مصاحبه: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
در محضر استاد ابولفضل بهرامپور مفسر و صاحب تفسیر نسیم حیات هستیم و در باب نکته ای قرآنی خدمتشان تلمّذ می کنیم...
تبیان : چرا در آیه؛ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (257،سوره بقره) که به آیة الکرسی معروف است می فرماید: آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ چه طور اهل ایمان در ابتدا در ظلمت هستند بعد در نور می روند در حالی که اهل کفر اول در نور هستند و بعد در ظلمت می روند. این چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
در حقیقت بیان هر نکته ی پیچیده در قرآن، در حقیقت بیان جزئیات زندگی ما است. اگر قرآن این طور معنا نشود معلوم است که قرآن را درک نکرده ایم، چرا که قرآن برای انسان سازی آمده است.
سوال این است اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا: خداوند متولی رشد و تربیت دادن " الَّذِینَ آمَنُوا" است. خوب این الذین آمنوا چه کسانی هستند؟!
تمام این 20 میلیون نفری که در کربلا در اربعین پیاده روی می کنند این همه انسان های نورانی، همه الذین آمنواها هستند.
بین الذین آمنوا و المومنون از زمین تا آسمان تفاوت است؛ مثل دانشجویی که در رشته پزشکی ثبت نام کرده و الان 2 ماه است که دارد پزشکی می خواند غیر از آن پزشک جراحی است که چند نفر زیر نظر او آموزش می بینند. آن پزشک است و آن دانشجو می خواهد که پزشک شود. الَّذِینَ آمَنُوا یعنی کسانی که در راه ایمان هستند، غیر از المومن است که فارغ التحصیل ایمان است.
در مکه و مدینه این همه عزیزان می روند و زیارت و طواف می کنند، این ها همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند.
در یک مسجد عظیم که 600- 500 نفر نشسته اند و سخنرانی گوش می کنند، عزاداری برای اهل بیت (علیهم السلام) بر پا می کنند همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند، در عاشورا و تاسوعا و محرم این همه سینه زن ها، اینها همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند؛ شک نکنید.
لکن در دنباله اش می فرماید: خداوند این الذین آمنوها را از ظلمات بیرون می آورد (نباید بگوییم مومنان را، چرا که بین الذین آمنوا و المومنون از زمین تا آسمان تفاوت است؛ مثل دانشجویی که در رشته پزشکی ثبت نام کرده و الان 2 ماه است که دارد پزشکی می خواند غیر از آن پزشک جراحی است که چند نفر زیر نظر او آموزش می بینند. آن پزشک است و آن دانشجو می خواهد که پزشک شود. الَّذِینَ آمَنُوا یعنی کسانی که در راه ایمان هستند، غیر از المومن است که فارغ التحصیل ایمان است.)
نکته اصلی این جا است که با مثال هایی بحث را باز می کنیم؛
بنده نوعی، صف نانوایی می روم، 7 نفر جلوی من در نوبت هستند. نانوایی که می آید به نفر اول نان را بدهد، چشمش به من که دوست او هستم می افتد؛ می گوید: آقای بهرامپور، شما چرا در صف ایستاده ای؟! نانی را به من می دهد (بدون نوبت) و من هم قبول می کنم. من در ظلمت هستم؛ این ظلمات است؛ من به چه حقی حق دیگران را ضایع می کنم، آن نانوایی که از حق دیگران می بخشد هم در ظلمت است، من نوعی هم که قبول می کنم در ظلمت هستم.
در خیابان من اداره ام دیر شده، در یک مسیری برای اینکه زودتر بروم و راه را باز کنم با صدای بوق ماشینم تن کسی را می لرزانم، این یعنی من در ظلمت هستم.
پرستاری که در بیمارستان در نیمه شب توجهی به ناله های بیمار نمی کند و اهمیت نمی دهد او در ظلمت است.
سرآشپزی که در تهیه غذا گوشتی که زمین می افتد و آن را نمی شوید و چرخ می کند و به مردم می دهد، او در ظلمت است.
اینها همه ظلمات است، اینها نمی گذارند ما از نمازمان لذت ببریم.
وقتی پیش عارف می روید و می گویید من می خواهم انسان شوم؛ اگر گفت برو نماز شب بخوان، وام بگیر و انفاق کن و... معلوم است که این عارف خیلی در وادی قرآن قدم نمی گذارد، اما اگر گفت اول برو کبیره و صغیره، این صفات رذیله و این ظلمت ها و تاریکی ها را از خود بزدائید، این ظلمات را از خود بیرون کن، آن موقع است که معلوم می شود او قرآن را درست فهمیده است و لذا می فرماید: خداوند مومنان را که در این مقوله از ظلمات قرار دارند را بیرون می آورد.
در خیابان من اداره ام دیر شده، در یک مسیری برای اینکه زودتر بروم و راه را باز کنم با صدای بوق ماشینم تن کسی را می لرزانم، این یعنی من در ظلمت هستم.
پرستاری که در بیمارستان در نیمه شب توجهی به ناله های بیمار نمی کند و اهمیت نمی دهد او در ظلمت است.
سرآشپزی که در تهیه غذا گوشتی که زمین می افتد و آن را نمی شوید و چرخ می کند و به مردم می دهد، او در ظلمت است.
اینها همه ظلمات است، اینها نمی گذارند ما از نمازمان لذت ببریم.
فاعل خارج کردن از ظلمت خداوند است یا این ما هستیم که باید خودمان را از ظلمت بیرون بکشیم؟! یا من و خدا با هم از این ظلمت بیرون می کشیم؟!
این آیه (آیة الکرسی) می فرماید: خداوند از ظلمت بیرون می آورد؛ معلوم می شود که یک نوع ظلمتی است که فقط از عهده خداوند برمی آید که انسان را از آن بیرون بیاورد و در حد توان و کار من بنده نیست؛ ظاهر آیه این را نشان می دهد.
ظلمت در قرآن کریم بر 3 قسم است:
1-ظلمت های عادی مشخصّه شناخته شده
کدام ظلمت ها شناخته شده است؟؛ دزدی، سرقت، آدم کشی، زخم زبان زدن، غیبت کردن و ... تمام محرمات صغیره و کبیره که در قرآن نامگذاری شده و در سنت تعریف داده شده اینها ظلمت های مشخص است.
برای بیرون آمدن از این نوع ظلمت ها، این گونه نیست که خداوند ما را بیرون بیاورد، چرا که خداوند این هارا معرفی کرده و شناسانده و می فرماید: توی بنده خودت باید خودت از این ظلمت ها بیرون بکشی با ترک محرمات. اینجا فاعل اخراج خود انسان است. پس این ظلمتی که در آیة الکرسی بیان شده است، این دسته از ظلمت ها نیست.
2- ظلمت های مشدّده
در اینجا 30 نفر انسان متقی داریم اما یک نفر أتقی است، افعل تقضیل یک فرد است که بعد از غربال کردن معلوم می شوند.
یک شهر ظالم هستند اما یک نفر آنها اظلم و تاریک تر (ظالم تر) است.
یک سری گناهکاران اظلم هستند، آیه می فرماید: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...(بقره، 140) چه کسی تاریک تر، ظلمانی تر از کسی است که شهادتی نزد او است و او اظهار و بیان نمی کند؛ مثل اهل کتاب که نگفتند این پیغمبر ما بوده، مثل وهابیت که حق را بیان نمی کنند.
آیه دیگر می فرماید: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ...(سجده، 22): چه کسی ظلمانی تر و تاریک تر از این آدم است که به او تذکر می دهند که این عمل تو خلاف قرآن است و او به جای آنکه از این تذکر خوشحال شود بدش می آید، که اگر کسی این گونه باشد و از تذکر کسی بدش بیاید و ناراحت شود، به فرموده ی قرآن ظالم ترین است. (خیلی از ماها درگیر این ظلم و تاریکی هستیم) و باید این آیات به اطلاع مردم برسد.
این دسته از ظلمت ها را هم خداوند می فرماید: من بیرون نمی آورم و اصلاً کاری ندارم، توی بنده خودت باید از این ظلمت ها بیرون بیایی.
خدا می فرماید: وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لأسْمَعَهُمْ ...(انفال، 23): پیغمبر! اگر خداوند از مردم رو راستی و صداقت می دید و می دید که آنها واقعاً نمی خواهند گناه کنند: لأسْمَعَهُمْ ، به گوششان می شنوانیم که این گناه است، این ندا شیطانی است، این ندا رحمانی است.
3- یک سری از ظلمت ها نه مثل مشخصه و شناخته شده است (گناهان کبیره و صغیره) و نه مثل اظلم ها، اینها یک سری ظلمت های شناخته نشده و مبهم هستند.
خداوند وقتی می بیند شما و من بنده از ظلمت های مشخص و اظلم خودمان را بیرون آورده ایم، مراقبت داشته ایم و تلاش می کنیم ؛ می فرماید آنها که از گناهان کبیره خود را بیرون می کشند و تلاش می کنند، ما آنها را می بینیم، ما هم آن گناهان ناشناخته را به ذهنشان القاء کرده و او را هوشیار می کنیم و به قلب و دلش می اندازیم تا او بتواند خودش را از آن گناهان و ظلمت ها بیرون بکشد.
بنابراین ظلمت هایی که در آیه آیة الکرسی گفته می شود، ظلمت های مبهمی است که خداوند به قلبت می اندازد و به تو می فهماند که این رفتار و گناه هم مثل گناه صغیره و کبیره است و نکن!
در حقیقت خداوند برای این افراد یَهْدِ قَلْبَهُ (تغابن، 11) دارد؛ به او الهام می کند، قلبش را به سمتی که بتواند درست عمل کند، هدایت می کند.
خدا می فرماید: وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لأسْمَعَهُمْ ...(انفال، 23): پیغمبر! اگر خداوند از مردم رو راستی و صداقت می دید و می دید که آنها واقعاً نمی خواهند گناه کنند: لأسْمَعَهُمْ، به گوششان می شنوانیم که این گناه است، این ندا شیطانی است، این ندا رحمانی است.
در آیه ای دیگر می فرماید: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ... (احزاب، 43): اوست کسى که با فرشتگان خود بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاریکیها به سوى روشنایى برآورد.
لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ در حقیقت معنای صلوات فرستادن خدا و ملائکه بر انسان است؛ یعنی اینکه به قلبت الهام می کنم این ره که تو می روی برخلاف کعبه است، تو را به جهنم وا دار می کند؛ این بینش را من خدا در قلبت می گذارم.
می فرماید: من در قلب همه ی مردم نقطه ی نور و ظلمت را گذاشته ام- شما هم می توانید موسی شوید و هم می توانید فرعون شوید.
انسان های بد شخصیت فرعونیشان رشد و بالنده شده و شخصیت موسائیشان در زندان است و کسانی که خوب هستند شخصیت و نقطه ی سفید و نورانیشان بالنده شده است.
ظلمت هایی که در آیه آیة الکرسی گفته می شود، ظلمت های مبهمی است که خداوند به قلبت می اندازد و به تو می فهماند که این رفتار و گناه هم مثل گناه صغیره و کبیره است و نکن!
در حقیقت خداوند برای این افراد یَهْدِ قَلْبَهُ (تغابن، 11) دارد؛ به او الهام می کند، قلبش را به سمتی که بتواند درست عمل کند، هدایت می کند.
آیه ی بعد می فرماید: وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: طاغوت و طاغوتیان؛ متولی تربیت این کافران، می آیند این کافران را از نور بیرون می آورند و به ظلمات سوق می دهند... این یعنی چه؟
شبکه های وهابی- داعشی ها و ... اول می آیند بررسی می کنند این انسان کافر و کسی که به آن ها ملحق شده ، در وجودش نوری، روشنایی نباشد که سرمایه گذاری آن ها را به فنا دهد. اگر این آدم بدی باشد ولی در وجودش یک عقیده ای دارد که مثلا باید به پدر و مادر احترام کرد (این یک نور است) اول می گوید باید این نور را از این فرد زدود چرا که این نور ممکن است کار دست آن ها بدهد و اهداف آن ها را خراب کند؛ بنابر این اول می آیند نورزدایی می کنند.
الان در گروه داعش هر کسی وارد می شود اول به او یک کُلت (اسلحه) می دهند و می گویند این 3 نفر را بکش. اگر این فرد از علت و چرایی کشتن آن آدم ها سوال کرد، معلوم می شود این فرد در وجودش نور دارد و به درد آن ها نمی خورد و برای آن هاخطرناک است یا او را می کشند یا بیرونش می کنند، اما اگر چشم بسته آن آدم ها را کشت می گویند این به درد ما می خورد.
برای فهم و رسیدن به کُنه آیه به این داستان های واقعی توجه کنید:
در گذشته در قم فردی از بچه های لات محله بود که همه از او حساب می بردند و او به کسی توجهی نداشت- آخر هفته ها با رفقا به تهران می آمد. یک بار از او پرسیدم: آقا آخر هفته برای چی به تهران می روی؟! او گفت: می رویم سینما (در قدیم سینما محل فساد بود)- به او گفتم خوب سینما که در شهر قم هم هست؟!
شرح و تفسیر آیه در پاسخی که او داد نهفته است؛آن مرد گفت: آنجا (قم) در پیشگاه چشم بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها نمی شود خلاف کرد و جای خلاف رفت- ما می آییم تهران (دورتر) که خلافی هم می کنیم از چشم بی بی دور باشیم.
خوب این فرد یک نقطه نور دارد و اگر بتوان به او بفهمانیم که اگر بی بی معصومه 30 متری می بیند، در 300 کیلومتری هم می بیند و بعد بفهمانیم که اصلاً عالم محضر خداوند است- مقابل دوربین های مخفی عالم آفرینش هستیم، ما در دنیا خلوت نداریم.
بالآخره نقطه ی نور دست اصغرآقا را گرفت و روزهای آخر عمرش چشم برزخی اش باز شد؛ صورت برزخی مال و اموالش را می دید و همه را تقدیم دین اسلام کرد.
در فرزندانتان این گونه نور بکارید ... مثلا یه پولی به آن ها بدهید و بگویید این پول مال شما است ولی آن فرد محتاج را ببین چند وقت است غذا نخورده، مریض است، گرفتاری دارد و بذارید او خودش پولش را به فقیر بدهد و امثال این ها... نور بکارید تا به موقع این نورهای وجودی افراد کار خودش را می کند.
اینکه حضرت علی علیه السلام فرمودند : هیچ عملی را کوچک نینگارید، همان کارهای خوب و کوچکی است که در وجود آدمی نور کاشته می شود...
از آن طرف حر یزید ریاحی در شب عاشورا به امام حسین (علیه السلام) چه گفت: گفت من موظفم شما و اهل بیت را به ابن زیاد تحویل دهم. امام حسین (علیه السلام) در آنجا تلنگر زد: گفت مادرت به عزایت بنشیند، چرا راه ما را بستی؟! این را که حضرت فرمود رگ غیرت حُر بیرون زد. گفت: ای حسین، اگر غیر از تو کس دیگری نام مادر من را می برد، به مادرش بد می گفتم اما چه کنم که مادر تو عصمت زهرایی دارد، زبانم لال است. با گفتن این حرف حُر امام حسین (علیه السلام) یک تبسمی کرد و همین نور و ادب بالاخره او را نجات داد و عاقبت بخیرش کرد.
از آن طرف برویم سراغ ابلیس که به قول مولا امام علی (علیه السلام) 6000 هزار سال عبادت مقبوله داشت؛ ولی با همه این اوصاف نقطه فرعونی و سیاه وجودش، تکبر و خودبزرگ بینی اش را رشد و بالنده کرد و بعد از این همه عبادت، این نقطه ظلمانی اش رو می شود و می گوید: من با این قدمت چند هزارساله ی عبادتم به این تازه وارد باید سجده کنم؟!!
خاطره ای است که بنده این را از خواهر نواب صفوی هم تصدیقش را گرفته ام... نواب صفوی 7 سالش بود که در کوچه بازی می کرد.یکی از بچه ها توپ را می زند و شیشه همسایه می شکند. صاحب خانه عصبانی می آید و آن بچه ای داشت فرار می کرد را دنبال می کند.نواب می بیند که الان این بچه از ترس سکته می کند می آید جلو و می گوید من شیشه را شکستم. ان مرد سیلی محکمی به نواب می زند. در این بین پدر نواب می رسد و می بیند و می گوید چرا به بچه سیلی می زنی و صاحب خانه می گوید که او شیشه خانه ما را شکسته و خودش هم اقرار کرده است. پدر تعجب می کند و از نواب چند بار سوال می کند که چرا این کار را کردی و نواب سکوت می کند.دوباره پدر سوال می کند و نواب جواب می دهد که من نشکستم، آن پسر شکست و فرار کرد. دیدم اگر این آقا بخواهد پسر را تعقیب کند، پسر از ترس سکته می کند و من فداکاری کردم و گفتم من شکستم.
کار تربیت از این جا شروع می شود چه تربیت منفی و چه مثبت؛ باید آن خلاف هدفت را پاک کنی... طاغوت وقتی می خواهد کارش را به نتیجه برساند ابتدا نور زدایی می کند ... از آن طرف هم خداوند می فرماید: توی مربی، توی واعظ قبل از اینکه بخواهید تربیت کنید، اول از آن ها ظلمت زدایی کنید، تاریکی های وجودشان را پاک کنید ...
بله این بچه در وجودش نور دارد ... در فرزندانتان این گونه نور بکارید ... مثلا یه پولی به آن ها بدهید و بگویید این پول مال شما است ولی آن فرد محتاج را ببین چند وقت است غذا نخورده، مریض است، گرفتاری دارد و بذارید او خودش پولش را به فقیر بدهد و امثال این ها... نور بکارید تا به موقع این نورهای وجودی افراد کار خودش را می کند.
اینکه حضرت علی علیه السلام فرمودند : هیچ عملی را کوچک نینگارید، همان کارهای خوب و کوچکی است که در وجود آدمی نور کاشته می شود...
کار تربیت از این جا شروع می شود چه تربیت منفی و چه مثبت؛ باید آن خلاف هدفت را پاک کنی... طاغوت وقتی می خواهد کارش را به نتیجه برساند ابتدا نور زدایی می کند ... از آن طرف هم خداوند می فرماید: توی مربی، توی واعظ قبل از اینکه بخواهید تربیت کنید، اول از آن ها ظلمت زدایی کنید، تاریکی های وجودشان را پاک کنید ...