رویا تیموریان (نام اصلی دلارا) (متولد ۲۷ اسفند ۱۳۳۸ – تهران) بازیگر ایرانی و همسر مسعود رایگان است.
وی فعالیت سینمایی را با بازی در حسرت دیدار (محرم زینالزاده) در سال ۱۳۷۳ شروع کردهاست.
مسعود رایگان (متولد ۱ بهمن ،۱۳۳۳، خرمآباد) هنرپیشه سینما و همسر رویا تیموریان است.وی دارای مدرک کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک است. مسعود رایگان چند سالی را در اروپا و کشور سوئد به بازیگری پرداخته ولی در سال ۱۳۸۰ به ایران بازگشت. نام مسعود رایگان با فیلم خاموشی دریا بر سر زبانها افتاد اما خیلی دور، خیلی نزدیک او را به شهرت رساند، به طوری که جایزه جشن خانه سینما را برای بازی در این فیلم از آن خود کرد. وی همچنین کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، برای بازی در این فیلم شده است.در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم برلین منفی ۷ گردید.
رایگان هنرپیشگی را از کودکی و با پردهخوانی در کارهای پدرش آغاز کردهاست، بعدها در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ در فیلمی از مرتضی جزایری بازی کرد در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با چند برنامه تلویزیونی همکاری کرد و سپس به سوئد رفت. وی علاوه بر تحصیل در مدرسه فیلم سوئد با مراکز اینترنشنال کالجر، فرهنگ ملل و تئاتر شهر، تئاتر ملی، تئاتر اوروبرد، تئاتر القبر همکاری کرد و برنامهای تحت عنوان دستهای روشن برای شبکه ۲ تلویزیون سوئد کارگردانی کرد، همچنین در فیلمی از سوزان اوستن کارگردان برادران آمادتوس، تحت عنوان زندگی خطرناک بازی کرد و همچنین در چهار مجموعه تلویزیونی در سوئد نقش آفرینی کرد. رایگان سال ۱۳۸۰ به دعوت وحید موسائیان به ایران آمد و در فیلم خاموشی دریا بازی کرد. او بار دیگر به دعوت رضا میرکریمی به ایران آمد و در نقش اول فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک، ساخته رضا میرکریمی بازی کرد.
رایگان: طی ۳ ماهی که سر ضبط سریال «سقوط یک فرشته» بودم، بار سنگین زندگی روی دوش خانم تیموریان افتاد، زیرا روزانه ۱۷ تا ۲۰ ساعت مشغول کار بودم. بعضی وقتها شرایط کار اینگونه ایجاب میکند که مجبوری زمان زیادی سرکار باشی و نیاز به درک همسرت داری؛ خوشبختانه تیموریان بهخوبی شرایط کاری من را درک میکرد و میدانست به واسطه فشار کار چقدر خستهام اما در تمام این مدت بسیار خوب از من حمایت کرد و به من دلگرمی داد. با توجه به زمان ضربالعجلی که برای رساندن سریال به پخش داشتیم، گاه اتفاق میافتاد از ۷ صبح یک روز تا ۷ صبح فردایش سرکار بودم و دیگر توانی نداشتم اما وقتی به خانه میآمدم، اگر خانم تیموریان بیدار بود، صبحانهای با هم میخوردیم، قهوهای برایم درست میکرد و سعی میکرد ویتامینهایی که بدنم نیاز داشت را تامین کند تا توان کار کردن داشته باشم. بهدلیل همین خوبیهاست که واقعا ممنون و سپاسگزار تمام زحماتش هستم.
تیموریان: در این مدت من و مسعود اغلب با تلفن با یکدیگر ارتباط داشتیم و پیگیر کارهایش بودم، البته چون اکثرا سر صحنه بود، زمانی که تماس میگرفتم تلفنش اغلب روی پیغامگیر بود! البته چند باری هم وقتی زنگ زدم چون تلفن همراهش را روی حالت سکوت نگذاشته بود و سر صحنه مشغول بازی بود، مجبور شد به همه عوامل بستنی بدهد! جریمه کسانی که سر صحنه تلفن همراهشان زنگ بخورد، این است که باید به تمام گروه بستنی بدهند!
رایگان: سال گذشته وقتی سر سریال «در مسیر زایندهرود» بازی میکردم، به اندازه سریال «سقوط یک فرشته» تحت فشار بودم. در واقع بخش مهمی از کار ما بازیگران، مربوط به دقت و تمرکزمان سر کار میشود؛ بهعنوان مثال بازیگر باید تمام حواسش به راکوردش باشد؛ به این معنا که قبلا چه حالت و حسی داشته و بتواند همان را در صحنه بعدیاش هم که ممکن است چند روز بعد تصویربرداری شود حفظ کند. در کارهای مناسبتی به دلیل فشاری که وجود دارد، بازیگر بدن و مغزش خسته است اما باید آنها را در بالاترین سطح ممکن نگه دارد که این کار بسیار مشکلی است. بهنظر من بازیگر هنگام تصویربرداری کار، حتما باید راشهایی که از او ضبط شده را قبل از پخش ببیند تا بتواند بازیاش در طول کار را تنظیم و کنترل کند، اتفاقی که سر «سقوط یک فرشته» نیفتاد و به دلیل فشار بالای کار نمیتوانستیم قسمتهای مربوط بهخودمان را ببینیم. زمانی که «سقوط یک فرشته» از تلویزیون پخش میشد، گهگاه فرصت میکردم آن را ببینم چون زمان پخش کار هم سر ضبط بودیم.
رویا تیموریان و دخترش دنیا مدنی
تیموریان: من تقریبا تمام قسمتهای این سریال را دیدم. از آنجا که مسعود خیلی روی کارش حساسیت دارد و نتیجه برایش اهمیت دارد، بعد از پخش کار از تلویزیون، حتما به من زنگ میزد و نظر من درباره کار و بازیاش را میپرسید. مسلما هر کاری ضعفهای خاص خودش را دارد، اصلا اگر کاری ضعف نداشته باشد که بازیگر هیچ انگیزهای برای پیشرفت نخواهد داشت! به واسطه بازی در سریال «ساعت شنی»، قبلا تجربه همکاری با آقای بهرامیان (کارگردان سقوط یک فرشته) را داشتم و همواره به مسعود میگفتم به آقای بهرامیان اطمینان کن، زیرا یکی از کاربلدهای تلویزیون است. به هیچ وجه در زندگیمان به یکدیگر سختگیری نمیکنیم اما درباره کارهایمان هیچ تعارفی با هم نداریم و بهشدت یکدیگر را نقد میکنیم.
مسعود زیاد اهل تغییر و تحول دادن در چهرهاش نیست، بنابراین با پیشنهادهای من است که مجبور میشود این کارها را انجام دهد! فکر میکنم در حرفه ما بسیار خوب است بازیگران چهره و ظاهرشان را مدام تغییر دهند تا برای بازی در نقشهای مختلف دیده شوند. اتفاق افتاده که مسعود در کاری گریمی داشته که من دوست نداشتهام اما مجبور بودهام آن را تحمل کنم(خنده!) این هم از سختیهای کار ماست!
با توجه به سنگینی کارمان، خیلی فرصت برای سفر رفتن نداریم اما اگر این اتفاق بیفتد، معمولا سعی میکنم برنامهمان را با طوری تنظیم کنم که مسعود هم حتما همراهم باشد. من برخلاف بسیاری خانمها که ترجیح میدهند با دوستانشان به مسافرت بروند، ترجیح میدهم در سفر هم همراه همسرم باشم.
دوست دارم اگر قرار است سفری هم اتفاق بیفتد، به همراه تیموریان آن را تجربه کنم.
بخش زندگی خصوصی ما با بخش حرفهای کارمان کاملا تفکیک شده است؛ به همین دلیل خیلی بُرنده و بیانصاف با کارهای هم برخورد میکنیم!
تیموریان: من فکر میکنم در زندگی مشترک، باید یک نوع دیپلماسی وجود داشته باشد که معمولا خانمها این دیپلماسی را دارند. بسیاری از خانمها به دلیل سرکار بودن همسرانشان حتی اگر خودشان هم شاغل باشند، باز زمان فراغت بیشتری نسبت به آقایان دارند که در همین زمان، نبودن همسر ممکن است از نظر روحی تا حدودی ضعیفشان کند یا مسئولیتهای بیشتری را روی دوششان بگذارد. این نیاز به یک درک متقابل دارد؛ یعنی وقتی مرد از سرکار به منزل برمیگردد، همین که قدرشناس زحمات همسرش به خاطر نگهداری از خانه و فرزندان باشد، بسیار ارزشمند است. منظورم از دیپلماسی که گفتم، همان درک متقابل، از خود گذشتگی و احترام به یکدیگر در زندگی مشترک است. من و مسعود به یکدیگر قول دادهایم اگر بابت موضوعی ناراحتی از هم داشتیم، آن ناراحتی لحظهای باشد و از آن رد شویم، چون معتقدیم فرصت زندگی کردن کم است و اینقدری نیست که بخواهیم با جر و بحث آن را سپری کنیم.
رایگان: صادقانه بگویم در این ۸ سالی که از زندگی مشترک من و تیموریان گذشته، خوشبختانه تا به حال اتفاق نیفتاده من بهعنوان مرد خانه بگویم «تو که میدانی کار من چیست، بنابراین باید با آن کنار بیایی!» شاید این توقع همیشه از جانب مادرم وجود داشته باشد که بگوید «چرا به کارگردان یا تهیهکننده کارت را نمیگویی که بهت مرخصی بدهد تا به دیدن من بیایی؟!» اما خانم تیموریان هیچوقت این توقع را از من نداشته. البته شاید دلیل اصلی آن، آشنا بودن با شرایط کار بازیگران است چون میداند اگر یک روز سر کارم نروم، ۱۰۰ نفر عوامل و آدمی که پشتصحنه منتظر من هستند، یک روزشان از بین میرود به علاوه کلی هزینه! همیشه گفتهام ما بازیگران، کاسب یا کارمند بانک و اداره نیستیم که بخواهیم یک روز برگه مرخصی بنویسیم و کارمان را تعطیل کنیم تا بتوانیم به مادر بیمارمان سر بزنیم! اوایل سریال «جستجوگران»، صبح یک روز تیموریان به من زنگ زد و گفت با برادرت تماس بگیر؛ همانجا فهمیدم پدرم فوت کرده. آن روز سکانسی از سریال را زخمی کرده بودیم و نمیتوانستم بگویم یک اتفاق ناخواسته برایم افتاده و باید بروم! حتی با وجود اصرار آقای شاهسواری مبنی بر توقف فیلمبرداری، خودم راضی نشدم کار را رها کنم و آن روز سکانسمان تا ۳ بعدازظهر طول کشید. تیموریان دم در با ماشین و وسایل کامل منتظر من بود تا به محض تمام شدن سکانس، به سمت محل مورد نظرمان حرکت کنیم.