فخرالدوله دختری بود زیبا ، نقاش، شاعر ودارای خطی بسیار نیکو. وی از محارم پدر بود، چنانچه صفحات زیادی از خاطرا ت ناصرالدین شاه که نگارنده ملاحظه کرده است به خط فخرالدوله است(۱۳۰۰ -۱۳۰۷ه.ق)،
در حدود بیست سالگی فخرالدوله دلباخته مجد الدوله امیر آخور دربارشد. ودر رابطه با این عشق شعرذیل را سروده است:
دوش در خواب بدیدم که گرفتم به برش/بوسه ای چند زدم بر رخ همچون قمرش
نه رقیبی به میان بود نه عذری نه حسود/جان و دل ریخته بودم زقدم تا به سرش
جام می بود و لب دلبرسیمین بازو/واندر ان بیخبری از دل من بُد خبرش
هردم از باد ه وصلش قدحی نوشیدم/او پی غارت جان بود که بود این هنرش
ناگهان بانگ برآورد خروس سحری/ جستم از خواب و ندیدم دگرش
ای معبر تو بگو صورت این خواب چه بود/بی نشان میشود آیا که بگیرد ببرش؟
گفتنی است که بی نشان تخلص فخرالدوله بود.به هرحال او چنان شیفته مجدالدوله بود که علیرغم میل ناصرالدین شاه با او که مرد لایقی نبود ازدواج کرد.
اما گویی چرخ گردون با دختر ناز پرورده سلطان صاحبقران. سرآمد زنان دربار سرسازگاری نداشت و وی در سال۱۳۱۰ یعنی ۳۳ سالگی به بیماری سل مبتلا و دیری نپایید که در گذشت و در روزهای آخر شعر ذیل راسرود که برسنگ قبرش بنویسند.
مرا از فخر فخرالدوله گفتند/گلی بودم زباغ خسروانی
بناگه در هزاروسیصد و ده/ بلا اولاد در سن جوانی
زصیاد اجل خوردم یکی تیر/طپان گشتم به خاک ناتوانی
دیوان اشعار او شامل چند هزار بیت و با خط زیبای شاعر است و آخرین خبر در مورد دیوان مذکور آن است که نزد سلطان محمود میرزا برادر کوچک احمدشاه در پاریس بوده است.
منبع: فاطمه قاضیها، تومان آغا فخرالدوله دخترشاعر و ادیب ناصرالدین شاه، کنجینه
اسناد، پاییز و زمستان ۱۳۸۱ ،شماره ۴۷ و۴۸ .