در کشور رومانی یه قبرستان هست با سنگ قبرهای آبی، همین رنگ باعث شده تا به آن قبرستان آبی هم بگویند، اما نکته جالبی که وجود دارد اینکه که افراد با خنده ای بزرگ روی صورتشان از اینجا بیرون می آیند. داخل این قبرستان مرگ به شوخی گرفته شده و به آن مثل یه بازی نگاه شده است، بازی اینکه هرکی زودتر بمیرد می بازد چون من رازها و خصوصیات بدش را شعری طنز می کنم و می نویسم رو سنگ قبری ! واقعا خنده دار و باورنکردنی است، اما حقیقت دارد.
رسم اینطوری بوده که بعد از سوگواری سه روزه، محلی ها تو کافه جمع میشدن و خاطرات و نظرهاشون رو درباره فرد متوفی و یا نحوه مرگش بازگو میکردن، اینجا بود که پاتراس سرپا گوش میشد و به دنبال سوژه برای نقاشی و شعر روی سنگ قبر. او صلیب رو آبی رنگ میکرد، روی اون نقاشی مرتبط به زندگی فرد متوفی رو می کشید، دور اون رو پر از گل های رنگارنگ می کرد و در نهایت هم شعری طنز اما تلخ می نوشت! شعر هایی که گاهی غم و مرگ زود هنگام رو بیان میکردن و گاهی هم خیانت، دورویی و صفات منفی فرد رو! در ادامه اما نمونه ای از شعرهای نوشته شده بر روی سنگ قبر ها رو براتون قرار می دیم …
شعری برای مادرزن …
در زیر این صلیب سنگین
مادرزن من آرمیده است
اگر او سه سال بیشتر عمر میکرد
من در این گور بودم و او این شعر را میخواند
ای کسانی که از اینجا عبور میکنید
سعی نکنید او را بیدار کنید
چرا که او به خانه باز میگردد
و سر مرا از تنم جدا میکند
اما من طوری برخورد میکنم
که گویی او هرگز بازنگشته و او را نادیده میگیرم
همینجا بمان
ای مادرزن عزیزم
شعری برای قصاب روستا
گوسفندان زیادی را کشتم
گوشت زیادی برای مردم مهیا کردم
تا بتوانند به راحتی گوشت بخورند
من به همه گوشت خوب و باکیفیت ارزانی داشتم
تا با لذت تمام از آن بخورند
شعری برای دختربچه سه ساله
که از شهر سیبیو آمدی
از بین تمامی نقاط این کشور
چرا باید اینجا توقف میکردی؟
در کنار خانهام، با من برخورد کردی
و مرا به کام مرگ فرستادی
و خانوادهی مرا غرق در غم و اندوه نمودی