندوز، فتوشاپ، واتسآپ، تلگرام، اینستاگرام، گوگلمپ؟
نیشفشن: برو بابا. چرت و پرت نگو. ایشون یکی از شاعران پارسی گوی ایران زمین هستند که سی سال برای زنده نگهداشتن زبان فارسی رنج برده.
نیشخشن: عجبا! یعنی فردوسیه؟ فردوسی خودمون؟
نیشفشن: بله. خود خودشه که از بس حرص خورده کچل شده.
نیشخشن: آخه چرا؟ یعنی کچلی مد شده؟
نیشفشن: نخیر، از وقتی شنیده قراره کتابهای درسی، مخصوصاً زیستشناسی از واژههای نامأنوس و بیگانه، ضدعفونی بشه اینجوری شده.
نیشخشن: یعنی چی؟ منظورت چیه؟
نیشفشن: قراره که به جای کلمههای خارجی از واژههای فارسی استفاده بشه. میخوای چندتا از این واژههای جدید رو بشنوی؟
نیشخشن: بدم نمیآد یهکم بخندم.
نیشفشن: من فقط چندتاش رو میگم، خودت برو بقیهاش رو پیدا کن. از این به بعد به جای فتوسنتز باید بگی فروغآمایی. بهجای آپاندیس بفرمایی آویزه. و بهجای آپاندیسیت یا عفونت آپاندیس، عرض کنی آویز آماس!
نیشخشن: اوخ اوخ اوخ! دیگه نگو! یعنی اگه فردوسی زنده بشه، عااااالی میشه.
نیشفشن: چرا؟
نیشخشن: خب دیگه، باید زبان فارسی رو از دست یه سری واژهی جدید و نامأنوس پاک کنه. یعنی باید سی سال دیگه رنج ببره. احتمالاً آویزهاش آویزآماس میکنه.
«میزرا کافیخان میکسآبادی»
یک ترانهی زیبا از آلبوم «گوشپاک کن را تو دماغت نکن!»
این آلبوم هشتتا ترانه داره که یکی از یکی افتضاحتره. حالا ما آبرومندانهترینش روبراتون انتخاب کردیم. شما هم میتونید خانواده رو از خونه بیرون کنید و این ترانه رو با صدای بلند بخونید.
پینوشت: نواختن ضرب و تنبک روی قابلمه خوشمزهترش میکنه.
شوخی ندارم با شما...
دوپسدوپس دیدیشدیش
دوپسدوپس دیدیشدیش
دل تو دلم نیست بهخدا
شوخی ندارم با شما
لحظهشماری میکنم
بیام پیشت ای ناقلا
دوپسدوپس دیدیشدیش
دوپسدوپس دیدیشدیش
خسته شدم از علافی
خیاطی و قلاببافی
روزای بیبرنامگی
بستنی با طعم کافی
دوپسدوپس دیدیشدیش
دوپسدوپس دیدیشدیش
به زودی اونو میبینم
توی حیاطش میشینم
مثل درخته که باید
میوههاشو خوب بچینم
دوپسدوپس دیدیشدیش
دوپسدوپس دیدیشدیش
دیگه غم دوری بسه
وقتشه کمکم برسه
دستای ما به دست هم
توی کلاس و مدرسه
دوپسدوپس دیدیشدیش
دوپسدوپس دیدیشدیش
«بستنی رومیزی»
قورباغه یا غولباغه؟
شاید این ضربالمثل چندشآور را شنیده باشی که میگه: «قورباغهات را قورت بده!»
خب این ضربالمثل چی میخواد بگه؟
میخواد بگه از فرصتهات استفاده کن؟!
میخواد بگه قورباغه هم مثل مرغ و ماهی خوشمزهاس؟!
میخواد بگه تا میتونی شکمو باش و چیزهای خوشمزه بخور؟!
میخواد بگه برای حفظ محیطزیست باید قورباغهها را قورت داد؟!
میخواد بگه کارهای بدبد نکن؟!
ما که فکر میکنیم این ضربالمثل عمیقتر و پیچیدهتر از این حرفهاست. کافهچی فکر میکنه این ضربالمثل میخواد بگه: زندگی مثل یه بازیه.
اگه میخوای گیماُور نشی، اگه میخوای به مرحلهی بعدی بری، اگه میخوای از این مرحله پاتو بذاری به مرحلهی بعدی، باید «قورباغهات را قورت بدهی.» یکی از این قورباغهها «کنکور» نام داره.
قبلاً میگفتند: «باید غول کنکور را شکست داد.» اما حالا این غول تبدیل به قورباغه شده. حالا شما مواظب باشید یک وقت غول رو قورت ندین.
«فریفرفره»
تن آدمی
حکایت کردهاند که در گذشتههای خیلی دور مردی «آیفونسیکس» داشتندی و به ماسماسک خود نازیدندی و دل دیگران را کباب کردندی.
روزی آیفونسیکس خویش به بازار همی بردندی تا بفروختندی و با پولش آیفونسِون خریدندی.
لیک هر چه داد و هوار کردندی کسی آیفون او را نخریدندی. گویا همه گرسنه بودندی و پولشان به آیفون نمیرسیدندی. مرد پشیمان شدندی و خواست به خانه عزیمت کردندی که ناگهان کسی یقهاش را چسبیدندی.
چون نیک نظر کرد چشمش به چشم گزمه افتادندی. (در زمانهای قدیم که هنوز پلیس اختراع نشده بود، گزمه کار ایشان را انجام دادندی) گزمه او را به محکمه بردندی. قاضی او را بازخواست کردندی.
مرد گفتندی که آیفون را برادرش از آنور آب برایش سوغات آوردندی، ولی مدرکی برای حرفش نداشتندی. پس قاضی وی را به جرم خرید و فروش کالای قاچاق، اول چلاق و سپس به سیاهچال افکندی تا دیگر از این غلطها نکردندی.
تن آدمی شریف اسـت به جان آدمیت
نه همین آیفون زیباست نشان آدمیت
اگر این آیفون زیباست نشان آدمیت
تن آدمی شریف اسـت به جان آدمیت؟!
«نیشانوش»
ما از بوی جوراب خوشمان میآید! سلیقه اسـت دیگر. هر کسی از چیزی خوشش میآید. شاید یکی از بوی نیمروی عسلی خوشش بیاید. یکی از بوی تفالهی آبمیوهگیری خوشش بیاید. به گمانم این کافهچی از بوی جوراب خوشش میآید. چون چندتا کتاب خریده که وقتی میخواند نیشش تا پشت گردنش باز میشود.
دیروز وقتی مشغول مکیدن آب زرشک بود، یواشکی نگاهی به کتابهایش انداختیم. دیدیم حق دارد نیشش این مقدار باز شود. گفتیم به شما هم پیشنهاد کنیم، شاید خواستید نیشگشایی کنید.
«بوی جوراب را قرض نده» عنوان کلی این پنج کتاب اسـت. اما هر کتابی واسه خودش اسمی دارد. مثلاً «عکس یادگاری با تمساح»، «خانهی ببر گرسنه»، «بدترین نویسندگان دنیا»، «مسافری از آینده» و «افسانههای یونان باستان».
این کتابهای خوشمزه دستپخت شهرام شفیعی اسـت که شنیدهایم آشپزیاش حرف ندارد. نیمرو میپزد عینهو باقلوا. رضا مکتبی هم تصویرگرش اسـت که دستپخت او هم حرف ندارد. باقلوا درست میکند، صدرحمت به نیمرو! به هرحال، هر جلد این کتابها را نشر نیستان (22612443) به قیمت 4500تومان منتشر کرده اسـت. نگویید گران اسـت. تقریباً پول یک باقلواست.
«نیش ناشناش»