شمارش آثار هنری و نمایشی هنرمندی که بیش از ۷۴ سال روی صحنه تئاتر، مقابل دوربین سینما و در قاب شبکه های مختلف تلویزیونی بوده است کار آسانی نیست. نویسندگی، کارگردانی و بازی در بیش از ۲۰۰ تئاتر، بازی در بیش از ۸۰ فیلم سینمایی و حضور در بیش از ۷۰ سریال و فیلم تلویزیونی، داریوش اسدزاده را به ستاره ای بی بدیل در آسمان هنر ایران تبدیل کرده است.
instagram dariush asadzadeh
میشل استروگف، سمندون، خانه سبز، هوش سیاه، قلاده های طلا، رفقای خوب، آژانس دوستی، گشت ویژه، رستوران خانوادگی، پنجاه کیلو آلبالو، ارثیه، بلوف، دو نیمه سیب، بوی کافور عطر یاس از جمله کارهای این هنرمند است. یتیم خانه ایران نیز باید به این تعداد اضافه کرد که به تازگی در سینما اکران شده و نفسِ شیرین که بزودی از تلویزیون مهمان خانه می شود. سالروز تولد، بهانه و فرصتی مغتنم بود تا خبرنگار جام جم آنلاین به ترتیب ذیل با او به گفت و گو نشیند.
استاد در ۹۴ سالگی چه تعریفی از کودکی و کودکی درون دارید؟
دوران کودکی پایه اصلی شکل گیری شخصیت و آینده فرد است. بالطبع کودک درون نیز تابع تجارب و محیطی است که یک فرد در دوران کودکی سپری کرده است. کودکان جامعه ما هر اندازه که در محیطی سالم، شاد و فرهیخته رشد کنند بالطبع کودک درونی سالم و شاد خواهند داشت. البته کودک درون من سال هاست که جوان شده است، عاشقی می کند، می خندد و اگرچه به ظاهر پیرشده ام اما از درون دوست دارم شنا کنم، کوهنوردی کنم و مانند ایام شباب که قهرمان دوی صدمتر بودم، باز بدوم.
گفتید احساس جوانی می کنید، چه تعریفی از جوانی دارید؟
جوانی بهترین مرحله زندگی بشر است. جوانی موقع عاشقی است. عشق به کتاب، به موسیقی، به خدا، به شعر و ادبیات، به جنس مخالف و در یک کلام جوانی یعنی گُل زندگی. در جوانی پر انرژی بودم، از صبح زود تا آخر شب به دنبال هنر و شعر و موسیقی بودم. هنوز هم آن انرژی را دارم و اصلاً عشق و انرژی های جوانی در این سن و سال مرا سرپا نگه داشته است.
با این وصف گویا پدر و مادر، مشوق شما در گرایش به هنر و موسیقی بودند؟
اتفاقا برعکس، پدرم کاملاً با کار هنرپیشگی و موسیقی مخالف بود. یکسال بود که مخفیانه ویولن می زدم وقتی فهمید، سازم را شکست. حتی بدور از چشم او به هنرستان هنرپیشگی می رفتم، وقتی فهمید کلی مرا دعوا کرد و از خانه بیرونم کرد. مدتی هم سردبیر روزنامه خاور زمین بودم.
اما هنر را رها نکردید؟
از سال ۱۳۲۰ کار تئاتر و از ۱۳۲۷ کار سینما را شروع کردم. آن موقع هنوز سینما و سالن سینما وجود نداشت و تولید فیلمی نبود. خیلی محدود بود با این حال وارد دنیای نمایش شدم. آنقدر تئاتر و فیلم بازی کردم که تعداد آنها یادم نیست.
رابطه تان با کتاب و مطالعه چگونه است؟
من از جوانی عاشق کتاب بوده و هستم. در این سن شب ها تا ۴ صبح بیدارم و کتاب می خوانم. تاکنون سه کتاب نوشته ام و مشغول نوشتن چهارمین کتابم هستم. کتاب تازه به صورت مصوّر و درباره تهران قدیم و باغ لاله زار و بسیاری از خاطرات خودم است. معتقدم مطالعه برای یک بازیگر و هنرپیشه یک ضرورت است و این ضرورت را همیشه به هنرجویان و شاگردانم توصیه می کنم.
از عشق گفتید، چه جوری عاشق شدید؟
(باخنده) دراین مورد من عاشق نشدم بلکه دیگران عاشق من شدند. تعدادشان هم خیلی بود. چون هم هنرپیشه بودم، هم جوان و خوش تیپ و قد بلند بودم. بالاخره در ۲۷ سالگی با دختری اصیل و خانواده دار ازدواج کردم. دست روزگار او را از من گرفت و بعدها دوباره ازدواج کردم و از همسر دوم، ۲ فرزند پسر دارم.
(استاد در حالی از فرزندان یاد می کند که آهی عمیق در سینه و اشکی گوشه چشم دارد) چه خبر از بچه ها؟
آنها سال هاست که به آمریکا رفته اند. ۴ نوه دارم که همه کمتر از ۱۰ سال سن دارند. نوه هایم را ندیده ام و تنها از طریق اینترنت آن ها را دیده ام. (استاد اندکی سکوت می کند) بچه ها یعنی زندگی، دوست دارم نوه هایم را ببینم و آنها را بغل کنم.
بهترین خاطرات نمایشی من حضور و ایفای نقش در سریال های مختلف تلویزیونی بود چرا که عموم مردم با تلویزیون ارتباط بیشتر و نزدیک تری دارند. به تازگی هم برای بازی در سریال «نفسِ شیرین» دعوت شده ام. در کنار بازیگران بسیاری همچون مرحوم علیاصغر گرمسیری، خسرو شکیبایی، نادره خیرآبادی، پروین سلیمانی و اسماعیل داورفر و بسیاری دیگر حضور داشتم که امروزه خاطرات و عکس های آن هنرمندان و دوستان شفیق برای من یادگار مانده است. |
استاد به تازگی در فیلم سینمایی یتیم خانه ایران حضور داشتید، در این فیلم چه نقشی دارید و در کل این فیلم و چگونه دیدید؟
من رییس یتیم خانه و مردی در حال مرگ هستم. با تغییراتی که آقای طالبی اعمال کرد قسمتی از سناریو حذف و طبعاً نقش من هم کم شد. درکُل فیلم خوبی است و کارگردان سعی دارد قسمتی از تاریخ تلخ ایران که مربوط به آثار جنگ جهانی اول است را به تصویر بکشد. تصویری که در آن بسیاری از ایرانیان دچار فقر و قحطی می شوند و تعداد زیادی فوت می کنند.
از بین تئاتر، سینما و تلویزیون به کدام بیشتر علاقه مند هستید؟
به تئاتر عشق می ورزم. در تئاتر نفس بازیگر به نفس تماشاگر نزدیک است. انرژی به صورت مداوم بین بازیگر و تماشاچی رد و بدل می شود. بازیگر در لحظه پاداش خود را از تماشاگر دریافت می کند. در لحظه با تماشاچی می خندد یا می گرید. لذا قدرت درونی یک بازیگر روی صحنه تئاتر خیلی بیشتر از مقابل دوربین است. در کل یک نوع فرهیختگی در تئاتر وجود دارد که در سینما و تلویزیون کمتر وجود دارد.
شما به عنوان یک پیشکسوت و مدرس هنر نمایش وضع تئاتر کشور را چگونه می بینید؟
حال تئاتر و درکل هنر این روزها اصلاً خوب نیست. بزرگترین درد تئاتر ما وجود سناریوهای ترجمه شده است. سناریو نویس خوب داریم اما بسیاری مایل هستند یک کار آماده را ترجمه کنند و بروی صحنه ببرند. در حالیکه ادبیات غنی فارسی داستان ها و قصه های بسیاری دارد که می توان آنها را به روی صحنه برد. حتی از یک بیت شعر حافظ هم می توان برای نوشتن یک سناریو خوب الهام گرفت.
آیا این ضعف در سینما و تلویزیون هم دیده می شود؟
بله وجود دارد. در سینما وجود یک سناریو بکر و جدید کیمیا شده است. پول، فضای سینما را مسموم کرده بطوری که می بینی یک بازیگر در یک فصل در ۳ یا ۴ فیلم در ژانرهای مختلف حضور دارد. یک فیلم در کمترین زمان به مرحله تدوین می رسد. تلویزیون هم باید در بهره گیری از سناریوهای قوی و جدید پیشتازی کند و الا با کاهش مخاطب روبرو خواهد شد.
و سخن پایانی استاد اسدزاده؟
از دولت و مسئولان بخش های فرهنگی و هنری می خواهم موضوع هنر را چه در بخش سینما، تئاتر، تلویزیون و موسیقی جدی بگیرند. بسیاری از مدیران این حوزه خوب شعار می دهند اما در عمل قدم موثری برنمی دارند. اعمال نظرات شخصی، جناح بازی های سیاسی و عوض بدل شدن مدیران در زمان های کوتاه به غیر از صدمه زدن به پیکر هنر، نتیجه دیگری در بر ندارد.
داریوش اسدزاده ، روز جمعه ۱ آذر ۱۳۰۲ شمسی در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش ارتشی بود و زادهٔ تهران و ساکن و بزرگ شده خیابان ری. او فرزند اول خانواده و دارای دو خواهر و یک برادر است. او تا پنج سالگی به همراه خانواده، در کرمانشاه زندگی کرد و در سال ۱۳۰۷ همراه با خانواده به تهران مراجعت کرده و دورههای تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه را در تهران سپری کرد.
بازیگری در آمریکا
بعد از بازگشت وی از فستیوال فرانسه نزدیک به ۲۰۰ نمایشنامه در ایران کارگردانی و بازی کرد که مورد توجه گروهی از هنرمندان آمریکایی قرار گرفت.
تا اینکه یک کمپانی فیلم سازی آمریکا از او برای بازی در فیلم بنام “در آمریکا اتفاق خواهد افتاد” به شهر مینیاپولس آمریکا دعوت کرد او علاوه بر نویسندگی این فیلم، نقشی رو نیز ایفا کرد
مهاجرت به آمریکا
بعد از بازی در فیلم آمریکایی و بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۱ به عنوان هئیت مدیره سندیکای سینمای ایران درآمد، سپس به تشویق پرفسور دیویدسن جهت مطالعه در امور تئاتر به آمریکا دعوت شد و تا سال ۱۳۶۵ آنجا بود
ازدواج
داریوش اسدزاده در سن ۷۶ سالگی در سال ۱۳۷۸ با طاهره خاتون میرزایی ازدواج کرده است، حاصیل این ازدواج دو پسر بنام های کوروش و آرش می باشد.
راز سلامتی در ۹۴ سالگی
به نظرم راز سلامت من و اینکه هنوز در ۹۳ سالگی روی پا هستم به خاطر نوع تغذیه و ورزش مداوم من است در طول این سال ها، همیشه سعی کردم خودم دکتر خودم باشم، از غذاهای مضر مانند گوشت قرمز، چربی ها و انواع فست فود و شیرینی پرهیز کنم و گوشت سفید، لبنیات و سبزیجات را جایگزین کردم
معمولا صبحانه مفصلی می خورم و در سایر وعده ها غذای کمتری صرف کنم
مسئولیت ها
کارمند وزارت دارایی (بازرس ویژه در زابل)
رئیس کارگزینی، ناظر انبار و… وزارت دارایی
عضویت هیئت مدیرهٔ سندیکای سینمای
ریاست انجمن بازیگران ایران
پنج دوره عضو داوران خانه سینما
فیلم های سینمایی داریوش اسدزاده
- ۱۳۹۵ – شکلاتی
- ۱۳۹۴ – پنجاه کیلو آلبالو
- ۱۳۹۴ – مستند زندگی و دیگر هیچ
- ۱۳۹۳ – رفقای خوب
- ۱۳۹۳ – یتیمخانه ایران
- ۱۳۹۳ – مرگ در میزند
- ۱۳۹۳ – سلام پدر بزرگ
- ۱۳۹۱ – ساکن کلبه چوبی
- ۱۳۹۰ – دوازده صندلی
- ۱۳۹۰ – قلادههای طلا
- ۱۳۸۷ – خاطره
- ۱۳۸۶ – جعبه موسیقی
- ۱۳۸۴ – این ترانه عاشقانه نیست
- ۱۳۸۴ – ستارهها ۳: ستاره بود
- ۱۳۸۱ – آبادان
- ۱۳۸۱ – کفشهای جیرجیرکدار – شاپور قریب
- ۱۳۷۸ – بوی کافور، عطر یاس – بهمن فرمان آرا
- ۱۳۷۳ – روز شیطان – بهروز افخمی
- ۱۳۷۳ – سفر بهخیر – داریوش مودبیان
- ۱۳۷۲ – بلوف – ساموئل خاچیکیان
- ۱۳۷۲ – شاهین طلایی – قدرتالله صلحمیرزایی
- ۱۳۷۲ – همسر – مهدی فخیم زاده
- ۱۳۷۱ – رابطه پنهانی – جهانگیر جهانگیری
- ۱۳۷۰ – دو نیمه سیب – کیانوش عیاری
- ۱۳۶۸ – زمان از دست رفته – پوران درخشنده
- ۱۳۶۷ – آخرین لحظه
- ۱۳۶۷ – ارثیه
- ۱۳۶۶ – گل مریم – حسن محمدزاده
- ۱۳۵۷ – زن و زمین/خوش غیرت
- ۱۳۵۴ – تیرانداز
- ۱۳۵۴ – رفیق
- ۱۳۵۴ – ممل آمریکایی
- ۱۳۵۳ – حسین آژدان
- ۱۳۵۳ – دروغگوی کوچولو
- ۱۳۵۳ – سازش
- ۱۳۵۳ – عروس پابرهنه
- ۱۳۵۳ – مرغ همسایه
- ۱۳۵۲ – جعفر جنی و محبوبه اش
- ۱۳۵۲ – خوشگذران
- ۱۳۵۲ – زنجیری
- ۱۳۵۲ – شلاق
- ۱۳۵۲ – علی کنکوری
- ۱۳۵۲ – قربون زن ایرونی
- ۱۳۵۲ – کی دسته گل به آب داده؟
- ۱۳۵۲ – ناخدا با خدا
- ۱۳۵۱ – خردجال
- ۱۳۵۱ – فتانه
- ۱۳۵۰ – در آمریکا اتفاق افتاد
- ۱۳۵۰ – راز درخت سنجد
- ۱۳۵۰ – مبارزه با شیطان
- ۱۳۵۰ – وحشی جنگل
- ۱۳۴۹ – دور دنیا با جیب خالی
- ۱۳۴۹ – میوه گناه
- ۱۳۴۸ – پهلوان پهلوانان
- ۱۳۴۷ – تونل
- ۱۳۴۷ – دختر شاه پریون
- ۱۳۴۷ – دلاور دوران
- ۱۳۴۷ – لوطی قرن بیستم
- ۱۳۴۷ – من شوهر میخواهم
- ۱۳۴۶ – آشیانه خورشید
- ۱۳۴۶ – حقه بازان
- ۱۳۴۶ – دنیای قهرمانان
- ۱۳۴۶ – سوغات فرنگ
- ۱۳۴۶ – عمو سبزی فروش
- ۱۳۴۶ – مرد بی ستاره
- ۱۳۴۶ – یکهبزن
- ۱۳۴۵ – آقا دزده
- ۱۳۴۵ – دختر کدخدا
- ۱۳۴۵ – دو انسان
- ۱۳۴۵ – شوخی نکن دلخور می شم
- ۱۳۴۵ – لیلاج
- ۱۳۴۵ – مرد نامرئی
- ۱۳۴۵ – مومیایی
- ۱۳۴۴ – پاسداران دریا
- ۱۳۴۴ – دزد بانک
- ۱۳۴۴ – سه تا بزنبهادر
- ۱۳۴۳ – آقای قرن بیستم – سیامک یاسمی
- ۱۳۴۳ – جاهلها و ژیگولها
- ۱۳۴۳ – چهار تا شیطون
- ۱۳۳۹ – صفرعلی – سعید نیوندی
- ۱۳۳۸ – آقای شانس
- ۱۳۳۵ – کلاه غیبی
- ۱۳۳۳ – همسر مزاحم
محمد زندکریمخانی – جام جم آنلاین